موقوفه‏ي منصوريه‏ي بهبهان

آنچه گذشتگان پاک عقيدت و نياکان صافي ضمير ما را برمي‏انگيخت تا باقيات صالحات از خود به جاي نهند، اعتقاد بي‏شائبه‏ي آن نيک سرشتان به روز جزا بود تا در احوال هولناک (يوم لا ينفع مال و لا بنون) در سايه‏ي صدقاتشان از فزع رستاخيز ايمن باشند؛ چنان که مقربان درگاه جلال فرموده‏اند: «ان المؤمن يوم القيمة في ظل صدقته».
جمعه، 17 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موقوفه‏ي منصوريه‏ي بهبهان
موقوفه‏ي منصوريه‏ي بهبهان
موقوفه‏ي منصوريه‏ي بهبهان

نويسنده:سيد محمد طباطبايي بهبهاني (منصور)

مقدمه

آنچه گذشتگان پاک عقيدت و نياکان صافي ضمير ما را برمي‏انگيخت تا باقيات صالحات از خود به جاي نهند، اعتقاد بي‏شائبه‏ي آن نيک سرشتان به روز جزا بود تا در احوال هولناک (يوم لا ينفع مال و لا بنون) در سايه‏ي صدقاتشان از فزع رستاخيز ايمن باشند؛ چنان که مقربان درگاه جلال فرموده‏اند: «ان المؤمن يوم القيمة في ظل صدقته».
سخن از موقوفه‏اي است بازمانده از اوائل عهد قاجار به نام موقوفه‏ي منصوريه از توابع شهرستان بهبهان. واقف اين موقوفه‏ي پهناور، مرحوم ميرزا منصورخان طباطبائي بهبهاني از حکام و سياستمداران روزگار قاجار است که در اين سطور، ابتدا مختصرا وي را معرفي مي‏کنيم و سپس در باب موقوفه سخن خواهيم گفت.
صاحب فارسنامه‏ي ناصري، 1- نسب واقف را چنين مي‏نگارد: ميرزا منصورخان بن ميرزا سلطان محمدخان بن ميرزا عليرضاخان بن ميرزا قوام الدين بن ميرزا حبيب الله. ايشان از سادات طباطبائي بهبهان است جد اعلاي اين خاندان سيد عمادالدين مطهر ملقب به سيد فقيه است که به سال 650 ه ق به درخواست خواجه نصيرالدين طوسي براي اشاعه‏ي مذهب حقه‏ي جعفري به حدود ارجان و بهبهان هجرت کرد. پس از وي، فرزندان و نبيرگان وي دو دسته گشتند؛ برخي به درجات فضل و علم بسنده کردند و فضلاي مشهور و مجتهدين کبير از ميانشان برخاستند و دسته‏ي ديگر متصدي امور ديواني و حکومتي گرديدند، که واقف از دسته‏ي دوم است. به سال 1090 ه ق کلانتري ايالت کهگيلويه و بهبهان به ميرزا حبيب الله طباطبايي، نياي چهارم واقف، تفويض شد؛ اين سمت در خاندان دست به دست گرديد تا دست تقدير، منشور رياست را به نامه واقف نگاشت. وي نيز تمام امور ديواني را عملا به کف برادر کهترش ميرزا قوام الدين نهاد و خود بي‏دغدغه‏ي حکومت به تهيه‏ي مقدمات وقف پرداخت. سالها بدين منوال به سرآمد تا به تاريخ 1237 ه ق شاهزاده حسينعلي ميرزا 2- فرمانفرما فرزند فتحعلي شاه و حکمران مملکت فارس، منصب ميرزا منصورخان را به نام فرزند خود نجف قلي ميرزا رقم زد و دختر واقف را به حباله‏ي نکاح وي درآورد و او را با لقب والي به بهبهان گسيل داشت. نيابت حکومت را نيز در اختيار واقف نهاد؛ اما پس از ايامي چند، «والي» بناي ناسازگاري با
ميرزا گذاشت و دست وي را از کارها کوتاه کرد. ميرزا نيز با عيال به شيراز آمده رحل اقامت افکند. فرمانفرما هم بر سبيل استمالت، ماليات ديواني بلوک جره فارس را بدو اختصاص داد تا اينکه دوباره به سال 1249 به سمت قبلي خود منصوب گرديده به بهبهان عودت کرد و سرانجام به سال 1255 در همان جا وفات يافت3-آنچه امروزه به نام منصوريه ناميده مي‏شود، روستايي است در يک فرسخي شمال شرقي بهبهان، و در اين زمان اگر کسي نام «موقوفه‏ي منصوريه» را بشنود، بلافاصله حدود آن قريه برايش تداعي خواهد شد، حال آنکه اين روستا با تمام اراضي و مزارعش کمتر از يک دهم موقوفه‏ي قديم منصوريه است که واقف آن را وقف کرده است؛ مجموعه‏ي پهناوري که يک سوي آن متصل به توابع رامهرمز و سوي ديگر آن به توابع گچساران پيوند داشت و مي‏توان آن را بزرگترين موقوفه‏ي کهگيلويه و بهبهان و يا حتي خوزستان ناميد.
در حوالي خرابه‏هاي شهر باستاني ارجان، قناتي باستاني، بازمانده از عهد ساساني، موجود است که عموم چاهها و مجاري داخلي و خارجي آن را از سنگ يکدست بريده‏اند. اين قنات، آب را از رودخانه‏ي مارون يا کردستان به شهر قديم ارجان مي‏آورد و ميان کوچه و بازار جاري مي‏ساخت. مردم ارجان نيز آب را به درون سردابه‏هاي منازل هدايت مي‏کردند. به طوري که نهرهاي جاري کوچک زيرزمين‏هاي منازل را به هم مربوط مي‏کرد و گرماي طاقت فرساي آن ديار را تا حد زيادي تقليل مي‏داد و مردم در آنجا به استراحت مي‏پرداختند. ناصر خسرو در سفرنامه‏اش مي‏گويد: «از همه جا در زيرزمين و سردابه‏ها آب مي‏گذرد و تابستان مردم شهر در آن سردابه‏ها استراحت کنند 4-پس از خرابي شهر ارجان و گذشت صدها سال، که تطاول قرون، قنات مذکور را از خاک و خاشاک انباشته بود، حدود سال 1230 واقف آن را تنقيه کرد و آب را از رودخانه‏ي مارون به زمينهاي باير ارجان آورد و زراعت کرد و بستانها و نخيلات پديد آورد 5- ماده تاريخ اتمام تنقيه قنات چنين است:
دشمن آتش‏پرست باده‏پيما را بگوي
خاک بر سر کن که آب رفته بازآمد به جوي 6-هم چنين مرحوم واقف در ميان اراضي موقوفه قلعه‏اي بنا نهاد و آن منطقه را منصوريه نام نهاد. اين نقطه بخش مرکزي موقوفه را تشکيل مي‏دهد که به سال 1230 وقف گرديده و قسمتهاي ديگر موقوفه که تقريبا ده برابر قريه‏ي منصوريه است، بعدها به موقوفه افزوده شده و همگي را روي هم موقوفه‏ي منصوريه ناميده‏اند، و در وقف‏نامه‏اي که به سال 1234 نوشته شده، نام تمام اراضي ثبت است؛ پس معلوم مي‏شود که قسمت اعظم موقوفه در فاصله‏ي سال‏هاي 1230 تا 1234 به موقوفه‏ي اصلي منضم شده است. نکته‏ي جالب توجه ديگر اينکه به واسطه‏ي رابطه‏ي نزديک ميرزا منصورخان و فرمانفرما، حتي قبل از وصلت خانوادگي، فرمانفرما طي نامه‏اي از دولت مرکزي خواستار معافيت موقوفه از عوارض و صوادر ديواني مي‏گردد. ميرزا محمدعلي، مستوفي الممالک آن تاريخ، موافقت نموده حکم معافيت به قيد ابد به امضاي فتحعلي شاه مي‏رسد که آن فرمان تا حال موجود است. اين رفع قلم تا پايداري دولت قاجار، معمول و مرعي بود، چنان که فرصت الدوله در فارسنامه، که در عهد ناصري نگاشته شده، مي‏گويد: آن موقوفه تاکنون به مرفوع القلمي باقي است 7- نکته‏ي شايان ذکر ديگر اينکه در اواخر دوره‏ي قاجار که دوره‏ي هرج و مرج شديد مملکت بود، حکومت بهبهان به خوانين بختياري تفويض گرديد؛ آنان بخش عظيمي از موقوفه را به زور تصرف کردند و از دست متوليان به درآوردند و هرگز به موقوفه متصل نگرديد، و آن مقداري که باقي مانده بود، تا قبل از اصلاحات ارضي به شرايط وقف آن عمل مي‏شد که بعد از اصلاحات نيز الغا شد، اما خوشبختانه از بعد از انقلاب که لايحه‏ي عمل به موقوفه‏ها در مجلس شوراي اسلامي تصويب شد، سازمان اوقاف شهرستان، با تلاش و پشتکار آقاي حلوايي مسؤول آنجا، موفق به کسب بخشي از يک دانگ وقفي حضرت حسين بن علي و امام رضا گرديد، و اکنون به مفاد وقف‏نامه در باب اين يک دانگ عمل مي‏شود.

مشخصات وقف‏ نامه

آنچه پايه‏ي تحقيق اين مقاله است و اکثر مطالب، مستخرج از آن است، وقف‏نامه‏ي موجود نزد بازماندگان واقف است که البته به هر دليل آن را در دسترسش نگذاشته‏اند و حتي اجازه‏ي کپي برداري از آن را نيز نداده‏اند و آنچه در دست نگارنده بود، کپي وقف‏نامه‏ي موجود در سازمان اوقاف اهواز و کپي ديگري از آن در سازمان اوقاف بهبهان است که مسؤول اوقاف بهبهان، آقاي حلوايي، بزرگوارانه آن در اختيار حقير قرار داد؛ خدايش جزاي خير دهاد.
اندازه‏ي کپي موجود در سازمان اوقاف بهبهان، ظاهرا به اندازه‏ي حقيقي است و با اينکه قسمتي از بخش فوقاني آن از بين رفته، طول مابقي به دو متر و اندي مي‏رسد. البته بخش مفقود، فقط شامل چند مهر بوده و از متن، چيزي در آن نبوده است. عرض وقف‏نامه نيز 31 سانتي‏متر است. سراسر عبارات آن بجز آيات و روايات، که به خط نسخ است، باقي به خط نستعليق نگاشته شده. متن آن به شيوه‏ي مصنوع منشيانه و تا حدي کسالت‏آور است. تاريخ کتابت آن ربيع‏الاول يا ربيع الثاني 1234 است. تعداد 75 مهر ازعلماي آن روزگار بر حواشي ديده مي‏شود که از ميان آنها 43 عدد تقريبا خوانده مي‏شوند و باقي ناخوانا هستند، و از ميان آنها موفق به شناخت تنها چهار تن از صاحبان مهر شديم که ذيلا به معرفي آنها مي‏پردازيم:
1. جناب آخوند ملامحمد کاظم بهبهاني ابن حاج کمال الدين بزاز، که از شاگردان وحيد بهبهاني بوده و از او اجازه‏ي اجتهاد مطلق داشت، شرحي ارجمند بر معارج محقق حلي دارد. فرصت الدوله مي‏نويسد: از علماي بهبهان است شمس مشارق معالي، تاج مفارق اعالي، مروج دين و مقوي شرع مبين، عالم صمداني، آخوند ملامحمد کاظم بهبهاني در نشر علوم دينيه و فتاوي شرعيه عمري را به پايان رسانيد، پس از مرگ در کربلا جنب قبر استادش (وحيد) مدفون شد 8- نامبرده پدر زوجه‏ي سيد اسماعيل بهبهاني پدر سيد عبدالله بهبهاني، روحاني معروف عهد مشروطيت، است. زير عبارت «جرت صيغه الوقف علي النهج المسطور و وقع الاقباض» مهر شريفش با عنوان «لا اله الا الله الملک الحق المبين عبده محمد کاظم» موجود است، که در جاي جاي قباله تکرار شده.
2. مير علينقي بن محمد صالح طباطبائي متوفي به سال 1262 از علماي مبرز و جامع معقول و منقول، شاگرد حاج ملا احمد نراقي و سيد صدر الدين عاملي است 9-، در اصل از عموزادگان واقف است، عنوان مهرش «عبده علي نقي الطباطبائي» است که تحت عبارت «الامر کما زبر فيه لدي» روشن است.
3. سيد نصرالله بن محمد شفيع، همين قدر از او مي‏دانيم که پدر سيد اسماعيل بهبهاني و جد سيد عبدالله بهبهاني ياد شده است. عبارت ذيل به خطش خواناست:
«الامر کما زبر فيه لدي الجاني ابن محمد شفيع، نصرالله الموسوي». عنوان مهرش روشن نيست.
4. مير محمد صادق طباطبائي بن مير محمد صالح، ظاهرا برادر ميرعلينقي ياد شده است.
عبارت ذيل به خطش خوانا، ولي عنوان ناخواناست:
«الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن محمد صالح»
چون تحقيق در صاحبان ساير مهرها سخت متعسر و از موضوع اصلي خارج است، فقط به نامشان و ذکر عبارتشان بسنده خواهيم کرد:
قد صح ما فيه ابن هاشم الموسوي[عنوان مهر:]عبده الراجي صابر الحسيني.
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن احمد[عنوان مهر:]افوض امري الي الله عبده علي الحسني الحسيني
الامر کما زبر فيه لدي[عنوان مهر:]فقط «عبده محمد» در آن خوانده مي‏شود، باقي مغشوش است.
جرت صيغة الوقف علي النهج المسطور لدي العبد[عنوان مهر:]عبده علي اکبر طباطبائي
عبارت روشن نيست، جز: محمد علي شيرازي[عنوان مهر:]عبده محمد حسين الحسيني.
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل ابن محمدباقر[عنوان مهر:]سلام علي ابراهيم (باقي عنوان روشن نيست).
الامر کما زبر فيه ابن‏محمد، محمد جواد (عنوان مهر اصلا خوانا نيست).
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل[عنوان مهر:]: العبد محمد محسن ابن‏مهدي.
جرت صيغة الوقف علي النهج المسطور و القيود و المزبورة وقع الاقباض[عنوان مهر:]اطراف مهر: سوره‏ي توحيد، وسط آن: محمد باقر.
قد صح جريان صيغة الوقف علي النهج المزبور لدي الجاني[عنوان مهر:]الله محمد علي.
الامر کما زبر فيه لدي ابن‏محمد، محمد باقر[عنوان مهر:]عبده الراجي محمد باقر.
جرت صيغة الواقف علي النهج المسطور و وقع الاقباض[عنوان مهر:]ابوالقاسم ابن زين‏العابدين الموسوي.
جرت صيغة الواقف علي النهج المسطور[عنوان مهر:]يا نار کوني بردا و سلاما علي ابراهيم.
جرت صيغة الواقف علي النهج المسطور[عنوان مهر:]زين‏العابدين الموسوي.
الامر کما زبر فيه[عنوان مهر:]بن علي البحراني (آنچه از عنوان مهر روشن بوده، نوشته شد).
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن‏شفيع[عنوان مهر:]لااله الا الله الملک الحق المبين عبده محمد قاسم.
جرت صيغة الوقف علي النهج المسطور و القيود المزبورة و الاقباض کتب العبد الاقل محمد شفيع بن عبدالکريم البحراني[عنوان مهر:]عبده محمد شفيع.
الامر کما زبر فيه لدي احمد بن صادق[عنوان مهر:]نبي من بعدي اسمه احمد.
جرت صيغة الوقف علي النهج المسطور و القيود المزبورة و الاقباض کتب العبد[عنوان مهر:]عبده سليمان (باقي عنوان ناخواناست).
الامر کما زبر فيه لدي ابن‏باقر، محمد جعفر[عنوان مهر:]عبده محمد جعفر بن باقر.
جرت صيغة الواقف علي النهج المسطور و القيود المزبورة و الاقباض کتب العبد الاقل ابن اقبال، نظر[عنوان مهر:]لا اله الا الله الملک الحق المبين عبده نظر.
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن‏جعفر[عنوان مهر:]محمد علي ابن جعفر.
الامر کما زبر فيه لدي ابن‏محسن، محمد ظاهر[عنوان مهر:]محمد ظاهر بن محسن.
الامر کما زبر فيه لدي العبد، ابن محمد الموسوي (عنوان مهر ناخواناست).
... بما فيه لدي... خواجه موسي[عنوان مهر:]يا عزيز الله.
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن محمد شفيع، محمد[عنوان مهر ناخواناست].
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن... ابوعلي[عنوان مهر ناخواناست].
الامر کما زبر فيه العبد الاقل الجاني ابن محمد طاهر، يوسف بهبهاني.
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل[عنوان مهر:]عبده محمد الطباطبائي... (باقي عنوان ناخواناست).
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن‏سليمان[عنوان مهر:]عبده محمدعلي الطباطبائي
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل[عنوان مهر:]عبده محمدعلي... (باقي عنوان ناخواناست).
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن محمدعلي[عنوان مهر:]سليمان بن محمد علي الطباطبائي.
جرت صيغة الوقف علي النهج المسطور العبد الاقل ابن‏محسن[عنوان مهر:]عبده محمدکاظم... (باقي عنوان ناخواناست).
الامر کما زبر فيه لدي[عنوان مهر:]عبده محمد الطباطبائي.
قد صح جريان صيغة الوقف علي النهج المزبور[عنوان مهر:]عبده سليمان الموسوي.
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل ابن علي رضا[عنوان مهر:]موسوي (آنچه روشن است، نوشته شد).
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل[عنوان مهر:]عبده حسين الطباطبائي.
الامر کما زبر فيه لدي....[عنوان مهر:]عبده الراجي محمدباقر.

