مؤلف: محمدرضا افضلی
جنبش این جزء بادای ساده مرد *** بیتو و بیبادبیزن سر نکرد
جنبش باد نفس کاندر لب است *** تابع تصریف جان و قالب است
گاه دم را مدح و پیغامی کنی *** گاه دم را هجو و دشنامی کنی
پس بدان احوال دیگر بادها *** که ز جزئی کل میبیند نهی
باد را حق گه بهاری میکند *** دردیاش زین لطف عاری میکند
بر گروه عاد صرصر میکند *** باز بر هودش معطر میکند
می کند یک باد را زهر سموم *** مر صبا را میکند خرم قدوم
ای ساده لوح! حتی حرکت بادهای جزئی و ضعیف، بدون تو و حرکت بادبزن امکان ندارد. تأثیر و دخالت جان و جسم ما نیز نفس را پدید میآورد و همین نفس را گاه به ستایش و پیام محبت و گاه به هجو و دشنام تبدیل میکند. دیدیم که بادبزن و نفسِ سینهی ما هر یک جنبانندهای دارند، بنابراین از همین جزءها و نمونهها، کل هستی را بشناس. «نهی» یعنی خردمندان. حق تعالی باد را به باد بهاری مبدل میکند و بر اثر آن، زمین پُر از گلها و ریاحین میشود. همو در فصل زمستان، این لطافت را از آن میگیرد. خداوند باد را برای قوم عاد به صورت تند بادی سرکش در میآورد و همان باد را برای هود و یارانش مانند نسیم سحرگاهی، خوش و عطرآگین میسازد.
باد دم را بر تو بنهاد او اساس تا کنی هر باد را بر وی قیاس
دم نگردد سخن بیلطف و قهر *** بر گروهی شهد و بر قومی است زهر
مروحه جنبان پی انعام کس *** وز برای قهر هر پشه و مگس
مروحهی تقدیر ربانی چرا *** پر نباشد ز امتحان و ابتلا
چون که جزء باد دم یا مروحه *** نیست الا مفسده یا مصلحه
این شمال و این صبا و این دبور *** کی بود از لطف و از انعام دور
خداوند باد نفس را در ساختمان وجود تو نهاده تا بادهای دیگر را با آن قیاس کنی. نفسی که از کام انسان بر میآید فاقد لطف و قهر نیست، نسبت به جمعی شیرین و نسبت به جمعی دیگر زهرناک است. مثال دیگر، اگر کسی بادبزن را به حرکت درآورد، این حرکت برای انسان، دلنشین است، زیرا موجب آسایش او میشود، اما همین حرکت برای پشهها و مگسها ناگوار است، چون باعث رانده شدن آنها میگردد. حال که بادِ جزئیِ نفس یا بادبزن، خالی از قهر و لطف نیست پس بدان که چگونه ممکن است این باد شمال و صبا و مغرب از لطف و احسان الهی خالی باشد؟ از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل شده است: «لاتسبوا الریح فانه من نفس الرحمن؛ هرگاه باد را مشاهده کردید به آن دشنام ندهید، زیرا پیک خداوند رحمانند».
یک کف گندم ز انباری ببین *** فهم کن کان جمله باشد هم چنین
کل باد از برج باد آسمان *** کی جهد بیمروحهی آن بادران
بر سر خرمن به وقت انتقاد *** نه که فلاحان ز حق جویند باد
تا جدا گردد ز گندم کاهها *** تا به انباری رود یا چاهها
چون بماند دیر آن باد وزان *** جمله را بینی به حق لابهکنان
همچنین در طلق آن باد ولاد *** گر نیاید بانگ درد آید که داد
گر نمیدانند کش راننده اوست *** باد را پس کردن زاری چه خوست
اهل کشتی هم چنین جویای باد *** جمله خواهانش از آن رب العباد
هم چنین در درد دندانها ز باد *** دفع میخواهی بسوز و اعتقاد
از خدا لابهکنان آن جندیان *** که بده باد ظفرای کامران
رقعهی تعویذ میخواهند نیز *** در شکنجهی طلق زن از هر عزیز
پس دانستهاند آن را یقین *** که فرستد باد رب العالمین
پس یقین در عقل هر داننده هست *** این که با جنبنده جنباننده هست
گر تو او را مینبینی در نظر *** فهم کن آن را به اظهار اثر
تن به جان جنبد نمیبینی تو جان *** لیک از جنبیدن تن جان بدان
همه بادها و همه حرکتهای هستی، از برجهای آسمانی صادر نمیشود، مگر آن بادران و پروردگار، بادبزن خود را به حرکت آورد. باد، پیامآور خیر و برکت است، مگر نمیبینی کشاورزان برای جداسازی کاه از گندم از خدا باد طلب میکنند، چنانچه دیر بوزد همهی کشاورزان به درگاه الهی ناله میکنند. همچنین هنگام زایمان، هرگاه باد زایمان نوزد، زن آبستن از شدت درد داد و فریادش بلند میشود. «رقعه تعویذ» یعنی دعای حفاظت. همچنین ساکنان کشتی، جملگی از پروردگار باد موافق تقاضا میکنند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
جنبش باد نفس کاندر لب است *** تابع تصریف جان و قالب است
گاه دم را مدح و پیغامی کنی *** گاه دم را هجو و دشنامی کنی
پس بدان احوال دیگر بادها *** که ز جزئی کل میبیند نهی
باد را حق گه بهاری میکند *** دردیاش زین لطف عاری میکند
بر گروه عاد صرصر میکند *** باز بر هودش معطر میکند
می کند یک باد را زهر سموم *** مر صبا را میکند خرم قدوم
ای ساده لوح! حتی حرکت بادهای جزئی و ضعیف، بدون تو و حرکت بادبزن امکان ندارد. تأثیر و دخالت جان و جسم ما نیز نفس را پدید میآورد و همین نفس را گاه به ستایش و پیام محبت و گاه به هجو و دشنام تبدیل میکند. دیدیم که بادبزن و نفسِ سینهی ما هر یک جنبانندهای دارند، بنابراین از همین جزءها و نمونهها، کل هستی را بشناس. «نهی» یعنی خردمندان. حق تعالی باد را به باد بهاری مبدل میکند و بر اثر آن، زمین پُر از گلها و ریاحین میشود. همو در فصل زمستان، این لطافت را از آن میگیرد. خداوند باد را برای قوم عاد به صورت تند بادی سرکش در میآورد و همان باد را برای هود و یارانش مانند نسیم سحرگاهی، خوش و عطرآگین میسازد.
باد دم را بر تو بنهاد او اساس تا کنی هر باد را بر وی قیاس
دم نگردد سخن بیلطف و قهر *** بر گروهی شهد و بر قومی است زهر
مروحه جنبان پی انعام کس *** وز برای قهر هر پشه و مگس
مروحهی تقدیر ربانی چرا *** پر نباشد ز امتحان و ابتلا
چون که جزء باد دم یا مروحه *** نیست الا مفسده یا مصلحه
این شمال و این صبا و این دبور *** کی بود از لطف و از انعام دور
خداوند باد نفس را در ساختمان وجود تو نهاده تا بادهای دیگر را با آن قیاس کنی. نفسی که از کام انسان بر میآید فاقد لطف و قهر نیست، نسبت به جمعی شیرین و نسبت به جمعی دیگر زهرناک است. مثال دیگر، اگر کسی بادبزن را به حرکت درآورد، این حرکت برای انسان، دلنشین است، زیرا موجب آسایش او میشود، اما همین حرکت برای پشهها و مگسها ناگوار است، چون باعث رانده شدن آنها میگردد. حال که بادِ جزئیِ نفس یا بادبزن، خالی از قهر و لطف نیست پس بدان که چگونه ممکن است این باد شمال و صبا و مغرب از لطف و احسان الهی خالی باشد؟ از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل شده است: «لاتسبوا الریح فانه من نفس الرحمن؛ هرگاه باد را مشاهده کردید به آن دشنام ندهید، زیرا پیک خداوند رحمانند».
یک کف گندم ز انباری ببین *** فهم کن کان جمله باشد هم چنین
کل باد از برج باد آسمان *** کی جهد بیمروحهی آن بادران
بر سر خرمن به وقت انتقاد *** نه که فلاحان ز حق جویند باد
تا جدا گردد ز گندم کاهها *** تا به انباری رود یا چاهها
چون بماند دیر آن باد وزان *** جمله را بینی به حق لابهکنان
همچنین در طلق آن باد ولاد *** گر نیاید بانگ درد آید که داد
گر نمیدانند کش راننده اوست *** باد را پس کردن زاری چه خوست
اهل کشتی هم چنین جویای باد *** جمله خواهانش از آن رب العباد
هم چنین در درد دندانها ز باد *** دفع میخواهی بسوز و اعتقاد
از خدا لابهکنان آن جندیان *** که بده باد ظفرای کامران
رقعهی تعویذ میخواهند نیز *** در شکنجهی طلق زن از هر عزیز
پس دانستهاند آن را یقین *** که فرستد باد رب العالمین
پس یقین در عقل هر داننده هست *** این که با جنبنده جنباننده هست
گر تو او را مینبینی در نظر *** فهم کن آن را به اظهار اثر
تن به جان جنبد نمیبینی تو جان *** لیک از جنبیدن تن جان بدان
همه بادها و همه حرکتهای هستی، از برجهای آسمانی صادر نمیشود، مگر آن بادران و پروردگار، بادبزن خود را به حرکت آورد. باد، پیامآور خیر و برکت است، مگر نمیبینی کشاورزان برای جداسازی کاه از گندم از خدا باد طلب میکنند، چنانچه دیر بوزد همهی کشاورزان به درگاه الهی ناله میکنند. همچنین هنگام زایمان، هرگاه باد زایمان نوزد، زن آبستن از شدت درد داد و فریادش بلند میشود. «رقعه تعویذ» یعنی دعای حفاظت. همچنین ساکنان کشتی، جملگی از پروردگار باد موافق تقاضا میکنند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول