![محاسبه نفس نشانه تقوای الهی محاسبه نفس نشانه تقوای الهی](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/0ce7896c-ed2e-4fb6-9b6f-39c9a63c3041.jpg)
![محاسبه نفس نشانه تقوای الهی محاسبه نفس نشانه تقوای الهی](/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1110/1119/1298/mkl17.jpg)
محاسبه نفس نشانه تقوای الهی
نويسنده: آية الله جوادي آملي
«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ * وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْسيهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُولئكَ هُمُ الْفاسِقُونَ».1
اين دو آيه ـ با قطع نظر از آياتي كه در ذيل اين سوره مباركه آمده ـ از غرر آيات اين سوره است، زيرا بعد از بيان سرگذشت اهلنفاق و يهوديان و مانند آن، راه تزكيه را به انسان ميآموزاند. قرآن كه معلّم كتابِ حكمت است و مُزكّيِ نفوس است ضمن برشمردن داستان گذشتگان راه تهذيب نفوس را هم به انسان نشان ميدهد.
اما سخن از مراقبه و محاسبه و امثال آن كه به ميان ميرسد به عنوان نكره، آن هم در جمله اثبات نه در جمله نفي: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» يعني در بين شما بايد بالاخره كساني باشند كه اهل مراقبتاند. چرا اينجور ياد ميكند و نميفرمايد «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَانْظُروا ما قَدّمْتُم لاَنْفُسكُم» اين نه براي آن است كه مراقبت و محاسبت مخصوص يك گروه است، چون هر انساني مكلّف است اما آن كه اهل مراقبه و محاسبه است در ميان هزاران نفر چند نفري بيش نيستند.
حالا ببينيد كه بين ما چند نفر اهل حساب پيدا ميشود يا آن هم پيدا نميشود.
براي اين كه معلوم بشود حكم، موجبه كليه است و مخصوص به احدي نيست و همه مكلّف به ايمان و همه مأمور به تقوا و مراقبه و محاسبه هستند، قبل و بعد اين مراقبه و محاسبه را با موجبه كليه ياد ميكند، مثل اين كه در صدر كه امر است ميفرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ» بعد هم ميفرمايد: «واتَّقُوا اللّهَ» چون خطاب به همه است دليل هم عام است: «اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ». نهي بعديِ آن هم به عنوان سالبه كليه، عام است: «وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْسيهُمْ اَنْفُسَهُمْ».
پس اين موجبه جزئيه كه در وسط دو قضيه كليه قرار گرفت نه براي آن است كه بعضي مكلّف به اهل حساباند بلكه اهل حساب كماند.
به هر جهت، قيامت نزديك است و چون نزديك است خداي سبحان از آن به فردا ياد كرده است.
قرآن از گذشته دور كه آثارش هم اكنون حاضر است تعبير به «ديروز» ميكند و ميفرمايد: «كان لم تغن بالامس»4 امس يعني ديروز در حالي كه جريان عاد و ثمود و امثال آن قرنها گذشت مثل اين كه ديروز بوده است با اين كه قرنها سپري شد. قيامت هم ممكن است قرنها طول بكشد اما چون محقق الوقوع است و از جان ما جدا نيست تعبير به فردا ميكند و ميفرمايد: «ما قدمت لغدٍ» و جامعش اين است كه «انّهم يرونه بعيدا و نراه قريبا»5 آنها قيامت را دور ميپندارند و ما نزديك ميبينيم خدا با زبان خود با ما سخن ميگويد چون نزديك است از نزديك به فردا ياد ميشود.
«علمت نفسٌ» به اين معنا نيست كه بعضي ميفهمند و بعضي نميفهمند، آن موجبه و آن نكره در سياق اثبات و قرينه سياق، دلالت بر عموم ميكند يعني اين چنين نيست كه آيه «علمت نفسٌ ما قدّمت واخّرت» مفيد ايجاب كلي نباشد. پس نكره در سياق نفي اگر مفيد عموم شد لفظا در سياق اثبات 0 بر اساس شواهد سياق و عقلي ـ مفيد عموم ميشود مثل «علمت نفسٌ ما قدّمت واخّرت».
دسته دوم، آياتياند كه دلالت ميكنند هر كار خيري كه شما فرستاديد ما ثبت ميكنيم نظير آن چه كه در آيه 12 سوره مباركه ياسين آمده است: «انّا نحن نحيي الموتي و نكتب ما قدّموا و آثارهم» هرچه را كه در زمان حياتشان فرستادند، مينويسيم و هر چه هم به عنوان آثارشان مانده است مينويسيم كه: «من سنّ سنة حسنه» يا «من سنّ سنة سيّئة» مشمول همين آثار است مادامي كه اثر كار انسان محفوظ است، خدا آن اثر را براي انسان ثبت ميكند.
گروه سوم آياتياند كه دلالت ميكنند بر اين كه هر كار خيري كه انجام دهيد، آن را پيش خدا مييابيد، اين چنين نيست كه او در لوح محفوظ ثبت بكند و شما از او بيخبر بمانيد، نظير آيه 110 سوره بقره كه ميفرمايد: «و ما تقدّموا لانفسكم من خيرٍ تجدوه عندالله».
دسته چهارم آياتي است كه از وجدان به يافتن خبر ميدهد، وقتي انسان سير عمودي كرد و بعد از مرگ به دارالآخره رسيد آن را مييابد، در آيه 30 سوره آل عمران ميفرمايد: «يوم تجدُ كلُّ نفسٍ ما عملت من خيرٍ محضرا» چه اين كه درباره عمل سوء هم همينطور است پس گاهي به ما ميفرمايد هرچه شما انجام داديد مييابيد، گاهي هم گزارش ميدهد آنها كه يافتند خبر آنها رابه ما بازگو ميكند و ميفرمايد روز قيامت روزي است كه «تجدُ كلُّ نفسٍ ما عملت من خيرٍ محضرا» چه اين كه عمل سوء را هم ميبيند و اصولاً در بسياري از موارد كلمه «يوم» در قرآنكريم ناظر به قيامت است به استثناي موارد ديگر كه كلمه «يوم» را در جريان دنيا به كار برده است وگرنه «يوم» و «يومئذٍ» در قرآنكريم نوعا مربوط به قيامت است، گويا آن جا روز است البته «روز»ي است نه در مقابل «شب».
پس اين چهار طايفه است كه سير اعمال را نشان ميدهد، اين آيه محل بحث ميفرمايد ببينيد شما براي آيندهتان چه فرستاديد «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ». البته آن آيه دوم، راه اين نظر را مشخص ميكند كه ما از كجا بفهميم كار خوبي كرديم، چون انسان بفهمد كار خوبي كرد و كارش قبول شد، اين يك امر عادي نيست اين نظير درس و بحث عادي نيست كه انسان در ده يا بيست سال درس بخواند و مجتهد بشود. اين يك راه ديگري ميطلبد كه انسان بفهمد عمل او مقبول شد يا نه، مقبول شدن را از ما خواستند نه اين كه كار كرديم يا نكرديم، ممكن است انسان دفتر خاطرات را ورق بزند و حساب كند كه چندين سال روزه گرفته و چقدر نماز واجب و مستحب خوانده، اما آيا ميتواند بفهمد اصلاً عملش مقبول است يا نه؟ و اگر ميشود راه آن چيست؟ مسلما ميتواند بفهمد، ولي راه آن، آموزشي و تعليمي نيست و از طريق مدرسه و علم آموزي به دست نميآيد.
بعضي معتقدند: اين از اسرارِ مگو است و آن را به هيچ كس نميگويند. اما اين طور نيست و انسان ميتواند بفهمد اعمال او قبول شده يا نه، دليل ممكن بودن آن هم اين است كه آيه شريفه ميفرمايد: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ» اين آيه به ما ميگويد شما نگاه كنيد. اگر راه بسته بود كه به ما امر به «نظر» نميكرد. بقيه در صفحه 17
اين «نظر» هم عبارت از صاحب نظر شدن و نظريه دادن است نظير آن چه كه در «مقبوله عمر بن حنظله» آمده است: «مَنْ نظر في حلالنا و حرامنا»، يعني «صاحب نظر بودن» نه نگاه كردن. يعني صاحب نظر باشيد و نظريه بدهيد و ببينيد براي آينده چه كردهايد، آيا كارتان مقبول شده يا نه.
اگر ما نگاه نكرديم كه براي آينده چه فرستادهايم بالاخره خواه يا ناخواه نشانمان ميدهند: «يوم ينظر المرءُ ما قدمت يداه».7 آن روز كه افسوس و ناله بلند است. اين كه در بعضي از قسمتهاي ديگر قرآن كريم آمده است: «يوم ينظر المرءُ ما قدمت يداهُ» همين است. پايان سوره مباركه نبأ اين است كه: «ذلك اليوم الحقّ»، قيامت «حق» است؛ يعني هيچ بطلان در او نيست نه تنها معصيت و دروغ در آن نيست، چون همه چيز حاضر است و كسي نميتواند دروغ بگويد، دروغ در ظرف غيبت مؤثر است، كسي كه الآن در اين جمع نيست ميتوان به او گزارش دروغ داد كه مثلاً در سقف اين مدرس چند پنكه كار ميكرد، اين گزارش دروغ براي غائب مؤثر است اما كساني كه در اين مجمع و مشهد حاضرند نميتوان به آنها دروغ گفت.
قيامت ظرفِ ظهور و حضور همه حقايق است: «ذلك اليوم الحقّ» آن جا اصلاً خلاف راه ندارد، چون خلاف راه ندارد اگر كسي در دنيا اهل نظر نبود همه اعمال او را بدون كم و كاست نشانش ميدهند: «ذلك اليوم الحقّ فمن شاء اتّخذ الي ربّه مآبا انّا أنذرناكم عذابا قريبا يوم ينظر المرء ما قدّمت يداه و يقول الكافر يا ليتني كُنتُ ترابا».
پس اگر ما در دنيا صاحب نظر نبوديم در آخرت نشانمان ميدهند. آن روز كه اعمالمان را نشان دادند هيچ راهي براي ترميم نداريم و امروز است كه راه جبران باز است لذا فرمود: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ» و اين كار چون كار دشواري است در قيامت هيچ كس نميتواند انكار كند كه اين كار مال من نبود و يا فلان كار را من انجام دادم. در سوره مباركه قيامت هم ميفرمايد كه ما در قيامت اعمال افراد را به افراد گزارش ميدهيم تا باخبر شود آيه 15 سوره قيامت است: «يُنبّؤ الانسانُ يومئذٍ بما قدّم و أخَّرَ» و فورا استدراك ميفرمايد كه چه حاجت كه ما گزارش بدهيم تا تنبّه پيدا كند «بل الانسان علي نفسه بصيرة»8 اين «بل» براي آن است كه روشن كند نيازي به خبر و گزارش نيست، او خودش ميداند چه كرده است: «بل الانسان علي نفسه بصيرة». «تا»ي (ة) بصيره، تاي مبالغه است نه تاي تأنيث. نظير «علامه» بل الانسان، چنين انسان مذكر است و وصف خبري هم كه براي او آمده «بصيرةٌ» آمده يعني مثل اين كه گفتيم «زيدٌ علامةٌ»، «ان الانسان علامةٌ».
«بل الانسان علي نفسه بصيرةٌ»، اين انسان خيلي وضع خود را خوب ميداند «ولو القي معاذيره»، هرچه هم بخواهد خودش را توجيه كند آن روز ميفهمد چه كرده است. حالا روشن ميشود كه ما شايد در بين هر هزار نفر، انسانِ اهل محاسبه به اين معنا كم داشته باشيم.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
ترجمه:
اين دو آيه ـ با قطع نظر از آياتي كه در ذيل اين سوره مباركه آمده ـ از غرر آيات اين سوره است، زيرا بعد از بيان سرگذشت اهلنفاق و يهوديان و مانند آن، راه تزكيه را به انسان ميآموزاند. قرآن كه معلّم كتابِ حكمت است و مُزكّيِ نفوس است ضمن برشمردن داستان گذشتگان راه تهذيب نفوس را هم به انسان نشان ميدهد.
علت خطاب به مؤمنان
اما سخن از مراقبه و محاسبه و امثال آن كه به ميان ميرسد به عنوان نكره، آن هم در جمله اثبات نه در جمله نفي: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» يعني در بين شما بايد بالاخره كساني باشند كه اهل مراقبتاند. چرا اينجور ياد ميكند و نميفرمايد «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَانْظُروا ما قَدّمْتُم لاَنْفُسكُم» اين نه براي آن است كه مراقبت و محاسبت مخصوص يك گروه است، چون هر انساني مكلّف است اما آن كه اهل مراقبه و محاسبه است در ميان هزاران نفر چند نفري بيش نيستند.
دليل التفات از خطاب به غيبت
حالا ببينيد كه بين ما چند نفر اهل حساب پيدا ميشود يا آن هم پيدا نميشود.
براي اين كه معلوم بشود حكم، موجبه كليه است و مخصوص به احدي نيست و همه مكلّف به ايمان و همه مأمور به تقوا و مراقبه و محاسبه هستند، قبل و بعد اين مراقبه و محاسبه را با موجبه كليه ياد ميكند، مثل اين كه در صدر كه امر است ميفرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ» بعد هم ميفرمايد: «واتَّقُوا اللّهَ» چون خطاب به همه است دليل هم عام است: «اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ». نهي بعديِ آن هم به عنوان سالبه كليه، عام است: «وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْسيهُمْ اَنْفُسَهُمْ».
پس اين موجبه جزئيه كه در وسط دو قضيه كليه قرار گرفت نه براي آن است كه بعضي مكلّف به اهل حساباند بلكه اهل حساب كماند.
تنوين در كلمههاي «نفس» و «غد»
به هر جهت، قيامت نزديك است و چون نزديك است خداي سبحان از آن به فردا ياد كرده است.
قرآن از گذشته دور كه آثارش هم اكنون حاضر است تعبير به «ديروز» ميكند و ميفرمايد: «كان لم تغن بالامس»4 امس يعني ديروز در حالي كه جريان عاد و ثمود و امثال آن قرنها گذشت مثل اين كه ديروز بوده است با اين كه قرنها سپري شد. قيامت هم ممكن است قرنها طول بكشد اما چون محقق الوقوع است و از جان ما جدا نيست تعبير به فردا ميكند و ميفرمايد: «ما قدمت لغدٍ» و جامعش اين است كه «انّهم يرونه بعيدا و نراه قريبا»5 آنها قيامت را دور ميپندارند و ما نزديك ميبينيم خدا با زبان خود با ما سخن ميگويد چون نزديك است از نزديك به فردا ياد ميشود.
نكره در سياق اثبات
«علمت نفسٌ» به اين معنا نيست كه بعضي ميفهمند و بعضي نميفهمند، آن موجبه و آن نكره در سياق اثبات و قرينه سياق، دلالت بر عموم ميكند يعني اين چنين نيست كه آيه «علمت نفسٌ ما قدّمت واخّرت» مفيد ايجاب كلي نباشد. پس نكره در سياق نفي اگر مفيد عموم شد لفظا در سياق اثبات 0 بر اساس شواهد سياق و عقلي ـ مفيد عموم ميشود مثل «علمت نفسٌ ما قدّمت واخّرت».
چهار دسته از آيات درباره كارهاي خير
دسته دوم، آياتياند كه دلالت ميكنند هر كار خيري كه شما فرستاديد ما ثبت ميكنيم نظير آن چه كه در آيه 12 سوره مباركه ياسين آمده است: «انّا نحن نحيي الموتي و نكتب ما قدّموا و آثارهم» هرچه را كه در زمان حياتشان فرستادند، مينويسيم و هر چه هم به عنوان آثارشان مانده است مينويسيم كه: «من سنّ سنة حسنه» يا «من سنّ سنة سيّئة» مشمول همين آثار است مادامي كه اثر كار انسان محفوظ است، خدا آن اثر را براي انسان ثبت ميكند.
گروه سوم آياتياند كه دلالت ميكنند بر اين كه هر كار خيري كه انجام دهيد، آن را پيش خدا مييابيد، اين چنين نيست كه او در لوح محفوظ ثبت بكند و شما از او بيخبر بمانيد، نظير آيه 110 سوره بقره كه ميفرمايد: «و ما تقدّموا لانفسكم من خيرٍ تجدوه عندالله».
دسته چهارم آياتي است كه از وجدان به يافتن خبر ميدهد، وقتي انسان سير عمودي كرد و بعد از مرگ به دارالآخره رسيد آن را مييابد، در آيه 30 سوره آل عمران ميفرمايد: «يوم تجدُ كلُّ نفسٍ ما عملت من خيرٍ محضرا» چه اين كه درباره عمل سوء هم همينطور است پس گاهي به ما ميفرمايد هرچه شما انجام داديد مييابيد، گاهي هم گزارش ميدهد آنها كه يافتند خبر آنها رابه ما بازگو ميكند و ميفرمايد روز قيامت روزي است كه «تجدُ كلُّ نفسٍ ما عملت من خيرٍ محضرا» چه اين كه عمل سوء را هم ميبيند و اصولاً در بسياري از موارد كلمه «يوم» در قرآنكريم ناظر به قيامت است به استثناي موارد ديگر كه كلمه «يوم» را در جريان دنيا به كار برده است وگرنه «يوم» و «يومئذٍ» در قرآنكريم نوعا مربوط به قيامت است، گويا آن جا روز است البته «روز»ي است نه در مقابل «شب».
پس اين چهار طايفه است كه سير اعمال را نشان ميدهد، اين آيه محل بحث ميفرمايد ببينيد شما براي آيندهتان چه فرستاديد «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ». البته آن آيه دوم، راه اين نظر را مشخص ميكند كه ما از كجا بفهميم كار خوبي كرديم، چون انسان بفهمد كار خوبي كرد و كارش قبول شد، اين يك امر عادي نيست اين نظير درس و بحث عادي نيست كه انسان در ده يا بيست سال درس بخواند و مجتهد بشود. اين يك راه ديگري ميطلبد كه انسان بفهمد عمل او مقبول شد يا نه، مقبول شدن را از ما خواستند نه اين كه كار كرديم يا نكرديم، ممكن است انسان دفتر خاطرات را ورق بزند و حساب كند كه چندين سال روزه گرفته و چقدر نماز واجب و مستحب خوانده، اما آيا ميتواند بفهمد اصلاً عملش مقبول است يا نه؟ و اگر ميشود راه آن چيست؟ مسلما ميتواند بفهمد، ولي راه آن، آموزشي و تعليمي نيست و از طريق مدرسه و علم آموزي به دست نميآيد.
بعضي معتقدند: اين از اسرارِ مگو است و آن را به هيچ كس نميگويند. اما اين طور نيست و انسان ميتواند بفهمد اعمال او قبول شده يا نه، دليل ممكن بودن آن هم اين است كه آيه شريفه ميفرمايد: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ» اين آيه به ما ميگويد شما نگاه كنيد. اگر راه بسته بود كه به ما امر به «نظر» نميكرد. بقيه در صفحه 17
اين «نظر» هم عبارت از صاحب نظر شدن و نظريه دادن است نظير آن چه كه در «مقبوله عمر بن حنظله» آمده است: «مَنْ نظر في حلالنا و حرامنا»، يعني «صاحب نظر بودن» نه نگاه كردن. يعني صاحب نظر باشيد و نظريه بدهيد و ببينيد براي آينده چه كردهايد، آيا كارتان مقبول شده يا نه.
اگر ما نگاه نكرديم كه براي آينده چه فرستادهايم بالاخره خواه يا ناخواه نشانمان ميدهند: «يوم ينظر المرءُ ما قدمت يداه».7 آن روز كه افسوس و ناله بلند است. اين كه در بعضي از قسمتهاي ديگر قرآن كريم آمده است: «يوم ينظر المرءُ ما قدمت يداهُ» همين است. پايان سوره مباركه نبأ اين است كه: «ذلك اليوم الحقّ»، قيامت «حق» است؛ يعني هيچ بطلان در او نيست نه تنها معصيت و دروغ در آن نيست، چون همه چيز حاضر است و كسي نميتواند دروغ بگويد، دروغ در ظرف غيبت مؤثر است، كسي كه الآن در اين جمع نيست ميتوان به او گزارش دروغ داد كه مثلاً در سقف اين مدرس چند پنكه كار ميكرد، اين گزارش دروغ براي غائب مؤثر است اما كساني كه در اين مجمع و مشهد حاضرند نميتوان به آنها دروغ گفت.
قيامت ظرفِ ظهور و حضور همه حقايق است: «ذلك اليوم الحقّ» آن جا اصلاً خلاف راه ندارد، چون خلاف راه ندارد اگر كسي در دنيا اهل نظر نبود همه اعمال او را بدون كم و كاست نشانش ميدهند: «ذلك اليوم الحقّ فمن شاء اتّخذ الي ربّه مآبا انّا أنذرناكم عذابا قريبا يوم ينظر المرء ما قدّمت يداه و يقول الكافر يا ليتني كُنتُ ترابا».
پس اگر ما در دنيا صاحب نظر نبوديم در آخرت نشانمان ميدهند. آن روز كه اعمالمان را نشان دادند هيچ راهي براي ترميم نداريم و امروز است كه راه جبران باز است لذا فرمود: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ» و اين كار چون كار دشواري است در قيامت هيچ كس نميتواند انكار كند كه اين كار مال من نبود و يا فلان كار را من انجام دادم. در سوره مباركه قيامت هم ميفرمايد كه ما در قيامت اعمال افراد را به افراد گزارش ميدهيم تا باخبر شود آيه 15 سوره قيامت است: «يُنبّؤ الانسانُ يومئذٍ بما قدّم و أخَّرَ» و فورا استدراك ميفرمايد كه چه حاجت كه ما گزارش بدهيم تا تنبّه پيدا كند «بل الانسان علي نفسه بصيرة»8 اين «بل» براي آن است كه روشن كند نيازي به خبر و گزارش نيست، او خودش ميداند چه كرده است: «بل الانسان علي نفسه بصيرة». «تا»ي (ة) بصيره، تاي مبالغه است نه تاي تأنيث. نظير «علامه» بل الانسان، چنين انسان مذكر است و وصف خبري هم كه براي او آمده «بصيرةٌ» آمده يعني مثل اين كه گفتيم «زيدٌ علامةٌ»، «ان الانسان علامةٌ».
«بل الانسان علي نفسه بصيرةٌ»، اين انسان خيلي وضع خود را خوب ميداند «ولو القي معاذيره»، هرچه هم بخواهد خودش را توجيه كند آن روز ميفهمد چه كرده است. حالا روشن ميشود كه ما شايد در بين هر هزار نفر، انسانِ اهل محاسبه به اين معنا كم داشته باشيم.
پي نوشت ها:
1 ) حشر (59) آيات 18 ـ 19.
2 ) بقره (2) آيه2.
3 ) همان آيه185.
4 ) يونس (10) آيه24.
5 ) معارج (70) آيه7.
6 ) انفطار (82) آيه5.
7 ) نبأ (78) آيه40.
8 ) قيامة (75) آيه14.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله