مراکز علمي و آموزشي و رابطه آنها با نهاد وقف
مقدمه
وقف و موقوفات علمي و آموزشي
توسعه علم و آموزش
توسعه انساني
توسعه جامعه
تحليل ساز و کار فوق در محورهاي زير خلاصه ميشود.
اولا - وقف ريشه در فطرت آدمي دارد، بنابراين پرداختن به آن، مانند ديگر مقولههاي فطري انسان اهميت ويژهاي دارد. در واقع وقتي انسان به وقف ميپردازد، به خود پرداخته است. از اين ديدگاه پرداخت به وقف در رديف پرداخت به ساير نيازهاي معنوي انسان تلقي شده است؛ اگر چه نيازهاي ديگر مادي و معنوي انسانها را رفع ميکند.
ثانيا - سيماي وقف در جامعه تکامل مييابد و از اين رو يک نهاد اجتماعي داراي ساختار و کارکرد ميشود. روشن است ساختار و کارکردهاي اين نهاد بر ساختار و کارکردهاي نهادهاي ديگري چون نهاد علم، آموزش و... تأثير ميگذارد.
ثالثا - پديده و نهاد وقف محصول تعامل نيازهاي فطري و غير ذاتي فرد و جامعه است.
رابعا - نيازمندي غير فطري و اجتماعي خصيصهي برجسته و عمده تعامل فرد و جامعه است ليکن خصيصه الزامي و انحصاري آن نيست.
فرضيات
طرح مسأله
اهميت و اهداف
وقف و موقوفات علمي و آموزشي
وقف خاص:
که وقف بر افراد محصور و مشخص است.
وقف عام:
1 - وقف بر افراد نامحصور ولي مشخص.
2 - وقف بر جهات خاص.
علاوه بر ارکان که در بالا ذکر شد وقف داراي اجزايي چون متولي و ناظر نيز هست. که البته خود ارکان و اجزا بايد داراي شرايط زير باشند:
وقف: بايد منجز باشد - دائم باشد - با قصد قربت باشد - نياز آن به صيغه و لفظ انشا محل بحث است.
موقوفه: بايد عين باشد - معين و معلوم باشد - با انتفاع از آن بقاء داشته باشد - موجود باشد - خروج آن از وقفيت امکان پذير است.
موقوف عليه: بايد وجود داشته باشد - جائز التصرف باشد - قابليت تملک داشته باشد.
متولي: که در وقف خاص معمولا متولي خود موقوف عليه است. در وقف عام معمولا واقف، متولي است و اگر وقفي فاقد متولي باشد و واقف هم متولي تعيين نکرده باشد و يا نحوهاي براي تعيين آن بيان نکرده باشد، توليت با سازمان اوقاف به نمايندگي از حاکم اسلامي يعني ولي فقيه خواهد بود.
آنچه تا کنون گفته شد کلياتي از وقف بود؛ ليکن در ذيل نکات قابل توجه و مرتبط با موضوع مقاله و مباحث بعدي بيان ميشود. اين نکات عبارتاند از: اينکه وقف مراکز علمي و آموزشي يا وقف بر دانش آموزان، دانشجويان و دانش پژوهان در قالب کدام يک از انواع وقف تحقق مييابد؛ قبض آنها از سوي چه کسي يا مرجعي صورت ميگيرد، توليت آنها چگونه است و سؤالاتي از اين قبيل.
حاصل استقرار در وقف مراکز علمي و آموزشي نشان ميدهد که وقف اين مراکز از نوع وقف بر جهت است. يعني موقوف عليه آنها غير محصور و نامشخص است ولي جهت استفاده از منافع موقوفه معلوم و معين است و آن، جهت علم و آموزش است. به عنوان مثال چنانچه ساختمان و تجهيزات آموزشي آن با هم وقف شده باشند، وقف عام بر جهت بوده به اين منظور که از چنين ساختمان و امکاناتي فقط بايد در جهت علم و آموزشهاي علمي استفاده شود. در اينگونه موارد مهم نيست که چه کساني از اين مراکز علمي و آموزشي استفاده کنند. بنا به نظر علامه حلي در کتاب تبصرة المتعلمين باب وقف مقتضاي آيه 6 و 7 سوره ممتحنه (2) وقف و احسان و انفاق حتي بر کافري که با مسلمانان جنگ نداشته باشد صحيح است اگر چه مشرک باشد (3)در چنين حالتي ممکن است اين سؤال مطرح شود که فرق وقف بر جهت با وقف بر موقوف عليه غير محصور ولي معلوم و معين چيست؟ اين سؤال از آن جهت اهميت مييابد که اين هر دو نوع که گفته شد وقف عام است. در وقف بر جهت موقوف عليهم يعني افرادي که مستحق استفاده هستند هيچ قيدي ندارند ليکن در وقف عام که وقف بر جهت نيست موقوف عليهم يعني افرادي که مستحق استفاده هستند هيچ قيدي ندارند ليکن در وقف عام که وقف بر جهت نيست موقوف عليهم يعني افرادي که مستحق استفاده هستند هيچ قيدي ندارند ليکن در وقف عام که وقف بر جهت نيست موقوف عليهم نا محصور ولي معلوماند. علاوه بر اين براي مصرف منافع موقوفه هم مورد مشخصي شرط نميشود بلکه کافي است که منافع موقوفه به دست موقوف عليهم نا محصور ولي معلوم و معين برسد. و خود آنها تشخيص ميدهند که اين منافع را در چه جهتي مصرف کنند. در وقف بر جهت، جهت استفاده از منافع مشخص شده موقوف عليهم نميتوانند منافع را در جهات ديگري به کار گيرند. غير محصور بودن موقوف عليهم در وقف بر جهت متضمن نا معلوم بودن آنها هم هست ولي در نوع ديگر وقف عام، جهت نا معلوم است اما موقوف عليهم معلوماند اگر چه غير محصور هستند (4)در وقف عام بر جهت، متولي وظيفهي بيشتري دارد زيرا مصرف منافع در جهت، اداره و نظارت بيشتري ميطلبد.علامهي حلي در اين باره در تبصره چنين آورده است:
«اگر وقف بر اصحاب فنون و علوم کنند (وقف بر موقوف عليهم نا محصور ولي معلوم و معين) شامل کسي ميشود که صحت راي و عمل را خود بداند نه مقلد باشد. مثلا طبيب آن است که خود مرض را از علائم و امارات بشناسد و طريقهي علاج از راي خود او باشد نه آنکه تشخيص مرض و راه علاج را از طبيب ديگر شنيده باشد و همچنين منجم و معمار و قاري و محدث بر استادان فن اطلاق ميشود چنان که کفشگر کسي است که اندازه کند و بدوزد نه دوختهي ديگران را بفروشد و نقاش آن نيست که نقش کردهي ديگران را معامله کند و هکذا فقيه کسي است که خود صحت آرا و عقايد و احکام را بداند نه آنکه نقل اقوال و فتاوي کند (5).
علامهي حلي با مثالهاي بالا خواسته است معياري پيشرو و مترقي و تاثير گذار براي وقف بر جهت ارائه دهد. به عنوان مثال اگر مکاني با تجهيزات مناسب وقف فيزيکدانان شود، بايد ديد که منظور واقف از فيزيکدانان چه بوده و چه کسي را فيزيکدان دانسته است. چنانچه با قرائن و شواهد غرض واقف معلوم نشد، ناگزير بايد به عرف
متوسل شد و ديد که در عرف به چه کساني واژه فيزيکدان ميگويند. با اين حال علامهي حلي در مثالهايي که ذکر کرده پيش از آنکه نظر بر غرض واقف و يا اطلاق عرف بر موقوف عليهم نا محصور ولي معلوم الوصف داشته باشند خود به ارائه نظر پرداخته و پس از معلوم کردن صنف و وصف موقوف عليهم نا محصور در مصداق يا مصاديق آن ترجيح دادهاند که موقوف عليهم مستحق برخورداري از منافع موقوفه و را مبدعان و سر آمدان مصاديق موقوف عليهم بدانند. که البته اين نظر تا اندازهاي مترقي و از حيث اجتماعي منشأ اثر بيشتري خواهد شد.
حالت و فرض ديگر آن است که مکاني با تجهيزات مناسب وقف علم فيزيک شود. در اين صورت وقف، بر جهت بوده و بنابراين هر کسي که به نوعي با علم فيزيک سر و کار دارد استحقاق برخورداري از ان را خواهد داشت. ليکن با توجه به معياري که علامهي حلي در فرض پيشين ارائه کردهاند، شايد بتوان محدوديتي نيز براي مصاديق موقوف عليهم در چنين فرضي در نظر گرفت.
در ادامهي مقاله خواهيم ديد که هر دو گونه وقف عام و نيز وقف خاص در حالاتي که ناظر بر صرف منافع عين موقوفه در راه علم و آموزش است چگونه اين هر دو نهاد را توسعه بخشيده و به عنوان متغير چگونه ساير متغيرهاي وابسته را تحت تأثير قرار خواهد داد.
توسعه، علم و آموزش
علم
1 - معناي اصلي و نخستين علم، دانستن در برابر ندانستن است. به همهي دانستنيها صرف نظر از نوع آنها علم ميگويند و عالم کسي است که جاهل نيست. مطابق اين معنا اخلاق، رياضيات، فقه، دستور، زبان، مذهب، زيست شناسي و نجوم همه علماند. خداوند به اين معنا عالم است؛ يعني نسبت به هيچ امري جاهل نيست. محتواي قرآن به اين معنا علمي است که مجموعهاي از دانستنيهاست و هر کس آنها را بداند عالم به قرآن است. همهي فقها عالماند و هر کس از خدا و صفات و افعال او آگاهي داشته باشد، نيز عالم است. گاهي در اين معنا علم در برابر جهل قرار ميگيرد. کلمهي Knowledge انگليسي معادل اين معناي علم است.
2 - کلمهي علم در معناي دوم منحصرا به دانستنيهايي گفته ميشود که بر تجربهي مستقيم حسي مبتني باشد. علم در اينجا در برابر جهل قرار نميگيرد؛ بلکه در برابر جهل قرار نميگيرد؛ بلکه در برابر همهي دانستنيهايي قرار ميگيرد که آزمون پذير نيستند - اخلاق (دانش خوبيها و بديها)، متافيزيک (دانش احکام و عوارض مطلق هستي) عرفان (تجارب دروني و شخصي) منطق (ابزار هدايت فکري) فقه، اصول، بلاغت و... همه بيرون از علم به معناي دوم آن قرار ميگيرند. روشن است که علم در اين معنا بخشي از علم به معناي اول را تشکيل ميدهد. به سخن ديگر علم تجربي نوعي از دانستنيهاي بسياري است که در اختيار بشر قرار ميگيرد.
رشد علم به معناي دوم از آغاز دورهي رنسانس به بعد است. در حالي که علم به معناي مطلق آگاهي، تولدش با تولد بشر هم آغاز است. همهي مدح و تحسيني که در معارف اسلامي درباره علم و عالم شده است و اصولا هر چه دربارهي علم و عالم و معنا و صفات و خواص و فضايل و رذايل آنها گفته شده است همه ناظر به علم در برابر جهل است نه علم تجربي در برابر علم غير تجربي(9).
با توجه به تعريفي که از توسعه شد، نيز با توجه به ديرينگي نهاد وقف و نهاد علم و آموزش به نظر ميرسد که مقالهي حاضر در جستجوي تأثير و ساز و کار نهاد وقف بر نهاد علم به معناي نخست و عام آن يعني دانش است.
آموزش
نتيجهي آموزش ايجاد تغيير در رفتار يا يادگيري يا دانش است و اين هر سه به تغيير در ساختارهاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و... خواهد انجاميد. از اين رو آموزش بستر توسعه است.
در جمهوري اسلامي ايران، دولت، طبق بند 3 اصل 3 قانون اساسي موظف به فراهم سازي محيط و امکانات آموزشي براي مردم است(10). نا گفته نماند که منظور از دولت در اينجا حکومت يعني هر سه قوهي مقننه، مجريه و قضائيه است. با اين حال بنا به اخبار مندرج در مطبوعات همواره در ايران محيط و امکانات آموزشي موجود پاسخگوي نيازها و تقاضاها به ويژه در مناطق محروم نبوده و نيست. از سوي ديگر افراد مستعدي هستند که قادر به تأمين هزينههاي آموزش نيستند.
توسعهي علمي آموزشي
اين دو فضا در کنار انسان بستر توسعهي علمي و آموزشي را ميسازند. اما ساختن اين دو فضا در مرتبهي نخست، چنان که قبلا نيز گفته شد؛ وظيفهي حکومت است. اما حتي اگر حکومت به طور مستقيم و به نحو احسن اين وظيفه را انجام دهد - که البته بدون مشارکت مردم چنين توفيقي محال است - ميبايد در اين راستا جايي براي جولان ضررورتها و الزامهاي فطري و انساني انسان باقي گذاشت و حکومت بايد جاي خالي چنين جولاني را حرمت بنهد.
در اين ميان نهاد نبوي وقف که امروزه در ديگر جاها به نامهايي چون بينادهاي خيريه خوانده ميشود، به ايفاي نقش پرداخته و با کارکردهاي خود هر دو نياز فوق را تامين و فرد و جامعه را شاداب ميکند.
موقوفات خصوصي و بنيادهاي وقفي کشورهاي اروپايي، به ويژه امريکاي شمالي از ابزارهاي رشد، توسعه و تحول فرهنگي اين کشورها است (11).
ميزان و تنوع امکانات مالي که از طريق بنيادهاي وقفي شخصي و خانوادگي و... در اختيار مؤسسات فرهنگي، آموزشي، مراکز پژوهشي، کتابخانهها، موزهها و نظاير آنها قرار داده ميشود حيرت آور است. بنيادهاي وقفي جديد ابزاري هستند که به کمک آنها گرايشهاي واقف يا واقفين دست متوليان يا هياتهاي امناي موقوفات را در تشخيص و عمل به مقتضيات زمان باز ميگذارند تا هر گاه موضوع و يا مسألهي جديدي پيش آيد و مرجع توجهي بدان نباشد در حل آن سعي و اهتمام ورزند. مثلا بنيادهاي وقفي و يا تک موقوفههايي وجود دارد که پس از حل مسائل آموزشي به حل مسائل اکولوژيکي و به طور کلي زيست محيطي پرداختهاند. از اين رو افزايش تعداد بنيادها، تاسيس دانشگاهها، ايجاد مدارس فني - مهندسي، راه اندازي آزمايشگاههاي تحقيقاتي و بر پايي محافل و کانونهاي علمي براي بحث و چاره جويي در زمينهي مسائل اجتماعي، اقتصادي، آموزشي در چهارچوبهاي محلي، منطقهاي، کشوري و بين المللي با کارشناسان زبده و امکانات مالي چشمگير است. نتيجهي تحقيق نشان داده که رغبت و انگيزهي شرکتها و تراستهاي بزرگ ملي و چند مليتي با ميلياردها دلار سرمايه و هزاران کارگر براي تاسيس بنيادهاي وقفي به حدي روز افزون شده است که اعجاب بر انگيز است. نتايج مفيد همهي اينها در نهايت به جامعهي آنها و به خود آنها بر ميگردد(12).
اماکن آموزشي به تنهايي و به خودي خود تبلور معناي توسعهي علمي و آموزشي نيست. توسعهي علمي و آموزشي مقيد به نتيجه است. به عبارتي نتيجهي فراهم آمدن انسان در گرو محيطهاي علمي و آموزشي ميبايد ايجاد فناوري باشد. توسعهي علمي و آموزشي زمينه ساز تولد و تبلور فناوري در جامعه است.
توسعهي علمي و توسعه علمي ايران دو مقولهي جداگانهاند که هر يک در جاي خود در خور مطالعه است. با وجود اين توسعهي علمي ايراني مباحث نظري چنداني را نتوانسته به خود اختصاص دهد.
به نظر ميرسد هيأت دولت مطالعات تئوريک و کاربردي در اين زمينه انجام نداده است. تا آنجا که نياز آنها به طرحي براي توسعهي علمي کشور محسوس است.
در سال 2000 تنها حدود 21 درصد جمعيت جهان در کشورهاي توسعه يافته زندگي ميکردند و اين در حالي است که اين کشورها حدود 80 درصد مجموع توليد جهاني را در اختيار دارند. کشورهاي کمتر توسعه يافته در چنين شرايطي بايد با فقر، بيکاري و اعتياد دست و پنجه نرم کنند و اگر براي توسعهي علمي خود فکري نکنند هر روز با مشکلات جديدي مواجه خواهند بود.
زير بناي امنيت و اقتدار ملي کشورها در حال حاضر توسعهي علمي است و جنگ کنوني در سطح جهاني جنگ اقتصادي و علمي است. در عصر کنوني با توجه به گسترش فناوريها اگر بتوان به توسعهي علمي دست يافت حراست از اصول و ارزشها مقدور خواهد بود. سرنوشت و آينده کشورها ارتباط مستقيم با توسعه علمي دارد(13).
توسعهي علمي و آموزشي و نقش پذيريهاي آن از وقف
در همهي گرايشها، به آموزش و کسب دانش و زندگي متناسب با استانداردهاي قابل قبول و دسترسي به امکانات مادي و عمر طولاني همراه با سلامت به عنوان سه ظرفيت اساسي براي توسعهي انساني توجه شده است. اگر چه قلمرو و توسعه انساني فراتر از اين موارد است(14).
از اين رو به راحتي ميتوان تاثير و تاثر نهاد وقف و موقوفات علمي و آموزشي را با توسعهي انساني به عنوان يک متغير وابسته مطالعه کرد. زيرا نتيجهي موقوفات علمي و آموزشي ايجاد محيط مناسب آموزش و کسب دانش و نيز برخوردار سازي انسانها از امکانات مادي با استاندارهاي قابل قبول است. البته نبايد فراموش کرد که اين امر نتيجهي عيني و اثباتي و مستقيم وقف و موقوفات علمي و آموزشي است. از اين رو از نتايج غير مستقيم وقف و موقوفات علمي و آموزشي نبايد غافل بود. در ادامهي مقاله دربارهي نتايج فوق به طور مشروح بحث خواهد شد. شايد به دليل پنهان بودن نتايج غير مستقيم وقف و موقوفات علمي و آموزشي تبيين آن نياز به بررسي بيشتر داشته باشد به ويژه اگر بنا باشد که رابطهي آنها با توسعهي علمي و آموزشي و توسعهي انساني بررسي شود.
در ابتداي مقاله بر فطري بودن و تاثير وقف بر ويژگيهاي و نيازهاي فطري و اصيل انساني تاکيد شد. از سوي ديگر ميبينيم که توسعه نيز به اين نيازها تأکيد ميکند. آن چه مسلم است اين است که باور انسانها، بهرهوري، عزت نفس، توانمند سازي، احساس تعلق به جامعه، حقوق انسانها، پويايي مناسبات فرهنگي، مشارکت و... از کارکردهاي فردي و رواني غير قابل انکار وقف است (15)اين در حالي است که همهي اين کارکردها از شاخص و مولفههاي غير مستقيم توسعهي انساني و توسعهي انساني نيز ذاتا مسبوق بر تحقق توسعهي علمي و آموزشي جامعه است.
جالب است بدانيم حدود انتخاب انسانها روز به روز گسترش مييابد و به حوزههاي مختلف زندگي بسط مييابد. توجه به قابليتهاي انسان، باور انسانها، ايجاد فرصتهاي اجتماعي و اقتصادي براي خلاق بودن، بهرهوري، عزت نفس، توانمند سازي، احساس تعلق به جامعه، حقوق انسانها، پويايي مناسبات فرهنگي، مشارکت سياسي و اجتماعي و... از جمله مهمترين حوزههايي است که در توسعهي انساني ضرورت انتخاب بشر را تبيين ميکند (16)و اين همان مفهوم توسعهي انساني است. کارکردهاي فردي و رواني وقف زمينه ساز شکل گيري شرايط انتخاب درانسان ميشود. «موقعيت انتخاب» حالتي است که حلقهي اتصال کارکردهاي
فردي و رواني وقف با توسعهي انساني (توسعه علمي و آموزشي) محسوب ميشود. اين کارکردها خود از ابتدا مولفهي توسعه انساني محسوب نميشوند بلکه از آن جهت که منجر به شکل گيري يکي از مؤلفههاي جديد توسعه انساني يعني قدرت و موقعيت انتخاب ميشوند. مبنا و بستر توسعه انساني محسوب ميشوند.
علت اينکه وقف و موقوفات علمي را بيش از آنکه در ارتباط با توسعهي علمي و آموزشي تحليل کنيم با توسعهي انساني تحليل کردهايم آن است که توسعهي علمي و آموزشي به خودي خود هدف و مطلوب نيست بلکه در کنار هدف مطلوبتري چون توسعهي انساني مطلوبيت مييابد. اگر چه نبايد غافل بود که هر اندازه علم و آموزش توسعه يافتهتر باشد، تحقق توسعهي انساني هم به مراتب فراهمتر خواهد بود.
نقشهاي پنهان وقفهاي علمي و آموزشي در توسعهي علمي و آموزشي مستقيما با روش کمي و عيني قابل اثبات نيستند.
بايد حوزهي جديدي را براي ايفاي نقش پنهان وقف و موقوفههاي علمي و آموزشي بگشاييم. اين حوزهي جديد همان دورهي حدود و کم و بيش ماشيني است که شامل تدريس و آموزش در مدارس و دانشکدههاست بلکه شامل همهي عوامل موثر اجتماعي و شخصي است که عقايد و رفتار گروهها و افراد جامعه را با نيرومندي تغيير ميدهد(17).
وقتي به قول دکتر حسابي، ايجاد يک خط بر روي کاغذ تأثيري بر جهان و جهانيان ميگذارد(18)و نيز يک سنگ کوچک در دل اقيانوس موج در مياندازد، چگونه است که انشا و ايجاد وقف نتواند موج بر انگيزد. ضمن آنکه نظريههاي جامعه شناختي تأثير و تأثر نهادهاي اجتماعي و تعامل آنها با يکديگر را تا به سر حد يک امر بديهي پذيرفتهاند.
مطالعهي آمار بنيادهاي خيريه در کشورهاي توسعه يافته از تعامل اين بينادها با توسعهي علمي کشورها به روشني حکايت ميکند. تحليل اين آمارها نشانگر نقش بي چون و چراي بنيادهاي خيريه در توسعهي علمي و آموزشي کشورهاست.
در پايان اين مختصر به ذکر آمار موقوفات يکي از استانهاي کشور ميپردازيم. در سايهي اين آمار، تحليلي ارائه شده است که مباحث گذشته را تأييد ميکند.
تحليل آماري و نتيجه گيري
نکتهي ديگر آن که موقوفات علمي و آموزشي مقولهاي پيشرفتهتر از ساير مقولات و جهات وقف بوده و لذا در دوران سنت فرهنگ ايران موقوفات عمدتا متاثر از فرهنگ سنتي بوده و نيازهاي آن را برطرف ميکردهاند.
به نظر ميرسد آگاهي مردم از اجر وقف و نيز خصيصهي استراتژيک موقوفات علمي و آموزشي سبب افزايش موقوفات به ويژه افزايش موقوفات علمي و آموزشي خواهد شد.
پی نوشت:
1- رک: مؤمني، مصطفي، بنيادهاي وقفي در آلمان فدرال، فصلنامه ميراث جاويدان، شمارهي چهارم، زمستان 73، ص 94.
2- قرآن کريم، سورهي ممتحنه، آيه 6 و 7.
3- علامهي حلي، تبصرة المتعلمين، باب وقف.
4- رک: دکتر امامي، سيد حسن، حقوق مدني، دوره شش جلدي، جلد اول.
5- رک: علامه حلي، تبصرة المتعلمين، باب وقف.
6- سرکار آراني، محمد رضا، «مشارکت و توسعه انساني»، روزنامه اطلاعات، 9 اسفند 79، ص 12.
7- Baek, Louis.(1988) shifts in concepts and Goals of Development in UNESCO Goals of Development paris UNESCO.
8- تقي پور ظهير، علي، «نظام برنامه ريزي توسعه آموزش عالي، دانشگاه»، فصل نامه پژوهش و برنامه ريزي در آموزش عالي، موسسه پژوهش و برنامه ريزي آموزش عالي، ش 3، پاييز 1372.
9- سروش، عبدالکريم، علم چيست، فلسفه چيست؟، انتشارات موسسه فرهنگي صراط، چاپ 11، بهار 71، صص 11 و 12.
10- اصل سوم قانون اساسي: دولت جمهوري اسلامي ايران، موظف است براي نيل به اهداف مذکور در اصل دوم همه امکانات خود را براي امور زير بکار برد: 3... - 2.... - 1 - آموزش و پرورش تربيت بدني رايگان براي همه در تمام سطوح و تسهيل و تعميم آموزش عالي.
11- رک: مؤمني، مصطفي، بنيادهاي وقفي در آلمان فدرال، فصل نامه ميراث جاويدان، شماره چهارم، زمستان 73، ص 95.
12- رک: مؤمني، مصطفي، بنيادهاي وقفي در آلمان فدرال، فصل نامه ميراث جاويدان، شمارهي چهارم، زمستان 73، ص 95.
13- دکتر مضطر زاده، فتح الله، رئيس ارتباطات کنگره راهبردهاي توسعه علمي ايران، روزنامه اطلاعات، 2 / 2 / 80، ص 2.
14- دکتر سرکار آراني، محمد رضا، مشارکت و توسعه انساني، مجله اطلاعات سياسي، اقتصادي، شماره 160 - 159.
15- رک: فيض، عليرضا، وقف و انگيزههاي آن، مجله ميراث جاويدان، ش 3، ص 34. همچنين: معدن دار آراني، عباس، انگيزهها و آثار رواني و تربيتي وقف، ش 7، ص 70.
16- Fukuda- parr- S. and Jolly, R. (2000). Aims and Scops of journal of Human Development, vol 1 No 1.
17- پروفسور سيدين، غ، مباني تربيت فرد و جامعه از ديدگاه اقبال، ترجمه محمد بقايي (ماکان)، انتشارات برگ، سال 72، ص 18.
18- عبارت منقول و مسموع منسوب به دکتر محمود حسابي.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله