دليل احترام
نويسنده:محمد محمدي اشتهاردي
يكي از علماء وارسته ، داراي جلسات درس بود، شاگردان از خرد و كلان در آن جلسات شركت مي نمودند، و از آموزشهاي او بهره مند مي شدند، او در ميان شاگردان ، به يكي از شاگردانش كه نوجوان بود، احترام بيشتر مي كرد و او را ديگران مقدم مي داشت . تا اين كه روزي يكي از شاگردان ، از آن عالم وارسته پرسيد: چرا اين نوجوان را آن همه احترام مي كني او را بر ديگران مقدم مي داري با اين كه ما سن و سال بيشتري نسبت به او داريم ؟!. آن عالم وارسته ، چند مرغ آوردند، آن مرغها را بين شاگردان تقسيم نمود و به هركدام كاردي داد و گفت :(هر يك از شما مرغ خود را در جايي كه كسي نبيند، ذبح كرده و بياورد). وقت موعود فرا رسيد، و همه شاگردان ، مرغ خود را ذبح كرده و نزد استاد آوردند، امّا آن نوجوان ، مرغ را زنده آورد. عالم به او گفت : چرا مرغ خود را ذبح نكردي ؟ او در پاسخ گفت : شما فرموديد در جائي ذبح كنيد كه كسي نبيند، من هر جا رفتم ديدم خداوند مرا مي بيند. عالم و شاگردانش ، به تيزنگري و مراقبت او، پي بردند و او را تحسين كردند و دريافتند كه آن عالم وارسته چرا اين جوان را آن همه احترام مي كند.
منبع:داستان دوستان
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
منبع:داستان دوستان
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله