نویسندگان:
تیم باتلر و كریسهامنت
مترجم: مجتبی رفیعیان
br />
در این مقاله به معرفی چهار عامل كلیدی و اصلی مؤثر بر ایجاد تغییر میپردازیم، كه سبب ایجاد دگرگونیهای سازنده در شهر لندن و تبدیل آن از یك شهر صنعتی در حال تنزل و افول، به وضعیت و موقعیت فعلی خود به عنوان مركز نمادین جریانهای فرهنگی و مالی جهان شده است. در این نوزایی و دگرگونی كاركردی مؤثر كه به شكلی سریع و جدید با وضعیت 30 سال پیش جهان اتفاق افتاده است، كسانی كه سقوط و انهدام شهرهایی همچون لندن و نیویورك را حتمی میدیدند، به طور كامل متفاوت هستند. (1) چهار عامل اصلی تغییر كه سبب بروز و ایجاد این تحولات در وضعیت لندن در طول دهههای اخیر شده است، عبارتند:
1-افت صنایع تولیدی و كاربریهای حمل و نقل كه سبب ایجاد مكانهای بدون استفادهای در محیطهای شهری شد و بعدها این فضاها برای توسعهی مجدد استفاده شدند؛
2-رشد خدمات مالی و تجاری كه همیشه در اقتصاد لندن نقش محوری داشته است، اما در حال حاضر تبدیل به عاملی اصلی برای نقش جهانی رو به رشد آن شده است. این مسئله موجب ایجاد تقاضا برای فضاهای اداری مدرن در شهر لندن است؛
3-تغییر در ساختار درآمدی و طبقات شغلی گروههای جمعیتی ساكن شهر لندن و همچنین تقاضاهای موردنیاز در خصوص منازل مسكونی؛
4-بافت سیاسی (و دولتی) برای حمایت از فرایند توسعهی شهری و همزمان با آن ایجاد و بهبود شمول و یكپارچگی اجتماعی (2) كه سبب رونق فعالیتهای نوسازی شهری و ایجاد توسعهای گسترده، از سوی دولتهای محلی و مركزی شد.
در بررسی فرایند توسعهی كلی شهر لندن بعد از جنگ جهانی دوم، عامل اول، یعنی ركود صنایع تولیدی و كاربریهای سنتی و قدیمی حمل و نقلی (به طور عمده شامل اسكلهها و همچنین حوضچههای قدیمی، ایستگاههای ریلی و زمینهای اطراف رودخانهی) نقش اساسی در آزادسازی بخشی از لندن برای كاربری مجدد ایفا كردند. این موضوع عامل مهمی، اما ناكافی برای ایجاد و تقویت نوسازی شهری بود. عامل دوم، رشد نظام خدمات مالی و تجاری و به خصوص جهانی شدن آنها بود كه عامل مهمی در نوسازی نواحی شهری به شمار میرفت. سابقهی جهانی شدن لندن شاید به تعبیری- به سیصد سال پیش برگردد، اما منشأ مرحلهی كنونی آن را میتوان در بروز بازار «یورو-دلار» در اواخر دههی 1950 و به ویژه در «تحول بزرگ» قانون زدایی خدمات مالی 1986 دانست. این مسئله سبب ایجاد تقاضادی مؤثر برای فضاهای اداری جدید كه مشخصهی توسعهی مجدد لندن از 1950 به بعد شد. یعنی زمانی كه بیشتر منطقهی مركزی آن هنوز آثار خرابیهای ناشی از بمبارانهای دوران جنگ را در خود داشتند. تحولات اداری اولیه در شهر و منطقهی غربی آن در دههی 1980 به دنبال توسعهی مجدد اسكله مربوط به كانال آبی قناری (3) و طیفی از طرحهای كوچك دیگر در منطقهی مركزی و داخلی روی دادند. اهمیت این توسعهی مجدد مبتنی بر توسعهی املاك صورت گرفت. برای فهم خط سیر بلندمدتتر این جریان، نمیتوان گرایشهای پس از جنگ و نمودهای جدیدتر آنها در لندن مركزی (جایی كه بسیاری از ساختمانهای ساخته شده در دهههای پس از جنگ، هم اكنون در حال بازسازی مجدد هستند) را نادیده گرفت. هر چند بازار املاك و مستغلات اداری، به طور سنتی، بسیار چرخشی و دورهای (4) است، اما بازار اداری لندن، از اوایل دههی 90 تا ركود اواخر 2007 همچنان در حال رشد بوده است. این امر نتیجهی این گرایش است كه به فعالان بازار مسكن، اعتماد لازم برای سرمایهگذاری داده شد كه در این صورت آنان سرمایه گذاریهای خود را حتی در زمانی كه اقتصاد ملی و بین المللی در ظاهر راكد شده است، هم میتوانند حفظ كرده و ارتقا دهند. نقش فزاینده بین المللی شدن شهر لندن، سبب بروز و ایجاد تضمین تقاضای قابل توجهی از سوی شركتهای داخلی و خارجی برای دفاتر كار با كیفیت بالا و همچنین جریان ثابتی از منابع سرمایه گذاری شده است كه خود سبب افزایش قیمتها شد. نكتهی جالب این است كه این تقاضا به دیگر مناطق شهر هم سرایت كرده و منجر به تبدیل فضاهای تجاری و صنعتی قدیمی شهر به دفاتر كار، در مناطق همجوار با شهر لندن شده است. جایی كه در ادبیات شهری معروف به حاشیه یا حریم شهر (5) است.
عامل سومی كه در بالا ذكر شد (یعنی تغییر ساختار درامدی و شغلی) موجب افزایش تقاضا برای املاك مسكونی شد. این مسئله نه تنها در افزایش قیمتها و بروز فعالیتهای شدید ساخت و ساز در ساختمانهای جدید آپارتمانی در لندن مؤثر بود، بلكه عامل تبدیل كاربریهای سابق (زمینهایی همچون انبارها و كاربریهای تجاری و صنعتی) به سمت تولید واحدهای مسكونی گران قیمت برای طبقهی نخبگان جدید هم شده است. این گروهها اغلب در گذشته در مناطق حاشیه شهر سكونت داشتند، یعنی جایی كه دیگر بخشهای توسعهی شهر مرتبط با فعالیتهای اداری گسترش پیدا كرده بودند. تقاضای شدید برای مسكن (كه ناشی از بخشهای رو به رشد شغلی و نیازهای شركتی بوده است) نه تنها منجر به فرایند اصالت بخشی (6) و اعیانی شدن فضاهای سكونتی در قسمت اعظم لندن مركزی شد، بلكه سازوكار افزایش تقاضا برای طیف گستردهای از خدمات موردنیاز برای پشتیبانی از بخش تولید و مصرف اقتصاد لندن هم بوده است. (7)
عامل چهارم، یعنی اراده و عزم سیاسی دولت برای انجام توسعه و نوسازی فضاهای فرسوده و قدیمی شهری به دو صورت عمده تبلور پیدا كرده است: شیوهی اول تشویق توسعهی زیرساختهای لندن (از جمله و از همه مهمتر اقتصاد فرهنگی آن) است تا همچنان شهر بتواند در آینده هم تضمین كنندهی جذابیتی مستمر و مناسب برای سرمایه گذارها و بخش تجاری بین المللی در شهر باشد. شیوهی دوم، حداقل تا حدی، كاهش روندی بوده است كه به گفته ساسن و دیگران، بیرون راندگی تجاری و سكونتی مردم (كه میتوانست منجر به قطب بندی اجتماعی و محرومیت) (8) نامیده میشود.
گاهی سیاستهای دولت آثار به طور كامل متناقضی برجای گذاشته است. برجستهترین نمونهی این سیاست تأسیس شركت توسعهی داكلندز لندن (LDDC) در 1981 بوده است كه از اهمیت كلیدی برای توسعهی مجدد داكلندز (9) در دههی 80 و 90 برخوردار بوده است. این مسئله اهمیت قابل توجهی داشت. چرا كه قرار بود شهر لندن همچنان بتواند در مقابل شهرهایی مانند فرانكفورت و پاریس توان رقابتی خود را در آینده هم حفظ كند. در سالهای اولیه تصور میشد كه این كار میتواند منجر به جابه جایی طبقهی كارگر هم از مناطق مسكونی و هم از بازار كار لندن مركزی شود. (10) در سال 1998، زمانی كه منطقهی داكلندز به طور كامل جا افتاده بود، این سیاست اندكی تضعیف شد و جای خود را به تمركز سیاسی بزرگتری متمركز بر سیاستهای شمول و یكپارچگی اجتماعی (11) داد (12). موفقیت ظاهری نوسازی داكلندز سبب تشویق سیاست مشابهای برای نوسازی كریدور تیمز شرقی شد (كه الان به دروازه تیمز معروف است).
دیگر سیاست دولت مربوط به مجموعهای از سیاستهای نوسازی برای مناطق كوچكتر شهرها و شهرستانهای كشور است. این سیاستها در اوایل دههی 90 با عنوان بودجهی نوسازی تك و منفرد (SRB) مطرح شد كه به شیوهای كلی نگرانه، به ویژه بر مناطق محروم و منفرد برای ایجاد نوسازی تمركز داشت. این سیاست با به قدرت رسیدن حزب كارگر جدید، در سال 1997 با مفهوم مبارزه با محرومیت اجتماعی (13) همچنان ادامه یافت. این سیاست شامل قانون جدید اجتماعات محلی (14) (یا NDC) با هدف كاهش مشكلات مجتمعهای مسكونی از راه تركیبی از دو شیوهی بهبود و ارتقای كالبدی و مهندسی اجتماعی (از جمله كاهش یا تخریب ساختمانهای مرتفع و ساختمان سازی برای فروش یا مالكیت اشتراكی) میشد.
نمونهی خوب این اقدام در لندن مربوط به نوسازی ساختمان هلی استریت استیت (15) در محله هكنی (16) است. هر چند سیاستهای دولت در تثبیت نوسازی در لندن، اسكله و مسیر آبی قناری و بسیاری از تحولات بعدی مانند حوضچهی پدینگتون و تقاطع كینگ (17) از اهمیت برخوردار بوده است. اما عمدهی این امور به وسیلهی سرمایه گذاران تجاری كه در آن دولت تنها نقش كوچك اعطای رضایت برنامه ریزی را ایفا كرده، اجرا شدهاند.
$ زمینه و گرایشهای تاریخی: تغییر از لندن صنعتی به لندن پسا صنعتی
گستره و ماهیت نوسازی فیزیكی لندن معاصر تابعی از توسعهی صنعتی این شهر در سدهی نوزدهم است.
"كمربند تولیدی صنعتی شهر لندن عصر ملكهی ویكتوریا": به طور عمده شامل هلال صنعتی بزرگی (18) میشد كه در اطراف قسمتهای شمالی و شرقی لندن مركزی از انتهای غربی شهر و محدودهی وست اند (19) تا قسمتهای جنوبی سن مریلبون و سن پانكرس تا ایسلنگتن، فینزبری، هولبرن، شوردیچ، بتنال گرین و استپنی كشیده شده است. این هلال تا ساحل جنوبی رودخانهی امتداد پیدا كرده است و در شمال دو امتداد بزرگ دارد، یكی به سمت شمال و شمال غربی به شهرك كنتیش وهالووی یكی به سمت شمال شرق، تا جنوب هكنی و استوك نیواینگتن، امتداد پیدا میكند. این هلال به طور كلی در داخل منطقهای از لندن قرار گرفته كه به طور كامل قبل از سال 1900 ساخته شده است. (20)
علاوه بر این منطقهی تولیدی صنعتی، ماهیت زیرساختهای حمل و نقلی (كه پشتیبان این هلال بودهاند) در نحوهی صنعت زدایی بعدی این منطقه در پایان سده بیستم- به طور عمده از راه ارائهی زمین- نقش حیاتی ایفا كرده است. توسعهی اسكلههای لندن و رشد صنایع مرتبط با كاركردهای بندری كه در سالهای 1805 تا 1926 ساخته شده و به طور روزافزونی به سمت پایین رودخانهی در حال گسترش بودند، در اینجا قابل ذكر است. در ارتباط با اسكلهها، ساخت كانال رجنت (21) كه اسكله قسمت تیمز را در شرق از راه یك قوس در اطراف لندن مركزی به حوضچهی پدینگتون در غرب متصل میكرد، قابل ذكر و اشاره است. عنصر سوم در زیرساختهای لندن مربوط به ساخت شبكهی ریلی و ترمینالهای عمدهی این كلان شهر است كه اكثر آنها شبكهی ریلی گسترده، و محوطههای بارگیری دارند و بعدها فضاهای اضافی آنها برای بعضی از جدیدترین و عمدهترین توسعهها استفاده شدند. به هر حال ذكر این نكته ضروری است كه نتیجهی این میراث، تنها محدود به زیرساختهای صنعتی سده نوزدهم نمیشد. صنعتی شدن زمان جنگ قسمت شمال-غرب داخلی لندن (به عنوان مثال، اطراف پارك رویال) و محدودهی گسترش یافته به مناطق قدیمیتر تولیدی (یعنی توتنهام و ادمونتون در شمال لندن در امتداد رودخانهی لی (22) در معرض كمبود شدید سرمایه گذاری، در دههی 80 قرار گرفتند، زمانی كه صنایع مصرفی، قربانی رقابت تولیدكنندگان اجناس ارزان قیمت سایر مناطق انگلستان و یا كشورهای دیگر شدند. میراث كالبدی حاصله از این توسعهها، از اهمیت زیادی برخوردار بوده است و حداقل این است كه بسیاری از محوطههای ریلی، اسكلهها، كارخانهها و تأسیسات تولید گاز، از دههی 60 به بعد بدون استفادهاند و مناطق وسیعی از زمینها متروكه و به ظاهر بدون استفاده شدهاند.
این مناطق با سابقهی صنعتی، توزیع فضایی منظمی در سطح شهر نداشتند. در مقالهی مهمی كه در ابتدای دههی 70 منتشر شد (یعنی زمانی كه این كاهش سرمایه در مراحل ابتدایی خود بود). ویلموت و یانگ (1973)، لندن را به عنوان شهری كه سازماندهی مكانی آن همچون یك "صلیب" است، توصیف كردند. همان طور كه تصویر 1 نشان میدهد، چهار بازوی این صلیب روی زمینهای پست درههای رودخانه امتداد پیدا كردهاند- رود تیمز از غرب به شرق و رود لی به شمال و رود واندل به جنوب امتداد دارند- مناطق مركز و حومهی شهر كه بر زمینهای بلند واقع هستند، دربردارندهی مناطق ثروتمندنشین لندن است؛ در حالی كه درههای رودخانهای زمینهای پست همراه با خطوط ریلی خود مختص مناطق صنعتی همراه با انبوهی از خانههای كارگری بودند. محوطههای بارگیری ریلی (كه بر زمینهای پست این "صلیب" واقع شده بودند) تبدیل به مركز بزرگترین پروژههای توسعهای در لندن شدند (همچون پدینگتون و تقاطع كینگ).
شکل 1. تقاطع، بیانگر تعامل جغرافیای طبیعی و انسانی در الگوی توزیع مساکن لندن است (ویل مونت و یانگ، 1973)
این مسئله به طور روزافزونی درست از آب درآمد. به طور كلیتر، این میراث به جای مانده از اتفاقات گذشته، زمینه ساز بسیاری از دیگر تغییراتی شد كه در اقتصاد فرهنگی كنونی لندن و بیرون راندگی مسكونی آن رخ داده و در حال رخ دادن است. یك نمونهی تأسف آور مربوط به ساحل جنوبی (رودخانهی تیمز) بین واترلو و محدودهی پل لندن است؛ منطقهای كه تا 10 سال پیش در وضعیت بسیار بدی قرار داشت. این منطقه هم اكنون تبدیل به منطقهی فرهنگی ممتاز لندن شده است. در آن یك ایستگاه برق متروك و رها شده تبدیل به یكی از گالریهای هنری معروف شهر و یكی از ساختمانهای نمادین آن شده است. فعالان بخش مسكن و سیاستگذاران شهری (همان طور كه ویلموت و یانگ پیش بینی كرده بودند) به منافع تبدیل میراث صنعتی به مناظر شهری پساصنعتی كه بلافاصله شاهدی بصری مبنی بر موفقیت شهر در توسعهی یك زیرساخت فرهنگی، مصرفی و مسكونی مورد انتظار از یك شهر جهانی است، پی بردهاند. در انجام این كار، آنها اغلب با استفاده از قدرت خلاقیت و طراحی، انگیزههای دوران گذشته و كاربریهای آن (نظیر جرثقیلهای اسكله، انبارهای قدیمی صنعتی و غیره) را در عصر جدید (و برای كاركردهای نوین) به كار گرفتهاند (جاگر، 1986).
در دههی 1970، لندن همانند نیویورك و دیگر شهرهای جهان (كه روزگاری نقش و كاركرد صنعتی بارزی را در عرصهی فعالیتهای تجاری جهان برعهده داشتهاند) روند مشهودی از تخلیه و گریز مشاغل و مردم را به بیرون شهر تجربه میكرد. حدود 750 هزار نفر تنها طی دههی 70 میلادی، لندن را به نفع سایر مناطق سكونتی رقیب ترك كردند. (23)
محلات و اجتماعات محلی داخلی لندن، همچون هكنی (24) تا یك پنجم جمعیت خود را در سالهای بین 1971 تا 1981، زمانی كه طبقهی كارگر سفیدپوست بسیاری از این محلات را برای یك زندگی بهتر در حاشیه لندن و یا مناطق دورتر ترك میكردند، از دست دادند. (25) در حالی كه طبقهی كارگر سفیدپوست عاملی كلیدی در توضیح این مسئله است. این موضوع به نوبه خود بخشی از یك تصویر بزرگتر از بازسازی شهری است كه در آن شهرهایی كه زمانی شهر طبقات كارگری بودند، شروع به تبدیل شدن به یك اقتصاد مالی محور پسا صنعتی جهانی جدید (26) شدند (27)؛ در حالی كه هزاران نفر در بازار اشتغال شهری از كار معلق شده بودند، بسیاری دیگر، همان طور كههامنت و رندولف نشان دادهاند، (1988) توانستند ترقی كنند و منازلی در حومهی شهر لندن خریداری كنند و به مشاغل مناسبی در حوزهی امور كارمندی و مدیریتی ارتقا پیدا كنند. بنابراین، همان طور كه باك و همكاران (1986) نشان دادند، یك تغییر شكل برجسته، در اقتصاد لندن به وجود آمد، چرا كه مشاغلی از بین رفتند و طبقهی كارگری كه در قسمت مركزی شهر باقی مانده بود، فاقد فعالیت اقتصادی و متمركز در مجتمعهای اجتماعی شدند كه خود یك شكل در حال گسترش از شكل حاشیه نشینی بود. در حالی كه ریشههای «اقتصاد جدید» به این دوره برمیگردد. این اقتصاد به طور قابل توجهی به دلیل تبعات ركود بازارهای مالی و مسكن (كه به ویژه از سال 1987 به بعد به طور شدیدی لندن را تحت تأثیر قرار داد، عقب نگه داشته شد. (28) تنها از اواسط دههی 1990 به بعد بود كه رشد خوب اقتصاد خدمات مالی و كندی فرایند بیرون راندگی نوظهور اوایل تا اواسط دههی 1980 رشد رو به افزایش خود را از سر گرفت (29). این مسئله با وجود وقفههای اندك و كوتاه مدت در اقتصاد ملی و جهانی، از آن زمان كند نشده است.
به دنبال كاهش چشمگیر جمعیت دهههای 1960 و 1970، در دو دههی گذشته، جمعیت لندن دوباره در حدود نیم میلیون نفر افزایش پیدا كرد. (30) چمپیون و كومبز نشان دادند كه هر چند در سال 2001 تعداد افراد خروجی از لندن نسبت به افراد ورودی به آن صد هزار نفر بیشتر بود؛ از دو نظر لندن از دیگر شهرهای انگلستان متمایز است. نخست، برخلاف هر یك از شهرهای مهم عمدهی انگلستان، افزایش خالصی در مشاغل حرفهای و مدیریتی دیده میشود و دوم اینكه این خروج خالص جمعیت بومی به طور عمده با مهاجرتهای بین المللی جبران شده است. آخرین عامل به ویژه در مورد لندن چشمگیر بوده و هم از جهت بعد و ماهیت رشد اخیر این شهر حایز اهمیت است (هال، 2007). بهترین سمبل و نماد عینی این توقف ابتدایی بود، اما ظهور بعدی و در ظاهر غیر قابل توقف آن در رشد شهر لندن مربوط به محدوده داكلندز است. توسعهی اسكلهی قناری (كارناری) در منطقهی داكلندز، مدیریت شهر و سازوكارهای مدیریت شهری لندن را مجبور كرد كه اجازهی توسعهی مجدد بسیاری از ساختمانهایی را كه در دورهی بعد از جنگ ساخته شده بودند و در آن موقع «نامناسب محسوب میشدند»، صادر كند. با وجود نگرانیهای اولیه از اینكه توسعهی مجدد محدودهی داكلندز كه شاید سبب تضعیف جایگاه برجسته شهر شود، در واقع این توسعهی مجدد كمك كرد كه لندن نقش خود را به عنوان یك مركز مالی پیشرو در اروپا مستحكم كند.
زمینهی سیاسی (31)
در سی سال گذشته، تغییرات قابل توجهی در ادارهی لندن رخ داده است. در اوایل دههی 1980، با به قدرت رسیدن مجدد دولت محافظه كار با رهبری مارگارت تاچر و آشفتگی درونی حزب كارگر، شورای شهر لندن بزرگ (32) تحت رهبری شهردار كن لوینگستون در واقع اپوزیسیون سیاسی غیررسمی محسوب میشد. این شورا كه در سالن كانتیهای (33) آن سوی ساختمان مجلس قرار داشت و در سر درب آن تابلوی بزرگی كه نشان دهندهی سطح بیكاری در لندن بود، نصب شده بود، یك رژیم اقتصادی جایگزین را، مبتنی بر تركیبی از 6 ارزش چپی قدیم و جدید، تبلیغ میكرد. شورای مركزی شهر لندن بزرگ، به رهبری لوینگستون توانست به موفقیتهایی در كاهش نرخ بیكاری در لندن و ایجاد مبنایی برای تحلیل یك اقتصاد جدید شهری مبتنی بر فرهنگ و مصرف دست پیدا كند. شاید بتوان واكنش خانم تاچر در انحلال شورای شهر لندن را طبیعی دانست. با بازگشت حزب جدید كارگر به دولت ملی در سال 1997، این حزب خود را برای تأیید درخواست انتخابات برای بازگرداندن حاكمیت واگذار شده به لندن تحت فشار یافت. نتیجهی این كار ایجاد مجمع بزرگ لندن (34) بود كه در آن شهردار نقشی راهبردی و قدرتمند داشت. كن لیونیگستون (كه از بلر و براون در رقابتهای حزبی عقب افتاده بود) خود را نامزد حزب كارگر كرد، ولی نتوانست با وجود شواهد آشكاری، مبنی بر این كه او قویترین نامزد در بین گزینههای ممكن حزب بود، نامزدی حزب كارگر را به دست آورد. وی بعدها به صورت مستقل، نامزد انتخابات شد و توانست با قاطعیت آرا، در انتخابات اول سال 2000 و سپس در سال 2004 كه در آن هنگام عضویت حزب را دوباره به دست آورده بود، پیروز شود. با وجود اختلاف نظر با خزانهداری در مورد نحوهی بهبود زیرساختهای لندن به زودی مشخص شد كه اختلاف ماهوی كمی بین سیاستهای او برای لندن و سیاستهای حزب كارگر جدید برای كل انگلستان وجود دارد. هر دو به دنبال جذب سرمایهگذاری جهانی بودند و قبول داشتند كه موفقیت و خوشبختی ملت به طور عمده به موفقیت لندن، شهری كه نقش موتور محركه اقتصادی و مالی را برای كل كشور دارد، گره خورده است. (35) حزب كارگر جدید، هم در سطح شهر لندن و هم در سطح ملی، در پی كنار گذاشتن اقتصاد صنعتی، به نفع اقتصادی مبتنی بر مصرف و ارائهی خدمات بود. به منظور پیشرفت در این فضای جدید لازم بود كه لندن خود را برای نخبگان جهانی كه نه تنها خواهان جا و مكان تجاری و مسكونی با كیفیت بالا، بلكه متقاضی تأمین بهترین زیرساختهای خرید، تفریحی و فرهنگی بودند، وفق دهد. كن لیونیگستون پیوسته تنوع موجود در لندن را انعكاسی از وضعیت جهانی آن شهر میدانست. (36) ماسی- هر چند به طور كلی طرف دار بحث فوق است- استدلال میكند كه تنشهای حل نشدهای بین نقشهای متعدد جهانی شهر لندن (كه هم خصیصهی درونی و هم بیرونی دارد) وجود دارد و این تنشها مسئولیتهایی را بر دوش لندن هم به عنوان یك ترویج دهنده و همچنین ذینفع این «لیبرالیزم جدید» قرار داده است. تا چه میزان شكل دهی مجدد فیزیكی، اقتصادی و اجتماعی گستردهای كه در لندن روی داده، برای منافع گروه اندك و به بهای محرومیت بسیاری بوده است؟ (37) بحث مورد نظر این است كه تا میزانی حداقل پاسخ به این پرسش بستگی به درك ما از ساختارهای اجتماعی در حال تغییر و نحوهی جذب شهروندان جدید از پس كرانههای ملی و جهانی خود دارد. خطوط افتراق بین برندگان و بازندگان، ناشی از تقسیم طبقاتی قدیم بین اكثریت طبقهی كارگر و نخبگان طبقهی بالا است كه ویژگی لندن قدیمی محسوب میشود. در قسمتهای پایانی به این بحث برمیگردیم و اشاره خواهیم كرد بعضی از شدیدترین تقسیم بندیهای طبقاتی معاصر شهری، نه در طبقه بندی نظام، شغلی بلكه در نحوه و الگوی تصرف فضاهای مسكونی (38) صورت گرفته است.ساختارهای كاربری زمین و اقتصادی در حال تغییر لندن
به تقریب یك سوم نیروی كار لندن در سال 1961 درگیر مشاغل تولیدی بودند، اما این رقم در حال حاضر به 7 درصد رسیده است. برعكس اشتغال در صنایع خلاق، خدماتی و مالی در طول همین دوره به شدت افزایش پیدا كرده و حدود یك سوم كل مشاغل را شامل میشود. این تغییرات از اهمیت زیادی برخوردار بوده و به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است. (39) این ساختارهای اشتغال و اقتصادی در حال تغییر تبعات قابل توجهی هم در كاربری زمین و هم طبقات شغلی داشتهاند.در ادامهی این قسمت، به تبیین تغییرات راهبردی در كاربری زمین كه در 25 سال گذشته در لندن روی داد، پرداخته میشود و در قسمت بعدی به بررسی تغییراتی كه در ارتباط با طبقات شغلی رخ دادهاند، خواهیم پرداخت. در سالهای اخیر، افزایشی در مقیاس و وسعت مناطق تجاری لندن اتفاق افتاده است. علاوه بر توسعهی داكلندز، كه از جهت نمادی، از جهت گذار لندن به یك مركز مالی جدید جهانی بسیار مهم بوده است، در حال حاضر سه «طرح بسیار بزرگ» (40) برای توسعهی لندن مركزی در دست تهیه است (یعنی حوضچهی پدینگتون، تقاطع كینگ و استراتفورد) (شكل2). این طرحها به طور قابل توجهی به زیر ساختهای فرهنگی و اداری لندن خواهد افزود. علاوه بر آن، بی تردید طرحهای درواهی تیمز «تیمز گیت وی» به طور قابل ملاحظهای به تعداد منازل مسكونی لندن اضافه خواهد كرد. تمركز اصلی اقتصاد لندن در حال حاضر بر مناطق شهری زیر دور میزند:
انتهای غربی (41):
كه در حال حاضر مركز دفاتر مركزی صندوق مالی خرید و فروش و همچنین توسعهی سنتیتر املاك و صنایع تبلیغاتی و رسانهای است. این منطقهی همچنین در حال حاضر مركز بسیاری از اقتصادهای متمركز بر تفریحات شبانه لندن است. بنابراین، توسعهی تقاطع كینگ و حوضچهی پدینگتون كه هر دو در حاشیهی محدودهی وستاند قرار دارند، سبب تثبیت و افزایش تأثیر فعالیت اقتصادی این منطقه خواهد شد؛شهر لندن (42):
كه هم اینك مركز طرحهای توسعهای فیزیكی قابل توجهی برای بازیگران عمده جهانی در بانكداری، سرمایه گذاری و صنایع مرتبط با آن (به طور عمده مشاركتهای حسابداری، مشاورهای و حقوقی) است؛محدودهی داكلندز:
كه بسیاری از بانكهای درجهی یك (به عنوان مثال، HSBC,Barclays,Citibank) بازیگران رسانهای پیشرو و تعدادی از شركتهای بزرگ حقوقی و همچنین دیگر بازیگران عمده در اقتصاد مالی بین المللی را به سوی خود جذب كرده است؛محدودهی هیثرو (43):
در جای خود یك مركز عمدهی تجاری برای صنایع برتر تكنولوژیكی (44) و همچنین دفاتر اروپایی برای شركتهای جهانی است كه خواهان داشتن پایگاهی در نزدیكی بهترین فرودگاه جهان از نظر ارتباطی هستند؛محدودهی كرایدون (45):
یك محل اداری در حال توسعه است كه پشتیبان عمدهی فعالیتهایی میباشد كه در دههی 1970 در این محدوده توسعه یافتهاند و این نقش را همچنان حفظ كرده است. به این جهت كه این محدوده در نزدیكی لندن، و نه لندن مركزی، قرار داشت، بهتر میتوانست مدیران میانی بسیار ماهر و كارگران پشتیبان این فعالیتها را جذب خود كند.آنچه كه تمایل داریم در اینجا یادآوری میكنیم، نقش راهبردی آنها در افزودن تأسیسات تفریحی، مسكونی، خرده فروشی و اداری با كیفیت بالا و آماده برای شهر لندن بوده است. چنین طرحهای بزرگ توسعهی مجدد كه در صورت اجرای آنها مراكز مالی و مصرفی از مراكز تاریخی و به نسبت محدود سابق گسترش پیدا كنند، هر روز بیشتر و بیشتر فراگیر میشود (نمونهی خوب این مسئله شیوهای است كه بارسلونا از یك شهر قدیمی در اوایل دههی 1990 و سیدنی ده سال بعد از بندرگاه دارلینگ (46) به وضعیت فعلی رسیدند). در همهی موارد، تغییر شكل یك كاربری زمین منسوخ (و در ظاهر مازاد) به كاربری مدرنتر، آبرومندتر و سودآورتر با هدف دوگانه جلب سرمایه گذاران جهانی و افزایش ارزش سرمایه بوده است. به طور طبیعی آنها در زمانبندی، نقش و محل دقیق خود را با مراكز موجود متفاوت هستند، هر چند كه یك حادثهی بسیار بزرگ مانند مسابقات المپیك را میتوان برای ارائهی اهرمهای سیاسی و همچنین مالی به كار بست.
لندن در ابتدا شاهد بازسازیهای گسترده در دهههای پس از جنگ جهانی دوم بود، زمانی كه مناطق املاك تجاری آسیب دیده از بمباران در شهر و منازل محدودهی ایستاند (47) پاكسازی شده و سپس توسعهی مجدد داده شدند. با این حال، در دههی 1960 بود كه توسعهی مجدد لندن مركزی به صورت حقیقی از یك سو شروع شد و پاكسازی محلهای قدیمی بمبها و ساخت دور اول ساختمانهای اداری مرتفع و از سوی دیگر توسعهی مجدد مناطق وسیعی از منازل مسكونی خصوصی، با كیفیت پایین برای تبدیل آنها به مجتمعهای مسكونی آغاز شد. نمونههایی از چنین اشكال توسعهی تجاری در این دوره را میتوان دفاتر كاری بلند مرتبهی در منطقهی (48) شهر- و كمی بعد- توسعهی سنتر پوینت (49) به وسیلهی هریهایمز در تقاطع جادهی توتنهام كورت و خیابان آكسفورد در محدوده وستاند (50) نام برد. هر دو به منظور ارائهی مكانی بسیار جدید و امروزی برای شركتهای آن زمان طراحی شده بودند: چنین سازمانهایی به صورت پلكانی متشكل از بخشهای متعدد و جداگانهای بودند كه به هركدام از آنها میشد یك طبقهی جدا با دفاتر كار اختصاصی برای مدیران و معاون آنان اختصاص داد. بسیاری از این ساختمانهای تجاری دیگر "قابل استفاده" محسوب نمیشوند و زمین آنها پس از تخریب ساختمان، دوباره نوسازی خواهند شد.
ساختارهای شركتی جدید و فناوریهای اطلاعات نیازمند ساختمانهای متنوع با سقفهای بلند و طبقات تجاری بزرگ و پارتیشنبندیهای قابل انعطافی بود كه به صورت گروهی اجرا میشوند. سبكها و الگوهای شركتی هم در حال تغییر بودهاند كه این مسئله منعكس كنندهی حركتی در سمت جدایی از سبكهای مدرنیستی به نسبت كاربردی و زاهدانهای در بسیاری از ساختمانهای بلند به سمت سبكهای معماری غیرمعقولتر و استفاده از موادی است كه بازگوكنندهی وضعیت فعلی ساكنان آن به عنوان اربابان معاصر دنیای اقتصادی هستند. شكست مجتمعهای مسكونی بلندمرتبه، داستانی آشنا و تكراری است هرچند كه قابل توجه خواهد بود كه بدانیم چشم بسیاری هنوز هم به شدت، به دنبال ساختمان باربیكن (51) در وسط شهر است. این موضوع بیانگر این واقعیت بود كه در صورت استفادهی مناسب از منابع و مواد ساخت، براساس استانداردهای بالا، یك ساختمان مرتفع- حداقل برای خانوارهای مرفه و بدون فرزند- چگونه از مطلوبیت برخوردار خواهد شد.
این طرحها، نه تنها مناطق وسیعی از ناحیهی لندن مركزی را در دههی 1960 و 1970 تغییر شكل دادند، بلكه هم اینك هم موضوع بسیاری از فعالیتهای توسعهی مجدد به شمار میروند. به هر حال تأكید ما به طور عمده متمركز بر طرحهای بزرگ توسعهی مجدد تجاری است كه در محلهای فعالیتهای گذشته صنعتی، بندری یا حمل و نقلی روی داده و یا طراحی شدهاند. این طرحها از توسعهی مجدد مناطق مسكونی لوكس مانند بندرگاه چلسی در اسكله چلسی گرفته، تا توسعهی گستردهی مناطق مسكونی اسكله (52) در جنوب لندن و توسعهی مناطق مسكونی داكلندز از جمله (53) در روی زمینهای تأسیسات گاز بكتون شامل میشوند. طرحهای دیگر شامل (54) در گذشته كارخانه برق (55) برنامهی توسعهی مجدد كارخانه (56) و مجموعهای از طرحهای دیگر (57) هستند. داكلندز بزرگترین توسعهی مجدد اروپا و اسكلهی قناری بزرگترین مركز تجاری جدید اروپا هستند كه طرحهایی برای گسترش بیشتر در اطراف آنها وجود دارند (58). زمانی كه داكلندز به مركز نمایشگاهی اكسل، فرودگاه شهر لندن و بزرگراه داكلندز متصل شود، مشخص خواهد شد كه توسعهی مجدد قابل توجهی روی داده كه سبب ایجاد دهها هزار شغل شده و مركز تجاری لندن را كه در دههی 1990 داشت به سمت شرق كشیده میشد، تغییر جهت داده است.
شركت توسعهی داكلندز LDDC همچنین طرحهایی را برای ساخت هزاران خانه و آپارتمان شخصی جدید ارائه داد. تأكید زیاد شركت بر تأمین خانههای شخصی به جای ایجاد مجتمعهای مسكونی عمومی، به طور شدیدی توسط گروههای مختلف مورد انتقاد قرار گرفت، اما در طرح شركت توسعهی داكلندز LDDC به طور كامل مشخص بود كه آنها میخواهند بازار مسكن محلی را از اجازهی اجتماعی (كه 85 درصد از منازل در برج هملتس را در سال 1981 قبل از توسعهی مجدد داكلندز تشكیل میداده است) تغییر دهند. شركت توسعهی داكلندز قصد داشت یك بازار مسكن متعادلتری را برای طبقات متوسط به بالای اجتماع ایجاد كند. بیشك این یك فرایند بیرون راندگی و اعیانی شدن با حمایت دولت بوده است كه در آن تعداد كمی از منازل جدید در اختیار خانوادههای محلی قرار داده شدند؛ هر چند در اینجا ذكر این نكته مهم است كه در پایان دههی 80 صاحب خانههای اجتماعی اقدام به خرید آپارتمانهای به اصطلاح غیر قابل فروش كرده و با این كار بسیاری از توسعه دهندگان خصوصی را از قید كفالت آزاد كردند. محدودهی اسكله قناری، تبدیل به یك خوابگاه درجهی یك برای كارمندان جوان شهر شده است. (59) در ظاهر بیرون راندگی مردم و جابه جایی وجود داشته است، اما با این حال اشتباه است اگر این موضوع ناشی از شكست سیاستهای نوسازی شهری تصور شود چنان كه بعضی از منتقدان نوسازی تمایل دارند، این گونه سخن بگویند. اگر این شكست است، پس شهرهای زیادی هستند كه مایلند این شكست را تجربه كنند!
طرح مناطق ریلی تقاطع كینگ نمونهی دیگری از توسعهی مجدد گستردهی زمینهای نیمه مخروبه و فاقد كاركرد مناسب شهری است كه با فاصلهی كمی در شمال ایستگاه راه آهن تقاطع كینگ (كه بهترین ارتباط را با كلیه ترمینالهای لندن به شبكه مترو دارد) واقع شده است. خیابانهای اطراف ایستگاه تقاطع كینگ و سن پانكراس دارای یكی از طولانیترین «چراغ قرمزهای» محلات لندن است؛ در حالی كه مناطق مخرابهای در اطراف این محدوده، در اشغال كارخانههای سیمان و بازیافت و تفكیك زباله در اوائل دههی 1970 بودند طرحهای قدیمی برای توسعهی مجدد این منطقه وجود داشته است، اما این طرحها قربانی بازار اداری سالهای 1974 (در این به اصطلاح بحران بانكداری ثانویه) و سپس ركود اوایل دههی 1990 شدند. در نتیجه، این منطقه به جز ساخت با تأخیر كتابخانهی جدید بریتیش، در زمینی در نزدیكی غرب ایستگاه پانكراس، به طور عمده همچنان توسعه نیافته باقی مانده است. با این حال، در اواسط دههی 1990، طرحهایی برای تبدیل سن پانكراس به صورت ترمینالی برای ارتباط راه آهن تونل كانال به بروكسل، لیل و پاریس مطرح شدند. صاحبان زمین بلافاصله پتانسیل بسیار تجاری محل را با توجه به موقعیت عالی آن، نه تنها به بقیه جاهای لندن، بلكه به مناطق شمال و میدلندز هم ترجیح دادند. طرحهای توسعهی مجدد، همانگونه كه تشریح شده است، دارای بخش عمدهای از دفاتر كار و خرده فروشی بود كه گروههای فشار محلی كه مصمم بودند منافع بیشتری را از جمله فضاهای خانه سازی و فضاهای باز برای ساكنان محلی به دست آورند، به شدت در مقابل آنها مقاومت میكردند. به هر حال در این مقطع زمانی چنین به نظر میرسد كه گویی ساكنان محلی پس از انجام مناقشههای حقوقی و مجموعهای از طرحهای به تعویق افتاده، بخش بیشتر این دعوای حقوقی را باختهاند.
به تقریب مجموعهی مشابهی از موارد در طرح توسعهی مجدد حوضچهی پدینگتون كه وستاند را به غرب متصل میكند)؛ یعنی همان كاری كه تقاطع كینگ برای شرق ایفا میكند- هم در مخاطره قرار دارد. انبوه سازان قصد دارند این زمین را به طور عمده برای ساخت دفاتر كار و خانههای مجلل جدید در منطقهای كه دارای ارتباطات محلی عالی به مناطق مرفه غرب لندن و همچنین فرودگاه هیثرو (با فاصلهی 15 دقیقه از ایستگاه پدینگتون) و از راه شبكهی قطار سریع السیر از مسیر كریدور ام 4 به ریدینگ و بریستول است، استفاده كنند. تقاطع كینگ، حوضچهی پدینگتون (همان گونه كه از اسم آن پیداست) توانسته است با توجه به مزایای زیبایی شناسی حریم كانال كه از این منطقه عبور میكند، سرمایه ایجاد كند. مسئله عمده در هر دو طرح توسعهی اشاره شده، ماهیت از لحاظ اجتماعی غیرقابل قبول توسعه رخ داده در آنها، به نفع خانه سازی لوكس و توسعهی خرده فروشی به علاوه گسترش بخشهای مالی و تجاری و توسعههای اداری است كه در درون آنها صورت گرفته است.
ساختار اجتماعی در حال تغییر لندن
در 20 سال گذشته بحثهای قابل توجهی در مورد ساختار اجتماعی در حال تغییر لندن به طور خاص و شهرهای جهانی به طور عام مطرح شده است. (60) مباحثات مذكور در حول و حوش این مسئله مطرح میشد كه آیا چنین شهرهایی بیشتر دو قطبی شدهاند یا نه؟ دو قطبی شدن را به عنوان ساختاری اجتماعی متشكل از سهم بیشتری از گروههای درآمدی بالاتر و پایینتر به قیمت كاهش در سهم گروههای درآمدی متوسط تعریف كردهاند- توجیحات دیگری هم مطرح شدهاند مانند اینكه چنین شهرهایی بیشتر حرفهای شده (یعنی اینكه این شهرها رشد در میانه و اوج را تجربه كردهاند) و یا اینكه بیشتر كارگری شدهاند (یعنی به طور عمده رشد به طور عمده در پایین اتفاق افتاده است).تا این زمان، بیشتر شواهد اشاره به تقسیم آتلانتیكی (61) دارند، از این جهت كه با وجود نابرابری درآمدی در حال رشد كه شهرهای پاریس، لندن و دیگر شهرهای اروپایی از خود بروز میدهند، شواهد كمی مبنی بر قطبی شدگی اجتماعی حاد كه در نیویورك و لوس آنجلس دیده میشود، در این شهرها وجود دارد. (62) با این حال، به تازگی میو همكاران (2007) در تحقیقات خود در مورد مهاجرتهای گسترده و جدید كارگری، درستی این ارقام را برای لندن به چالش كشیدند. این یافتهها مبتنی بر تحقیقات كیفی گستردهای (برخلاف رویكرد همنت) شامل جوامع خاصی از مهاجران است. این گروهها به دلایلی به طور كامل روشن در نظرسنجیهای رسمی گسترده و فراگیر، مانند آمارگیری نیروی كار (63)، یا سرشماریهای ده ساله كه محققانی مانند همنت از آنها استفاده كردند، دیده نمیشود. در حالی كه تردید اندكی وجود دارد كه مهاجرتهای درونی مقیاس گسترده تقاضا برای تعداد زیادی از مشاغل ساختمانی و خدماتی را در چند سال گذشته برآورد كرد و تضمینی بر پرداختهای اندك برای این بخش بوده، شواهد سرشماری برای دورهی 1981-2001 نشان دهنده این موضوع است كه در مجموع لندن بیشتر تبدیل به یك شهر طبقهی متوسط با رشد قابل توجهی در طبقات متوسط حرفهای و مدیریتی شده است. بنابراین پرسشهای روش شناختی جالبی در اینجا مطرح میشود. همان گونه كه باتلر و همكاران (2008-73-4) نشان دادند در تحلیل ساختار طبقاتی در حال تغییر لندن، لندن داخلی نسبت بالاتری از گروههای اجتماعی بالا (مشاغل حرفهای و مدیریتی بالاتر) و گروههای اجتماعی پایین (كسانی كه هرگز شاغل نبوده یا مدتهای طولانی بیكار بودهاند) نسبت به دیگر قسمتهای انگلستان دارد. با این حال تحلیل حاضر همچنین نشان میدهد بیشترین كاهش (1981-2001)در بین گروه طبقهی كارگران پیر، روی داده است. هرچند این مسئله مشكل حادی ایجاد نكرده است، اما موجب شده جای خود را به گروههای جدید خانوادههای كارگری غیرمتخصص طبقهی متوسط و متوسط به پایین داده است. پس نابرابری همچنان در لندن وجود دارد، اما شواهد اندكی از قطبی شدگی اجتماعی بین دو لایهی انتهایی بالا و پایین طبقات شغلی در كار ساسن دیده میشود. بنابراین این یافتهها، تأییدی از این استدلالهای پال (1998) و ساندرز (1990) در ابتدای دههی 90 در مورد یك «تودهی میانی» (64) جامعه است كه- طبق گفتهی آنها- در حال تغییر شكل هرم سنتی اجتماعی به شكلی شبیه یك پیاز (لایه لایه) میباشد. بنابراین آنچه ما در دو دههی بین سرشماریها دیدهایم، شكلگیری مجدد جغرافیای طبقات اجتماعی لندن است كه منعكس كنندهی تغییر شكل ساختار صنعتی لندن و تسلط روزافزون مشاغل مالی، تجاری، خدماتی و صنایع خلاق و توجه جدیدتری به مجاورت و دسترسی به مركز لندن است. بیان این حرف به معنای اتخاذ یك موضع «ساده لوحانه» در رابطه با لذت زندگی در یك شهر جدید طبقهی متوسط نیست. (65) برعكس، تغییرات در ساختار طبقهی شغلی شاهد افزایش تندی در درآمدها و نابرابری درآمدی شده است، چون حقوق و مزایای دهگان اول بسیار سریعتر از گروههای دیگر افزایش پیدا كرده است كه این موضوع موجب اختلاف بیشتر نابرابریها شده است. (66) پس لندن به طور همزمان هم یك شهر طبقهی متوسط بیشتر و هم شهری نابرابرتر در دهههای اخیر شده است. گروههای كوچك طبقاتی جدیدی هم با تقسیمات برجسته در داخل طبقهی متوسط بروز كردهاند. این مسئله تبعات عمیقی داشته است، به ویژه از جهت بازار مسكن؛ چرا كه اندازه و قدرت خرید گروه، نخبهی جدید به طور قابل توجهی قیمت ملك را از سال 1995 به نقطهای رسانده كه قیمت متوسط اكنون بسیار بیشتر از آن حدی است كه افراد یا خانوارها حتی با درامد طبقهی متوسط بتوانند تصور مالك خانه شدن در قسمت اعظم لندن را در سر خود بپرورانند.
در انتهای دیگر این مقیاس، فعالیت «صاحب خانههایی كه به قصد اجاره ملك میخرند» و رشد طبقات متوسط به بالای جدید را با تقاضای روزافزون برای منازل مركزی و سبك زندگی در مركز لندن با رشد مدام فرایند اعیانی شدن و بیرون راندگی مردم از مناطق وسیعی از لندن مركزی مرتبط میدانند. (67) چندان اغراق آمیز نخواهد بود، اگر ادعا شود كه- به استثنای مجتمعهای مسكونی- بیشتر لندن مركزی در حال حاضر شاهد فرایند بیرون راندگی مردم بوده است. با افزایش تقاضا و بالا رفتن قیمتها، تقاضای طبقهی متوسط برای مسكن به تدریج به سمت بیرون به ویژه به سمت شرق سوق داده شده است.
آنچه كه زمانی مناطق طبقهی كارگری در ایستاند سابق بودند، هم اكنون به صورت مناطق مسكونی مطلوب با دسترسی نزدیك به شهر لندن قلمداد میشوند. بسیاری از مناطق طبقات متوسط به پایین در مالكیت طبقهی كارگری در حومه شرقی اكنون در معرض فرایند جابه جایی مجدد طبقاتی و اشغال به وسیلهی طبقات متوسط وسیلهی سیار از جمله گروههای سیاه پوست و اقلیت قومی قرار گرفتهاند. (68) برایند دیگر این فرایند گسترش ساختمانهای آپارتمانی لوكس و تبدیل به احسن ساختمانهای تجاری و صنعتی سابق در مركز لندن است. (همنت و وایتلگ، 2007).
این فرایند را میتوان شكل خاصی از اعیانی شدن و بیرون راندگی مردم نام داد كه در نتیجه قیمتگذاری مجدد مناطق مركزی شهر به وسیلهی اقلیتی از طبقات متوسط كه مایل هستند در مجاورت رستورانها، بارها و امكانات تفریحی زندگی كنند، به وجود آمده است. این فرایند از اهمیت قابل توجهی در نوسازی مناطق مخروبه تجاری و صنعتی سابق مانند كلركنول، اسپیتالفی، شوردیچ و بورو در حومهی شهر برخوردار است و این موضوع هم از جهت نزدیكی به شهر لندن و وستاند كه نیاز به رفت و آمدهای طولانی را از بین برده و در بسیاری موارد پیاده روی به محل كار را هم ممكن كرده، صادق است. به علاوه در سالهای اخیر، تعداد زیادی طرحهای توسعه برای آپارتمانهای مسكونی جدید در مركز لندن به ویژه در طول رودخانه و در داكلندز (69) تصویب شدهاند.
اقتصاد فرهنگی نوسازی شهری (70)
نوسازی مشتمل بر تعاملی بین محیط ساخته شده و سیاستهای اجتماعی است، اما اینكه هدف این تعامل چیست، همیشه مشخص نیست. یك تنش طولانی بین تشویق برای یكپارچه سازی اجتماعی و رقابت اقتصادی وجود داشته است. همان طور كه نوسازی داكلندز نشان میدهد، دولت به طور كامل آمادگی آن را داشته است تا اعیانی شدن و بیرون راندگی مردم، محرومیت و جابه جایی را برای اینكه بتواند از رقابت پذیری بلندمدت لندن به عنوان یك مركز اقتصادی محافظت نماید، تحمل كند. از سوی دیگر كسانی چنین مطرح كردهاند كه این راهبردی بسیار خطرناك است. چرا كه در صورت موفقیت سبب ایجاد محرومیت اجتماعی، انشقاق و بالقوه میزانی از دوقطبی شدگی خواهد شد و این خطر وجود دارد كه سبب فراری دادن همان گروههایی شود كه شهری همچون لندن را تبدیل به یك داستان موفق اقتصادی كردهاند. از طرف دیگر، كسانی هم هستند كه میگویند تا زمانی كه دولت آمادهی بازسازی بناهای لندن و محیط اجتماعی آن نباشد، این شهر آن درجه از «مطلوبیت» كه هم اینك به عنوان بخشی ضروری برای یك راهبرد اقتصادی محسوب میشود، نخواهد داشت. (71) از این جهت تلاش حزب كارگر جدید برای مهندسی راهی جدید در ایجاد تعادل بین همبستگی اجتماعی (72) و رقابت پذیری اقتصادی را میتوان سیاستی دقیق و معقول ارزیابی كرد. این نكته را به شكلی بسیار روشن، به تازگی شهردار سابق لندن، كن لیوینگستون بیان كرده است كه: اگر لندن میخواهد شكوفا شود، باید تبدیل به شهری جهانی شود، كه نه تنها سرمایه، بلكه مردم سایر نقاط جهان را هم به خود جذب كند. برای اینكه لندن برخوردار از سرمایه بتواند موفق شود، به نظر وی- این شهر میباید پذیرای جمعیتهای متنوعی كه هم اینك آنجا را وطن خود میدانند، هم باشد. این جنبهی اجتماعی وضعیت جهانی لندن را به تازگی پیترهال (2007) و دورین ماسی (2007) كه در قبل مسئله نوسازی لندن را از منظری به تقریب متفاوت بررسی كرده بودند، مورد اذعان كردهاند. هر دو تأكید دارند كه لندن معاصر شهری مهاجرتی است و این تعامل با عوامل جهانی، اینك یك جنبهی حیاتی از توسعهی كنونی لندن است. به گفتهی امین و همكاران (2000) هر چند لندن نمیتواند همچون مجسمهی آزادی نیویورك شود كه پناهگاه و ملجأ تودههای فقیر، خسته و خواهان آزادی است، شود، اما در هر دو برداشت، لندن برای اینكه بتواند به خوبی ایفای نقش كند باید تبدیل به «شهری برای همه و نه برای اقلیتی محدود» شود. سیاستهای نوسازی باید مسائل مربوط به منافع اقتصادی فردی و همچنین پذیرش اجتماعی (73) را مدنظر قرار دهند. شهردار اسبق لیونیگستون نقش مركزی را كه سیاستهای فرهنگی در اینجا ایفا میكنند، به خوبی شناخته بود. یكی از نوآوریهای GLC این بود كه سیاست فرهنگی نه تنها مبنایی برای پذیرش گروههای اجتماعی به حاشیه رانده شده، ارائه میدهد، بلكه با ترویج «اقتصاد فرهنگی»، در جای خود یك عامل اقتصادی عمده هم محسوب میشود. (74) در ادامهی این بخش، توجه خود را به حوزهی سیاست فرهنگی و شیوههایی كه در آن- حداقل به صورت بالقوه- سبب تمركز و ارتقای همبستگی اجتماعی و افزایش رقابت آمیزی اقتصادی در لندن در پیرامون یك «اندیشه مقدس» است كه از راه تلاش برای توجه به تودههای مردم و نه فقط ارائهی یك تجربهی فرهنگی برای نخبگان سنتی مصرف كننده فرهنگی شده است.توجه به این نكته ضروری است كه امروزه تولید فرهنگی و نقش صنایع فرهنگی تبدیل به عنصری مهم در رشد و شكوفایی اقتصاد لندن شده است. در حالی كه زمانی استدلال میشد كه سطح امكانات فرهنگی بازتابی از قدرت اقتصاد پایه است، هم اینك بی تردید فرهنگ تبدیل به مؤلفهی اصلی اقتصاد شهرها شده است. (75) امروزه برای تبدیل شدن به یك شهر موفق، یك شهر باید یك زیرساخت فرهنگی و یك برنامهی جاری ساخت ساختمانهای مهم مختص به امور فرهنگی داشته باشد. برای مثال طرحهای توسعهی بانك جنوب همچون (76) و نوسازی سالن فستیوال و حتی شاید شیوهای كه موزهی فرانك گری گوگنهایم توانست بیلبائو را از تنزل پساصنعتی كه به دنبال بستن صنایع فولاد و كشتی سازی آن روی داد، نجات دهد، همه نمونههایی هستند كه در لندن روی دادهاند. (77) توسعهی فرهنگی هم اكنون بخشی از راهبردهای نوسازی محسوب شده و ادارهی فرهنگ، رسانهها و ورزش خواهان یك راهبرد نوسازی فرهنگی از طرف همهی مقامهای محلی است. شركتهای مشاورهای تأسیس شدهاند كه به مقامات محلی كمك كنند تا بتوانند گذشته تاریخی خود را تبدیل به كالاهایی فرهنگی برای گروههایی از مصرف كنندگان با سلیقههای مختلف كنند. با این حال، فرهنگ تنها فقط یك محرك اقتصادی نبوده است، بلكه همچون یك چسب اجتماعی است كه جوامع متنوع را با احترام گذاشتن به جنبههای این تنوع كنار هم نگه میدارد. نمونههای فراوانی از مثال مذكور وجود دارند. خزانه داری انگلستان به تازگی تأمین بودجهی یك پروژهی بزرگ «سرمایه گذاری برای پس انداز» (78) در بانك جنوب را تأمین كرد، تا تحقیق كنند كه تا چه میزانی تأمین كنندگان فرهنگی محصولات خود را در اختیار جوانان تعدادی از محرومترین و حاشیهترین محلات لندن قرار دادهاند. با این حال، هیچ كدام از اینها تا زمانی كه تمامی گروهها به شهر دسترسی نداشته باشند- نكتهای كه مؤید نقش كلیدی حمل و نقل در نوسازی شهری است- محقق نخواهد شد.
حمل و نقل: اتصال مناطق مختلف شهر به یكدیگر
فرهنگ نمونهای از شیوهای را ارائه میدهد كه در آن نوسازی «نرم» عنصری كلیدی از «ابزار نوسازی» تلقی میشود. فرهنگ همچنین به ارائهی نمونهای از اینكه نوسازی چگونه میتواند به عنوان عامل تقویت یك محیط با فضیلت و ارزشمند (79) محسوب شود، واجد اهمیت و ارزش است. فرهنگ همچون یك چسب اجتماعی هم عمل میكند. با وجود این ارائهی محصولات فرهنگی ارتقادهندهی اقتصاد شهری بوده و جذب كنندهی كسانی است كه ممكن است نه مصرف كننده و نه تولیدكنندهی فرهنگی باشند و به گونهای دیگر علاقه مند به وقوع آن باشند. به هر حال برای تحقق این امر، عنصر حیاتی دیگری در برنامهی كاری نوسازی وجود دارد، یعنی حمل و نقل. حمل و نقل از جهتی پیونددهندهی جنبههای اجتماعی و فیزیكی نوسازی بوده و همچنین میتواند آن را به یك چرخهی اقتصادی كامل تاریخی تبدیل كند. همان طور كه ذكر شد، بیشتر نوسازیهای كالبدی لندن در فضاهایی صورت گرفت كه به دلیل از بین رفتن صنایع قدیمی و فناوریهای حمل و نقل بدون استفاده رها شده بودند:به عنوان ساكنان لندن، ما هم اكنون در شهری زندگی و كار میكنیم كه «نرسیدن به محل كار» در كنار موضوع و مسئله گرانی مسكن و مسائل آموزش و پرورش، تبدیل به موضوعی رایج در گفت و گوهای روزمرهی مردم بر سر میز شام و در كنار آبسردكن ادارات شده است. حمل و نقل همانطور كه شهردار جانسون میگوید، چیزی است كه نه تنها به ایجاد ساختاری یكپارچه و منسجم جهت رساندن مردم به سر كار كمك میكند، بلكه گروههای مختلف مردم را هم قادر میسازد تا بتوانند استفادهی كاملی از داراییهای اقتصادی، فیزیكی و فرهنگی شهر بكنند. اگر قرار است لندن تبدیل به شهری «برای همه و نه برای گروهی خاص» شود لازم است حمل و نقل- به مفهوم واقعی كلمه- كارآمد و در دسترس تمامی مردم باشد. این مسئله شاید توضیحی باشد كه چرا این شهر به هدفی وسوسه انگیز برای تروریستهایی كه میخواهند شهر و استقلال نسبی شبكهی متروی آن را مختل كنند، تبدیل شده است. با این حال، حمل و نقل لندن آن چنان هم كه تصور میشود، روان نیست و سالهاست كه از نبود سرمایهگذاری رنج میبرد. بیشتر خطوط حمل و نقل بینظم، غیرقابل اعتماد و بیش از اندازه شلوغ هستند: این خطوط همچنین یك الگوی شعاعی را دنبال میكنند كه سفر در محلات مختلف لندن را به جز تعداد معدودی- مثل خط شمال لندن كه به صورت محیطی دور شمال لندن از ریچموند در غرب تا ولویچ در شرق حركت میكند- مشكل میكند.
به تازگی، زیرساختهای تازهای از جمله امتداد خط (80) (كه در موفقیت اسكلهی قناری نقش كلیدی داشت) راه آهن داكلندز كه قسمتهای جدید شهر را در طول رودخانهی تیمز در شرق به هم متصل میكند، ساخته شدهاند. خط شرق لندن اكنون از كرایدون در جنوب تا هكنی در شمال امتداد داده شده است و این سبب اتصال مناطقی شده كه در قبل برای یكدیگر غیرقابل دسترس بودند طرح كراس ریل (81)- كه به تازگی تصویب شده- غرب را از هیثرو به وستاند و شهر و همچنین حومههای شرقی متصل خواهد كرد. شهردار اسبق، كن لیونیگستون ادعا میكرد كه این پروژهی عظیم همان اثری را برای لندن خواهد داشت كه RER برای پاریس داشت و برای تداوم حیات اقتصادی لندن حیاتی است هر چند كه مخالفان تنها آن را پیونددهندهی حومهی شهر به مركز و یكدیگر دانستهاند. شكی نیست كه چنین پروژههایی آثار گستردهای بر مناطق در گذشته محروم و رها شده، داشتهاند. زمانی كه برای اولین بار خط ویكتوریا ساخته شد، توانست سعادت و رفاه را به كانون بری (82) (كه مناطقی در حال تنزل و مخروبه بودند) آورد و آنها را به مناطقی كه در آن بانك داران تاجر با افتخار زندگی میكردند، تغییر شكل دهد. به تازگی، امتداد دادن خط DLR به گرینویچ سبب تغییر شكل منطقه شده و آن را تبدیل به یك منطقهی مركزی كرده است كه تنها 22 دقیقه از شهر فاصله داشته و تأثیر آن بر قیمتهای خانههای تراسدار هم به همین میزان عمیق بوده است. كسانی ممكن است با چنین پروژههایی به طور دقیق به این جهت كه سبب فرایند اعیانی شدن فضا میشود، مخالفت كنند؛ اما چنین نظراتی در مورد توسعهی شهر تنها میتواند مطلوب كمونیستهای پل پت باشد. تداوم سرمایه گذاری در حمل و نقل نه تنها به دلیل رقابت آمیزی اقتصادی و همبستگی اجتماعی آن، بلكه به دلیل جایگزین كردن اتكا به خودروهای شخصی و كاهش آلودگی و میزان گاز كربن در شهر به روشنی مؤلفهای حیاتی از راهبرد نوسازی لندن محسوب میشود. اعمال و افزایش هزینههای تردد در منطقهی مركزی لندن و سرمایه گذاری عواید به دست آمده در شبكهی اتوبوسی سبب افزایش بسیاری در سفرهای روزانه و حتی شبانه شده است- هر چند میتوان استدلال كرد كه قیمتگذاری بالا برای اتومبیلهای شخصی سبب شده است كه مركز لندن تبدیل به مكانی با تشخص مكانی بالا برای زندگی شود.
نتیجهگیری:
روث گلاس (1964) در حدود 40 سال پیش اصطلاح اعیانی شدن فضا و بیرون راندگی مردم (83) را به واژگان شهری وارد كرد، تا فرایندی را از تغییرات اجتماعی كه در آن زمان از قبل در مركز لندن به طور كامل فعال بود، توصیف كند. از آن موقع، همانطور كه عنوان شد، لندن حداقل از نظر طبقه بندی شغلی تبدیل به شهری به طور عمده طبقهی متوسط شده است. به علاوه كاربریهای قدیم زمین و فناوریهای كهنه در واكنش به تحولات به طور عمده اقتصادی جای خود را به كاربریهای جدیدی دادهاند. این تغییر شكل در بافت شهری روی داده است كه از پایتخت ملی در قلب یك اقتصاد صنعتی و قدرت امپراتوری رو به زوال تبدیل به آنچه هم اینك «شهر اول» یك اقتصاد جهانی نوظهور نامیده میشود، شده است. با انجام این كار، این شهر از یك شهر به طور عمده تك قومی كه براساس طبقاتی تقسیم بندی شده بود، به شهری چند قومی كه رشد آن تحت تأثیر مهاجرتهای جهانی قرار دارد، تبدیل شده است.به عقیدهی ما این پویایی است كه سبب ایجاد تغییرات در زیرساختهای فرهنگی، اجتماعی و فرهنگی آن در طی 25 سال گذشته شده و وضعیتی ایجاد شده است كه هم اكنون حدود 30 درصد از جمعیت این شهر در خارج به دنیا آمدهاند و درصد مشابهی از آنها غیر سفیدپوست هستند. با این حال، قصد بر این نیست كه ادعا شود طبقهی اجتماعی دیگر از اهمیتی برای فهم پویایی ساختار طبقاتی لندن برخوردار نیست- برای تحلیل چگونگی اینكه طبقهی اجتماعی هنوز منبع اصلی تقسیم بندی اجتماعی است (84). سخن ما این بود كه سیاستهای فرهنگی و حمل و نقلی، عناصری اساسی از نوسازی شهری به جهت پتانسیلی كه آنها در حل تنش بین رقابت آمیزی اقتصادی و همبستگی اجتماعی و (به طور روزافزونی) پایداری زیست محیطی- كه بسیاری برآنند كه اكنون تبدیل به نیروی محرك نوسازی شهری- هستند (85). با این حال، هنوز یك مسئله اصلی باقی مانده كه در بحث ما به آن پرداخته نشده است؛ یعنی توان خرید مسكن. مسكن از قدیم محرك نوسازی شهری بوده و گمان بر این بود كه میتواند منجر به منافع اجتماعی و بهداشتی برای كسانی شود كه قادر نیستند داراییهای فردی را به بازار مسكن بیاورند. در سالهای اخیر، زنجیرهای از دولتهای محافظه كار و حزب كارگر جدید به طور فعالی در كاهش سرمایه گذاری در اشكال سنتی (شورا) مجتمعهای مسكونی نقش داشتهاند. دلایل متعددی برای این امر ذكر شدهاند، اما این شك وجود دارد كه یك اراده از سوی هر دو حزب وجود دارد، تا خود را از آنچه به طور عمده یك شكل اجاره طبقهی كارگری بوده، خلاص كنند. تبعات این سیاست به طور كامل واضح هستند: این كار منجر به یك بازار مسكن به طور كامل دو قطبی شده است. این مسئله به خصوص در لندن جایی كه نه تنها طبقات از لحاظ اقتصادی غیرفعال و كارگری بلكه همچنین بسیاری از طبقات متوسط نیز هم اكنون قادر به داشتن منزل و یا ادامهی اقامت در شهر نیستند، صادق است. این دو قطبی شدگی موقعیتهای زندگی بسیار جدیتر از تقسیمات به نسبت بیخطر بازار كار بودهاند.
نابرابری مسكن هنوز یكی از جدیترین مسائل پیش روی كسانی است كه علاقه مند به نابرابری اجتماعی در لندن هستند. این مسئلهای است كه به ظاهر با وجود كاهش چشمگیر در قیمت مسكن در لندن و جاهای دیگر همچنان بدتر میشود. شاید با درجهی چشمگیری كمتری تبعات قیمتهای بالای مسكن در كیفیت زندگی حتی شهروندان با درآمد بالا كسانی كه تنها میتوانند در قبال دسترسی به مكان زندگی و یا / امنیت سر پناه در یك بخش صاحبخانههای را به رشد به زندگی در نزدیكی محل كار خود ادامه دهند. "خرید برای اجاره" این آفت جدید بازار مسكن لندن، اغلب یك امنیت سرپناهی حداكثر 6 ماهه ارائه میدهد و كاهش مراقبت و معاشرت در این خیابانها به طور كامل آشكار است. تا زمانی كه مشكل نابرابری مسكن حل نشود، این خطر وجود دارد كه برای بسیاری از اهالی لندن نوسازی شهری چیزی جز اعیانی شدن و یا تخریب شهری نباشد و هرچه آنها سهم بیشتری از حقوق خود را عوارض بدهند، امكانات كمتری نصیب آنان میشود و این مردم مجبورند در یك محله كثیف در محاصرهی از ثروت عمومی زندگی كنند. در حالی كه میتوان این چنین استدلال كرد كه سیاستهای نوسازی موفق سبب ایجاد یك محیط با تشخص میشود، سیاستهای شكست خورده به ظاهر همچون یك دور باطل همچنان عمل خواهند كرد.
پینوشتها:
1. اوكونر، 1973.
2. social inclusion
3. Canary Wharf
4. Cyclical
5. City Fringe
6. Gentrification
7. ساسن، 2001
8. Social Polarization and Exclusion
9. Docklands
10. براونیل 1990؛ كریلی و همكاران، 1991؛ فاستر، 1999.
11. Social Inclusion
12. براونیل و همكاران، 1988.
13. Social Exclusion
14. New Deal for Communities
15. Holy Street Estate
16. Hackney
17. King's Cross
18. The Great Industrial Crescent
19. West End
20. هال، 1962: 7-226.
21. Regent's Canal
22. Lee
23. باك و همكاران، 1986.
24. Hackney
25. همنت، 1982؛ رادولف، 1988.
26. a new global post-industrial finance-driven economy
27. ساسن، 2001.
28. همنت، 2003.
29. لیز، 2000.
30. چمپیون و كومبز، 2007: 448.
31. The Political Context
32. The Grater London Council
33. County Hall
34. Greater London Assembly
35. ماسی، 2007.
36. هال، 2007؛ ماسی، 2007.
37. امین و همكاران، 2000.
38. Housing Tenure
39. باك و همكاران، 1986؛ فایناشتاین و همكاران، 1992؛ باك و همكاران، 2002؛ همنت، 2003.
40. mega Schemes
41. West End
42. City of London
43. Heathrow
44. High-tech
45. Croydon
46. Darling Harbor
47. East End
48. London Wall
49. Center Point
50. West End
51. Barbican
52. Surrey
53. Galleons reach
54. Tote Modern
55. Bankside
56. Battersea
57. نیومن و اسمیث، 2000.
58. روسیتر، تایمز، 16 ژولای 2007.
59. باتلر، 2007.
60جانستون، 1994.
61. Atlantic Divide
62. همنت، 1994 الف، 1994ب، 1996ب؛ همنت و كراس، 1998؛ باك و همكاران، 2002؛ پرتسیل، 2004.
63. Labor Force Survey
64. middlemass
65. اسلاتر، 2006.
66. همنت، 2003.
67. باتلر و لیز، 2006.
68. همنت و همكاران، 2007.
69. دیویدسون و لیز، 2005؛ باتلر، 2007.
70. The Cultural Economy of Urban Regeneration
71. فلوریدا، 2005.
72. social inclusion
73. social inclusion
74. سكات، 2000.
75. زوكین، 1995.
76. Tate Modern,Globe Theatre
77. ویكاریو و مونیه، 2003؛ همنت و شووال، 2003.
78. Invest to Save
79. virtuous circle
80. Jubilee
81. Cross Rail
82. Canonbury
83. Gentrification
84. باتلر و همكاران، 2008.
85. راكو، 2007.
ایمری، راب، لیز، لورتا، راکو، مایک؛ (1390)، نوسازی شهر لندن؛ حكمرانی، پایداری و اجتماع محوری در یك شهر جهانی، ترجمهی مجتبی رفیعیان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات، چاپ اول.