هويت ملى و پروژه ملت سازى

در قرن نوزدهم در اروپا، با پيدايش دولت _ ملت هاى مدرن، صاحب نظران علوم سياسى بسيار كوشيدند كه به تعريف فراگيرى از مفهوم ملت برسند. در اين تعريف ها بر سازمايه هاى در ساختار ملت تكيه مى كردند كه نقش يگانه گر يا وحدت بخش دارند. مهمترين چيزهايى كه به اين عنوان برشمرده اند، يعنى سازمايه هاى يگانه گر ملت، بالطبع، زبان و فرهنگ و تاريخ و «حافظه جمعى» و گهگاه نژاد يگانه بوده است. اما واقعيت آن است كه اين سازمايه ها يعنى زبان يگانه، فرهنگ يگانه، تاريخ
يکشنبه، 12 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هويت ملى و پروژه ملت سازى
هويت ملى و پروژه ملت سازى
هويت ملى و پروژه ملت سازى

نويسنده:داريوش آشورى
در قرن نوزدهم در اروپا، با پيدايش دولت _ ملت هاى مدرن، صاحب نظران علوم سياسى بسيار كوشيدند كه به تعريف فراگيرى از مفهوم ملت برسند. در اين تعريف ها بر سازمايه هاى در ساختار ملت تكيه مى كردند كه نقش يگانه گر يا وحدت بخش دارند. مهمترين چيزهايى كه به اين عنوان برشمرده اند، يعنى سازمايه هاى يگانه گر ملت، بالطبع، زبان و فرهنگ و تاريخ و «حافظه جمعى» و گهگاه نژاد يگانه بوده است. اما واقعيت آن است كه اين سازمايه ها يعنى زبان يگانه، فرهنگ يگانه، تاريخ يگانه، نژاد يگانه، به ويژه در مورد كشورهايى كه پيشينه ساختار امپراتورى داشته اند، كمتر با واقعيت تاريخى مى خواند. به عبارت ديگر، بيش از آن كه اينها به راستى در گذشته تاريخى حضور داشته باشند و مايه يكپارچگى «ملت» از يك سرآغاز دوردست تاريخى بوده باشند، مى بايست در زير فشار ماشين دولت مدرن _ كه در اروپا از دل انقلاب صنعتى برآمده است _ از راه فرآيند «ملت سازى»، چنين نقشى بازى كنند. يعنى ملت يكپارچه را با زبان و تاريخ و فرهنگ يگانه پديد آورند.بنابراين ملت هاى مدرن پديده آمده از دل فرآيند «ملت سازى» در دوران مدرنند، نه پديده هاى ازلى تاريخى. هويت يكپارچه جمعى را بيشتر در ميان قوميت ها بايد جست. قوم ها اغلب داراى زبان و مذهب و حافظه جمعى يگانه و چه بسا نژاد يگانه اند. اما ملت ها، به معناى مدرن كلمه، تركيبى از قوميت ها هستند. در جهان، جز در برخى كشورهاى بسيار كوچك، به نظر نمى رسد كه ملتى وجود داشته باشد كه تنها از يك قوميت تشكيل شده باشد. ملت ها مجموعه هاى انسانى اى هستند كه در قلمرو جغرافيايى معين در زير فرمان فرمايى (sovereignty) يا حاكميت يك دولت به سر مى برند. در چنين انگاره اى از مفهوم ملت _ كه انگاره اى است مدرن _ دولت را قدرت فرمان فرماى برآمده از خواست ملت مى دانند و سرزمين يا كشور را از آن ملت و دولت را نگهبان تماميت آن. به همين دليل، سه مفهوم كشور، ملت و دولت مى توانند به جاى يكديگر به كار روند. اما قوم ها را تا زمانى كه دولت برپا نكرده اند، نمى توان، به اين معنا، ملت ناميد. كوشش براى درهم آميختن قوم ها در درون يك واحد يگانه ملى و يكپارچه كردن شان، به ويژه از نظر زبانى، حركتى بود كه ناسيوناليسم اروپايى در قرن نوزدهم آغاز كرد. اين ايدئولوژى، با شور بى كرانى كه نسبت به مفهوم ملت آفريد، به بازخوانى تاريخ و «كشف» هويت يگانه ملى در درازناى آن و نگارش تاريخ ملى پرداخت. اما در حقيقت مى كوشيد از راه ساختار يكپارچه دولت ملى و دستگاه ادارى و پليس و ارتش آن و همچنين آموزش سراسرى ملى با زبان واحد آنچه را كه در تاريخ مى جويد، بسازد. [...]

• ملت سازى پسامدرن

پروژه هاى ملت سازى پديده هاى دوران مدرن در تاريخ اروپا هستند. دولت - ملت هاى مدرن از سويى بر پايه ايده هاى انسان باورى و فردباورى پديد مى آيند كه پايه گذار دموكراسى و آزادى هاى فردى است و از سوى ديگر بر پايه مفهوم خواست همگانى كه پايه گذار دولت مدرن و شالوده توجيه عقلى فرمان فرمايى آن است. و اما، زيرساخت مادى دولت - ملت مدرن را انقلاب صنعتى فراهم مى كند. انقلاب صنعتى پديدآورنده ساختار اجتماعى و اقتصادى جامعه بورژوايى مدرن است كه نهادهاى سياسى دولت -ملت در درون آن كاركرد دارند. از ويژگى هاى اساسى جامعه صنعتى استاندارد كردن براى كارآمدى بيشتر است. ساختار يكپارچه شده اقتصادى سياسى دولت كشور مدرن، به نام يكپارچگى تاريخى ملت به سوى يكپارچگى فرهنگ و زدودن عناصر «بيگانه» از درون فرهنگ ملى _ بنا به تعريف رسمى آن _ نيز حركت مى كند. يكپارچگى زبانى بر پايه سراسرى كردن زبان رسمى دولت در واحد جغرافيايى ملى يا كشور از جمله پايه اى ترين روندهاى ملت سازى به ويژه در گزافگرا (extremist)ترين شكل ايدئولوژى ملت باورى است. نمونه برين اين گرايش و تجربه تاريخى را در فرانسه ناپلئونى و آلمان بيسماركى و دوره هاى پس از آن تا پايان جنگ جهانى دوم در اين دو كشور مى توان ديد. اما نكته ديگرى كه به ياد بايد داشت آن است كه پروژه هاى ملت سازى در پرتو آرمان خواهى هاى گزافگراى ملت باورى درآميخته با نژادباورى، كه پشتوانه ايدئولوژيك اروپامدارى سده نوزدهم بود، با برپا كردن دو جنگ جهانى هولناك در ميان ملت هاى اروپايى از نيمه دوم قرن بيستم، برد تندروى خود را در كشورهاى مادر ايدئولوژى هاى ناسيوناليستى از دست داده و نرم شده است. البته فراموش نبايد كرد كه پروژه ملت سازى در درازاى قرن نوزدهم تا پايان جنگ جهانى دوم در اين كشورها به هدف آرمانى خود بسيار نزديك شده است. يعنى ملت هاى اروپايى با زيرساخت هاى اقتصادى سياسى ملى و احساس همگانى تعلق به ملت و زبان ملى حدود دو قرن است كه از دل فرآيند ملت سازى سر برآورده و به زندگانى خود ادامه مى دهند. به عبارت ديگر «روح ملى» دو قرن است كه در آنها عمل مى كند و بر پيوندهاى قومى و قبيله اى چيره گشته است. اما با كاهش قدرت و شدت ايدئولوژى ملت باورانه گزافكار در كشورهاى اروپايى پس از جنگ جهانى دوم و به ويژه با انقلاب صنعتى نو در نيمه دوم قرن بيستم كه زيرساخت هاى اقتصاد ملى را _ كه ميراث انقلاب صنعتى قرن نوزدهم است _ دگرگون كرده و ساختارهاى اقتصاد صنعتى را از قالب هاى ملى به درآورده و كره گير كرده است، مرزهاى ملى به روى وحدت اقتصادى و سياسى در يك واحد فراگير اروپايى گشوده شده است. يكى از پيامدهاى مهم اين فرآيند بازگشت از ايده يكپارچگى فرهنگ ملى و تك زبانى ملى به پذيرش بسگانگى فرهنگى و زبانى در درون يگانگى ملى است. چندفرهنگى و چندزبانى بودن امروزه در درون واحدهاى ملى به رسميت شناخته شده و حتى با سياست رسمى انگيخته مى شود. از نظر رسمى، فرانسوى و آلمانى و سوئدى و ايتاليايى امروزه كسى است كه شناسنامه و گذرنامه اين كشورها را دارد، صرف نظر از اين كه اصل زبانى و فرهنگى و نژادى او از كجا است. به عبارت ديگر «هويت ملى» در رابطه با شهروندى يك دولت تعريف مى شود، يعنى برخوردارى از حقوق و حمايت هاى قانونى و نيز به جاى آوردن تكليف هاى شهروندى و نه هيچ عامل فرهنگى، تاريخى و نژادى. در مورد ايران، چنان كه گفتيم، اين پروژه نيمه كاره ماند و اكنون بايد از ديدگاه ديگرى همساز با شرايط جهانى كه اكنون در آن به سر مى بريم به مسئله هويت ملى بينديشيم يعنى از ديدگاه پذيرش اصل بس فرهنگى قومى در درون يك واحد اقتصادى سياسى ملى.

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط