محاسبه نفس نشانه تقوای الهی

يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ * وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْسيهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُولئكَ هُمُ الْفاسِقُونَ».1ترجمه: اي كساني كه ايمان آورده‏ايد از خدا پروا داريد، و هر كس بايد بنگرد كه براي فرداي خود از پيش چه فرستاده است و باز از خدا بترسيد، در حقيقت خدا به آن چه مي‏كنيد آگاه است. و چون كساني مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او نيز آنان را دچار خود فراموشي كرد، آنان همان نافرمانانند
شنبه، 11 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محاسبه نفس نشانه تقوای الهی
محاسبه نفس نشانه تقوای الهی
محاسبه نفس نشانه تقوای الهی

نويسنده: آية الله جوادي آملي
«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ * وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْسيهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُولئكَ هُمُ الْفاسِقُونَ».1

ترجمه:

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد از خدا پروا داريد، و هر كس بايد بنگرد كه براي فرداي خود از پيش چه فرستاده است و باز از خدا بترسيد، در حقيقت خدا به آن چه مي‏كنيد آگاه است. و چون كساني مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او نيز آنان را دچار خود فراموشي كرد، آنان همان نافرمانانند.
اين دو آيه ـ با قطع نظر از آياتي كه در ذيل اين سوره مباركه آمده ـ از غرر آيات اين سوره است، زيرا بعد از بيان سرگذشت اهل‏نفاق و يهوديان و مانند آن، راه تزكيه را به انسان مي‏آموزاند. قرآن كه معلّم كتابِ حكمت است و مُزكّيِ نفوس است ضمن برشمردن داستان گذشتگان راه تهذيب نفوس را هم به انسان نشان مي‏دهد.

علت خطاب به مؤمنان

در صدرِ آيه اوّل آمده است: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» گرچه همه انسان‏ها موظف به محاسبه‏اند، اما چون مؤمنين از اين محاسبه برخوردارند خطاب آن به اهل ايمان است وگرنه در حقيقت، مخاطب كل مردم‏اند و «يا ايها الناس» مخاطب است نه «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» چه اين كه همه مؤمنين هم موفّق به امتثال اين وظيفه نيستند؛ همان طوري كه همه مردم مكلّفند ولي مؤمنين موفق‏اند نه همه مردم، همه مؤمنين هم موفق نيستند ممكن است بسياري از افراد، باايمان باشند و نيز بسياري از افراد باايمان، باتقوا باشند اما در بين افراد با ايمان و باتقوا، اهل معرفت نفس و اهل مراقبه و محاسبه بسيار كم است، لذا مؤمنين را با جمع ياد كرد و فرمود: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» و دعوت به تقوا را با جمع ياد كرد و فرمود: «اتَّقُوا اللّهَ».
اما سخن از مراقبه و محاسبه و امثال آن كه به ميان مي‏رسد به عنوان نكره، آن هم در جمله اثبات نه در جمله نفي: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» يعني در بين شما بايد بالاخره كساني باشند كه اهل مراقبت‏اند. چرا اين‏جور ياد مي‏كند و نمي‏فرمايد «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَانْظُروا ما قَدّمْتُم لاَنْفُسكُم» اين نه براي آن است كه مراقبت و محاسبت مخصوص يك گروه است، چون هر انساني مكلّف است اما آن كه اهل مراقبه و محاسبه است در ميان هزاران نفر چند نفري بيش نيستند.

دليل التفات از خطاب به غيبت

دليل التفات از خطاب به غيبت هم همين است وگرنه حكم عام است «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَانْظُروا ما قَدّمْتُم لاَنْفُسكُم» اين موجبه كليه است نه مهمله موجبه جزئيه، اما آن كه سالك اين راه است در ميان هر هزار نفر، چند نفري بيش نيست لذا مي‏فرمايد: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» حالا وقتي اصل آيه تبيين شد معلوم مي‏شود كه چرا التفات از خطاب به غيبت است و چرا التفات از موجبه كليه به قضيه مهمله و موجبه جزئيه است، اين نه براي آن است كه حكم مخصوص بعضي از مردم است بلكه براي آن است كه بعضي به اين حكم عمل مي‏كنند نظير «هُديً للمتّقين»2 كه حكمِ «هديً للناس» است، اما اهل تقوا بهره مي‏برد وگرنه قرآن فرمود: «شهر رمضان الّذي انزل فيه القرآن هديً للناس»3 چون متنعمان باتقوايان هستند فرمود: «هديً للمتّقين»، اين جا هم اهل مراقبت و محاسبت چون بسيار كم‏اند فرمود: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ» مثل اين كه به ما بفرمايد در بين شما بالاخره چند نفري اهل حساب باشند.
حالا ببينيد كه بين ما چند نفر اهل حساب پيدا مي‏شود يا آن هم پيدا نمي‏شود.
براي اين كه معلوم بشود حكم، موجبه كليه است و مخصوص به احدي نيست و همه مكلّف به ايمان و همه مأمور به تقوا و مراقبه و محاسبه هستند، قبل و بعد اين مراقبه و محاسبه را با موجبه كليه ياد مي‏كند، مثل اين كه در صدر كه امر است مي‏فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ» بعد هم مي‏فرمايد: «واتَّقُوا اللّهَ» چون خطاب به همه است دليل هم عام است: «اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ». نهي بعديِ آن هم به عنوان سالبه كليه، عام است: «وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْسيهُمْ اَنْفُسَهُمْ».
پس اين موجبه جزئيه كه در وسط دو قضيه كليه قرار گرفت نه براي آن است كه بعضي مكلّف به اهل حساب‏اند بلكه اهل حساب كم‏اند.

تنوين در كلمه‏هاي «نفس» و «غد»

تنوين در كلمه «نفس» براي استقلال است، يعني هر كسي مستقلاً ببيند چه كرده است، و تنوين «غد» هم تنوين تعظيم و تفخيم است. گاهي انسان مي‏گويد فردا، يعني فردا روز عظيم است حالا معلوم نيست قيامت كه فردا است الآن نسبت به قيامت شب است مثل اين كه انسان در شب مي‏گويد فردا. كساني كه اهل دل‏اند دنيا را به منزله ليل مي‏دانند و قيامت را فرداي شب نه فرداي امروز، هم نزديك مي‏دانند و هم اين كه دنيا را تاريك مي‏بينند لذا قيامت براي آن‏ها فرداي امشب است نه فرداي امروز، ديگران دنيا را امروز مي‏دانند و قيامت را فردا.
به هر جهت، قيامت نزديك است و چون نزديك است خداي سبحان از آن به فردا ياد كرده است.
قرآن از گذشته دور كه آثارش هم اكنون حاضر است تعبير به «ديروز» مي‏كند و مي‏فرمايد: «كان لم تغن بالامس»4 امس يعني ديروز در حالي كه جريان عاد و ثمود و امثال آن قرن‏ها گذشت مثل اين كه ديروز بوده است با اين كه قرن‏ها سپري شد. قيامت هم ممكن است قرن‏ها طول بكشد اما چون محقق الوقوع است و از جان ما جدا نيست تعبير به فردا مي‏كند و مي‏فرمايد: «ما قدمت لغدٍ» و جامعش اين است كه «انّهم يرونه بعيدا و نراه قريبا»5 آن‏ها قيامت را دور مي‏پندارند و ما نزديك مي‏بينيم خدا با زبان خود با ما سخن مي‏گويد چون نزديك است از نزديك به فردا ياد مي‏شود.

نكره در سياق اثبات

در اين آيه شريفه «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغد» به قرينه سياق و شواهد عقلي كه حافّ اين سياق است از مواردي است كه نكره در سياق نفي موجب عموم است، اما نكره در سياق اثبات لفظا مفيد عموم نيست مگر شواهد عقلي دلالت كند، اين‏جا از مواردي است كه سياق به شواهد عقلي دلالت مي‏كند كه اين نكره در سياق اثبات دلالت بر عموم مي‏كند نظير «علمت نفسٌ ما قدّمت واخّرت».6
«علمت نفسٌ» به اين معنا نيست كه بعضي مي‏فهمند و بعضي نمي‏فهمند، آن موجبه و آن نكره در سياق اثبات و قرينه سياق، دلالت بر عموم مي‏كند يعني اين چنين نيست كه آيه «علمت نفسٌ ما قدّمت واخّرت» مفيد ايجاب كلي نباشد. پس نكره در سياق نفي اگر مفيد عموم شد لفظا در سياق اثبات 0 بر اساس شواهد سياق و عقلي ـ مفيد عموم مي‏شود مثل «علمت نفسٌ ما قدّمت واخّرت».

چهار دسته از آيات درباره كارهاي خير

در قرآن كريم دسته‏اي از آيات هست كه به انسان‏ها دستور مي‏دهد كه براي آينده خود كار خير انجام بدهيد، مثل اين آيه شريفه كه مي‏فرمايد: «و قدّموا لانفسكم».
دسته دوم، آياتي‏اند كه دلالت مي‏كنند هر كار خيري كه شما فرستاديد ما ثبت مي‏كنيم نظير آن چه كه در آيه 12 سوره مباركه ياسين آمده است: «انّا نحن نحيي الموتي و نكتب ما قدّموا و آثارهم» هرچه را كه در زمان حياتشان فرستادند، مي‏نويسيم و هر چه هم به عنوان آثارشان مانده است مي‏نويسيم كه: «من سنّ سنة حسنه» يا «من سنّ سنة سيّئة» مشمول همين آثار است مادامي كه اثر كار انسان محفوظ است، خدا آن اثر را براي انسان ثبت مي‏كند.
گروه سوم آياتي‏اند كه دلالت مي‏كنند بر اين كه هر كار خيري كه انجام دهيد، آن را پيش خدا مي‏يابيد، اين چنين نيست كه او در لوح محفوظ ثبت بكند و شما از او بي‏خبر بمانيد، نظير آيه 110 سوره بقره كه مي‏فرمايد: «و ما تقدّموا لانفسكم من خيرٍ تجدوه عندالله».
دسته چهارم آياتي است كه از وجدان به يافتن خبر مي‏دهد، وقتي انسان سير عمودي كرد و بعد از مرگ به دارالآخره رسيد آن را مي‏يابد، در آيه 30 سوره آل عمران مي‏فرمايد: «يوم تجدُ كلُّ نفسٍ ما عملت من خيرٍ محضرا» چه اين كه درباره عمل سوء هم همين‏طور است پس گاهي به ما مي‏فرمايد هرچه شما انجام داديد مي‏يابيد، گاهي هم گزارش مي‏دهد آن‏ها كه يافتند خبر آن‏ها رابه ما بازگو مي‏كند و مي‏فرمايد روز قيامت روزي است كه «تجدُ كلُّ نفسٍ ما عملت من خيرٍ محضرا» چه اين كه عمل سوء را هم مي‏بيند و اصولاً در بسياري از موارد كلمه «يوم» در قرآن‏كريم ناظر به قيامت است به استثناي موارد ديگر كه كلمه «يوم» را در جريان دنيا به كار برده است وگرنه «يوم» و «يومئذٍ» در قرآن‏كريم نوعا مربوط به قيامت است، گويا آن جا روز است البته «روز»ي است نه در مقابل «شب».
پس اين چهار طايفه است كه سير اعمال را نشان مي‏دهد، اين آيه محل بحث مي‏فرمايد ببينيد شما براي آينده‏تان چه فرستاديد «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ». البته آن آيه دوم، راه اين نظر را مشخص مي‏كند كه ما از كجا بفهميم كار خوبي كرديم، چون انسان بفهمد كار خوبي كرد و كارش قبول شد، اين يك امر عادي نيست اين نظير درس و بحث عادي نيست كه انسان در ده يا بيست سال درس بخواند و مجتهد بشود. اين يك راه ديگري مي‏طلبد كه انسان بفهمد عمل او مقبول شد يا نه، مقبول شدن را از ما خواستند نه اين كه كار كرديم يا نكرديم، ممكن است انسان دفتر خاطرات را ورق بزند و حساب كند كه چندين سال روزه گرفته و چقدر نماز واجب و مستحب خوانده، اما آيا مي‏تواند بفهمد اصلاً عملش مقبول است يا نه؟ و اگر مي‏شود راه آن چيست؟ مسلما مي‏تواند بفهمد، ولي راه آن، آموزشي و تعليمي نيست و از طريق مدرسه و علم آموزي به دست نمي‏آيد.
بعضي معتقدند: اين از اسرارِ مگو است و آن را به هيچ كس نمي‏گويند. اما اين طور نيست و انسان مي‏تواند بفهمد اعمال او قبول شده يا نه، دليل ممكن بودن آن هم اين است كه آيه شريفه مي‏فرمايد: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ» اين آيه به ما مي‏گويد شما نگاه كنيد. اگر راه بسته بود كه به ما امر به «نظر» نمي‏كرد. بقيه در صفحه 17
اين «نظر» هم عبارت از صاحب نظر شدن و نظريه دادن است نظير آن چه كه در «مقبوله عمر بن حنظله» آمده است: «مَنْ نظر في حلالنا و حرامنا»، يعني «صاحب نظر بودن» نه نگاه كردن. يعني صاحب نظر باشيد و نظريه بدهيد و ببينيد براي آينده چه كرده‏ايد، آيا كارتان مقبول شده يا نه.
اگر ما نگاه نكرديم كه براي آينده چه فرستاده‏ايم بالاخره خواه يا ناخواه نشانمان مي‏دهند: «يوم ينظر المرءُ ما قدمت يداه».7 آن روز كه افسوس و ناله بلند است. اين كه در بعضي از قسمت‏هاي ديگر قرآن كريم آمده است: «يوم ينظر المرءُ ما قدمت يداهُ» همين است. پايان سوره مباركه نبأ اين است كه: «ذلك اليوم الحقّ»، قيامت «حق» است؛ يعني هيچ بطلان در او نيست نه تنها معصيت و دروغ در آن نيست، چون همه چيز حاضر است و كسي نمي‏تواند دروغ بگويد، دروغ در ظرف غيبت مؤثر است، كسي كه الآن در اين جمع نيست مي‏توان به او گزارش دروغ داد كه مثلاً در سقف اين مدرس چند پنكه كار مي‏كرد، اين گزارش دروغ براي غائب مؤثر است اما كساني كه در اين مجمع و مشهد حاضرند نمي‏توان به آن‏ها دروغ گفت.
قيامت ظرفِ ظهور و حضور همه حقايق است: «ذلك اليوم الحقّ» آن جا اصلاً خلاف راه ندارد، چون خلاف راه ندارد اگر كسي در دنيا اهل نظر نبود همه اعمال او را بدون كم و كاست نشانش مي‏دهند: «ذلك اليوم الحقّ فمن شاء اتّخذ الي ربّه مآبا انّا أنذرناكم عذابا قريبا يوم ينظر المرء ما قدّمت يداه و يقول الكافر يا ليتني كُنتُ ترابا».
پس اگر ما در دنيا صاحب نظر نبوديم در آخرت نشانمان مي‏دهند. آن روز كه اعمالمان را نشان دادند هيچ راهي براي ترميم نداريم و امروز است كه راه جبران باز است لذا فرمود: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ» و اين كار چون كار دشواري است در قيامت هيچ كس نمي‏تواند انكار كند كه اين كار مال من نبود و يا فلان كار را من انجام دادم. در سوره مباركه قيامت هم مي‏فرمايد كه ما در قيامت اعمال افراد را به افراد گزارش مي‏دهيم تا باخبر شود آيه 15 سوره قيامت است: «يُنبّؤ الانسانُ يومئذٍ بما قدّم و أخَّرَ» و فورا استدراك مي‏فرمايد كه چه حاجت كه ما گزارش بدهيم تا تنبّه پيدا كند «بل الانسان علي نفسه بصيرة»8 اين «بل» براي آن است كه روشن كند نيازي به خبر و گزارش نيست، او خودش مي‏داند چه كرده است: «بل الانسان علي نفسه بصيرة». «تا»ي (ة) بصيره، تاي مبالغه است نه تاي تأنيث. نظير «علامه» بل الانسان، چنين انسان مذكر است و وصف خبري هم كه براي او آمده «بصيرةٌ» آمده يعني مثل اين كه گفتيم «زيدٌ علامةٌ»، «ان الانسان علامةٌ».
«بل الانسان علي نفسه بصيرةٌ»، اين انسان خيلي وضع خود را خوب مي‏داند «ولو القي معاذيره»، هرچه هم بخواهد خودش را توجيه كند آن روز مي‏فهمد چه كرده است. حالا روشن مي‏شود كه ما شايد در بين هر هزار نفر، انسانِ اهل محاسبه به اين معنا كم داشته باشيم.

پي نوشت ها:

1 ) حشر (59) آيات 18 ـ 19.
2 ) بقره (2) آيه2.
3 ) همان آيه185.
4 ) يونس (10) آيه24.
5 ) معارج (70) آيه7.
6 ) انفطار (82) آيه5.
7 ) نبأ (78) آيه40.
8 ) قيامة (75) آيه14.



معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.