اجرای عدالت اجتماعی، هدف امام علی (علیهالسلام) از حکومت
امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی محرومیت ستمیدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند:اَما وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَاَ النَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ ما اَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَنْ لایُقارُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم، لاََلْقَیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِكَاْسِ اَوَّلِها؛ وَ لاََلْفَیْتُمْ دُنْیاكُمْ هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ؛ (1)
سوگند به آنکه بذر را بشکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعتکنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمیشد، و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمام حکومت را رها میساختم و از پی آن نمیگشتم. و دیدید که این دنیاتان و مقام دنیاییتان در نظرم از نمی که از عطسه بزی بیرون میپرد ناچیزتر است. (2)
لزوم پیروی از علی (علیهالسلام) در اجرای عدالت
در نظر داشته باشید که حضرت امیر - سلام الله علیه - در حالی که به حسب فهم جامعه، ریاست یک کشور بسیار بزرگی را داشت از حجاز تا مصر، عراق، ایران؛ همه را داشت، آن وقت چه جور بود وضعش، چه جور بود سلوکش با مردم و چه بود سفارشهایی که به عمالش یا به حکومتهایی که از طرف او بودند. چه سفارشهای ارزشمندی فرموده است! البته ما نمیتوانیم خود او باشیم، لکن میتوانیم که شیعه او باشیم، پیرو او باشیم. تا آن حدودی که بتوانیم، باید پیروی از او بکنیم. او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنیا و این ریاست دنیا و اینها در نظر او چیزی نبود، مگر اینکه بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، و الا پیش آنها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشم یا خلافتی داشته باشم، مگر اینکه بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدی را جاری کنند. ما باید از آنها درس بگیریم و پند بگیریم و به شیوه آنها تا آن اندازهای که میتوانیم عمل کنیم و از آن چیزهایی که دام شیطان است - که بزرگترین دام همان خودخواهی انسان است - از این دام رهایی پیدا بکنیم و به صراط مستقیم الهی راه برویم تا بتوانیم، هم خودمان را اصلاح کنیم و هم جامعهمان را. (3)حکومت مطلوب، حکومت شبیه حکومت علی (علیهالسلام)
ما امروز میخواهیم همه ملت را وارد در دولت کنیم. جدا نباشد. همه با هم اعانت کنند، معاون هم باشند؛ نه اینکه آن یک اجنبیای باشد که مردم از آن بترسند نگاهش کنند، نتوانند با او حرف بزنند. ما یک کسی را میخواهیم که - البته نمیشود این - اینکه من میگویم میخواهیم شبیهِ، آن هم نه یک شبیهِ نزدیک، شبیهِ بسیار دور، مثل حضرت امیر - سلام الله علیه - که زمان سلطنتش، استغفرالله که سلطنت میگویم، امارت، امارت شرعیهاش، خلافتش که این قدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و - نمیدانم - ایران و همه اینها را داشت، آن وقت بعد پا میشد خودش راه میافتاد در خانه این زن رفت و آن زن و آن زن، بعد از اینکه خانه یک زنی رفته - به حَسَب آن طوری که تاریخ نقل میکند و آقایان نقل میکنند - رفته و دلجویی کرده که آدمهای متعارف عادی نمیکنند، یک آدم ماورای طبیعت این کار را میتواند بکند؛ یک صدایی در میآورد که این بچه بخندد! میگوید میخواستم اینها، اول که من رفتم گریه میکردند، میخواستم با خنده بیرون بیایم. ما یک همچو آدمی میخواهیم نه یک کسی که از سایهاش بترسیم. ما یک حاکمی میخواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست، بیایند دور او بنشینند، با او صحبت کنند، با او حرف بزنند؛ اشکال دارند اشکالشان را بگویند. ما یک امیری میخواهیم که وقتی یهودی آمده ادعا کرده، قاضی میفرستد سراغ امیر که بیا، میآید مینشیند در مجلس قضا، همین قاضی که خودش نصب کرده، در مجلس قضا مینشیند؛ قضاوت مینشیند، طرح دعوا میشود و رأی برخلاف حضرت امیر - سلام الله علیه - میدهد. (4) آن هم تنفیذ میکند که اوقاتش هم تلخ نمیشود. (5)پایینترین زندگی و بالاترین عدالت
رئیس مذهب ما (6) که حکومتش وسیع بود - چندین مقابل ایران، حجاز و مصر ایران و همه آنها تحت سیطره او بود - زندگیاش از همه افراد ملت پایینتر بود. عدالت را بالاتر از هر کس که تصور شود اجرا میکرد. در محکمه اگر ادعایی علیه او بود حاضر میشد، در محکمه مینشست. حکم خلاف [قاضی] را قبول میکرد. تشیع در عین مقاومت، عادل است؛ و عدالت یعنی «نه ظلم بکن و نه زیر بار ظلم برو». برنامه تشیع را امام ما در این دو کلمه خلاصه کرد: نه تحمل ظلم بکن و نه ظالم باش. برنامه کلی تشیع و اسلام همین است. (7)قاطعیت علی (علیهالسلام) در برخورد با مخالفان اجرای عدالت
اگر شیعه علی بن ابیطالب هستیم، علی بن ابیطالب چقدر در جنگها رفت، در رکاب رسول الله بود تا آخر که رسول الله تشریف بردند. بعد یک جنگ باطنی داشت که صلاح این میدید که باید اجتماع محفوظ بماند و باید این استقرار پیدا بکند. آن روزی هم که بعد از مسائل ایشان با او بیعت کردند، آن روز هم مطلب خودشان را گفتند؛ اول برنامهشان را گفتند و مهمترین برنامه این بود که من حتی آن چیزهایی که صداق کردید از چپاولگریها برای زنهایتان، آن [را] هم ازتان میگیرم. از آنجا که ایشان این ندا را در داد، دیدند نمیشود با این زندگی کرد. این غیر مسئله قبلی است. این باهاش زندگی نمیشود [کرد]. شروع کردند و سه تا جنگ مهم انجام داد حضرت امیر. چقدر کشته شد از مسلمانها؟! چقدر کشته شد از آن طرف؟! همه هم مسلمان بودند، مسلمان. آن مسلمان بازی خورده بود؛ آن طرف مسلمان بازی خورده بودند، این طرف مسلمانهای هدایت شده بودند. لکن وقتی مسلمانی هم بازی خورد و به جنگ با مسلمانهای هدایت شده برخاست، او هم جوابش حدید است. (8)برخورد علی (علیهالسلام) با کارگزاران متخلف
خوب ملاحظه کنید. در همان زمان حضرت امیر همچو نبود که همه اینهایی که میروند اطراف و از طرف چیز، همهشان یک مردم سیری باشند. اصلش بسیاریش کارهای خلاف هم میکردند. افرادی باعث ناراحتی [میشدند]، حضرت امیر هم اقدام میکرد، نامه مینوشت به آنها. (9)در مثل حکومت علی (علیهالسلام) دیکتاتوری نیست
حکومت اسلامی مثل حکومت علی بن ابیطالب دیکتاتوری تویش نیست. حکومتی است که به عدل است. حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است. آنها نمیتوانستند مثل او زندگی کنند. او نان جو هم سیر نمیخورد. یک لقمه، دو تا لقمه برمیداشت با یک خرده نمک میخورد.این حکومت اصلاً میتواند دیکتاتوری؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا اینکه بخواهد دیکتاتوری بکند برای او. حکمفرمایی اصلاً در اسلام نیست. (10)
عدم تحمل ظلم ولو به غیر مسلمان
امیرالمؤمنین در زمان حکومتش - که بسیار کوتاه و بسیار با ناگواریها مقابل بود - میبینید که وقتی که آن نامه را به مالک اشتر مینویسد چه مسائل مهمی را، مسائل سیاسی را، مسائل اجتماعی را، همه چیز را در آنجا ذکر میفرماید، با اینکه یک بخشنامهای برای یک نفر بوده است. یک نامهای برای یک نفر بوده است و آن این است که میگوید که - به حسب نقلی که شده است که یک خلخال را از پای یک ذمی در حکومت او درآوردند، - به حسب این روایت، میفرماید که اگر انسان بمیرد برای این، این مَلوم نیست.شیعه این است که این طور باشد نه مثل ما، شیعه این است که اگر چنانچه در حکومت اسلامی، در کشور اسلامی، ظلم ولو به یک ذمّی وارد بشود، آن هم ظلم به همین کمی که یک خلخال را از پای یک ذمیّه درآورند، بگوید که انسان اگر بمیرد ملوم (11) نیست، ملامت نباید به او بشود، این طور اهمیت دارد. (12)
به یک مورچه هم ظلم نمیکنم
حضرت امیر - سلام الله علیه - قسم میخورد - به حسب روایتی که هست توی نهجالبلاغه - که اگر چنانچه همه اقالیم دنیا را به من بدهند که بخواهم یک ظلمی بکنم، این قدر که یک چیزی را از ذهن یک مورچه من بگیرم، ظلم است من نمیکنم. (13)جایگاه قضا از دیدگاه امام علی (علیهالسلام)
قضا در اسلام از حیث اهمیت شاید در ردیف اول مسائل اسلام، و تعبیراتی هم که در لسان ائمه شده است، کشف از اهمیت بسیار میکند. و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به شریح میفرمایند که: یا شُرَیْحُ! قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لَا یَجْلِسُهُ الَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیّ نَبِیٍّ أَوْ شَقِیٌّ. (14) یا نبی باید متکفل قضا باشد و یا وصی نبی. یعنی کسی که نبی به او سفارش کرده باشد، از این دو که گذشت شقی است. (15)شدت عدالت و اوج عاطفه و رحمت
حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بعد از اینکه دست دو نفر دزد را قطع میکند، چنان نسبت به آنان عاطفه و محبت نشان میدهد و معالجه و پذیرایی میکند که از مداحان حضرت میشوند. (16) یا وقتی میشنود ارتش غارتگر معاویه خلخال از پای یک زن اهل ذمه درآوردهاند، به قدری ناراحت میشود و عواطفش چنان جریحه دار میگردد که در نطقی میفرماید: اگر از تأثر این واقعه انسان بمیرد، قابل سرزنش نخواهد بود! (17) با این همه عاطفه، روزی هم شمشیر میکشد و افراد مفسد را با کمال قدرت از پا درمیآورد. معنای عدالت این است. (18)پینوشتها:
1. نهجالبلاغه، خطبهی 3.
2. ولایت فقیه، ص 37-38.
3. صحیفه امام، ج 13، ص 195.
4. کنزالعمال، ج 4، ص 6.
5. صحیفه امام، ج 5، ص 513-514.
6. امام علی (علیهالسلام) (ر.ک: کنزالعمال، ج 4، ص 6)
7. صحیفه امام، ج 5، ص 533.
8. همان، ج 15، ص 218.
9. همان، ص 512.
10. همان، ج 11، ص 306.
11. ملوم: ملامت شده، مورد نکوهش قرار گرفته.
12. صحیفه امام، ج 18، ص 155.
13. همان، ج 7، ص 432.
14.ای شریح به تحقیق در مجلسی نشستهای که نمینشیند در آن جز پیامبر یا وصی پیامبر و یا فردی شقی (وسائل الشیعه، کتاب القضاء، ج 27، ص 17، باب 3، ح 2).
15. صحیفه امام، ج 12، ص 212.
16. فروع کافی، ج 7، ص 264.
17. نهجالبلاغه، خطبه 27.
18. ولایت فقیه، ص 85.
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: عدالتخواهی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول.