پيامبران در انسان شناسي ابن سينا

همه پيامبران انسانند ولي همه انسانها پيامبر نيستند. هركسي به مقام پيامبري نمي رسد زيراهركسي شرايط و مختصات پيامبران را ندارد. آنچه سبب مي شود بعضي انسان ها به مقام پيامبري برسند ويژگي هاي تمايزبخش آنهاست....
سه‌شنبه، 14 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيامبران در انسان شناسي ابن سينا
پيامبران در انسان شناسي ابن سينا
پيامبران در انسان شناسي ابن سينا

نويسنده:ميثم‌ اماني
همه پيامبران انسانند ولي همه انسانها پيامبر نيستند. هركسي به مقام پيامبري نمي رسد زيراهركسي شرايط و مختصات پيامبران را ندارد. آنچه سبب مي شود بعضي انسان ها به مقام پيامبري برسند ويژگي هاي تمايزبخش آنهاست.
از منظر فلسفي كه بنگريم ويژگي هاي پيامبران ازمباني و نتايج مسائل فلسفي به دست مي آيد چنانچه ابن سينا با تكيه برمسائل فلسفي مطرح شده در كتاب نفس شفا شخصيت پيامبران را كاويده است.
ابن سينا شخصيت نبي را از دو جنبه مورد بررسي قرار مي دهد: جنبه " قواي مدركه" و جنبه" قواي محركه". جنبه قواي مدركه پيامبران دردو موضع كتاب نفس شفا مطرح شده است: فصل دوم مقاله چهارم و فصل ششم مقاله پنجم.
عنوان فصل دوم مقاله چهارم اينست:" في افعال القوه المصوره و المفكره من هذه الحواس الباطنه و فيه القول علي النوم و اليقظه و الرؤيا الصادقه و الكاذبه و ضرب من خواص النبوه"(1)
به باور ابن سينا پنج حس باطني وجود دارد كه عبارتند از حس مشترك خيال يا مصوره واهمه ذاكره و مفكره يا متخيله.حس مشترك قوه اي است كه صور محسوسات رادرك مي كند(2) خزانه حس مشترك خيال يا مصوره است كه صور محسوسات آنجا نگه داشته مي شوند. واهمه قوه اي است كه معاني جزئيه رادرك مي كند و خزانه آن ذاكره است. متفكره يا متخيله قوه اي است كه به تركيب و تفصيل صور و معاني مي پردازد و اگر توسط عقل استعمال شود مفكره و اگرتوسط وهم استعمال شود متخيله گفته مي شود(3)
قوه مصوره چنانچه ابن سينا مي گويد هم خزانه صوري است كه ازحس مشترك آمده اند و هم خزانه صوري كه توسط مفكره يا متخيله تركيب ياتحليل شده اند(4) قوه متخيله با اشرافي كه برمصوره و حس مشترك دارد قادربه آفريدن صورت هايي است كه حقيقي نيستند. نفس انساني همان گونه كه توانايي ضبط و مهار قوه متخيله رادارد گاهي هم آن را به حال خود وامي گذارد و متخيله در اين واگذاري است كه صور غيرحقيقي مي آفريند. زماني كه نفس انساني باضعف و بيماري در يكي ازقوايش روبروست يازماني كه تمام توجه نفس انساني به قواي ديگر معطوف شده است و ياحتي زمان استراحت و خوابيدن قوه متخيله مجال دخل و تصرف در صور ذهني را پيدا مي كند.
به باور ابن سينا قوه متخيله در بعضي انسانها آنقدرشديد و قوي است كه علي رغم عدم التفات به جهان بيروني شان بريده ازقوه عاقله نيستند. انسان هايي با اين وصف آنچه را كه ديگران در خواب مي بينند در بيداري مي بينند. اگر بپذيريم كه ديگر انسان ها درخواب از امور غيبي مطلع مي شون، مي توانيم بپذيريم كه اين انسان ها امورغيبي را در بيداري ادراك مي كنند البته به سه صورت: گاهي امورغيبي را همان گونه كه هست ادراك مي كنند گاهي مثال متخيل شده ي امورغيبي را ادراك مي كنند و گاهي شبحي را ادراك مي كنند همراه با شنيدن صداي او حتي سخنان شبح متمثل شده را از بر كرده و براي ديگران مي خوانند. ابن سينا اين قسم سوم را " نبوت خاص به قوه متخيله " ناميده است.(5) بنابر اين ها پيامبر اولا مي تواند امورغيبي را ببيند هرچند در حالت بيداري ثانيا امورغيبي {يااقلا بخشي از آنها را} را به توسط قوه متخيله ادراك مي كند.
بايد بيفزاييم كه آنچه سبب ادراك امورغيبي دراين انسان ها مي شود نه انصراف نفس ازقوه متخيله است و واگذاري آن به حال خودش و نه اشتغال نفس به قوه متخيله. ابن سينا يكي از عوامل نقش بستن صورت ها در قوه مصوره را" تشكلات السماويه "مي داند(6) و يك بار ديگر اشاره مي كند كه سبب بعضي از خواطر نفساني كه دفعتا پديد مي آيند اتصال نفس به مبادي عاليه است (7)
گذشته ازعامل فاعلي يك عامل قابلي هم در ادراك امور غيبي وجوددارد. فيلسوف مشائي ارتباط نفس انساني با "جواهرروحاني" را شديدتر از ارتباط آن با جواهر جسماني مي داند. اشكال از جواهر روحاني نيست نفس انساني به سبب عدم قابليت در ارتباط برقرار كردن يا ضعف آنست كه در احتجاب مانده است(8) در عبارات شفا آمده است كه بعضي انسان ها به علت شرافت نفس و قوت قواي نفساني خويش توانايي ادراك امور غيبي در بيداري را پيدا كرده اند و بعضي ها به علت زوال قوه تميزشان(9) بنابراين ادراك مغيبات در بيداري هم معلول عامل فاعلي است و هم عامل قابلي.
در فصل ششم مقاله پنجم بر عامل قابلي تاكيد بيشتري شده است. ابن سينا در اين فصل چنانچه معروف شده است اتحاد عاقل و معقول را در ظرف ادراك نفس از خودش مي پذيرد ولي در ظرف ادراك ساير صور معقوله نمي پذيرد. سؤال اينست: اگر بپذيريم كه نفس مبداء ادراك ما ازخودمان است مبداء ساير معقولات چه خواهد بود؟ چنانچه در بحث حواس باطني اثبات شده است مبداء ادراكات حسي و نيز ادراكات خيالي مصوره و ذاكره است كه خزانه دار آنها شمرده مي شوند.خزانه ادراكات عقلي از آن جهت كه نه در ذات آنهاست و نه دربدن ما در" عقل فعال يادهم" است. به تعبير ديگر ما ادراكات حسي و خيالي خود را ازمحفظه ذهني خود مي گيريم ولي ادراكات عقلي را از محفظه عقل فعال يا دهم. نحوه ارتباط ما باعقل فعال يادهم به استعداد و توانايي مان بستگي دارد. ابن سينا اذعان مي كند كه وقتي گفته مي شود فلاني عالم به معقولات است بدين معناست كه هر وقت بخواهد توانايي حاضركردن صور معقولات در ذهن خود را دارد به عبارت دوم هروقت بخواهد مي تواند به عقل فعال متصل شده معقولات را از او دريافت كرده و در ذهن خود حاضر كند(10) با اين همه استعداد بعضي انسانها در دريافت معقولات ازعقل فعال بيشتر از ديگران است به گونه اي كه آنها را در بسياري وقتها از يادگيري و از اتصال به عقل فعال بي نياز مي كند. اين استعداد قوي كه حالتي ازعقل بالقوه و هيولاني است درعبارات ابن سينا "عقل قدسي" ناميده شده است.(11)
نيل به معقولات معمولا از راه " تعليم " صورت مي گيرد ولي فعاليت هاي ذهني كسي كه داراي عقل قدسي است با" حدس" صورت مي گيرد.حدس عبارتست از يك فعاليت ذهني كه ذهن به واسطه آن حد وسط را بذاته استنباط مي كند. ابن سينا در اشارات در نمط سوم براي رساندن مراد خويش تعبير" فكر" و" حدس" را به كار برده و فرق آن دو را در تدريجي بودن فكر و دفعي بودن حدس دانسته است(12) درشفا با به كارگيري عبارت" تعليم" و" حدس" تصريح مي كند اموري كه با تعليم به دست آمده اند لامحاله به اموري كه باحدس به دست آمده اند منتهي مي شود. تفاوت حدس و تعليم هم در كميت آنهاست هم در كيفيت آنها بدين معنا كساني كه داراي قوه حدس اند هم تعداد حدس هاي آنها بيشتر از ديگران است هم زمان رسيدن به حدس ها. نتيجه اي كه فيلسوف مشائي از اين بحثها مي گيرد اينست كه ممكن است بعضي انسانها وجود داشته باشند با صفاي نفس شديدتر و ارتباط بيشتر باعقل فعال يا دهم. انسان هايي با اين وصف معقولات را با حدس قوي خود درمي يابند و داراي عقل قدسي اند. اين مرتبه نوعي از نبوت بلكه بالاترين قواي نبوت محسوب مي شود(13)
درعبارات شفا مكررا تصريح شده است كه اختلاف پيامبر با ديگرانسانها اختلاف مراتبي است. قواي ادراكي پيامبران شديدتر و قوي تز از ساير انسان هاست. استعدادات ويژه پيامبران باعث رسيدن به حقايق و واقعيت هايي مي شود كه ديگران درنمي يابند.
قوه متخيله وعقل قدسي هر دو از قواي ادراكي اند.ابن سينا قواي محركه پيامبران را نيز به بحث گذاشته است. درفصل چهارم مقاله چهارم كتاب نفس شفاء كه محور و مدار بحث ها حول قوه شوقيه تقسيمات و عوارض آن مي گردد(14) سخن اينست كه تا تصور يا تصديق به چيزي صورت نپذيرد شوق به آن نيز صورت نخواهد پذيرفت. شوق به چيزي مقدمه قصد و تصميم براي انجام آن و قصد و تصميم انجام چيزي مقدمه حركت اعضاء و عضلات بدني است. ابن سينا با توجه به تاثيرات دوسويه نفس و بدن در يكديگر مي گويد يكي ازشئون نفس انساني تاثير آن در سويه بدني است بدون اينكه به فعل و انفعالات جسماني احتياج داشته باشد مثلا تصور شرايط اضطراب آور و قوت يافتن آن در نفس باعث سرد شدن دست و پاي انسان مي شود درحالي كه شرايط اضطراب آور واقعا و خارجا محقق نشده اند. عناصر جسماني در اين حالت پيرو نفس اند. اصولا شان ماده اينست كه منفعل و پذيرا باشد از اين رو نفس انساني كه كاملا منطبع در ماده نيست مي تواند در بدن خويش حتي در بدن متعلق به نفس انساني ديگر تاثير داشته باشد.علت تاثير و تصرف پيامبران در امور عالم جسماني استفاده از توان نفس در تاثيرگذاري است. بنابر اين ها عجيب نيست اگر پيامبران با نفس قوي و والاي خود بيماران را شفا داده اند يا با اراده خود سبب باريدن باران شده اند.
بعضي معجزه ها و اعمال خارق العاده به واسطه قوه محركه پيامبران صورت مي گيرد و بعضي ديگر اگر چه خارج از گستره ي اصل عليت باوري نيست لكن ازعلل مادي سرچشمه نگرفته است(15) نهايتا مي توانيم بگوييم شخصيت پيامبران ازجهت دارا بودن قواي مدركه و محركه با ديگر انسانها اشتراك و از جهت شدت و قوت داشتن در اين قوا با ديگر انسانها اختلاف دارد.
چنانچه گفته اند وحي درصورتي محقق مي شود كه سه مؤلفه ي فاعل وحي پذيرنده ي وحي و سازوكار و عمل وحي محقق شده باشد. آنچه در كتاب نفس شفاء مورد بحث واقع شده است مؤلفه ي پذيرنده ي وحي است. به باور ابن سينا پيامبران استعداد و قابليت بيشتري در پذيرش وحي داشته اند كه پيامبرشده اند. آنان با استخدام قواي بشري خويش و قوت بخشيدن به آنها به مرتبه اي رسيده اند كه مي توانند حقايق را ازعقل فعال دريافت كرده و نيز در امور عالم مادي تاثير داشته باشند. مهم ترين خصيصه اي كه ازچشم انداز انسان شناسانه ابن سينا مي توانيم براي پيامبران بشمريم انسان بودن آنهاست. انسان بودن هم راه گفتگوي پيامبران با ديگر انسانها را هموار مي كند هم راه شناخت آنها را و هم راه الگو گرفتن از آنها را.

پي نوشت :

1- ابن سينا – النفس من كتاب الشفاء – تصحيح حسن حسن زاده آملي –مكتب الاعلام الاسلامي -1417 – ص235
2- همان ص228
3-همان – ص228 الي 230 ونيز يثربي - سيديحيي – فلسفه مشاء –بوستان كتاب -1383 – ص 66 الي 68
4- همان – صص 235و236
5- همان – ص235 الي240
6- همان – ص236
7- همان – ص240
8- همان – ص247
9- همان – صص 245و246
10- همان –صص 337 و338
11- ص339
12- يثربي – سيديحيي –فلسفه مشاء ......صص 70 و71
13-ابن سينا –النفس.....ص338و339 ونيز ابن سينا –الهيات شفاء –تصحيح حسن حسن زاده آملي –مكتبه الاعلام الاسلامي – 1418 –ص480
14- ...النفس ...ص267 الي 275
15-....الهيات الشفاء –فصل اول مقاله دهم
* ميثم اماني: كارشناسي ارشدفلسفه و كلام اسلامي/ دانشگاه علامه طباطبايي

منبع: سایت باشگاه اندیشه

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط