اموال خصوصی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم‌السلام)

مقصود از اموال خصوصی اموالی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا ائمه (علیهم‌السلام) شخصاً مالک آن‌ها بودند و تکلیف این گونه اموال در زمان حیات آن حضرات با خود ایشان بوده و پس از درگذشت ایشان مطابق قانون ارث در
چهارشنبه، 3 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اموال خصوصی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم‌السلام)
 اموال خصوصی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم‌السلام)

 

مؤلف: حجةالاسلام و المسلمین نورالله علیدوست خراسانی




 

اموال خصوصی چیست؟

مقصود از اموال خصوصی اموالی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا ائمه (علیهم‌السلام) شخصاً مالک آن‌ها بودند و تکلیف این گونه اموال در زمان حیات آن حضرات با خود ایشان بوده و پس از درگذشت ایشان مطابق قانون ارث در اسلام به وارث آنان منتقل می‌شود، همان‌گونه که امام باقر (علیه‌السلام) فرمود:
حضرت علی (علیه‌السلام) علم رسول خدا، و حضرت فاطمه (علیهاالسلام) مال رسول خدا را به ارث بردند. (1)

املاک و دارایی‌های خصوصی پیامبر و خاندان او

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) مانند سایر مسلمانان مالک زمین و مزرعه و امثال این‌ها بودند و از آن‌ها استفاده می‌کردند که قسمتی از آن‌ها در بحث کشاورزی خواهد آمد و بعضی دیگر را از طرق دیگر مالک می‌شدند.

اموال موروثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

برخی از اموال رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از راه ارث به دست حضرت رسید. ماوردی آن جا که صدقات پیامبر را نام می‌برد، در این باره می‌نویسد:
... اما غیر از این صدقات هشتگانه پیامبر از اموال او واقدی نقل کرده است که: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از پدرش عبدالله،‌ ام ایمن حبشیه را که اسمش برکت بود و پنج شتر و مقداری گوسفند به ارث برد.
از مادرش آمنه بنت وهب خانه وی را که پیامبر در آن خانه متولد شد و خانه در شعب بنی علی است، به ارث برد. و از همسرش خدیجه دختر خویلد رضی الله عنها خانه‌اش را در مکه که بین صفا و مروه پشت بازار عطارین قرار گرفته و اموال دیگری را به ارث برد. (2)

اموال و املاک شخصی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر خانه‌های محقر و اثاث خانه‌ای که داشت دارای شمشیر و زره (3) الاغ، میش، استر و شتر (4) نیز بوده است.

شتران پیامبر

واقدی درباره شتران آن حضرت می‌نویسد: موسی بن محمد بن ابراهیم از قول پدرش و یحیی بن عبدالله بن ابی‌قتاده و علی بن یزید و افراد دیگری نقل کردند: مجموع شتران شیرده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیست شتر بود. برخی از آن‌ها از غنایم جنگ ذات الرّقاع و برخی دیگر از غنایمی بود که محمد بن مسلمه از نجد گرفته بود. آن‌ها در منطقه بیضاء و اطراف آن می‌چریدند. مراتع آن جا خشک شد و ساربان‌ها آن‌ها را در نزدیکی منطقه «غابه» به چرا بردند تا از خارها و علف‌های آن جا و درختان اراک تغذیه کنند. معمولاً ساربان هر غروب شیر آن‌ها را به مدینه می‌آورد.
ابوذر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه می‌خواست که از شتران ماده آن حضرت مواظبت کند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او گفت می‌ترسم از اطراف بیایند و شتران را غارت کنند و ما از عیینه بن حصن (5) و وابستگان او در امان نیستیم و منطقه ما هم نزدیک به محل آن‌هاست.
ابوذر اصرار ورزید و گفت‌ای رسول خدا به من اجازه فرما. پس از اصرار، پیامبر به او فرمود: گویی تو را می‌بینم در حالی که پسرت کشته و همسرت اسیر گردیده و در حالی که به عصای خود تکیه زده باشی خواهی آمد. ابوذر بعدها می‌گفت: شگفتا! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنان می‌فرمود و من پافشاری و اصرار می‌کردم. و به خدا سوگند همچنان شد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده بود...
ابوذر می‌گفت ما پس از آن که ماده شتران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را آب داده و شیرشان را دوشیده بودیم، در خیمه‌های خود خوابیدیم، نیمه شب عیینه با چهل سوار به ما هجوم آورد و در حالی که بالای سر ما ایستاده بودند، با فریاد ما را صدا زدند. پسرم در برابر آن‌ها ایستاد، او را کشتند. زن او و سه نفر دیگر که همراهش بودند نجات پیدا کردند، من از آن‌ها فاصله گرفتم و چون سرگرم باز کردن پایبندی‌های شتران بودند از من غافل شدند و سپس شروع به راندن شترها کردند من خود را به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رساندم و خبر دادم و آن حضرت لبخند زد. سلمه بن اکوع می‌گوید: سحرگاه از مدینه به قصد رفتن به گله شتران پیامبر و آوردن شیر آن‌ها بیرون آمدم که به غلام عبدالرحمن بن عوف که ساربان شترهای او بود برخوردم. معلوم شد آن‌ها اشتباهی به محل چرای شتران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته‌اند و او به من خبر داد که عیینه بن حصن به همراهی چهل سوار بر گله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) غارت برده است که سرانجام مسلمانان ده شتر را پس گرفتند و ده شتر دیگر را آن‌ها با خود بردند. (6)
مورد دیگری که شتران شیری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به غارت بردند در ناحیه ذی الجَدر (7) در هشت میلی مدینه بود که در شوال سال ششم اتفاق افتاد. توضیح این که خارجه بن عبدالله از قول یزید بن رومان نقل کرد: هشت نفر از اهالی عُرَینه به مدینه آمدند و اسلام آوردند ولی هوای مدینه به آن‌ها نساخت و تب و لرز گرفتند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد که آن‌ها مواظبت از گله شتر را عهده‌دار شوند و گله مسلمانان در ذی الجَدر بود. آن چند نفر آن جا ماندند تا سلامتشان را باز یافتند و از پیامبر اجازه گرفتند که از شیر شتران بنوشند و آن حضرت اجازه فرمودند. آن‌ها پس از این که مسلمان شده بودند باز کافر شدند و صبحگاهی بر شتران حمله برده و آن‌ها را به غارت بردند. یسار خدمتکار پیامبر و گروهی دیگر تعقیب‌شان کردند و به آن‌ها رسیدند. آن‌ها با یسار و همراهانش جنگیدند و یسار را گرفته، دست و پایش را بریدند و خار در چشم و زبانش فرو کردند تا کشته شد و گله را با خود بردند. زنی از قبیله بنی عمرو بن عوف که سوار الاغ بود متوجه پیکر یسار شد که زیر درختی افتاده است. چون متوجه شد که مرده است پیش بستگان خود برگشت و این خبر را به آن‌ها گزارش داد. آمدند و جنازه یسار را به قبا آوردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیست سوار را به تعقیب دشمن فرستاد و کُرز بن جابر فَهری را به فرماندهی آن‌ها منصوب فرمود. این گروه در تعقیب دشمن بیرون رفتند و شب به نزدیک دشمن رسیدند و در کنار صخره‌ها شب را به صبح آوردند. صبح نمی‌دانستند که دشمن را از کدام سو تعقیب کنند. ناگاه به زنی برخوردند که شانه شتری را با خود می‌برد. او را گرفتند و گفتند این چیست که همراه تو است؟ گفت از کنار قومی گذشتم که شتری را کشته بودند و این را هم به من دادند. گفتند آن‌ها کجایند؟گفت پشت همین صخره‌ها، و اگر از این صخره‌ها بالا بروید دودهای آتش ایشان را خواهید دید. کرز بن جابر و یارانش حرکت کردند و هنگامی به دشمن رسیدند که تازه از غذا خوردن آسوده شده بودند. آن‌ها را احاطه کردند و از ایشان خواستند که به اسیری تن دهند، آن‌ها همگی پذیرفتند و هیچ کدام نگریختند. مسلمانان آن‌ها را بستند و بر اسب‌های خودشان سوار کردند و به مدینه آوردند و چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیشه بود پیش آن حضرت رفتند. آن‌ها در مسیل مدینه به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند. حضرت دستور داد آن‌ها را قصاص کردند. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از منطقه «زغابه» (8) به مدینه برگشت و در مسجد نشست، شتران شیری را آوردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مسجد بیرون آمد و به آن‌ها نگاهی کرد و در جست‌وجوی یکی از ماده شتران خود که نامش حنایی بود برآمد. سؤال کرد حنایی کجا است؟ سَلَمَه گفت: دشمن همان یکی را کشته است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سلمه فرمود: جایی را انتخاب کن که شتران را در آن جا بچرانی. گفت: هیچ جا بهتر از همان ذی الجدر نیست. گوید رمه را به همان منطقه برگرداند و همان جا بود و همه شب یک مشک شیر برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌آوردند. (9)
پیامبر شتران شیردهی داشت که نام یکی از آن‌ها سمراء بود. فائد خدمتگزار عبدالله از قول سلمی مادربزرگ عبدالله نقل کرد که او گفته است: در خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چشمم به یکی از ماده شترهای پر شیر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاد که نامش سمراء بود و من حیوان را شناختم. خدمت پیامبر رفتم و گفتم این شتر شما بر در خانه است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خوشحال از خانه بیرون آمد و دیدیم که سر شتر در دست ابن اخی عیینه است. حضرت همین که شتر را دید شناخت و به او فرمود چه کار داری؟ گفت: این شتر شیرده را هدیه آوردم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لبخندی زد و آن را از او گرفت. یکی دو روز که گذشت دستور داد سه وقیه نقره به او بدهند ولی راضی نبود. می‌گوید به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتم شما در مقابل شتر خودتان به او این همه مزد می‌دهید؟ فرمود: آری. تازه از من خشنود هم نیست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نماز ظهر منبر رفت و پس از سپاس و ستایش خدا فرمود: مردی شتری از آن خودم را که آن را خوب و مانند اهل خودم می‌شناسم به من هدیه می‌دهد و مزدش را می‌دهم، در عین حال از من خشنود نیست، به این جهت تصمیم گرفتم که هدیه‌ای قبول نکنم مگر از کسی که قرشی باشد یا انصاری. ابوهریره گفته است: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ثقفی و دوسی را هم فرموده‌اند. (10)

زمینی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به اسامه بخشید

میان اسامه و عمرو پسر عثمان بن عفان بر سر مالکیت قطعه زمینی اختلاف رخ داد. این اختلاف نزد معاویه مطرح گردید تا او در این باره حکم کند. در این هنگام عده‌ای از بنی‌هاشم و گروهی از بنی‌امیه نیز حضور داشتند. در آغاز جلسه، سخنانی میان اسامه و پسر عثمان رد و بدل شد، در این هنگام مروان بن حکم به عنوان آمادگی برای شهادت به نفع پسر عثمان، از جا حرکت کرد و در کنار او نشست. امام حسن (علیه‌السلام) نیز برخاست و کنار اسامه نشست! سعید بن عاص از جا برجاسته، در کنار مروان و حسین بن علی (علیه‌السلام) هم در کنار امام حسن (علیه‌السلام) نشست! سپس عبدالله بن عامر در کنار سعید، عبدالله بن جعفر در کنار حسین بن علی (علیه‌السلام) عبدالرحمن بن حکم در کنار عبدالله بن عامر، و ابن عباس در کنار عبدالله بن جعفر نشستند!
معاویه که وضع را چنین دید، گفت: عجله نکنید. من خود شاهد بودم که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این زمین را به اسامه بخشید. بنی‌هاشم با این حکم معاویه پیروزمندانه مجلس را ترک گفتند. بنی‌امیه که سخت ناراحت شده بودند، به معاویه گفتند: عجب داوری کردی؟! او پاسخ داد: مرا به حال خود واگذارید. سوگند به خدا وقتی بنی‌هاشم را دیدم، قیافه‌های آنان را در جنگ صفین به یاد آوردم که چشمانشان زیر سپرها می‌درخشید و دل هر قهرمانی را به لرزه در می‌آورد. وقتی این خاطره در ذهنم زنده شد، عقلم را از دست دادم. (11)
این که پیامبر زمینی به اسامه بخشیده، گواه بر این است که حضرت املاکی داشته که به او بخشیده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست مزرعه ینبع (12) را به شخصی به نام «کشد» اقطاع نماید (زمینی در اختیارش بگذارد که آن را آباد کند). او عرض کرد: من پیر شده‌ام ولی شما آن را به پسر برادرم بدهید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به پسر برادر او داد و عبدالرحمن بن سعد انصاری آن را به سی هزار درهم خرید و حضرت علی (علیه‌السلام) آن را از عبدالرحمن به همان قیمت خرید. و اول کاری که در آن زمین کرد، احداث بغیبغه بود. (13)

صفایا

قسمت دیگر از املاک و زمین‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اموالی است که برگزیده و برای خود قرار می‌داد که به آنان صفایا می‌گویند، (14) که ریشه آن از «صفی» است.
ابن‌اثیر می‌گوید: مالی را که رئیس لشکر (امام یا پیامبر) قبل از قسمت برای خود بر می‌گزیند، «صفی» می‌گویند. (15)
ابن‌قدامه نیز در این باره می‌نویسد: «صفی از آن پیامبر است و آن چیزی است که خود او برای خود انتخاب می‌کند.» (16)
از این رو در روایتی از عمر بن خطاب آمده است: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در نضیر و خیبر و فدک صفایایی داشت... (17)
در حدیث دیگری می‌خوانیم امام هشتم (علیه‌السلام) فرمود:
ما (خاندان پیامبر) گروهی هستیم که خداوند اطاعت از ما را واجب کرد، انفال و اموال ممتاز مال ما است.
صاحب مجمع البحرین آن‌گاه که این حدیث را نقل می‌کند، می‌گوید «صفو المال، یعنی بهترین مال مانند کنیز خوب و شمشیر برّان و زره.» در چند سطر بعد می‌گوید: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ بدر شمشیر «منبّه بن حجاج» را که ذوالفقار بود، برای خود برگزید.» (18)
در بعضی از روایات از قول حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطاب به ابی‌بکر آمده است که فرمود: صافیه ما (آنچه پیغمبر برای خود برگزید و به عنوان ارث به ما رسید) در دست تواست و باید آن را به ما برگردانی. (19) پس معلوم شد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از تقسیم اموال و اراضی خیبر و فدک و بنی‌النضیر چند قطعه برای خود اختصاص داده و مانند دیگران مالک شده بود.
غرض از نقل این موارد این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اموال شخصی مانند زمین، اسب، شتر، میش و... داشته است و این مطلب در روایتی از امام هشتم (علیه‌السلام) نقل شده است:
حسن بن علی وشاء می‌گوید: از مولایمان حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) سؤال کردم آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) غیر از فدک چیزی به جای گذاشت؟ فرمود: آری باغ‌هایی در مدینه و شش اسب، شتر و... از وی باقی ماند. (20)
از این رو ابن ابی‌الحدید، در مقام ردّ کسانی که به زهد امیرمؤمنان (علیه‌السلام) اشکال کرده و گفته‌اند آن حضرت باغ‌ها و زمین‌هایی داشته است (می‌گفتند این‌ها با زهد منافات دارد) می‌گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت و باغ‌های زیادی در خیبر و فدک و محله بنی‌النضیر و نخلستان و باغ‌های دیگری در طائف داشت که پس از مرگ آن حضرت به عنوان صدقه باقی ماند. (21)
(مشروح سخن ابن ابی‌الحدید در بحث کشاورزی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) خواهد آمد.)

املاک و مزرعه‌ها و اموال شخصی امیرمؤمنان (علیه‌السلام)

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) زمینی بین (خَوَرْنَق و کوفه) (22) و در روایت دیگری بین نجف تا حیره تا کوفه به چهل هزار درهم از بزرگان قبیله و رؤسای آن محل خریداری کرد. (23)
همچنین آن حضرت در بالای حرّة الرجلاء (24) در ناحیه فدک، ملکی به نام قصیبه (25) داشت. در مورد دیگری آمده: علی (علیه‌السلام) باغی را فروخت و تمام قیمت آن را میان فقرای مدینه تقسیم کرد و خود با دست خالی به خانه برگشت. (26)
در حدیث دیگری می‌خوانیم عبدالله بن حسن گوید: علی (علیه‌السلام) هزار برده را آزاد کرد که بهای آن‌ها را از پینه دست و عرق پیشانی پرداخت. (27)

محصول غله علی (علیه‌السلام) در مدینه

از سخن حضرت با مردم بصره روشن می‌شود که آن حضرت مزرعه داشته و ملک شخصی او بوده است.
مرحوم شیخ مفید نقل می‌کند ابومخنف روایت کرده است که وقتی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) خواست از بصره برود در بین مردم ایستاد و فرمود:
ای مردم بصره چرا بر من اعتراض می‌کنید، به خدا سوگند این دو (اشاره به پیراهن و عبای خود کرد) از دسترنج بافت خانواده من است. آن‌گاه فرمود: بر من چه خرده‌ای می‌گیرید. به خدا سوگند این نیست (اشاره کرد به کیسه‌ای که در دست داشت) مگر از محصول غله من در مدینه. اگر من از نزد شما رفتم و بیش از آنچه می‌بینید به همراه خود بردم، من در زمره خائنین هستم. سپس از بصره بیرون رفت و مردم او را بدرقه کردند. (28)

محصول مزرعة ینبع

بکر بن عیسی می‌گوید: همواره امیرمؤمنان (علیه‌السلام) می‌فرمود:‌ای مردم کوفه اگر در آن روز که از نزد شما می‌روم جز اثاثیه خانه‌ام و ستوران باربرم و (فلان) غلامم چیز دیگری با خود داشتم بدانید که خائنم.
هزینه زندگی علی (علیه‌السلام) از غله‌ای که برای او از مدینه می‌رسید و آن حاصل مزرعه او در ینبع بود، تأمین می‌شد. (29)
در حدیثی از امام صادق (علیه‌السلام) می‌خوانیم که فرمود: آن‌گاه که علی (علیه‌السلام) حکومت را به دست گرفت، منبر رفت و پس از حمد و ثنای پروردگار گفت: به خدا سوگند من درهمی از «فییء»؛ «غنیمت و خراج» و مال شما کم نخواهم کرد (نمی‌خورم) مادامی که در مدینه درخت خرما دارم... (30)
بنابراین امیرمؤمنان (علیه‌السلام) نیز مانند دیگران املاکی داشته که از درآمد املاک شخصی خود در مدینه روزگار می‌گذراند.

املاک امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)

جصّاص در احکام القرآن می‌نویسد:
روایت شده است: حسن و حسین، پسران علی (علیه‌السلام) از زمین‌های عراق خریداری کردند. (31)
امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) درّه‌ای داشته است به نام «صدر نخلی» در اطراف مدینه، که این محل مزرعه و نخلستان بوده است. (32)

املاک امام حسین (علیه‌السلام)

وقتی امام حسین (علیه‌السلام) در کربلا عمرو بن قرظه انصاری را پیش عمر بن سعد فرستاد و فرمود: شب در میان دو لشکر مرا دیدار کن، عمر سعد با بیست سوار و امام حسین (علیه‌السلام) هم با بیست سوار آمدند. وقتی به هم رسیدند، همراهان خود را دور کردند و تا پاسی از شب در خلوت با یکدیگر به گفت‌وگو پرداختند. آن‌گاه به لشکرگاه خود برگشتند. از جمله سخنانی که بین آنان رد و بدل شد، این بوده است که امام حسین (علیه‌السلام) به او فرمود: این مردم را رها کن و با من باش. گفت: خانه‌ام ویران می‌شود. فرمود: من آن را برای تو می‌سازم. گفت: املاکم ضبط می‌شود. فرمود: بهتر از آن را که ملک من در حجاز است به تو می‌دهم. (33)
مرحوم بحرانی می‌نویسد حضرت به او فرمود: از مال خودم بغیبغه را که چشمه بزرگی در زمین حجاز است و معاویه هزار هزار دینار طلا به من می‌داد ولی آن را نفروختم به تو می‌دهم، (از این‌ها دست بردار). عمر سعد نپذیرفت. (34)
در حدیث دیگری آمده است: امام حسین (علیه‌السلام) ناحیه‌ای را که قبر حضرت آن جا است از اهل «نینوی» و «غاضریه» به شصت هزار درهم خرید و دوباره به آنان بخشید و شرط کرد که زائرین قبر مبارکش را راهنمایی کرده و سه روز از آنان پذیرایی کنند. (35)
خطیب بغدادی می‌نویسد: حسین بن علی (علیه‌السلام) چهار فرسخ در چهار فرسخ از زمین خراج را خرید. (36)

سؤال

سؤالی که در این جا به ذهن می‌رسد این است که: چگونه امام حسن و امام حسین (علیه‌السلام) زمین خراج را خریدند، در حالی که این گونه زمین‌ها متعلق به عموم مسلمانان بود؟

پاسخ

در این جا دو احتمال وجود دارد؛ احتمال اول این که آن دو بزرگوار، حق اولویت زمین خراج را خریده‌اند. دوم این که: این زمین‌ها وقتی فتح شد، موات بود که جزء انفال بوده است، و بعد مسلمانی آن را احیا کرده و مالک شده و امام (علیه‌السلام) زمین را از اوخریده است. علاوه بر این، این گونه اراضی؛ «زمین‌های خراج» را در اصطلاح فقها مفتوح العنوه می‌گویند که اختیار آن با امام است. همان‌گونه که در روایتی می‌خوانیم:
ابوربیع شامی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: زمین‌های عراق را خریداری نکن، مگر آن‌ها که در دست کسانی است که با آن‌ها قرار خراج بسته شده (چه مسلمان و چه ذمی مانند اراضی خیبر)، زیرا این‌ها به شمشیر مسلمین فتح شده و جزء بیت‌المال مسلمین است که همیشه اختیار آن با امام است. (37)

مقاومت امام حسین (علیه‌السلام) در برابر تصرف ملکش توسط معاویه

امام حسین (علیه‌السلام) ملکی داشت در «ذو المروه» که آبادی بوده است در وادی القری و معاویه خواست در این ملک تصرف ظالمانه کند، اما حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) در برابر زورگویی او ایستاد.
توضیح اینکه در دوران فرمانداری «ولید بن عتبه بن ابی‌سفیان» برادرزاده معاویه از طرف او حکومت مدینه را بر عهده داشت. سالار شهیدان حسین بن علی (علیه‌السلام) که در سراسر عمر خود زیر بار ستم نرفت، بر سر مالی با حاکم مدینه که همواره به قدرت‌های محلی و مرکزی (شام) تکیه کرده و اجحاف می‌نمود، اختلاف پیدا کرد. حضرت حسین (علیه‌السلام) برای درهم شکستن اساس ستم، و آشنا ساختن دیگران به احقاق حق خود، رو به فرماندار مدینه کرد و فرمود: به خدا سوگند هرگاه بر من اجحاف کنی، دست به قبضه شمشیر می‌برم، و در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌ایستم و مردم را به آن پیمانی (38) که پدران و نیاکان آن‌ها بنیانگذاران آن بودند دعوت می‌نمایم. از آن میان عبدالله بن زبیر برخاست و همین جمله را تکرار کرد و ضمناً افزود: همگی نهضت می‌کنیم و حق او را می‌گیریم، و یا این که در این راه کشته می‌شویم. دعوت حسین بن علی (علیه‌السلام) کم کم به گوش همه افراد غیور مانند «مَسْوَر بن مخرقة» و عبدالرحمان بن عثمان رسید و تمام لبیک‌گویان به آستان مقدس امام شتافتند و در نتیجه فرماندار از جریان وحشت کرده، دست از اجحاف برداشت. (39)

مزرعه امام حسین (علیه‌السلام) مهریه دختر عبدالله بن جعفر

معاویه نامه‌ای برای مروان بن حکم که والی مدینه بود نوشت که امیرالمؤمنین (معاویه) دوست دارد الفت و محبت (گذشته) را از سر گیرد و کینه‌ها را از بین ببرد و صله رحم کند. وقتی نامه‌ام به تو رسید، ‌ام‌کلثوم دختر عبدالله بن جعفر را برای یزید پسر امیرالمؤمنین خواستگاری کن و او را با پیشنهاد مهریه زیاد تطمیع کن. مروان نزد عبدالله بن جعفر رفت و نامه معاویه را برای او خواند و وی را از مضمون نامه مطلع ساخت. عبدالله گفت دایی او حسین بن علی (علیه‌السلام) به ینبع رفته است و ما بدون او کاری نمی‌کنیم؛ به من مهلت ده تا بیاید وقتی که حسین بن علی (علیه‌السلام) آمد عبدالله جعفر جریان را برای او نقل کرد. حسین نزد دختر عبدالله رفت و گفت دختر عزیزم پسر عمویت قاسم بن محمد بن جعفر بن ابی‌طالب از دیگران برای تو سزاوارتر و شایسته‌تر است و شاید تو به مهریه بیشتر علاقه داری؟ و من بغیبغات را مهر تو قرار دادم. وقتی که گروهی (از طرف معاویه) برای برنامه ازدواج آمدند، مروان بن حکم سخن را آغاز کرد و مقصود معاویه را از این کار که صله‌ی رحم و اتحاد کلمه است، بازگو کرد.
آن‌گاه حسین بن علی (علیه‌السلام) سخن گفت و ام‌کلثوم را به ازدواج قاسم درآورد... این مزرعه همچنان در اختیار فرزندان عبدالله بن جعفر از طرف ام‌کلثوم بود که از یکدیگر به ارث می‌بردند، تا زمانی که امیرالمؤمنین مأمون به خلافت رسید. وقتی قضیه را برای مأمون بازگو کردند، گفت هرگز این وقف علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است. فدک را از آن‌ها گرفت، عوضش را به آن‌ها داد و به حالت اولیه برگرداند. (40)

املاک امام سجاد (علیه‌السلام)

علی بن الحسین (علیه‌السلام) چشمه‌ای واقع در «ذی خشب» داشت و ولید فرزند عتبه فرزند ابوسفیان آن را به قیمت هفتاد و‌اند هزار دینار (طلا) از او خرید و شب شنبه را برای آبیاری (مزرعة سکینه) استثنا کرد... (41)
«عنابه» در اطراف مدینه محل سکونت امام سجاد (علیه‌السلام) بود ظاهراً آن جا مزرعه آن حضرت بوده است که هنگام میوه در آن جا اقامت می‌فرمود. (42) از اینکه در موردی ابن شهرآشوب می‌نویسد امام سجاد (علیه‌السلام) آباد کردن باغی از باغ‌هایش را به یکی از بردگانش واگذار کرد، معلوم می‌شود که حضرت باغ و مزرعه‌هایی داشته است. (43)

املاک امام محمد باقر (علیه‌السلام)

امام باقر هم املاک و مزارعی داشته است که یک نمونه از آن در بحث کشاورزی امام محمد باقر (علیه‌السلام) در صفحات آینده خواهد آمد.
امام صادق (علیه‌السلام) فرمود:
پدرم زمینی را به چند هزار به هشام بن عبدالملک فروخت و شرط کرد که ده سال زکات آن مال به عهده هشام باشد. حضرت این را شرط کرد، چون هشام والی (زمامدار) بود. (44)
و نیز در حدیث دیگری از پیشوای ششم (علیه‌السلام) می‌خوانیم که فرمود:
پدرم زمینی را به سلیمان بن عبدالملک فروخت به شرط این که زکات مال را در مدت شش سال سلیمان بدهد. (45)
شخصی به نام حلبی گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: پدرم امام باقر (علیه‌السلام) زمینی خرید که معروف به عُرَیض بود. وقتی معامله تمام شد، پدرم از جا حرکت کرد و رفت. گفتم زود برخاستی و رفتی. گفت: می‌خواستم معامله قطعی و مسلم شود و حق بر هم زدن معامله را نداشته باشم. (46)
حدیث دیگری به همین مضمون از محمد بن مسلم نقل شده است که امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: زمینی خریداری کردم و همین که ایجاب و قبول انجام پذیرفت، برخاستم و چند قدمی رفتم. دو مرتبه برگشتم تا معامله قطعی شود. (47)
از این احادیث بخوبی استفاده می‌شود که امام باقر (علیه‌السلام) دارای املاکی بوده است.

املاک و مزارع امام صادق (علیه‌السلام)

آن حضرت نیز زمین (48)، مزرعه (49) و باغ (50) داشت که در بحث کشاورزی نقل شده است.

املاک و مزارع امام هفتم (علیه‌السلام)

درباره املاک و مرزعه‌های آن حضرت هم چند نمونه از نظرتان می‌گذرد. طبق نقل یکی از فرزندان آن امام، آن حضرت روزی برای سرکشی مزرعه‌ای که در «سایه» (51) داشت به آن جا تشریف برد و در راه در یک بامداد، با هوای سردی مواجه شد و غلام صاحب مزرعه‌ای که در آن نقطه بود، مقداری غذا و وسیله گرما برای حضرت آورد. امام بعد از پایان سفر به پاداش این کار غلام را از صاحبش خرید و آزاد کرد. لازم به تذکر است که این داستان مفصل است، ولی آنچه مورد بحث بود که امام هفتم (علیه‌السلام) هم همانند سایر مردم زمین و مزرعه داشت، نقل شد. جهت اطلاع بیشتر به مدارکی که در پاورقی آمده است رجوع فرمایید. (52)

مزرعه دیگر

محمد بن عبدالله بکری می‌گوید: از گروهی از مردم مدینه طلبکار بودم. برای وصول آن به مدینه آمدم و مدتی ماندم و با تمام تلاشی که کردم نتوانستم پول خود را بگیرم تا این که خسته شدم. با خود گفتم خدمت امام هفتم (علیه‌السلام) بروم و به او شکایت کنم. آن حضرت در یکی از مزارعش به نام نقمی بود، خدمت وی رسیدم. در حضور او غلامی بود که در دست او ظرفی بود و داخل آن ظرف قطعه‌ای گوشت ریز و درشت وجود داشت. من به همراه حضرت از آن گوشت‌ها خوردم. سپس از من سؤال کرد حاجتت چیست؟ داستان را برای او نقل کردم. از جا برخاست و داخل خانه شد. پس از اندک زمانی برگشت. به غلامش دستور داد برگردد (تا غلام، محمد بن عبدالله را نبیند و او خجالت نکشد). او برگشت آن‌گاه حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السلام) کیسه‌ای را که سیصد دینار در آن بود به من داد و برگشت. من هم سوار مرکب شدم و مراجعت کردم. (53)
در حدیث دیگری آمده است: علی بن حمزه بطائنی روایت کرده است که روزی حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السلام) از مدینه به سوی مزرعه‌ای که در بیرون مدینه داشت می‌رفت، من نیز همراهش بودم... (54)
خلاصه این که، ائمه (علیهم‌السلام) املاک و مزرعه‌هایی داشتند و آنان نیز همانند دیگر مردم دارای ملک و زمین بوده‌اند و از این راه زندگی می‌کردند و از کمک به دیگران هم دریغ نمی‌ورزیدند.

پی‌نوشت‌ها:

1. عن ابی‌جعفر (علیه‌السلام) قال ورث علی علم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ورثت فاطمه ترکته. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 294، حدیث 66.
2. ماوردی، الاحکام السلطانیه، ط 1، 1380 ه‍، 1960 م، ص 171.
3. السیره الحلبیه، ج 3، ص 329. باب یذکر فیه سلاحه، الطبقات الکبری، ج 1، ص 485.
4. السیره الحلبیه، همان، ص 330. الطبقات الکبری، همان، ص 492.
5. اسم اصلی عیینه حذیفه بوده و به علت پارگی چشمش عیینه نامیده می‌شد. او رئیس قبیله خود، (بنی فزاره) بود و از این رو فزاری خوانده می‌شد. وی در عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام آورد و بعد مرتد شد و پس از رحلت رسول خدا که طلیحه به دروغ ادعای نبوت کرد به او گروید و در جنگی که بین مسلنانان و طلیحه رخ داد، اسیر شد و ابوبکر او را آزاد کرد. عیینه از آن به بعد اظهار اسلام می‌کرد اما شخصی خشن و دارای روحیه بدوی و خصلت ناهنجار بود تا وقتی از دنیا رفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را رئیس احمق نامید. زیرا با وجود بلاهت و حماقتش ده هزار نفر افراد قبیله بنی فزاره از او پیروی می‌کردند، السیره النبویه، ج 3، پاورقی، ص 226. جهت اطلاع بیشتر درباره وی رجوع شود به ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج 4، ص 166 و 167 النووی ابی‌زکریا، محیی الدین بن شرف، تهذیب الاسماء، و اللغات، اداره الطباعه المنیریه مصر، ج 2، قسمت اول، ص 49. عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ط 1، 1328 ه‍، ج 3، ص 55-54. الدینوری، ابن قتیبه، المعارف، تصحیح عبدالله الصاوی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، 1390 ه‍، 1970 م، ط 2، ص 131 و 149. الطبقات الکبری، ج 2، ص 16.
6. داستان مفصل است. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به واقدی، محمد بن عمر بن واقد، المغازی، تحقیق الدکتور مارسدن جونس، مرکز نشر دفتر تبلیغات اسلامی، 1414 ه‍، ج 1، ص 538به بعد. الطبقات الکبری، ج 2، ص 80.
7. جَدر ناحیه‌ای است در قبا در شش میلی مدینه و کنار راه کاروان. طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 67 به نقل از پاورقی مغازی واقدی، ج 1، ص 568.
8. حموی، معجم البلدان، دار بیروت للطباعه و النشر، 1408 ه‍، 1988 م، ج 3، ص 141.
9. المغازی، ج 1، ص 568 و 571.
10. واقدی، همان، ص 549-548؛ در معجم البلدان نیز به طور مختصر آمده است، ج 3، ص 142-141. دمیری در حیاه الحیوان، ج 1، ص 219 به گونه دیگری این مطلب را نقل کرده است. سپس می‌نویسد: پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تصمیم گرفته‌ام هدیه‌ای قبول نکنم مگر از کسی که قرشی باشد یا انصاری یا ثقفی یا دوسی.
11. مسعودی، مروج الذهب، مصر، مطبعه السعاده، 1384 ه‍، ج 3، ص 1314. شخصیتهای اسلامی شیعه، چ 1، 1359، انتشارات توحید قم، ج 2، ص 36.
12. درباره ینبع در بحث کشاورزی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به تفصیل بحث شده است.
13. النمیری، البصری، ابوزید عمر بن شبّه، تاریخ المدینه المنوره، تحقیق فهیم محمد شلتوت، قم، مطبعه قدس، منشورات دارالفکر، 1410 ق، 1368 ش، ج 1، ص 220-219. باب صدقات علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) السمهودی، نورالدین، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی، تحقیق محمد محیی‌الدین، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، ط 4، 1404 ه‍، ج 4، ص 1150. العسقلانی، شهاب‌الدین، ابی‌الفضل، الاصابه فی تمییز الصحابه، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ط 1، 1328 هپ، ج 3، ص 277، با این تفاوت که عسقلانی می‌نویسد پیامبر آن زمین را به شخصی به نام کسد جهنی» داد.
14. مرحوم صاحب جواهر در این مورد می‌نویسد:
... و کذا یبدء بصفو المال، فان للامام (علیه‌السلام) ان یصطفی من الغنیمه لنفسه قبل کمال القسمه من فرس جواد وثوب مرتفع و جاریه حسناء و سیف قاطع و غیر ذلک مما هو صفو المال و لم یضر بالجیش بلاخلاف اجده فیه بیننا من غیر فرق بین النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و الامام (علیه‌السلام) عندنا... النجفی، الشیخ محمد حسن، جواهر الکلام، تحقیق شیخ عباس قوچانی، داراحیاء التراث العربی، ط 7، ج 21، ص 195. کتاب الجهاد.
15. الصفی ما کان یاخذه رئیس الجیش و یختاره لنفسه من الغنیمه قبل القسمه. و یقال له الصفیه و الجمیع الصفایا. ابن‌الاثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، قم، منشورات مؤسسه اسماعیلیان، 1364 ه‍.ش، ط 4، ج 3، ص 40. ابی‌عبیدالقاسم بن سلام، الاموال، بیروت، لبنان، دارالحداثه، للطباعه و النشر، ط 1، 1988 م، ص 11 با اندک تفاوت.
16. الصفی للنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و هو شییء یختاره احمد بن محمد بن قدامه، المغنی، دارالکتاب العربی، للنشر و التوزیع، بیروت، لبنان، 1392 ه‍، ج 7، ص 303.
17. عن عمر بن الخطاب کان لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) صفایا فی النضیر و خیبر و فدک الشوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، بیروت، دارالفکر، ج 5، ص 199. بلاذری، ابی‌اسحق، فتوح البلدان، بیروت، لبنان، دارالکتاب العلمیه، 1398 ه‍، 1978 م، ص 30.
18. و فی حدیث الائمه (علیهم‌السلام) نحن قوم فرض الله طاعتنا، لنا الانفال و لنا صفو المال... الطریحی، فخر‌الدین، مجمع البحرین، تهران، منشورات المکتبه المرتضویه، 1395 ه‍. ق، ط 2، ج 1، ص 264، واژه صفا. دمیری نیز در حیاه الحیوان، ج 1، ص 390 می‌نویسد: شمشیر علی که ذوالفقار نام داشت از منبه بن حجاج بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز (جنگ) بدر او را از منبه بن حجاج گرفت و به علی داد. مرحوم شیخ حر عاملی در حدیثی نقل می‌کند که امام هفتم (علیه‌السلام) فرمود:... للامام صفوالمال...
وسائل الشیعه، ج 11. کتاب الجهاد، باب 41، ص 85 باب کیفیه قسمه الغنائم و نحوها حدیث 2. الشیخ المفید، المقنعه، تحقیق مؤسسه النشر الاسلامی، جامعه مدرسین، قم، ط 2، 1410 ه‍.ق، ص 278. لنا الانفال و لنا صفو المال. الاصول من الکافی، ج 1، ص 452. مستند الشیعه، ج 2، ص 87. در این باره که پیامبر صفایایی داشت به این منابع رجوع شود: السیوطی، عبدالرحمن، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم، منشورات مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، 1404 ه‍، ج 6، ص 19. مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق، قم، چ 2، مکتبه بصیرتی، 1395 ه‍.ق، ج 3، قسمت اول، ص 28. فتح القدیر، همان، سنن ابی‌داود، ج 3، ص 141 در این منابع با اندک تفاوت آمده است. کانت لرسول الله ثلاث صفایا بنوا النضیر و خیبر و فدک، الطوسی، ابی‌جعفر، محمد بن الحسن بن علی، تهذیب الاحکام، تصحیح و تعلیق علی اکبر الغفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ط 1، 1418، ج 4، ص 174-173 باب الانفال الاموال ابوعبید، ص 11. سید قطب نیز می‌نویسد: کانت اموال بنی النضیر فیئاً خالصاً لله و للرسول: فی ظلال القرآن، دارالشرق ج 6 ص 3520.
واقدی گوید: ابن عباس و محمد بن عبدالله از زهری و سعید بن مسیب روایت می‌کنند که هر دو گفته‌اند: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شمشیر ذوالفقار را که از منبه بن حجاج بود در جنگ بدر به غنیمت گرفت... از ابن ابی سبره هم شنیدم که می‌گفت از صالح بن کیسان شنیده است که وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عازم جنگ بدر شد شمشیری همراه نداشت و نخستین شمشیری که به دستش رسید از منبه بن حجاج بود که در بدر به غنیمت گرفته شد. المغازی ج 1، ص 103 و نیز رجوع شود به ابی‌الفداء، تاریخ ابی‌الفداء، تعلیق محمد دیوب، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، ط 1، 1417 ه‍، 1997 م، ج 1، ص 217. ذکر سلاحه و کان لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من السلاح سیفه المسمِّی ذوالفقار غنمه یوم بدر و کان لمنبه بن الحجاج... القسطلانی الشیخ احمد بن محمد المواهب اللدنیه بالمغ المحمدیه تعلیق مأمون بن محیی الدین الجنان بیروت دارالکتب العلمیه الاولی 1416 ه‍، 1996 م، ج 1، ص 458 فی آلات حروبه...
19. و صافیتنا التی بیدک الطبقات الکبری، ذکر میراث رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ما ترک، ج 2، ص 314. الهندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسه الرساله، سال 1399، ج 5، ص 585. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، منشورات داراحیاء الکتب العربیه، 1378 ه‍.ق، ج 1، ص 218 و صارفیئنا الذی بیدک و در همان مدرک، ص 232 آمده است. بلی انک عمدت الی فدک و کانت صافیه لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فأخذتها. ابن بطریق، یحیی بن الحسن الاسدی، عمده عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1407 ه‍.ق، با مقدمه آیت الله سبحانی، ص 391-390.
20. قال الحسن بن علی الوشاء سالت مولانا ابالحسن علی بن موسی (علیه‌السلام) هل خلف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) غیر فدک شیئاً؟ فقال ابوالحسن (علیه‌السلام) ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خلف حیطاناً بالمدینه صدقة و خلف ستة افراس... وسائل الشیعه، ج 17، ص 443. کتاب الفرائض و المواریث، باب 4، حدیث 8. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 88.
21.... و قدمات (صلی الله علیه و آله و سلم) و له ضیاع کثیره جلیله جداً بخیبر و فدک و بنی النضیر و کان له وادی نخله و ضیاع اخری بالطائف فصارت بعد موته صدقه بالخبر الذی رواه ابوبکر. شرح نهج‌البلاغه، ج 15، ص 147. یسألونک فی الدین و الحیاه، الشرباصی، الدکتور احمد، بیروت،‌ دارالجیل، ج 1، ص 285 با تفاوت.
ابن ابی‌الحدید مزرعه‌ها را در خیبر و فدک و بنی‌النضیر و وادی نخله و طائف اسم می‌برد و بخاری عبارتی دارد که مالک باغ بودن آن حضرت را در مدینه تأیید می‌کند. عبارت این است: فَرَّدْ النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) الی امه (‌ای‌ام سلیم و هی‌ام انس) عذاقها فاعطی (صلی الله علیه و آله و سلم)‌ام ایمن (لان عذاقها کان بید‌ام ایمن فاخذ النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فردها الی‌ام سلیم) مکانهن من حائطه. القسطلانی، ابوالعباس احمد بن محمد، ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، دارالکتاب العربیه، بیروت، ط 7، 1323 ه‍، ج 4، ص 368. الاسفرائینی، یعقوب بن اسحاق، مسند ابی عوانه،‌مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، حیدرآباد دکن هند، ط 1، 1385 ه‍، 1965 م، ج 4، ص 175. از جمله آخر که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از باغ خود به‌ام ایمن داد معلوم می‌شود که حضرت باید مالک باغ باشد و بخاری گفته است در بعض نقل‌ها «من خالصه» آمده است و ابن‌حجر در فتح الباری آن را چنین معنا کرده است:‌ ای من خالص ماله که همه اینها مؤید این است که حضرت در مدینه مالک باغی بوده است.
22. حموی می‌نویسد: انما هو موضع بالکوفه خورنق جایی است در اطراف کوفه، معجم البلدان، ج 2، ص 401.
23. اشتری امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ارضاً ما بین الخورنق الی الحیره الی الکوفه و فی خبر آخر: ما بین النجف الی الحیره الی الکوفه من الدهاقین باربعین الف درهم... وسائل الشیعه، ج 2. کتاب الطهاره ابواب الدفن، باب 12، باب استحباب بذل الارض المملوکه لیدفن فیها المؤمن، ص 833.
24. حرّه الرّجلاء منطقه‌ای است در نزدیکی خانه‌های قبیله بنی‌قین و در بین راه مدینه و شام واقع است که آن را وادی الاحمر نامگذاری کرده‌اند. العباسی، الشیخ احمد، عمده الاخبار فی مدینه المختار، تصحیح شیخ الطیب الانصاری، الناشر اسعد در ابزونی، قاهره، مطبعه المدنی، ط 3، 1359 ه‍، ص 305. وفاء الوفاء، همان، ص 1186.
25. وفاء الوفاء، همان، ص 1291 و 1328.
26. التکامل فی الاسلام، ج 1، ص 170.
27. الثقفی الکوفی، ابی اسحق، الغارات، تحقیق سید جلال‌الدین محدث ارموی، چاپخانه حیدری، 1354 ه‍، ج 1، ص 92.
28. روی ابومخنف انه (علیه‌السلام) لمّا اراد التوجه من البصره قام فیهم فقال: ما تنقمون علّی یا اهل البصره و الله انهما (و ارشارالی قمیصه وردائه) لمن غزل أهلی، و ماتنقمون منی یا اهل البصره و الله ما هی (و اشار الی صره فی یده) الا من غلتی بالمدینه فان انا خرجت من عندکم باکثر مماترون فانا من الخائنین ثم خرج و شیّعه الناس، التستری، محمد تقی، بهج الصباغه فی شرح نهج‌البلاغه، قم، مطبعه مهر، منشورات تهران، مکتبه الصدر، ط 1، 1398 ه‍، ج 12، ص 105.
29. روی بکر بن عیسی قال: کان علی (علیه‌السلام) یقول یا اهل الکوفه اذا انا خرجت من عندکم بغیر راحلتی و رحلی و غلامی فلان فأنا خائن و کانت نفقته تأتیه من غلته بالمدینه بینبع... الغارات، ج 1، ص 68. بحارالانوار، 1403 ه‍.ق، ط 2، ج 41، ص 137.
30. عن ابی عبدالله (علیه‌السلام) قال لما ولی علی صعد المنبر فحمدالله و اثنی علیه ثم قال: انی والله لا أرزؤکم من فیئکم درهماً ما قام لی عذق بیثرب... الکلینی، ابی‌جعفر، محمد بن یعقوب، الروضه من الکافی، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، 1389 ه‍.ق، ط 2، ج 8، ص 182، حدیث 204. بحارالانوار، ج 41، ص 131، حدیث 43.
31. روی ان الحسن و الحسین ابنی علی اشتروا من ارض السواد، الجصاص، ابی‌بکر احمد بن علی، احکام القرآن، تحقیق محمد الصادق قمحاوی، بیروت، لبنان، داراحیاء التراث العربی، ج 5، ص 323. در متن احکام القرآن اشتروا آمده است ولی اشتریا صحیح است. (مؤلف)
32. وفاء الوفاء، همان، ص 1319، احمدی میانجی، اصول مالکیت در اسلام، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1363، ج 2، ص 163.
33. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تحقیق رضا استادی، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، 1405 ه‍.ق، ص 220-219.
34.... انا اعطیک من مالی البغیبغه و هی عین عظیمه بارض الحجاز و کان معاویه اعطانی فی ثمنها الف الف دینار من الذهب فلم أبعه ایاها فلم یقبل عمر بن سعد...، البحرانی، السید هاشم بن سلیمان، مدینه معاجز الائمه الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ط 1، 1414 ه‍.ق، ج 3، ص 482-481. بحارالانوار، ج 46، ص 389-388. البحرانی، الاصفهانی، الشیخ عبدالله، عوالم العلوم و المعارف، قم، منشورات مدرسه الامام الهدی (عج)، ط 1، 1407 ه‍.ق، ج 17، ص 239. حلیه الابرار فی فضائل محمد و آله الاطهار، ج 1، ص 582 با اندک تفاوت.
35. ان الحسین (علیه‌السلام) اشتری النواحی التی فیها قبره من اهل نینوی، و الغاضریه، بستّین الف درهم و تصدق بها علیهم و شرط ان یرشدوا الی قبره و یضیفوا من زاره ثلاثه ایام، النوری الطبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، تهران، منشورات المکتبه الاسلامیه، 1383 ه‍.ق، ج 2، ص 514.
36.... و اشتری الحسین بریدین من ارض الخراج، تاریخ بغداد او مدینه السلام، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج 1، ص 18.
37. روی عن ابی الربیع الشامی عن ابی عبدالله (علیه‌السلام) قال: لاتشتر من اراضی اهل السواد شیئاً الا من کانت له ذمه فانما هی فییء للمسلمین. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 152، حدیث 4 از باب 72. احیاء الموات و الارضین، الطوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن بن علی، تهذیب الاحکام، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، ط 1، 1418 ه‍، ج 7، ص 147. الطباطبایی، آیه الله السید علی، ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، تحقیق دارالهادی، ط 1، 1414 ه‍، 1993 م، ج 4، ص 685. الشهید الصدر، السید محمدباقر، اقتصادنا، بیروت، لبنان،‌ دارالکتاب اللبنانی، ط 1398 ه‍، 1977 م، ص 396. ادله المکلیه العامه و ظواهرها، حدیث 2 با اندک تفاوت. منظور از اراضی عراق در عرف آن زمان قسمت‌های آباد عراق بوده که به دست مجاهدین فتح شده بود و مسلمانان به آنها - ارض السواد می‌گفتند، زیرا وقتی برای اشاعه دعوت از منطقه خشک و بی‌آب و علف جزیره العرب به اطراف عالم پراکنده شدند و به عراق رسیدند سبزی و طراوت فراوان به اندازه‌ای توجه‌شان را جلب کرد که آن جا را ارض السواد نامیدند چون آن‌ها به سبز و سیاه هر دو سیاه می‌گفتند. اقتصادنا، همان.
38. مقصود پیمان حلف الفضول است که به طور مختصر از نظر خوانندگان گرامی می‌گذرد. در گذشته میان «جرهمیها» پیمانی به نام «حلف الفضول» وجود داشت و اساس آن دفاع از حقوق افتادگان بود و بنیانگذارانِ پیمان کسانی بودند که نامهای همه از ماده «فضل» مشتق بوده است و نامهای آنان بنا به نقل مورخ شهیر عمادالدین ابن کثیر عبارت بود از فضل بن فضاله و فضل بن الحارث و فضل بن وداعه چون پیمانی که عده‌ای از قریش با هم بسته بودند، از نظر هدف «دفاع از حقوق مظلوم» با «حلف الفضول» یکی بود، از این نظر نام این اتحاد و هم‌پیمان شدن را نیز «پیمان فضول» نامیدند. بیست سال پیش از بعثت مردی در ماه «ذی القعده» وارد مکه شد و متاعی در دست داشت. اتفاقاً «عاص بن وائل» آن را خرید ولی مبلغی را که متعهد شده بود در عوض آن بپردازد، نداد. مشاجره میان آنان درگرفت. آن مرد دید قریش، در کنار کعبه نشسته‌اند، ناله او بلند شد، اشعاری چند سرود، قلوب مردانی را که در عروقشان خون غیرت گردش می‌کرد تکان داد. از آن میان «زبیر بن عبدالمطلب» برخاست و عده‌ای نیز با او همصدا شده، در خانه «عبدالله بن جدعان» انجمن نمودند و با هم پیمان بستند و هم قسم شدند که دست به اتحاد و اتفاق زنند و تا آن جا که امکانات موجود اجازه می‌دهد حقوق مظلوم را از ستمگر بگیرند. مراسم پیمان تمام شد، از آن جا برخاستند، و به سوی «عاص بن وائل» آمدند و متاعی را که خریده و عوض آن را نپرداخته بود، از وی گرفته و به صاحبش رد کردند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این پیمان که حیات مظلومان را بیمه می‌کرد شرکت نمود، و خود درباره عظمت این پیمان جمله‌هایی فرموده است که اینک دو فراز از آن نقل می‌کنیم: «در خانه عبدالله جدعان شاهد پیمانی شدم که اگر حالا نیز (پس از بعثت) مرا به آن پیمان بخواهند، اجابت می‌کنم؛ یعنی حالا نیز به عهد و پیمان خود وفا دارم.» ابن‌هشام نقل می‌کند که حضرتش بعدها درباره پیمان مزبور چنین گفت: من حاضر نیستم پیمان خود را بکشنم، اگرچه در مقابل آن گرانبهاترین نعمت را در اختیار من بگذارند. پیمان «فضول» به قدری محکم و پا بر جا بود که نسل آینده نیز خود را موظف می‌دید که به مفاد آن عمل نماید. السیره النبویه، ج 1، ص 141-140. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 17. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385 ه‍، 1965 م، ج 2، ص 42-41. سبحانی، جعفر، فروع ابدیت، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، چ 4، 1367، ج 1، ص 184-183.
39. ابن‌هشام، همان، ص 142. ابن‌اثیر، همان. فروع ابدیت، همان، ص 185.
40. المبرد، ابی‌العباس محمد بن یزید، الکامل فی اللغه و الادب، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، ط 1، 1407 ه‍، 1987 م، ج 2، ص 174. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 41-38. در بحث مناقب امام حسن (علیه‌السلام) و مرحوم مجلسی در بحارالانوار، ج 44، ص 208-207. در حالات حضرت سیدالشهدا (علیه‌السلام) این داستان را نقل کرده‌اند که گفت اختیار او با امام حسین (علیه‌السلام) است و در ص 120-119. بحار، همان، در حالات امام حسین (علیه‌السلام) می‌نویسد که گفت اختیار او با امام حسن (علیه‌السلام) است. در معالی السبطین، ج 1، ص 197-196 نیز به نقل از مناقب و بحار آمده است که عبدالله گفت اختیار او با حسین (علیه‌السلام) است.
41. کان لعلی بن الحسین (علیه‌السلام) عین بذی خشب فاشتریها منه الولید بن عتبه بن ابی‌سفیان و هو بضع و سبعون الف دینار و استثنی منها سفی لیله السبت لسکینه، النوری مستدرک الوسائل، ج 2، ص 46، باب 15، حدیث 5.
42. معجم البلدان، ج 2، ص 345. وفاء الوفاه باخبار دارالمصطفی، ج 4، ص 1269.
43. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 158. ان مولی لعلی بن الحسین (علیه‌السلام) یتولی عماره ضیعه له...
44. باع ابی من هشام بن عبدالملک ارضاً له بکذا و کذا الف دینار و اشترط علیه زکاه ذلک المال عشر سنین و انما فعل ذلک لان هشاماً کان هو الوالی، وسائل الشیعه، ج 6. کتاب الزکاه و الخمس، ص 118، باب 18، حدیث 1. فروع کافی ج 3، ص 524. الشیخ الصدوق، علل الشرایع، النجف، منشورات مکتبه الحیدریه، 1385 ه‍.ق، ص 376.
45. عن ابی‌عبدالله (علیه‌السلام) قال: باع ابی ارضاً من سلیمان بن عبدالملک بمال فاشترط فی بیعه ان یزّکی هذا المال من عنده لست سنین، وسائل الشیعه، همان. فروع کافی، همان.
46. روی عن الحلبی عن ابی عبدالله (علیه‌السلام) أنه قال: ان ابی (علیه‌السلام) اشتری ارضاً یقال لها العُرَیض فلما استوجبها قام فمض فقلت له یا أبت عجلّت بالقیام! فقال یا بنی انی أردت ان یجب البیع. من لایحضره الفقیه، 1390 ه‍.ق، ط 5، ج 3، ص 127، باب 67. باب الافتراق الذی یجب به البیع، حدیث 1. الطوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن، الاستبصار، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، ط 3، 1390 ه‍.ق، ج 3، ص 72: فروع کافی ج 5، ص 170 با اندک تفاوت. یکی از مباحثی که در کتب فقهی مطرح شده است بحث «خیارات است»؛ یعنی اختیار بر هم زدن معامله که یکی از آنها خیار مجلس است. بدین معنی که فروشنده و خریدار تا از یکدیگر جدا نشده‌اند حق دارند معامله را فسخ کنند و بهم بزنند مگر آن که پیش از عقد معامله یا در ضمن عقد یا پس از عقد بگویند حق بهم زدن معامله را نداریم. به همین جهت امام (علیه‌السلام) از جا بلند شد و رفت تا امکان فسخ معامله از بین برود.
47. روی ابوایوب عن محمد بن مسلم قال: سمعت اباجعفر (علیه‌السلام) یقول ابتعت ارضاً فلما استوجبتها قمت فمشیت خطاً ثم رجعت أردت أن یجب البیع حین الافتراق، من لایحضره الفقیه، همان، حدیث 2. استبصار، همان، فروع کافی، همان، ص 171، حدیث 8.
48. وسائل الشیعه، ج 12، ص 10.
49. همان، ص 23، حدیث 7.
50. همان، حدیث 8.
51. سایه در اطراف مدینه جایی است که زمینهای کشاورزی در آن جا بود. حموی می‌نویسد: فیها نخیل و مزارع و موز و رمان و عنب و اصلها لولد علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه، آن جا نخلستان و مزارع و باغ موز و انار و انگور وجود داشت و اصل آن از اولاد علی (علیه‌السلام) بوده است. معجم البلدان، ج 5، ص 300. وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی، ج 4، ص 1231. ناگفته نماند اولاد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز املاک و مزارعی داشتند که غیر از سایه که گذشت قراقر نیز محلی در اطراف مدینه بود و مزرعه‌هایی بوده که ملک فرزندان امام حسین (علیه‌السلام) به شمار می‌رفته است. معجم البلدان، ج 2، ص 345. وفاء الوفاء، همان، ص 1288. نقمی نیز در اطراف مدینه ملک آل ابی‌طالب بوده است. معجم البلدان، ج 4، ص 318. وفاء الوفاء، همان، ص 1323.
52. تاریخ بغداد، ج 13، ص 30-29. البدایه و النهایه، ج 10، ص 183. حیاه الامام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) ج 1، ص 153-152. فی رحاب ائمه اهل‌البیت، ج 2، جزء 4، ص 87.
53. تاریخ بغداد او مدینه السلام، ج 13، ص 28. حیاه الامام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) ج 1، ص 151. ابن شهرآشوب می‌نویسد: و شکا محمد البکری الیه فمدّ یده الیه فجعل الی صره فیها ثلاثماه دینار، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 318. کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج 3، ص 18. الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، ص 232.
54. کشف الغمه، همان، ص 17.

منبع مقاله :
علیدوست خراسانی، حجةالاسلام و المسلمین نورالله؛ (1391)، منابع مالی اهل بیت (علیهم‌السلام)، تهران: دانشگاه امام صادق (علیه‌السلام)، چاپ اول.
 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.