توسعه‌نیافتگی و توسعه‌یافتگی در غرب

چرا در میان مردمان پراکنده و نسبتاً کم ذوق و ساده‌ای که در بخشهای غربی اروپا سکونت داشتند، روندی توقف‌ناپذیر از تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نوآوری تکنولوژیکی روی داد که این قاره را به گونه‌ای منظم و پیوسته به
جمعه، 28 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
توسعه‌نیافتگی و توسعه‌یافتگی در غرب
 توسعه‌نیافتگی و توسعه‌یافتگی در غرب

 

نویسنده: محمد ستاری‌فر




 

چرا در میان مردمان پراکنده و نسبتاً کم ذوق و ساده‌ای که در بخشهای غربی اروپا سکونت داشتند، روندی توقف‌ناپذیر از تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نوآوری تکنولوژیکی روی داد که این قاره را به گونه‌ای منظم و پیوسته به رهبری تجاری و نظامی در امور جهان پیش برد؟
این پرسشی است که قرن‌ها محققان و دیگر ناظران را به خود مشغول داشته است. ارائه خلاصه‌ای از تصویر تاریخی؛ آنهم در قلمروهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هرچند خام باشد ولی دارای این مزیت نسبی است که در حد اختصار می‌تواند نیروهای محرکه‌ای را که توانسته‌‎اند، موجبات توسعه اقتصادی و تکنولوژیکی را فراهم سازند، نشان دهد، زیرا متغیرهای گوناگون در قلمروهای فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایی و حوادثی که گاه به گاه در یک فرآیند طولانی به صورت رابطه "کنش و واکنش" با یکدیگر عمل کرده و توانسته‌اند نتایج امروزی را تشکیل دهند.
دیگر اینکه پیشرفت و توسعه اقتصادی در گرو عجایب و غرایب شخصیت افراد و یا تغییرات روزمره سیاسی نبوده، بلکه در گرو وجود عناصر مادی و غیرمادی در بلندمدت می‌باشد و دیگر اینکه، توسعه و قدرت ناشی از آن، چیزی نیست که تنها با قیاس‌های مکرر بین دولت‌ها و جوامع بتوان آن را توصیف کرد. از این رو تحقق توسعه در گرو مجموعه‌ای از شرایط داخلی و محیطی و تاحدی در گرو شرایط بین‌المللی و جهانی است.
با توجه به مطالب فوق به سیر تاریخی تحولات توسعه‌یافتگی غرب پرداخته می‌شود، و برای درک شرایط درونی و عوامل محیطی این تحول ضروری است به شاخصه‌های قرون وسطی و نقش بازدارنده‌ای که در تحول اروپا ایفا نموده است، اشاره‌ای کنیم. بنابراین بررسی مشخصه‌ها و ویژگی‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی قرون وسطی به عنوان پیش‌درآمد و فضای تاریخی قبل از تحول اروپا بررسی می‌شوند.

* قرون وسطی و ویژگی‌های آن

قرون وسطی به دوره‌ای از تاریخ اطلاق می‌شود که ابتدای آن با هجوم بربرها به امپراتوری روم و سقوط روم غربی در سال 476 میلادی مشخص شده و به فتح قسطنطنیه در سال 1453 میلادی منتهی می‌گردد. در بحث حاضر، سیر تاریخی کامل این دوره و همه وقایع و حوادث آن مورد نظر نبوده بلکه متناسب با مطلب و نیازهای آن برخی ویژگی‌های این مقطع از تاریخ مورد بررسی قرار می‌گیرد.
از دیدگاه آشنایی با شرایط حاکم بر آن، توجه به مختصات دوره‌ی مورد بحث، از اهمیت برخوردار بوده و امکان علت‌یابی رکود و توقف اروپا در این محدوده تاریخی را فراهم می‌سازد. از این رو با انگیزه‌ی درک و دریافت فضای حاکم بر این دوره و آثار سوء بازدارنده‌اش در محدوده‌ی جغرافیایی اروپا، به ویژگی‌های قرون وسطی خواهیم پرداخت.
گفته شد که ابتدای قرون وسطی با هجوم اقوام بربر به امپراطوری روم و سقوط روم غربی در سال 476 میلادی مشخص شده است بنابراین لازم است شاخص‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را که قرون وسطی از گذشته خود به ارث برده است، بطور اختصار روشن سازیم.

شاخص‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روم

ویل دورانت، مورخ مشهور در کتاب خود شاخص‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روم را این چنین توصیف می‌کند کار اصلی که روم انجام داد این بود که دنیای مدیترانه را فتح کرد، فرهنگ آن را پذیرفت و مدت 200 سال به آن نظم، رونق و آرامش بخشید. مدت 200 سال دیگر جلوی هجوم بربرها را گرفت و پیش از مرگ خویش میراث کلاسیک را به دنیای غرب انتقال داد.
روم در فن حکمرانی رقیب نداشت، هزار جنایت سیاسی مرتکب شد، بنای خود را بر یک اولیگارشی خودپرست و روحانیت تاریک‌اندیش استوار ساخت. یک دموکراسی از آزاد مردان تشکیل داد، سپس با عناد و خشونت آن را از میان برد. و از ممالکت مفتوحه‌ی خود برای تأمین مایحتاج یک روم انگل، بهره‌کشی کرد. رومی که وقتی نتوانست دیگر به بهره‌کشی ادامه دهد فروپاشید. بعضی آبادانی‌ها را در شرق و در غرب تبدیل به ویرانه‌ای تهی از جمعیت کرد و نام این کار را صلح نهاد ولی در میان تمام این بدیها نظام قانونی باشکوهی تشکیل داد که تا عهد ناپلئون تقریباً در سراسر اروپا به زندگی و ثروت، امنیت و به صنایع، تحرک و تداوم بخشید. حکومتی را با قوای مقننه و مجریه مجزا و مستقل از یکدیگر قالب ریخت که تا دوران انقلاب‌های آمریکا و فرانسه شیوه‌های نظارت و تعادل میان آنها الهام‌بخش واضعین قانون اساسی شد. برای مدتی حکومت سلطنتی آریستوکراسی و دموکراسی را چنان با موفقیت یکی ساخت که مایه‌ی الهامات اولیه‌ی فیلسوفان، مورخان، اتباع خویش و دشمنانش گردید، در 500 شهر، شهرداریها را بنیان گذاشت و دیرزمانی به آنان آزادی شهرداری داد. امپراطوری خود را نخست با حرص و بی‌رحمی و سپس با چنان تسامح و چنان عدالتی اداره کرد که این کشور پهناور هرگز نظیر آن را ندیده است. تمدن را در بیابان شکوفا کرد و با معجزه‌ی ایجاد صلحی پایدار، کفاره گناهانش را داد.
در درون چارچوب نظامی که عالیتر از آن هرگز پدید نیامده است روم، فرهنگی پدید آورد که در اصل یونانی ولی از لحاظ کاربرد و نتایج رومی بود. روم بیش از آن سرگرم کار حکومت بود که بتواند در زمینه‌ی اندیشه‌ها به اندازه یونان آفرینندگی از خود نشان دهد ولی با قدردانی تمام میراث فنی، فکری و هنری را که از کارتاژ، مصر، یونان و مشرق زمین دریافت کرده بود جذب کرد و با پافشاری در حفظ آن کوشید. روم سبب ترقی علوم نگشت و در زمینه‌‎ی صنعت نیز از نظر فنی بهبودی حاصل نکرد، اما دنیا را با یک تجارت شکوفا در دریاهای امن و شبکه‌ی راه‌های محکم که شریان‌های زندگانی نیرومندی شدند، غنی ساخت. در امتداد این راه‌ها و از فراز صدها پل زیبا، تکنیک‌های باستانی کشاورزی، صنایع دستی، هنر، علم، ساختمان‌های عظیم، روشهای بانکداری و سرمایه‌گذاری، سازمان پزشکی و بیمارستان‌های نظامی، بهسازی شهرها، انواع درختان میوه و جوز و گیاهان کشاورزی یا زینتی که از مشرق زمین آورده شدند تا در مغرب ریشه کنند، گذشتند و به دنیای قرون وسطی و جدید انتقال یافتند. حتی اسرار حرارت مرکزی بدین ترتیب از جنوب گرم به شمال سرد آمد، جنوب تمدن‌ها را بوجود آورده است و شمال آنها را مسخر ساخته، ویران کرده و یا به عاریت گرفته است.
روم آموزش و پرورش را ابداع نکرد ولی آن را به مقیاسی که پیش از آن وجود نداشت، توسعه داد، از حمایت دولتی برخوردار کرد و دوره تحصیلی را شکل داد. نه طاق، نه طاق ضربی و نه گنبد هیچ یک از ابداعات روم نبود ولی آنها را چنان جسورانه و باشکوه به کار برد که معماری آن از پاره‌ای جهات بی‌‌نظیر مانده است. فلسفه از ابداعات روم نبود ولیکن کاملترین شکل را بدان داد.
هنگامی که مسیحیت روم را فتح کرد آداب، رسوم، پرستش‌ها و احساسات، وجودهای فوق طبیعی که همه جا حضور داشتند، شادی یا شکوه جشنواره‌های باستانی، و تشریفات آیین بت‌پرستی کهن، نیز مانند خون مادر در مذهب جدید داخل شدند بطوری که روم به اسارت درآمده، فاتح خود را اسیر کرد. زمام حکومت و مهارت حکمرانی از یک امپراطوری محتضر به پاپ‌نشینی پر نیرو انتقال یافت. مبلغان کلیسا جایگزین لشکریان دولت شدند و در تمام جهات در طول جاده‌های روم رفتند و ایالات متفوحه شورش کرده با پذیرش مسیحیت مجدداً حاکمیت روم را به رسمیت شناختند. (1)
یکی از برجسته‌ترین فضلای معاصر می‌گوید: "مهمترین مسائل تاریخ، این دو مسئله‌اند که چگونه به قدرت رسیدن روم را توجیه و برای سقوطش چه دلیلی بیاوریم. اگر به یاد بیاوریم که سقوط روم مانند صعود آن تنها یک علت نداشته، بلکه چندین علت داشته است و سقوط روم نه یک واقعه بلکه فرآیندی بوده است که در طول 3 قرن ادامه داشته است، به حل این دو مسئله نزدیکتر می‌شویم" (2).
یک تمدن بزرگ، تا از درون منهدم نشده باشد از بیرون مغلوب نمی‌شود علل اصلی انحطاط امپراطوری روم در وجود مردم آن، در اخلاقیاتشان، در مبارزه طبقاتی، در افول تجارت، در خودکامگی بوروکراسی، در مالیات گزاف و نرمش‌ناپذیر و در جنگ‌های توانفرسای آنان بوده است.
می‌توان متغیرهای بازدارنده را که منجر به سقوط امپراطوری روم شدند در سه قلمرو فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی طبقه‌بندی نمود و آنان را برشمرد.

متغیرهای فرهنگی عقب برنده عامل سقوط امپراطوری روم:

از بین رفتن خصلت‌های مردانه، تسلیم شدن به هوای دل، مهاجرت اقوام مختلف با فرهنگ‌های گوناگون و متضاد، بی‌هویتی فرهنگی، افول معیارهای اخلاقی و جمال شناسی، فریبندگی توده مردم، افراط در لذات جنسی لجام‌گسیخته، افول آزادی سیاسی، متغیرهای عقب‌برنده و نابودکننده‌ی امپراطوری روم بودند.
بزرگترین مورخان عقیده دارند که مسیحیت علت اصلی سقوط روم، بود. مسیحیت به فرهنگ کلاسیک، علم، فلسفه، ادبیات و به هنر اعلان جنگ داد. مسیحیت، نوعی رازوری شرقی سست کننده را وارد رواقی‌گری واقعیت‌پردازانه زندگی رومی کرده بود. و فکر افراد را از وظایف این جهانی، معطوف آمادگی تسلیم‌طلبانه برای یک فاجعه‌ی کیهانی ساخته و آنان را واداشته بود تا به جای آنکه از طریق فداکاری در راه کشور در جستجوی سعادت جمعی باشند، به دنبال سعادت فردی از طریق زهد و عبادت بروند. مسیحیت اصول اخلاقی مبنی بر عدم مقاومت و صلح دوستی را موعظه کرده بود حال آنکه نجات امپراطوری در گرو شور و شوق و اراده به جنگ بود. (3)
مسیحیت بی‌آنکه بخواهد، به پیدایش آشفتگی در عقاید کمک کرد. آشفتگی عقایدی که باعث بوجودآمدن آداب و رسومی درهم و ناهماهنگ شد. ولی رشد مسیحیت بیش از آنکه علت باشد، معلول انحطاط روم بود. از هم گسیختگی کیش دیرین خیلی پیش از ظهور مسیح آغاز شده بود. علت آنکه مسیحیت توانست با چنان سرعتی گسترش یابد این بود که روم رو به احتضار بود. مردم ایمان به دولت را نه از آن جهت از دست دادند که مسیحیت آنان را از دولت دور نگاه می‌داشت، بلکه بدین علت که دولت از ثروت در برابر فقر حمایت می‌کرد. می‌جنگیده تا برده و اسیر بگیرد، به کار، مالیات می‌بست تا از تجمل پشتیبانی کند، و در حفظ ملت خود در برابر قحطی، بیماریهای همه‌گیر، مهاجمات و بیکاری عاجز بود. مردم حق داشتند از قیصر که طبل جنگ می‌زد روی بگردانند و به مسیح روی آورند که صلح را موعظه می‌کرد، یعنی از خشونتی باور نکردنی به رحم و عاطفه‌ای بی‌سابقه، از یک زندگی بی‌امید یا بی‌عزت به ایمانی که مایه تسلی بینوایان بود و انسانیتشان را محترم می‌داشت. روم را نه مسیحیت اروپا از پا درآورد، نه هجوم بربرها، هنگامی که مسیحیت نفوذ یافت و هجوم بربرها فرا رسید، روم جز پوسته‌ای میان تهی نبود. (4)

متغیرهای اقتصادی عقب‌برنده در سقوط روم:

وابستگی متزلزل نسبت به محصولات ایالات مفتوحه، کمبود بردگان، خرابی جاده‌ها و وسایل حمل و نقل، افزایش خطرات داد و ستد، جنگ ویرانگر میان اغنیا و فقرا، بهره‌وری پایین تولید روم نسبت به ایالات متفوحه، بوروکراسی عریض و طویل مرکب از مفتخوران، تقلیل ارزش پول رایج، هزینه بالای بودجه‌های دفاعی، بازداشتن توانایی‌ها و قابلیت از کار، کاهش قدرت سرمایه‌گذاری از طریق وضع عوارض سنگین و مصادره اموال، مهاجرت سرمایه و کار، یوغ سنگینِ سِرفداری به بخش کشاورزی، نهادن یوغ نظام کاستی به بخش صنایع و ... همه‌ی اینها سبب انهدام شالوده‌های مادی زندگی روم شد، تا اینکه سرانجام پس از مرگ اقتصادی آن، قدرت روم دیگر جز شبحی سیاسی نبود (5).

متغیرهای اجتماعی عقب‌برنده در سقوط روم:

1- علل اجتماعی متغیرهای عقب‌برنده در یک واقعیت ریشه داشتند، و آن اینکه استبداد روزافزون، جمعیت ملی را از میان برد و دولتمردی را از سرچشمه خشک کرد. مردم جز از طریق خشونت قادر نبودند اراده‌ی خود را نشان دهند، از این رو علاقه به حکومت از دست رفت و در نتیجه، جذب اشتغالات مربوط به تفریحات و راحتی و رفاه فردی خود شدند میهن‌پرستی و مذهب شرک، وابسته و متصل به هم بودند و حال توأم با یکدیگر رو به افول گذاشتند، مجلس روم در مستی، تملق‌گویی و خودفروشی غوطه‌ور بود. لشکریان روم، دیگر نه از افراد رومی، بلکه اکثراً از اهالی ایالات مفتوحه و بربرها بودند، این افراد دیگر برای حفظ محراب و وطن و خانه نمی‌جنگیدند بلکه برای مواجب، پاداش و غنایم به جنگ می‌رفتند. اینان به شهرهای امپراطوری با رغبت بیشتر حمله می‌بردند و چپاول می‌کردند و برای روبه رو شدن با دشمن رغبت کمتری از خود نشان می‌دادند.
شهر روم، تهی از خیلی چیزها، امّا تماشاخانه پیروزی‌ها، نمایشگاه معماری امپراطوری‌ها، موزه اشیاء عتیقه و شکل‌های سیاسی شد. امپراطوری بزرگتر از آن شده بود، که دولتمردانش بتوانند آن را اداره و یا لشکریانش از آن دفاع کنند از این رو به تدریج در معرض تجزیه و تلاشی قرار گرفت.
تقسیم قدرت بین افراد و گروه‌های مختلف که وحدت اداری را فروپاشید. خود، عاملی بود که سقوط را تسریع کرد. بربرهای مهاجم در سال 476 میلادی، فقط به شهری وارد شدند که ضعف از قبل دروازه آن را گشوده بود، و انحطاط زیست‌شناختی، اخلاقی، اقتصادی و دولتمردی سیاسی صحنه را برای هرج و مرج، دلسردی و فساد و سقوط و تسلیم، خالی کرده بود. از این رو توجیه سقوط روم از توجیه بقای طولانی آن آسانتر است. (6)
قرون وسطی با این متغیرهای عقب‌برنده اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی شروع می‌شود و به مدت 10 قرن اروپا را در تاریکی غرق می‌کند. بنابراین ضرورت دارد این متغیرهای عقب‌برنده بطور اختصار بررسی شوند.

الف: مختصات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی قرون وسطی

1- مذهب و ایدئولوژی در قرون وسطی

در این قرون مسیحیت با محتوایی بازدارنده و با فاصله‌ای بسیار از اهداف و تعالیم عالیه انسانی حضرت مسیح "علیه السلام" بر اروپا سایه افکنده است. در این چارچوب پاپ تبلور نظام دینی محسوب شده و به عنوان نماینده‌ی طبقه حاکم روحانیت مسیحی مطرح می‌باشد.
پاپ‌ها در دست داشتن نهاد قدرت کلیسا برای خود نقش واسطه‌گی میان خدا و مردم قائل بودند. توده‌های مسیحی برای برقراری ارتباط با خدا که اینک نه در زمین و میان مردم، بلکه تنها در آسمان جای دارد، به پاپ‌ها متوسل می‌شدند. جانیان و متجاوزان و غارتگران تنها با اقرار به گناهان خود در مقابل مقام الهی پاپ از گناه پاک و با وساطت پاپ بخشیده می‌شدند.
کلیسا به اصرار شدید تاریخی، سعی بر تبلیغ و ترویج مدح آخرت و مذمت دنیا و مظاهر آن دارد و رسالت کلیسا بر دعوت به آخرت‌گرایی از یکسو و از سوی دیگر پست شمردن هر کار دنیوی استوار است. این رویه در شرق اروپا، حالت افراطی‌تری به خود گرفت. ویل دورانت در این باره چنین می‌گوید:
"وقتی کلیسا حالت یک مجتمع دینداران را از دست داد و تبدیل به نهادی شد که بر میلیون‌ها انسان حکومت می‌کرد، به تدریج این گرایش در آن پدید آمد که نظریه آسان‌گیرانه‌تری نسبت به ضعف‌های انسانی اختیار کند، و نسبت به لذت‌های این جهانی تسامح بیشتری به خرج داده و حتی گاه در آن سهیم شود. یک اقلیت مسیحی، این مدارا را خیانت به مسیح شمردند و تصمیم گرفتند که از راه فقر و عفت و عبادت به ملکوت آسمان دست یابند، و برای نیل به این منظور به کلی از دنیا کناره گرفتند. رهبانیت برای بسیار کسان پناهگاهی در برابر اغتشاشات و جنگ ناشی از حملات بربرها بود. در صومعه‌ها یا حجره‌های بیابانی خبری از مالیات، خدمت نظام، مشاجرات زناشویی و کار طاقت‌فرسا نبود، پس از چند سال زندگی آرام، سعادت جاودان فرامی‌رسید. در میان راهبان رقابتی شدید برای پیش افتادن در مسابقه ریاضت‌کشی آغاز شد." (7) در همه امور، "قناعت" به "داشته‌ها" و آنچه که هست دعوت می‌شد و از تلاش، تحرک، تغییر و تحول و اساساً احساس نیاز به "دگرگونی"، منع می‌گردد. مذهب کلیسا از آن جهت دنیا را پست می‌داند تا ستمدیدگان به دگرگونی وضع خود در آن، بیندیشند:
"مذهب، برای فقر یک جنبه ابدی و حتی افتخار قائل می‌شد. تمام وعده‌ها و پاداش‌های مذهب برای یک دنیای دیگر بود". (8)
کلیسا در پیوند با زمینداران و اربابان، ستم فئودالی و بهره‌کشی را نیز در چارچوب حفظ وضع موجود، موجه جلوه می‌دهد. دهقانان ستمدیده نباید به ظلم ارباب و حقوق خویش فکر کنند، چرا که امکان حلول شیطان در جسم و روح آنان وجود دارد. تفکر حاکم، دهقانان را بر آن می‌دارد تا دسترنج خویش را به ارباب واگذار کنند و در عوض از معنویت کلیسا سیراب گردند. از این رو "آخرت‌گرایی" از جمله ویژگی‌های بسیار مهم این دوره به حساب می‌آید. راهبان و راهبه‌های منزوی و گریزان از جامعه و نیازهای طبیعی انسانی از "محصولات تاریخی" این دوره‌اند. گفته شده است که:
"در دیرها رئیس دیر از راهبان اطاعت کامل می‌خواست و نوآموزان را با فرمان‌های قساوت‌آمیز می‌آموزد. بنابر روایات رئیس دیری به نوآموزی گفت که در کوره مشتعلی بجهد او اطاعت کرد و چنانکه راویان گویند شعله به کناری رفت تا او بگذرد. به راهب دیگری گفته شد که عصای رئیس دیر را چون نهالی بکارد و آنرا چندان آب دهد تا گل برآورد. چند سال او هر روز به رودی که 3 کیلومتر از دیر فاصله داشت می‌رفت تا آب آورد و بر پای عصا ریزد. راهبان ملزم بودند به کاری اشتغال ورزند تا مبادا با افکار خطرناک گمراه شوند. بسیاری از آنان نظافت را ضد ایمان می‌دانستند. در یکی از دیرها که 130 راهبه داشت هیچ کس استحمام نمی‌کرد". (9)
در مجموع ایدئولوژی حاکم در این دوران، نه تنها از تحرک، تغییر و تحول، اصلاح وضع دنیوی، رشد، پیشرفت و تعالی، سخن نمی‌راند بلکه با محتوایی بازدارنده و تخدیری از موانع اصلی ترقی، دگرگونی و بهبود وضع انسانها قلمداد می‌شود. جهان‌بینی موجود نیز مجموعه‌ی بسته‌ای با افق‌های محدود، خشک و انعطاف‌ناپذیر همراه با جدایی دنیا و آخرت است که همه اینها در ابعاد اقتصادی، انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، اثرات تاریخی و تعیین کننده‌ای را بر جای گذاشت.

تفکر در قرون وسطی

از آنجا که قناعت به وضع موجود، رفتار حاکم بر جامعه است، تفکر نیز نمی‌تواند جدا از این چارچوب قرار گیرد. جامعه با ایدئولوژی خاص خود و تبلیغات آن رفته‌رفته با فکر، علم و تحقیق وداع می‌گوید. مدارس قدیمی دینی یا "اسکولا"ها که در آنها نیز فضایی خاص و روشهای خاص‌تر حاکم است به عنوان کانون‌های فکر و علم مطرح‌اند.
فرانسیس بیکن فیلسوف انگلیسی در این خصوص چنین می‌نگارد:
"در سال 1432 در یکی از حوزه‌های علمی در میان طلاب جدالی درگرفت و آتش جدال سیزده‌روز شعله‌ور بود. موضوع بحث تعداد دندان‌های اسب بود. آثار دانشمندان گذشته را بارها ورق زده بودند و گفته‌ی حکمای پیشین را نقل کرده، اما مشکل همچنان لاینحل مانده بود. روز چهاردهم جوان تازه کاری پرده شرم و حیا را درید و چنین پیشنهاد کرد که برای حل مشکل به دهان اسبی نگاه کنند و تعداد دندانهای او را بشمرند. این پیشنهاد کفرآمیز، حاضران را چنان برانگیخت که بر سر و روی جوان ریختند و او را گوشمالی دادند و از میان خود بیرون راندند و گفتند که بدون شبهه، شیطان در قلب او حلول کرده است که برای کشف حقیقت راه‌های نامبارکی را از این قبیل پیشنهاد می‌کند. عاقبت پس از چند روز بحث و جدال در این مسئله، آن حوزه علمی چنین فتوی داد که چون در کتب قدما، برای حل این اشارتی کافی نشده است، مشکل مزبور غیرقابل حل اعلام می‌شود". (10)
بحث‌های مدارس اسکولا بحث‌هایی عبث و بی‌فایده و بدون نیاز زمان و تاریخ بودند. روال بحث‌ها عموماً تکرار گفته‌های پیشینیان و جدلهای طولانی و کشدار پیرامون آنهاست که اصطلاحاً به این بحث‌ها و جدلها، بحثهای اسکولاستیکی می‌گویند. بحث‌هایی که در مضمون خود نه نیازهای انسان را دربرمی‌گیرند و نه ضرورتهای علمی و تاریخی را. روش تحقیق این دوره نیز روش خاصی است که به "شیوه‌ی مضبوط" معروف است. بدین مفهوم که تفکر و تحقیق در یک چارچوب ضبط شده‌ی خاص فکری جای می‌گیرد که این چارچوب نیز بر دو محور منطق ارسطویی و اصول مذهب مسیحیت حاکم، واقع است. متفکران قرون وسطی در همه‌ی رشته‌های علمی فکر خود را در چارچوب منطق ارسطو و اصول مذهب مسیح محدود می‌کردند و همه تلاش‌ها در راستای اثبات چیزی که در جهان علم و فلسفه خدشه‌ناپذیر و ابدی است یعنی منطق ارسطو و اصول مسیحیت، صورت می‌گرفت.
به موازات این گونه تفکرات، رهبران و اداره‌کنندگان فکری جامعه، با هرگونه نوآوری و اندیشه‌گرایی و مجموعاً با هر آنچه که بویی از تازگی، تجدّد و نوگرایی داشته باشد به مبارزه برمی‌خیزند. "انکیزاسیون" یا "تفتیش عقاید"، از دیگر میوه‎‌های تلخ این دوران می‌باشد، که به بار رسیده است. از این رو کافی بود فردی از مسئله تازه و یا پدیده‌ای نوین سخن گوید تا جلسات محاکمه برپا گردد.
ضدیت با علم و نوآوری، از موانع عمده این مقطع تاریخی بر سر راه ترقی و پیشرفت است. بطور همزمان، کلیسا و تفکر خاص آن بر ادب و هنر نیز سایه می‌اندازد. قلم‌ها بر صفحه کاغذ و حتی بر پهنه بوم‌های نقاشی در چارچوب عقاید و گرایش‌های کلیسا به حرکت درمی‌آیند و در مجموع فضایی برای رشد و ظهور اندیشه‌های نو و افکار تازه موجود نیست.
به دلایل فراوان، از جمله اوضاع فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، تبلور روحیه‌ی "قناعت به آنچه که هست" و سرکوبی شدید ایده‌های نو و خلاق، رکود و سکون و انجماد فکری به عنوان دستاورد مشخص این قرون معرفی می‌گردد. پدیده‌ای که سهمی مؤثر در توقف تاریخی اروپای قرون وسطی به عهده دارد.

2- مظاهر اجتماعی قرون وسطی

اریک فروم نظام اجتماعی قرون وسطی را چنین توصیف می‌کند:
در مقایسه با اجتماع جدید، مشخصه‌ی قرون وسطی عدم وجود آزادی فردی است. چرا که در این دوران هرکس زنجیری نقش خود در نظام اجتماعی بود و هیچ‌کس امکان و مجال آن را نداشت که از یک طبقه به طبقه دیگر اجتماع راه یابد و اغلب حتی آنقدر آزادی نداشتند که به میل خود بخورند و بپوشند.
صنعتگر ناگزیر بود متاع خود را به بهایی معین بفروشد. و دهقان موظف بود فرآورده‌ی خود را در جایی مشخص عرضه کند، یک استادکار مجاز نبود کار خود را به دیگران بیاموزد، زندگی شخصی، اجتماعی و اقتصادی مردم زیر سلطه قواعد و تکالیفی خالص بوده و ... اثری از رقابت نبود و هرکس وارث موفقیت اقتصادی معینی بود که معاش وی را تعیین می‌کرد. (11)
در قرون وسطی خط و زبان رسمی و رایج خط و زبان کاتولیک‌ها، یعنی لاتین بود. اقوام و ملل اروپایی از هویت ملی برخوردار نبودند و مسیحیت، کلیسا و فرهنگ آن بر همه چیز مقدم و حاکم بود. در این باره چنین آمده است:
"دستگاه عظیم و قدرتمند مانع از این است که تعلیم و تربیت، سخنرانی علمی، کتاب، فعالیت‌های اجتماعی، فکری، علمی و سیاسی به زبان مادری و ملی بیان شود. همه باید به زبان لاتین بیان شود که زبان واحد جهانی است و زبان انجیل و زبان خداوند است بیان شود.
مؤسسات اجتماعی مثل مدرسه، کودکستان، همه مذهبی‌اند، یعنی بر اساس آموزش و تعلیم یک مذهب خاص بنا شده‌اند و غیر از افراد آن مذهب کس دیگری حق ندارد از آنها استفاده کند". (12)
با توجه به تفکر موجود و مذهب بازدارنده، عناصر آگاهی بخش و محرک نیز ناپیدا می‌باشند، کتب و مقالاتی غیر از آنچه که پذیرفته شده است رسمیتی ندارند. کلیسا تفکرات مذهی غیر از خود را دفع کرده که دافعه آن در برخوردهای خونین آن با نهضت پروتستانیسم و جریان‌های مهاجرتی پروتستانی به شمال اروپا، گوشه‌هایی از مصادیق این دوره می‌باشند.
دوران قرون وسطی با مختصاتی چون آخرت‌گرایی، مذمت دنیا و امور آن، قناعت افراطی، شیوه تفکر بسته و مضبوط، ضدیت با علم و نوآوری، مخالفت با تغییر و دگرگونی، روابط ظالمانه‌ی اقتصادی، فرهنگ خرافی، سلطه کلیسا، از خود یک مذهب بازدارنده و جهان‌بینی بسته به جای می‌گذارد. اروپا با این ویژگی‌ها، درجا زدن تاریخی خود را برای مدت 10 قرن آن هم در زمینه‌های مختلف آغاز کرده است و استعدادها و ظرفیت‌ها و قابلیت‌های طبیعی، فیزیکی و انسانی جامعه را در سطوح گوناگون بلااستفاده می‌گذارد. لذا اگر بتوان کلیه شاخصه‌های این دوره را یک ویژگی خلاصه و فشرده کرد، آن ویژگی همان عامل بازدارندگی است. نهادهای اجتماعی، خلاقیت‌های هنری، ابداعات فکری، نوآوری‌های علمی و نظریات جدید فلسفی تنها زمانی اجازه بروز و ظهور خواهند داشت که مطابق و موافق با نظام فکری و مذهبی حاکم و القائات کلیسا باشند. هر نهاد اجتماعی باید توجیه مذهبی شود. علم، هنر، حقوق، روابط اجتماعی همه باید متحداً به اهدافی دست یابند که کلیسا آنها را دین اعلام می‌کند. (13)

3- ویژگی‌های اقتصادی قرون وسطی:

در دوران قرون وسطی زمین کشاورزی، اصلی‌ترین منشأ درآمد محسوب می‌شد و اقتصاد اروپا بر فئودالیسم استوار بود و زمین که منشأ تولید و ثروت محسوب می‌گردید، در مالکیت زمینداران قرار داشت و زارعین و دهقانان به صورت سرف به آن وابسته بودند.
اراضی فئودالی در این دوران در روسیه به "وچینا" در انگلستان به "ملک اربابی" و در فرانسه و سایر مناطق اروپا به "سینیورنشین" شهرت داشتند.
سرف‌ها علاوه بر اجبار به کشت و کار برای اربابان، موظف به تحویل بخشی از محصول خود و کالاهایی همچون چرم، پارچه و ... به ارباب و خانواده‌ی او بودند. بیگاری و بخشش‌های اجباری یاد شده در چارچوب اجاره مختصر ارتباط سرف و صاحب زمین را مشخص می‌ساخت. از آنجا که اربابان فئودال علاوه بر قدرت اقتصادی، دارای قدرت سیاسی بوده و از طرف دولت حاکم مناطق تحت نفوذشان را کنترل و یا نمایندگی می‌کردند، وابستگی دهقانان و رعایا به آنان افزونتر می‌شد.
جامعه قرون وسطی به طبقات مختلفی تقسیم می‌شد و نظام اجتماعی، نظامی بسته و به صورت هرمی از طبقات شکل گرفته بود که عبارت بودند از: کشاورزان وابسته به زمین، پیشه‌وران، اشراف صاحب زمین، روحانیون و وابستگان به کلیسا، شوالیه‌ها و جنگاوران. فرآیند تغییر و تحول کمی و کیفی در هر کدام از این طبقات بسیار متفاوت از دیگری بود. اقشار مولد جامعه یعنی کشاورزان و پیشه‌وران به دلیل ضعف‌های اقتصادی و اجتماعی، قادر به تغییر و تحول در وضع خود نبودند در حالی که گروه‌های غیرمولد مانند "اشرف، نجبا"، فئودال‌ها، وابستگان به کلیسا و حکومت، مکنده‌های دسترنج اقشار مولد به دلیل استثماری که روا می‌داشتند مانع عمده‌ی رشد و توسعه بودند.
بی‌تحرکی در عوامل تولید، فقدان رقابت، انحصارگرایی، عدم تفکیک بین بازارها، حاکمیت سرمایه‌های کوچک مشخصات دیگری از این دوره است. اریک فروم در این باره می‌گوید:
"سازمان اقتصادی شهرها در قرون وسطی تحرک چندانی نداشت. تجارت در درست عده کوچکی از بازرگانان بود عمده‌فروشی و خرده‌فروشی هنوز از هم تفکیک نشده بودند، تا پایان قرن پانزدهم سرمایه نیز به کندی فراهم می‌آمد. (14)"
با توجه به آنکه کلیسای کاتولیک به منزله‌ی قدرت مطلقه‌ی مذهبی، وضع موجود را خواست خدا تقلی کرده و مروج این ارزش و فرهنگ بوده است و اساس تبلیغات خود را بر توجیه وضع موجود و روابط و مناسبات حاکم بر آن قرار می‌داد. مالکین و فئودالها به ستایش از پاپ‌های مقدس برخاسته و ضمن تأیید نقش آنان، کمک‌ها و بخشش‌های قابل توجهی را به کلیسا اختصاص می‌دادند. اقتصاد بسته و مبتنی بر فئودالیسم با نظام جهان‌بینی بسته و تحجر حاکم بر قرون وسطی در ارتباط تنگاتنگ بود.
زیربنایی به نام فئودالیته و روبنایی به نام پارسایی. ... فئودالیته دارای تولید بسته می‌باشد، تولید و مصرف روی یک دایره چرخ می‌زند، بنابراین جهان‌بینی دوره فئودالیته جهان‌بینی بسته است. مذهب دوره فئودالیته بسته است می‌گوید مذهب همین است و بقیه مذاهب، کفر مطلق است. ... می‌توان قرون وسطی را در این دو اصل خلاصه کرد از نظر زیربنایی اجتماعی و اقتصادی فئودالیسم است و از نظر مذهب و جهان‌بینی و فلسفه فکر، آخرت‌گرایی و زهد و ریاضت و معنویت‌پرستی ذهنی و تجرد روح است". (15)
بنابراین قدرت اقتصادی و قانونی فئودال‌ها و قدرت معنوی کلیسا در پیوندی تاریخی حلقه فشار را بر اقشار تنگدست و مولد جامعه، تنگتر می‌کردند. از این رو ستم فئودالی، یکی از موانع اصلی رشد و توسعه و از مشخصه‌ها و ویژگی‌های این دوران محسوب می‌گردد. جدا از روابط و مناسبات موجود، سایر مظاهر فعالیتهای اقتصادی این دوره عبارتند از:
1- بسته بودن فعالیت‌های اقتصادی. به عبارت دیگر فعالیتهای تولیدی و تجاری به یک منطقه و بدون ارتباط با خارج از خود، محدود می‌گردید.
2- کوچک بودن مقدار تولید و بسته بودن فعالیتهای آن.
3- محدود بودن وسعت بازار و عدم برخورداری مناسبات اقتصاد از حوزه پوششی وسیع.
4- سادگی ابزار تولید.
5- گسترده نبودن تجارت.
6- عدم استعمال گسترده پول و محدود بودن میدان مبادله و تجارت.
7- مطرح نبودن اقتصاد به عنوان یک علم و برخوردار نبودن محتوای آن از تئوری‌های سیستماتیک اقتصادی. از این رو نظریات اقتصادی این دوران فاقد پشتوانه‌ی لازم در قلمرو تحقیق و تجربه بوده و قادر به تحلیل و ایجاد زمینه برای رشد اقتصادی و گسترش حوزه آن نبوده است.

ب- غرب در بستر تحول و توسعه

قرون وسطی در اروپا با ویژگی‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بازدارنده خود تا اواسط قرن 15 میلادی در فضا و زمینه‌های واپسگرایی ورق خورد. از این زمان به بعد اروپا در ابعاد، اجتماعی و اقتصادی دچار تغییر و تحولاتی گردید، که ثمره‌ی این تغییرات باعث فرآیند توسعه در اروپا گردید.
تغییر و تحولاتی را که توسعه در اروپا منشأ شد، می‌توان به 3 گروه تقسیم‌بندی کرد که عبارتند از: امور فرهنگی، امور اجتماعی و امور اقتصادی که بطور مختصر به متغیرهای کلان هر بخش اشاره‌ای خواهد شد.
مجموعه متغیرهای این سه قلمرو در کنش و واکنش‌های متقابل در فرآیند زمان توانستند نیروی محرکه پرقدرت، همه جانبه، مستمر و خودگردان را برای تحول دائمی و توسعه‌ی اروپا فراهم سازند.

الف: زمینه‌های فرهنگی در تحول و توسعه غرب:

جنگ‌های صلیبی نقطه عطفی مهم در تاریخ اروپای قبل از رنسانس به شمار می‌رود. حملات اروپایی‌ها به ممالک شرقی در چارچوب این جنگ‌ها، جدا از آثار نظامی درگیری‌ها، نتایجی چند برای مردم این قاره دربرداشت، این نتایج در فرآیند خود، پیدایش رنسانس و سپس تحول و توسعه‌ی اروپا را در همراه داشتند.
"رنسانس" (16):
اروپا تا پایان قرون وسطی در حصارهای تاریخی سرزمین خود بسر می‌برد و با جهان‌بینی آخرت‌گرای خود، گرایشی به امور دنیا نداشت، ولیکن با بروز جنگ‌های صلیبی و مهاجرت‌های بزرگی که در خلال این جدالها به وقوع پیوست، راهی به دیگر نقاط جهان یافت. این راه، خود به فروریختن برخی از باورهای آنها و درک مفاهیم جدید منجر گردید. اروپایی‌ها در این جریان مهاجرتی، با فرهنگ پیشرفته شرق آشنا گردیده و از سویی روش‌های رشدیافته و فنون صنعتی را آموختند و در کنار آن کشفیاتی همچون ابریشم‌بافی و شیشه‌گری را با خود به اروپا آوردند.
مهمترین عامل در زمینه تغییر و تحول اروپائیان، همانا مشاهدات آنان از شرق بود، که باعث گردید ذهن و اندیشه‌شان با ارزش‌های جدید و نوین مواجه شود. از این پس این قاره شاهد توجه به دنیاگرایی آنهم در پی قرون طولانی دلبستگی به آخرت و همچنین ایجاد تزلزل در ارتباط تاریخی مردم و کلیسا که از آثار مشخص جنگ‌های صلیبی در افکار اروپایی‌هاست، می‌باشد. (17)
پس از جنگ، جامعه‌ی اروپا در پی محرومیت‌های چندصد ساله، نیازهای جدیدی را در پیش روی خود دید. از جمله میل به آزادی، آگاهی، تفکر، رشد و پیشرفت. رفته رفته هویدا گشته و همه‌ی اینها که عکس‌العمل طبیعی جامعه‌ی اروپا نسبت به قرون وسطی و سیاهی‌های آن بود، از این رو جنگ‌های صلیبی را اولین چکش بیداری اروپا می‌خوانند. زیرا این جنگ و نزاع طولانی، ماهیت کاملاً متفاوتی با جنگ‌های معمولی داشت، زیرا بیشتر آمیزش و مبادله فرهنگی بین شرق و غرب و نیز توسعه افق دید. بود اندیشمندی در این باره این چنین می‌گوید:
این آمیزش فرهنگی اسلامی به عنوان تماس یک جامعه با جامعه دیگر در جنگ نیست. این است که من جنگ صلیبی نمی‌گویم، می‌گویم "مهاجرت صلیبی"، زیرا توده‌ی غربی به متن جامعه شرق آمد و در کوچه‌های مردم جامعه‌ی شرقی زندگی کرد و با زندگی و مذهب و فرهنگ و روابط اجتماعی جامعه شرق تماس گرفت و از شرق نظام اجتماعی قرن دهم و یازدهم را گرفت و در آنجا (اروپا) علیه فئودالیته، کلیسا و پاپیسم، علیه خرید و فروش بهشت، علیه تحکم و استبداد روحانی دینی و علیه این فکر که روحانی، ذات برتر و خدایی است و دیگران فاقد آن هستند مبارزه کرد و برای تحقق آزادی، تعقل و فکر، مبارزه کرد. (18)
اروپا با این زمینه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تاریخی، می‌رود تا شاهد آغاز مرحله تاریخی جدیدی به نام "رنسانس" باشد و در این مرحله از تاریخ شعارهای اصلی اروپائیان حول محورهایی از قبیل "بازگشت به خویشتن" و رجعت به فطرت می‌چرخد و در پرتو این شعارها، تغییر و دگرگونی در تمام زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی احساس می‌شود، تغییر و تحولی که تا دیروز احساس نمی‌گردید، بدین جهت رنسانس را تولدی دوباره نام نهاده‌اند تولدی خاص با ویژگی‌های خاص خودش:
رنسانس به معنای این است که یک آدم یا یک جامعه دو تولد دارد. بعضی‌ها تولد دوم دارند، در تولد دوم مامای آدمی، خود آدمی است. رنسانس یعنی تجدید تولد آدمی به دست خودش. (19)
اعتراض تاریخی اروپا در رنسانس، وضع موجود را در ابعاد مختلف فرهنگی اجتماعی و اقتصادی چه در زمینه تفکر، چه در خصوص مذهب موجود و چه در مورد سیستم مسلط اقتصادی به محاکمه کشاند. "تمام مظاهر و جوانب فئودالیسم، پاپیسم و سلطه‌ی مطلقه‌ی کلیسا، آخرت‌گرایی و جهل و جمود فکری همه مورد حمله قرار می‌گیرند".
در مرحله مهم تاریخی عصر رنسانس، اروپا در درون خود جدال فکری عظیمی را به نمایش می‌گذارد. کاتولیک‌ها با استنباط‌ها و دیدگاه‌های خاص خود؛ که در مدت چند قرن اروپا را صحنه‌ی عمل خود قرار داده بودند از یکسو و از سوی دیگر تفکرات پروتستان‌ها و تلقی‌های جدید آنها از مذهب و با نگرشی عمدتاً متضاد با کاتولیک‌ها، اروپا را به صحنه جدال با یکدیگر تبدیل کرده بودند.
مارتین لوتر 1546- 1483 در آلمان بر علیه پاپ و کلیسا به اعتراض برخاست که در پی آن، توده‌های وسیعی را به همراه خود کشید. به دنبال این روند تغییرات در دستگاه کلیسا، اصلاحات اجتماعی و دگرگونی بافت فئودالی، از خواسته‌های اصلی مردم در این مقطع گردید.
نهضت اصلاح دینی به رهبری کالوین، اوج رویارویی فکری در اروپا را به همراه داشت. این نهضت دربرگیرنده ارزش‌ها و اصولی بود که مواردی از آن بدین قرار است.
1- عقل‌گرایی
2- جهان‌گرایی
3- شورش علیه نقش واسطه‌ایِ کلیسا و پاپ میان خدا و مردم
4- تبلیغ کار و تلاش بیشتر به عنوان یک عبادت
5- تشویق جمع‌آوری ثروت
- و ...
اروپا، با این اوصاف پا به عصر مدرن می‌گذارد، عصری که "نوگرایی" از نظر هگل یک بیان دارد و آن رسیدن انسان به مرحله‌ی "آگاهی (conscience)" است.
آغاز این اصلاحات و انقلابات که پایه‌های شکل‌گیری نوگرایی را فراهم ساخت، با شهامت و مخالفت لوتر در مقابل کلیسا پدیدار گشت.
از این رو رنسانس یا عصر روشنگری، عبارت می‌شود از مجموعه‌ی تحولات علمی و فلسفی ... که سراسر اروپا را دربرگرفت و بنیاد یک جنبش وسیع فرهنگی را ایجاد کرد. این عصر در واقع دوران دستیابی انسان به "خرد (Raison)" یا به عبارت دیگر به "خود" و به "حقیقت آزادی خویش" است، در اینجا انسان از تبعیت تام مسیحیت رها شده و برای "شناخت" به "تجربه (experience)" متوسل می‌گردد، و به قول هگل تجربه به دانش جهان بدل می‌شود که این تجربه از یک سو بر پایه‌ی "مشاهده observation" و از سوی دیگر بر پایه‌ی "کشف قانون" استوار می‌گردد (مشاهده عبارت است از رابطه‌ی مستقیم فرد با موضوع شناخت و قانون آن کیفیتی است که از این مشاهده استخراج می‌شود، کیفیتی که عمومیت دارد.
از این به بعد است که "عقل‌گرایی" به مثابه حاصل یک فرآیند طولانی و تاریخی، سنگ زیربنای همه چیز می‌شود و توسعه غرب ناشی از این عقل‌گرایی قلمداد می‌گردد. دیگر در این فضا آن تفکرها و عمل‌ها توجیه‌پذیر می‌شوند که بتوانند از عقلانیت برخوردار باشند. در این فرآیند است که هر روز عقلانیت بالا می‌رود و هدف بسیاری از کارها نیز این می‌شود که عقلانیت عمومی و اجتماعی را افزایش دهد و برخورد آموزه‌ها دیگر مصیبت نیست، بلکه یک فرصت قلمداد می‌شود. در این رهگذر هرچه آدمیان پندار دانایی و توانایی خود را قوت بخشند از حیرت و تسلیم دورتر می‌شوند.
عقلانی شدن فرآیندی گسترده است که تمامی حیطه‌های زندگی اجتماعی را دربرمی‌گیرد در اقتصاد، عقلانی شدن به معنای کاربرد ابزارهای دیوانسالارانه همراه با روش‌های حسابداری منظم است، در دین عقلانی شدن به مفهوم رشد الهیات و از میان رفتن جادو است، در حقوق خارج شدن قانون‌گذاری از حالت فردی و دلخواهی و تبدیل آن به صورت استدلال منظم بر پایه قوانین عام است، در سیاست تبدیل مشروعیت سنتی به مشروعیت قانونی است. (20)
این مشخصه‌ها و ویژگی‌ها، ساختار فکری و ارزشی نهضت پروتستانتیسم را شکل داد.
تعالیم کالوین، باتوجه به زمینه‌های تاریخی طرح آن در اروپا، در این قاره مقبولیت یافت. نهضت پروتستانتیسم علاوه بر تأکید بر انسان‌گرایی و بازکردن راه رشد استعدادهای انسانی در اروپا، زمینه‌های تاریخی رشد سرمایه‌داری را نیز در این قاره فراهم ساخت. پراگماتیسم یا اصالت کار که از مهمترین نتایج آموزه‌های پروتستانتیسم است. در این دوران تلاش بی‌وقفه در دنیا برای دستیابی به فضیلت و رستگاری، که از مشخصات مهم دوران رنسانس و عوامل جدی و بسیار مؤثر در پیشرفت اروپا بوده است، صورت می‌گیرد. می‌توان گفت که از پایان قرون وسطی تاکنون بزرگترین تغییری که در انسان حادث شده است، پیدایش همین وضع روانی خاص نسبت به کار و جهد انسانی است. و حاصل شدن این پندار که آدمی اگر بخواهد به زندگی ادامه دهد باید کار کند. (21)
ماکس وبر در کتاب خود (22) مهمترین عامل پیشرفت اروپا را پروتستانتیسم دینی می‌داند و معتقد است تحول باورهای فرهنگی و ارزش‌های دینی عامل و زیربنای تغییر اقتصادی و اجتماعی بوده است. او بر این عقیده است که اخلاق پروتستان کاملاً با روح حاکم بر سرمایه‌داری یعنی به کارگیری عقلانیت، تلاش بی‌وقفه برای کسب سود و پرهیز از مصرف درآمد و به کارگیری آن، کاملاً متناسب است. وبر در مطالعات خود این نتیجه را اعلام می‎کند که پروتستان‌ها مهمترین موقعیت‌ها و موفقیت‌ها را در فعالیت‌های اقتصادی به دست آورده‌اند. زیرا که صاحبان سرمایه، تجار مهم، کارگران ماهر و فنی در بنگاه‌های سرمایه‌داری عمدتاً پروتستان می‌باشند. (23)
اخلاق پروتستان ایجاد سرمایه‌داری، سرمایه‌داری ممکن است در همه جا باشد، ولیکن سرمایه‌داری ناشی از پروتستان دارای مختصاتی چون عقلانیت، نظم، محاسبه‌پذیری از زمان و امور می‌باشد. این سرمایه‌داری بر نوعی از نظام اقتصادی مبتنی بر بنگاه‌های تولیدی که هدف حداکثر سود را تعقیب می‌کند، استوار است این کسب سود تنها از طریق سازماندهی، عقلانیت، تولید و انضباط و نظام حسابداری عقلانی استوار است. (24)
ماکس وبر در مقایسه بین میزان کار و تلاش در قرون وسطی و پس از آن وجود اجبارهای درونی ناشی از باورهای فرهنگی را مهمترین عامل و انگیزه برای کار و تلاش برشمرده است. او می‌گوید، جنبشی وجود داشت و کسی بیش از آنچه برای زندگی‌اش در یک سطح قدیم لازم داشت کار نمی‌کرد. به نظر می‌رسید در اجتماع قرون وسطی عده‌ای به خاطر به کارگیری استعدادها و لذت ناشی از آن، کار می‌کردند و عده‌ای ناگزیر از کار بودند و لزوم آن را نیز فشارهایی تلقی می‌کردند، اما در عصر بعد، مردم بیش از آنکه زیر فشار خارجی باشند، تحت فشار اجبارهای درونی خود بودند و این اجبارها چنان انسان‌ها را به کار می‌گرفت که گویی اربابی سخت‌گیر زیردستش را به کار گمارده است.
در اروپای پس از رنسانس، کشورهایی که پذیرای پروتستانتیسم شدند در روند حرکت خویش از رشد سریعی در زمینه‌های مختلف برخوردار گردیدند، در حالی که در کشورهایی که دارای مذهب کاتولیک بودند، یا تحولی صورت نگرفت و یا اینکه تغییر و تحولات مناسب شرایط زمانی و مکانی در فرآیندی کندتر صورت گرفته است. از این رو در قاره اروپا پس از رنسانس مذهب پروتستان، عامل رشد و توسعه و مذهب کاتولیک مظهر جمود و توقف مطرح گردید.
بعد از رنسانس است که جایگزینی تدریجی آگاهی و معرفت دینی با معارف تجربی و ابزارانگارانه پدیدار گشته، گذار از اقتدار کلیسایی به اقتدار مدنی در عرصه‌های ثروت، مدیریت، آموزش، مالیات، قضاوت صورت گرفت. فرآیند عقلانی شدن موجب تکثر گستره‌ی فرهنگی، افتراق اجتماعی و تخصصی شدن نقش‌ها را فراهم ساخت.
"عصر جهانگرایی و انسانگرایی" آثار بسیاری در اروپای پس از رنسانس برجای گذاشت، اختراع چاپ در اواسط قرن پانزدهم به دست "گوتنبرگ" کمک بزرگی به اشاعه‌ی فرهنگ جدید نمود. انسانگرایی در ادبیات و هنر نیز خود را ظاهر ساخت. آثار این دوره بیانی از زندگی اجتماعی زمان خود بود و موضوعات زمینی جایگزین موضوعات آسمانی و تخیلی قبلی گردید و رئالیسم از زمینه رشد مناسب برخوردار گردید.
علوم طبیعی، مکانیک، نجوم، فیزیولوژی و نیز تبیین جهان با چهره‌های شاخصی همچون کاردانو، گالیله، کوپرنیک و فرانسیس بیکن، حرف‌هایی جدید برای عنوان کردن داشتند. انتشار کتب و مقالات و نشریات و طرح مسائل مختلف به رشد افکار کمک شایانی نمود.
در صحنه‌ی ادب و هنر، اروپا در این عصر حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد. ظهور ایسم‌های متنوع ادبی و هنری در این دوران حکایت از حیات تازه دارد شعر، موسیقی، نقاشی و تئاتر به دوران شکوفایی پای می‌گذارد. فلسفه جدید از جانب دکارت، کانت و هگل ارائه می‌گردد. "علم‌الاجتماع" به عنوان علمی جدید پا به صحنه گذاشته و افکار اجتماعی ولتر، روسو، منتسکیو، به این علم جایگاهی ویژه داد که یکی از ثمرات آن، متأثر بودن انقلابات فرانسه و آمریکا از آن می‌باشد.

ب: زمینه‌های اجتماعی در تحول و توسعه غرب:

در این عصر، صحنه سیاسی- اجتماعی دچار تغییرات بسیاری گردید. رشد ناسیونالیزم و بوجودآمدن حکومت‌های مرکزی به جای اقتدار پاپ‌ها و استفاده از زبان‌های ملی از مشخصه‌های دیگر این دوران محسوب می‌شود.
با پدید آمدن ملت به مثابه یک کلیت تامّ اجتماعی، این دیگر دولت است که به عنوان مهمترین عقاد به تولید و توزیع ارزش‌ها می‌پردازد و به واسطه دستگاه‌های ایدئولوژیک خود مانند نظام ارتباطات، آموزش و امثال آنها این ارزش‌ها را طی فرآیند جامعه‌پذیری، در وجود آحاد اجتماع، درونی می‌کند.
دولت منشأ اعتبارات حقوقی می‌شود و ثقل این اعتباریات از کلیسا به دولت منتقل می‌گردد. کلیسا دیگر تنها به تنظیم رابطه انسان و خدا می‌پردازد و امور مربوط به حقوق متقابل افراد با یکدیگر جنبه قراردادی (conventional) پیدا می‌کند و دولت ضامن اصلی قراردادها می‌شود.
در مفهوم اقتدار، تحولی نیز رخ می‌دهد، به این معنی که اقتدار تاکنون توسط کلیسا و فرهنگ دینی آن، مشروعیت می‌یافت، منبع مشروعیت خود را تغییر می‌دهد و از این پس این دولت بوروکراتیزه شده است با اقتدار عقلانی و قانونی عمل کرده و سپهرهای مدنی و کلیسایی از هم مجزا می‌شوند. عضویت کامل در اجتماع که تاکنون وابسته به هویت دینی فرد بوده و تمایز جوامع به واسطه تمایز مذاهب، مشخص می‌شد، از این پس با پیدایش مفهوم شهروندی، معنایی کاملاً نوین به خود گرفت. "نهادها و نخبگان مذهبی که حاملین و حافظین معیارها" و ارزش‌ها هستند که به همه زندگی اجتماعی معنی می‌بخشیدند، با تزلزل موقعیت اجتماعی خود، باعث گردید که علم، هنر، اخلاق، اقتصاد ... از مذهب مستقل شده و این امور به دنبال معیارهای دیگری بجز مذهب برای توجیه خود انتخاب نمایند. (25)
در این زمان اروپا در صحنه‌های تفکر، سیاست، جامعه، علم و اقتصاد متحول شده و با مراحل تاریخی قبلی خود فاصله‌ای بسیار گرفته است. در این عصر اهمیت یافتن تحقیق و پژوهش و تغییریافتن شیوه‌ی نگرش بر پدیده‌ها، از بارزترین ویژگی‌هایی است که خود موجد دگرگونی در صحنه‌های مذکور می‌شود.
پیدایش بینش تحقیقی و تأکید بر اهمیت تحقیق و مطرح شدن روش تحقیق و متدولوژی به عنوان علم، آثار خود را در حوزه‌های مختلف نمایان ساخته و پیشرفت‌ها را تسریع می‌سازد. لذا تغییر در متد و دگرگونی در شیوه‌ی نگرش، سرچشمه بسیاری تغییرات دیگر می‌گردد تاحدی که آن را "علت ‌العلل" تحولات می‌نامند:
علت العلل پیدایش قرون جدید و تمدن مغرب زمین و پیشرفت‌های عجیب دو سه قرن اخیر در اروپا، همه مرهون تغییر متد نگرش و بینش و تحقیق در مسائل علمی و اجتماعی است (26).
در پی تحکیم جایگاه تحقیق و متدولوژی [روش‌شناسی] و روش علمی، آثار آن نیز ظاهر می‌گردد، علم‌زدگی از مشخص‌ترین پیامدهای بینش جدید است. از این پس علم محور تمام مسائل و برخوردها شناخته و هر چیز با معیار علمی بودن محک زده می‌شود. بینش اصالت علم و تجربه از جمله محصولات تاریخی این مقطع می‌باشد. راه پذیرش هر مطلب و هر پدیده، راه علم است. آنچه که از حوزه محسوسات به دور است پذیرفتنش غیرعلمی و برخلاف عقل است. حوزه این برخورد از جانب برخی، حتی خدا را نیز دربر می‌گیرد و جمله مشهور خدا را باید زیر چاقوی جراحی ببینم تا بپذیرم در این کشاکش ثبت می‌گردد که این برخورد در کنار جدایی کامل مذهب از امور جاری اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در روند تاریخی خود، غرب امروزین را با ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری خاص خود در مقابل دید ما قرار می‌دهد. دیگر، مذهب به عنوان یک مجموعه تمام عیار و همه جانبه نبوده و حضور آن در زندگی جامعه تنها به دو سه ساعت در هفته- روزهای یکشنبه- محدود شده و از صورت حاکم مطلق و همه جانبه بودن درآمده و به امری کاملاً فردی تبدیل می‌گردد. علل تغییرات "مذهبی" "رفتاری" در سه قرن گذشته تا به امروز و پیامدهای مثبت و منفی آن، خود به بحثی دیگر محتاج است که در حیطه بحث فعلی نمی‌گنجد اما ضروری است که آن را به عنوان یک عامل مهم در کنار سایر عوامل تغییریافته و تغییردهنده در این دوران مورد توجه و دقت قرار داد.
بعد از رنسانس، افتراق ساختاری میان ساخت سیاسی از نهاد کلیسا (Church-State differentation) صورت می‌گیرد.
نهاد کلیسا، که در طی اعصار گذشته دارای کارکردهای گوناگون بوده است (آموزش، قضاوت، تدبیر امور ...) به علت پیچیده شدن مناسبات زندگی اجتماعی و اقتصادی، متکثر شده و بسیاری از وظایف تاریخی خود را به علم، دانش، تجربه، قانون‌مندیها ... واگذار می‌کند.
یکی از متغیرهای اجتماعی که نقش بسیاری در معادلات اقتصادی اجتماعی و فرهنگی، ایفا نموده است، مسئله استقلال آمریکا و پیامدهای آن است. در ژوئیه 1776 کنگره مهاجرین در آمریکا اعلامیه مشهور "استقلال" را تصویب کرد و دولت آزاد، اعلام موجودیت نمود. توماس جفرسون نویسنده اعلامیه استقلال، که شدیداً تحت تأثیر افکار ژان ژاک روسو قرار داشت بر "حقوق بشر" تأکید نمود.
اعلامیه استقلال آمریکا، بر الغای بردگی تأکید داشت که این مسئله در شرایط تاریخی خود، منشاء اثرات بسیاری در آمریکا و سایر کشورها گردید. با پیروزی استقلال‌طلبان آمریکایی در سال 1781 بر انگلیسی‌ها، آمریکایی‌ها حکومت رسمی خود را آغاز کرده و با فشار مردم در سال 1789، موادی به اعلامیه استقلال اضافه گردید که به منشور حقوق بشر مشهور گردید. مواد این منشور پیرامون "حق آزادی بیان"، "آزادی اجتماعی و مطبوعات" و "نیز حقوق بشر و افراد" می‌باشد.
مطرح شدن حقوق انسان‌ها و آزادی‌های فردی و اجتماعی نقطه‌ای مهم، متحول کننده و با اهمیت در روال تاریخی توسعه‌یافتگی غرب بود. زیرا "حقوق انسان و قانونیت یافتن آن" در دوران جدید از دستاوردهای نوین، محسوب می‌شود، و برخلاف دوران قرون وسطی که انسان به لحاظ حقوق زورمندانه‎ی جریان‌های حاکم، از حقوقی برخوردار نبوده و به عنوان شخصیتی صاحب حق شناخته نمی‌شد، با جریان استقلال آمریکا از حقوق قانونی برخوردار گردید. با رویداد انقلاب فرانسه، فرآیند "حقوق قانونی افراد و مردم" در ابعاد کمی و کیفی دچار تغییر و تحول بیشتر گردید.
دوران حکومت لوئی شانزدهم در فرانسه، رفته رفته زمینه‌های آغاز یک حرکت عظیم اجتماعی را فراهم ساخت. در این زمان حکومت وقت با مکانیسم زور هر اعتراضی را خاموش ساخته و مانع از طرح خواسته‌های جامعه می‌گردد. ظلم و فشارهای اقتصادی و اجتماعی و مخارج هنگفت دربار لوئی، نجبا و اشراف جامعه را به سرحد انفجار کشانید. تا آنکه د سال 1788 شورش‌ها آغاز گردید و در روند خود به رویارویی با حکومت منجر شد. دربار که با فشار مردمی مواجه گردیده بود در بهار سال 1789 مجبور به پذیرش تشکیل "مجلس ملی" که از سوی طبقات پایین شکل می‌گرفت، گردید و با تشکیل آن حرکت فرانسوی‌ها که مستمراً اوج گرفته و اساس حکومت را نشانه می‌رفت، در نهایت به سقراط لوئی و زندان باستیل او منجر شد. با پیروزی انقلاب فرانسه و انتشار اعلامیه "حقوق بشر" در اوت 1789 از سوی مجلس مؤسسان، سرفصل جدیدی در دوران نوین اروپا آغاز گردید. در ماده 1 اعلامیه حقوق بشر آمده است که:
انسان‌ها آزاد به دنیا می‌آیند و محق‌اند از حقوق برابر برخوردار گردند و در تمام دوران زندگی‌شان با هم برابر باشند.
حقوق مسلم افراد همچون آزادی بیان و فکر، در زمانی در این اعلامیه مورد تأکید قرار گرفت که غالب نقاط جهان در اسارت فئودالیسم و نیروهای ستمکار سیاسی قرار داشته و حقوقی برای کسی متصور نمی‌گردید. شعار "آزادی، برابری، برادری" که از عبارات اعلامیه گرفته شده بود، از انعکاسی بسیار وسیع در سطح جهان برخوردار گردید.
در پی این تحولات، مجلس ملی فرانسه به اقداماتی همچون برانداختن رسوم سرف "رعیت" بودن دهقانان، حذف امتیازات خاص دربار، لغو معافیت‌های مالیاتی اشراف و پاپ‌ها و وابستگان، حذف القاب اشرافی همت گماشت و حاکمیت مردم و توده‌ها را در ابعاد وسیعی برقرار ساخت که همگی با توجه به موقعیت زمانی خود از اهمیت بسیار برخوردار بود.
شهید مطهری مختصات این دوران را این چنین تعریف می‌کند:
"درست در مرحله‌ای که استبدادها و اختناق‌ها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند که حق حاکمیت از آن مردم است، کلیسا با طرفداران کلیسا و یا با اتکاء به افکار کلیسا این فکر عرصه شد که مردم در زمینه حکومت فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق، همین امر کافی بود که تشنگان آزادی و دمکراسی و حکومت را بر ضدکلیسا، بلکه بر ضد دین و خدا به طور کلی برانگیزد". (27)
در این زمان است که حقوق طبیعی سیاسی افراد با تفکر دینی ناسازگار می‌شود و یکی از عوامل مادیگری در غرب نیز عدم اعتراف کلیسا به حقوق حقه مردم است و همچنین این مسئله است که حکومت و حکمران هیچ مسئولیتی در قبال مردم ندارند. شهید مطهری در این‌باره می‌گوید:
"مدعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسئول نیست، بلکه او فقط در برابر خدا مسئول است ولی مردم در مقابل حکمران مسئولند و وظیفه دارند ... مردم حق ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کردی؟ و یا برایش وظیفه معین کنند که چنین و چنان کن، فقط خداست که می‌تواند او را مورد پرستش و بازخواست قرار دهد، مردم حقی بر حکمران ندارند ولی حکمران حقوقی دارد که مردم باید ادا کنند. از این رو میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حق هرگونه مداخله‌ای در برابر کسی که خدا او را برای رعایت و نگهبانی مردم برگزیده است، این‌چنین افراد فکر می‌کردند که اگر خدا را قبول کنند، استبداد قدرت‌های مطلقه را نیز باید بپذیرند. افراد فکر می‌کردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انکار کنند پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند، در حالی که از نظر فلسفه اجتماعی اسلام نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم را در مقابل اجتماع مسئول می‌سازد و افراد را ذیحق می‌کند و استیفای حقوق را یک وظیفه لازم شرعی معرفی می‌کند". (28)
"حاکمیت توده‌ها" و "دموکراسی" اثر تاریخی انقلاب فرانسه بود. در این عصر، "دموکراسی" به عنوان پدیده‌ای نو، پا به صحنه می‌گذارد که در پرتو آن نیروها و استعدادهای بسیاری ظهور می‌کنند. اینک انسان در حرکت‌ها از مقامی ویژه برخوردار شده و به تبع آن "دموکراسی" به عنوان لازمه رشد و توسعه مطرح می‌گردد و سیاست نیز چهره‌ای جدید به خود می‌گیرد.
انتشار افکار سیاسی، چاپ کتب گوناگون، مطبوعات، رشد حزب‌گرایی، آزادی‌های سیاسی، بوجودآمدن جریانات سیاسی، پارلمان، قانون، دولت، نظارت و کنترل و از مظاهر حیات سیاسی اروپا به شمار می‌رود.
در این شرایط، علم نیز دستاوردهای خود مانند اختراع رادیو، تلفن و تلگراف و گسترش ارتباطات را یکایک نمایان می‌سازد و تصویر جدیدی از زندگی، کشور و جهان ارائه می‌کند و افقهای دید را از هر نظر وسیع‌تر می‌سازد و پدیده‌هایی مانند اتومبیل، قطار و هواپیما، مسئله حمل و نقل و جابه جایی این تحولات و تغییرات را فراهم می‌سازد.

ج: زمینه‌های اقتصادی در تحول و توسعه‌ی غرب:

این دوران، همچنین دگرگونی اقتصادی اروپا را نیز در پی داشت. نظام کهنه‌ی فئودالی که در آغاز رنسانس مورد هجوم قرار گرفته و بورژوازی جدید خود را برای جایگزینی آن آماده می‌ساخت، سرآمدن حیات خویش را نظاره می‌کرد.
نهادهای سرمایه‌داری رفته‌رفته شکل می‌گیرند. سرمایه‌داران اولیه با تشکیل مانوفاکتورها، صنعتگران را در کارگاههای خود و با نظارت خویش به کار واداشتند و از سوی دیگر با گسترش و توسعه تجارت، قلمرو فعالیت‌های اقتصادی دچار تغییرات کمی و کیفی وسیعی گردید. کشفیات جغرافیایی همچون کشف آمریکا توسط کریستف کولومب در سال 1492 و رسیدن واسکودوگامای پرتقالی به هندوستان و ماژلان به فیلیپین در پرتو گشایش اقیانوس‌ها و بسط دریانوردی، اروپا را با آمریکا، آسیا و افریقا مرتبط ساخت، که اینها خود به کمیت و کیفیت بازار، مواد خام، تقاضا، عرضه، تولید، مبادله و تجارت معنا و مفهوم نوینی داد.
کشف دنیای جدید و یافتن راه‌های نو برای دستیابی به مشرق زمین، موجب توسعه بازارهای اروپا گردید و وقوع آنچه را که انقلاب تجاری نامیده می‌شود، سرعت بخشید. توسعه‌ی تجارت، قلمرو بازار را از آتلانتیک، جایی که مستعمرات جدیدی کشف شده بود، انتقال داد و شکوفایی هرچه بیشتر بازار را سبب گردید. در اوائل قرن 16، جریان سیل‌آسای طلا و نقره از دنیای جدید به اروپا افزایش کلی قیمت‌ها را به همراه داشت که به نوبه‌ی خود، خالق فرصت‌های اقتصادی جدید و ویران‌کننده‌ی سلسله مراتب اقتصادی آن روزگار و خالق طبقه‌ای نو با تفکرات تجاری و مالی، در صفحه ثروت و قدرت آن دوران بود. (29)
شکل‌گیری سرمایه‌ها، ایجاد رقابت و افزایش روزافزون تولید ایجاد انحصارها، و ... از نتایجی است که اریک‌فروم برای توسعه بازارها در قرن 14 و 15 که در حقیقت دوران گذار از قرون وسطی به عصر جدید می‌باشد، برشمرده است او می‌گوید:
"در قرون 14 و 15، کار تجارت در سطح کشوری و بین‌المللی گسترش یافت خصوصاً در قرن 15 که شرکت‌های تجاری قدرت بیشتری یافتند و تدریجاً به صورت انحصاری درآمدند و با سرمایه‌های انباشته خود بازرگانان را در معرض تهدید قرار دادند تا جایی که امپراطور زیگموند بنای اصلاحاتش را چنان گذاشت که قدرت انحصارات را از طریق وضع قوانین مهار کند". (30)
خصوصیات بازارهای داخلی را در این دوران که همراه با رقابت فردی است می‌توان این چنین توصیف کرد:
"بازارهای قرون وسطی نسبتاً کوچک بود، کار به سهولت انجام می‌گرفت. رابطه‌ای مستقیم و ملموس بین عرضه و تقاضا وجود داشت، تولیدکننده می‌دانست چه مقدار تولید داشته باشد و اطمینان داشت که فرآورده‌هایش را به چه قیمت مناسبی خواهد فروخت. اما در این شرایط خاص بازار پیوسته بزرگتر می‌شد و هیچ‌کس نمی‌توانست میزان فروش خود را از پیش معین کند. در این حالت روز بازار، برای کسی که دسترنجی داشت روز قیامت شده بود. رقابت روزافزون در این میان نیز عاملی مهم در این دگرگونی محسوب می‌شد. آنچنان که با ظهور سرمایه‌داری اصول مربوط به قرون وسطی جای خود را به اصل فعالیت فردی بخشیده بود و هرکس باید خود، بخت خود را می‌آموزد، یا به قعر آب فرو می‌رفت باز روی پا می‌ماند و کوشش فردی فرد بود که می‌توانست وی را کامیاب کند و به استقلال برساند... در این شرایط بود که قدرت پول از اصل و نسب و طبقه فراتر رفت". (31)
پول در مبادلات این زمان اورپا، از نقش تعیین کننده‌ای برخوردار گردید و در فرآیند خود آثار باقیمانده رابطه کالا- کالا را از بین برده و به جای آن و بطور همه جانبه رابطه "کالا- پول- کالا" و سپس رابطه "پول- کالا- پول" را جایگزین ساخت و روابط مالی نسبت به گذشته خود به مرحله بسیار پیچیده‌ای رسید.
همزمان، ابزار تولید نیز از شکل ساده خارج و به سمت پیچیدگی تغییر و تحول یافت. پیدایش مکاتب اقتصادی سرمایه‌داری که با کتاب "تحقیقی درباره ماهیت و علل ثروت ملل" آدام اسمیت شروع شد و بسط پیدا کرد از آثار مشخص دوران رنسانس و پس از آن می‌باشد. برای اولین بار مفاهیم و واژه‌های اقتصادی، مستقل از مفاهیم دیگر مورد بررسی قرار گرفت و به آن عمق جدیدی بخشیده شد و نظریات اقتصادی توانست منشأ اثر و تحولی در عقاید اقتصادی اروپا و سپس جهان گردد.

انقلاب صنعتی

در این عصر، "انقلاب صنعتی" در غرب نیز با بهره‌جویی از زمینه‌های تاریخی یادشده آغاز گردید، انقلابی که در فرآیند خود مرحله تراکم سرمایه را سامان‌دهی نمود.
انقلاب صنعتی که بسیاری از تاریخ‌‌نویسان اقتصاد برای تأکید بر اهمیت آن دقت و کوشش فراوان به کار می‌برند (32) یکشبه فرا نرسید. در قیاس با انقلاب‌های سیاسی، انقلاب صنعتی فرآیندی "کند" و "تدریجی" بود و در آغاز فقط بر پاره‌ای از رشته‌های تولید و بعضی وسایل تولیدی اثر گذاشت سپس از منطقه‌ای به منطقه‌ای دیگر پیش رفت و هیچ‌گاه سراسر یک کشور را یکباره فرانگرفت. با تمام این اوصاف نمی‌توان منکر آن شد که در حدود سال 1780 دگرگونی اساساً مهمی در وضع و حال اقتصادی بشر پدید آمد که، اهمیت آن از اهمیت تبدیل انسان عصر دیرینه سنگی به انسان اهل کشاورزی عصر نوسنگی، کمتر نبوده است.
کار مهمی که پدیده‌ی صنعتی شدن و بویژه ماشین بخار انجام داد، جانشین کردن منابع نیروی جاندار به منابع نیروی بیجان بوده است. بدین ترتیب با تبدیل گرما به کار از طریق به کار بردن ماشین‌ها، آنهم ماشین‌های سریع، منظم دقیق و خستگی‌ناپذیر بشر توانست از منابع انرژی تازه و گسترده‌ای بهره‌برداری کند. (33)
پیامدهای این ماشین‌های تازه، واقعاً حیرت‌انگیز بود. در اوایل دهه 1820 کسی با چند دستگاه بافندگی ماشینی کار می‌کرد بیش از بیست برابر بافنده دستی تولید داشت، در همان حال یک دستگاه ماشین ریسندگی دویست برابر چرخ ریسندگی معمولی نخ تولید می‌کرد. یک لوکوموتیو راه‌آهن به تنهایی به اندازه صدها اسب بارکش، آنهم با سرعتی بیشتر کالا حمل می‌کرد. (34)
انقلاب صنعتی، آثار و وجوه مهم دیگری هم داشت، مثلاً "نظام کارخانه‌‌ای" را ایجاد کرده و "تقسیم کار" را در ابعاد مختلف و گسترده‌ای، بوجود آورد. آنچه اهمیتی حیاتی داشت عبارت بود از افزایش عظیم قدرت تولید یا بهره‌وری بویژه در صنایع نساجی، که این خود نیز محرک تقاضا برای ماشین‌های بیشتر، مواد اولیه بیشتر، آهن بیشتر، کشتی‌های بیشتر، ارتباطات بهتر بود. لندز (Lands) در این باره می‌گوید:
در حالی که پیش از انقلاب صنعتی هرگونه بهبود شرایط زندگی و نتیجتاً شرایط بقا و همچنین هرگونه افزایش امکانات اقتصادی، همواره با افزایش جمعیت حاصل از آنها خنثی می‌شد، اینک برای نخستین بار در تاریخ، هم اقتصاد و هم دانش بشری با چنان سرعتی رشد می‌یافتند که جریان مداوم سرمایه‌گذاری و نوآوری تکنیکی و تکنولوژیکی را امکان‌پذیر می‌ساخت، جریان مداومی که سقف منع‌های مثبت مالتوس را از حدود مشهود فراتر می‌برد. (35)
کاری که انقلاب صنعتی در آغاز در بریتانیا کرد، عبارت بود از افزایش مداوم بارآوری به چنان پایه‌ای که هم میزان ثروت ملی، و هم میزان قدرت خرید مردم همواره بیش از رشد جمعیت بالا رفت. "اشتن" به منتقدانی که پدیده صنعتی شدن را نوعی مصیبت می‌دانند متذکر می‌شود که: مسئله اصلی در آن عصر این بود که خوراک و پوشاک و اشتغال نسل کودکانی را که شمارشان بیش از هر عصر و زمان دیگری بود چگونه باید تأمین کرد. (36)
ماشینهای جدید، در همان حال که اشتغال بخش عظیمی از جمعیت رو به رشد را تأمین می‌کرد، سطح درآمد سرانه کل جامعه را نیز بالا برد و از سوی دیگر تقاضای روزافزون کارگران شهری برای مواد غذایی و دیگر کالاهای اساسی را نیز می‌بایست به زودی برآورده می‌ساخت و این کار مهم را انقلابی که نیروی محرک بخار در ارتباطات پدید آورد، با قطارهای راه‌آهن و کشتی‌های بخار که مازاد محصولات کشاورزی دنیای جدید (آمریکا) را برای برآوردن نیازهای دنیا قدیم (اروپا) حمل می‌کردند. به انجام رساندن این هم از قول پروفسور پل کندی گفتنی است که ظرفیت ماشینهای بخار بریتانیا در 1780 در حدود 4 میلیون اسب بخار بود، یعنی نیرویی که 40 میلیون مرد می‌توانستند با مصرف 320 میلیون رتل [رطل] گندم، یعنی بیش از 3 برابر تولید سالانه گندم در سراسر کشور متحد پادشاهی (انگلستان با مستعمرات خود) ایجاد کند.
استفاده از منابع انرژی بیجان به انسان صنعتی اجازه داد که از محدودیت‌های زیست‌شناسی بسی فراتر رود و افزایش چشمگیری در تولید و در ثروت پدید آورد، بی‌آنکه زیر فشار رشد جمعیت از پای درآید. (37)
همزمان با این تحول تعیین کننده که هر روز دنیای غرب را متحول کرده و نوآوری در پی داشت و امکانات زیادی برای مردم فراهم ساخت، دنیای شرق در رکود و سکون به سر می‌برد، اشتن می‌گوید:
هم اکنون بر پهنه دشتهای چین و هند مردان و زنان گرسنه و مصیبت‌زده‌ای به سر می‌برند که زندگی‌شان، آنطور که از ظواهر امر برمی‌آید، چندان تفاوتی با زندگی چهارپایانی که روزها همراه آنان جان می‌کنند و شبها نیز در کنارشان می‌خسبند، ندارد. این‌گونه زندگی‌های متداول آسیایی و این‌گونه زشتی‌های نفرت‌انگیز ناشی از فقدان وسایل ماشینی نصیب و بهره‌ی مردانی است که تعدادشان تکثر می‌یابد بی‌آنکه از مرحله انقلاب صنعتی گذشته باشند (38).
با فرا رسیدن موتورهای بخار و کارگاههای بافندگی که از نیروی ماشین‌ها استفاده می‌کردند مسئله مهم دیگری بروز می‌کند، و آن تغییر در موازنه‌های جهان است، که شدیداً دچار تغییر و تحول می‌گردد. تا قبل از این اتفاق شالوده‌های اقتصادی جوامع غرب و شرق، هر دو کشاورزی بود و تفاوت درآمدهای سرانه بین این دو قطب تقریباً یکسان بود، ولیکن با تحقق انقلاب صنعتی و پیآمدهای آن و جابه جا شدن شدید این موازنه‌ها پس از صنعتی شدن اروپا، برتری یکی نسبت به دیگری را شاهدیم. گستردگی آن را می‌توان در جدولی که بیانگر محاسبات هوشمندانه بیراک است، مشاهده کرد.
علت ریشه‌ای این دگرگونی‌ها را آشکارا باید در افزایش‌های حیرت‌انگیز بهره‌وری جست که انقلاب صنعتی بوجود آورد. به عنوان نمونه بین سالهای 1830- 1750 ماشینی شدن ریسندگی در بریتانیا موجب شده بود که در این بخش از صنایع، میزان بهره‌وری 300 تا 400 برابر افزایش یابد. از این رو شگفت‌آور نیست که سهم نسبی بریتانیا در کل تولید جهانی مصنوعات به میزان زیادی افزایش یافت و پس از قرارگرفتن این کشور در مقام نخستین ملت صنعتی، باز هم به افزایش خود ادامه داد. و هنگامی که دیگر کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا نیز راه صنعتی شدن را در پیش گرفتند، سهم نسبی آنها در تولید نسبی جهان و همچنین سطح سرانه صنعتی شدن و ثروت ملی آنها نیز بطور مداوم افزایش یافت. اما ماجرا برای چین، هند، ایران و عثمانی رنگ و روی دیگری داشت، سهم نسبی این کشورها در تولید جهانی مصنوعات نه فقط به سبب افزایش سریع تولید غرب رو به کاهش گذاشت، بلکه اقتصاد ملی آنها نیز در پاره‌ای موارد به انحطاط مطلق گرایید. بدین معنی که به سبب انباشته شدن بازارهای سنتی از کالاهای ارزانتر و مرغوبتر نوعی پسرفت صنعتی در این کشورها پدید آمد.
تأثیر انسانی غربی با مشخصه‌ای چون عقلانی شدن فعالیت‌ها و انضباط‌پذیر شدن او، از همه لحاظ یکی از مشخص‌ترین وجوه پویایی و تحرک قدرت جهانی در قرن هیجدهم و نوزدهم بود. این تأثیر نه تنها در انواع مناسبات اقتصادی، که از نفوذ غیررسمی سوداگران، صاحبان کشتی‌های تجارتی و کنسول تا اِعمال نفوذ مستقیم‌تر مهاجران پیشگام و سازندگان راه‌آهن و شرکتهای استخراج معادن بسط می‌یافت بلکه در زمینه‌های دیگری همچون رسوخ کاشفان و ماجراجویان و مبلغان مذهبی و همچنین در تبلیغ معتقدات غربی نیز متجلی شد. شدت این تأثیر، آمریکا، آفریقا، آسیا را در برگرفت درست است که تأثیر انسان غربی، درمان‌های چشمگیر و پرعظمتی همچون جاده‌ها، شبکه‌های راه آهن و تلگراف، بندرگاه‌ها و ساختمان‌های شهری را برجای گذاشت ولیکن جنبه‌ی هولناک آن عبارت بود از خونریزی‌ها، غارت‌ها و اشغال‌ها و ... گسترش حوزه انتخاب این انسان غربی نسبت به انسان‌های جوامع دیگر از درجه بالایی برخوردار بوده، زیرا در جوامع توسعه نیافته حوزه‌های فعالیت‌های انسانی از پیش تعیین شده و این حوزه‌ها محدود است، در حالی که برای این انسان غربی به لحاظ افزایش آگاهی‌ها و قابلیت‌ها از حوزه‌های گسترده‌ای می‌توانست بهره‌مند شود.
تکنولوژی پیشرفته موتورهای بخار و دیگر افزارهای ماشینی امتیازهای اقتصادی و نظامی قاطعی به اروپا بخشید که بیراک آن را در بیان ارقام و اعداد این چنین بیان کرده است. (39)
سطح سرانه توسعه صنعتی 1750-1900

انگلستان در سال 1900 برابر 100 فرض شد

1750

1800

1830

1860

1880

1900 سال

انگلستان

10

16

25

64

87

100

امپراطوری هابسبورگ

7

7

8

11

15

23

فرانسه

9

9

12

20

28

39

ایالت‌های آلمانی

8

8

9

15

25

52

ایالتهای ایتالیایی

8

8

8

10

12

17

روسیه

6

6

7

8

10

15

آمریکا

4

9

14

21

38

69

ژاپن

7

7

7

7

9

12

جهان سوم

7

6

6

4

3

2

چین

8

6

6

4

4

3

هند

7

6

6

3

2

1


انقلاب صنعتی به انگلستان آنچنان قدرت داد که مورخین در این باره می‌نویسند، بریتانیا مرکز تجارت جهانی شده با این ویژگی‌ها:
دشت‌های آمریکای شمالی و روسیه، کشتزار غله ماست و شیکاگو و اودسا انبار غله ما، کانادا و سرزمین‌های کناره بالتیک انبار چوب و الوارهای ماست، استرالیا چراگاه گوسفندان ماست و آرژانتین و علفزارهای غرب آمریکای شمالی جایگاه گله‌های گاو ما، پرو، نقره خود را برایمان می‌فرستد و سیل طلا از آفریقای جنوبی و استرالیا، به لندن سرازیر می‌شود، هندی‌ها و چینی‌ها برای ما چای می‌کارند و کشتزارهای قهوه و چغندر قند و ادویه ما در سراسر هند غربی گسترده است. اسپانیا و فرانسه انبارهای شراب ما هستند و سواحل دریای مدیترانه باغ‌های میوه ما، پنبه‌زارهای ما که زمانی طولانی جنوب ایالات متحده آمریکا را در برمی‌گرفت اینک به سراسر مناطق گرم کره زمین گسترش یافته است (40).
در کنار این تحولات صنعتی، امپراتوطری مستعمراتی گسترش یافته و توان و اقتدار دیگری از خود بروز می‌دهد که همانا توان مالی انگلستان است. کشوری که عظمت آن تا حدی رسیده بود که نه تنها هرگز مسئله‌ای به نام بحران موازنه پرداخت نداشته باشد، بلکه در داخل و خارج نیز پیوسته بر ثروت خود بیفزاید و آنچنان اقتصادی در آن شکل گیرد که مقادیر عظیمی مواد خام و مواد غذایی را از خارج مکیده و در عوض به مقدار بسیاری منسوجات، فرآورده‌های آهنی و دیگر کالاهای ساخته شده را به خارج صادر کند.
توان بالای اقتصادی، مالی، سیاسی و نظامی در این عصر، برای انگلستان موقعیتی را ایجاب می‌کند که به خویشتن بقبولاند که سرنوشتی کیهانی برای وی رقم زده شده است. این تفکر و دستاوردهای عظیمی که انقلاب صنعتی برای بریتانیا بوجود آورد باعث شد که این کشور مروج اصول اقتصادی کلاسیک، آزادی مبادله و تجارت و بهروری از مزیت نسبی گردد. زیرا بر پله‌های بالای نردبان ترقی دنیا قرار گرفته بود و برای خود، جایگاهی خاص قائل بود تا جایی که:
"ماشین‌های ریسندگی و راه آهن، کشتی‌های اقیانوس‌پیما و تلگراف الکتریکی همه، برای ما نشانه‌هایی هستند از اینکه دست‌کم در پاره‌ای از موارد، ما با نظام سراسری عالم وجود، در هماهنگی کامل به سر می‌بریم که این‌ها نشانه‌‎هایی هستند از آنکه روحی مقتدر در میان ما در کار است. خدای آمر و خالق". (41)

انقلاب صنعتی محور تحول و توسعه

بدین‌سان پس از دوران رنسانس، پژوهش، تحقیق و پیشرفت علوم و فنون از هر نظر گسترش یافت. با تحکیم جایگاه، و کاربرد و کارآیی متدها و افزایش محسوس امکانات تحقیقی و علمی، زمینه‌های رشد علمی و فنی در ابعادی وسیع فراهم گشت که از این پس آثار آن یکایک نمایان شد و انقلاب صنعتی که با اختراع ماشین بخار جیمزوات سرفصلی نوین در آغاز تحولات شده بود به دنبال خود دگرگونی‌های بسیاری پدید آورد.
اگر با دید کلی به مسئله بنگریم، می‌توان گفت که کشورهای توسعه‌یافته از لحاظ تاریخی در زمینه "شروع رشد" دارای خصوصیات مشترک زیرند:
1- همگی قبل از ورود به دوران بحرانی "شروع رشد" که شامل دگرگونی‌های اساسی در بنیانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بوده است یک دوره‌ی مقدماتی یا آمادگی را پشت سر گذارده‌اند.
2- تکنولوژی با نرخ سریعی پیشرفت کرده است.
3- سازمان صنایع این کشورها، تغییرات اساسی را که شامل استفاده از سرمایه بیشتر، توسعه واحدهای تولیدی با تولید در مقیاس وسیع، تطبیق نیروی کار با افزایش روزافزون ماشینیزم و پدیده نوین "تقسیم کار"، افزایش سطح کارآیی و ارتقای فعالیت‌های کارفرمایان بوده است، تجربه کرده‌اند (42).
نییروی تازه کشف شده‌ی بخار، سبب تغییرات ظاهری و کیفی ابزار تولید گردید و در سال 1769 رایت دستگاه بافندگی جدیدی با استفاده از قوه آب اختراع کرد که فرآیند تکمیل آن باعث گردید تا اولین سالهای قرن 19 دستگاههای بافندگی ماشینی شده در کنار تحولات کیفی، تولید فراوان در مانوفاکتورها و تقسیم کار پیشرفته، زمینه‌های صنعتی شدن اروپا را مهیا ساخت. انگلستان، محور انقلاب صنعتی تلقی گردید، تحولات در این کشور بسیار سریع رخ داد و چهره آن به یکباره تغییر یافت. شهرها پذیرای جمعیتی انبوه شدند و تولید انبوه صورت اقتصاد را دگرگون کرد.
در آن زمان پیشرفته‌ترین کشور سرمایه‌داری جهان بریتانیا بود. بورژوازی بریتانیا با تحمیل استثمار وحشیانه‌اش بر خلقهای امپراطوری پهناور مستعمراتی و کسب سودها و ثروت‌های کلان از مستعمرات توانسته بود اقتصاد کشور را سریعاً صنعتی کند. دودکش‌های کارخانه‌ها در همه جا به آسمان بلند شده بود. در سال 1870 بریتانیا به پرشهرترین کشور جهان تبدیل شده بود و بیش از دو سوم جمعیتش در شهرها زندگی می‌کردند. بریتانیا نیمی از آهن جهان را تولید می‌کرد و تولیدات نخی کارخانه‌های بافندگی‌اش، از تولیدات نخی کارخانه‌های بافندگی همه کشورهای جهان بر روی هم بیشتر بود. (43)
انگلستان که احتمالاً در قرن شانزدهم از بقیه کشورهای اروپایی عقب‌تر بوده است اما به دلیل وجود شرایطی از قبیل داشتن توان و تحمل تغییرات ژرف در نظام کشاورزی و تبدیل نظام مزارع کوچک ارباب رعیتی به نظام اراضی وسیع، سیستم تاجر- کارفرما در صنایع و نساجی، و از همه مهمتر وجود دانشمندانی چون نیوتن و وقوع اختراعات و ابداعات بی‌شمار، به علت شرایطی چون کمیابی، فشار تقاضا، تنگناهای درونی صنعت باعث شد که این کشور بیشتر از سایر کشورهای اروپایی دچار دگرگونی‌های اقتصادی و اجتماعی گردد.
این که چرا انگلستان توانست قبل از سایر کشورهای اروپایی تحولات مقدماتی رشد را بطور موفقیت‌آمیز طی کند، سئوال پیچیده‌ای است که تاریخ پاسخگوی آن است. مطالعات تاریخی حاکی از آن است که انگلستان توانست بطور مؤثری بر فئودالیته غلبه کرده و قبل از دیگران موفق به تأسیس دولت مقتدر مرکزی شود.
موقعیت جغرافیایی انگلستان نه تنها سرمایه‌ای برای رونق تجارتش بلکه همچون حصاری محکم کشور را در برابر تعرّض و تاخت و تاز ویران‌کننده اقوام مهاجم و جنگ‌های بزرگ منطقه‌ای که هرازگاه یکبار قاره‌ی اروپا را فرامی‌گرفت محافظت کرده است. به علاوه انگلیس قبل از سایر کشورهای مهم اروپایی، موفق به ایجاد یک طبقه متوسط مقتدر گردید و این تحول، دستیابی به منابع کارفرمایی بیشتر و بازارهای محلی وسیعتر بود (برعکس بازارهای لوکس فرانسه بود) که سرانجام انگلستان را به سوی "تولید انبوه" رهبری نمود. " (44) در قرن نوزدهم در کنار انگلستان و اندکی پس از آن، آلمان، فرانسه و بلژیک نیز سریعاً به سمت صنعتی شدن پیش رفتند. در مجموع اروپای غربی منطقه صنعتی جهان قلمداد گردید.
از ابتدای قرن 16 تئوری‌های اقتصادی مرحله به مرحله متکامل‌تر شده و متناسب با مراحلی که سرمایه‌داری رو به رشد در آن قرار دارد، تحول می‌یابند. در مقطعی که سرمایه‌داری نوپا نیاز به تقویت دارد دخالت دولت در اقتصاد تجویز می‌شود و آن‌گاه که سرمایه‌داری روند رشد سریعی داشته و به پدیده‌ای بالغ تبدیل شده است، عدم دخالت دولت مطرح شده و دولت به عنوان نهادی حامی سرمایه‌داری از طریق حمایتهای قانونی و تعرفه‌ای تعریف می‌گردد.
آنجا که نظریه‌ها در عمل تجربه می‌شوند، نقش مؤثر تئوری در حرکت اقتصادی مشخص گردید تا جایی که مکتب کلاسیک با اصولی منسجم‌تر نسبت به تئوری‌های قبلی، نقشی پراهمیت در افزایش قدرت اقتصادی اروپا، بویژه انگلستان را در قرن 18 و 19 به عهده گرفت.
ظهور سوسیالیست‌های تخیلی با نظریه‌پردازانی چون پرودن و سن سیمون، نقطه‌ای جدید در تحولات فکری پدیدار کرد، زیرا این نظریه‌پردازان؛ با دیدگاهی جدا از تفکر سرمایه‌داری حاکم، ارزشهای جدیدی را مطرح کردند. در فرآیند تحول این ایده، پیدایش سوسیالیسم با پایه‌گذاری مارکس و انگلس و با دیدگاه خاص نقد سرمایه‌داری و مناسبات حاکم بر آن، افشای مکانیسم استثمار، طرح تضاد کار و سرمایه و تأکید بر حقوق زحمتکشان پدید آمد.
اروپا در قرن 19 به قرن افکار معروف گشت. چون این افکار و تفکرات جدید تغییرات نوینی در ارزشها، نهادها و باورها و در نهایت، عملکردها از خود بروز داد و صحنه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اروپا را از هر نظر دگرگون ساخت. گسترش و تنوع نهادهای اجتماعی، میدان را برای تأمین نیازهای متنوع، فزاینده انسان و جوامع انسانی فراهم ساخت.
ثمره این دستاوردهای علمی و ارزشی اروپا، در بستر زمان، آمریکا را نیز دربرگرفت و این کشور با استفاده از علم و تجارب اروپا و با برخورداری از منابع مادی مناسب‌تر، توسعه‌ای را شروع کرد که خود منشأ تغییر و تحولاتی در سایر کشورها گردید. بدین ترتیب "تغییر و تحول" در اروپا زاده شد، تکامل یافت و به ثمر رسید. تغییر و تحولی همه جانبه و همه سویه و در برگیرنده متغیرهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با پوششی شامل همه آحاد مردم و همه مناطق کشور و با قدرتی دائمی و مستمر و با تناسب و توازن و همسویی متقابل میدانهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی با یکدیگر بوجود آمد.

پی‌نوشت‌ها:

1. دورانت- ویل تاریخ تمدن کتاب قیصر و مسیح، چاپ دوم، انتشارات سازمان و آموزش انقلاب اسلامی سال 1367، ص 784-776.
2. همان، ص 776.
3. همان، ص 778.
4. همان، ص 779.
5. همان، ص780.
6. همان، ص 781.
7. ویل دورانت، عصر ایمان (بخش اول) تاریخ تمدن، ص 74-73.
8. جواهر لعل نهرو- نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه تفضلی، جلد دوم.
9. ویل دورانت، عصر ایمان (بخش اول) تاریخ، تمدن، ص 76.
10. وحیدی، حسین، تاریخ عقاید اقتصادی.
11. فروم، اریک، گریز از آزادی، انتشارات توسن، تهران 1362، ص 20-19.
12. همان، ص 20.
13. همان، ص 21.
14. همان، ص 24.
15. شریعتی، علی، ریشه‌های اقتصادی رنسانس.
16. رنسانس به عنوان یک نهضت باعث تجدید حیات علمی، اعتقادی، هنری، فرهنگی، اقتصادی در اروپا شد. مورخین دوران رنسانس را از فتح قسطنطنیه (استانبول در سال 1453 تا اواخر قرن 17 می‌دانند.
17. مانفرذ، گوبرنچکینا، تاریخ مختصر تمدن جهان، ترجمه فرامرزی، جلد اول.
18. شریعتی، علی، ویژگی‌های قرون جدید مجموعه آثار 31، ص 58.
19. همان.
20. Dictionary of Socialogy, Penguin 1987, p. 174.
21. فروم، اریک، ص 40.
22. اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری.
23. Giddens Anthony "Capitalism and Modern Social Theory" Cambridge University Press 1961, p. 124.
24. آرون، ریمون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه‌شناسی، ترجمه باقر پرهام، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1364، ص 578-572.
25. کیان، سال پنجم، شماره 24، صفحات 20-18.
26. شریعتی، علی، ویژگی‌های قرون جدید، مجموعه آثار 31.
27. مطهری- مرتضی، سیری در نهج‌البلاغه، انتشارات جامعه مدرسین، ص 85.
28. مطهری- مرتضی، علل گرایش به مادیگری، انتشارات جامعه مدرسین، ص 105.
29. گیل، ریچارد، توسعه اقتصادی، گذشته و حال، ترجمه محمود نبی‌زاده، نشر گسترده تهران 1366، ص 88.
30. گریز از آزادی، اریک فروم، ص 26.
31. گریز از آزادی، اریک فروم، ص 28.
32. تعدادی از کتابهایی که این فرآیند را بررسی کرده‌اند عبارتند از:
- Kemp. T. Industrialization in 19th century Europe (London 1969).
- Henderson W-o: The Industrial Revolution on the Continent Germany France, Russia 1800-1960 (London 1967).
- Milward A. S: Saul S.b: the Economic Development of continental Europe, 1780-1870 (London 1973).
33. Lands D "The Unbond Prometheus: Technological Change and Industrial Development in Western Europe From 1750 to the Present Cambridge 1969 p 41."
34. کندی- پل، ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ، ترجمه شرفی، چاپ انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371، بخش سیر صنعتی شدن، ص 7.
35. همان منبع، بخش سیر صنعتی شدن، ص 7.
36. Ashton t. s: The Industrial Revolution 1760- 1830 Oxford 1968, P 129.
37. کندی- پل، ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ، ترجمه شرفی، انتشارت و آموزش انقلاب اسلامی 1371، بخش چهارم، صفحه‌ی 10.
38. Ashton p, 129.
39. Bairoch "International Industrialization Levels From 1750 To 1980 victorian Economy Intruduction", pp. 290-296.
40. کندی، پل ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ، انتشارت و آموزش انقلاب اسلامی، سال 1371، بخش چهارم، ص 17.
41. همان، ص 29.
42. گیل- ریچارد-تی، توسعه اقتصادی، گذشته و حال، ص 86.
43. گوبر- نچکینا- مانفرد، تاریخ مختصر جهان، جلد سوم، ترجمه فرامرزی، انتشارات دنیا، 1356.
44. گیل، ریچارد، ص 89.

منبع مقاله :
ستاری‌فر، محمد؛ (1374)، درآمدی بر سرمایه و توسعه، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.