نویسنده: رسول سعادتمند
رسانه های رژیم سابق در مسیر منحرف ساختن جوانان
مقالاتی که مربوط به سرنوشت ملت بود امکان نداشت در روزنامه هانوشته بشود یا رادیوها خوانده بشود. مقالاتی که مخالف مسیر ملت بود، مخالف مصالح جامعه بود، اینها رایج بود و مجلاتی که باید تربیت کند نسل جوان را، مبدل شده بود به آن تربیتی که همه ملاحظه کردید که مجلات ما چه وضع افتضاح آمیزی داشت. همه برای این بود که جوانها را از مسیری که دارند و مسیر انسانی که باید اینها بروند منحرف کنند به یک مسیر دیگری، و استفاده کنند. استفاده همچو بکنند که تمام مصالح یک کشور را از بین ببرند، همه چیز را به تباهی بکشند، همه مخازن ما را به اجنبی بدهند؛ و کسی نباشد که «چرا» بگوید؛ برای اینکه توجه مردم را از آن چیزی که مربوط به زندگیشان است منحرف کردند. وقتی جوانها که اساس یک مملکت هستند، پایه یک مملکت هستند همه جوانها بروند طرف فحشا، طرف مواد مخدره، متوجه بشوند به این مجلات و به این اوضاع و به آن وضع رادیو و تلویزیون و به آن مسائلی که بود، دیگر از برای جوان نه وقتی میماند که فکر کند در این امور؛ و نه مغزش کار میکند.موسیقی از اموری است که البته هر کسی از موسیقی به حسب طبع خوشش میآید؛ لکن از اموری است که انسان را از جد بیرون میبرد به یک مطلب هزل. دیگر این جوانی که عادت کرد که روزی چند ساعتش را با موسیقی سر و کار داشته باشد که اینها شاید اکثر رادیوشان و تلویزیون شان از همین قسمها بود یک جوانی که اکثر اوقاتش را صرف بکند در اینکه پای موسیقی بنشیند و اینها، این از مسائل زندگی و از مسائل جدی بکلی غافل میشود، عادت میکند، مثل همان که به مواد مخدره عادت میکند. کسانی که به مواد مخدره عادت میکنند، دیگر نمیتوانند یک انسان جدی باشند که بتوانند در مسائل سیاسی فکر بکنند. فکر انسان را موسیقی جوری میکند که دیگر نتواند در غیر همان محیط موسیقی و مربوط به شهوات و مربوط به موسیقی نتواند اصلاً فکر بکند. از این جهت اینکه پافشاری داشتند به اینکه رادیو آن طور باشد و تلویزیون آن طور باشد و مجلات آن طور باشند و روزنامه هاآن طور باشند و سینماها آن طور باشند؛ و همه روی هم رفته دست به دست هم بدهند و این ملت را سرگرم کنند به این امور، و همه مخازن ما را ببرند؛ که الان که رفتند و گم شدند برای مملکت ما یک چیز سالم نمانده؛ هر جایش دست بگذارند ناسالم است.(1)
رادیو و تلویزیون باید آموزنده باشد
حالا باید جدی بگیرید مسائل را، از آن هزل و شوخی و عرض میکنم که مسائل غیرجدی برگردید به آن مسائل جدی، مملکتتان را اداره کنید؛ خودتان باید اداره کنید. دستگاه تلویزیون یا دستگاه رادیو که آموزنده باید باشد، قدرت بدهد به جوانهای ما، جوانهای ما را نیرومند کند، نباید دستگاه تلویزیون جوری باشد که ده ساعت موسیقی بخوانند. جوانی که نیرومند هست از نیرومندی برگردانند به یک حال خمار و به یک حال خلسه (2)، مثل همان تریاک میماند این هم اینقدر با او فرق ندارد.(3)تخدیر افکار نسل جوان در رژیم پهلوی
اینها نمیخواهند یک انسان پیدا بشود، کوشش دارند که دانشگاه این قدر مورد توجه شان است و مورد هجومشان هست؛ و تا بتوانند نمیگذارند که برنامه های دانشگاه یک برنامه صحیح باشد. اگر هم از آنجا فرض کنید یک برنامه صحیح باشد، نمیگذارند اینها اشتغال داشته باشند هر روز یک غائله درست می کنند؛ یک بساط درست میکنند، غائله هایی ایجاد میکنند که جوانهای ما سرگرم بشوند. در محیط ماها هم همین طور، غائله درست می کنند، میکردند، هر روز یک غائله ای درست میکردند، یک بساطی درست میکردند، که همه را سرگرم به او بکنند و از مسائل اصلی و انسانی ما دور باشیم. جز همین مسائل، قضیه دریاست که حالا شما مطرح میکنید، قضیه دریا این بود که این جوانهای نورسی و این دخترهای نورس در دریا بروند بریزند به جان هم و هر کاری میخواهند بکنند، نسل ضایع بشود؛ انسان ضایع بشود. یک انسان جوانی که چند ماه در اطراف دریا رفت و دو تا جوان با هم مخلوط شدند، این دیگر نمیتواند فکر بکند که نفت ما را وقتی میخواهند ببرند باید چه بکنم. اصلاً فکر این معنی در ذهن جوانی که فقط توجه به این دارد که یک شعر عاشقانه بخواند، و یک عاشق و معشوقی باشد! اصلاً فکر میرود سراغ یک مسئله، مسیر عوض میشود. اینها روی نقشه کار میکنند. من باب اتفاق این جور نشده که دریا این طور باشد وسائل برایشان فراهم میکردند. از قراری که میگویند، همه وسائل را برایشان فراهم میکردند، تشویقشان میکردند. به همه این مسائل انحرافی تشویق میشدند. اینها برای این بود که جوانها را با هر ترتیبی که شده، با هر جوری که شده از مسیر زندگی خارج کنند، تا اینکه یک ملتی فقیر باشد و نفهمد الآن چیست. یک مملکت فقیر الان ما داریم؛ و ملت نمیدانست چی هست. حالا که اینها رفتند، چشم باز شده است میبینند تمام بانکها را خالی کردهاند و قرض کردند و بردند تمام جواهرات را اینها تمام؛ یعنی بسیاری از جواهرات ما را رضا شاه برد که به انگلیسها رسید؛ و بسیاریش هم ایشان برده، که نمیدانم به که خواهد رسید. بانکهای خارج پر است از این ارزهای اینها و پولهای اینها، و جوانهای ما توجه به این مسائل نداشتند، برای اینکه توجهشان را منصرف کرده بودند به یک جای دیگر، یک روح جوان تازه رسی که الآن وقت شهواتش هست، اگر مسائل شهوی برای او به آن طور رایج بشود و مسائل جدی به آن طور مغفول عنه (4) بماند، بالاخره این جوان آن طور بار میآید. دیگر در زمان پیریش هم که به درد نمیخورد، کاری از او نمیآید. آن وقتی که نیروی جوانی است و باید به کار بیاید، آن وقت این نیروی جوانی منحرف است؛ که تهی شده از آنی که بوده و یک چیز دیگر جایش نشسته.مسائل دیگر زیاد هست، از قبیل همین مسائل غربی و غربزدگی، و اینها اینها هم بساط طولانی دارد. بالاخره اینها با تمام وسائل حساب کرده که نقشه هایش بسیار محتمل است که از خارج ریخته میشود و آنهایی که میخواهند منافع ما را ببرند آنها نقشه میدهند، اینها اجرا میکنند؛ یا کارشناسها میآیند اینجا و نقشه میدهند و اجرا میکنند. اینها یک مسائل حساب شده ای است و روی یک مقاصد پلیدی که خارجیها داشتند و خود دستگاه داشت.(5)
معنای آزادی در رژیم طاغوت
آن مقدار از آزادی که برای مملکت ما در این زمانها بود این آزادیهای تباهی آور بود. آزادند که شرب خمر کنند! آزادند قمار کنند! آزادند لب دریا زن و مرد با هم بریزند به جان هم! آزادند در این مراکز فساد بروند. اینها آزادند. آنی که آزاد نبود؟ آزاد نیستند که یک قلم بر خلاف آنها و بنا بر مصلحت مملکت بنویسند؛ آزاد نیستند یک کلمه راجع به او بگویند. این «آزاد زنان و آزادمردان» درست میگفت، اما آزادی چی بود؟ آن بود که آنها میخواستند، که من از آن تعبیر میکنم به «آزادی وارداتی»، «آزادی استعماری». اینها نقشه بوده است؛ نه این است که همین طوری. مغز خود این پدر و پسر هم آن قدرها کار نمیکرد که بتواند این چیزها را درست کنند. اینها یک چیزهایی بوده است که متفکرها آنهایی که در این امور نقشه دارند، در این امور تحصیل کردند اینها طرح میکردند و چی میکردند، آن وقت یک کسی هم برای این (6) کتاب مینوشت، اسمش را هم میگذاشت مثلاً «تمدن بزرگ»! اسم چی. و آن لاطائل هارا مینوشت برای اغفال ما و برای اینکه مردم خیال کنند که نه، الحمدلله اگر یکی دو سال دیگر ایشان باشند، دیگر اینجا میشود ژاپن! دیگر مملکت ما میشود ژاپن که ادعایش هم همین بود که ما به همین زودی، ما جزو ابرقدرتها میشویم! این مغز خود این کار نمیکرد؛ نقشه ای بود که آنها میدادند.(7)وضعیت زنان و آزادی در دوره پهلوی
خوب، در زمان این رژیم که فریاد میکردند که «آزادزنان و آزادمردان» چه فعالیتی زنها داشتند؟ فعالیتی که ما از زنها میدیدیم این بود که چندتایشان جمع بشوند، با آن وضع فضیح، بروند سر قبر رضاخان، آنجا تشکر کنند از اینکه ما را آزاد کردید! چه جور آزاد کرد؟ چه کرد؟ فکر این نیستند که چه آزادی اینها به آنها اعطا کردند، و تا چهاندازه اینها میخواستند زنها یا مردها آزاد باشند. بله، آنها یک آزادی را میخواستند حالا هم این اشخاصی که قلم دستشان است و بر ضد اسلام و بر ضد روحانیت چیز مینویسند همین آزادی را می خواهند و آن آزادی است که دیکته شده است از غرب برای به فساد کشیدن جوانهای ما زن و مردشان را اینها میخواهند که آزاد باشند! زنها برای اینکه در مجالس آن طوری که تشکیل می دادند و داشتند بروند آنجا و با آن وضع در حضور چشمهای ناپاک مردها آن وضع را درست کنند. این نحو آزادی میخواهند که هم خواهرهای ما را به فساد و تباهی بکشند؛ و هم جوانهای ما، مردهای ما را به تباهی بکشند. اینها میخواهند که همه فحشا آزاد باشد. آزادی زمان ایشان، که آزاد زن و آزاد [مرد، کی] توانست راجع به مسائل روز یک کلمه بگوید؟ و کدام مرد توانست که راجع به گرفتاریهایی که ملت ما از دست اجانب و از دست داخلیها داشتند یک کلمه بنویسد؟ کدام مطبوعات ما آزاد بودند؟ کجا رادیو تلویزیون آزاد بود؟ و مردم، جوانها، دانشگاهیها، و طلاب علوم دینی، کجا آزاد بودند؟ در این پنجاه سال، که من شاهد قضایا بودم، آزادی واقعی مفید برای جامعه مسلوب بود. هیچ نداشتیم؛ یعنی زنها آزاد نبودند که راجع به مسائل جامعه فعالیت بکنند، یا حرف بزنند راجع به گرفتاریهای ملت. راجع به گرفتاریهای ملت به دست شرق و غرب هیچ آزادی نبود. راجع به گرفتاری این ملت از دست دولتهای دست نشانده یک کلمه آزاد نبودند که صحبت کنند.پس ما سه قطعه از زمان را، که خیلی از آن را، بعضی از آن را شما [می دانید] و همهاش را در تاریخ ثبت شده و میشود. این صد سال اخیر سه قطعه دارد. از اول، صد سال تا زمان مشروطه. و بعد از مشروطه تا زمان محمدرضاخان یک قطعه حساب بکنید؛ و وضع آن وقت و آزادی زنها در آن وقت و آزادی مردم در آن وقت. با اینکه آن وقت هم حکومتش فاسد بود، آن را حساب کنید. یک قطعه هم از بعد از رفتن این رژیم، یا در حال شکست این رژیم که دیگر نمی توانست کاری بکند، تا حالا هم یک قطعه حساب بکنید. یک قطعه هم در زمان رژیم؛ از زمانی که رضاخان کودتا کرد، تا زمانی که رژیم از بین رفت؛ قدرتش از بین رفت. این سه حال را ما ملاحظه میکنیم؛ و عرضه میکنیم به اینهایی که حالا هم برای این رژیم یا نظیر آن رژیم اشک میریزند و با اسم «آزادی» و با اسم «دمکراسی» معارضه با اسلام و مسلمین میکنند. ما عرضه میکنیم این سه قطعه از زمان را. با اینکه قطعه سابقش هم، که در زمان قاجاریه بود و آنها، آن وقت هم مرضی اسلام نبود؛ لکن آن وقت قدرت مسلمین زیادتر بود؛ و حکومت آن قدرت و غلبه را بر روحانیین و اسلام نداشت؛ ضعیف بود قدرتشی در مقابل روحانیون و در مقابل ملت. با آن زمانی که رضاخان آمد و قدرت به او دادند و قدرت پیدا کرد و سرکوب کرد هم روحانیون و هم سایر ملت را؛ تا وقتی که این آدم رو به ضعف رفت. زمان قدرت این را با قدرت او، تا آن وقتی که این رفت رو به ضعف و رو به شکست. این هم یک قطعه ای از زمان. قطعه سومش از بعد از شکست این و رو به شکست رفتن این تا حالا ما حساب بکنیم که آن آزادی که زنها و مردها در آن دو قطعه جلو و عقب داشتند آن آزادی بود؛ یا این قطعه ای که از زمان کودتای رضاخان تا زمان رو به شکست رفتن پسرش بود، این آزادی بود.
آزادی که در سابق بر او و حالا دارند یک آزادی است که نافع برای کشور خودشان، برای اسلام، برای مسلمین، برای ملت خودشان، است. یعنی اینها آزادند که در اجتماعات داخل بشوند، داخل هم شدند و میبینید، آزادند که خدمت کنند به مملکت، خدمت کردند و میکنند، و دارید میبینید. آزادند که در مصالح مملکت حرف بزنند؛ اشکال بکنند به دولت؛ اشکال بکنند به مقامات دولتی و غیر دولتی، چنانچه دیدید الان اشکال کردند. آزادند در این مسائل اجتماعی، در مسائل اساسی که مربوط به مصلحت کشور خودتان و ملت خودتان است، هیچ قید و بندی در کار نیست. میبینید. شما یک جا بیاورید که بخواهید یک صحبتی بکنید که راجع به مصلحت مملکت است نه توطئه باشد که بعضی میکردند یک عملی بکنید که مربوط به مصالح خودتان و مصالح کشور است، و آمدند دستتان را گرفتند کنار زدند و سرنیزه آمده حکومت کرده، همچو چیزی پیدا نمیکنید. سابق هم فعالیتی که زنها داشتند، فعالیتی که در هر گرفتاری که حالا من دوتایش را اسم بردم که قضیه «تنباکو» و «مشروطیت» که بیشتر از چیزهای دیگر بود لکن در همه گرفتاریها زنها جلو میافتادند و همراه با مردها و مسائلی را که مربوط به مملکت خودشان بود میگفتند و فریاد میزدند، و انجام می دادند مسائلشان را. شما هم دیدید که در این قطعه سوم، که شما حاضر قضیه بودید و فاعل بودید، فعال بودید، هیچ گرفتاری و جلوگیری در کار نبود که شما را جلوگیری کنند از اینکه اجتماع نکنید. جلوگیری کنند که، عرض میکنم که بیرون نروید؛ در بین مردم نروید؛ فریاد نزنید؛ مظالم را نگویید. با همین فعالیت شما و آزادی شما بود که این پیروزی برای ملت ما نصیب شد.
اما آن آزادی که آنها میخواستند و زمان رضاخان و پسرش میخواستند، و خصوصاً زمان دومی، آن آزادی نبود، آن تباه کردن ملت بود. آنجا هم شما آزادی را دو قسم کنید؛ یک آزادی مطبوعات و رادیو و تلویزیون و عرض میکنم که، قلمها و گفتارها و خطابه ها، و اینها که در راه مصلحت ملت و در راه مصلحت کشور انجام می گرفت، تمام آنها سانسور بود، هیچ آزادی نبود. برای اینکه گرفتاری ما از ناحیه خود دولت بود و اربابهایش و اگر شما میخواستید یک صحبتی بکنید، اول باید بگویید که رضاخان چه کرد و مسائلی که او و خیانتهایی که او کرده بود و جنایتهایی که او کرده بود و خیانتهایی که پسرش کرد، باید این را بگویید. یک کلمه آزاد نبودید که از این مسائل بگویید. به پلیس هم شما نمیتوانستید که یک کلمه انتقاد کنید. یک کلمه انتقاد از دولت بکنید، یک کلمه مطبوعات ما انتقاد از فرض کنید که ارتش بکند، هیچ همچو چیزی نبود. آزادی که نافع برای مصلحت مملکت ما و کشور ما بود بکلی مسلوب بود، قلمها را شکسته بودند، زبانها را قطع کرده بودند. و کسی حق اینکه یک کلمه صحبت بکند نداشت. و باید هرچه بگویند، هرچه در مطبوعات باشد، هرچه در رادیو تلویزیون باشد، هرچه قلمها به کار بیفتد، در مداحی یک نفر آدمی که همه چیز ما را به باد داد.
هیچ آزادی در زمان ایشان، آزادی سالم نبود. ولی یک قسم از آزادیها بود؛ در سینماها را باز کرده بودند، با آن وضعی که سینماها داشت که اگر جوانهای ما چند روز میرفتند در آنجا، تباه میشدند و از فکر اینکه یک کاری برای کشور خودشان بکنند بکلی میافتادند. و در اینها باز بود، در قمارخانه هاهم باز بود به [روی ] همه جوانها، در فحشا هم باز بود به همه جوانها.
و از تهران تا شمیران و اواخر شمیران میگویند آن قدر مراکز فساد بود که قابل حصر مثلاً نبود! اینها را آزاد قرار دادند. بلکه دامن زدند به آن بلکه قلمها، بیانها، دامن زد به اینکه این نحو آزادیهایی که مضر به حال کشور است، مضر به حال ملت است [لکن] اینها را آزاد گذاشتند. از بعد از زمان ایشان تا حالا، باز برگشت به دوره سابق و بهتر. برای اینکه دوره سابق هم دوره قجر بود و آنها هم فاسد بودند، اما نه به فساد اینها، این قدر که اینها این پدر و پسر اینها رکورد فساد را شکستند!(8)
اسارت به نام آزادی
در زمان این پدر و پسر آن اختناقی بود که شاید در طول تاریخ ایران سابقه نداشت. نه مرد آزاد بود، و نه زن. همه در اختناق بودند؛ همه در رنج بودند. یک روز جشنها بر پا میشد که ما کاپیتولاسیون را لغو کردیم! زمان رضا خان یک روز حرفها زده میشد و در روزنامه ها، در نطقها، برای اینکه مملکت پیش رفته است؛ یکوقتی همان معنا را باز برقرار میکردند و مصونیت می دادند به امریکایی ها!(9) این تابع این بود که قدرتمند چه بکند. هر چه آن قشر قدرتمند یک کاری میکرد، دیگران دنبال او هیاهو میکردند؛ در مجلسی دست نشانده هیاهو از جمله چیزهایی که در زمان رضا خان به تبع آتاترک (10) انجام گرفت، یکی اتحاد شکل بود؛ و یکی کشف حجاب. آن وقت این اتحاد شکل و این کشف حجاب را در بوق و سرنا، بلندگوهای آنها چه تعریفهایی کردند، چه مداحیهایی کردند؛ از آخوند، که مخالف با این مسائل بود، چه تکذیبهایی کردند؛ چه شعرهایی گفتند. شاید شعرهایش را بعضی اش را شنیده باشید. چه شعرهای هجوی میگفتند، که گفتنی نیست. بعد دیدیم که قضیه کشف حجاب، قضیه ای نبود که اینها بخواهند برای خانمها خدمت بکنند، اینها میخواستند که این طبقه [را ] هم با زور و با فشار نابود کنند. آن مآثری که اینها دارند، آن خدمتهایی که این قشر میتوانند به ملت بکنند، آن خدمتهای ارزنده ای که بانوان ما عهده دار آن هستند، از دستشان گرفته بشود؛ و نگذارند اینها آن خدمت اصیلی که باید بکنند و آن تربیت بچه ها، که بعدها مقدرات مملکت به دست آنهاست، اینها نگذارند که این خدمت انجام بگیرد؛ مبادا بچه ها در دامن اینها تقوا پیدا بکنند؛ در دامن اینها تربیت اسلامی بشوند؛ تربیت ملی بشوند؛ و بعد در دبستانها که آمدند و بعد در دبیرستانها که رفتند، نتوانند آنها با تبلیغاتی که آنجا میکنند و استادهایی که از خودشان آنجا میگذارند و مبلغینی که در آنجا دارند نتوانند اینها را برگردانند.(11)پینوشتها:
1. همان، ج 9، ص 201 تا 202.
2. حالت بین خواب و بیداری.
3. صحیفه امام، ج9، ص 204.
4. غفلت شده از آن.
5. صحیفه امام، ج 9، ص 203 تا 204.
6. محمدرضا پهلوی.
7. صحیفه امام، ج 10، ص 38.
8. همان، ص 186 تا 187.
9. اشاره به احیای رژیم کاپیتولاسیون و مصونیت سیاسی امریکاییها در ایران در سال 1343 ه. ش.
10. مصطفی کمال آتاترک «رئیس جمهور ترکیه»، وی پایه گذار مکتب لائیک بود که در سال1302 ه. ش. در ترکیه به قدرت رسید.
11. صحیفه امام، .ج7، ص 331 تا 332.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.