رويكرد فقهي به مشروطه

وقوع انقلاب مشروطيت در سال 1285 شمسي، تحولي ژرف و دوران ساز را در ايران باعث شد. اما تفاوت نگرش هاي حاميان و مخالفان مشروطه موجبات سوءتفاهم هاي عديده اي را فراهم آورد. بحث و تحليل در مورد مباني نظري و فكري حكومت مشروعه و مشروطه مبناي گفت وگوي حاضر با دكتر حسين آباديان، نويسنده كتاب مباني نظري حكومت مشروطه و مشروعه است. آباديان معتقد است كه مشروطيت اروپايي با بنياد هاي فقه شيعي انطباق ندارد و از اين منظر اختلاف شكل گرفته عليه
دوشنبه، 13 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رويكرد فقهي به مشروطه
رويكرد فقهي به مشروطه
رويكرد فقهي به مشروطه

نويسنده:يوسف ناصري

گفت و گو با حسين آباديان

وقوع انقلاب مشروطيت در سال 1285 شمسي، تحولي ژرف و دوران ساز را در ايران باعث شد. اما تفاوت نگرش هاي حاميان و مخالفان مشروطه موجبات سوءتفاهم هاي عديده اي را فراهم آورد. بحث و تحليل در مورد مباني نظري و فكري حكومت مشروعه و مشروطه مبناي گفت وگوي حاضر با دكتر حسين آباديان، نويسنده كتاب مباني نظري حكومت مشروطه و مشروعه است. آباديان معتقد است كه مشروطيت اروپايي با بنياد هاي فقه شيعي انطباق ندارد و از اين منظر اختلاف شكل گرفته عليه مشروطه را در عصر قاجار تحليل و تبيين مي كند. گفت وگو با اين محقق و نويسنده در پي مي آيد.
در مقدمه كتاب مباني نظري حكومت مشروطه و مشروعه به اين موضوع اشاره داشته ايد كه هر حادثه سياسي را بايد به مثابه ارگانيسمي زنده بدانيم و ارتباط تحول اجتماعي با مباني فكري رايج در آن دوره بررسي گردد. شما چنين مدعايي را با چه شيوه اي در تحليل حوادث مربوط به مشروطيت ايران به كار مي گيريد.
اين سخن، يك بحث روش شناسانه است و در مورد سراسر تاريخ ايران مي شود براي آن تعيين مصداق كرد. منظورم اين است كه وقتي پديده هاي تاريخي را مورد ارزيابي قرار مي دهيم، دوتا موضوع را بايد در نظر بگيريم: اول اينكه با جمع بندي اوضاع و احوال فكري هر دوره تاريخي ما به اين نتيجه مي رسيم كه شكل گيري يك فرآيند تاريخي، مبتني بر كدام امكانات فكري و نظري بوده است. موضوع دوم اين است كه ظاهر حادثه سياسي، اقتصادي و اجتماعي را بايد در بستر و شرايط زماني و مكاني و با الزامات و امكانات خودش مورد تحليل قرار دهيم.
متاسفانه بسياري از تحقيقاتي كه در مورد مشروطيت انجام مي گيرد با انگيزه سياسي انجام مي شود. درست است كه بررسي و كالبد شكافي هر حادثه تاريخي به منظور يافتن پاسخي براي سوالات كنوني هست، اما معني اين تبيين و تحليل، اين نيست كه ما گرايش ها و سليقه هاي فكري، سياسي و ايدئولوژيك خودمان را بر حوادث تاريخي تحميل كنيم.
مثلا مورخين شوروي سابق در چارچوب ماترياليسم تاريخي به تحليل و تبيين حوادث تاريخي جامعه ايران هم مي پرداختند. يعني آنها از قبل اعتقاد پيدا كرده بودند كه پنج دوره تاريخي اشتراكي اوليه، برده داري، فئوداليسم، كاپيتاليسم و سوسياليسم در همه جوامع وجود دارد و با چنين كليشه اي هم به تبيين تاريخ جوامع ديگر از جمله ايران اقدام مي كردند. اما به گمان برخي ديگر از محققان بايد براساس شرايط، امكانات و مقتضيات سياسي و اجتماعي هر جامعه به بررسي حوادث تاريخي هر جامعه اي پرداخت. يعني ما نبايد پيش فرض هايي را به عنوان <باور ايدئولوژيك> بپذيريم و بعد بخواهيم اين باور را به حوادث و شرايط تاريخي گذشته تحميل كنيم. اگر كسي با پيش فرضي خاص به تحليل وقايع مشروطه هم روي بياورد، اگر آن وقايع را در قامت آن باور ايدئولوژيك خود نيابد از اهميت آن مي كاهد و در واقع تحريف تاريخي رخ مي دهد.
در عهد باستان، جوامع ايران و يونان به عنوان تمدن هاي رقيب در برابر همديگر قرار گرفتند. با اين حال، برخي مورخان و انديشمندان يوناني از قبيل <هرودوت> با حداقل تعصب به گونه اي وضعيت سياسي، اجتماعي و فرهنگي ايران را تحليل كرده اند كه امروزه ما براي تبيين تاريخ ايران عهد باستان به آثار آنان مراجعه مي كنيم. در دولت - شهر هاي يونان چه اتفاقي مي افتد كه مورخان شان تقريبا تحليل غير مغرضانه از كشور رقيب خود ارائه مي دهند؟
به نكته جالبي اشاره كرديد و واقعيت اين است كه منابع تاريخ ايران پيش از اسلام را كساني همچون هرودوت، گزنفون و توسيديد نوشته اند. علت اش اين است كه در يونان باستان، يك گوهر و جوهر خردورزانه اي براي تامل در تمام امور و از جمله مسائل تاريخي وجود داشته است. به عبارت ديگر، در يونان باستان، خرد و فكر فلسفي محور تبيين تاريخي بوده است. اما اينكه چرا ما تاريخ نگاري نداشته ايم اين باز مي گردد به فقدان جوهر خردورزي و تامل عقلاني در پديده ها كه در حال حاضر هم در جامعه ما ديده مي شود.
با اين وجود مي توان گفت كه چنين مشكلي در طول تاريخ زندگي ما ايرانيان وجود دارد و فقط مربوط به تاثير شديد ماركسيسم و يا جريان چپ فكري بر جامعه ما نمي تواند باشد؟
دقيقا همين طور است. در تاريخ ايران به استثناي موارد معدودي مثل تاريخ بيهقي، تاريخ ابن مسكويه رازي و تاريخ جهانگشاي جويني و شماري ديگر مانند مسعودي، يعقوبي و ديگران نمي توانيم ادعا كنيم كه در ساير كتاب هاي تاريخي آن محور خردمندانه براي تبيين تحولات تاريخي مشاهده مي شود. اما در مقاطع ديگر آن جوهر خردورزانه در تاملات نظري كه بخشي از آن شامل تاريخ نگاري است يافت نمي شود و بسياري از نويسندگان و مورخان ايراني با نثري متكلف و مصنوع آمده اند محتوا را فداي قالب سخن كرده اند. اين كار در تاريخ نگاري معاصر ما نيز رواج دارد و از جمله در مورد مشروطيت.
شما تصور مي كنيد با تاليف اين كتاب موفق شده ايد آن ضعف را برطرف كنيد و آرا و ديدگاه هاي مختلف و متضاد را را با بي طرفي ذكر كنيد و به تحليل اوضاع فكري عصر مشروطه بپردازيد؟
من كتاب<مباني نظري حكومت مشروطه و مشروعه را در سال 1369 نوشتم و در سال 1374 هم به چاپ رسيد. اين كتاب، يكي از بخش هاي سه گانه پايان نامه دانشگاهي ام بود. من مطالب مربوط به روحانيون را در قالب اين كتاب به چاپ رساندم. بخش ديگري هم مربوط به سير انديشه ها در غرب تا رسيدن به نظريه تفكيك قوا و نظريه حق مقاومت بود و بخشي هم مرتبط به ديدگاه هاي روشنفكران ايراني عصر مشروطه بود.
تا قبل از چاپ اين كتاب، برجسته ترين نظريه پرداز ها در مورد دوره مشروطيت، آقاي دكتر فريدون آدميت است و بخشي از آثار خود را با همكاري خانم هما ناطق نوشته اند و از ايشان مي توان به عنوان پيشگام در اين عرصه ياد كرد. آقاي دكتر عبدالهادي حائري نيز دركتاب <تشيع و مشروطيت> منحصرا به آراي مرحوم ناييني و كتاب <تنبيه الامه و تنزيه المله> توجه داشته است. مقاله كوتاهي هم مرحوم حميد عنايت با عنوان <در حاشيه برخورد آرا در مشروطيت> در دومين يادنامه مرحوم مطهري ارائه داد. من انديشه دوره مشروطيت را با ابزارهاي رايج در زمان خودش تبيين كردم. من حداقل ادعايم اين بوده كه ابزاري كه مشروطيت را با آن تفسير، تبيين و توجيه مي كردند، فقه و اصول شيعه بوده است. يعني من براساس الزامات و مقتضيات فكري و فرهنگي خود ايرانيان آن مباحث را مطرح كردم.
آيا اينكه بخشي از پايان نامه را چاپ كرده ايد لطمه اي به كسب يك شناخت كلي و منسجم وارد نمي سازد؟
مسائلي كه روحانيون در مورد مشروطيت مطرح كرده اند، منحصر به فرد است. من نديده ام روشنفكري كه در باب مشروطيت نظريه پردازي كرده باشد ولي حتي در بين روحانيون كساني بوده اند مانند شيخ ابراهيم زنجاني و سيد حسين اردبيلي كه مجتهد هم بوده اند ولي در مورد لزوم جدايي دين و سياست به استدلالات فقهي و اصولي روي آورده اند. البته سوسيال دموكرات ها و يا ارامنه اي مثل چلنگريان و هاكوپيان بوده اند كه براساس دريافت هاي خود از سوسيال دموكراسي اروپايي و با توجه به ارتباطاتي كه با برنشتاين و كائوتسكي داشتند تفاسيري ارائه مي دادند كه جامعه ما با آنها بيگانه بود. بحث من در اين كتاب اين است كه اختلاف ديدگاه در مورد مشروطيت، اختلاف ديدگاه فقهي است. يعني مشروطه يك نظام سياسي بوده كه در جامعه ما شناخته شده نبود.

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط