پا به پای امام به سوی محبوب (1)

بدان که در انسان اگر نگویم در هر موجود به حسب فطرت، حب به کمال مطلق است و حب به وصول به کمال مطلق، و این حب محال است از او جدا شود و کمال مطلق محال است دو باشد و مکرر باشد، و کمال مطلق، حق جل و علا
دوشنبه، 7 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
پا به پای امام به سوی محبوب (1)
 پا به پای امام (ره) به سوی محبوب (1)

 

گردآوری و تنظیم: رسول سعادتمند




 

همه او را می‏خواهند و دلباخته به اویند

بدان که در انسان اگر نگویم در هر موجود به حسب فطرت، حب به کمال مطلق است و حب به وصول به کمال مطلق، و این حب محال است از او جدا شود و کمال مطلق محال است دو باشد و مکرر باشد، و کمال مطلق، حق جل و علا است، همه او را می‏خواهند و دلباخته به اویند گرچه خود نمی‏دانند و در خجب ظلمت و نورند و با این خجب، پندارند چیزهای دیگر می‏خواهند و به هر کمال یا جمال یا قدرت یا مکانت که رسیدند به آن حد قانع نیستند و گم شده خود را در آن نمی‏یابند.
قدرتمندان و ابرقدرتان به هر قدرتی برسند دنبال قدرت فوق آن می‏گردند، و علم طلبان به هر مرتبه از علم برسند مافوق آن را می‏خواهند و گم شده خود را که خود غافل از آنند در آن نمی‏یابند. اگر به قدرت طلبان، قدرت تسلط و تصرف در همه عالم مادی، از زمین ‌ها و منظومه‏های‏ شمسی و کهکشان‏ها و هر آنچه فوق آن‏ها ‏است، بدهند و بگویند: «قدرت دیگری فوق این‏ها و عالمی ‏یا عوالمی ‏دیگر فراتر از این‏ها است، آیا می‏خواهی به آن‏ها ‏برسی؟» محال است تمنای آن را نداشته باشند، بلکه به لسان فطرت می‏گویند: «ای کاش به آن‏ها‏ نیز دست یابیم!». و به همین گونه است طالب علوم، بلکه اگر شک کند که مقام دیگری فوق آنچه دارد هست، فطرت مطلق جوی او گوید: «ای کاش بود و من هم قدرت تصرف در آن داشتم، یا سعه علم من آن را نیز شامل بود!».(1)

و ای کاش... و ای کاش...

و ای کاش که ما از خواب برخیزیم و در اول منزل که یقظه است وارد شویم؛ و ای کاش که او - جل و علا - با عنایات خفیه خود از ما دستگیری فرماید و به خود و جمال جمیلش رهنمود فرماید؛ و ای کاش که این اسب سرکش چموش نفس، آرام شود و از کرسی انکار فرود آید؛ وای کاش این محموله سنگین را زمین می‏گذاشتیم و سبکبارتر رو به سوی او می‏کردیم؛ و ای کاش که چون پروانه در شمع جمال او می‏سوختیم و دم درنمی‏آوردیم؛ و ای کاش که یک گام به قدم فطرت برمی‏داشتیم و این قدر پای به فرق فطرت نمی‏گذاشتیم و ای کاش‏‌های بسیار دیگر که من در پیری و در آستان مرگ از آن‏ها ‏یاد می‏کنم و دسترسی به جایی ندارم.
و تو ای فرزندم، از جوانی خود استفاده کن و با یاد او - جل و علا - و محبت به او و رجوع به فطرت الله بزیست و عمر را بگذران. و این یاد محبوب هیچ منافات با فعالیت‏‌های سیاسی و اجتماعی در خدمت به دین او و بندگان او ندارد بلکه تو را در راه او اعانت می‏کند، ولی بدان که خدعه‏های‏ نفس امّاره و شیطان داخلی و خارجی زیاد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خدا باز می‏دارد و به سوی خود و آمال خود سوق می‏دهد.(2)

به هوش آمدن و بیدار شدن، مقدمه دخول در سیر

پس سخن را از آن که در خور مثل منی نیست در هم پیچم و آنچه برای تو فرزندم ممکن است که امید است به فضل خدا و دستگیری اولیای او (ع) بدان برسی آغاز کنم و آن چیزی است که در (فطرة الله التی فطر الناس علیها) (3) جمیعاً حاصل است یعنی فطرت توحید که تمام انسان‏ها بلکه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود و دنبال آن هر کس رود چه در علوم و فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آن‏ها ‏و چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در توجه به هر چیز و هر کس از قبیل بت‏های معابد و محبوب‏های دنیوی و اخروی . ظاهری و خیالی و معنوی و صوری، چون حب به زن و فرزند و قبیله و سران دنیوی چون شاهان و امیران و سپهبدان یا اخروی چون علما و دانشمندان و عارفان و اولیاء و انبیاء (ص) همه و همه عین توجه به واحد کامل مطلق است؛ حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او؛ و قدمی ‏برداشته نشود جز به سوی آن کمال مطلق، و اکنون امثال ما در حجاب‏های ظلمانی (بعضها فوق بعض) (4) واقعیم، دردها و رنج‏ها و عذاب‏ها از این احتجاب است. و اول قدم که مقدمه رفع حجب است آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خدر (5) طبیعت که تمام وجود ما را از سر و علن و باطن و ظاهر فرا گرفته به تدریج به هوش آییم و این «یقظه» ایست که بعض اهل سلوک، منزل اول دانسته‌اند، (6) و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدارشدن مقدمه دخول در سیر است. و رفع همه حجب ظلمانی و پس از آن نورانی، وصول به اول منزل توحید است. و اگر به قدم عقال (7) عقل پیش رویم، آن هم با همه عقال، همین نغمه را دارد و گوید کمال مطلق همه کمالات است و الا مطلق نیست و هیچ کمالی و جمال و جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریت، عین شرک است اگر نگویم الحاد است.(8)

هر موجودی بالفطره عاشق کمالات است

عزیزم! اول باید با قدم علم، لنگان لنگان پیش روی و این هر علمی ‏باشد حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجاب آشنا می‏شوی، بیا با هم به سوی وجدان رویم که ممکن است راهی بگشاید. هر انسانی بلکه هر موجودی بالفطره عاشق کمالات است و متنفر از نقص؛ شما اگر علم می‏جویید چون کمال است می‏جویید و از این جهت ممکن نیست که فطرت شما به هر علم که دست یابد به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب بالاتری است در این علم بالفطره آن را می‏جوید و می‏خواهد و از این علم که دارد به واسطه محدودیت و نقصش متنفر است و آنچه بدان دل باخته حیث کمال آن است نه نقص. و اگر قادری توجه به قدرتش دارد این توجه به کمال قدرت است نه نقص آن؛ و لهذا قدرتمندان دنبال قدرت‏های بالاتر می‏گردند و خود نمی‏دانند. قدرت مطلق، موجود مطلق است و تمام دار تحقق جلوه‏ای ‏است از آن موجود مطلق و به هر چه رو آورى به او رو آوردی و خود محجوبی و نمی‏دانی؛ و اگر بقدم وجدان همین مقدار را درک کنی و بیابی ممکن نیست که بجز موجود مطلق به چیزی توجه کنی و این گنجینه‏ای ‏است که انسان را بی‏نیاز کند از غیر او و هر چه به او برسد از محبوب مطلق رسیده و هر چه از او سلب شود، محبوب مطلق از او سلب کرده است؛ در این حال از عیب جویی‏ها و هرزه دارایی‏های دشمنان لذت می‏بری؛ چه که از محبوب است نه از اینان و دل به هیچ مقامی ‏نمی‏بندی جز به مقام کمال مطلق.(9)
کسانی را غیر از خداوند مؤثر ندان
پسرم! مجاهده کن که دل را به خدا بسپاری و موثری را جز او ندانی، مگر نه عامّه مسلمانان متعبد، شبانه روزی چندین مرتبه نماز می‏خوانند و نماز سرشار از توحید و معارف الهی است، و شبانه روزی چندین مرتبه (إِیَّاکَ نَعبُدُ وَ إِیَّاکَ نَستَعِینُ) (10) می‏گویند و عبادت و اعانت را خاص خدا در بیان می‏کنند، ولی جز مؤمنان به حق و خاصان خدا، دیگران برای هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند کرنش می‏کنند و گاهی بالاتر از آنچه برای معبود می‏کنند، و از هر کس استمداد می‏نمایند و استعانت می‏جویند و به هر حشیش (11) برای رسیدن به آمال شیطانی تشبث می‏نمایند و غفلت از قدرت حق دارند.(12)

تفکر در الطاف خداوند، راهی به سوی محبت او

ما اگر ساعتی تفکر کنیم در موجودات عالم، که خود نیز از آن‏هاییم و بیابیم که هیچ موجودی از خود چیزی ندارد و آنچه به او و همه رسیده، الطافی است الهى و موهبت‌هایی است عاریت، و الطافی که خداوند منان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنیا و چه در حال زیستن از طفولیت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدایت کنندگانی که مأمور هدایت ما بوده‌اند، شاید بارقه‏ای ‏از حب او - جل و علا - که محجوب از آن هستیم در ما پیدا شود و پوچی و بی‏محتوایی خود را دریابیم و راهی به سوی او - جل و علا - برای ما باز شود یا لااقل از کفر جحودی نجات یابیم و انکار معارف الهی و جلوه‏های‏ رحمانی را برای خود مقامی‏ محسوب نکنیم و به آن افتخار نکنیم که تا ابد محبوس در چاه ویل خودخواهی و خودبینی شویم.(13)

وصول به خداوند و ذکر حقیقی او، آرامش بخش قلب‏ها

آنچه همه را مطمئن می‏کند و آتش فروزان نفس سرکش و زیادت طلب را خاموش می‏نماید وصول به او است، و ذکر حقیقی او جل و علا چون جلوه او است استغراق در آن آرامش بخش است. (الا بذکر االله تطمئنّ القلوب) (14) گویی فرماید: توجه توجه! به ذکر او فرو رو، تا قلبت که سرگشته و حیرت زده از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه پرواز می‏کند طمأنینه حاصل کند.(15)

دنیا و هر چه در آن است جهنم است

دخترم! دنیا و هر چه در آن است جهنم است که باطنش در آخر سیر ظاهر شود و ماورای دنیا تا آخر مراتب بهشت است که در آخر سایر پس از خروج از خدر طبیعت ظاهر شود و ما و شما و همه، یا حرکت به سوی قعر جهنم می‏کنیم یا به سوی بهشت و ملأ اعلا.
در حدیث است که روزی پیامبر اعظم (ص) در جمع صحابه نشسته بودند، ناگهان صدای مهیبی آمد، عرض شد: این صدا چه بود؟ فرمود: «سنگی از لب جهنم افتاد و پس از هفتاد سال اکنون به قعر جهنم رسید»(16) اهل دل گفتند: در آن حال شنیدیم مرد کافری که هفتاد سال داشت اکنون درگذشت و به قعر جهنم رسید.(17)
ما همه در صراط هستیم و صراط از متن جهنم عبور می‏کند، (18) باطنش در آن عالم ظاهر می‏شود. و در اینجا هر انسانی صراطی مخصوص به خود دارد و در حال سیر است؛ یا در صراط مستقیم که منتهی به بهشت می‏شود و بالاتر، و یا صراط منحرف از چپ یا منحرف به سوی راست که هر دو به جهنم منتهی می‏شوند. و ما از خداوند منان آرزوی صراط مستقیم می‏کنیم: (اهدنا الصراط المستقیم) با (صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم) كه انحراف از یک سو است (و لا الضالین) که انحراف از سوی دیگر. و این حقایق در حشر به طور عیان مشهود می‏شود.
صراط جهنم که در توصیف آن از حیث دقت و حدت و ظلمت نقل گردیده است، (19) باطن صراط مستقیم در این جهان است. چه بسیار راه دقیق و ظلمانی است و چه مشکل است عبور از آن برای ما واماندگان، آنان که بی‏هیچ انحراف راه را طی نمودند جزنا و هی خامدة (20) گویند و هر کس به‌ اندازه سیرش در این صراط در آن جا نیز همین سایر منعکس گردد.(21)

گسستگی از دنیا، مایه نجات انسان‏ها

فرزندم! کر و فر دنیا (22) و نشیب و فراز آن به سرعت می‏گذرد و همه زیر چرخ‏های زمان خرد می‏شویم و من آنچه ملاحظه کردم و مطالعه در حال قشرهای مختلف، به این نتیجه رسیده‏ام که قشرهای قدرتمند و ثروتمند، رنج‏های درونی و روانی و روحی شان از سایر اقشار، بیشتر و آمال و آرزوهای زیادی که به آن نرسیده‌اند، بسیار رنج آورتر و جگر خراشتر است. در این زمان که ما زندگی می‏کنیم و دنیا گرفتار دو قطب قدرتمند است رنج عذابی که سران آن کشورها بدان مبتلا هستند و نگرانی‏‌های جان فرسایی که هر یک از دو قطب در مقابل قطب دیگر دارند، قابل مقایسه با رنج‏ها و گرفتاری‏های قشرهای متوسط حتی فقیر نیست. رقابت آنان یک رقابت عملی نیست بلکه یک رقابت جانکاه است که کمر هر یک زیر آن خرد می‏شود، گویی در مقابل هر یک، یک گرگی درنده با دهان باز و دندان‏های تیز ایستاده و قصد شکار او را دارد و این رنج رقابت در همه اقشار هست، از ثروتمند و قدرتمند گرفته تا طبقات دیگر، لکن هر چه بالا برود به همان‏ اند‏ازه درد و رنج رقابت بالا می‏رود و آنچه مایه نجات انسان‏ها و آرامش قلوب است وارستگی و گسستگی از دنیا و تعلقات آن است که با ذکر و یاد دائمی ‏خدای تعالی حاصل شود. آنان که درصدد برتری‏‌ها به هر نحو هستند چه برتری در علوم حتی الهی آن یا در قدرت و شهرت و ثروت، کوشش در افزایش رنج خود می‏کنند. وارستگان از قیود مادی که خود را از این دام ابلیس تا حدودی نجات داده‌اند، در همین دنیا در سعادت و بهشت رحمتند.
در آن روزهایی که در زمان رضا خان پهلوی و فشار طاقت فرسا برای تغییر لباس بود و روحانیون و حوزه‏ها در تب و تاب به سر می‏بردند که خداوند رحمان نیاورد چنین روزهایی برای حوزه‏های‏ دینی، شیخ نسبتاً وارسته‏ای ‏را نزدیک دکان نانوایی که قطعه نانی را خالی می‏خورد، دیدم که گفت: «به من گفتند عمّامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگری که دو تا پیراهن برای خودش بدوزد؛ الان هم نانم را خوردم و سیر شدم، تا شب هم خدا بزرگ است».
پسرم! من چنین خالی را اگر بگویم به همه مقامات دنیوی می‏دهیم، باور کن، ولی هیهات، خصوصاً از مثل من گرفتار به دام‏‌های ابلیس و نفس خبیث.
پسرم! از من گذشته، یشیب بن آدم و یشت فیه خصلتان: الحرص و طول الامّل.(23) لکن تو نعمت جوانی داری و قدرت اراده، امید است بتوانی راهی طریق صالحان باشی.(24)

کمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودی

و تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و خرق حجب حتی حجب نوری را نکرده، فطرتش محجوب است و خروج از این منزل علاوه بر مجاهدات، محتاج به هدایت حق تعالی. در مناجات مبارک شعبانیه می‏خوانی: «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمه و تصیر أرواحنا معلقه بعز قدسك. الهى و اجعلنى ممن نادیته فاجابك و لا حظته فصعق لجلالك فناجیته سراً.» (25)
این کمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودی و هرچه و هر کس، و پیوستن به او است و گسستن از غیر، و هبه‏ای (26) الهی است به اولیای خلص پس از صعق (27) حاصل از جلال که دنبال گوشه چشم نشان دادن او است و لا حظته الخ. و ابصار قلوب تا به ضیاء نظره (28) او نور نیابد، خجب نور خرق نشود و تا این حجب باقی است، راهی به معادن عظمت نیست و ارواح تعلق به عز قدس را در نیابند و مرتبت تدلی (29) حاصل نیاید ثم دنی فَتَدَلَی. (30) و ادنی از این، فنای مطلق و وصول مطلق است.

صوفی! زره عاشق صفا باید کرد***عهدی که نموده‏ای ‏وفا باید کرد
تا خویشتنی به وصل جانان نرسی***خود را به ره دوست فنا باید کرد

نجوای سری حق با بنده خاص خود صورت نگیرد مگر پس از صعق و ‏اند‏کاک جبل هستی (31) خود، رزقنا الله و ایاک.(32)

الهی شدن همه اعمال

آنان که او را یافتند و عشق او دارند انگیزه‏ای ‏جز او ندارند و با این انگیزه همه اعمالشان الهی است، جنگ و صلح و شمشیر زدن و نبرد کردن و هر چه تصور کنی ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین.(33) اگر انگیزه الهی نبود گرچه فتح بزرگ از آن حاصل شود پشیزی فضیلت ندارد. گمان نشود که مقام اولیا خصوصاً ولی الله اعظم - علیه و علی اولاده الصلوات و السلام - به اینجا ختم می‏شود، قلم جرأت ندارد که پیش رود و بیان طاقت ندارد که شرح دهد و با محجوبان، ما محجوبان چه گوییم و خود ما چه می‏دانیم که گوییم و آنچه هست گفتنی نیست و از افق وجود ما برتر است، ولی باشد که یاد حبیب و ذکر او در دل و جان اثری کند هر چند از آن خبری دریافت نشود، همچون عاشق بی‏سوادی که به سوادنامه محبوب نظر کند و دل خوشی دارد که این نامه محبوب است و همچون پارسی زبان پریشان عربی ندانی که قرآن کریم را خواند و چون از اوست لذت برد و حالی به او دست دهد که هزاران بار بهتر از ادیب دانشمندی است که به اعراب و مزایای ادبی و بلاغت و فصاحت قرآن سر خود را گرم کند، و فیلسوف و عارفی است که به مسائل عقلی و ذوقی آن بیندیشد و از محبوب غافل باشد چون مطالعه کتب فلسفی و عرفانی که به محتوای
کتاب مشغول و به گوینده آن کاری ندارد.(34)

انباشتن علوم بدون انگیزه الهی، موجب افزایش حجاب‏ها

شب گذشته اسماء کتب عرفانی را پرسیدی، دخترم! «در رفع خجّب کوشا نه در جمع کتب»، (35) گیرم کتب عرفانی و فلسفی را از بازار به منزل و از محلی به محلی انتقال دادی یا آنکه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات کردی و در مجالس و محافل آنچه در چنته داشتی عرضه کردی و حضار را فریفته معلومات خود کردی و با فریب شیطانی و نفس اماره خبیثتر از شیطان محموله خود را سنگین تر کردی و با لعبه ابلیس مجلس آرا شادی و خدای نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد که خواهد آمد، آیا با این محموله‏های‏ بسیار به حجب افزودی یا از حجّب کاستی؟ خداوند عز و جل برای بیداری علما آیه شریفه (مثل الذین خلوا التوریه) (36) را آورده تا بدانند انباشتن علوم گرچه علم شرایع و توحید باشد از حجّب نمی‏کاهد، بلکه افزایش دهد، و از حجّب صغار او را به حجّب کبار می‏کشاند. نمی‏گویم از علم و عرفان و فلسفه بگریز و با جهل عمر بگذران، که این انحراف است، می‏گویم کوشش و مجاهده کن که انگیزه الهی و برای دوست باشد و اگر عرضه کنی، برای خدا و تربیت بندگان او باشد نه برای ریا و خودنمایی که خدای نخواسته جزء علمای سوء شوی که بوی تعفنشان اهل جهنم را بیازارد.(37) و (38)

موضوع فلسفه و عرفان

دخترم! موضوع فلسفه، مطلق وجود است از حق تعالی تا آخرین مراتب وجود، و موضوع علم عرفان و عرفان علمی‏ وجود مطلق است یا بگو حق تعالی است و بحثی به جز حق تعالی و جلوه او که غیر او نیست ندارد. اگر کتابی یا عارفی بحث از چیزی غیر حق کند نه کتاب عرفان است و نه گوینده عارف است، و اگر فیلسوفی در وجود به آنطور که هست نظر کند و بحث نماید نظرش الهی و بحثش عرفانی است و همه این‏ها غیر از ذوق عرفانی است که از بحث به دور است و غیر از آن مهجور، تا چه رسد به شهود وجدانی و پس از آن نیستی در عین غرق در هستی «اِدفَع السِّراج که شمس طالع شد».(39) و (40)

آثار کتاب‏های فلسفی و عرفانی

در هر حال کتب فلسفی خصوصاً از فلاسفه اسلام و کنب اهل حال و عرفان هر کدام اثری دارد. اولی‏‌ها، انسان را ولو به طور دورنما آشنا می‏کند با ماوراء طبیعت، و دومی‏‌ها خصوصاً بعضی از آن‏ها‏ چون «منازل السائرین»(41) «مصباح الشریعه»(42) که گویی از عارفی است که به نام حضرت صادق (ع) به طور روایت نوشته است، دل‏ها را مهیا می‏کنند برای رسیدن به محبوب و از همه دل انگیزتر مناجات و ادعیه ائمه مسلمین است که راهبرند به سوی مقصود نه راهنما، و دست انسان حقجو را می‏گیرند و به سوی او می‏برند، افسوس و صد افسوس که ما از آن‏ها ‏فرسنگ‏ها دور هستیم و مهجور.(43)

فلاسفه افزون ساز حجاب‏ها و انبیا رفع کننده حجاب‌ها

و شاید خود این مدعی که بعضی امور برهانی می‏تواند مورد باور و ایمان نباشد، به نظر مشکل باشد یا بی‏پایه، ولی باید دانست که امری است وجدانی و در قرآن کریم به آن اشارت رفته است مثل آیات کریمه سوره تکاثر، و اما وجدان، شما می‏دانید که مردگان هیچ حرکتی ندارند و نمی‏توانند به شما آسیب رسانند و هزاران مرده به قدر یک مگس فعالیت ندارند و در این عالم پس از مرگ و قبل از روز نشور زنده نخواهند شد، لکن قدرت آرام خوابیدن، به تنهایی با مرده ندارید، و نیست این مگر برای آنکه علم شما را قلب شما باور نکرده، ایمان به آن در شما حاصل نشده، لکن مرده شوران که با تکرار عمل باورشان آمده با آرامش خاطر با آنان خلوت می‏کنند.
و فیلسوفان با براهین عقلیه ثابت می‏کنند حضور حق تعالی را در هر جا، لکن تا آنچه عقل با برهان ثابت نموده، به دل نرسد و قلب به آن ایمان نیاورد، ادب حضور به جا نیاورند، و آنان که حضور حق تعالی را به دل رساندند و ایمان به آن آورده‌اند گرچه با برهان سر و کار نداشته باشند ادب حضور به جا آورند و از آنچه با حضور مولا منافات دارد اجتناب کنند. پس علوم رسمی‏ هر چند فلسفه و علم توحید خود حجابند و هر چه بیشتر شوند حجاب غلیظ‏تر و افزونتر گردد.
و چنانچه می‏دانیم و می‏بینیم لسان دعوت انبیاء (ص) و اولیای خلص سلام الله علیهم لسان فلسفه و برهان رایج نیست بلکه آنان با جان و دل مردم کار دارند و نتایج براهین را به قلب بندگان خدا می‏رسانند و آنان را از درون جان و دل هدایت می‏نمایند. و می‏خواهی بگو: فلاسفه و اهل براهین حجاب‌ها را افزون کنند و انبیاء (ع) و اصحاب دل کوشش در رفع حجاب کنند، لهذا تربیت شدگان اینان، مؤمنان و دل باختگانند و تربیت شدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قیل و قالند و با دل و جان، سر و کار ندارند.(44)
ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه امام، ج 16، ص 212.
2- همان، ص 220-221.
3- سوره روم، آیه 30 : فطرت الهی که مردم را بر آن آفرید.
4- بعضی از این ظلمت‏ها، بالای بعضی دیگر است.
5- پرده، حجاب.
6- شرح منازل السائرین، عبدالرزاق کاشانی: 34 و منظور از بعضی اهل سلوک، خواجه عبدالله انصاری است.
7- آنچه که با آن شتر یا اسب را به جایی می‏بندند.
8- صحیفه امام، ج 20، ص 438-439.
9- همان، ص 439-440.
10- سوره فاتحه، آیه 5: «[خدایا] فقط تو را می‏پرستیم و از تو یاری می‏خواهیم».
11- خار و خاشاک.
12- صحیفه امام، ج 18، ص 515.
13- همان، ج16، ص 216.
14- سوره رعد، آیه 28: آگاه باشید که یاد خدا باعث آرامش دل‏هاست.
15- صحیفه امام، ج16، ص 212-213.
16- علم الیقین 1002:2؛ مسند احمد 371:2.
17- الفتوحات المکیه، ج 1، ص 298؛ علم الیقین، ج 2، ص 1002.
18- «ان الصراط جسر علی متن جهنم یمر علیه الخلائق». (علم الیقین، ج 2، ص 967).
19- بحارالانوار، ج8، ص 64-71. حدت: تیزی.
20- ما از جهنم عبور کردیم در حالی که جهنم خاموش بود. (علم الیقین، ج 2، ص971.)
21- صحیفه امام، ج18، ص 448-449.
22- یعنی: رواکردن و پشت کردن دنیا.
23- فرزند آدم پیر می‏شود و «همزمان» دو خصلت در او جوان می‏شود: حرص و آرزوپروری، (بحارالانوار، ج 70، ص 22، ذیل الحدیث 11)
24- صحیفه امام، ج 18، ص 510-511.
25- بارالها، بریدگی کامل «از متعلقات» را برای توجه به خودت ارزانیم فرما، و چشم دل‏هایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان تا دیدگان دلا پرده‏های‏ نور را دریده، به معدن عظمت و جلال برسد و جان‏هایمان به عز قدس تو تعلق یابند. الها، مرا در شمار آنان قرار ده که صدایشان زدی پس پاسخت دادند و نیم نگاهی به آنان کردی پس در برابر جلال تو مدهوش شدند در نتیجه با آنان راز و نیاز سری کردی. (اقبال الاعمال: 687)
26- بخشش.
27- حالت بیهوشی و از خود بیخودی سالک.
28- نیم نگاه.
29- مرتبه و مقام فنای صفاتی است که پیش از فنای ذاتی و فنای مطلق حاصل شود.
30- سوره نجم، آیه 8 «آنگاه نزدیک و نزدیکتر شد».
31- اشاره به مضمون آیه 143 سوره اعراف: (فلمّا تجلی رابه لالجبل جعله دکاً و حر موسی صعقاً)؛ چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد، کوه را خرد کرد و موسی بیهوش افتاد.
32- صحیفه امام، ج18، ص 443-444.
33- ضربتی که علی (ع) در روز خندق بر عمرو بن عبدود وارد کرد برتر از عبادت جن و انس است. (بحارالانوار، ج 39، ص1-2)
34- صحیفه امام، ج18، ص 451.
35- تمام این شعر جامی‏ اینچنین است:
در رفع حجب کوش نه در جمع کتب
از جمع کتب نمی‏شود رفع حجب
36- سوره جمعه، آیه 5: «مثل کسانی که تورات به آن‏ها ‏داده شده و بدان عمل نمی‏کنند مثل آن خر است که کتاب‏هایی را حمل می‏کند.
37- اشاره است به روایتی از رسول الله (ص) که در آن آمده است: «و ان اهل النار لیتأذون بریح العالم التارک لعلمه... ». (اصول کافی 44:1/1)
38- صحیفه امام، ج18، ص 450-451.
39- فقره آخر «حدیث حقیقت» روایت شده از کمیل بن زیاد که از علی (ع) پرسید: حقیقت چیست و چون پس از چند پرسش و پاسخ مطلب را دریافت، عرض کرد: أطفی ء ادفع السراج فقد طلع الصبح چراغ را خاموش کن که صبح طلوع کرد و آشکار شد. (جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 29).
40- صحیفه امام، ج18، ص 451-452.
41- کتاب منازل السائرین کتابی است در عرفان و سیر و سلوک از خواجه عبدالله انصاری 396-481. کتاب دارای دو شرح مهم می‏باشد از ملا عبدالرزاق کاشانی و عفیف الدین تلمسانی، که هر دو به طبع رسیده‌اند.
42- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه کتابی است در معارف و مواعظ و اخلاق، مشتمل بر صد باب که هر باب با جمله «قال الصادق (ع)» شروع می‏شود. درباره اعتبار و مؤلف آن، اقوال مختلفی ذکر شده است، جمعی از بزرگان امامیه از جمله: سید بن طاووس، ابن فهد حلی، علامه مجلسی، شهید ثانی، ملا محسن فیض کاشانی، کفعمی، ملا مهدی نراقی - رضوان الله تعالى علیهم - بدان رجوع و استناد كرده‌اند.
43- صحیفه امام، ج 18، ص 452-453.
44- همان، ج 16، ص 219-220.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درس‏هایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.