تعداد کاتبان وحی در کامل ترین آمار و شمارش، چهل و سه کاتب بوده است.2
حروف هفتگانه
بدون شک، اینها متن قرآن را همان گونه که پیامبر - صلی الله علیه [و آله] و سلم - املا میکرد، مینوشتند، یعنی، نوشتن مثل خواندن بر «هفت حرف» نبوده است و علت آن هم بدیهی است زیرا، دلالت «حروف هفتگانه» را نمیتوان در رمز و نشانه ای خطی ضمیمه کرد. نوشتن در مکّه به دست نویسندگان قریش و در مدینه توسط گروهی از انصار انجام گرفت و میان این دو گروه تفاوتهایی قابل ذکر در رسم الخط وجود نداشت .کاتبان وحی
بلاشر سؤالی را دربارهی میزان اعتمادی که شایسته کاتبان وحی باشد، مطرح کرده و سپس خود چنین پاسخ داده است:«اگر بتوانیم به برخی از آنان اعتماد کامل داشته باشیم، دربارهی کسی چون عبدالله بن ابی سرح، چه میگوییم؟ کسی که مرتد شد و به فتنه و شرانگیزی افتاد و وقتی پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] برای او «عزیراً حکیماً» میخواند، مینوشت: «غفوراً رحیماً»3
ولی باید گفت که ابوحیان، داستان ابن ابی سرح را به گونه دیگر آورده است4. چه این روایت درست باشد، چه آن و چه هر دو، این وضع تنها از جانب ابن ابی سرح بوده است [و نمیتواند به کتابت دیگران لطمه ای زند] چنان که در مروری که پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] و جبرئیل در هر سال نسبت به آیات نازل شده، داشته اند، راه هر گونه تغییر یا خطای احتمالی بسته میشد. در ضمن، ابن ابی سرح بعدها اسلام آورد و مسلمانی اش نیکو گشت و چیزی که موجب انکار وی شود، به وجود نیامد.5
اگر وی معتقد بود که در نگارش قرآن چیزی افزوده است که همچنان باقی مانده باشد، حتماً به تصحیح آن اقدام میکرد اما چیزی از این دست برای ما روایت نشده؛ پس پیداست که این کار از جانب او، یک بار یا چند بار اندک صورت گرفته است 6. بعد از این، دلش وقوع خیانت را برنتابید و اعلان ارتداد نمود و در این هنگام بود که کاتبان وحی به تصحیح آنچه که تغییر داده بود، برآمدند.
آنچه که بلاشر بر این داستان افزوده، درست نیست. اما شاگرد بلاشر از داستان ابن ابی سرح چنین استنباط میکند که: «پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] متوجه این امر نبود که کاتب وی وقتی که کلمات را بر او املا میکند تا بنویسد، تغییر میدهد».7
وی در این عبارت دو خطا دارد:
1- وی در منبع خبرش به ابن ابی سرح، به [المصاحف، ص 3] اشاره کرده است. آنچه که کتاب «المصاحف» در این باره آورده، ارتباطی با ابن ابی سرح ندارد و خبر ابن ابی سرح در کتاب «المصاحف» مطلقاً نیامده است. آنچه که در موضعی که بدان اشاره شد [المصاحف، ص 3] آمده، این چنین است: «حمادبن سلمه از ثابت و او از انس بن مالک روایت کرده است که مردی برای پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] مینوشت و آنگاه که به او «سمیعاً بصیراً» گفته میشد، مینوشت: «سمیعاً علیماً» و هرگاه که به او «سمیعاً علیماً» گفته میشد.مینوشت: «سمیعاً بصیراً».
وی سورهی بقره و آل عمران را خوانده بود- و کسی که آن دو سوره را قرائت کند قرآن بسیاری را قرائت کرده است - وی مسیحی گشت و گفت: من آنچه را که دلم میخواست، نزد محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] مینوشتم. انس گفت: وی مرد و چون دفن شد، زمین او را پس زد، دوباره دفن شد و زمین باز، وی را پس زد. انس گفت: ابوطلحه گفته است: من وی را بر روی زمین رها شده دیدم.». پیداست این مطلب پایان کار ابن ابی سرح، با توجه به آنچه که از زندگی وی نقل کرده ایم، نبوده است.
2- بیان شاگرد بلاشر [مندور] بر این دلالت دارد که آن مرد برای مدت طولانی به این کار میپرداخت در حالی که ابن ابی سرح - آن طور که از روایت ابوحیان فهمیده ایم - و بنا به قول بلاذری، آن را تنها یک یا چند بار - ولی واقعاً اندک- انجام داده است. در هر حال تصرف کاتب - چنان که از متن حدیث مشخص است - منحصر به لفظ مشخصی بوده و - اگر حدیث درست باشد - تصرف آن مرد، بدون از بین رفتن معنا بوده. هر چند که مطلب [تصرف شدهی کاتب] با مرور قرآن، پس از فاش شدن بیهوده بودنش، به اصلش بازگردانده شد.
با وجود این، این اخبار دلالت دیگری دارند که برای ما مهم است و آن؛ تفکیک بین نوشتاری بودن و شفاهی بودن قرآن است. مشخص شد که اجازه در قرائت در چارچوب «حروف هفتگانه» در تبدیل لفظی به لفظ دیگر (علیماً حکیماً به جای غفوراً رحیماً) همانند (هَلُمَّ، تَعالَ و اَقبِل) داده شده است، ولی چنین اجازهای در نگارش و ثبت متن قرآن، جایز نیست هر چند که پذیرش آن از یک کاری به طور شفاهی جایز باشد. این خود دلیلی است بر این که قرائت به «هفت حرف» مشروط به بقای برخی شرایط است. پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] هم میدانست که مطلب، در نهایت، به حذف بخش عمده ای از این اجازه منجر میشود که اساساً، بنا بر آن، نگارش قرآن مشخص میگردد.
ضعف توصیف کاتبان وحی
بلاشر به پراکندن تخم شلث در امانت کاتبان در روند نگارش قرآن در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] بسنده نکرده است و بار دیگر در نگارش تمام قرآن شک کرده است. وی میگوید: «فقدان امکانات مادی، مانع بود که چنین وحیی که در سفر، نماز و خلال شب، به طور ناگهانی نازل میشد، به کتابت درآید.8 نیازی به بحث درباره این سخن، با توجه به مراجعه و مرور دائمی پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] به قرآن، نیست. با این همه، بلاشر در تشکیک در ابزار دوم نقل قرآن یعنی «حفظ» استمرار میورزد، چه در نظر وی تعداد حافظان در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] کم بوده. از طرفی پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] خودش برخی از آیات را فراموش میکرد [=ینسی]. چنان که در خبر ضعیفی آمده و بلاشر هم آن را به ضعف توصیف کرده است با وجود این، بلاشر این خبر را با آیه «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا»9 تأیید کرده است.ولی کسی که در زبان عربی اندک ذوق داشته باشد، تفاوت بین «نسیان» (فراموش کردن) و «انساء» (به فراموشی واداشتن) را درمی یابد.
گرد آوری قرآن
در کتاب «البرهان» آمده است، کسانی که در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] از طریق حفظ به گردآوری قرآن میپرداختند، چهار نفر بودند که همگی از انصار هستند: ابیّ بن کعب، معاذبن جبل، زید بن ثابت و ابوزید [قیس بن سکن]. روایت شعبی هم ابوالدرداء و سعدبن عبید را به آنها افزوده است. [زرکشی] میگوید: هیچ یک از خلفا از اصحاب محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] جزعثمان قرآن را جمع آوری ننموده است.10شیخ شهاب الدین ابوشامه [مقدسی] میگوید: قاضی ابوبکر محمدبن طیب [باقلانی] در کتاب «الانتصار» سخن مفصلی در باب حافظان قرآن در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] گفته است.
وی دلایلی اقامه میکند که آنها چند برابر این تعداد بوده اند چه عادتاً خلاف آن محال است. درستی این مطلب، کثرت کشته شدگان، در روز مُسیلمه در جنگ یمامه است که در آغاز خلافت ابوبکر رخ داده است. در صحیحین [صحیح بخاری و مسلم] آمده است: هفتاد نفر از انصار در روز بئر معونه کشته شدند که از قاریان نامیده میشدند. سپس قاضی ابوبکر احادیث پیشین را به دلایلی چون، اضطراب و عدم مرفوع بودن به پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] تأویل میکند 11 و... خلاصه این که، قرآن هم از حیث نگارش و هم به طور شفاهی در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] ثبت شده است و شیوهی شفاهی؛ «حروف» و روایتهایی را دربر میگیرد که در نگارش مطرح نیست.
دیگر آن که مرور متن قرآن در هر سال توسط پیامبر - صلی الله علیه [و آله] و سلم مایه تضمین و اطمینان سلامت متن از کم و زیاد گشتن و تحریف شدن بوده است حتی در عرضهی آخر قرآن.
باز تأکید میکنیم که نگارش قرآن دربردارندهی وجوه مختلفی که حدیث «حروف هفتگانه» به آن اشاره دارد، نیست بلکه نگارش آن - به نظر ما - به دلایل زیر فقط بر یک «حرف» بوده است:
1- احتمال نگارش دو روایت در یک عبارت، مثل «علیماً حکیماً» در یک نگارش و در نگارش دیگر «غفوراً رحیماً؛ یعنی تواتر دو روایت از پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] که یکی بر دیگری برتری ندارد؛ از این رو برای زید بن ثابت - هنگام جمع آوری قرآن در روزگار ابوبکر و نگارش آن در روزگار عثمان - دلیلی در ردّ یکی از آن دو و نگاشتن دیگری، تا زمانی که هر دو متواتر باشند، وجود نداشت. چه با نگارش، هر دو ثبوتی قطعی یافته و قرائت شفاهی آن را تأیید میکرد.
2- در روزگار عثمان اختلاف صحابه در نگارش التابوت، (به تای کشیده یا گرد) بدین صورت بود که زید بن ثابت به نگارش آن با تای گرد (التابوة) به شیوهی مردم مدینه اعتقاد داشت و دیگران به تای کشیده (التابوت) به شیوهی مردم مکّه اعتقاد داشتند. عثمان هم رای اخیر را پذیرفت و گفت: آن را «التابوت» بنویسید که به زبان قریش است»12این مطلب در منابع مختلفی صریحاً آمده است. بنابراین آیا شایسته نبود که حتی در یک منبع، خبر اختلاف کاتبان در برتری دادن نگارشی بر نگارش دیگر- اگر چنین چیزی رخ داده باشد - به ما میرسید؟
این دو دلیل که یکدیگر را کامل میکنند، به طور قاطع بیان میدارند که نگارش آن قسمت از قرآن - که به نظر ما بیشتر متن بوده، اگر همهی آن نباشد- در روزگار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] با املای ایشان بر کاتبان، به یک حرف و به یک شکل ثبت شده است. این نگارش بدون زیادت، نقصان، تغییر و تناقضی است که اجازه قرائت به «هفت حرف» برخی از آن موارد را دربرداشته و برخی را احتمال نداده است و یا فهم برخی از کاتبان مترتب بر این اجازه بوده و یا بدان استناد میشده است.
پینوشتها:
1- محمد اسماعیل عبده، موقف القرآن من المشرکین فی مکة، ص 54 به نقل از: عینی، عمدة القاری، ج 20، ص 19.
2- حفنی ناصاف، حیاة اللغة العربیة، ص 62 و نیز: ابوعبدالله الزنجانی، تاریخ القرآن، ص 20 [محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 261 به بعد]
3- رژی بلاشر، درآمدی بر قرآن، ص 12 و پیشین به نقل از تاریخ طبری، [رژی بالاشر، در آستانهی قرآن، ترجمان : محمود رامیار، ص 28.].
4- ابوحیان، محمدبن یوسف بن علی الاندلسی، البحرالمحیط، ج 4، ص 180.
5- همان.
6- ر، ک: احمدبن یحیی البلاذری، فتوح البلدان، بخش پنجم، ص 662 به احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ترجمان: آذرتاش آذرنوش، ص 226.].
7- مصطفی مندور، رسالة الشواذ، ص 14.
8- رژی بلاشر، درآمدی بر قرآن، ص 12 به بعد. [رژی بلاشر، در آستانهی قرآن، ترجمان: محمود رامیار، ص 30.].
9- بقره (2)، بخشی از آیهی 106: هر حکمی را نسخ کنیم یا آن را به دست فراموشی بسپاریم، بهتر از آن یا مانندش را میآوریم....
10- بدرالدین محمد بن عبدالله الزرکشی، البرمان، ج 1، ص 241. [در خصوص معانی «جمع» بنگرید به: محمود رامیار، تاریخ قرآن، صص 212-213 و در خصوص حافظان: ص 247 به بعد].
11- الزرکشی، البرهان، ج 1، صص 242- 243.
12- ابوبکر عبدالله بن ابی داوود السجستانی، المصاحف، ص 19.