مهندسي فرهنگي؛ راهكار مقابله با تهاجم فرهنگي

در كنار عوامل متعدد و متنوع سخت‌افزاري، عوامل غيرمادي و به اصطلاح "نرم"، همواره تأثيري تعيين‌كننده در نتيجه رقابت‌ها و چالش‌ها دارند. تشخيص صحيح زمان، مكان و نحوه مواجهه امري است كه در گرو اعتماد ناشي از تسلط بر قواي موجود و در دسترس مي‌باشد. "اعتماد" را مي‌توان خروجي نظامي مستقر و تثبيت‌شده دانست كه امكان بقاي توأم با پويايي را براي سيستم فراهم مي‌سازد. تهاجم فرهنگي به مثابه يك چالش فقط زماني مي‌تواند براي نظام جمهوري اسلامي مثمر ثمر واقع گردد
يکشنبه، 19 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهندسي فرهنگي؛ راهكار مقابله با تهاجم فرهنگي
مهندسي فرهنگي؛ راهكار مقابله با تهاجم فرهنگي
مهندسي فرهنگي؛ راهكار مقابله با تهاجم فرهنگي

نويسنده:محمد امير شيخ‌نوري
در كنار عوامل متعدد و متنوع سخت‌افزاري، عوامل غيرمادي و به اصطلاح "نرم"، همواره تأثيري تعيين‌كننده در نتيجه رقابت‌ها و چالش‌ها دارند. تشخيص صحيح زمان، مكان و نحوه مواجهه امري است كه در گرو اعتماد ناشي از تسلط بر قواي موجود و در دسترس مي‌باشد. "اعتماد" را مي‌توان خروجي نظامي مستقر و تثبيت‌شده دانست كه امكان بقاي توأم با پويايي را براي سيستم فراهم مي‌سازد. تهاجم فرهنگي به مثابه يك چالش فقط زماني مي‌تواند براي نظام جمهوري اسلامي مثمر ثمر واقع گردد كه حضور فرهنگي خود را مبتني بر مباحثي چون مهندسي فرهنگ و مهندسي فرهنگي شفاف و مستند ساخته باشد. مقاله حاضر مهندسي فرهنگي را به مثابه راهكار مقابله با تهاجم فرهنگي بررسي كرده است.
يافتن روشي براي استمرار شيوه گذشته استعمارگران در استثمار كشورهاي مستعمره، دغدغه‌اي بود كه مدام در انديشه سلطه‌گران پرورانده مي‌شد. در همين چارچوب بود كه تهاجم اروپاييان از حالت نظامي تغيير كرد و رنگ و بوي فرهنگي يافت.
استعمارگران براي حفظ موقعيت خود و استمرار استثمار و بهره‌كشي از جوامع زير سلطه، پس از سلطه نظامي با اقدام‌هاي حساب‌شده، تخريب فرهنگ جوامع زير سلطه را آغاز نمودند و نظريه‌هايي تدوين ‌كردند كه در حقيقت چيزي جز نظريه ناهنجار نژادپرستي نبود. به عنوان مثال مي‌توان به سياست جذب تدريجي اهالي بومي اشاره كرد كه تلاش كم‌وبيش خشونت‌آميزي براي انكار فرهنگ زير سلطه بود، و همچنين نظريه "آپارتايد" كه براساس تسلط اقتصادي و سياسي يك اقليت نژادپرست بر مردم افريقاي جنوبي تدوين، و به كار گرفته شد و مستلزم انواع جنايت‌هاي تجاوزكارانه بر ضد انسانيت بود. شكل عملي آپارتايد عبارت بود از استثمار طاقت‌فرساي نيروي كار سياهان، كه با فجيع‌ترين طرزي كه بشريت تاكنون به خود نديده بود در اردوگاه‌هاي متمركز به بند كشيده، و سركوب مي‌شدند.[1] اين نمونه‌هاي عملي، معياري است كه با آن مي‌توان درام تسلط امپرياليستي بيگانه و مواجهه آن با واقعيت فرهنگي مردم تحت سلطه را سنجيد. همچنين اين نمونه‌ها انعكاس پيوند دوجانبه وضعيت فرهنگي با وضعيت سياسي و اقتصادي را در رفتار جوامع انساني نشان مي‌دهد. در حقيقت فرهنگ همواره عبارت است از زندگي يك جامعه، برآيند كم‌وبيش آگاهانه فعاليت‌هاي سياسي و اقتصادي آن جامعه، انعكاس كم و بيش پوياي انواع روابطي كه در آن جامعه برقرار است، و از يك‌سو رابطه انسان با طبيعت (فردي يا اجتماعي)، و از سوي ديگر رابطه بين افراد، گروه‌ها، قشرها يا طبقات اجتماعي. تجربه سلطه استعماري نشان مي‌دهد كه استعمارگر براي تداوم بهره‌كشي، نه تنها نظامي براي سركوب زندگي فرهنگي مردم مستعمره به‌وجود مي‌آورد، بلكه بيگانگي فرهنگي بخشي از جامعه را نيز سبب مي‌شود و آن را گسترش مي‌دهد. وي اين عمل را يا توسط به‌اصطلاح جذب مردم بومي، يا با ايجاد شكافي اجتماعي بين نخبگان بومي و مردم جامعه انجام مي‌دهد.[2]
بدين‌ترتيب فرهنگ استعماري كوشيده است در زمينه‌هاي تمدن، جامعه‌شناسي و مردم‌شناسي، تسلط سياسي و اقتصادي جوامع استعماري را توجيه كند، مثلاً آراي مربوط به تبعيض نژادي براي توجيه و مشروع جلوه دادن بهره‌كشي قوي از ضعيف به‌وجود آمده و بدين‌گونه فرهنگ استعماري كوشيده است اين ستم را نوعي برتري طبيعي جلوه دهد. اصرار اغراق‌آميز گروهي از اقتصاددانان، جامعه‌شناسان و تاريخ‌نويسان استعماري درباب تأثير آب و هوا و اوضاع اقليمي در رشد اقتصاد و تمدن، از همين جا نشأت مي‌گيرد.
تمام نويسندگاني كه درباره استعمار قلم مي‌زنند، آشكارا يا به طور ضمني به آموزش و پرورش نيز توجه مي‌كنند. البر ممي نشان مي‌دهد كه چگونه وجوه تشابه و اختلاف ميان نظام‌هاي آموزشي كشور قطب و مستعمره هر دو عليه استعمارزده كار مي‌كنند. مواد درسي و زبان تدريس در مدارس مستعمرات به طرز حيرت‌انگيزي نظير مدارس كشور قطب، به‌ويژه مدارس مخصوص فقراست. در مدارس ابتدايي توجه خاصي به زبان، ارزش‌ها و هنجارهاي اروپايي (مسيحيت) و تحقير همه آنچه ساده‌بينانه است مي‌شود.
تاريخي كه به استعمارزده مي‌آموزند تاريخ كشور خود او نيست. گويي همه چيز خارج از موطن او روي داده است. كتاب‌ها از جهاني با او سخن مي‌گويند كه ذره‌اي يادآور دنياي خودش نيست. معلمش راه و رسم پدرش را دنبال نمي‌كند؛ او ديگر جانشين شكوهمند و رهايي‌بخش پدرش نيست.[3]
مدارس مستعمرات در عين حال فقط براي عده معدودي ساخته شده است. با سواد كردن به معناي اروپايي آن به طور كلي افزايشي نيافته است و شيوه‌هاي پيشين آموزش و پرورش نيز به لحاظ پيوند نزديك خود با فرهنگ استعمارزده تحقير مي‌شوند. افريقايي‌ها خيلي زود متوجه شدند قدرت از آن كيست و در وضعيت استعماري فقط آموزش نظري اروپا را خواستار شدند. اگرچه اين نوع آموزش ارتباط چنداني با واقعيت زندگي آن‌ها نداشت، اين تنها راه رهايي از فقر و فقدان فرهنگي بود كه وضعيت استعماري بر او تكليف مي‌كرد. ولي رفتن به مدارس نظري اروپايي نوعي دوگانگي مداوم در استعمارزده به‌وجود مي‌آورد. البر ممي استدلال مي‌كند كه دو زباني بودن موجب بروز يك جامعه فرهنگي در استعمارزده مي‌شود كه هيچ‌گاه به كلي ريشه‌كن نمي‌شود.
دو زبان داشتن صرفاً به منزله در اختيار داشتن دو وسيله نيست، بلكه درواقع به معناي مشاركت در دو قلمرو رواني و فرهنگي است. در اينجا، دو جهاني كه با دو زبان مجسم و مفهوم مي‌شوند در ستيزند؛ اين دو زبان، زبان استعمارگر و زبان استعمارزده‌ مي‌باشد.[4]
بالا بودن درصد ملت‌هايي كه ترجيح مي‌دهند پس از استقلال رسمي همچنان روابط نزديكي با كشور استعماري سابق خود داشته باشند گواه موفقيت آموزش استعماري در "همانندسازي" (Assimilation) تحصيل‌كردگان مستعمره در نظام فرهنگي و اقتصادي جهاني كشور استعمارگر است.
موقعيت استعماري، فرهنگ ملي را تقريباً در كلّيت خود متوقف مي‌كند. در چارچوب سلطه استعماري، فرهنگ ملي و ابداعات و دگرگوني‌هاي فرهنگي نه وجود دارد و نه مي‌تواند وجود داشته باشد. در زير سلطه استعماري، فرهنگ ملي، فرهنگي مطرود است و ويران كردنش طبق نظام و نظم به وسيله استعمار دنبال مي‌شود. در پايان يكي دو قرن استثمار، دورنمايي از فرهنگ ملي به‌وجود مي‌آيد كه خشك و بي‌فروغ است، و در آن از خلاقيت و جوشش خبري نيست.[5]
هر فرهنگي براي اينكه شكفته شود به چارچوب و ساختماني نياز دارد، اما به طور مسلم ويژگي‌هايي كه زندگي فرهنگي استعمارزده را مي‌سازند، در رژيم استعماري از بين مي‌روند يا فاسد مي‌گردند.[6] ديگر اينكه اين فرهنگ، كه در قديم زنده و به روي آينده باز بود، حال بسته مي‌شود و محبوس و در غل و زنجير اختناق و مقررات استعماري مي‌خشكد. چنين فرهنگي كه هم هست و هم موميايي شده است، عليه اجزاي خود به كار مي‌افتد. موميايي شدن فرهنگ، تفكر فردي را هم موميايي مي‌كند.[7] از طرف ديگر اروپاييان براي ناديده گرفتن و بي‌اعتبار كردن فرهنگ‌هاي زير سلطه، استعمارزدگان را بدون فرهنگ و تمدن معرفي مي‌نمايند.
موس (Mauss)، جامعه‌شناس فرانسوي، تمدن را اين طور تعريف مي‌كند: "مجموعه پديده‌هايي به قدر كافي متعدد و به قدر كافي مهم كه در تعداد قابل ملاحظه‌اي از سرزمين‌ها بسط يافته باشد." مي‌توان از اين مطلب چنين نتيجه گرفت كه فرهنگ، تمدني است خاص يك جامعه يا يك ملت كه هيچ‌ جامعه و ملت ديگري در آن شركت ندارد و مُهر ملت يا جامعه‌اي خاص به نحوي پاك‌نشدني به روي اين فرهنگ خورده است.[8] به عبارت ديگر فرهنگ همواره عبارت است از زندگي يك جامعه، و بدين‌ترتيب هر فرهنگي اختصاصي است چون محصول اراده‌اي ويژه و واحد است. در نتيجه هيچ ملّت و هيچ جامعه‌اي بدون فرهنگ و تمدن يافت نمي‌شود و اين ادعاي استعمارگران كه كشورهاي تحت سلطه خود را بدون فرهنگ و تمدن معرفي مي‌نمايند، به منظور تداوم سلطه مي‌باشد.
بنابراين فرهنگ‌ها در جهان گوناگون‌اند و هيچ فرهنگي دشمن فرهنگ ديگر نيست. پس بايد ميان فرهنگ‌ها گفت و شنودي سالم و سازنده برقرار گردد تا هر فرهنگي در تماس با فرهنگ ديگر پيراسته و آراسته شود.[9]
امام‌خميني(ره) در اين باره مي‌فرمايد: "استقلال فرهنگ، استقلال جامعه، بي‌شك بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي‌دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بعدهاي اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد، ولي پوچ و پوك و ميان‌تهي است. اگر فرهنگ جامعه‌اي وابسته به فرهنگ مخالف باشد و از آن مرتزق گردد، ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا مي‌كند و سرانجام در آن مستهلك مي‌شود و موجوديت خود را در تمام ابعاد از دست مي‌دهد. استقلال و موجوديت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت مي‌گيرد و ساده‌انديشي است كه گمان شود با وابستگي فرهنگي، استقلال در ابعاد ديگر يا يكي از آن‌ها امكان‌پذير است. بي‌جهت و از روي اتفاق نيست كه هدف اصلي استعمارگران، كه در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زير سلطه است."[10]

مراحل تهاجم فرهنگي

با طرح اين مطالب مي‌توان گفت كه در تهاجم فرهنگي سه مرحله تمايز به شرح زير وجود دارد:
الف‌ــ الغاي فرهنگ خودي: هدف از اين مرحله قطع رابطه فرهنگي مردم با گذشته پرافتخار خويش است. اين مرحله با ظرافت و دقت طراحي و اجرا مي‌شود. فرق اساسي آن با تهاجم نظامي، مشخص نبودن چهره مهاجم است. افرادي كه قبلاً تعليم ديده‌اند با القاي شبهات و وسوسه‌هاي شيطاني، مردم را نسبت به ميراث علمي و فرهنگي خويش بي‌اعتنا و دلسرد مي‌كنند. براي مثال، ملّت ايران در گذشته مفاخري در دانش‌ طب داشت كه از آن جمله مي‌توان به ابوعلي‌سينا اشاره كرد. آثار ارزشمند وي چون قانون ده‌ها بار در اروپا تجديد چاپ، و سال‌ها در مراكز علمي آن‌ها تدريس شده است. اما مهاجمان فرهنگي در اذهان مردم طب قديم را با خرافه هم‌ارز كرده بودند. دشمن براي رسيدن به اهدافش در اين مرحله اقداماتي از قبيل دين‌زدايي، تغيير خط و زبان و تحقير فرهنگي را مورد توجه قرار داده است.
ب‌ــ القاي فرهنگ بيگانه: در اجتماعي كه ارزش‌هاي فرهنگي آن فراموش شوند، مفاخر فرهنگي به عنوان الگو و اسوه مورد توجه قرار نگيرند، باورها و ارزش‌هاي ديني سست گردند، ويژگي‌هاي استقلال فرهنگي مانند دين، زبان، خط، ... از بين بروند يا تحقير شوند، و روحانيت و رهبران ديني منزوي گردند، زمينه براي پذيرش ارزش‌ها و الگوهاي ديگران آماده مي‌شود. در چنين جامعه‌اي به راحتي مي‌توان فرهنگ بيگانه را ترويج كرد.
نگاهي به بعضي از كشورهاي همسايه يا مروري به وضع اجتماعي كشورمان در دوران پهلوي نشان مي‌دهد كه چگونه ارزش‌هاي غربي، به سهولت جانشين ارزش‌هاي اصيل اسلامي مي‌شود.
ج‌ــ تثبيت فرهنگ بيگانه: به كار گماردن افراد وابسته و ايجاد نهادها و تأسيسات مختلف بين‌المللي و ملّي و در رأس آن‌ها ايجاد دولت‌هاي وابسته، از كارهايي است كه در اين مرحله انجام مي‌شود. بنابراين ايجاد مؤسسات فرهنگي بين‌المللي مانند سپاه صلح، باشگاه‌هاي لاينز و روتاري را بايد با ديد سياست تثبيت فرهنگي ارزيابي كرد. در سطح ملّي نيز روي كار آوردن دولت‌هاي وابسته و اقدام‌هايي نظير تأسيس مدارس به سبك غربي، رواج بي‌حجابي و آداب و رسوم غربي و اقدام‌هايي مشابه تحت عناويني چون اصلاحات، مدرنيسم، نوسازي و... با حمايت و قدرت دولت وابسته، از اين گونه هستند؛ شيوه‌اي كه در زمان حكومت رضاخان و پسرش، محمدرضاشاه، دقيقاً در پيش گرفته شد. استعمار مي‌خواهد فرهنگ را، كه عامل مقاومت در برابر سلطه بيگانه است، از حالت پويا به حالت ايستا درآورد. در اين صورت براي مقاومت و مبارزه در برابر اين سلطه، ملت‌هاي زير سلطه متوجه ريشه خويش مي‌گردند؛ يعني از همان جايي شروع مي‌كنند كه استعمار آن را ويران كرده و اين مبارزه‌اي است كه از فرهنگ جامعه آغاز مي‌شود.[11]

مهندسي فرهنگي

مهندسي فرهنگي، در حقيقت تلاش در جهت تقويت اجزاي اصلي فرهنگ اسلامي و ملّي كشور و پاسداشت آن در برابر نفوذ و تأثير فرهنگ مخرب غربي در پرتو چينش مناسب و تعيين جايگاه صحيح تمامي ابعاد و ويژگي‌هاي فرهنگي جامعه ماست و دستيابي به نتيجه در خور اين تلاش‌ها، نيازمند طرح مهندسي فرهنگي مي‌باشد.
گفتمان فرهنگ نزد مقام معظم رهبري، برترين گفتمان تلقي مي‌شود. مهندسي فرهنگي در حقيقت بيانگر تلاش رهبر معظم انقلاب و نهادهاي مسئول به منظور ارتقاي فرهنگ اسلامي ــ ملي در كشور، جلوگيري از ايجاد بحران‌هاي فرهنگي و هويتي، ممانعت از نفوذ فرهنگ غربي به ايران، تحقق آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامي، رشد كيفي شاخص‌هاي فرهنگي در كشور و نوسازي فرهنگي كشور مي‌باشد. در حقيقت دستيابي به اين اهداف نيازمند مهندسي فرهنگي و مديريت راهبردي فرهنگي است.
مهندسي فرهنگي عبارت است از طراحي، نوسازي و بازسازي سيستم فرهنگ. مهندسي فرهنگي كشور به مفهوم مهندسي كلان كشور، نظام‌ها، سازمان‌ها، سياست‌ها، قوانين و سازوكارها به معناي اهداف فرهنگي مي‌باشد.[12]
با توجه به اينكه مهندسي فرهنگي، با انسان‌ها و پيچيدگي‌هاي انساني و جوامع سروكار دارد، بايد با روش آكادميك با مباني ديني، رفتاري، زباني، ملي، فرهنگ كلان، خرده‌فرهنگ‌ها، مقتضيات داخلي و بين‌المللي مواجه گردد. اين مسأله نيازمند پيمودن مراحل مختلفي در زمينه مهندسي فرهنگي مي‌باشد. اين مراحل عبارت‌اند از: شناخت عميق مباني، توانايي‌ها و پتانسيل‌ها، پاتولوژي فرهنگي و تعريف مفاهيم اصلي و اصول مديريتي شامل شناخت دستگاه‌هاي فرهنگي، لزوم تغيير و تحول در اين دستگاه‌ها و افزايش بودجه آن‌ها.
در اين خصوص به بعضي از ديدگاه‌هاي مقام معظم رهبري اشاره مي‌شود:
ضرورت مهندسي فرهنگي كشور: كاركرد راهبردي مهندسي فرهنگي، ايجاد انسجام و نظم در مسائل فرهنگي، تأكيد بر طراحي مهندسي فرهنگي و ممكن بودن آن و اينكه مهندسي فرهنگي ابزار اصلي تحقق آرمان‌ها و اهداف انقلاب است؛ توجه به تمام لايه‌هاي فرهنگي كشور همچون لايه‌هاي ديني، ملّي و جهاني و تمايل سطوح فرهنگي كشور يعني سطوح اقتصادي، سياسي، اجتماعي و ارزشي و اولويت دادن لايه ديني بر ديگر لايه‌هاي فرهنگي كشور؛ توجه به رابطه الزام‌وار و انگيزشي بين عرصه‌هاي مختلف يك اجتماع؛ به اين معني كه قدرتمندي فرهنگي تقويت اقتصاد و مديريت را سبب مي‌گردد و در نتيجه باعث مي‌شود توانايي فرهنگي افزايش يابد؛ طراحي لازم است، اما به تنهايي كافي نيست و لزوم تحقق آن در جامعه مستلزم پذيرش آن از سوي مردم و عمل بر طبق آن مي‌باشد؛ تفكيك بين نهاد طراحي مهندسي فرهنگي و اجراي آن؛ مشاركت فعال در مسائل جهاني و افزايش توانايي‌ها و پتانسيل‌هاي فرهنگي خود در سطوح مختلف؛ تأثير بسزاي رسانه ملي در تحقق مهندسي فرهنگي؛ تأكيد بر ابعاد جهاني‌سازي فرهنگ در سده بيست‌ويكم؛ لزوم مهندسي فرهنگي براي جلوگيري از آشفتگي فرهنگي و افزايش ظرفيت فرهنگي كشور؛ فرهنگ تنها عامل حفظ استقلال و توانمندسازي كشور در عرصه جهاني‌سازي.[13]
در اين طرح توجه به چند نكته ضروري است:
1ــ در صحنه مهندسي فرهنگي با چند سطح روبه‌روييم كه در بالاترين سطح، آرمان‌ها و اهداف قرار دارند كه كاملاً براساس بينش و انسان‌شناسي اسلامي و غايتمندي زندگي اين جهان تعريف و تبيين شده‌اند و بالاتر از طرح مهندسي فرهنگي قرار مي‌گيرند. طرح مهندسي فرهنگي براساس اين آرمان‌ها و اهداف ترسيم مي‌شود. آن‌ها مطلوب‌هاي ما هستند كه طراحان مهندسي فرهنگي كوشش مي‌نمايند با روش‌هاي گوناگون و با تنظيم سياست‌هاي مناسب به آن‌ها دست يابند. اما در سطح اول طرح مهندسي فرهنگي، سياست‌هاي كلّي فرهنگي جاي مي‌گيرند كه ناظر به آن آرمان‌ها و اهداف هستند و دستيابي به آن‌ها زماني ممكن مي‌گردد كه هم در سياست‌هاي كلّي ساير حوزه‌هاي جامعه و هم در سطوح پايين‌تر، قوانين، آيين‌نامه‌ها، بخشنامه‌ها در قالب برنامه‌هاي كوتاه‌مدت، ميان‌مدت و بلندمدت طراحي گردند. مجموعه اين طرح كه از بالاترين سطح تا پايين‌ترين سطح را شامل مي‌شود نقشه مهندسي فرهنگي كشور را فراهم مي‌سازد.
2ــ دستيابي به اهداف مهندسي فرهنگي به عنوان پيش‌زمينه و مقدمه، نيازمند رصد فرهنگي و شناخت صحيح از تمامي ابعاد، ويژگي‌ها، مسائل و مشكلات فرهنگ ملّي و همچنين جهت‌گيري‌هاي فرهنگي روز در سطح جهان و ارزيابي تأثير آن‌ها بر فرهنگ ملّي است. در كنار اين شناخت دقيق، ارزيابي جهت‌گيري‌هاي فرهنگي در سطوح ملّي و بين‌المللي در حداقل سه دهه آينده و لحاظ نمودن آن‌ها در طرح مهندسي فرهنگي از الزامات اصلي بحث مهندسي فرهنگي است.
3ــ درك درست از ميزان جمعيت كشور، تركيب جمعيتي، هرم سني، ميزان جمعيت شاغل و نوع اشتغال آن‌ها در بخش‌هاي مختلف، سطوح تحصيلات، تعداد مراكز فرهنگي خارج از حيطه و نفوذ دولت، ميزان صنعتي شدن كشور و... در دستيابي به اهداف ترسيم‌شده كمك شاياني مي‌نمايد.
4ــ شوراي عالي انقلاب فرهنگي به مثابه مغز متفكر و مركز اصلي مهندسي فرهنگي بايد با تعيين يك ساختار مناسب و شاخص‌هاي دقيق، ضمن فراهم كردن زمينه اجراي طرح مهندسي فرهنگي، از سير اجراي آن ارزيابي مستمري نمايد و با اعمال مهندسي هم‌زمان دستيابي به اهداف متعالي را تحقق بخشد.[14]

ضرورت طرح مهندسي فرهنگي

نكته آخر اينكه در پاسخ به اين سؤال اساسي كه چرا جامعه ما نيازمند "مهندسي فرهنگ" و "مهندسي فرهنگي" است بايد خاطرنشان ساخت كه فرهنگ نظامي است شامل باورهاي بنيادين و پيش‌فرض‌هاي اصلي اعتقادي انسان‌ها به نظام هستي و جايگاه انسان در آن، كه از درون آن، ارزش‌ها و هنجارهاي زندگي استخراج مي‌گردد و اين نظام رفتارهاي انسان‌ها را در برابر خالق، ديگر انسان‌ها، خود و طبيعت، شكل مي‌دهد و بر آن‌ها تأثير مي‌گذارد. وقتي در قالب نظام (سيستم) داده و ستاده، سه ركن اعتقادات، ارزش‌ها و رفتارهاي انسان مطالعه مي‌گردد، متوجه مي‌شويم، كه هم از رهگذر تغيير باورها، رفتار انسان‌ها تغيير مي‌كند و هم با پذيرش رفتارهاي جديد از محيط پيراموني، به تدريج و به آرامي نوع باورهاي انسان‌ها تغيير مي‌يابد.
با درك و پذيرش اين مقدمه، متوجه مي‌شويم كه تغييرات فرهنگي در يك جامعه، حاصل تغييرات فكري، ذهني و رفتاري همه انسان‌ها در يك جامعه و مبادلات فرهنگي، فكري و علمي، تكنولوژيكي با ساير جوامع است و حال اگر به هر دليلي، وجود و تداوم باورهايي براي ادامه حيات هدفمند يك جامعه ضرورت داشته باشد، منطقاً بايد همه اعضاي يك جامعه در هر موقعيتي در حفظ و تداوم آن باورها حساس شوند.
به علاوه داده‌ها و ستاده‌اي كه بين سه وجه كلّي جامعه، يعني اقتصاد، سياست و فرهنگ وجود دارد، نشان مي‌دهد هر اقدام مثبت يا منفي در فرهنگ، سياست يا اقتصاد رخ دهد، پس از اصلاح يا تخريب آن بخش، بلافاصله يا به تدريج بر ابعاد ديگر جامعه اثر مي‌گذارد.
وقتي با دركي علمي به مفهوم فرهنگ و تأثير آن در عرصه اقتصاد و سياست بنگريم، متوجه مي‌شويم كه باورها و ارزش‌هايي كه تا اين مرحله، عامل اصلي و محوري براي ايجاد نظام قدرتمند اسلامي شده‌اند و همچنان توليدكننده امواج انقلاب اسلامي در سطح جهان هستند، با اقدامات ازپيش‌طراحي‌شده سازمان‌هاي متعلق به استكبار جهاني مورد هدف قرار گرفته‌اند ــ كه رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان تهاجم فرهنگي ياد ‌كرده است ــ و نيز با تأثيرگذاري علوم ناقص و وابسته توليدشده در غرب، به ويژه در حوزه علوم انساني، ضعيف مي‌شوند و از رهگذر توسعه نظام سرمايه‌داري لجام‌گسيخته حاكم بر جهان در قالب توانمندي‌ها، و سازمان‌دهي‌هاي جهاني تهديد و تخريب مي‌گردند. ازاين‌رو لازم است براي مواجهه با اين مجموعه عوامل مخرب، همواره فعاليت‌هاي متناسب طراحي و اجرا شود.[15]

جمع‌بندي:

شوراي عالي انقلاب فرهنگي در انجام دادن وظيفه و مأموريت خاص خود، كه مهندسي فرهنگي كشور است، مشخص مي‌كند كه فرهنگ ملي، فرهنگ عمومي و حركت عظيم درون‌زا، صيرورت‌بخش‌ و كيفيت‌بخشي كه به عنوان فرهنگ در درون انسان‌ها و در جامعه لازم است وجود داشته باشد، چگونه بايد باشد. اشكالات و نقايصي كه در وضعيت موجود دارد چيست و چگونه بايد رفع شود (فرمايشات مقام معظم رهبري در سال 1381).
مهندسي فرهنگ و مهندسي فرهنگي كشور، وظيفه و مأموريتي است كه از عمق و پيچيدگي بالايي در حوزه مديريت راهبردي كشور برخوردار است. لازمه اجراي چنين وظيفه‌اي بهره‌گيري از نتايج تلاش‌هاي علمي، پژوهشي و مطالعاتي در موضوع فرهنگ و توسعه فرهنگي و در اختيار داشتن اطلاعات استراتژيك فرهنگي با رصد مستمر فرهنگي كشور و جهان مي‌باشد. امكان تجزيه و تحليل و بهره‌گيري از نتايج پژوهش‌هاي فرهنگي انجام‌شده و اطلاعات استراتژيك فرهنگي براي انجام‌دادن تصميم‌گيري‌هاي استراتژيك و مهندسي فرهنگ و مهندسي فرهنگي كشور زماني فراهم خواهد بود كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي داراي عقبه علمي ــ فكري مناسب و اتاق‌هاي فكر براي تأمين دانش و بصيرت مديريت راهبردي فرهنگي كشور باشد (فرمايشات مقام معظم رهبري در سال 1383).
بايد انسان ازخودبيگانه‌شده را به خود آورد و نظام مفاهيمي را كه منطق استعماري در وجدان او به‌وجود آورده است نابود ساخت، اعتبار نظام‌هاي نمادي قبل از تسلط استعماري را تجديد كرد و به جامعه، فريادها، سرودها و تصاويري را كه استعمارگران دزديده‌اند بازگرداند.[16]
اين‌ها عملي نخواهد شد مگر با فرهنگ ملي كه تنها وسيله رهايي از استعمار است. با برنامه‌ريزي دقيق و كار و تلاش بيشتر بايد فرهنگ ملي را تقويت و به جامعه معرفي كرد؛ يعني آنچه را كه دارند. فرهنگ ايراني ــ اسلامي از قدرت و غناي كافي برخوردار است و اين را در طي تاريخ طولاني خود ثابت كرده و با وجود تمام حملات توانسته است خود را حفظ كند. به طور مثال رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از ايران‌شناسان و استادان زبان و ادبيات فارسي در مورد زبان فارسي فرمود: "زبان فارسي يك زبان زنده، شيرين، گسترده و برخوردار از خصوصيات برجسته زبان‌شناسي است كه هيچ محدوديتي ندارد و تمامي مفاهيم مهم، ظريف، دقيق و جديد را مي‌توان با آن بيان كرد. اين باور حقيقي وجود دارد كه در ميراث‌هاي فرهنگي ملت‌ها آنچه كه به زبان فارسي در دسترس انسان‌ها وجود دارد از بسياري از زبان‌هاي ديگر بيشتر است و زبان فارسي رايج حدود 1200 سال ذخيره فرهنگي برجسته دارد كه مي‌توان از آن براي پيشبرد فرهنگ بشري استفاده كرد و به آن غنا بخشيد."[17]
در نتيجه براي تحقق چنين هدفي برنامه‌ريزي و داشتن برنامه از ضروريات است و در اين برنامه بايد به الگوهاي ملّي انديشيد و با ايمان به خود و قدرت دگرگوني و سازندگي خود آن را ممكن ساخت. نكته شايان يادآوري در اينجا اين است كه بايد بين تهاجم فرهنگي و تبادل فرهنگي فرق قائل شد و نبايد اين دو را با هم خلط كرد؛ زيرا تبادل فرهنگي هميشه وجود داشته است، به اين ترتيب كه فرهنگ‌ها، در عين حال كه اختصاصي هستند، از هم تأثير مي‌پذيرند و اين مسأله با زير سلطه قرار دادن فرهنگي ديگر ــ يا از خود بيگانه شدن آن ــ فرق دارد.
با درك حساسيت تحولات فرهنگي براي حفظ انسجام دروني جامعه است كه اهميت و ضرورت تحول همه‌جانبه در شيوه مديريت فرهنگي جامعه روشن مي‌گردد و گام اول آن اين است كه به مدد فرهنگ‌سازي براي مفهومي تحت عنوان "مهندسي فرهنگي"، براي همه مديران و افراد ذي‌نفوذ جامعه در تمامي عرصه‌هاي اقتصادي، سياسي، قضايي، پزشكي، انتظامي ... اين باور ايجاد شود كه ايجاد تغييرات آگاهانه و مستمر در فرهنگ جامعه، در گرو اصلاح كاركرد فرهنگي همه بخش‌هاي كشور است تا ضمن پي‌گيري تحقق اهداف سازماني خويش، داده و ستاده خود را با فرهنگ بهبود بخشند.[18]
به‌هرحال مباني و اصول فرهنگي جامعه اسلامي ايران استحكام لازم را براي در امان ماندن از آسيب‌هاي اجتماعي و فرهنگي برآمده از هجوم تفكر و فرهنگ غربي دارد و با ايمان به همين استحكام مباني فكري و فرهنگي مي‌توان اميدوار بود كه به اصل و جوهره فرهنگ عمومي و ملّي خدشه‌اي وارد نمي‌گردد. با تقويت باور به داشته‌هاي فرهنگي، سرمايه‌هاي اجتماعي و سرمايه‌گذاري بر پتانسيل‌هاي موجود فرهنگي، گسترش مشاركت اجتماعي و ارج نهادن به بُعد فرهنگي در توسعه و ارتقاي هويت ملي و فرهنگي به منظور كاهش آسيب‌هاي اجتماعي و فرهنگي مي‌توان گام‌هاي بسيار مؤثري براساس الگوي نهايي مهندسي كشور برداشت.
در زمينه توسعه فرهنگي جامعه، تحقق مهندسي فرهنگي‌اي كه منبعث از اصول و مباني فرهنگ اسلامي و ملي باشد مي‌تواند ما را در راه رفع معضلات فرهنگي و آسيب‌هاي اجتماعي ياري دهد.[19]
نكته آخر اين است كه رسالت اصلي نظام مهندسي فرهنگي ايجاد جامعه ايده‌آل با الهام از آيات الهي مي‌باشد. تحقق اين نظام مستلزم تدوين و تحقيق مراحل و مقدماتي است كه بايد به نحو مناسب و با اتقان و تأمل انجام شود. سامانه‌اي كه بتواند متولي مهندسي جامعه الهي باشد، بايد اولاً از ظرفيت تمامي مجموعه‌هاي موجود استفاده نمايد، ثانياً آن‌ها را به نحو مناسبي به هم پيوند دهد تا در سيري چندمرحله‌اي و در سطوح مختلف با هدف مشترك و با هماهنگي فعاليت نمايند، ثالثاً طرح‌ها و برنامه‌ها بايد با نظام هوشمندانه‌ و توسعه‌پذيري مديريت و كنترل گردد.[20]
درخصوص موقعيت ويژه فرهنگي جامعه ايران مي‌توان گفت فرهنگ ايراني ــ اسلامي به لحاظ داشتن ماهيتي ديني و اخلاقي از جمله فرهنگ‌هاي پويا و متعالي است كه مدار و محور اساسي آن توجه به بُعد مادي و معنوي بشر به صورت توأمان مي‌باشد.
البته در اينجا نبايد از مسأله‌اي مهم غفلت ورزيد و آن اينكه هجوم فرهنگ غربي در بخش‌هايي از جامعه تأثير هرچند اندك به جا گذاشته است كه بي‌شك بايد با شناخت صحيح و دقيق عوامل آن به منظور پيرايش فرهنگ جامعه از اين آسيب‌ها، به ويژه رسوخ تفكر و فرهنگ غربي، تلاش نماييم.[21]
در بخش مهندسي فرهنگي نقايص كار بايد مشخص گردد. بايد بدانيم اين فرهنگ اصيلي كه همگي به آن اعتقاد داريم و مي‌خواهيم آن را اجرا كنيم، در كجا و كدام زمين ايجاد شود كه ضعيف نباشد؛ زيرا اگر زمين ضعيف باشد، نمي‌تواند مهندسي فرهنگي را برتابد؛ بنابراين آنجا بايد تقويت شود. نقاط ضعف را بايد پيدا كنيم. نقاط ضعف‌هاي بسياري هم در بحث‌هاي فرهنگي وجود دارد. اين بخش همان اتاق فكري است كه بايد مهندسي فرهنگي را كمك كند. با استفاده از نخبگان جامعه و صاحب‌نظران بايد نقاط ضعف در جايي كاملاً رده‌بندي شوند و اولويت‌هاي آن هم بايد مشخص شود. اين قطعاً يكي از وظايف مهندسي فرهنگي است.[22]

پی نوشت ها:

[1]ــ اميلكار كابرال، آزادي ملي و فرهنگ، ترجمه رهسپار، تهران، ياشار، 1359، ص41
[2]ــ همان، ص47
[3]ــ مارتين كانوي، آموزش و پرورش در خدمت امپرياليسم فرهنگي، ترجمه محبوبه مهاجر، تهران، اميركبير، 1367، ص85
[4]ــ همانجا.
[5]ــ فرانتس فانون، دوزخيان روي زمين، ترجمه علي شريعتي، تهران، نيلوفر، 1361، ص218
[6]ــ مصطفي رحيمي، كتاب زمان، ويژه امه سه‌زر، ص33
[7]ــ فانون و ديگران، نژادپرستي و فرهنگ، ترجمه منوچهر هزارخاني، ص52
[8]ــ همان، ص70
[9]ــ مصطفي رحيمي، آزادي و فرهنگ، تهران، نشر مركز، 1381، ص11
[10]ــ امام‌خميني(ره)، صحيفه نور، جلد 15
[11]ــ محمدحسين علي‌محمدي، تحليلي مقدماتي بر تهاجم فرهنگي، مجموعه مقالات راههاي مقابله با تهاجم فرهنگي، دانشگاه آزاد واحد رودهن، 1373، صص119ــ123ــ129
[12]ــ حسن شمسيني غياثوند، مهندسي فرهنگي از ديدگاه مقام معظم رهبري (خلاصه مقالات نخستين همايش ملي مهندسي فرهنگي، 21ــ20 دي‌ماه 1385)، تهران، دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، ص41
[13]ــ همان، ص42
[14]ــ غلامرضا بصيرنيا، سرمقاله دو هفته‌نامه مهندسي كشور، شماره اول (مهر 1385)، ص3
[15]ــ حسن بنيانيان، مهندسي فرهنگي از نظر تا عمل در جامعه ايران، (خلاصه مقالات نخستين همايش ملي مهندسي فرهنگي، 21ــ20 دي‌ماه 1385)، همان، صص
[16]ــ ژان زيگلر، غارت آفريقا يا استعمار دوباره، ترجمه عباس آگاهي، مشهد، آستان قدس رضوي، 1365، ص209
[17]ــ روزنامه كيهان، سه‌شنبه 19 بهمن 1372
[18]ــ حسن بنيايان، همان، ص15
[19]ــ محمدرضا مخبر، "نقش مهندسي فرهنگي در كاهش آسيب‌هاي اجتماعي"، دو هفته‌نامه مهندسي فرهنگي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، ش 5، (دي‌ماه 1385)، ص3
[20]ــ حسين زماني و وحيده تقي‌زاده، ضرورت طراحي نظام مهندسي فرهنگي جهت اعتلاي نظام اسلامي (خلاصه مقالات نخستين همايش ملي مهندسي فرهنگي)، همان، ص72
[21]ــ محمدرضا مخبر، همان، ص3
[22]ــ گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمين محمديان، دوهفته‌نامه مهندسي فرهنگي، ش5، (دي‌ماه 1385)، ص8

منبع: خبرگزاري فارس

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط