بیانات امام خمینی (ره) درباره‌ی فرهنگ در رژیم پهلوی (1)

گرفتاری ما در طول تاریخ، و خصوصاً در این پنجاه و چند سال اخیر، این بود که آنی که به میدان ما آمده بود آگاهانه آمده بود، طرحریزی شده بود، برنامه داشت؛ همین طور خودبخود واقع نمی شد و هر جا را شما ملاحظه کنید، اگر درست
چهارشنبه، 27 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بیانات امام خمینی (ره) درباره‌ی فرهنگ در رژیم پهلوی (1)
 بیانات امام خمینی (ره) درباره‌ی فرهنگ در رژیم پهلوی (1)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

وضعیت روحانیون در دوره رضاخان پهلوی

گرفتاری ما در طول تاریخ، و خصوصاً در این پنجاه و چند سال اخیر، این بود که آنی که به میدان ما آمده بود آگاهانه آمده بود، طرحریزی شده بود، برنامه داشت؛ همین طور خودبخود واقع نمی شد و هر جا را شما ملاحظه کنید، اگر درست مطالعه بشود، انسان می بیند که یک برنامه ی خاصی است برای یک مقصد خاص، از اولی که رضا شاه آمد، رضاخان آمد و آن کودتا را کرد که شاید شماها یادتان نباشد. اکثراً یادتان نیست، شاید بین شما کسی باشد یادش باشد، لکن من یادم هست و شاهد قضایا بودم از اول، بتدریج البته، نه یکدفعه، آن وقتی که آمد، ابتدائاً شروع کرد همان مقدسبازیها که پسرش درمی آورد و سالوسی را آن هم شروع کرد. مثلاً در یک محرمی من یادم است که گفتند که همه تکایای تهران را این رفته دیدن کرده، شرکت کرده در عزا، و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبلیغی و همه اینها را داشتند. تا کم کم وقتی مستقر شد، پایش محکم شد، آن وقت آن صورت دیگرش را نشان داد. تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ایران قدغن کرد! در قم، مجلس اینطوری بود که آقای صدوقی (1) یک مجلس داشتند قبل از اذان صبح شروع می‌شد، اوایل اذان تمام بود، آن هم چند نفر، و احتمال می‌دهم که آن را هم آمدند جلویش را گرفتند. تمام چیزهایی که مربوط به دیانت بود شروع کرد آنها را یکی یکی جلویش را گرفت. شروع کرد با شدت با روحانیت عمل کرد. به طوری که من در مدرسه فیضیه آن وقت یک درسی می‌گفتم، یک عده چند نفری بودند، یک روز که رفتم، یک نفر بود. این شخص گفت که این آقایان همه فرار کردند رفتند به باغات. طلبه های مدرسه هم قبل از آفتاب، آن طور که می‌گفتند، فرار می‌کردند به باغات می‌رفتند؛ و آخر شب آن وقتها می‌آمدند. و بنا بر این بود که این لباس به کلی خلع بشود.(2)

وضعیت دانشگاهها در رژیم طاغوت

در دانشگاهها، که بعدها هم باز در زمان این بدتر از او شد، اینطور عمل نکردند که یک جور با شیطنت بیشتر، و اخیراً هم در حوزه های ما باز با یک شیطنت دیگر، در دانشگاهها دنبال این بودند که آنهایی که می‌خواهند بچه ‌ها ‌را تربیت کنند. اشخاصی باشند که تربیتی که می‌کنند تربیت نباشد؛ عقب راندن باشد. و از حیث اخلاق هم تربیت اخلاقی نباشد به آن معنایی که ما می‌گوییم؛ تربیت اسلامی در کار نباشد؛ بلکه یک تبلیغاتی باشد که این جوانهای ما را تباه کند. برنامه آنکه از روی هم رفته مسائل که حالا آدم بخواهد بگوید محتاج به یک کتابی است. برنامه این بود که این دو قشری که ممکن بود که برای یک مملکت مفید باشد و ممکن بود که دیگر قشرها هم دنبال این باشند، این دو قشر را نگذارند که به کار خودشان به طوری که شایسته است انجام وظیفه کنند. در طرف روحانیت، از باب اینکه اختیار معلم و متعلم به آن وضع دست آنها نبود، اینجا به یک جور دیگر رفتار کردند؛ به خلع لباس و به فشار و به بردن سربازخانه ‌ها ‌و امثال ذلک که شکست بدهند حوزه ‌ها ‌را و در قشر فرهنگ، که اختیارات را دستشان گرفته بودند، می‌خواستند که باز این فرهنگ را یک فرهنگ دلخواه خودشان، بلکه دلخواه آنهایی که می خواهند استفاده از ما بکنند، قرار بدهند. و این دو تا قوه ای که به منزله قوه ی مفکره ی جامعه است از آنها بگیرند و تباه کنند؛ و کسی پیدا نشود که اگر همه چیز ما را بردند، یک صحبتی بکند یا یک چیزی بنویسد. روی هم رفته اگر ملاحظه کنید، از همه کارهایی که در آن زمان انجام می‌گرفت، در زمان این پدر و پسر در زمان پسر شاید بیشتر در یک معنا مشترک بود و آن اینکه جوانها را بکشند به غیر آنطوری که باید تربیت بشوند.(3)

فرهنگ استعماری شاه

این مراکز تعلیم و تربیتی که اینها درست کرده‌اند، از دانشگاه گرفته تا پایین، اینها باز استعماری است. و اینها بچه های ما را که می‌خواهند تربیت کنند، یک تربیت صحیح نمی‌کنند: یعنی اولاً یک حد معین دارد که از این حد معین نمی‌گذارند بالاتر اینها بروند؛ و ثانیاً وسایل متعدده درست می‌کنند، موانع متعدده درست می‌کنند برای اینکه اینها عقب بمانند. برای اینکه دانشگاه اگر یک دانشگاه صحیح مستقلی که ماها می‌خواهیم باشد، از این دانشگاه رجال بزرگ بیرون می‌آید، از اینهه رجالی بیرون می‌آید که بعد در مقابل آنهایی که می‌خواهند تعدی به مملکت ما بکنند و همه مخازن ما را ببرند، در مقابل آنها می‌ایستند. و آنها چون نمی‌خواهند یک همچو چیزی بشود، اینها را آنطور بار می‌آورند. و اگر توانستند غربزده آنها را بار می‌آورند؛ یعنی طوری می‌کنند، طوری این مسائل غرب را برای آنها طرح می‌کنند، طوری آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهند که اینها از خودشان بکلی بیخود می‌شوند و پیوسته به آنها می‌شوند، یعنی عمال آنها می‌شوند. فرض کنید که اگر چنانچه این نحو تربیت باشد، بعد از چند وقت دیگر تا حالا هم همین طورها بوده اگر یک رجالی داشتیم که اینها می‌خواستند یک کاری بکنند کارهایی می‌کردند که به نفع آنها بوده، نه کارهایی می‌کردند که به نفع خودشان باشد؛ برای اینکه اینها به طوری محو شده‌اند در آن تربیت و تعلیم خارجیها، و به طوری اینها را در نظر اینها بزرگ کرده‌اند که دیگر همه مآثر (4) خودشان و همه چیزهایی که مربوط به خودشان است، همه اینها را فراموش می‌کنند و توجهشان به خودشان از بین می‌رود و متوجه به غرب می‌شوند و هرچه مربوط به آنهاست به آن توجه می‌کنند.
اسلام می‌خواهد که هیچ یک از افراد این مملکت اسلامی پیوسته به غیر نباشد، تحت نفوذ غیر نباشد.(5)

ورود فرهنگ استعماری به ایران، سیاست بیگانگان

اینها سعی کرده بودند که همه چیزی که از غرب به ایران وارد می‌شود یک نوع خاصی باشد. فرهنگ استعماری وارد کنند به ایران؛ و ما را با تبلیغات دامنه داری که همه شما می‌دانید عاشق آن بکنند. به اسم فرهنگ غربی و دمکراسی خاصی به ممالک استعماری یا نیمه استعماری وارد کنند؛ و به اسم دمکراسی غربی به خورد ما بدهند. همه چیزهایی که اینها به اسم «ترقی» و «تعالی» و «آزادی» و «دمکراسی» و «فرهنگ» و همه چیز، اینها به طرز خاصی وارد شده است به ایران، آنطور نیست که همین آزادی که در ایران در زمان این پدر و پسر در ایران وارد کردند این آزادی باشد که در غرب هست. یا این دمکراسی که ادعا می‌کنند و در ایران می‌گویند می‌خواهیم تعقیب کنیم، و حالا هم بازیخورده ‌ها‌و یا غرض مندها دامن به آن می‌زنند، این دمکراسی است که در غرب پیش خود آنها هست. اینها همه وارداتی هستند؛ یعنی آزادی که برای ایران و برای ممالک شرقی اینها تحویل ماها دادند عبارت از آزادی در اموری که موجب تباهی ملت ما و جوانهای ما شده است.(6)

ویژگیهای رژیم غیر الهی

دستگاههای رژیم سلطنتی و آن چیزهایی که از قبیل رژیم سلطنتی [است]، که روی هم رفته باید بگوییم رژیم [غیرالهی]، رژیمهای غیرالهی برای اینکه وضعش به حسب نوع این است که به ملت خیانت می‌کنند و برای خودشان دستگاه درست می‌کنند و به منافع خودشان ملت را به کار می‌کشند و از ملت جدا هستند، برنامه های آنها این است که با کوشش ملت را به تباهی بکشند و نسل جوان را فاسد کنند. اگر نسل جوان فاسد نباشد آنها از آن خوف دارند و می‌ترسند که یک وقت نسل جوان یک عصیانی بکند و آنها را به تباهی بکشد. از این جهت، به وسائل مختلفه کوشش می‌کند که نسل جوان را به تباهی بکشند که از مسائل روز و از مسائل زندگی کنار باشند. وسائل متعدد، از قبیل مطبوعات که در خدمت آنها بود، رادیو و تلویزیون، سینما، تئاتر، تمام اینها که در خدمت آن رژیمهای غیرتوحیدی هست.
تمام اینها برای این است که ملت را عقب برانند و از توجه به مقدرات خودشان غافل کنند، و احیاناً بکشانند به طرف خودشان؛ و آنها سرگرم به کارهای غیر مقدرات خودشان بشوند و آنها هم منافع خودشان را ببرند و مطمئن باشند که کسی مخالفشان نیست. و لهذا جمیع وسائل فساد جوانها را اینها فراهم می‌کردند؛ از قبیل مراکز فحشا که اطلاع لابد دارید که در تهران خصوصاً چقدر مراکز فحشا بوده است؛ به طرق مختلفه ای که بعضی از آنها گفتنی نیست اصلاً؛ و همین طور اطراف دریا. در وقتی که، موقعی که مردم به دریا رو می‌آورند، یکی از اموری که آنها دامن به آن می‌زدند همین اختلاطی بود که بین جوانها و زن و مرد بود. و این نه از باب این بود که اینها می‌خواستند به جوانهای ما مثلا خوش بگذرد، بلکه از باب این بود که اینها را به تباهی بکشند. مراکزی که در آن مخدرات از قبیل مشروبات و دستگاههای تخدیری دیگری بود الی ماشاءالله. در سینما جوانهای ما وارد می‌شدند، اگر چنانچه چند روز وارد می‌شدند عادت می‌کردند و سینما با آن صورتهایی که همه‌اش انحرافی بود، رادیوها همه انحرافی؛ مطبوعات از قبیلی روزنامه ها؛ از قبیل مجلات؛ همه چیزهایی بودند که جوانهای ما را منحرف کنند.(7)

محو فضائل انسانی، هدف رژیم طاغوت

در این پنجاه و چند سال اینها کوشش کردند که خائن درست کنند. و زیاد درست کردند همینهایی که همراه خود او فرار کردند؛ و در رأسش خود رضاخان و محمدرضاخان بود. رضاخان یکجور خیانت کرد؛ محمدرضاخان بدتر از او. اینها از آدم می‌ترسند. یک آدم ممکن است که مسیر اینها را تغییر بدهد. از این جهت می‌خواهند که آدم پیدا نشود. در مقابل اینها، انبیا آمدند آدم درست کنند. اصل شغل انبیا غیر از این نیست که آدم سازی است. تمام نبوتها، تمام کتابهای آسمانی، برای این آمده است که آدم درست کند؛ انسان درست کند؛ انسان با فضیلت. در مقابل انبیا، این دستگاههای ما دیگری است که می‌خواهند که انسان را نگذارند انسان بشود؛ نگذارند بافضیلت بشود. به همان حد حیوانی، که سایر حیوانات هم با او مشترکند، به همان حد باشد. ولو خیلی صنعتگر باشد، ولو خیلی متخصص باشد، لکن فضایل نداشته باشد. ممکن است که یک کسی فانتوم درست کند، لکن فضیلت انسانی نداشته باشد؛ خائن باشد. ممکن است که یک کسی طبیب بسیار خوبی باشد که خیلی هم مبرز، لکن فضیلت انسانی نداشته باشد، آنها از طبیب نمی‌ترسند؛ از صنعتگر نمی‌ترسند؛ آنها از آدم می‌ترسند. اگر آدم در یک کشوری پیدا بشود، دست آنها را کوتاه می‌کند. اگر یک دانشگاه فضیلت ایجاد کند در جوانها، اگر یک مدرسه جوانها را متعهد بار بیاورد، متدین بار بیاورد، این با آن چیزی که آنها می‌خواهند مخالف است. و لهذا کوشش کردند به اینکه اسلام را در نظر جامعه ما منحط کنند. کوشش کردند که روحانیت را ساقط کنند. کوشش کردند که جدا کنند بین روحانیت و دانشگاهها، کوشش کردند که در دانشگاهها درس فضیلت نباشد. همه‌اش راجع به مادیات باشد. اگر در کنار این تحصیل در باب امور مادی و طبیعی معنویات بود، دانشگاههای ما غیر از حالا بود. انسانهایی که از دانشگاه بیرون می‌آمد غیر از حالا بود. این از خیانتهایی بود که با اسم اینکه ما می‌خواهیم زنها را «آزاد» کنیم، نیمی از این ملت با از «قید اسارت» بیرون بیاوریم، با این حرفی که به ظاهر خیلی فریبنده است، شر بانوان را، آنچه آنها به نظرشان بود که به دردشان می‌خورد، اینها را از فضایل منحط کردند. همین مادیت به چیز دیگری اینهایی که آنها تربیت کردند فکر می‌کنند. آنی که آنها می‌خواستند، انسان مادی، اینطور است که دلش می‌خواهد اتومبیل داشته باشد! حالا این اتومبیل از دزدی پیدا بشود برای او فرقی نمی‌کند، یک کسی به او بدهد، فرق نمی‌کند، از هر راهی باشد، آن اتومبیل می‌خواهد، چه بار دارد که این اتومبیل از کجا پیدا شده. انسان بافضیلت نگاه می‌کند که این از بجا آمد. اتومبیل دزدی را انسان بافضیلت قبول نمی‌کند. آنها دزد می‌خواهند. آنها خائن می‌خواهند. دستگاهها کوشش کردند که خائن درست کنند. دستگاهها کوشش کردند که بانوان ما را نگذارند فضیلت پیدا بکنند.(8)

ترس استعمار از زنان و مردان بافضیلت

از زمان رضا شاه، از همان اوایل، یعنی بعد از اینکه مستقر شد دیگر حکومت سلطه پیدا کرد، به واسطه دستوراتی که کارشناسها، می دادند به او، آنها کارهایی در ایران انجام دادند به صورت [مترقی] تبلیغات می‌کردند؛ و خیلی به نظر مردم می آورند که خدمتی دارند به جامعه می‌کنند، و در واقع می‌خواستند که این جامعه را نگذارند فضایل انسانی پیدا کنند. جوانهای ما را با اسمهای مختلف از یک طرف نمی‌گذاشتند که تحصیلاتشان یک تحصیلات مفیدی برای جامعه باشد. و از یک طرف، مراکز فحشا اینقدر درست می‌کردند و تشویق می‌کردند که جوانهای ما را به آن مراکز می‌کشاندند، و نیروی جوانی آنها را به باد می‌دادند. نیرویی که باید صرف بشود برای پیشرفت کشور، این نیرو را مهمل می‌کردند؛ فاسد می‌کردند. به طوری که در تهران مراکز فحشا خیلی بیشتر از مراکز تعلیم و تعلم بود. مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی می‌گفتند بود مراکزی که به ما گفتند، و شاید شماها بهتر اطلاع داشته باشید، در جامعه هستید، مراکزی که در خصوصی تهران، که باید مرکز فضیلت باشد، باید مرکز آدم سازی باشد، بیشتر عنایت این بود که در تهران این مراکز زیاد باشد. اطراف تهران، بین تهران و کرج، بین تهران و شمیران، در اطراف شمیران، مراکز زیاد به طوری که گفته شده است مراکز فاسد کننده [وجود داشت]. مراکزی که هرکس وارد می‌شد در آنجا، چه زن و چه مرد، بعد از چند وقت دیگر یک انسان نبود؛ یک فاسد بود.
اینها برنامه بود که اینطور عمل بشود. چرا؟ برای اینکه خارجیها از مردان و زنان بافضیلت می‌ترسند. آنکه خدمتی می‌کند به آنها شخصی است که فضیلت انسانی خودشان را از دست داده است. آدمی که به دین خودش، به کشور خودش، به ملت خودش، خیانت می‌کند، این دیگر فضیلت انسان به هیچ وجه ندارد. آنها یک همچو اشخاصی می‌خواستند. یک اشخاصی می‌خواستند که از فضایل انسانی منحط باشند تا به درد آنها بخورند و برای آنها خدمت بکنند. یک انسان فضیلت دار، یک انسان متعهد، یک انسانی که به خودش احترام قائل است، به مذهب خودش احترام قائل است، به درد آنها نمی‌خورد؛ مخالف با مسیر آنهاست. اینها می‌خواهند انسان در این شرق نباشد. اینها می‌خواهند که زنهای با فضیلت در شرق نباشد. یک دسته زنهایی باشند مطابق میل آنها عمل بکنند. و اینها نمی‌توانند با فضیلت باشند. اینها می‌خواهند مرد بافضیلت در ایران نباشد. می‌دانند که اگر چنانچه فضیلت در یک ملتی بود، یک قومی فضیلت داشتند، یک قومی به دیانت و کشور و ملت احترام قائل شد، اینها خیانت نمی‌کنند. آنها خائن می‌خواستند.(9)

وابسته نمودن کشور با ادعای تمدن بزرگ

هیاهو کردند، فریاد کردند که ما می‌خواهیم شما را به دروازه «تمدن بزرگ» برسانیم و واقع مطلب دور کردن ملت بود از اصل تمدن، تا چه رسد به «تمدن بزرگ»! همه را دور کردند از تمدن؛ از آنی که استقلال انسان را درست می‌کند؛ استقلال فکری انسان. تا انسان استقلال فکری نداشته باشد، نمی‌تواند یک فرد مفیدی باشد، و اینها می‌خواستند فرد مفید پیدا نشود، اصلاً از انسان می‌ترسیدند. اینها دیدند که یک مدرس، (10) در زمان رضا خان یک مدرس بود که در مجلس بود نگذاشت رضا خان آن وقت که جمهوری را می‌خواست درست بکند، مدرس نگذاشت درست بکنند. ولو برخلاف مصالح شد، و اگر شده بود بهتر بود، لکن آن وقت اینها نظر سوء داشتند. یعنی او به سلطنت که نرسیده بود، او می‌خواست رئیس جمهور بشود؛ و بعدش حالا کارهای دیگر بکند و کسی که جلوی او را گرفت مدرس بود که نگذاشت این کار عملی بشود. کسی که تا آخر ایستاد در مقابلش و بالأخره هم جانش را از دست داد، مدرس بود که نگذاشت او کارهایی را بکند، لکن آخرش هم در یک جایی (11) شهیدش کردند.(12)

سیاست رژیم طاغوت درباره جوانان

اینطور نیست که ما همچو ساده تصور بکنیم که بدون نقشه، قضیه اینطور بشود که اینقدر مشروبخانه در سرتاسر ایران باز باشد؛ و اینقدر مراکز فساد در همه جا و خصوصاً تهران که به وضع وحشتناکی مراکز فساد، هر جوری که جوان می‌پذیرد برای آن فراهم کنند و دامن بزنند. نمی‌توانیم ما باورمان بیاید که این مجله ‌ها‌ و این مطبوعات، این مجله هایی که هم جوان وقتی چشمش بیفتد به آن و هم وقتی بخواند جوان است و به تباهی کشیده می شود این بدون اینکه نقشه ای باشد و اینها من باب اتفاق این جور شده باشد، مسئله اینها نیست. یک طرحی بوده است که جوانهای ما را آنهایی که می‌خواهند، می‌توانند، تربیت کنند، آنها را یک جوری کنند که نتوانند. از ایشان قدرت تربیت را بگیرند. یا اشخاصی را که خودشان می‌خواهند در دانشگاهها و در دبیرستانها و آنجا بگذارند به آن طوری که می‌خواهند تربیت کنند. و از آن طرف، تمام راههای تعیش را به روی جوانها باز کنند که هر ساعتی که این بخواهد یک عیش و نوشی بکند برایش فراهم باشد، آسان باشد. و دامن هم به آن بزنند، تبلیغات هم بکنند عرض کنم اعلام هم بکنند و اینها را بکشند به طرف آن، نتیجه چی می‌شد؟ نتیجه این می‌شد که این نسل جوانی که باید برای این کشور مفید باشد، این نسل جوان بی تفاوت باشد نسبت به مسائل جدی، یک مغزی که دنبال این رفت که موسیقی گوش کند موسیقی که الان هم هست که خیر، موسیقی یک چیزی مثلاً تربیتی است یک مغزی که دنبال این رفت که موسیقی گوش بکند، و عادت به این [کرد] این مغز مریضی می‌شود، این نمی‌تواند فکر این بکند که کشورش به چه حال دارد می‌گذرد، چه می‌گذرد در آن؛ دیگر دنبال این نیست، مثل یک آدم هروئینی می‌ماند. اینهایی که عادیات هست که انسان به آن عادت می‌کند، من جمله همینهایی که مثلاً سینماهایی که اینها درست کرده بودند، تئاترهایی که اینها درست کرده بودند، اینها تمام یک نقشه ای بوده است که ما را، جوانهای ما را نگذارند به مسائل روزشان، به مسائل جدیشان، فکر بکنند، در ذهنشان هم نیاید همچو فکری. همه چیز هم برای آنها فراهم کردند؛ همه جور هم فراهم کردند. خوب، جوان هم وقت جوانی اش است و وقتی عیش و نوش برایش فراهم باشد، کشیده می‌شود به آنجا این همه نقشه ‌ها‌برای این بود که از آن طرف نیروهایی که می‌توانند تربیت کنند جوانها را یا از بین ببرند، یا لااقل محدودش کنند، و یک طورش کنند که روی همان مسائل آنها فکرها به کار بیفتد. و از آن طرف، باز به این قانع نشدند، جوانها را از راههای دیگر، باز کردن مراکز فساد و فحشا و همه چیز، اینها را به تباهی بکشند به صورتهای مختلف؛ با وضعهای مختلف؛ با برنامه های مختلف. همه شرکت در این معنا داشتند که ما از آن چیزی که هستیم تهی بشویم؛ مغزهای ما از آنی که هست تهی بشود. به جای مغز آدم جدی، یک مغز لهو و لعبی جایش بنشیند؛ یا یک مغز غربی جایش بنشیند.(13)

پی‌نوشت‌ها:

1. آقای محمد صدوقی یزدی «نماینده امام خمینی و امام جمعه یزد».
2. صحیفه امام، ج1، ص 34 تا 35.
3. همان، ص 35 تا 36.
4. آثار گذشتگان، آنچه از پیشینیان به جای مانده.
5. صحیفه امام، ج5، ص 263 تا 264.
6. همان، ج 10، ص 227.
7. همان، ج 9، ص 199 تا 200.
8. همان، ج 7، ص 443 تا 444.
9. همان، ج 7، ص 441 تا 443.
10. شهید سید حسن مدرس.
11. در شهر کاشمر خراسان در سال 1317 ه.ش.
12. صحیفه امام، ج 9، ص 202.
13. همان، ج 10، ص 36 تا 38.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط