دولت موقت و تسخير لانه جاسوسي آمريكا
نويسنده: احمدرضا شاه علي
دولت موقت به نخستوزيري مهندس مهدي بازرگان و با حكم رسمي حضرتامام، در 15 بهمنماه سال 1357، يعني 7 روز پيش از پيروزي انقلاب، آغاز به كار كرد.امام در حكم خود خطاب به بازرگان فرمودند:
«... به موجب اعتمادي كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعيكه از سوابقتان در مبارزات اسلامي و ملي دارم، جنابعالي را بدون در نظر گرفتنروابط حزبي ]و[ وابستگي به گروهي خاص، مامور تشكيل دولت موقتمينمايم».
حكم حضرت امام نشانگر آن است كه نخست وزيري بازرگان، بدون توجه به علائقحزبي و شخصي ايشان و با تاكيد بر سوابق مذهبي وي صورت گرفته است؛ اما عملكرد دولت موقت، از همان ابتدا، نتوانست نظر مردم و نيروهاي انقلابي را به خود جلب كند.اعضاي دولت موقت بيشتر از جناح ليبرال اعم از مذهبي (نهضت آزادي) يا غير مذهبي(جبهه ملي) بودند. جناح ليبرال ـ كه بعدها اسناد افشا شدهي سفارت نشان داد آمريكااميد فراواني به آنها بسته است ـ عامل اصلي مبارزه و انقلاب را استبداد داخلي و نهاستعمار خارجي ميدانستند. و علاوه بر آن، اعتقاد به تغيير بنيادين در ساختار سياسي ـاجتماعي كشور نداشته و تنها برخي اصلاحات را كافي ميدانستند. بر همين اساس،دولت موقت تنها به تعويض مهرههاي بالاي رژيم سابق اكتفا مينمود و از تغييراتبنيادين بهويژه، از تجديد نظر در رابطهي امپرياليستي و نابرابر ايران با آمريكا، پرهيزميكرد.
در ديدگاه جناح ليبرال، بدون رابطه با كشورهاي سرمايهداري و امپرياليستي زندگيبراي كشورهاي جهان سوم نظير ايران ميسر نيست. به همين خاطر از تيرگي روابط باآمريكا به شدت هراس داشتند و عليرغم نظر حضرت امام (كه بارها اعلام شده بود)؛سياست خارجي دولت موقت، بر مبناي حفظ روابط اقتصادي، سياسي و حتي نظامي باآمريكا قرار گرفت. اين در حالي بود كه ملت ايران و رهبري عاليقدر آن، تمامگرفتاريهاي خود را از استعمار و بهويژه آمريكا ميدانست و منتظر اجراي طرحهايانقلابي در زمينههاي مختلف و بهويژه سياست خارجي و حذف روابط نابرابر،سودجويانه و استثمارگرانه با آمريكا و روي كار آمدن افراد انقلابي و اسلامي و نيز ايجادارتباط و حمايت از نهضتهاي آزاديبخش جهان بود. اما دولت موقت در عمل درجهت خلاف اين مسير گام برميداشت و آنچه اجرا ميشد، نه طرحهاي انقلابي، بلكهروش كند و غير انقلابي «سياست گام به گام» بود كه پيش از اين نيز ناكارآمدي آن درمبارزه با رژيم ستمشاهي تجربه شده بود.
در بينش دولت موقت، مبارزه با آمريكا مفهوم نداشت تا جايي كه حتي پيروزيانقلاب اسلامي را نتيجهي مذاكرات با مقامات سفارت آمريكا ميپنداشت.
دولت موقت دولتي نبود كه بتواند خود را با شرايط انقلاب تطبيق دهد و انتظاراتمردم را ـ كه در پي كارهاي اساسي و تغييرات زيربنايي بودند ـ برآورده سازد. مهندسبازرگان كابينهي خود را به فولكس واگني تشبيه كرده بود كه بر خلاف امام (ره)، كهبولدوزري پر قدرت است، توانايي انجام كارهاي سريع و انقلابي را ندارد و نبايد همچنين تقاضايي از آن داشت.
اين عملكرد ضعيف و غير انقلابي دولت موقت كه ضمن برخورد ضعيف با آمريكا وعوامل رژيم شاه، مواضع تندي را در برابر نهادهاي انقلابي داشت، باعث شد تا آمريكادريچهاي بزرگ براي نفوذ در پيكرهي انقلاب بيابد.
بنابراين، تمامي توان خود را براينزديك شدن به دولت موقت به كار گرفت. يكي از جاسوسان آمريكايي در اين باره گفته:
«اگر اين دولت (دولت موقت) دوام پيدا كند، روابط اقتصادي ـ سياسي چنانخواهد بود كه يك موقعيت بهتر براي ما به دست خواهد آورد.»
دولت موقت كه از مشاركت سياسي مردم براي حفظ انقلاب از طريق حضور دركميتههاي انقلاب، مشاركت اقتصادي مردم با شركت در جهاد سازندگي و نيزدادگاههاي انقلاب، براي محاكمهي جنايتكاران با عنوان چوب لاي چرخ دولتگذاشتن ياد ميكرد، به شدت به اين نهادهاي انقلابي ميتاخت و با كمال تعجب بايدگفت كه اين دولت در برابر ضد انقلاب و دشمنان جمهوري اسلامي، سياست مذاكره رادر پيش گرفته بود.
در حالي كه هر روز بر تعداد شهداي كردستان و تركمن صحرا افزوده ميشد و ضدانقلاب پايگاههاي خود را در اين نواحي مستحكم ميكرد، دولت موقت با فرستادن هيأت حسن نيت كه در عمل موجب وقتكشي و تجديد قواي ضد انقلاب ميشد، آب به آسياب ضد انقلاب ميريخت و آمريكا نيز با استفاده از تساهل و تسامح دولت موقت، روز به روز، جاي پاي خود را محكمتر ميكرد. در حاليكه نيروهاي انقلابي درگير در كردستان از دولت موقت تقاضاي كمك ميكردند، دولت موقت به جاي كمكرساني و اقدامات قاطعانه، رئيس ستاد ارتش، «شهيد قرني» را كه براي دفاع از تماميت ارضي كشور و حفظ انقلاب زحمات زيادي كشيده بود، تعويض كرد و فردي راكه به فراماسونري شهرت داشت، به جاي او منصوب كرد. «يونسي» كه تودهاي بود،استاندار كردستان شد. «مدني» كه بعدها به علت خيانت از كشور گريخت، استاندارخوزستان و «امير انتظام» كه بعدها به جرم جاسوسي به حبس ابد محكوم شد،سخنگوي دولت موقت شد. با اين همه، طرفداران انقلاب به احترام دستور امام (ره)مبني بر حفظ وحدت نيروهاي انقلابي در برابر اعمال دولت موقت، خار در چشم واستخوان در گلو، صبر پيشه كردند.
در چنين شرايطي، آمريكاييها به بهانهي مداوا و معالجهي شاه به وي پناه دادند واين كار كاسهي صبر ملت ايران را لبريز كرد. اين در حالي بود كه دولت موقت در برابراين اقدام حتي فعاليت ديپلماتيك مؤثري انجام نداد.
امام خميني در 7 آبان 1358 ه.ش به قراردادهاي استعماري بين ايران و آمريكا بهشدت اعتراض كردند؛ اما دولت موقت، بدون توجه به اين اعتراض، در پي بهبود رابطه با آمريكا بود و بيشتر واهمهي خود را از خطر شوروي ابراز ميداشت. حركتسازشكارانهي دولت موقت تا به آنجا پيش رفت كه مهندس بازرگان (نخست وزير)،ابراهيم يزدي (وزير خارجهي دولت موقت) و هيات همراه در 11 آبان 1358، در جشناستقلال الجزاير با برژينسكي ـ مشاور امنيت ملي كاخ سفيد ـ ملاقات كرده و به مدتيك ساعت و نيم با او مذاكره كردند. برژينسكي فردي بود كه در زمان وقوع انقلاباسلامي بر خلاف سايروس ونس (وزير خارجهي وقت آمريكا)، خواستار سركوبنظامي انقلاب و طرفدار كودتاي نظامي براي پيشگيري از انقلاب ايران بود. جالب آنكهاين ملاقات به گفتهي برژينسكي نه به تقاضاي او بلكه به تقاضاي بازرگان صورتگرفت.
بدون شك پذيرش شاه از سوي آمريكا و ديدار اعضاي دولت موقت با مشاور امنيتملي رئيس جمهور آمريكا، دو عامل تسريع كنندهي تسخير لانهي جاسوسي از سويدانشجويان مسلمان پيرو خط امام بود. ملاقات و مذاكره با آمريكا مترادف سازش بود وبنابراين، خشم نيروهاي انقلابي را در ايران برانگيخت و آنان تصور كردند كه آمريكا بهدنبال تكرار كودتاي 28 مرداد 1332 در ايران است. آنچه كه به نگرانيها دامن ميزد،همزماني پذيرش شاه در آمريكا و ملاقات الجزاير بود.
دولت موقت، در 14 آبان 1358، يعني يك روز پس از اشغال سفارت آمريكا، استعفاداد و امام نيز در 15 آبان اين استعفا را قبول كردند. مشخص بود كه اعضاي نهضتآزادي و مليگرا اين اقدامات خارج از قاعده و قانون! را نميپذيرفتند و آن را مداخله درامور دولت تلقي ميكردند. بازرگان خود در اين مورد ميگويد:
«دولت موقت كه از نظر مسؤوليت اداري و سياسي مملكت و حفظ حقوقنمايندگان و اتباع خارجي، طبق تعهدات بينالمللي، نميتوانست مخالف اينعمل (تصرف سفارت آمريكا) نباشد، چون قبلاً تصميم به استعفا گرفته بود،هيچگونه اعلاميه و اقدامي در اين زمينه ابراز نكرد.»
البته بازرگان دربارهي گروگانگيري، در موضعگيري ديگري ميگويد:
«اين عمل بسيار زشت و خلافي است كه اين دانشجويان انجام ميدهند و همه بااين عمل مخالف هستند و عمل آنها ضد انقلاب، اسلام، امام و همه چيز است.افشاگريهاي قبلي و حال و آيندهي دانشجويان مقداري از آن دروغ است.»
اين اظهارات در حالي صورت ميگرفت كه امام طي سخناني، كه در بخش قبل آمد،قاطعانه از اقدام دانشجويان پشتيباني كردند و حتي خواستار تداوم افشاگريهاي آنانشدند.
مهندس بازرگان، در مواردي، از تعابيري بسيار تند بر ضد دانشجويان استفاده كرد واز جمله يكبار خطاب به آنان گفت:
«اسم خودشان را ميگذارند خط امام. خط شيطانند... اينهايي كه ميگويند ما باآمريكا راه كج رفتيم و راه سازش رفتيم، اينها ضد انقلابند. مامور همان شورويو آمريكا هستند كه ميخواهند اختلاف بيندازند.»
از سوي ديگر، دكتر يزدي (وزير امور خارجهي دولت موقت)، در روز بعد از حادثه،طي مصاحبهي مطبوعاتي ميگويد:
«دولت جمهوري اسلامي، موظف به حفظ مال و جان اتباع خارجي است... بهعنوان دولت از وقوع چنين حادثهاي ابراز تاسف ميكنيم.»
البته دكتر يزدي با زيركي و با توجه به حمايت عموم مردم و حضرت امام از جريانتسخير لانهي جاسوسي، سعي كرد خود را چندان در مقابل اين جريان قرار ندهد وچنين اقدامي را حمايت از دولت خواند و گفت:
«چون آمريكاييها به پاسخ دولت دربارهي استرداد شاه پاسخ مثبت ندادهاند،دانشجويان اقدام به اشغال سفارت كردهاند.»
و حتي از مردم گله كرد كه:
«چرا وقتي شاه به آمريكا رفت، مردم اعتراض و تظاهرات نكردند؟»
ولي شكي نبود كه هدف وي از اين اقدام، مصادره به مطلوب كردن اين اقدام انقلابيو محدود ساختن اهداف عظيم آن به اعتراض به حضور شاه در آمريكا بود، حال آنكهاعتراض به جنايات آمريكا در ايران و افشاي ماهيت وابستگان به آمريكا، اهدافمهمتري بود كه مورد توجه آقاي دكتر يزدي قرار نداشت. جالب آنكه آقاي دكتر يزدي،سالها بعد، نظرات واقعي خود را در مورد اين واقعه ـ كه سالها آن را كتمان ميكرد ـبيان نمود. وي 23 سال پس از اين واقعه طي مصاحبهاي گفت:
«يكي از اهداف گروگانگيري در ايران، استقرار هدفهاي سياسي در بازي قدرتدر داخل ايران بوده است، براي اينكه دولت موقت را ساقط كنند و در بازيسياسي به نفع استقرار و سلطهي يك گروه استفاده كنند... كساني كه اين حادثه رابهوجود آوردند، به بيحاصلي كار خود پي بردهاند. آن زمان اين افراد جوانبودند و پيچيدگيهاي سياسي را نميدانستند و حالا كه تجربه و علم پيداكردهاند، بر اثر تجربه پي بردهاند، كاري كه كردند خلاف بوده و اكنون آن را نقدميكنند.»
شايد بتوان بخش اول سخنان دكتر يزدي را تا حدي درست دانست، زيرا با توصيفيكه از عملكرد دولت موقت انجام داديم، حذف آنان از قدرت در ايران موجب تداوم واحياي انقلاب شد؛ اما در مورد بيحاصلي اشغال سفارت قطعاً نميتوان با ايشانموافقت كرد، زيرا شكست هيمنهي آمريكا در ايران و جهان، افشاي اسناد سفارت،تداوم جريان انقلاب و بسيج مجدد مردم براي دفاع از دستاوردهاي آن، حاكميتنيروهاي انقلابي و بسياري مسايل ديگر ـ كه به جاي خود مورد بحث قرار ميگيرد ـ ازمهمترين دستاوردهاي تسخير لانهي جاسوسي بوده است.
اما دربارهي علت استعفاي دولت موقت نيز، برخي نيروهاي انقلابي اين اقدام را يكترفند سياسي ميدانند و معتقدند با توجه به آنكه امام بارها استعفاي دولت بازرگان را ردكرده بود، آنان بر اين باور بودند كه اين بار نيز چنين اتفاقي خواهد افتاد. دولت موقتميتواند اينبار با گذاشتن شرط و شروطي از جمله آزادي جاسوسان آمريكايي و نيزرهايي از مداخلهي نيروهاي انقلابي در امور كشور، دوباره به قدرت بازگردد. اما اينترفند با هوشياري امام خنثي شد. چراكه بنا به گفتهي حجةالاسلام موسوي خوئينيها،امام از مصاحبهي «رئيس دولت موقت» و توضيحاتي كه وي در توجيه ملاقات خود با«برژينسكي» داده بود ناراحت به نظر ميرسيدند.
مرحوم حاج سيداحمد خميني در اين باره ميگويد:
«من در نخستوزيري، در اتاق بازرگان و دكتر سحابي بودم كه از قم تماسگرفتند و مرا كه به تهران آمده بودم، از آن طرف بيسيم خواستند. آقاي صانعيگفت، امام استعفاي بازرگان را پذيرفت. من به روي خودم نياوردم. سحابي وبازرگان ميگفتند، معلوم است كه امام استعفاي ما را قبول نميكنند، ولي ما بايدبراي پذيرش مجدد مسؤوليت شرط و شروط بگذاريم كه يكي از آنها، آزاديآمريكاييهاست. من سكوت كرده بودم. فقط از اتاق آنها بيرون آمدم. ما همهشاهد بوديم كه چگونه جمعي به دست و پا افتاده بودند، تا امام را متقاعد كنندكه استعفا را نپذيرد و نتيجتاً دولت موقت با تأييد مجدد و قوت بيشتري واردصحنه شود و كنترل اوضاع را به نفع جرياني كه مدتها براي آن سرمايهگذاريكرده بودند، دوباره به دست گيرند. اما امام هوشيارتر از آن بودند كه اينگونهحركتها در ايشان تأثير كند.»
اما حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني در اين باره ميگويد:
«بازرگان و دوستانش از مدتها قبل به اين نتيجه رسيده بودند كه نميتوانند كاركنند. آقاي مهندس بازرگان كه به جلسات ميآمد، هر وقت به مشكلي برخوردميكرد و يا چيزي را كه ميخواست تصويب نميكرديم، ميگفت: «خودتانبياييد اداره كنيد.» يا فرض كنيد اگر كسي از ما سخنراني ميكرد ـ بخصوصآيتالله خامنهاي و شهيد بهشتي كه گاهي انتقاد ميكردند ـ ايشان سختعصباني ميشد و ميگفت: «من كار نميكنم و نميتوانم كار كنم.» از اين چيزهاهميشه داشتيم. استعفاي قبلي را به خاطر تصويب مسألهي ولايت فقيه درخبرگان داده بودند. بعد از ولايت فقيه هم اينها ديگر دلگرم نشدند كه كار كنند.تكليف شده بود و ماندند... قبول دارم كه آنها خيلي به دولت نچسبيده بودند وهميشه ميگفتند به ما اجازه بدهيد كنار برويم.
خود امام در جريان معرفي دولت شهيد رجايي به مجلس، در سال بعد، اشارهيصريح به دولت موقت و عملكرد آن نمودند:
«از اول هم به حسب الزامي كه من تصور ميكردم، دولت موقت را قرار دادم،خطا كرديم، از اول بايد يك دولتي كه قاطع باشد و جوان باشد و بتواند مملكترا اداره كند نه يك دولتي كه نتواند، منتها آن وقت ما نداشتيم فردي را كه بتوانيمآشنا بتوانيم انتخاب كنيم. انتخاب شد و خطا شد.»
به هرحال دولت موقت تنها دو روز پس از اشغال لانهي جاسوسي و در اعتراض بهآن سقوط كرد. حتي ناظران خارجي نيز بر تأثير مستقيم حمله به سفارت و اشغال آن، برسقوط دولت موقت اذعان دارند، چنانچه يكي از آنان ميگويد:
«كساني كه به قصد مخالفت و يا اعتراض نسبت به عملكرد و سياست خارجي بازرگان دست به اين اقدام بزرگ زده بودند، خيلي سريعتر و عميقتر از آنچه كهخودشان انتظار داشتند، دست يافتند و دولت بازرگان بلافاصله كنارهگيري كرده و جوانان مبارز اسلامي اشغالكننده آنچه را كه مربوط به ارتباط مقامات ايرانيبا دولت آمريكا بود فاش ساختند، به شكلي كه بعد از آن بسياري از افراد وابستهبه دولت موقت كشور را ترك كردند.»
منبع: خبرگزاری فارس
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
«... به موجب اعتمادي كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعيكه از سوابقتان در مبارزات اسلامي و ملي دارم، جنابعالي را بدون در نظر گرفتنروابط حزبي ]و[ وابستگي به گروهي خاص، مامور تشكيل دولت موقتمينمايم».
حكم حضرت امام نشانگر آن است كه نخست وزيري بازرگان، بدون توجه به علائقحزبي و شخصي ايشان و با تاكيد بر سوابق مذهبي وي صورت گرفته است؛ اما عملكرد دولت موقت، از همان ابتدا، نتوانست نظر مردم و نيروهاي انقلابي را به خود جلب كند.اعضاي دولت موقت بيشتر از جناح ليبرال اعم از مذهبي (نهضت آزادي) يا غير مذهبي(جبهه ملي) بودند. جناح ليبرال ـ كه بعدها اسناد افشا شدهي سفارت نشان داد آمريكااميد فراواني به آنها بسته است ـ عامل اصلي مبارزه و انقلاب را استبداد داخلي و نهاستعمار خارجي ميدانستند. و علاوه بر آن، اعتقاد به تغيير بنيادين در ساختار سياسي ـاجتماعي كشور نداشته و تنها برخي اصلاحات را كافي ميدانستند. بر همين اساس،دولت موقت تنها به تعويض مهرههاي بالاي رژيم سابق اكتفا مينمود و از تغييراتبنيادين بهويژه، از تجديد نظر در رابطهي امپرياليستي و نابرابر ايران با آمريكا، پرهيزميكرد.
در ديدگاه جناح ليبرال، بدون رابطه با كشورهاي سرمايهداري و امپرياليستي زندگيبراي كشورهاي جهان سوم نظير ايران ميسر نيست. به همين خاطر از تيرگي روابط باآمريكا به شدت هراس داشتند و عليرغم نظر حضرت امام (كه بارها اعلام شده بود)؛سياست خارجي دولت موقت، بر مبناي حفظ روابط اقتصادي، سياسي و حتي نظامي باآمريكا قرار گرفت. اين در حالي بود كه ملت ايران و رهبري عاليقدر آن، تمامگرفتاريهاي خود را از استعمار و بهويژه آمريكا ميدانست و منتظر اجراي طرحهايانقلابي در زمينههاي مختلف و بهويژه سياست خارجي و حذف روابط نابرابر،سودجويانه و استثمارگرانه با آمريكا و روي كار آمدن افراد انقلابي و اسلامي و نيز ايجادارتباط و حمايت از نهضتهاي آزاديبخش جهان بود. اما دولت موقت در عمل درجهت خلاف اين مسير گام برميداشت و آنچه اجرا ميشد، نه طرحهاي انقلابي، بلكهروش كند و غير انقلابي «سياست گام به گام» بود كه پيش از اين نيز ناكارآمدي آن درمبارزه با رژيم ستمشاهي تجربه شده بود.
در بينش دولت موقت، مبارزه با آمريكا مفهوم نداشت تا جايي كه حتي پيروزيانقلاب اسلامي را نتيجهي مذاكرات با مقامات سفارت آمريكا ميپنداشت.
دولت موقت دولتي نبود كه بتواند خود را با شرايط انقلاب تطبيق دهد و انتظاراتمردم را ـ كه در پي كارهاي اساسي و تغييرات زيربنايي بودند ـ برآورده سازد. مهندسبازرگان كابينهي خود را به فولكس واگني تشبيه كرده بود كه بر خلاف امام (ره)، كهبولدوزري پر قدرت است، توانايي انجام كارهاي سريع و انقلابي را ندارد و نبايد همچنين تقاضايي از آن داشت.
اين عملكرد ضعيف و غير انقلابي دولت موقت كه ضمن برخورد ضعيف با آمريكا وعوامل رژيم شاه، مواضع تندي را در برابر نهادهاي انقلابي داشت، باعث شد تا آمريكادريچهاي بزرگ براي نفوذ در پيكرهي انقلاب بيابد.
بنابراين، تمامي توان خود را براينزديك شدن به دولت موقت به كار گرفت. يكي از جاسوسان آمريكايي در اين باره گفته:
«اگر اين دولت (دولت موقت) دوام پيدا كند، روابط اقتصادي ـ سياسي چنانخواهد بود كه يك موقعيت بهتر براي ما به دست خواهد آورد.»
دولت موقت كه از مشاركت سياسي مردم براي حفظ انقلاب از طريق حضور دركميتههاي انقلاب، مشاركت اقتصادي مردم با شركت در جهاد سازندگي و نيزدادگاههاي انقلاب، براي محاكمهي جنايتكاران با عنوان چوب لاي چرخ دولتگذاشتن ياد ميكرد، به شدت به اين نهادهاي انقلابي ميتاخت و با كمال تعجب بايدگفت كه اين دولت در برابر ضد انقلاب و دشمنان جمهوري اسلامي، سياست مذاكره رادر پيش گرفته بود.
در حالي كه هر روز بر تعداد شهداي كردستان و تركمن صحرا افزوده ميشد و ضدانقلاب پايگاههاي خود را در اين نواحي مستحكم ميكرد، دولت موقت با فرستادن هيأت حسن نيت كه در عمل موجب وقتكشي و تجديد قواي ضد انقلاب ميشد، آب به آسياب ضد انقلاب ميريخت و آمريكا نيز با استفاده از تساهل و تسامح دولت موقت، روز به روز، جاي پاي خود را محكمتر ميكرد. در حاليكه نيروهاي انقلابي درگير در كردستان از دولت موقت تقاضاي كمك ميكردند، دولت موقت به جاي كمكرساني و اقدامات قاطعانه، رئيس ستاد ارتش، «شهيد قرني» را كه براي دفاع از تماميت ارضي كشور و حفظ انقلاب زحمات زيادي كشيده بود، تعويض كرد و فردي راكه به فراماسونري شهرت داشت، به جاي او منصوب كرد. «يونسي» كه تودهاي بود،استاندار كردستان شد. «مدني» كه بعدها به علت خيانت از كشور گريخت، استاندارخوزستان و «امير انتظام» كه بعدها به جرم جاسوسي به حبس ابد محكوم شد،سخنگوي دولت موقت شد. با اين همه، طرفداران انقلاب به احترام دستور امام (ره)مبني بر حفظ وحدت نيروهاي انقلابي در برابر اعمال دولت موقت، خار در چشم واستخوان در گلو، صبر پيشه كردند.
در چنين شرايطي، آمريكاييها به بهانهي مداوا و معالجهي شاه به وي پناه دادند واين كار كاسهي صبر ملت ايران را لبريز كرد. اين در حالي بود كه دولت موقت در برابراين اقدام حتي فعاليت ديپلماتيك مؤثري انجام نداد.
امام خميني در 7 آبان 1358 ه.ش به قراردادهاي استعماري بين ايران و آمريكا بهشدت اعتراض كردند؛ اما دولت موقت، بدون توجه به اين اعتراض، در پي بهبود رابطه با آمريكا بود و بيشتر واهمهي خود را از خطر شوروي ابراز ميداشت. حركتسازشكارانهي دولت موقت تا به آنجا پيش رفت كه مهندس بازرگان (نخست وزير)،ابراهيم يزدي (وزير خارجهي دولت موقت) و هيات همراه در 11 آبان 1358، در جشناستقلال الجزاير با برژينسكي ـ مشاور امنيت ملي كاخ سفيد ـ ملاقات كرده و به مدتيك ساعت و نيم با او مذاكره كردند. برژينسكي فردي بود كه در زمان وقوع انقلاباسلامي بر خلاف سايروس ونس (وزير خارجهي وقت آمريكا)، خواستار سركوبنظامي انقلاب و طرفدار كودتاي نظامي براي پيشگيري از انقلاب ايران بود. جالب آنكهاين ملاقات به گفتهي برژينسكي نه به تقاضاي او بلكه به تقاضاي بازرگان صورتگرفت.
بدون شك پذيرش شاه از سوي آمريكا و ديدار اعضاي دولت موقت با مشاور امنيتملي رئيس جمهور آمريكا، دو عامل تسريع كنندهي تسخير لانهي جاسوسي از سويدانشجويان مسلمان پيرو خط امام بود. ملاقات و مذاكره با آمريكا مترادف سازش بود وبنابراين، خشم نيروهاي انقلابي را در ايران برانگيخت و آنان تصور كردند كه آمريكا بهدنبال تكرار كودتاي 28 مرداد 1332 در ايران است. آنچه كه به نگرانيها دامن ميزد،همزماني پذيرش شاه در آمريكا و ملاقات الجزاير بود.
دولت موقت، در 14 آبان 1358، يعني يك روز پس از اشغال سفارت آمريكا، استعفاداد و امام نيز در 15 آبان اين استعفا را قبول كردند. مشخص بود كه اعضاي نهضتآزادي و مليگرا اين اقدامات خارج از قاعده و قانون! را نميپذيرفتند و آن را مداخله درامور دولت تلقي ميكردند. بازرگان خود در اين مورد ميگويد:
«دولت موقت كه از نظر مسؤوليت اداري و سياسي مملكت و حفظ حقوقنمايندگان و اتباع خارجي، طبق تعهدات بينالمللي، نميتوانست مخالف اينعمل (تصرف سفارت آمريكا) نباشد، چون قبلاً تصميم به استعفا گرفته بود،هيچگونه اعلاميه و اقدامي در اين زمينه ابراز نكرد.»
البته بازرگان دربارهي گروگانگيري، در موضعگيري ديگري ميگويد:
«اين عمل بسيار زشت و خلافي است كه اين دانشجويان انجام ميدهند و همه بااين عمل مخالف هستند و عمل آنها ضد انقلاب، اسلام، امام و همه چيز است.افشاگريهاي قبلي و حال و آيندهي دانشجويان مقداري از آن دروغ است.»
اين اظهارات در حالي صورت ميگرفت كه امام طي سخناني، كه در بخش قبل آمد،قاطعانه از اقدام دانشجويان پشتيباني كردند و حتي خواستار تداوم افشاگريهاي آنانشدند.
مهندس بازرگان، در مواردي، از تعابيري بسيار تند بر ضد دانشجويان استفاده كرد واز جمله يكبار خطاب به آنان گفت:
«اسم خودشان را ميگذارند خط امام. خط شيطانند... اينهايي كه ميگويند ما باآمريكا راه كج رفتيم و راه سازش رفتيم، اينها ضد انقلابند. مامور همان شورويو آمريكا هستند كه ميخواهند اختلاف بيندازند.»
از سوي ديگر، دكتر يزدي (وزير امور خارجهي دولت موقت)، در روز بعد از حادثه،طي مصاحبهي مطبوعاتي ميگويد:
«دولت جمهوري اسلامي، موظف به حفظ مال و جان اتباع خارجي است... بهعنوان دولت از وقوع چنين حادثهاي ابراز تاسف ميكنيم.»
البته دكتر يزدي با زيركي و با توجه به حمايت عموم مردم و حضرت امام از جريانتسخير لانهي جاسوسي، سعي كرد خود را چندان در مقابل اين جريان قرار ندهد وچنين اقدامي را حمايت از دولت خواند و گفت:
«چون آمريكاييها به پاسخ دولت دربارهي استرداد شاه پاسخ مثبت ندادهاند،دانشجويان اقدام به اشغال سفارت كردهاند.»
و حتي از مردم گله كرد كه:
«چرا وقتي شاه به آمريكا رفت، مردم اعتراض و تظاهرات نكردند؟»
ولي شكي نبود كه هدف وي از اين اقدام، مصادره به مطلوب كردن اين اقدام انقلابيو محدود ساختن اهداف عظيم آن به اعتراض به حضور شاه در آمريكا بود، حال آنكهاعتراض به جنايات آمريكا در ايران و افشاي ماهيت وابستگان به آمريكا، اهدافمهمتري بود كه مورد توجه آقاي دكتر يزدي قرار نداشت. جالب آنكه آقاي دكتر يزدي،سالها بعد، نظرات واقعي خود را در مورد اين واقعه ـ كه سالها آن را كتمان ميكرد ـبيان نمود. وي 23 سال پس از اين واقعه طي مصاحبهاي گفت:
«يكي از اهداف گروگانگيري در ايران، استقرار هدفهاي سياسي در بازي قدرتدر داخل ايران بوده است، براي اينكه دولت موقت را ساقط كنند و در بازيسياسي به نفع استقرار و سلطهي يك گروه استفاده كنند... كساني كه اين حادثه رابهوجود آوردند، به بيحاصلي كار خود پي بردهاند. آن زمان اين افراد جوانبودند و پيچيدگيهاي سياسي را نميدانستند و حالا كه تجربه و علم پيداكردهاند، بر اثر تجربه پي بردهاند، كاري كه كردند خلاف بوده و اكنون آن را نقدميكنند.»
شايد بتوان بخش اول سخنان دكتر يزدي را تا حدي درست دانست، زيرا با توصيفيكه از عملكرد دولت موقت انجام داديم، حذف آنان از قدرت در ايران موجب تداوم واحياي انقلاب شد؛ اما در مورد بيحاصلي اشغال سفارت قطعاً نميتوان با ايشانموافقت كرد، زيرا شكست هيمنهي آمريكا در ايران و جهان، افشاي اسناد سفارت،تداوم جريان انقلاب و بسيج مجدد مردم براي دفاع از دستاوردهاي آن، حاكميتنيروهاي انقلابي و بسياري مسايل ديگر ـ كه به جاي خود مورد بحث قرار ميگيرد ـ ازمهمترين دستاوردهاي تسخير لانهي جاسوسي بوده است.
اما دربارهي علت استعفاي دولت موقت نيز، برخي نيروهاي انقلابي اين اقدام را يكترفند سياسي ميدانند و معتقدند با توجه به آنكه امام بارها استعفاي دولت بازرگان را ردكرده بود، آنان بر اين باور بودند كه اين بار نيز چنين اتفاقي خواهد افتاد. دولت موقتميتواند اينبار با گذاشتن شرط و شروطي از جمله آزادي جاسوسان آمريكايي و نيزرهايي از مداخلهي نيروهاي انقلابي در امور كشور، دوباره به قدرت بازگردد. اما اينترفند با هوشياري امام خنثي شد. چراكه بنا به گفتهي حجةالاسلام موسوي خوئينيها،امام از مصاحبهي «رئيس دولت موقت» و توضيحاتي كه وي در توجيه ملاقات خود با«برژينسكي» داده بود ناراحت به نظر ميرسيدند.
مرحوم حاج سيداحمد خميني در اين باره ميگويد:
«من در نخستوزيري، در اتاق بازرگان و دكتر سحابي بودم كه از قم تماسگرفتند و مرا كه به تهران آمده بودم، از آن طرف بيسيم خواستند. آقاي صانعيگفت، امام استعفاي بازرگان را پذيرفت. من به روي خودم نياوردم. سحابي وبازرگان ميگفتند، معلوم است كه امام استعفاي ما را قبول نميكنند، ولي ما بايدبراي پذيرش مجدد مسؤوليت شرط و شروط بگذاريم كه يكي از آنها، آزاديآمريكاييهاست. من سكوت كرده بودم. فقط از اتاق آنها بيرون آمدم. ما همهشاهد بوديم كه چگونه جمعي به دست و پا افتاده بودند، تا امام را متقاعد كنندكه استعفا را نپذيرد و نتيجتاً دولت موقت با تأييد مجدد و قوت بيشتري واردصحنه شود و كنترل اوضاع را به نفع جرياني كه مدتها براي آن سرمايهگذاريكرده بودند، دوباره به دست گيرند. اما امام هوشيارتر از آن بودند كه اينگونهحركتها در ايشان تأثير كند.»
اما حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني در اين باره ميگويد:
«بازرگان و دوستانش از مدتها قبل به اين نتيجه رسيده بودند كه نميتوانند كاركنند. آقاي مهندس بازرگان كه به جلسات ميآمد، هر وقت به مشكلي برخوردميكرد و يا چيزي را كه ميخواست تصويب نميكرديم، ميگفت: «خودتانبياييد اداره كنيد.» يا فرض كنيد اگر كسي از ما سخنراني ميكرد ـ بخصوصآيتالله خامنهاي و شهيد بهشتي كه گاهي انتقاد ميكردند ـ ايشان سختعصباني ميشد و ميگفت: «من كار نميكنم و نميتوانم كار كنم.» از اين چيزهاهميشه داشتيم. استعفاي قبلي را به خاطر تصويب مسألهي ولايت فقيه درخبرگان داده بودند. بعد از ولايت فقيه هم اينها ديگر دلگرم نشدند كه كار كنند.تكليف شده بود و ماندند... قبول دارم كه آنها خيلي به دولت نچسبيده بودند وهميشه ميگفتند به ما اجازه بدهيد كنار برويم.
سؤال: در واقع قضيهي اشغال لانه، آقايان را وادار كرد؟
خود امام در جريان معرفي دولت شهيد رجايي به مجلس، در سال بعد، اشارهيصريح به دولت موقت و عملكرد آن نمودند:
«از اول هم به حسب الزامي كه من تصور ميكردم، دولت موقت را قرار دادم،خطا كرديم، از اول بايد يك دولتي كه قاطع باشد و جوان باشد و بتواند مملكترا اداره كند نه يك دولتي كه نتواند، منتها آن وقت ما نداشتيم فردي را كه بتوانيمآشنا بتوانيم انتخاب كنيم. انتخاب شد و خطا شد.»
به هرحال دولت موقت تنها دو روز پس از اشغال لانهي جاسوسي و در اعتراض بهآن سقوط كرد. حتي ناظران خارجي نيز بر تأثير مستقيم حمله به سفارت و اشغال آن، برسقوط دولت موقت اذعان دارند، چنانچه يكي از آنان ميگويد:
«كساني كه به قصد مخالفت و يا اعتراض نسبت به عملكرد و سياست خارجي بازرگان دست به اين اقدام بزرگ زده بودند، خيلي سريعتر و عميقتر از آنچه كهخودشان انتظار داشتند، دست يافتند و دولت بازرگان بلافاصله كنارهگيري كرده و جوانان مبارز اسلامي اشغالكننده آنچه را كه مربوط به ارتباط مقامات ايرانيبا دولت آمريكا بود فاش ساختند، به شكلي كه بعد از آن بسياري از افراد وابستهبه دولت موقت كشور را ترك كردند.»
منبع: خبرگزاری فارس
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله