نویسنده: روی باسکار
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Model
تفسیری از یک نظام صوری و/ یا یک بازنمایی (مثلاً به قصد اکتشاف، تبیین یا آزمون)، معمولاً با تشبیه چیزی به چیز دیگر (ولی گاهی هم به کمک استعاره یا حتی کنایه). قرن بیستم با حملهی کوبندهی پییر دوئم (Duhem, 1906) به مدلهای مکانیکی (و ذهنهای «وسیع ولی کمعمق» تصویرساز) فیزیکدانان انگلیسی همچون جیمز کلارک ماکسول، لرد کلوین و الیور لاج و حمایت او از برداشت دکارتی از علم آغاز شد. نظریه باید قوانین تجربی را به هم پیوند دهد، ولی هر مدلی که به نظام اصول موضوعهی (تا حدی) تفسیرشده مربوط باشد، به لحاظ منطقی و روش شناختی کاملاً زائد است. نورمن کمبل ضمن موافقت با این موضع دوئم که نظریه شامل ساختاری از قوانین تجربی است که به صورت قیاسی سازمان یافته، در مبانی فیزیک (Campbell, 1920) استدلال را آورد که نظریه برای این که به لحاظ فکری رضایت بخش باشد یا ظرفیت پروراندن داشته باشد، باید شامل رابطهی (غیرقیاسی) تشبیهی با برخی پدیدههای شناخته شده نیز باشد. بنابراین از دیدگاه کمبل نه صرفاً این ملاحظه که قانون بویل، قانون چارلز و قانون گراهام نتیجهگیری قیاسی از نظریهی حرکتی گازها است، بلکه مدل ذرهای مربوط به این نظریه (که در آن مولکولهای گاز از جنبههایی (تشبیه ایجابی) شبیه توپهای بیلیارد تصور میشود که با یکدیگر برخورد و اندازهی حرکت خود را به یکدیگر منتقل میکنند) رضایت فکری ما را از این نظریه تضمین میکند. در این نظریه از آن جنبههایی که مولکولهای گاز شباهتی به توپ بیلیارد ندارند، یعنی اندازه یا رنگ آنها (تشبیه سلبی) صرف نظر میشود؛ درحالی که آن جنبههایی که نمیدانیم آیا مولکولهای گاز از آن لحاظ شبیه توپهای بیلیارد هستند یا نه (تشبیه خنثی) به عنوان منبعی برای «معناهای اضافی (یا نامقید)» به کار میرود و راههایی را برای پالایش و پردازش این نظریه نشان میدهد.در پوزیتیویسم که تا اواخر دههی 1960 بر فلسفهی علم سایه انداخته بود، رهیافت دوئم رهیافت غالب بود. علاوه بر این، موضع کمبل نیز با دشواریهای محتوایی همراه بود. از همین رو بریثویت میگفت رضایت فکری حاصل از مدلها نمیتواند توجیه کنندهی انتخاب هر مدلی باشد. به علاوه، مفهوم تلویحی تبیین- به مثابه تقلیل شگفتی یا ناشناختگی به امر آشنا و مأنوس- محل تردید است. زیرا انقلابهای علمی ممکن است متضمن دگرگونیهایی در تلقی ما از امور معقول و خرد پسند باشند. واقعگرایی تجربی و تقلیلگرایی کمبل در بطن این مسائل قرار دارد و خصوصاً عدم تمایل او به پذیرش مدل به مثابه توصیف ممکن یا فرضی واقعیتی ناشناخته ولی قابل شناخت، یعنی چنان که مکس بلک، مری هسه، رم هاره و روی باسکار گفتهاند، و درنتیجه بیرغبتی او به در نظرگرفتن علم به صورت امری اساساً در حال رشد از زمرهی همین مسائل است. از همین روی است که در واقعگرایی استعلایی باسکار، استنتاج پذیری برای تبیین نه لازم و نه کافی شمرده میشود و تصدیق میشود که در فرایند علمی حتی میتوان از تشبیه ایجابی چشم پوشید.
هر مدل یک موضوع منبعی دارد (که شاید خودش هم یک مدل باشد). مدلها را میتوان به صورت قراردادی به دو دسته تقسیم کرد؛ یکی مدلهایی که در آنها موضوع و منبع یکسان هستند، یا مدلهای همریخت، و مدلهایی که در آنها موضوع و منبع متفاوتاند، یا مدلهای ناهمریخت. عروسک مدلی از نوزاد است که از روی مدل نوزاد ساخته شده است.
مدلهای همریخت را میتوان دسته بندی کرد به مدلهای مقیاس، مدلهای نمایندهی طبقه، آرمانیسازی و انتزاع. اما واضح است که مدل سازی ناهمریخت، یعنی برساختن مدلها با استفاده از منابع شناختی موجود («وامهای؛ علمی» باشلار) برای موضوعی ناشناخته (که واقعی بودن آن میتواند سرانجام به صورت تجربی ثابت شود) ، مهمترین نقش را در علم اخلاق و معرفتگستر بر عهده دارد. چنین مدلهایی را میتوان بر مبنای یک منبع، بیش از یک منبع، یا فقط جنبههایی از یک منبع ساخت، به عبارت دیگر، بر اساس ناهمریختهای تکپیوند، چند پیوند یا شبهپیوند، همان طور که به ترتیب در نظریهی حرکت گازی و نظریههای، داروین و فروید تجسم یافته است. بنابراین داروین نظریهی انتخاب احشام، و مالتوس نظریهی جمعیت را همراه با واقعیتهای مربوط به تنوع طبیعی در نظریهی بدیعی دربارهی نوع تازهای از یک فرایند پروراندند: انتخاب طبیعی، طبق استدلال هاره، ناهمریختهای چندپیوندی باید به فرض گرفتن انواع جدیدی از امور یا فرایندها منجر شود. اما مدلسازی تخیلی که برای علم تا این حد اهمیت دارد، همیشه در معرض آزمونهای تجربی سختگیرانه قرار دارد.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول