عبادت عاشقانه
ابودرداد گويد: « شبي علي (ع) را ديدم كه از مردم كناره گرفته و درمكان خلوتي مشغول مناجات با پرورگار خود است. در حالي كه او در محراب عبادت ايستاده بود، اشكهايش بر روي صورتش ميغلتيد و مانند مارگزيده به خوش ميپيچيد و همچون مصيبت ديدهها گريه ميكرد و ميگفت»:
آه،! آه! از توشة اندك و سفر طولاني و انيس و همنشين كم!
آه از آتشي كه جگرها را بريان كند و پوست بدن را بركند!
آه از آتشي كه خرمن گستراند ؛
تاگاه ديدم صدا خاموش شد، گفتم حتماً حضرت را خواب برده است. رفتم تا آن حضرت را بيدار كنم؛ چون ايشان را حركت دادم ديدم همچون چوب خشك شده است، گفتم ، بلكه امام از دنيا رفته است و به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه (ع) را از اين امر آگاه ساختم، فرمود: اين حالتي است كه از ترس خدا هر شب بر او عارض مي شود.»
منبع:www.salat.ir
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
آه،! آه! از توشة اندك و سفر طولاني و انيس و همنشين كم!
آه از آتشي كه جگرها را بريان كند و پوست بدن را بركند!
آه از آتشي كه خرمن گستراند ؛
تاگاه ديدم صدا خاموش شد، گفتم حتماً حضرت را خواب برده است. رفتم تا آن حضرت را بيدار كنم؛ چون ايشان را حركت دادم ديدم همچون چوب خشك شده است، گفتم ، بلكه امام از دنيا رفته است و به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه (ع) را از اين امر آگاه ساختم، فرمود: اين حالتي است كه از ترس خدا هر شب بر او عارض مي شود.»
منبع:www.salat.ir
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله