دکتر اسماعیل کاوسی (2)
مقدمه
در گذشته هنگامی که از فرهنگ و برنامهریزی فرهنگی صحبت به میان میآمد، در اذهان، تصویری از کتابخانه، موزه، تئاتر، سینما، کنسرت، مطبوعات، هنر، آثار باستانی، زبان، آداب و رسوم و نظایر آن مجسم میشد. در سطوح بالاتر، آثار برجسته فرهنگی، تعداد افراد نابغه کشور، موفقیت اجتماعی هنرمندان، میزان مشارکت مردم در امور فرهنگی، سخن به میان میآمد. لذا همراه با کلمه فرهنگ، مجموعهای نسبتاً محدود - که معمولاً مربوط به اقشار خاصی از جامعه میشد - در ذهنها نقش میبست و به طور طبیعی برنامهریزی آن نیز در جهت خدمت و گسترش این مجموعه در میآمد. ولی امروزه، با تعارف جدیدی که در مورد فرهنگ ارائه میشود و با توجه به نقش مؤثری که فرهنگ بر سایر عوامل میگذارد، چشم انداز جدیدی به تصویر کشیده میشود و برنامهریزی آن هم در ارتباط با سایر بخشها و کل کشور، شکل دیگری به خود میگیرد.اگر این سخن رهبر انقلاب مبنی بر «راه اصلاح یک مملکت، فرهنگ آن مملکت است» را باور داریم؛ اگر بپذیریم که فرهنگ به ما وسیلهای میدهد تا به کمک آن جای خود را در جهان بیابیم و فرهنگ فرصتی فراهم میآورد تا انسان هویت و توانایی خود را برای آفرینندگی و بیان بازیابد و اگر ایمان داریم که فرهنگ، وجدان تمامی کوششها و اقدامات ماست، در این صورت، آیا میتوان با ساختن چند کتابخانه یا موزه و سینما، هدف را محقق و وظیفه خطیر برنامهریزی فرهنگی را انجام یافته تلقی کرد؟ در حالی که چالشهای فراوانی در خصوص شکاف ارزشی و هنجاری و شکاف نسلی در جامعه وجود دارد و همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
منظور از نوشتار بالا این نیست که ساختن کتابخانه یا موزه و نظایر آن نباید جزء امور فرهنگی به حساب آیند، بلکه از آنجا که عوامل مؤثر در فرهنگ جامعه متعدد هستند، نمی توان بر تأثیر این گونه عوامل زیاد تأکید کرد.
با توجه به اینکه برنامهریزی بخش فرهنگ، مانند سایر برنامهریزیها از دو مرحله نظری و عملی میگذرد و معمولاً بین بخشهای نظری و عملی شکاف وجود دارد، با این وجود در این بخش، از یک سو به خاطر گستردگی دامنه فرهنگ و در اختیار نبودن همه ابزارهای برنامه ریزی و از سوی دیگر، به خاطر پیچیدگی کار برنامهریزی و مسائل دیگر، این فاصله زیادتر است (احمدی، 1370: 5).
بنابراین این سؤال پیش میآید که، آیا بدون ملاحظه محیط درونی و بیرونی کشور میتوان به امر برنامهریزی فرهنگی پرداخت؟ با توجه به موارد مطروحه در این نوشتار سعی میشود در پاسخ به سؤال مزبور، به برنامه ریزی استراتژیک فرهنگی در سطح کلان پرداخته و به نقاط قوت و ضعف و فرصتها و محدودیتهای آن در شرایط کنونی اشاره شود.
1- اهمیت مدیریت و برنامهریزی استراتژیک فرهنگی
مدیریت استراتژیک بر نقش مدیران جدید، حفظ و بقای پویایی، حتی پس از استقرار و ثبات سازمان تأکید میورزد؛ زیرا مهم ترین چالش فراروی مدیران امروزی، سرعت تغییرات محیطی در سازمانها است. عواملی چون ماهیت اجتماعی و تکنولوژی اقتصادی و سیاسی که بر موفقیت یا شکست سازمان اثر میگذارند، از جمله مواردی هستند که در این مقوله میگنجد؛ مواردی چون رقابت سایر شرکتها، عدم اطمینان از مواد اولیه، نوسان قیمتها، قوانین و مقررات دولتی، بلایای طبیعی و سرعت تغییرات به این معناست که سازمانها همزمان با اجرای عملیات، ناگزیر از برنامهریزی و ابتکار و خلاقیت و هدایت هستند. یک قاعده کلی میگوید: «مدیریت نگریستن به آینده و گویای اهمیت برنامهریزی در جهان است».در سالهای اخیر، محیط سازمانهای دولتی و خصوصی نه تنها به شکلی فزاینده متلاطم و دگرگون شده، بلکه پیوستگی متقابل میان محیط و سازمان نیز بیشتر شده ا ست. این تلاطم و پیوستگی متقابل، نیازمدن واکنشی سه وجهی از سوی سازمانهاست:
* نخست، این سازمانها باید به شکلی استراتژیک تفکر کنند؛
* دوم، آنها باید یافتهها و ادراکات خود را برای سازگاری با محیطهای تغییر یافته به استراتژیهای کارساز مبدل سازند؛
* سوم، آنها باید با تعقل و تفکر، بستر مناسب را برای تطبیق و اجرای استراتژیهای بنگاهها فراهم سازند.
امروزه اغلب از دانش مدیریت استراتژیک، سازمانهای نظامی و سیاسی و اقتصادی بهره گیری میکنند و سابقه و میزان استفاده از این نوع مدیریت در بخش فرهنگی، به ویژه در کشورهای توسعه نیافته، بسیار اندک و ناچیز است. در ایران، به ویژه پس از انقلاب شکوهمند اسلامی، که حقیقتاً یک انقلاب عظیم فرهنگی بود، صرف نظر از موفقیتهای چشم گیر در حوزه فرهنگ، همواره با بحرانهای متعددی نیز روبرو بوده ایم. این چالشها و بحرانها را باید به طور عمده ناشی از ورود الگوهای فرهنگی غربی و فقدان یک نظام مدیریت کارآمد و برنامهریزی جامع و هدفمند دانست که همچنان ما را با تهدیدات جدی مواجه ساخته است. به طوری که باید اذعان کرد، فقدان یک مدیریت و رهبری کارآمد، زمینه بهره مندی انقلاب اسلامی از بسیاری از فرصتهای طلایی در حوزههای فرهنگی را به شدت کاهش داده و هم اکنون ما را در قبال بسیاری از معضلات فرهنگی منفعل ساخته است.
نخبگان فکری به روشنی میدانند که بی توجهی به توسعه فرهنگی، کشور را از دستیابی به موفقیتهای مطلوب اقتصادی نیز بی نصیب خواهد ساخت. لذا در پاسخ به این پرسش که در توسعه پایدار کدام یک از این دو حوزه، یعنی اقتصاد و فرهنگ، مقدم است؟ در مقدمه قانون اساسی با صراحت از «اقتصاد به عنوان وسیله و نه هدف» یاد شده است؛ تا جایی که هدف از حکومت اسلامی را «رشد دادن انسان در حرکت به سوی نظام الهی و ایجاد زمینه بروز و شکوفایی استعدادها به منظور تجلی ابعاد خداگونه انسان» میداند (مجموعه قوانین با آخرین اصلاحات، 1384: 16-15) بنابراین، بدون بسترسازی و نهادینه کردن فرهنگ توسعه، در عمل ایجاد توسعه پایدار ناممکن خواهد بود.
در ابتدا، پرسش اصلی این است که چرا باید از مدیریت استراتژیک در حوزه فرهنگ استفاده کرد؟ به نظر میرسد، پاسخ روشن است. با توجه به تحولات گسترده در عرصه داخلی و بین المللی و تخصصی شدن همه حوزههای علوم اجتماعی، روشن است مدیریت سنتی و اتخاذ تدابیر غیرعلمی در سازمانهای فرهنگی، دیگر قادر به حل مشکلات نخواهد بود و استمرار غفلت نسبت به برخی مشکلات و مسائل فرهنگی، پیامدهای غیرقابل جبرانی در پی خواهد داشت. لذا وضعیت فرهنگی حاضر و گمانه زنیهای کارشناسان درباره آینده، به ویژه با توجه به روند مخاطره آمیز جهانی شدن در قبال فرهنگ دینی و ملی، ایجاب میکند مجموعه دستگاههای فرهنگی نظام، تحت یک رهبری واحد، به شکل جدیدی تفکر و اقدام کنند. در این شکل جدید، مدیریت استراتژیک، به مفهوم «تلاشهای سازمان یافته برای اتخاذ تصمیمات و اقدامات شایسته، از بهترین گزینههای پیش رو به شمار میرود».
تردیدی نیست که بهره گیری صحیح از دانش و فن مدیریت استراتژیک میتواند علاوه بر ایجاد امکان عضویت و پیشگیری، موفقیت ما را در قبال تهدیدهای بالقوه و بالفعل و چالشهای حاضر و آینده از انفعال خارج نموده و به حالت فعال و نوآور تبدیل سازد (دانشنامه رشد (3)، 1385: 14).
2- امکان یا عدم امکان برنامهریزی در امور فرهنگی
با توجه به آخرین تعاریف فرهنگ، اگر وجه قالب فرهنگ را مقولهای کیفی به شمار آوریم، که چنین هم است، در این صورت این پرسش مطرح میشود که آیا کیفیتها قابل برنامهریزی هستند یا خیر؟ در مورد برنامهریزی فرهنگی، صاحب نظران و دست اندرکاران امور فرهنگی، به دو گروه تقسیم شده اند:* گروه اول معتقدند که در مورد فرهنگ، به دلیل کیفی بودن آن نمی توان برنامهریزی کرد. زیرا برنامهریزی مستلزم پرداختن به کمیتهاست و کاربرد روشهای کمی در این امر، معنای اساسی فرهنگ را خدشه دار میسازد.
* گروه دوم، بر خلاف گروه اول، برنامهریزی در خصوص فرهنگ را عملی میدانند. یکی از چهرههای شاخص این گروه، لرد کلوین است. او معتقد است: «هر چه قابل درک باشد، قابل اندازه گیری نیز هست. آنهایی که میگویند فرهنگ قابل اندازه گیری نیست، در واقع این انتقاد بر آنها وارد است که قادر به درک درستی از فرهنگ نیستند» (منصوری، 1363: 9). بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که حرکتهای برنامهریزی فرهنگی در جهان، در راستای این فکر صورت میگیرد.
دین مبین اسلام نیز که الهام بخش همه شئون زندگی در جامعه ما است، در عمل از مروجان اندیشه اخیر محسوب میشود. زیرا اگر به فلسفه بعثت انبیاء و نزول کتب آسمان دقت کنیم، در مییابیم هدف اصلی از بعثت انبیاء، رشد و تعالی انسانها و بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی آنهاست. این حقیقت را میتوان از مجموع احکام و دستورات اسلام و از مضمونهای آیات قرآن کریم استنباط کرد. چنانکه در قرآن، کتاب آسمانی مسلمانان آمده است:
«خدا بر مؤمنان منت گذارد، آنگاه که رسولی از خودشان برانگیخت تا آیات خدا بر آنان فراخواند و پاکیزه شان گرداند و کتاب و حکمت را تعلیم شان دهد که قبلاً در گمراهی آشکار بودند» (آل عمران: 164).
البته باید توجه داشت که فرهنگ با کیفیت زندگی در قاموس اسلام، مفهوم و معنای ویژهای دارد که باید مورد دقت قرار گیرد و نحوه برنامه ریزی آن مشخص شود. ناگفته نماند که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز، که بر اساس احکام و دستورات اسلام تدوین شده است، دراصل چهل و سوم به لزوم برنامهریزی اقتصادی (به طور صریح) و در بسیاری از اصول دیگر - مانند اصل دوم، سوم و چهارم - تصریحاً یا تلویحاً به فرهنگ و برنامهریزی فرهنگی اشاره کرده است (احمدی، 1370: 9).
در اصل سوم، اولین وظیفه دولت جمهوری اسلامی «ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان، تقوی و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی» و وظیفه دوازدهم دولت «پی ریزی اقتصاد صحیح سو عادلانه بر طبق ضوابط» ذکر شده است (مجموعه قوانین با آخرین اصلاحات، 1384: 22).
3- مدیریت و برنامهریزی استراتژیک
مدیریت استراژیک عبارت است از: «هنر و علم تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات بین وظیفهای که سازمان را در رسیدن به اهدافش توانمند میسازد» (دیوید، 1384: 19). مدیریت استراتژیک با برنامهریزی استراتژیک هم خانواده است و دارای سه جزء اصلی میباشد: «تدوین استراتژی»، «اجرای استراتژی» «ارزیابی استراتژی».مدیریت استراتژیک تمامی ابعاد سازمان را در تدوین و اجرای اهداف و استراتژیها در بر میگیرد. گامهای کلی برنامهریزی استراستژیک را میتوان به اجمال این گونه بر شمرد:
3-1- تعیین مأموریت، دیدمان (چشم انداز) و اهداف
در مدیریت استراتژیک فرهنگی، سه نکته حائز اهمیت و دخیل در تصمیمات وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرند:1- محیط داخلی (اعم از محیط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و فرهنگی)؛
2- محیط جهانی (که به طور مستقیم یا مجازی بر روی کلیه تصمیمات استراتژیک اثر میگذارد)؛
3- تکنولوژی (به خصوص تکنولوژی ارتباطات رسانه ای).
مدیریت استراتژیک فرهنگی عبارت است از: نگرش کل نگر به کلیه عوامل و پدیدههای دخیل و مؤثر در نظام فرهنگی؛ به نحوی که محصول اجرای مدیریت استراتژیک «نگاه انسجامی و سازوارگی» در عرصه مدیریت، نهادها و کادرهای فرهنگی باشد.
3-1-1- مأموریت فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران (چشم انداز فرهنگی)
1- مأموریت فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران عبارت است از: «چشم انداز رهبری نظام فرهنگی در سطح ملی با آگاهی از محیط داخلی و بین المللی، توانمندیها، ظرفیتها و قوانین و ارزشها و هنجارهای درونی که نسبت به راهبری منابع سیستم تلاش میکنند». به گونهای که:الف) چیستی سازمان یا نظام فرهنگی را تبیین میکند؛
ب) بیان کننده آرزوها و آرمانهای نظام فرهنگی است؛
ج) امکان رشد و خلاقیت در اجزای سیستم و ساختار نهادها و کادرهای فرهنگی ایجاد میکند؛
د) به تمرکز روی چالشها و تهدیدهای فرهنگی کمک میکند و ما را در حل آنها یاری میرساند؛
هـ) از نظر جهت گیری و درک شرایط پویا است.
به تعبیر پیتر دراکر، مأموریتی که به قدر کافی الهام بخش اندیشه نیست، تنها دلیل ناکامی سازمان یا نهاد است.
2- «مأموریت»، مقصود و ارزشهای اصلی سازمان (و حوزه عملکرد آن) را مشخص میکند. در واقع، عبارتی است که دلیل وجود سازمان (یا فلسفه وجودی آن) را بیان میدارد.
3- «دیدمان استراتژیک» فرای بیانیه مأموریت سازمان بوده و چشم اندازی را مشخص میکند که سازمان بدانجا میرود و به آن تبدیل میشود.
3-2- تحلیل فرصتها و تهدیدهای خارجی
توفیق مدیریت استراتژیک وابسته به ارزیابی صحیح و همه جانبه محیط سازمان است. شایان ذکر است؛ «ذی نفعان»، افراد و گروههایی هستند که از حصول مأموریت، اهداف و استراتژیهای سازمان، تأثیر و تأثر میپذیرند. ذی نفعان عبارتند از خریداران، تأمین کنندگان، رقبا، سازمانهای دولتی و قانون گذار، اتحادیهها و گروههای کارگری (یا کارمندی)، جامعه مالی، مالکان و سهام داران و انجمنهای بازرگانی و تجاری.جرج سلک معتقد است: «اگر سرعت عملتان بیشتر از رقیب نیست، در وضعیت شکنندهای قرار دارید و اگر سرعت عملتان کمتر از رقیب است به آخر خط رسیده اید» (همان: 42). محیط بیرونی نیز عبارت است از: «شناسایی متغیرهای اصلی در سه سطح ملی، منطقهای و بین المللی که نظام نهاد و ساختار فرهنگی باید در برابر آنها واکنش عملی نشان دهد».
3-2-1- عوامل اصلی دخیل در محیط بیرونی مدیریت استراتژیک فرهنگی
1- تحولات هنجاری و ارزشی در سطح نیروهای اجتماعی؛2- تحولات سیاسی در سطح نظام سیاسی و بین المللی شامل توانمندیها، متغیرها و ... دخیل در نظام فرهنگی (آیا سیاست بر فرهنگ غلبه دارد یا بالعکس؟ احاطه سیاست بر فرهنگ محصول جهان سوم است) است؛
3- تحولات اقتصادی در سطح ملی، منطقهای و بین المللی (رابطه فقر، عدالت و توسعه با فرهنگ)؛
4- تحولات تکنولوژیک خصوصاً تکنولوژی ارتباطات و تأثیر آن در مدیریت استراتژیک فرهنگی (افزایش سطح آگاهی جامعه، دسترسی به کلیه فرآوردههای فرهنگی جهان و ...)؛
5- نظام قانون گذاری؛
6- نگرش دولت به عرصه فرهنگ (اولویت سرمایه گذاری فرهنگی، هم به عنوان استراتژی و هم برنامه عمل یا بالعکس اولویت اقتصادی و ...)؛
7- تحولات جهانی فرهنگ ناشی از جهانی شدن یا جهانی سازی: «شناخت دقیق رویکردهای ادغام فرهنگ جهانی یا تنوع فرهنگ جهانی»؛
8- تغییرات جمعیتی و تأثیر آن بر نظام فرهنگی تحولات نسلی، شکاف نسلی، شکاف ارزشی، شکاف هنجاری، شکاف جنسیتی و ...
$ 3-2-2- عوامل فرعی دخیل در برنامهریزی استراتژیک فرهنگی
1- نرخ امید به آینده؛
2- مسئولیت پذیری اجتماعی؛
3- نرخ سرمایه اجتماعی؛
4- ارزشها و فضیلتهای اخلاقی؛
5- نرخ مهاجرت مغزها و نخبگان؛
6- میزان انسجام فرهنگی؛
7- میزان تهاجم پذیری فرهنگی (انفعال و وادادگی فرهنگی)؛
8- نرخ ناهنجاریهای فرهنگی و اجتماعی.
3-3- تحلیل نقاط قوت و ضعف داخلی
همزمان با تحلیل محیط بیرونی سازمان، باید نقاط قوت و ضعف حوزههای کاری عمده داخل سازمان نیز مورد ارزیابی و سنجش قرار گیرند. در این راستا، باید منابع (و میزان آنها) و شایستگیهای محوری سازمان مشخص شوند تا بتوان آنها را با دیگران مقایسه کرد.3-3-1- منابع و شایستگیهای محوری
الف) «منابع» ورودی تولید سازمان هستند که میتوان از طریق ذخیره سازی آنها (و تجمع آنها) در یک بازه زمانی، عملکرد شرکت را بهبود بخشید.ب) «شایستگیهای محوری» به چیزهایی اطلاق میشود که یک شرکت قادر به انجام آنها به طور ویژه، نسبت به دیگر رقبایش است.
3-3-2- ترازیابی
ترازیابی، فرایندی است که طی آن کارکردها و مهارتهای اصلی یک شرکت نسبت به دیگر شرکتها (یا مجموعهای از شرکتها) مقایسه میگردد تا مشخص شود چقدر میتواند «خوب» عمل کند (میرزا امینی، 1385).4- تجزیه و تحلیل SWOT در برنامهریزی استراتژیک فرهنگی در ایران
SWOT ترکیبی از چهار واژه «قوتها» و «ضعفهای (4)» داخلی و «فرصتها» و «تهدیدات» (5) محیط است. تجزیه و تحلیل SWOT شناخت نظام یافته این عوامل و انتخاب استراتژی است که بهترین ترکیب میان آنها را منعکس میسازد. این تجزیه و تحلیل بر این منطبق استوار است که استراتژی اثربخش، قوتها و فرصتها را حداکثر میکند؛ در عین حال که ضعفها و تهدیدات آن را به حداقل میرساند. این فرض ساده اگر به درستی اجرا شود، تأثیرات عمدهای بر انتخاب و طراحی استراتژی اثربخش خواهد داشت (پیرس و رابینسون، 1376: 307).4-1- بررسی محیط خارجی
اصولاً تعریف و ترسیم قلمروی محیط خارجی یک سازمان، به اهداف و وظایف آن وابسته است. برای اغلب مؤسسات فرهنگی، شناخت به روز و عمیق مخاطبان یا به عبارتی، مخاطب شناسی که دربردارنده درک مختصات و نیازها و انتظارات آنان (مخاطبان) باشد، حائز اولویت است. نباید فراموش کرد که در یک عملیات استراتژیک، جهت دهی به نیازهای مخاطبان نیز منوط به شناخت دقیق مخاطب خواهد بود. بنابراین، علاوه بر روان شناسی مخاطب، جامعه شناسی مخاطب نیز در یک بررسی کارآمد ضروری به نظر میرسد. اینکه مخاطب در چه جامعه و با چه مختصات و پیشینهای زندگی میکند، نباید از دستور بررسی خارج شود. تحقیقاً یکی از مشکلات مزمن اغلب مؤسسات فرهنگی در ایران، عدم توجه به مخاطب شناسی روزآمد و مواجهه نهایی به این مقوله است (دانشنامه رشد، پیشین).4-1-1- فرصتهای برنامهریزی فرهنگی در ایران
فرصت، یک موقعیت مطلوب عمده در محیط سازمان و نهاد است. روندهای کلیدی، یکی از منابع فرصت تلقی میشوند. همچنین شناخت یک بخش از بازار که پیش از این فراموش شده بود، تغییر در وضعیت رقابت یا تغییر قانونی، تغییرات فن شناختی و بهبود روابط با خریداران یا تأمین کنندگان میتواند برای مؤسسه فرصت تلقی شود. سایر فرصتها عبارتند از: (پیرس و رابینسون، پیشین: 307).1- وجود اشتراک نظری و عملی فرهنگ اسلامی در تولید هنجارهای فرهنگی در گستره مناطق اسلامی؛
2- امکان تولید روابط فرهنگی قومی و همزیست گونه رسانهای با کشورهای اسلامی از مالزی تا آفریقا و مصر؛
3- همکاری مشترک رسانهای و توزیع کارکردهای جدید نرم افزاری رسانهای - ماهوارهای در کشورهای اسلامی؛
4- استفاده از دیرینگی حضور زبان پارسی و تاریخ ملی کشورمان در دانشگاههای دنیا به منظور صیانت از مرزهای ملی فرهنگی.
4- استفاده از دیرینگی حضور زبان پارسی و تاریخ ملی کشورمان در دانشگاههای دنیا به منظور صیانت از مرزهای ملی فرهنگی.
4-1-2- تهدیدات برنامهریزی فرهنگی در ایران
تهدید، یک موقعیت نامطلوب عمده در محیط مؤسسه یا سازمان یا سازمان است. همچنین یک مانع یا محدودیت کلیدی در موقعیت جاری یا آینده است. ورود یک کامپیوتر جدید، رشد کند بازار، افزایش قدرت چانه زنی خریداران یا تأمین کنندگان کلیدی، تغییرات عمده فن شناختی، و تغییر مقررات و قوانین میتواند تهدیدات عمدهای برای موفقیت آینده مؤسسه باشد (همان: 307).1- اشباع بازار مصرف فرهنگی جامعه با کالاهای جذاب غیر خودی (فرهنگ غیر)؛
2- تلاش منسجم در سمت دهی نیازها و دسته بندی مخاطبان فرهنگی داخل توسط برنامههای فرهنگی بیگانه؛
3- تبلیغ لیبرالیستی و ضد هنجاری حاکم در امواج رسانهای و کالاهای فرهنگی مصرفی و انتقالی بیگانه به کشور؛
4- تلاش در نهادینه کردن بخشی از الگوهای رفتاری و فرهنگی بیگانه در نسل نو؛
5- افزایش قدرت ربسانهای بیگانه و برتری بخشیدن در دسترسی، کیفیت و تنوع پسندی برای مخاطبان در داخل؛
6- نمایش آستانه تحمل فرهنگی خود و توزیع و شیوع آن در کشور در قبال بروز هر ناکارآمدی فرهنگی در کشور؛
7- جایگزینی آرمانها و ارزشهای گسست انگیز فرهنگی بین نسلی (پس از تبلیغ و نهادینه سازی هنجاری)؛
8- مصادره فرهنگی حوزههای پویا و نشاط بخش ملی در رسانههای کشور توسط غیر خودی؛
9- فراهم سازی شرایط و فضای حضور و بروز عوامل چالش زا و تنش برانگیز خرده فرهنگها و قومیتها.
4-2- بررسی محیط درونی
بررسی محیط درونی، عبارت است از: برآورد نقاط قوت و ضعف سازمان، و تدوین اهداف بلند مدت و استراتژیهایی که از نقاط قوت درونی حداکثر بهره مندی را داشته باشند و بر نقاط ضعف فایق آیند. تلفیق استراتژی و فرهنگ، مهم ترین رسالت مدیران استراتژیک فرهنگی در نظام فرهنگی است.4-2-1- عوامل دخیل در محیط درونی
فرهنگ سازمانی، الگوی رفتاری است که توسط سازمان ایجاد میشود؛ چرا که سازمان میآموزد با مسائل مربوط به تطابق بیرونی و انسجام درونی چگونه برخورد کند. این الگو ارزشمند تلقی شده و به اعضای جدید سازمان آموخته میشود.فرآوردههای فرهنگ عبارتند از: ارزشها، باورها، آداب و رسوم، تشریفات، اسطورهها، داستانها، افسانهها، حماسهها، زبانها، نمادها و قهرمانها.
در مدیریت استراتژیک فرهنگی، فرهنگ سازمانی میتواند هم در برابر تغییرات مقاومت کند (تحول فرهنگی در سطح نظام فرهنگی نیازمند تحول در استراتژیهای فرهنگی، نخبگان فرهنگی و نهادها و ساختارهای فرهنگی است) و هم مانع مدیریت استراتژیک باشد.
5- نقاط قوت برنامهریزی فرهنگی در ایران
قوت منبع، مهارت دیگری است نسبت به رقبا و نیازهای بازارهایی که مؤسسه در آنها کار میکند یا خواهد کرد. قوت، یک شایستگی متمایز است که مزیت مقایسهای مؤسسه در بازار محسوب میشود. منابع مالی، تصویر ذهنی، رهبری بازار و روابط با خریداران و تأمین کنندگان نمونههایی از این دست هستند (همان: 308).1- قابلیتهای فرهنگ شیعی و ملی در رویکردهای ارزشی و تاریخی کشور؛
2- پتانسیل بازتولید هویت فرهنگی و عرق خانوادگی و ... در کشور؛
3- فراوانی چهرههای فرهنگی در میان نخبگان سیاسی؛
4- امکان بهره مندی از رسانههای مکتوب و غیر مکتوب در جهت جذب مخاطبان و اطلاع رسانی فرهنگی با ابزارهای مدرن؛
5- امکان استفاده از حضور فعال و ایفای نقش نظارتی و کنترل مردم؛
6- قابلیت ترغیب سازی و مشارکت جویی فرهنگی از طریق رسانهها، حوادث و تبلیغ مثبت چشم اندازها و چالشها؛
7- حضور قابل توجه رسانه صدا و سیما در قریب به اتفاق اسکان جمعیتی (بالاتر از 80 درصد)؛
8- قدرت هدایت افکار عمومی از طریق رسانهها و فرهنگ سازی در شرایط بحرانی؛
9- افزایش سطح تحصیلات و دانایی و آگاهی ملی در جهت درک واقعی از منابع ملی و ارزشی؛
10- وجود نهادها و سازمانهایی که قابلیت ذاتی تولید محصولات فرهنگی نو و جدید را دارا هستند؛
11- تراکم قابلیتهای اشتراک ساز مذهبی، قومی، نژادی و گویشی در چند افق جغرافیایی و ملی؛
12- سابقه دوستی و همزیستی دیرینه اقوام و ادیان ایرانی در قالب مرزهای ملی.
6- نقاط ضعف برنامهریزی فرهنگی در ایران
ضعف یا محدودیت یا کمبود در منابع، مهارتها و تواناییهایی که جداً مانع عملکرد اثربخش میشود. کمبود تجهیزات، منابع مالی، تواناییهای مدیریتی، مهارتهای بازاریابی و تصویر ذهنی نام تجارتی میتوانند منابع ضعف باشند (همان: 307).1- کاهش تعلق به هویت دینی - ملی؛
2- ضعف تعامل پویا بین نظام برنامهریزی و نیازهای فرهنگی؛
3- ضعف یکپارچگی و انسجام مشترک در پی گیری چشم انداز و رسالت فرهنگی کشور؛
4- وجود مراجع متعدد و ناهماهنگ درسیاست گذاری فرهنگی؛
5- عدم توجه به فرهنگی کردن رویکرد دینی مردسالاری درقبال الگوی غربی دموکراسی فرهنگی؛
6- غلظت توجه دولت به ماهیت فرهنگ و رهاسازی روشهای تحقق؛
7- ضعف تعامل نظام برنامهریزی استراتژیک فرهنگی با برنامههای کلان کشور؛
8- کم توجهی به اصل نشاط و پویایی در نهادینه سازی فرهنگی؛
9- پرهزینه سازی فعالیتهای فرهنگی در قبال فعالیتهای اجتماعی؛
10- کاهش اعتبار گروههای مرجع فرهنگی و ارزشی در کشور؛
11- کاهش توانایی هنجارها و ابزارهای فرهنگی در مقابله با هجوم فرهنگ مهاجم؛
12- ترویج مصرف گرایی مفرط فرهنگ غیر خودی؛
13- ضعف دستگاههای فرهنگی در شبیه سازی دینی و بومی نیازهای هنجاری معاصر؛
14- ظهور اپوزیسیونهای جدید با گفتمانهای فرهنگی متفاوت؛
15- ترویج الگوهای غیر و سرگشتگی در نهادهای بنیادین فرهنگی از خانواده تا آموزش و پرورش؛
16- شیوع لمپنسیم فرهنگی در رسانههای جمعی و غالب (سینما، اینترنت، ماهواره و ...)؛
17- کاهش توانایی در معرفی و تبلیغ الگوهای مناسب و شایسته فرهنگی برای نسل نو؛
18- ضعف مبانی فعالیت و تشکل در نهادهای فرهنگی جدید؛
19- عدم انطباق تقاضاهای فرهنگی با امکانات و تمهیدات فرهنگی؛
20- فقدان تعریف منطقی و اصولی و قابل اجماع از خطوط قرمز فرهنگی؛
21- نبود تعریف مشخص از خود و دیگری در فرهنگ سیاسی؛
22- متغیر بودن آستانه تحمل فرهنگی جامعه و بروز بی تفاوتی؛
23- ضعف توجه به شیوهها و ابزارهای نوین تبلیغ فرهنگی؛
24- بی توجهی به ضرورت بررسی امکان اختلاط یا تفکیک حوزهها و حدود سه جغرافیایی «فرهنگی اسلامی»، «فرهنگ ملی»، «فرهنگ غربی»؛
25- عدم آشنایی سیاست گذاران با چهرههای نوین و نرم افزارهای قدرت فرهنگی؛
26- ضعف کارآمدی صنعت فرهنگی کشور در انطباق خود با نیازهای فرهنگی روز از تولید، درک تقاضا و سیکل عرضه؛
27- تعارض در حوزههای نظری فرهنگی و دستگاههای اجرایی فرهنگی و بروز انقطاع فرهنگی.
7- راهکارهای عملیاتی جهت سهولت در اجرای برنامههای استراتژیک
پر واضح است که موارد ذکر شده در خصوص برنامهریزی استراتژیک فرهنگی، که در واقع بخش مهم مهندسی فرهنگی کشور میباشد، منوط به تهیه مقدمات و سازوکارهایی است که در ادامه به پارهای از آنها اشاره میشود:1- کلیه سازمانها و نهادهای فرهنگی باید دارای رابطه ارگانیک و تعریف شده با هم باشند و مجموعه مؤلفههای محیطی، تغییرات و اثرگذاری آنها مورد مطالعه و توجه جدی قرار گیرد.
2- هر یک از فعالیتهای فرهنگی باید دارای سازمان دهی واحد و متولی مشخص و منحصر به فردی باشد، و تولیت امور فرهنگی در حوزه وظیفه مندی دولت، جنبه ستادی دارد و مبتنی بر محدوده تعریف شده و مشخص حاکمیتی است.
3- هر گونه تداخل وظایف و موازی کاری بین سازمانها و نهادهای فرهنگی به منظور اجتناب از هزینههای زائد و بهره گیری بهینه از منابع مالی، حذف شود.
4- تقسیم وظایف و تعیین اختیارات سازمانهای فرهنگی در حوزههای فعالیتی بر اساس توانمندیها و قابلیتهای سازمانی، حقوقی، مالی و انسانی هر یک از آنها باشد.
5- تعریف و ایجاد سازمانهای متعدد فرهنگی بر اساس تنوع رستههای فعالیتی در صورتی که منجر به تعدد رویه کارکردی و ناسازگاری برنامههای تولید باشد مطلوب نیست.
6- تمرکز در اقدامات ستادی نظیر سیاست گذاری، برنامهریزی کلان، نظارت و تنظیم اقدامات حمایتی و هدایتی در سطوح ملی و استانی، همچنین اجتناب از موازی کاری، پراکنده کاری و تعدد سازمانهای ستادی و صف در ردههای واحد فعالیتی لازم است.
7- رعایت اصل ارتباط، پیوستگی، همبستگی و تجانس مأموریتها با اهداف و راهبردها، متناسب بودن اختیارات با مسئولیتها، رعایت اصل عدم تمرکز در امور اجرایی و سیاست گذاری استانی و رعایت تعادل در حجم و اندازه سازمان با مأموریتهای محوله باید مدنظر قرار گیرد.
8- شفاف سازی تعامل دولت با نهادهای فرهنگی مردم در جهت تقویت و کیفیت بخشی به فعالیتهای آنها و نیز شفاف سازی تعامل دولت با حوزههای علمیه با فرض حفظ استقلال آنها و گسترش خدمات متقابل باید صورت گیرد (حسینی و کرامتی، 1385: 13).
8- نتیجه گیری
با نگاهی دقیق به مفهوم مدیریت استراتژیک فرهنگی، میتوان به ضوررت استفاده از آن پی برد. با توجه به تغییرات محیطی که در حال حاضر شتاب زیادی به خود گرفته است و پیچیده شدن تصمیمات سازمانی، لزوم به کارگیری برنامهای جامع برای مواجهه با اینگونه مسائل بیشتر از گذشته ملموس است. این برنامه چیزی جز برنامهریزی استراتژیک فرهنگی نیست.مدیریت استراتژیک با تکیه بر ذهنیتی پویا، آینده نگر، جامع نگر و اقتضایی راه حل بسیاری از مسائل سازمانهای امروزی است. به طور کلی، پایههای مدیریت استراتژیک بر اساس میزان درکی است که مدیران از شرکتهای رقیب، بازارها، قیمتها، عرضه کنندگان مواد اولیه، توزیع کنندگان، دولتها، بستان کاران، سهامدارن و مشتریان در سراسر دنیا دارند. و این عوامل تعیین کنندگان موفقیت در دنیای امروز است. سپس یکی از مهم ترین ابزارهایی که سازمانها برای حصول موفقیت در آینده میتوانند از آن بهره گیرند «مدیریت استراتژیک فرهنگی» خواهد بود.
برنامه ریزی استراتژیک را میتوان تلاشی منظم، زمان بندی شده و سازمان یافته جهت مبادرت به اجرای عملیات استراتژیک، که در بردارنده نحوه تحقق استراتژیهاست، تعریف کرد. در این بین، برنامه ریزی صحیح در خصوص مسائل فرهنگی به ما امکان میدهد با یک ملاحظه منسجم و جامع نگر نسبت به تمامی امکانات مادی و معنوی جامعه و بسیج آنها جهت پیشبرد استراتژیهایی که همسو با نظام جمهوری اسلامی است گام برداریم.
در اصل برنامه استراتژیک نمی تواند بدون اجرای مراحل پیشینی، که در مقاله به آنها اشاره شد، تدوین شود. در حوزه فرهنگ نیز به اقتضای مأموریت کلان، تدوین برنامههای درازمدت کارساز خواهد بود.
بنابراین آنچه که در برنامهریزی استراتژیک فرهنگی در سطح کشور لازم است، داشتن شناخت کافی نسبت به فرصتها، تهدیدات، نقاط قوت و نقاط ضعف میباشد که در این مقاله سعی شده به آن پرداخته شود.
البته نباید فمراموش کرد یک تفاوت اساسی میان نظام فرهنگی کشور ما با سایر کشورها وجود دارد که کار سازمان دهی فرهنگ را مقولهای سهل و ممتنع میکند و آن این است که در بسیاری از کشورها، فرهنگ (عمومی، تاریخی و دینی) در خدمت موفقیتهایی سیاسی و اقتصادی قرار میگیرد؛ در حالی که در نظام اسلامی ما همه سازمانها و توانمندیها در راستای یک هدف ایدئولوژیک و فرهنگی تعریف شده اند.
پینوشتها:
1. استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات و معاون پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
2. عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد قیام دشت.
3. WWW.//roshd.ir.
4. Strengths and Weaknesses.
5. Opportunities and Threats.
1. احمدی، حسن، روش برنامهریزی در بخش فرهنگ، تهران: انتشارات سازمان برنامه و بودجه، 1370.
2. امام خمینی (ره)، سخنان و فرمایشات.
3. پیرس، جان و رابینسون، ریچارد کنت، برنامهریزی و مدیریت استراتژیک، ترجمه سهراب خلیلی شورینی، تهران: انتشارات یادواره کتاب، 1376.
4. حسینی، سید احمد و کرامتی، آرش، چالشهای پیش روی فعالیتهای فرهنگی، دو هفته نامه مهندسی فرهنگی، شماره 5، 1385.
5. دیوید، فرد آر، مدیریت استراتژیک، ترجمه سید محمد اعرابی و علی پارساییان، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1384.
6. قرآن کریم.
7. مائو، رنه، مسائل و چشم اندازهای فرهنگ در جهان کنونی، فرهنگ و زندگی، شماره 15.
8. مجموعه قوانین با آخرین اصلاحات، 1384.
9. میرزا امینی، محمدرضا، برنامهریزی و مدیریت استراتژیک (ترجمه)، تهران: نشر اندیشگاه شریف، 1385.
10. منصوری، ویکتوریا و اشرف، شهلا، نظام آماری برای برنامهریزی فرهنگی در آسیا (ترجمه)، تهران: انتشارا وزارت برنامه و بودجه، مدیریت ارشاد و فرهنگ و هنر، 1363.
منبع: دکتر سید رضا صالحی امیری [و دیگران ...]؛ (1391)، مدیریت استراتژیک فرهنگی، تهران: مجمع تشخیص مصلحت نظام، مرکز تحقیقات استراتژیک، چاپ دوم.