اينجا لندن، و ينگه دنيا نيست

نهاد بازار اهل سياست در گفت‌وگو با حسين بنكدار تهراني (1) تا همين ربع قرن گذشته بازار در نهاد و ضمير ايرانيان يكي از اركان قدرت سياسي بود. هنوز هم كساني در همين تهران ما هستند كه بسياري از تحولات امروز ايران را ناشي از فعل و انفعالات نهاد بازار مي‌دانند.
سه‌شنبه، 14 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اينجا لندن، و ينگه دنيا نيست
اينجا لندن، و ينگه دنيا نيست
اينجا لندن، و ينگه دنيا نيست

نويسنده:مجيد يوسفي
نهاد بازار اهل سياست در گفت‌وگو با حسين بنكدار تهراني (1)
تا همين ربع قرن گذشته بازار در نهاد و ضمير ايرانيان يكي از اركان قدرت سياسي بود. هنوز هم كساني در همين تهران ما هستند كه بسياري از تحولات امروز ايران را ناشي از فعل و انفعالات نهاد بازار مي‌دانند.
اگرچه بازار هنوز هم نقش‌هايي در عالم سياست دارد اما تغيير و تحولات شگرفي كه در عرصه‌هاي ديگر حوزه عمومي‌روي داده عملا نقش بازار را كم رنگ ساخته است. پيش از اين، شايد مهمترين نقشي كه بازار در معادلات سياسي ايران ايفا كرد جنبشي بود كه در اثر امتياز خواهي كمپاني رژي به همت سيدجمال الدين اسدآبادي، امين الضرب، معين التجار بوشهري و تني چند از علماي تهران بر پا شد. پس از آن مورخان، بخش مهمي‌ از جنبش مشروطه خواهي ايرانيان را از آن بازار تهران دانسته‌اند. اهميت بازار تهران پس از آن بارها و بارها در بحران‌هاي سياسي به اثبات رسيده است. از جمله در كودتاي 28 مرداد، اصلاحات ارضي، انقلاب بهمن 57 نقش تعيين‌كننده بازار انكارناپذير است.
حسين بنكدار تهراني يكي از آخرين بازماندگان خانواده بنكدار تهراني است. او بيش از شصت سال در مركز تحولات سياسي و اقتصادي ايران بود. شايد مهمترين شهرت اومحمد تقي بنكدار تهراني عموي اوست. محمد تقي بنكدار تهراني از مهمترين بزازان بازار تهران در عصر ناصرالدين شاهي بود كه وقتي مشروطه خواهان چند روزي در سفارت انگليس در تحصن بودند او هزينه‌هاي غذاي روزانه آنان را به همت ده‌ها تن از بازاريان تهران تامين مي‌كرده است. اما جز اين خود حسين بنكدار تهراني با نام آوراني نيز محشور بود. عضويت در حزب زحمتكشان و همراهي با دكتر مظفر بقايي كرماني نماينده مجلس شوراي ملي و استاد دانشگاه تهران كه يكي از مهمترين رجل سياسي ايراني در سال‌هاي دهه 30 تا 50 شمسي بود. سرنوشت رازآلود بقايي هنوز رازها در سكنات و رفتار سياسي در خود نهفته دارد كه پس از دو دهه از مرگش هنوز رمزخواني نشده است. از سوي ديگر، همكاري با مرد اول اقتصاد ايران در سال‌هاي عصر پهلوي دوم اهميت سخنان بنكدار تهراني را پرمايه تر مي‌نمايد. او يكي از معتمدترين- ارزياب كارمندان ابوالحسن ابتهاج در بانك ايرانيان بود كه به او اين امكان را مي‌داد كه با بزرگاني همنشيني و مراوده داشته باشد. دوستي با غلامرضا تختي و احمد وفادار دو پهلوان نامي‌در همان سال‌ها از ديگر وجوه زندگي اوست. از همه مهمتر اينكه او يكي از استخواندار‌ترين و اصيل‌ترين در عين حال گمنام‌ترين مردان سياسي سال‌هاي دهه 30 ـ50 شمسي است كه جز يكي دو كتاب خاطرات و يكي دو سند محرمانه سياسي در ساواك كمتر نامي‌از او در مجامع عمومي‌ برده شده است. اين گفت‌وگو حاصل چندين جلسه مفصل در يكي از گرمترين ماههاي تابستان در تهران است.
چطور شد كه شما در بازار مشغول به كار شديد؟
چون پدرم بازاری بود.
شغل پدر شما دقیقاً در بازار چه بود؟
در بازار قماش فروشی مي‌كرد. قماش از روسيه می‌آوردند. 100 عدل پارچه 200 پارچه عدل، 300 عدل پارچه می‌آوردند. پدرم اینها را مي‌خريد و به شهرستان‌ها و بزازهای بازار و اطراف مي‌فروخت.
در قوم و خويش شما باز هم بازاری بود؟
عموي من حاج محمد تقي بنكدار تهراني، ريیس صنف بزازها بود و برادرش حاج محمد حسن هم به همين كار مشغول بود. عموهاي من 4 برادر بودند: حاج محمد صادق برادر بزرگ بود. حاج محمد حسن که اولاد نداشت، حاج محمد تقی پر اولاد بود و هم چنین پدرم هم علی قلی. چون وقتی پدربزرگ من فوت کرد پدر من 20 سال از عموی من حاج محمد تقی کوچکتر بود و مرد خودساخته‌ای بود و هیچ چیز هم از مال پدر به او نرسید.
محمد تقی بنكدار تصاحب كرده بود؟
نمي‌دانم! شايد. مادرم يك خانه داشت كه 700 متر بود كه به قيمت 150 تومان فروخت. پدرم كسب و كارش را از صفر شروع كرد. ابتدا به اصطلاح حسابدار کدخدا اسماعیل بود
كدخدا اسماعيل چه شغلي داشت؟
کدخدا اسماعیل، رييس قصاب خانه بود. من او را بردم. ریش پرپشتي داشت و آدم با شعوری بود. قصاب خانه بعدها راه آهن شد. پدرم به او «علی امین» مي‌گفت بالاخره خانه را عوض کردند. خیلی هم قد بلندی داشت، تند هم راه می‌رفت. آن وقت‌ها که اسکناس نبود، همه پول خرد بود. پول‌ها را از قصاب خانه مي‌گرفت، پول‌ها را روي دوش امنیه‌ها مي‌گذاشتند.
اين مربوط به چه سال‌هايي است؟
این قبل از شهریور 1320 است. اين سال‌هايي است كه من يادم هست. پدرم 2 شاگرد داشت که هر دو هم آدم‌های خوبی بودند. آنها از صبح می‌رفتند از بزازهایی که جنس برده بودند پول جمع می‌کردند و غروب به پدرم مي‌دادند. مثلا شبی 15هزار يك تومن می‌دادند. آن خیلی ارزش داشت. يكي از ويژگي‌هاي دوره رضاشاه ارزاني آن بود. اجناس خيلي ارزان بودند. بازار هم به شدت به هم اطمينان مي‌كرد. من يادم هست پارچه ململ متری 3 سنار بود.
ارزش 3 سنار چقدر بود؟
يك ریال 20 شاهی بود. شاهی می‌شد نیم شاهی، نیم شاهی می‌شد جندک، نيم جندک می‌شد غاز، نیم غاز يك شاهی یعنی 2/1 یک ريال، سنار یعنی 2 تا شاهی، 1 عباسی متعلق به دوره قبل از رضاشاه است. آن وقت آنها می‌رفتند پول جمع می‌کردند می‌آوردند شب به پدرم مي‌دادم.
آقای بنکدار در این سال‌های پس از 1320 یا بعد از1330 بازار با سیاسی‌ها خیلی ارتباط داشت. ولی در دوره‌هاي رضا شاه خیلی این ارتباط به چشم نمي‌آيد؟
اتفاقا خیلی ارتباط داشتند. دوره رضاشاه بیشتر از گذشته اين ارتباط بود. بخشي از اين ارتباط از ماجراي تنباكو آمده بود. بعد مشروطه شد كه در آن بازار به شدت پشت آزاديخواهان ايستادند.
شما هيچ بخاطر داريد که پدر شما با سياسيون ارتباطي داشته باشد؟
پدرم با هیچ کس ارتباطي نداشت. رفیق هم نداشت، با کسی هم رفاقت نمی‌کرد. همه او را می‌شناختند و او هم همه را می‌شناخت. اما اهل مراودات اجتماعي نبود. سرش به كار خودش بود.
كل اهل بازار او را مي‌شناختند؟
بله همه کاره بود عرض کردم. پدرم 20 سال از حاج محمد تقی کوچکتر بود. زمان مشروطه پدرم از او حساب می‌برد. تا حدي هم می‌ترسید.
چرا؟
چون در زمان مشروطه محمد تقي بنكدار به علي دستور داد که این اجناس را بخرد و به سفارت انگليس بفرستد.
به پدر شما دستور می‌داد؟
بله، مشروطه که شد همه غذاي اين متحصنين را عموي من تدارك ديد. متحصنين بدون اين كمك‌هاي مالي كه نمي‌توانستند يك روز هم دوام بياورند. فعاليت سياسي هزينه دارد. او به پدرم دستور ميداد كه خرید كند و به سفارتخانه انگليس بفرستد.
اين كه يك اقدام ملي بود پس چرا ايشان از برادرش مي‌ترسيد؟
چون نمي‌خواست گذرش به سياست و زندان بيفتد. حاج محمد تقی يك بازاري معتبري بود و با آگاهي اين راه را برگزيد. سواد خوبي داشت، اما پدرم سیاق می‌دانست، همه حساب را با سیاق نگه می‌داشت. الان هم دست خط و امضاء ايشان را دارم. ولی حاج محمد تقی آدم با شعور و با سوادی بود. تا يك شب پدرم حساب می‌کند و می‌بیند كه 4هزار تومان بیشتر سرمایه ندارد. 10‌هزار تومان از ديگران جنس خرید و به سفارت داد. حالا احساس مي‌كرد كه كلي هم به ديگران مقروض است. شب گریه می‌کند، یك گوسفند نذر می‌کند. پدرم خیلی پاکدل بود.
حساب و کتابی نبود؟ هزينه خريد اين همه اجناس چگونه محاسبه مي‌شد؟ چه كسي بايد جبران مي‌كرد؟
چرا، پول بر می‌گشت. اما وقتي كه محاسبه كرد و ديد كه 14‌هزار تومان جنس به سفارت داده است ناگهان ترسيد. چون پدرم اهل اين نوع كارهاي سياسي نبود. مضافا اين كه ناگهان ديد كه فقط 4 هزار تومان دارد.
اين اجناس و كالاها را به حساب برادر بزرگ مي‌داد؟
صحبت از حساب نبود. دستور می‌دادند اين قدر برنج، روغن، شكر، نان، پنير، سيب زميني و پياز به سفارت بفرستد.
دستور از كجا صادر مي‌شد؟
از حاج محمد تقي براي پدرم کاغذ می‌آوردند. یا او پیغام می‌داد.
این رابطه دستوری بود یا عاطفی؟
صحبت از این حرف‌ها نبود. پدر من از برادر بزرگش حساب می‌برد. هر خواسته‌اي داشت، پدرم براي او انجام می‌داد. روی اعتمادی که به او داشت، با آنكه از او هم حساب می‌برد اما آن شب ناگهان زد زير گریه اما سه چهار روز بعد یك وقت دیدم که 4 تا امنیه دارند با او می‌آيند. هر کدام کیسه‌های پول‌هزار تومانی رو دوش خود دارند. بالاخره اينها دم حجره مي‌ايستند. با این 4 تا ژاندارم. عموي من به پدرم گفت: «اين 4 تومان را بردار و باقیمانده را هم صورت بده تا بفرستم». پدرم هم صورت داد. اینها بدهی‌ها را تسويه كردند. خيال پدرم راحت شد.
حسين آباديان در كتاب «بحران در مشروطه» آورده است كه سفارت انگليس از قبل چادر و وسايل خريداري كرده بود. يحتمل حتي بعضي معتقدند كه انگلستان بخشي از هزينه‌ها را متقبل شده بود؟
من به حسين آباديان هيچ اعتقادي ندارم. در اين جلسه هم هيچ سخني در مورد او به ميان نياوريد. كتابهاي او هم خيال بافي و توطئه پردازي است.
از طبقه بازار جز پدر و عموي شما چه كساني ديگري در ماجراي متحصنين مشاركت داشتند؟
حاج محمد تقی شاهرودی مشاركت داشت كه 2‌هزار تومان داد. حاج علی حبیب پدر سرلشکر زاهدی همدانی 2000 تومان داد. احمد وفادار پهلوان هم مقداري داد. حاج علی سر پولکی، حاج علی شالفروش، ارباب کیخسرو 2000 تومان دادند.
همان ارباب كيخسرو معروف است؟
بله، پدر بهرام شاهرخ کارپرداز بعدی مجلس بود. این 2000 تومان داد. پدر مهندس غلامعلی فریور هم كمك كرد.
غلامعلي فريور كارمند ساواك؟
بله. البته ايشان همه كاره بود. غلامعلی فریور رابط مصدق با سفارت انگليس بود. توده‌اي هم بود. در دوره چهاردهم وکیل مجلس بود و از مصدق حمایت می‌کرد. خبرها را به سفارت انگليس می‌داد.
اینها همه برای تحصن پول دادند؟
بله برای مخارج متحصنين، خودشان دادند و خودشان هم تسویه كردند. پول پدرم را هم اينها تسويه كردند. اما بعد پدرم با عمويم ديگر رابطه اي برقرار نكرد.
چرا؟
سر همین موضوعات می‌ترسید. پدرم می‌گفت من اهل این سياست نیستم. بعد عموي من را گرفتند. شب به منزلش ريختند و 9 گلوله قفقازی روش خالي كردند. پشت همين خانه‌اي که بعد‌ها مسجد ثریا شد. ما در آن درس می‌خواندیم. پشت همین خانه ما کوچه سرلشکر بود. كنار خیام روبروي کوچه معیر بین معیر و دست راست آن کوچه لاجوردی بود. نام آن فیل خانه بود. يك فیلی برای ناصرالدین شاه یا مظفرالدین شاه هديه آورده بودند. این فیل را در اين محل نگه داری می‌کردند.
به همين دليل به فیل خانه معروف شد. حاج محمد تقی بنكدار اینجا را خريداري كرد، بعد يك شب قفقازی‌ها 9 تیر به او می‌زنند. وقتی خانواده در را که باز می‌کنند عموي من به خانواده‌اش مي‌گويد: «نترسید، نترسید. من هنوز زنده‌ام.» خلاصه پدرم می‌گفت آن شب به عبدالحسین راجی رو آوردیم.
پدر بزرگ پرویز راجي نويسنده كتاب تخت طاووس؟
بله، مادرم مي‌گفت انگشتش را مي‌پيچاند تا گلوله‌ها بیرون آمدند. بعد هم که مجلس به توپ بسته شد. حاج محمد تقی را هم گرفتند.
عامل ترور عموي شما را به 19 تن از دمكرات‌ها از جمله حيدرعمو اوغلي نسبت دادند؟
شايد آنها بودند. اما در آن دوره بيشتر قفقازي‌ها مطرح بودند.
بين قتل صنيع الدوله و عموي شما ارتباط هم بود؟ چون هر دو نفر در يك مقطع زماني و توسط قفقازي‌ها سوء قصد شدند؟
نه، مستبدين مخالف مشروطه بودند و نمي‌خواستند مشروطه پيروز شود. هر كسي نام و عنواني داشت از بين مي‌بردند.
اين عكس كه عده اي به غل و زنجير كشيدند متعلق به عموي شماست؟
بله. آنهایی که در غل و زنجیر باغ شاه هستند يكي از آنها عموي من است. حاج محمد تقی نفر 21 پایین آنها نشسته است. خیلی‌ها آنجا هستند. حالا دقيقا یادم نیست. مدیر روزنامه نصیحت قزوین بود. مثل اینکه بعد از دوره رضا شاه به جای ملک‌الشعرا بهار زدنش...
واعظ قزوینی؟
بله، به گمانم ايشان بودند. بعد حاج محمد تقی پس از اين واقعه به تمامي‌وقت خودش را در عالم سياست گذاشت. مريد آيت‌ا... سيد عبدا... بهبهانی، آيت ا... محمد طباطبایی بود و توسط اینها به عرصه سياست کشیده شد. در صنف بزازها هم بود. مهردار مسجد بزازها هم بود که خود مسجد بزازها براي خودش عالمی‌داشت. به سياست کشیده شد و به اين محافل رفت و آمد داشت. بعد هم پشیمان شد. در سال‌هاي دهه 30 وقتي كه دوباره به دنبال او آمدند يكي، دو جمله دارد كه به نظرم تاريخي است.
دقيقا متعلق به چه سال‌هايي بود؟
سال 30 بود، بهمن 30 13 انتخابات مصدق شروع شده بود.
از سياست رويگردان شده بود؟
عموي من 91 سالش بود. ولی راه می‌رفت و سالم بود. یك روز محمود برادر بزرگ من را که حالا سال‌هاست فوت کرده کنار كشيد. ما هم فضولتا دنبال محمود رفتيم. عموي من ما را نمی‌شناخت. ما اصلا خانوادگی هم با هم ارتباط چنداني نداشتیم. من با پسرش حاج عباس بيشتر دوست بودم. حاج عباس آقا گل پسرانش بود. بسیار مرد خوب، خدادوست بود.
بالاخره عموي شما به برادر بزرگ شما چه توصيه‌اي كرد؟
محمود را صدا كرد و گفت: محمود! سیاست کار شما نیست. به دنبال کسب و کار خودتان برويد. من تمام زندگي‌ام را پاي سياست گذاشتم. رفتم و پولم را دادم، آبروي خودم هم رفت. در تاریخ هم بدنام شدم. سياست کار شماها نیست. از کسب و کار خودتان عقب می‌افتید. در این مملکت سیاست كار بيهوده ايست. سياست اهل سياست مي‌خواهد. اينجا لندن، پاريس و ينگه دنيا نيست. سياست برنامه و مطالعه و نقشه مي‌خواهد. ما نه مدرسه سياسي داريم و نه جامعه اي داريم كه بتواند سياست را درك كند.
گفت: حرف من را جدي بگيريد. من موهايم را در همين راه سفيد كردم. من تجربه ام این است. این 2 تا موضوع را به من گفت: سیاست به درد شما نمی‌خورد، بروید دنبال کسب و کارتان. اگر كسب و كارتان رونقي پيدا كند ميدان سياست هم به سياست‌مداران واقعي سپرده مي‌شود.
فکر می‌کرد سیاست به درد چه کسی می‌خورد؟
به درد آن کسی که سیاست را می‌فهمد.
حاج محمد تقی خیلی می‌فهمید؟ آدم خوش نامي‌بود؟
بله! در آن زمان حاج محمد تقی خیلی فهميده و خوش نام بود. 50، 60 سالي در اين راه سابقه و قدمت داشت. به نام او همه قسم مي‌خوردند.
پس چرا فکر می‌کرد که بد نام شده است؟
اينها پشت كساني اقتدا كرده بودند كه بعدها تو زرد درآمدند. وقتی در 1933 ميلادي سيد حسن تقي زاده در مجلس گفت «من آلت فعل بودم»، كمر سياسيون آن زمان شكست. تقي زاده پدرسوختگي كرد، رضاشاه كه از نفت اطلاعي نداشت. تقي زاده سر رضاشاه را كلاه گذاشت. آن سال‌ها روزهاي بسيار تلخي براي كساني همچون عموي من بود. بعد وقتی قرارداد 1933 دارسي را لغو کردند بازاري‌ها تمام بازار را چراغانی کردند.
آقاي بنكدار تا چه سالی در بازار تهران بودید؟
من تا سال 36-35 آمد و رفت داشتم.
چند سال تان بود؟
31 سالم بود
خودتان دوست داشتید از بازار بیرون برويد؟
اصلا با اهل بازار مخالف بودم و هنوز هم هستم. من در پول بازارشك دارم. مرحوم آقا میرزا احمد آشتیانی مطهری شبها در تلویزیون برنامه داشت. پدرم می‌گفت خیلی از نظر زهد و تقوا بی نظیر بود. به منزل کسی هم نمی‌رفت. فقط منزل حاج میرزا علی مي‌رفت. می‌گفت فقط پول این آقا حلال است.
يعني پدرتان؟
بله، من از پدرم یك دروغ نشنیدم. وقتي هم مرد چيزي هم نداشت. دویست‌هزار تومان سرمایه پیش برادر من بود. 3 قطعه زمین که آن برادر گرفت خورد، می‌خواست بخورد و برادر کوچکم گرفت.
اگر بازار پولش مشكوك است پس چه كسي و كدام مكان بايد دادوستد كالا باشد؟ جوری تبادل كالا انجام بگیرد؟
حالا چگونه انجام می‌گیرد؟
بازار...
نه، همین كاسب‌هاي خیابان و برزن... این پول‌ها درست است؟ شما کفش می‌خرید مثلا 12‌هزار تومانی را 18‌هزار تومان مي‌دهند، آن طرف تر 24‌هزار تومان مي‌دهند. الان این کفش‌های چینی رو آوردند مثلاً 4‌هزار تومان. اینها که ارزان است، چیزی نیست. غالبا بنجل هستند، و گران می‌دهند، عوضی می‌دهند. یکی كالايي می‌خرد 5‌هزار، دو روز بعد به ديگري می‌دهد 5‌هزار و 10شاهی، به ديگري می‌دهد 5‌هزار و20 شاهی، به آن می‌دهد 6‌هزار، به آن می‌دهد 7‌هزار. هیچ تولید در آن نیست. این تاوانش را چه كسي باید بدهد؟ مردم بی چاره؟ پول این میدانی‌ها حلال است؟ من از شما می‌پرسم، یك میدانی عاقبت به خیر به من نشان بدهيد. باجناق من حاج احمد بود، حاج اصغر حلاج زاده بود، 100 نفر مي‌توانم نام ببرم.
روزگاري حاج اصغر حلاج زاده اسمش را نمي‌توانستيد ببريد. بعد این آخری‌ها در يك آپارتمان محقر 120 متری زندگی می‌کرد. بنابراين از نظر اخلاق، از نظر وجدان، از نظر دین، خودم این پول‌ها را صحيح و صالح نمی‌دانم.

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط