شد سر شیران عالم جمله پست *** چون سگ اصحاب را دادند دست
چه زیانستش از آن نقش نفور *** چون که جانش غرق شد در بحر نور
وصف و صورت نیست اندر خامهها *** عالم و عادل بود در نامهها
عالم و عادل، همه معنا است و بس *** کش نیابی در مکان و پیش و پس
می زند بر تن ز سوی لامکان *** مینگنجد در فلک خورشید جان
در برابر سگ اصحاب کهف، شیران عالم سر افکنده و احساس حقارت نمودهاند، چون جان او به اصحاب کهف پیوسته است، لذا صورت نفرتانگیز یک سگ برای او زیانآور نیست. در خامهها (قلمها) توصیف و تظاهر مفاهیم کلمات وجود ندارد و این مفاهیم روی کاغذ تصویر میشود. منظور این است که عالِم و عادل بودن باید در باطن شخص باشد، نه در الفاظی که به روی کاغذ میآید. خصلت خوب یا بد، یک امر معنوی است و مردم در نامهها برای ابراز احترام از این خصال خوب سخن میگویند، برخلاف صفات ظاهری و جسمی.
باید توجه داشت که این معانی یا خصال و فضایل، از عالم غیب (لامکان) بر تن ما میتابد اما جان (فضایل و معانی) در درون فلک که عالم ماده است نمیگنجد و به همین دلیل تجسم و تصویر فضایل در عالم ماده امکان ندارد. در این جا به داستان سگ اصحاب کهف که در آیههای 18 تا 22 سوره کهف آمده، اشاره شده است.
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر *** کین سخن را در نیابد گوش خر
آدمی را زین هنر، بیچاره گشت *** خلق دریاها و خلقِ کوه و دشت
زو پلنگ و شیر، ترسان همچو موش *** زو نهنگ و بحر در صفرا و جوش
زو پری و دیو ساحلها گرفت *** هر یک در جای پنهان جا گرفت
آدمی را دشمن پنهان بسی است *** آدمی را با حذرعاقل کسی است
خلق پنهان، زشتشان و خوبشان *** میزند در دل به هر دم کوبشان
خارهای وحیها و وسوسه *** از هزاران کس بود، نه یک کسه
باش تا حسهای تو مبدل شود *** تا ببینیشان و مشکل حل شود
تا سخنهای کیان رد کردهای *** تا کیان را سرور خود کردهای
گوش ظاهر و به طور کلی حواس ظاهر، که فقط امور مادی و این جهان را درک میکند، باید تبدیل کرد و گوش و حواسی دیگر گرفت تا بتوان به وسیله آن، حواس معنوی و باطنی و نیز مسائل آن جهانی را درک کرد. به بیان دیگر؛ علاوه بر کسب علوم ظاهری که به وسیله حواس ظاهر به دست میآید، باید در صدد کسب حواس باطنی نیز بود تا بتوان به وسیله آن علوم باطنی را کسب نمود.
علم و آگاهی و هنر به کارگیری آن، تمام موجودات آبی و خشکی و دیو و پری را مطیع انسان میکند. دانش بشری، هم نهنگ را در نگرانی و اضطراب میاندازد و هم دریا را منقلب میسازد. فرمانروایی حضرت سلیمان بر جن و انس و پرندگان، در آیه هفدهم سورهی نحل بازگو شده است. موجودات خوب و بد، خواه ناخواه در زندگی و روح ما اثر میگذارند، لکن ما در بسیاری از اوقات به این تأثیر و تأثر توجه نداریم و گویی از ما پنهان هستند.
مولانا میگوید: این تأثیر خوب یا بد، به مرور زمان و از هزاران چیز در درون ما پدید میآید تا سرانجام یک برخورد یا سخن، موجب ظهور نیکی یا بدی میشود. باید تأمل نمود و سعی و تلاش کرد تا حدس مبدّل گردد و با اندیشه و فکر، حواس مادی و این جهانی را به حواس معنوی تبدیل نمود تا از این رهگذر به اسرار آن جهانی برسیم. آن هنگام است که تأثیر آنها را میبینی و متوجه میشوی که هر عمل تو نتیجهی روابطی است که در گذشته با مردم داشتهای.
از حق «ان الظنّ لایغنی» رسید *** مرکب ظن بر فلکها کی دوید
آنگهی بینید مرکبهای خویش مرکبی سازیدهایت از پای خویش
وهم و فکر و حسّ و ادارک شما *** همچو نی دان، مرکب کودک، هلا
حق تعالی این پیام را به همگان رساند: که همانا گمان و ظن، نمیتواند آدمی را به حقیقت برساند و مرکوب ظن و گمان، کی بر بلندی افلاک میرسد؟ اشاره است به آیه 36 سوره یونس که دربارهی مردم بیایمان و گرفتاران ظن و گمان، میباشد: (وَمَا یَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنّاً إِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ).
مولانا میگوید: در راه شناخت حق، همه چیز مانند چوبی است که بچهها سوار میشوند و میپندارند مرکب است، در حالی که بر پای خود سوارند. از این بالاتر، حتی وهم و فکر و حسّ و ادارک شما بازیچه است.
\ افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.