اراضي موقوفه

بنا به توضيح وقف‏نامه در باب نحوه‏ي تملک اراضي، واقف، برخي اراضي باير و لم‏يزرع را از ملاکان ابتياع مي‏نمايد. پاره‏اي ديگر از اراضي را از قبل مالک بوده و بخشي ديگر نيز به قول وقف‏نامه حسب المصالحه و المواهبه به ملکيت وي انتقال مي‏يابد، چون مالکيت محقق مي‏گردد، صيغه‏ي وقف بر آنها جاري مي‏شود. مجموعه‏ي املاک و مزارعي که روي هم موقوفه‏ي منصوريه را تشکيل مي‏دهند، به شهادت وقف‏نامه به اين قرارند:
1. روستاي منصوريه که مهمترين بخش موقوفه و مرکز آن است که قبلا اراضي پراکنده و تحت مالکيت‏هاي مختلف بوده و به نامهاي اراضي بکان، برکه ليشان، چانک، تل موسي و ديگر اسامي، خوانده مي‏شده‏اند که بعد ازانتقال همه‏ي آنها به ملکيت واقف، آنها را روي هم منصوريه ناميد. در وقف‏نامه، حدود چهارگانه‏اش چنين معين شده است: از سمت قبله متصل به «جدول شهر»، از جنوب به راه «کر بردي» و از صبا به «گچ» و از شمال به «تل حومه». اين روستا شش دانگه موقوف است. 2. مزرعه‏جات قريه‏ي بدلي 3 دانگ؛ 3. مزرعه‏ي سيلاوکي پنج دانگ و نيم و خمس جو؛ 4. مزرعه‏ي قريه‏ي کيکاوس 12 جو و خمس جو؛ 5. مزرعه‏ي منصور بيگي واقع در سمت قبله‏ي قريه‏ي دو دانگه شش دانگ؛ 6. مزرعه‏ي گراب (گرم آب) با آسيابهاي آن واقع در حوالي قريه‏ي دو دانگه 4 دانگ و نيم؛7. قريه‏ي دولت آباد شش دانگ؛ 8. مزرعه‏ي چم شيرازي شش دانگ؛ 9. چم دهدار عبد شش دانگ؛ 10. چم زير راه شيرازي مشهور به چم دندي شش دانگه، 11. سياه‏پوش شش دانگه؛ 12. قريه‏ي طاهر آباد 3 حصه از 24 حصه؛ 13 دشت آهوباز شش دانگه؛ 14. مزرعه‏ي کل شش دانگه؛ 15. مزرعه‏ي گوري شش‏دانگه؛ 16. مزرعه‏ي چم آسياب شش دانگه؛ 17. مزرعه‏ي آسمان گرد شش دانگه؛ 18. مزرعه‏ي کلال دره شش دانگه؛ 19 مزرعه‏جات چم مناف با بنياني قلعه با اراضي و صحاري... در حوالي رودخانه‏ي کردستان 4 دانگ؛ 21 مزرعه‏ي چم عربي واقع در حوالي رودخانه‏ي کردستان شش دانگه با ملحقات و منضمات.

تقسيمات موقوفه

موقوفه‏ي مذکور، ترکيبي از وقف عام و خاص است و واقف، کل اراضي نامبرده را شش دانگ قرار داده و نحوه‏ي تقسيم آن به اين شکل است:
1. يک دانگ به جهت مصرف حضرتي ابي‏عبدالله الحسين و علي بن موسي الرضا، عليهماالسلام، اعم از مصارف عزاداري و کمک به زايرين آن حضرت؛
2. يک دانگ به جهت مخارج مهمانخانه‏ي ارشد اولاد واقف که بعد از وي متولي موقوفه خواهند بود و منافع آن بالاخص بايد به مصرف متکديان و در راه‏ماندگان برسد؛
3. سه دانگ از کليه‏ي املاک به جهت اولاد مذکور واقف سلفا عن سلف؛
4. يک دانگ از کليه‏ي املاک به جهت اولاد اناث واقف سلفا عن سلف. البته سؤالي در مورد چهارم پيش آمد که جوابي بر آن نيافتم، و آن اينکه طبق تحقيق به عمل آمده، بهره‏ي زنان بعد از مرگ قطع مي‏شود و بهره‏اي به اولاد ايشان
نخواهد رسيد، ولي بهره‏ي پسران لا ينقطع است؛ يعني بعد از مرگ، فرزندان آنان را نيز شامل مي‏شود و حال آنکه قيد «سلفا عن سلف» براي دختران و پسران در وقف‏نامه يکسان آمده است!
مطلب مهم ديگري که نبايد مسکوت بماند اينکه، واقف اولويت مصرف درآمد و عايدي موقوفه را چنين قرار مي‏دهد که بايد در وهله‏ي اول صرف تعمير قنوات و زراعت و آباداني رقبات موقوفه گردد و مابقي را طبق تقسيم‏بندي مذکور پخش کنند.

محدوديت‏هاي وقف ‏نامه

محرر وقف‏نامه، بعد از تصريح به وقفيت مؤبد و مخلد، علاوه بر خريد و فروش، اين موارد را ممنوع اعلام مي‏کند: 1. رهن دادن 2. تبديل؛ 3. تغيير قواعد؛ 4. اجاره دادن به هر نحو، چه در عقد واحد چه در عقود متعدده؛ 5. ميراث گذاشتن مصالحه‏ي محصولات رقبات موقوفه و منافع آن با غير؛ 6. عقد صلح بر رقبات و هرجات موقوفه.

توليت موقوفه

واقف، عليه الرحمه، توليت املاک را مادام حياتش به خود محول گردانيده و بعد از خود به ارشد اولاد ذکور خويش نسلا بعد نسل. البته شرط ارشديت توأم با شرط بذل همت در عمل به شرايط وقف است. در صورت انقراض اولاد ذکور، توليت به عهده‏ي اولاد اناث است و در غير اين صورت توليت از آن فرزندان همسر واقف (از غير واقف) است به شرطي که قابليت ضبط موقوفه و حفظ شورط را داشته باشند، و اگر انقراض ايشان را نيز دربرگرفت، لايق‏ترين و نزديک‏ترين افراد به واقف بايد متولي امر توليت باشد، و بر فرض عدم همه‏ي موارد مذکور، توليت با فضلا صلحاست.
و مخفي نماند که بعد از درگذشت واقف، رسم چنين بوده که ارشديت مي‏بايست به تأييد حاکم شرع مي‏رسيد تا ارشد، شرعا متولي شناخته شود. آنچه واقف در وقف‏نامه از متوليان بعد از خود خواسته، هم چنان که گذشت، اين است که در وهله‏ي اول عوايد موقوفه خرج آباداني و زراعت موقوفه گردد و در وهله‏ي بعد به مخارج معين شده، و ديگر اينکه متولي در تکثير عمارت و تحصيل محصول، سعي بليغ نمايد و اگر محلي از محال معهود باير و ضايع ماند. معمور گرداند و سعي موفور به جاي آورد.
متوليان بعد از واقف تا اصلاحات ارضي، همگي از اولاد ذکور وي بودند که هر يک در حيات خويش قائم به وظايف توليت بوده‏اند. ترتيب آنان بعد از واقف چنين است:
بعد از واقف، ارشد اولادش ميرزا سلطان محمدخان و پس از وي، ارشد اولادش ميرزا مهدي خان توليت را به عهده گرفت و چون از عهده برنيامد، اين وظيفه به برادر کهترش ميرزا عليرضاخان بهادر ديوان تفويض شد. پس از او ارشد اولاد بهادر مرحوم سردار امجد منصوري طباطبائي. پس از وي ارشد اولادش مرحوم نجف‏خان منصوري طباطبائي عهده‏دار توليت بودند، که شخص اخير تا اصلاحات ارضي متولي اراضي بود.
واقف در انتهاي وقف‏نامه بعد از ذکر آيه‏ي شريفه‏ي (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه ان الله سميع عليم) هر که را در تغيير قواعد و شرايط وقف‏نامه و تقليل منافع و مداخل موقوفه سعي نمايد، مورد لعن پروردگار و ملائکه و جميع خلق خدا قرار مي‏دهد و اقرار به اخراج املاک مذکور از مالکيت خود مي‏کند و اينکه من بعد تصرفش در آنها از بابت توليت است.
صورت فرمان فتحعلي شاه بر معافيت موقوفه‏ي منصوريه از ماليات ديواني
صورت فرمان فتحعلي شاه بر معافيت موقوفه‏ي منصوريه از ماليات ديواني
10- عنوان مهر فتحعلي شاه:
(العزة لله)
قرار در کف شاه زمانه فتحعلي
گرفت خاتم شاهي ز قدرت ازلي
1217
(صورت طغرا)
1. الملک لله تعالي حکم همايون شد که فروزان اختر آسمان خلافت و شهرياري و تابان‏گوهر عمان سلطنت و تاجداري خجسته فرزند ارجمند مسعود نامدار حسينعلي ميرزا فرمانفرماي مملکت فارس.
2. بفواضل اعطاف خاطر مهر الطاف شاهانه قرين مفاخرت بيکرانه بوده بداند که چون آن فرزند از قرار نوشته‏ي مشروحه‏ي خود که ملحوظ امناي دولت قاهره افتاده قريه‏ي قنات آب مسمي بمنصوريه من محال کوهگيلويه.
3. که جديد الاحداث عاليجاه و رفيع جايگاه و عزت و فخامت همراه سيادت و سعادت اکتناه اخلاص و ارادت آگاه زبدة الساداة و الخوانين العظام ميرزا منصورخان نايب کوه گيلويه و يکدانگ آن را بر روضه مقدسه‏ي حضرت.
4. اباعبدالله الحسين، عليه آلاف الثناء و التحيه، و پنج دانگ را بر اولاد خود وقف نموده و از قرار تصديق عاليجاه ميرزا محمد علي مستوفي آن فرزند و غيره جمع 11- ديواني از قديم و جديد بر قريه‏ي مزبوره قرار نشده و جمعي ندارد.
5. و لهذا بعيد العشب بوده و از ماليات 12- و صادريات و ساير وجوه و حوالجات معاف و مسلم داشته است بنابر کمال مرحمت و عنايتي که نسبت به عاليجاه مشاراليه مبذول و منظور است اين فرمان مبارک به امضاي نوشته‏ي مزبوره صادر
6. و مقرر مي‏شود که در هذه السنة قوي‏ئيل خجسته دليل و ما بعدها آن فرزند از همين قرار معمول، و موافق همان نوشته قريه‏ي مزبور را سيحا بخسا 13- مخصوص مشاراليه دانسته قدغن نمايد که احدي از هيچ بابت تعرض و اهانتي نرساند.
7. و جمعي بر آن بسته نشود ابدا از جمله عوارض معاف و مسلم بوده از هر بابت قدم و قلم کشيده و کوتاه 14- دارند مقرر آنکه عاليجاهان رفيع جايگاهان عزت و جلالت دستگاهان مقربي 15-خاقان مستوفيان عظام.
8. ديوان قضا نظام شرح فرمان مبارک را در دفاتر خلود و دوام ثبت، و از شوائب تغيير و تبديل مصون و محروس دانند و در عهده شناسند تحريرا في شهر رمضان المبارک سنه‏ي 1235.

وقف ‏نامه‏ي بازخواني شده‏ي موقوفه‏ي منصوريه‏ي بهبهان

جناب آقاي ميرزا حبيب الله منصوري طباطبائي، حفيد واقف، در به دست آوردن اسامي قراء و قصبات موقوفه که در قباله ناخوانا بود کمال لطف را فرمودند خدايش حفظ کناد.
بسم الله الرحمن الرحيم و به ثقتي و اعتمادي
الملک لله تعالي جل جلاله و عظم سلطانه و علا مکانه
حمد تو گويم که تويي ذوالجلال
مالک بي‏شائبه‏ي انتقال
1. بهترين کلامي که وزراء عظام و محاسبان کرام از عهده‏ي تحرير آن به اعتراف «لا طاقة لنا» متکلم شد بيرون نتواند آمد واقف الاسراري را سزا (است).
2. که نظام دين و انتظام دولت و فتح ابواب خيرات و مبرات در قبضه‏ي فرقه‏ي زکيه‏ي المتصدقين و المتصدقات نهاد و به اين وسيله ابواب رحمت جاويد بر چهره‏ي اين زمره‏ي رفيعه گشاد.
3. و بذور صدقات و ابواب فتوحات عينيه و فيوضات لاريبيه را در مزارع قلوب ارباب خيرات به آب خلوص نيات تربيت فرمود تا «يوم يقوم الحساب» به مقتضاي کريمه‏ي.
4. (کمثل حبة انبتت سبع سنابل في کل سنبلة مائة حبة و الله يضاعف لمن يشاء) به نيل مثوبات جزيله فايز گردند و صلوات ناميات ساميات و تحف تحيات با برکات نثار و ايثار مرقد.
5. منور و مشهد مطهر صاحب سر «لي مع الله» عالي قدر (من يطع الرسول فقد أطاع الله) سلطان سرير رسالت برهان طريق هدايت مخاطب به خطاب «لولاک لما خلقت الأفلاک».
6. مخصوص به تشريف شريف (أنا أرسلناک) منصوص به نص کريم (و انک لعلي خلق عظيم) سيد و سرور و غياث دين و اشرف و بهتر نسل مبارک حضرت ابراهيم متکلم به کلام اعجاز انجام «کنت نبيا
7. «و آدم بين الماء و الطين» مشرف به تشريف (ما کان محمد أبا أحد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبيين) صدر صفه‏ي اصفيا بدر آسمان اصطفاء ابوالقاسم محمد المصطفي.
8. و بر آل ابرار و عترت اطهار اخيار آن حضرت سيما ابن عم رسول الله و غياث دينيه 16- و قاضي دينه اخ الرسول و بعل البتول الذي ردت له الشمس بعد الافول.
9. صاحب القرابة و القربة کاسر اصنام الکعبة اسدالله الغالب غالب و مطلوب کل طالب امام المشارق و المغارب مخصوص به کلام درر نظام «انا و علي
10. من نور واحد» سلطان الاوليا و برهان الاصفيا اميرالمؤمنين حيدر علي المرتضي صلي الله علي النبي و الولي و السبطين و السجاد و الباقر و الصادق و الکاظم و الرضي و التقي و النقي
11. و العسکري و المهدي المنتظر صاحب الزمان و سائر الائمة البررة المعصومين و الصالحين و التابعين بهم باحسان الي يوم الدين اما بعد بر ضماير واقفان
12. مواقف ملک و ملت و بصاير خبيرات مکاشف رموز دين و دولت پوشيده و مخفي نيست که دنياي غدار ناپايدار و جهان مکار و بي‏اعتبار مقام بقا و مکان
13. ثبات و استقامت نبوده و نيست و خوشا حال دولتمندي که به مؤداي اتبغوا الوسيلة در اکتساب سعادت...17- معظم مطالب خود را صرف.
14. اغتنام مراضي الهي و اهم مآرب خود را اعتصام به حبل المتين خوشنودي حضرت رسالت پناهي، صلي الله عليه و آله، گرداند لاجرم به مدلول آيه‏ي کريمه‏ي (و ما
15. تقدموا لأنفسکم من خير تجدوه عندالله) و حديث صحيح «ان المؤمن يوم القيمة و في ظل صدقته» پيوسته همت به ادراک اکتساب سعادت خيرات و مبرات به سعي تمام.
16. و جد و جهد مالاکلام مصروف دارد و همگي همت بلند نهمت و جملگي نيت ارجمند متوجه حصول اين مقصد اقصي و وصول به اين مرتبه‏ي قصوي سازد مصداق اين سياق از حليه‏ي
17. احوال فرخنده آمال نواب عاليجاه رفيع جايگاه سيادت و سعادت همراه شهامت و بسالت انتباه فخامت و مناعت اکتناه و مستودع الاکاد في الايام مستخدم.
18. ارباب المحبر و المکرمة و النصفة 18- و الشوکة بين جماهير الانام صاحب الخيرات و الحسنات جامع فنون الفاضيل و الکمالات ذي الرفعة و الفضيلة... 19- و الشوکة.
19. و الرأفة و الابهة و الاقبال و الاجلال نتيجة الخوانين الکرام زبدة الاکابر الفخام سلالة السادات العظام عمدة النجباء خاني عظيم المرتبة و الشأن.
20. ميرزا منصورخان، ضاعف الله عمره و زيد اقباله، خلف مرحمت و غفران پناه جنت و رضوان آرامگاه ميرزا سلطان محمد خان الحسني و الحسيني الطباطبائي.
21. بعد از تيقظ و اطلاع بر عواقب امور و حصول علم بر فضيلت وقف علي ما هو المشهور و توسل به اسباب نجات يوم النشور خالصا لوجه الله تعالي
22. و طلبا لمرضاته و هربا من اليم عقابه (يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من أتي الله بقلب سليم) وقف مؤبد شرعي و حبس مخلد ديني نمود تمامي و همگي.
23. مزارع مفصله‏ي ذيل که به وجوه شرعيه حالت البايره بعضي را از ملاک معلومين ابتياع نموده بود و به مال و رجال خود... 20-
24. و بعضي به ملکيت شرعيه و در تحت تصرف شرعي عاليجاه واقف، جاري و مستمر بود و بعضي از املاک مزارع مزبوره حسب المصالحه و مواهبه به واقف.
25. انتقال يافته بود و به مال و رجال خود درصدد تعميرات قنوات و جداول و انهار و اراضي و غرس اشجار و احداث بساتين آن برآمده بود.
26. به اين طريق که تمامي و همگي املاک مزبوره‏ي ذيل را شش دانگ قرار داده فرموده‏اند و شش دانگ را بدين نهج قسمت فرموده‏اند که يکدانگ از آن.
27. به جهت مصرف سرکار عظمت‏مدار الامام الراکع الساجد زين المنابر و المساجد سبط رسول الثقلين و نور العينين الامام بالحق ابي‏عبدالله الحسين،
28. صلوات الله و سلامه عليه، و صاحب الجود و السخا نور حديقة المصطفي و نور حدقة المرتضي الامام بالحق علي بن موسي الرضا، عليه التحيه و الثناء، چه از
29. مصرف تعزيه و چه از مصارف زايرين و مترددين و يکدانگ از کليه‏ي املاک موقوفه به جهت اخراجات مهمان‏خانه‏ي ارشد اولاد واقف سابق الالقاب
30. خاصه مترددين و متوقعين و سه دانگ از شش دانگه‏ي کليه‏ي املاک معينه‏ي مفصله‏ي ذيل به جهت اولاد ذکور عاليجاه واقف سلفا عن سلف و بطنا بعد بطن و يکدانگ
31. از املاک معلومه‏ي مشخصه في الذيل به جهت اولاد اناث واقف سلفا عن سلف و بطنا بعد بطن و هر يک از املاک موقوفه در محل وقوع لغاية الشهرة
32. و نهاية المعرفة عند اهاليها...21- مشهور و مستغني... 22-و تفصيل آنها بدين نهج است که ثبت افتاده مثل هر يک اراضي بکان و قنات قاضي و اراضي دور از خلق و برکه ليشان و چاه خانک و اراضي تل موسي و ساير قطعات اراضي موسومه با اسامي مختلفه که حسب الابتياع و مصالحه و مواهبه به واقف مذکور انتقال شرعي يافته و مجموع آنها متصل است با منع اساس و بنيان قلعه که واقف معظم اليه در اراضي مزبوره بنا کرده و اسامي اراضي مزبوره را منسوخ فرموده و کليه‏ي اراضي متصل به قريه‏ي مذکوره را ملحق به آن ساخته و قريه را موسوم به قريه‏ي منصوريه گردانيد و حدودش از سمت قبله متصل به جدول شهر و از جنوب به راه «کر بردي» و از صبا به گچ و از شمال به تل حومه و راه جنوب تل مزبور با توابع و لواحق از قنوات و سرابان و جداول و انهار و اراضي و صحاري سيحا و بخسا تلالا و وهادا عامرا و غامرا شش دانگه تمام ملک.
مزرعه‏جات چم مناف با بنيان قلعه و اراضي و صحاري سيحا 23- و بخسا 24- تلالا و وهادا 25-عامرا و غامرا 26-واقعه در حوالي رودخانه‏ي کردستان شش دانگه تمام و کمال.
قريه‏ي بدلي و مزرعه‏ي سيلاوک و مزرعه‏ي کيکاوس و اراضي منصور بيگي و اراضي گراب و کليه‏ي طواحين آن
مزرعه‏جات قريه‏ي بدلي و سيلاوک
مزرعه‏ي قريه‏ي کيکاوس
از جمله شش دانگه کليه سيحا بخسا
12-27- جو و خمس جو
قريه‏ي بدلي از اراضي و صحاري سيحا و بخسا 3 دانگ
مزرعه‏ي سيلاوک پنج دانگ و نيم و خمس جو
مزرعه‏ي منصور بيگي واقعه در سمت قبلي قريه‏ي دو دانگه شش دانگه تمام و کمال
مزرعه‏ي گراب با طواحين آن واقعه در حوالي قريه‏ي دو دانگه 4 دانگ و نيم
مزرعه‏ي چم سياه واقعه در حوالي رودخانه‏ي کردستان 4 دانگ
قريه‏ي دولت آباد از اساس و بنيان قريه با اراضي و صحاري سيحا بخسا با قطعات اراضي واقعه در حوالي رودخانه‏ي شيرين که حسب الابتياع به واقف باقي الالقاب انتقال يافته.
قريه‏ي دولت آباد شش دانگه
مزرعه‏ي چم شيرازي شش دانگه
چم دهدار عبد مشهور به چم عربان
چم زير راه شيرازي مشهور به چم دندي شش دانگه
سياه پوش شش دانگه
قريه‏ي طاهر آباد از جمله بيست و چهار حصه سه حصه
دشت آهوباز شش دانگه
مزرعه‏ي کلي شش دانگه
مزرعه‏ي گوري شش دانگه
مزرعه‏ي چم آسياب شش دانگه
مزرعه‏ي آسمان گرد شش دانگه
مزرعه‏ي کلال دره 29- مورد شش دانگه
مزرعه‏ي چم عربي واقعه در حوالي رودخانه ايضا با ملحقات و منضمات شش دانگه تمام و کمال
33. از اراضي و صحاري و قنوات و مجاري شرب مرتبه از جداول متخذه از رودخانه‏ي کردستان و رودخانه‏ي شيرين به اسامي مختلفه
34. من حومه‏ي قصبه‏ي بهبهان وقفي صحيح شرعي مخلد مؤبد مقرون بقربة که نخرند و نفروشند و نبخشند و مرهون نسازند و به ميراث نگيرند و تبديل نگويند و به اجاره‏ي طويله.... مطلقا ندهند
35. لا في عقد واحد و لا في عقود متعدده و از محصولات رقبات موقوفه و منافع آن مصالحه با غير نکنند و عقد صلح و بر رقبات موقوفه و هرجات آن جاري نسازند و در ابقاء آن کوشيده و تغيير قواعد
36. (در) آن را ندهند ان را به وقفيه بگذارند (الي ان يرث الله الارض و من عليها و هو خير الوارثين) و عاليجاه واقف، امنه الله تعالي من اهوال يوم المواقف، توليت موقوفات مذکور را اولا
37. رجوع به نفس نفيس خود فرمود، مادامت ابقاه الله تعالي لاحقاق الحقوق مراکزها، و بعد از خود به ارشد اولاد ذکور خود و پس از آن به ارشد اولاد اولاد ذکور خود نسلا بعد نسل.
38. و عقبا عقيب عقب و اگر عياذا بالله و اولاد ذکور مقطوع النسل گردند اولاد اناث نسلا بعد نسل متولي باشند و اگر عياذا بالله ايشان نيز منقطع النسل شود اولاد اولاد اناث نساء سرکار واقف
39. از ارشديه که قابليت ضبط رقبات موقوفه و حفظ شروط وقفيه و صرف فوايد محصولات اوقاف مزبوره داشته باشد به مصارف شرعيه‏ي زراعت و عمارت و آباداني رقبات موقوفه.
40. برآمده توليت آن در کف کفايت او برقرار بوده باشد و چنانچه خدا نخواسته ايشان نيز منقرض و مفقود گردند به ارشد اقرب الناس الي عاليجاه الواقف و هرگاه
41. العياذا[کذا]بالله ايشان نيز مفقود شوند بعد فقدهم توليت املاک موقوفه با فضلا و صلحا بوده باشد و عاليجاه واقف مصرف محصولات اوقاف مزبوره‏ي فوق را
42. بعد از خرج قنوات و مزارع موقوفه آنچه بماند از قرار قرارداد تقسيم فوق متولي حق شرعي هر يک را به همان قرار که در فوق داده شده رساننده باشد.
43. مقرر و مشروط آنکه متوليان در هر مرتبه از مراتب در استمرار و... 30-وقف مزبور مساعي جميله مبذول دارند و در تکثير عمارت و تحصيل محصول آن سعي بليغ به تقديم رسانند.
44. اگر محلي از محال مزبور ضايع و باير و عديم النفع گردد معمور و آبادان گرداند و سعي موفور و جهد مشکور بجاي آورده و عاليجاه سيادت پناه واقف، موقوفات مزبوره را از ملکيت خود اخراج
45. فرموده و آنها را به تصرف موقوف عليهم داد و به امر توليت متصرف شد و متلفظ به صيغه‏ي شرعيه شد کما هو المقرر في الشريعة الشريفة المقدسة علي شارعها و آله الصلوات و اسلام و التحيه
46. (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه ان الله سميع عليم) فمن سعي في تغيير القواعد و تزييف 31-الشرايط المسطور و تخريب الوقف المشروح و تقليل منافعه و مداخله و محاصيله و بالجمله کل
47. ما يخالف منويات الواقف فعلي الساعي و المغير لعنة الله و الملائکه و الناس اجمعين مخلدا مؤبدا الي يوم الدين و الحمدلله علي ما وقف الواقف بهذا الوقف و اخراج الموقوفات عن ملکيته و تصرفه بها.
48. بامر التوليه المشروحة و وفقنا باتمام تحرير مانوي... 32- خير موفق و معين و بذلک کله وقع الاشهاد و علي الله التوکل و الاعتماد و الختم بالصلوة و السلام علي سيد العباد محمد
2-49. المصطفي المجتبي الهاد... 33- في شهر ربيع ال... 34- 1234 اربع و ثلثين و مأتين بعد الالف من الهجرة النبويه المصطفويه.

پی نوشت:

1-فارسنامه‏ي ناصري، ج 2، چاپ سنگي، ص 267 و 268،
2-حسينعلي ميرزا بن فتحعلي شاه قاجار (1251 - 1203 ه ق). وي در 1214 ه ق به حکومت فارس منصوب شد، و مدت 26 سال حکمران آن ايالت بود. در اوايل سلطنت محمد شاه سر از اطاعت او پيچيد، و در ذي القعده‏ي 1250 دستگير و به تهران آورده شد، و پس از چندي درگذشت. (فرهنگ فارسي معين، ج 6، اعلام)
3- فارسنامه‏ي ناصري، ج 2، ص 268.
4-سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش دکتر نادر وزين‏پور،... ص 126.
5-فارسنامه‏ي ناصري، ج 2، چاپ سنگي، ص 265
6-به نقل از جناب ميرزا محمدرضا منصوري طباطبائي، حفيد واقف.
7-فارسنامه‏ي ناصري.
8-شرح حال آيت الله بهبهاني، علي دواني، ص 19؛ فارسنامه‏ي ناصري، ج 2، چاپ سنگي، ص 269.
9-شرح حال آيت الله بهبهاني، ص 18
10-حکم معافيت فتحعلي شاه را جناب آقاي علي بهبهاني از سرشناسان محترم بهبهان در اختيار نگارنده نهادند که بدين وسيله از ايشان سپاسگزاري مي‏شود.
11-منظور نوعي حق دولتي است (فرمايش شفاهي استاد عبدالحسين حائري)
12-کلمات «بعيد العشب» و «از ماليات» حدسي خوانده شده و دقيقا معلوم نيست
13-يعني: چه آبي و چه ديمي
14-لف و نشر مشوش است؛ کشيده مربوط به قلم و کوتاه مربوط به قدم
15-به تقليد از ادب عرب، مقربين که جمع مذکر سالم است، حين اضافه به ما بعد، از نون عارس شده است
16-کذا «دينيه»، ولي مفهوم نيست؛ شايد «دين» است و دين بعدي به فتح دال باشد
17-بالکل مخدوش است
18-به معني «انصاف‏ورزي» است
19-زير مهر تأييد دادگاه واقع شده و خوانا نيست، ولي شبيه منيفه است
20-مخدوش است.
21-ايضا مخدوش است
22-ايضا مخدوش است
23-ساح سيحا الماء: جري علي وجه الارض. سيح: الماء الجاري علي وجه الارض، معجم متن اللغة، ج 3، ص 421 (منظور زمين آبي است)
24-البخس: الزرع يسقي بماء السماء (همان مأخذ، ج 1، ص 248) (مقصود زمين ديمي)
25-بلند و پست
26-آباد و خراب
27-در بخش اسامي امکنه‏ي موقوفه اعداد به طرز سياق است که در بازخواني به حروفي برگردانده شد
28-اسامي اين دو مزرعه، احتمالي است و موفق به تشخيص صريح نشديم
29-اسامي اين دو مزرعه، احتمالي است و موفق به تشخيص صريح نشديم
30-مخدوش است
31-نابود و ناچيزکردن ا
32-شايد «انه» بوده است
33-مخدوش است
34-مخدوش است

منبع: ميراث جاويدان

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط