علل ظهور و افول دارالفنون
نويسنده:عبدالحسین نوایى
چکیده: در این گفتوگو آقاى نوایى ضمن طرح مسائل مختلف فرهنگى در ایران و مقایسه آن با غرب به علت پیشرفت علوم در غرب اشاره و به سابقه و اهداف حضور بیگانگان در ایران و شکلگیرى و تأثیرات فرهنگى دارالفنون از آغاز تا افول و علل آن پرداخته و در مورد کتابهایى که درباره امیرکبیر و انقلاب مشروطه سخن گفته و به تأثیرپذیرى خود از ادوارد براون در نوشتن کتاب بابیّت اشاره دارد.
علت اصلى پیشرفت علوم در غرب این است که درهاى دانشگاهها به روى افراد مستعد از طریق بولتنها، روزنامهها و مجلات باز است چنانکه اگر، فىالمثل، کسى در کیمبریج مطلبى به نظرش برسد آن نظر بلافاصله در مجله درج مىشود و این مجله به دست کسى که در دانمارک یا ژاپن یا آمریکا نشسته است مىرسد و مبناى کار او مىشود. یعنى آنها آدمهاى نابغهاى نیستند که چیزى را خودشان کشف کنند؛ کار علمى یک کار بینالمللى است؛ منتها در ایران ما در پوسته خودمان متمرکز شده و اصلاً راهى به خارج نداشتیم و نیازى هم به خارج نمىدیدیم. در نتیجه، علم در جامعه ما پیشرفت نکرد.
در ایران، ما از زمان صفویه به این طرف با خارج آشنایى نداشتیم؛ حتى در زمان صفویه هم به آن صورت آشنایى نداشتیم. چند اروپایى به عنوان تجارت یا سیاست به ایران آمدند. هدف سیاسى آنها این بود که ما را بر ضد یک دولت مسلمان دیگر تشویق کنند که با آنها با جان و مال خودمان بجنگیم و مدتى آنها را به خودمان مشغول کنیم. از جنبه تجارى هم چون کالاها و اجناس تولیدى اروپایىها به تولید انبوه رسیده بود و دنبال بازار مىگشتند. ایران هم یکى از بازارهاى خوبى بود که آنرا پیدا کردند و بین خودشان بر سر این بازار دعوا راه انداختند؛ یعنى بین هلندىها، پرتغالىها، انگلیسىها و فرانسوىها بر سر بازار ایران دعوا سرگرفت. اینکه بعضى اشاره مىکنند این عده براى جاسوسى به ایران آمدند درست است ولى این جاسوسى بیشتر بین خودشان بود چون ما چیزى نداشتیم که براى آن جاسوسى کنند؛ کسى که توپ دارد دیگر از طرز کارزنبورک ما اطلاعاتى نمىخواهد بنابراین، آنها دنبال این بودند که از ترفندهاى رقباى خودشان اطلاع پیدا کنند تا در موقع مناسب روى دست آنها بلند بشوند و به این ترتیب جاى رقیب را بگیرند. از این جهت، تعارض آنها بیشتر تجارى بود که گاهى هم جنبه سیاسى پیدا مىکرد وگرنه ما اسرارى نداشتیم که براى آنان اهمیت چندانى داشته باشد.
و اما علت اینکه دارالفنون به سطح دبیرستان تنزل پیدا کرد این بود که پس از عزل امیرکبیر، اولاً میرزاآقاخان نورى بسیار سعى مىکرد که این آموزشگاه پا نگیرد در صورتى که استقامت ناصرالدین شاه موجب شد کار دارالفنون ادامه یابد. شاه مىخواست که این بنا بماند و وجود آنرا براى ایران لازم مىدانست. ثانیاً هنوز مدت زیادى از فعالیت دارالفنون نگذشته بود که ملکم و دیگران با افکار خاص خودشان موضوع فراموشخانه و فراماسونرى و آزادىخواهى را به آن صورت حاد پیش آوردند که اصلاً براى مردم ایران قابل فهم و اجرا نبود به طورى که سلطان جلالالدین میرزا، پسر فتحعلى شاه، را خواستند به عنوان رئیس جمهور علم کنند که توطئه فاش شد و شاه فرمان صادر کرد و بساط آنان را به هم زد؛ والا برخلاف حرفهایى که امروز شایع است.
اما اقدامات ملکم و دیگران موجب شد، به اصطلاح تو ذوق شاه بخورد. با این همه، در روزنامه وقایع اتفاقیه و دولت علیه و این قبیل روزنامهها آمده که شاه اغلب اوقات به دارالفنون مىرفت و امتحانات شاگردان در حضور شاه انجام مىشد و به افرادى که درست کار مىکردند جایزه داده مىشد؛ اما، به تدریج. پس از اینکه چند دوره دانشآموز از آن فارغالتحصیل شدند آن چیزى که مورد نظر شاه و دستگاه و جامعه اسلامى آن روز بود در مورد این مدرسه ظاهر نشد و یک مشت از فارغالتحصیلان آن گرفتار فرنگى مآبى شدند. حتى بعضى از آنها تا حد بىدینى و توهین به مقدسات مذهبى پیش رفتند و با شعار آزادىخواهى بیشتر مىخواستند لاابالیگرى را در ایران رواج دهند.
شکل برنامهریزى و تدریس دروس به زبان فرنگى خصیصه نوظهورى بود؛ چون معلمین از اتریش یا ایتالیا آمده بودند و با زبان فارسى، حداقل در سالهاى اول کار، آشنا نبودند. به هر حال، خواهناخواه جوان ایرانى در مجاورت افراد و تحت تربیتى قرار مىگرفت که متعلق به محیط دیگرى بود. حالا اگر جوان ما خوب تربیت شده بود در کنار درس خواندن عبادت هم مىکرد و مؤمن و مسلمان مىماند؛ اما اگر پایههاى تربیتى و مذهبى او ضعیف و سست بود بىمبالات و ولنگار مىشد و حتى ممکن بود به طرف فرنگىها کشیده شود. به عنوان نمونه، سلطان جلالالدین میرزا، که از آخرین فرزندان فتحعلى شاه بود.
شاید اغراق نباشد اگر بگویم در آغاز جوانى تا اندازهاى تحت تأثیر ادوارد براون و دیگران بودم. براون اعتقاد داشت که وقتى انسان به ایران مىاندیشد تصور مىکند که مدتهاست این درخت کهنسال، فرتوت و خشک شده و از بین رفته است؛ اما وقتى حرکت پرجوش و خروش بابیه و بعد نهضت سراسر کوشش و جوشش مشروطه را مىبیند مىفهمد که ملت ایران هنوز زنده است. من هم که در آن روزگار جوان بودم، تحت تأثیر این سخن او قرار گرفتم و همانطور که مىدانید، کتابهاى اولیه و مقالات نخستین من در مورد بابیه و مشروطه تحت تأثیر همین روحیه بود. به عبارت دیگر، دومین کتابم فتنه باب بود.
2. با وجود اینکه اصل جاسوسى و نمونه هایى از آن را بیان کرده، ولى جاسوسى را منحصر در امور نظامى و تجارى کرده است درحالىکه چنین نیست. با توجه به رویدادهاى مهم دوره قاجاریه و حوداث مهم تاریخى، اجتماعى و سیاسى که در این دوره روى داد نظیرِ انقلاب مشروطه، مبارزات مردم علیه استبداد، شورشهاى فرقهگرایى، پیدایش بابیت، مبارزات علما و روحانیون علیه امتیازات استعمارى، جنبش تحریم تنباکو و انتقال قدرت از خاندان قاجار به خاندان پهلوى که با برنامههاى حساب شده و گام به گام استعمارگران انجام گرفت، همه حکایت از آن دارد که جاسوسى غربیان در ایران و حضور و دخالت آنها در امور داخلى ما، منحصر در امور نظامى و تجارى نبود، بلکه تلاش در ابعاد دیگر نیز انجام مىگرفت. آنها پس از شناخت فرهنگ اسلام در ایران و اقتدار مردمى مراجع دینى و روحانیت که وحدت و انسجام ملى و فرهنگى را به وجود مىآوردند، در فکر شکستن عناصر وحدت و همدلى بودند تا زمینه استیلاى خود را، بیشتر و بدون موانع موجود فراهم نمایند. چنانکه جاسوسان دولتهاى استعمارى، به مواردى از دخالتهاى خود، در امور داخلى ایران اعتراف نمودهاند که از آن جمله مىتوان به قتل قائم مقام و عزل امیرکبیر از صدارت و کشتن او در حمام فین اشاره کرد که این نمونهها، شواهدى از دخالتهاى عینى استعمارگران، در امور داخلى و فرهنگى ایران به شمار مىرود که نخبگان سیاسى کشور را از میان برداشتند تا زمینه استعمارگرى و غارت فراهم شود.
ایجاد فرقه انحرافى بابیت، براى از بین بردن نظم اجتماعى و انسجام فرهنگى که سالها کشور ایران و شهرهاى مختلف آن را گرفتار بحران و جنگ و خونریزى نمود و به وحدت ملى، آسیب جدى وارد کرد و همچنین اعتقاد به مهدویت و ظهور امام زمان(عج) که از اندیشههاى تابناک و امیدبخش شیعه است، را مورد هتک حرمت قرار دادند. به وضوح روشن است که در پشت تمام این دسیسهها، دستهاى پنهان استعمارگران قرار دارد که جاسوسان آنها در پیشبرد این اهداف، برنامههاى دولت متبوع خود را اجرا مىکردند و براى تضعیف دولت، فرقه بابیت (1) مسلح کرده و ایجاد جنگ در شهرهاى مختلف مىنمودند و در نهایت فرقه بهائیت را از آن بنیان نهادند. ضربه زدن به مشروطه، حمایت از استبداد و منحرف نمودن (2) مشروطه و انقلاب ملت ایران، از دیگر فعالیتهاى جاسوسان استعمار در ایران بود، که نباید از آن غفلت نمود. دولت استعمارى روس، از استبداد محمدعلى شاه حمایت نموده و رأساً به توپ بستن مجلس مشروطه را رهبرى کرد. جاسوسان انگلیس نیز با نفوذ در بین مشروطهخواهان در منحرف کردن اهداف این جنبش عقیدتى و اجتماعى، نقش بازى کردند و سرانجام از دامن مشروطه، دولت استبدادى دیگرى را به وجود آوردند. تشکیل فراماسونرى نیز، از اقدامات (3) جاسوسان انگلیسى، براى تخریب نخبگان ایرانى و جذب آنها در این جمع بوده که به سود انگلیسىها، جاسوسى و فعالیتهاى مختلف انجام مىدادند. (4)
بنابراین، نمىتوان از فعالیتهاى جاسوسى دولتهاى استعمارى در دوره قاجار، غفلت نمود و فعالیتهاى آنها را در مراقبت از رقیب خلاصه کرد؛ چون فعالیتهاى جاسوسان کشورهاى مذکور، بسیار گسترده و پیچیده بود و با برنامههاى خاصِ بلندمدت در ایران حضور داشتند.
3. بخش دیگر از این گفتوگو که نمىتوان از کنار آن بدون تأمل رد شد، نقل قول از ادوارد براون مىباشد که جنبش و انقلاب مشروطه را در ردیف فتنه و آشوب بابیه که با افکار انحرافى، عقاید و ارزشهاى دینى را نشانه گرفته و برادرکشى و شورشهاى خونبارى را در ایران به راه انداخته است. جنبش مشروطه، در راه آزادى و مبارزه با استبداد و حاکمیّت ارزشهاى دینى به وجود آمده بود که رهبرى آنرا، علما و مراجع بزرگ دینى عهده دار بودند، اما فتنه بابیه، آشوب اجتماعى بود که توسط استعمارگران، براى تخریب اندیشه مهدویت و شکستن وحدت جامعه شیعه، ترتیب یافته بود که بستر پیدایش بهائیت گردید و به عنوان پوچترین ایدئولوژى، در جهان سرمایهدارى و امپریالیستى و صهیونیسم مورد حمایت قرار گرفته تا دین اسلام و تمام ارزشهاى آن را در معرض تحریف قرار دهد؛ چون رهبران بهائیت و بابیت، مدعى الوهیت شده و مقدسترین عقیده تمام ادیان را که وجود خداوند یکتاست، به سخره گرفتهاند. اکنون مرکز این فرقه گمراه در قلب اسرائیل قرار گرفته و از طرف دولت آمریکا و انگلیس مورد حمایت جدى مالى و فکرى مىشوند، این پدیدهها، همه حاصل دوران قاجاریه است که پایههاى (5) آنها را جاسوسان استعمارى ریختهاند، ادوارد براون، خود یکى از ترویجدهندگان این فرقهها و منتشر کننده آثار آنها مىباشد، که انقلاب با ارزشى چون مشروطه را در ردیف بابیت قرار داده است.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
علت اصلى پیشرفت علوم در غرب این است که درهاى دانشگاهها به روى افراد مستعد از طریق بولتنها، روزنامهها و مجلات باز است چنانکه اگر، فىالمثل، کسى در کیمبریج مطلبى به نظرش برسد آن نظر بلافاصله در مجله درج مىشود و این مجله به دست کسى که در دانمارک یا ژاپن یا آمریکا نشسته است مىرسد و مبناى کار او مىشود. یعنى آنها آدمهاى نابغهاى نیستند که چیزى را خودشان کشف کنند؛ کار علمى یک کار بینالمللى است؛ منتها در ایران ما در پوسته خودمان متمرکز شده و اصلاً راهى به خارج نداشتیم و نیازى هم به خارج نمىدیدیم. در نتیجه، علم در جامعه ما پیشرفت نکرد.
در ایران، ما از زمان صفویه به این طرف با خارج آشنایى نداشتیم؛ حتى در زمان صفویه هم به آن صورت آشنایى نداشتیم. چند اروپایى به عنوان تجارت یا سیاست به ایران آمدند. هدف سیاسى آنها این بود که ما را بر ضد یک دولت مسلمان دیگر تشویق کنند که با آنها با جان و مال خودمان بجنگیم و مدتى آنها را به خودمان مشغول کنیم. از جنبه تجارى هم چون کالاها و اجناس تولیدى اروپایىها به تولید انبوه رسیده بود و دنبال بازار مىگشتند. ایران هم یکى از بازارهاى خوبى بود که آنرا پیدا کردند و بین خودشان بر سر این بازار دعوا راه انداختند؛ یعنى بین هلندىها، پرتغالىها، انگلیسىها و فرانسوىها بر سر بازار ایران دعوا سرگرفت. اینکه بعضى اشاره مىکنند این عده براى جاسوسى به ایران آمدند درست است ولى این جاسوسى بیشتر بین خودشان بود چون ما چیزى نداشتیم که براى آن جاسوسى کنند؛ کسى که توپ دارد دیگر از طرز کارزنبورک ما اطلاعاتى نمىخواهد بنابراین، آنها دنبال این بودند که از ترفندهاى رقباى خودشان اطلاع پیدا کنند تا در موقع مناسب روى دست آنها بلند بشوند و به این ترتیب جاى رقیب را بگیرند. از این جهت، تعارض آنها بیشتر تجارى بود که گاهى هم جنبه سیاسى پیدا مىکرد وگرنه ما اسرارى نداشتیم که براى آنان اهمیت چندانى داشته باشد.
و اما علت اینکه دارالفنون به سطح دبیرستان تنزل پیدا کرد این بود که پس از عزل امیرکبیر، اولاً میرزاآقاخان نورى بسیار سعى مىکرد که این آموزشگاه پا نگیرد در صورتى که استقامت ناصرالدین شاه موجب شد کار دارالفنون ادامه یابد. شاه مىخواست که این بنا بماند و وجود آنرا براى ایران لازم مىدانست. ثانیاً هنوز مدت زیادى از فعالیت دارالفنون نگذشته بود که ملکم و دیگران با افکار خاص خودشان موضوع فراموشخانه و فراماسونرى و آزادىخواهى را به آن صورت حاد پیش آوردند که اصلاً براى مردم ایران قابل فهم و اجرا نبود به طورى که سلطان جلالالدین میرزا، پسر فتحعلى شاه، را خواستند به عنوان رئیس جمهور علم کنند که توطئه فاش شد و شاه فرمان صادر کرد و بساط آنان را به هم زد؛ والا برخلاف حرفهایى که امروز شایع است.
اما اقدامات ملکم و دیگران موجب شد، به اصطلاح تو ذوق شاه بخورد. با این همه، در روزنامه وقایع اتفاقیه و دولت علیه و این قبیل روزنامهها آمده که شاه اغلب اوقات به دارالفنون مىرفت و امتحانات شاگردان در حضور شاه انجام مىشد و به افرادى که درست کار مىکردند جایزه داده مىشد؛ اما، به تدریج. پس از اینکه چند دوره دانشآموز از آن فارغالتحصیل شدند آن چیزى که مورد نظر شاه و دستگاه و جامعه اسلامى آن روز بود در مورد این مدرسه ظاهر نشد و یک مشت از فارغالتحصیلان آن گرفتار فرنگى مآبى شدند. حتى بعضى از آنها تا حد بىدینى و توهین به مقدسات مذهبى پیش رفتند و با شعار آزادىخواهى بیشتر مىخواستند لاابالیگرى را در ایران رواج دهند.
شکل برنامهریزى و تدریس دروس به زبان فرنگى خصیصه نوظهورى بود؛ چون معلمین از اتریش یا ایتالیا آمده بودند و با زبان فارسى، حداقل در سالهاى اول کار، آشنا نبودند. به هر حال، خواهناخواه جوان ایرانى در مجاورت افراد و تحت تربیتى قرار مىگرفت که متعلق به محیط دیگرى بود. حالا اگر جوان ما خوب تربیت شده بود در کنار درس خواندن عبادت هم مىکرد و مؤمن و مسلمان مىماند؛ اما اگر پایههاى تربیتى و مذهبى او ضعیف و سست بود بىمبالات و ولنگار مىشد و حتى ممکن بود به طرف فرنگىها کشیده شود. به عنوان نمونه، سلطان جلالالدین میرزا، که از آخرین فرزندان فتحعلى شاه بود.
شاید اغراق نباشد اگر بگویم در آغاز جوانى تا اندازهاى تحت تأثیر ادوارد براون و دیگران بودم. براون اعتقاد داشت که وقتى انسان به ایران مىاندیشد تصور مىکند که مدتهاست این درخت کهنسال، فرتوت و خشک شده و از بین رفته است؛ اما وقتى حرکت پرجوش و خروش بابیه و بعد نهضت سراسر کوشش و جوشش مشروطه را مىبیند مىفهمد که ملت ایران هنوز زنده است. من هم که در آن روزگار جوان بودم، تحت تأثیر این سخن او قرار گرفتم و همانطور که مىدانید، کتابهاى اولیه و مقالات نخستین من در مورد بابیه و مشروطه تحت تأثیر همین روحیه بود. به عبارت دیگر، دومین کتابم فتنه باب بود.
اشاره
2. با وجود اینکه اصل جاسوسى و نمونه هایى از آن را بیان کرده، ولى جاسوسى را منحصر در امور نظامى و تجارى کرده است درحالىکه چنین نیست. با توجه به رویدادهاى مهم دوره قاجاریه و حوداث مهم تاریخى، اجتماعى و سیاسى که در این دوره روى داد نظیرِ انقلاب مشروطه، مبارزات مردم علیه استبداد، شورشهاى فرقهگرایى، پیدایش بابیت، مبارزات علما و روحانیون علیه امتیازات استعمارى، جنبش تحریم تنباکو و انتقال قدرت از خاندان قاجار به خاندان پهلوى که با برنامههاى حساب شده و گام به گام استعمارگران انجام گرفت، همه حکایت از آن دارد که جاسوسى غربیان در ایران و حضور و دخالت آنها در امور داخلى ما، منحصر در امور نظامى و تجارى نبود، بلکه تلاش در ابعاد دیگر نیز انجام مىگرفت. آنها پس از شناخت فرهنگ اسلام در ایران و اقتدار مردمى مراجع دینى و روحانیت که وحدت و انسجام ملى و فرهنگى را به وجود مىآوردند، در فکر شکستن عناصر وحدت و همدلى بودند تا زمینه استیلاى خود را، بیشتر و بدون موانع موجود فراهم نمایند. چنانکه جاسوسان دولتهاى استعمارى، به مواردى از دخالتهاى خود، در امور داخلى ایران اعتراف نمودهاند که از آن جمله مىتوان به قتل قائم مقام و عزل امیرکبیر از صدارت و کشتن او در حمام فین اشاره کرد که این نمونهها، شواهدى از دخالتهاى عینى استعمارگران، در امور داخلى و فرهنگى ایران به شمار مىرود که نخبگان سیاسى کشور را از میان برداشتند تا زمینه استعمارگرى و غارت فراهم شود.
ایجاد فرقه انحرافى بابیت، براى از بین بردن نظم اجتماعى و انسجام فرهنگى که سالها کشور ایران و شهرهاى مختلف آن را گرفتار بحران و جنگ و خونریزى نمود و به وحدت ملى، آسیب جدى وارد کرد و همچنین اعتقاد به مهدویت و ظهور امام زمان(عج) که از اندیشههاى تابناک و امیدبخش شیعه است، را مورد هتک حرمت قرار دادند. به وضوح روشن است که در پشت تمام این دسیسهها، دستهاى پنهان استعمارگران قرار دارد که جاسوسان آنها در پیشبرد این اهداف، برنامههاى دولت متبوع خود را اجرا مىکردند و براى تضعیف دولت، فرقه بابیت (1) مسلح کرده و ایجاد جنگ در شهرهاى مختلف مىنمودند و در نهایت فرقه بهائیت را از آن بنیان نهادند. ضربه زدن به مشروطه، حمایت از استبداد و منحرف نمودن (2) مشروطه و انقلاب ملت ایران، از دیگر فعالیتهاى جاسوسان استعمار در ایران بود، که نباید از آن غفلت نمود. دولت استعمارى روس، از استبداد محمدعلى شاه حمایت نموده و رأساً به توپ بستن مجلس مشروطه را رهبرى کرد. جاسوسان انگلیس نیز با نفوذ در بین مشروطهخواهان در منحرف کردن اهداف این جنبش عقیدتى و اجتماعى، نقش بازى کردند و سرانجام از دامن مشروطه، دولت استبدادى دیگرى را به وجود آوردند. تشکیل فراماسونرى نیز، از اقدامات (3) جاسوسان انگلیسى، براى تخریب نخبگان ایرانى و جذب آنها در این جمع بوده که به سود انگلیسىها، جاسوسى و فعالیتهاى مختلف انجام مىدادند. (4)
بنابراین، نمىتوان از فعالیتهاى جاسوسى دولتهاى استعمارى در دوره قاجار، غفلت نمود و فعالیتهاى آنها را در مراقبت از رقیب خلاصه کرد؛ چون فعالیتهاى جاسوسان کشورهاى مذکور، بسیار گسترده و پیچیده بود و با برنامههاى خاصِ بلندمدت در ایران حضور داشتند.
3. بخش دیگر از این گفتوگو که نمىتوان از کنار آن بدون تأمل رد شد، نقل قول از ادوارد براون مىباشد که جنبش و انقلاب مشروطه را در ردیف فتنه و آشوب بابیه که با افکار انحرافى، عقاید و ارزشهاى دینى را نشانه گرفته و برادرکشى و شورشهاى خونبارى را در ایران به راه انداخته است. جنبش مشروطه، در راه آزادى و مبارزه با استبداد و حاکمیّت ارزشهاى دینى به وجود آمده بود که رهبرى آنرا، علما و مراجع بزرگ دینى عهده دار بودند، اما فتنه بابیه، آشوب اجتماعى بود که توسط استعمارگران، براى تخریب اندیشه مهدویت و شکستن وحدت جامعه شیعه، ترتیب یافته بود که بستر پیدایش بهائیت گردید و به عنوان پوچترین ایدئولوژى، در جهان سرمایهدارى و امپریالیستى و صهیونیسم مورد حمایت قرار گرفته تا دین اسلام و تمام ارزشهاى آن را در معرض تحریف قرار دهد؛ چون رهبران بهائیت و بابیت، مدعى الوهیت شده و مقدسترین عقیده تمام ادیان را که وجود خداوند یکتاست، به سخره گرفتهاند. اکنون مرکز این فرقه گمراه در قلب اسرائیل قرار گرفته و از طرف دولت آمریکا و انگلیس مورد حمایت جدى مالى و فکرى مىشوند، این پدیدهها، همه حاصل دوران قاجاریه است که پایههاى (5) آنها را جاسوسان استعمارى ریختهاند، ادوارد براون، خود یکى از ترویجدهندگان این فرقهها و منتشر کننده آثار آنها مىباشد، که انقلاب با ارزشى چون مشروطه را در ردیف بابیت قرار داده است.
پينوشتها:
1. محمد باقر نجفى، بهاییان چاپ اول، تهران، کتابخانه طهورى، 1357، ص 614
2. اعتضادالسلطنه باب، با توضیحات عبدالحسین نوایى، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1377 صص 49، ص 76 و 147
3. على اصغر شمیم، پیشین، صص 448، 477 و 496
4. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، چاپ سوم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، ج اول، ص 372
5. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، تهران: مؤسسه تحقیقى رائین، بىتا، ص 167
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله