معصوم بودن امامان (علیهم السلام)

مصونيت از خطا و فراموشكارى و گناه، يكى ديگر از شرائط عمومى امامان راستين است، و در واقع تمام دلائلى كه دلالت بر معصوم بودن پيامبران الهى دارد دلالت بر عصمت امامان (علیهم السلام) نيز دارد، چرا كه مسئوليت آنان تا حد زيادى شباهت به يكديگر دارد. درست است كه پيامبر(صلی الله علیه واله) بنيانگذار شريعت است و با عالم وحى در ارتباط مى‏باشد، ولى امامان (علیهم السلام) نيز حافظ شريعتند، هر چند هيچگونه وحى
پنجشنبه، 30 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معصوم بودن امامان (علیهم السلام)
معصوم بودن امامان (علیهم السلام)
معصوم بودن امامان (علیهم السلام)

نويسنده: آية الله مكارم شيرازى

اشاره

مصونيت از خطا و فراموشكارى و گناه، يكى ديگر از شرائط عمومى امامان راستين است، و در واقع تمام دلائلى كه دلالت بر معصوم بودن پيامبران الهى دارد دلالت بر عصمت امامان (علیهم السلام) نيز دارد، چرا كه مسئوليت آنان تا حد زيادى شباهت به يكديگر دارد.
درست است كه پيامبر(صلی الله علیه واله) بنيانگذار شريعت است و با عالم وحى در ارتباط مى‏باشد، ولى امامان (علیهم السلام) نيز حافظ شريعتند، هر چند هيچگونه وحى بر آنان نازل نمى‏شود، ولى در امر هدايت مردم، و حفظ احكام و حدود الهى، و نشر كامل آيات آسمانى به دنبال پيامبر(صلی الله علیه واله) گام بر مى‏دارند و به همين دليل در بسيارى از صفات مشتركند و باهم شباهت دارند.
بنابراين تمام دلايل عمده‏اى كه در بحث عصمت انبياء آورديم (1)درمورد امامان راستين نيز صادق است .
با اين اشاره به بعضى از آيات قرآنى كه در اين زمينه است باز مى‏گرديم وسخن را از قرآن شروع مى‏كنيم:
1- انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا:
«خداوند اراده كرده است كه ناپاكى و پليدى را از شما (اهل بيت پيامبر) دور كند، و شما را از هر نظر پاك سازد».(احزاب - 33)
در بحثهاى پيشين در مورد عظمت مقام امامت و ولايت به هنگام تفسير آيه 124بقره در داستان ابراهيم (ع) خوانديم كه خداوند اين پيامبر بزرگ را مورد آزمايشهاى مهم متعددى قرار داد و هنگامى كه از عهده همه آن آزمايشهاى مهم برآمد، فرمود: انى جاعلك للناس اماما:«من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم»(امامت به معنى حكومت بر جسم و جان و روح و تن و تربيت نفوس و جوامع بشرى).
و هنگامى كه ابراهيم (ع) اين مقام را براى بعضى از ذريه و فرزندان خود تقاضا كرد با اجابت مشروط الهى روبرو شد، فرمود: لا ينال عهدى الظالمين:«عهد و پيمان من (پيمان امامت) هرگز به ستمكاران نمى‏رسد،(تنها آن گروه از فرزندان تو كه پاك و معصومند شايسته اين مقامند)».
در بحثهاى آنجا روشن شد كه چگونه اين جمله از آيه، دليل بر معصوم بودن امامان و پيشوايان الهى است، و كسانى كه در طول عمر خود يا از نظر اعتقادات راه شرك و كفر را پوئيده‏اند، و يا در اعمال خود، ظلم و ستمى بر خويش يا ديگران مرتكب شده‏اند، شايسته اين مقام نيستند، چرا كه ظلم به معنى وسيع كلمه، هم ظلم و شرك و كفر و انحرافات عقيدتى را شامل مى‏شود و هم هر گونه تعدى به ديگران و ظلم بر خويشتن از طريق ارتكاب گناه .
و از آنجا كه اين بحثها به طور مشروح و مستوفى در آنجا آمده نيازى به تكرار آن نمى‏بينيم، بنابراين پايه اصلى شرط بودن عصمت را در امامان و پيشوايان الهى قرآن مجيد در همان آيه گذارده است .
اكنون به آيه تطهير باز مى‏گرديم و مسأله عصمت را در اين آيه بررسى مى‏كنيم :
درست است كه اين آيه در لابلاى آيات مربوط به همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) است ولى آيه تطهير كه در لابلاى آنها نازل شده لحن جداگانه‏اى دارد و نشان مى‏دهد هدف ديگرى را دنبال مى‏كند، چرا كه آيات قبل و بعد همه با ضميرهاى «جمع مؤنث» است، ولى آيه مورد بحث با ضمائر «جمع مذكر»آمده است!
در آغاز اين آيه همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) رامخاطب ساخته و به آنها دستور مى‏دهد كه در خانه‏هاى خود بمانند و همانند رسوم جاهليت نخستين در ميان مردم ظاهر نشوند و موازين عفت را رعايت كنند، نماز را بر پا دارند و زكات را پرداخت كنند و خداو رسولش را اطاعت نمايند(و قرن فى بيوتكن ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى و اقمن الصلوة و آتين الزكاة و اطعن الله و رسوله).
تمام شش ضميرى كه در اين بخش از آيه آمده است همه به صورت جمع مؤنث است.(دقت كنيد)
سپس لحن آيه طور ديگرى مى‏شود، و مى‏فرمايد،: «خداوند«تنها»مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور سازد و شما را كاملا پاك كند»(انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا).
در اين بخش از آيه دو ضمير جمع به كار رفته است هر دو به صورت جمع مذكر آمده است .
درست است كه صدر و ذيل يك آيه معمولا يك مطلب را دنبال مى‏كند ولى اين سخن در جايى است كه قرينه‏اى بر خلاف آن وجود نداشته باشد، بنابراين كسانى كه اين قسمت از آيه را نيز ناظر به همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) دانسته‏اند سخنى بر خلاف ظاهر آيه و قرينه موجود در آن، يعنى تفاوت ضميرها، گفته‏اند .
از اين گذشته در مورد اين آيه دسترسى به روايات متعددى داريم كه علماى بزرگ اسلام اعم از اهل تسنن و شيعه آن را از شخص پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) نقل كرده‏اند و در معروفترين منابع فريقين كه مورد قبول آنها است اين روايات به وفورو كثرت آمده است .
اين روايات همگى حاكى ازآن است كه مخاطب در اين آيه ، پيامبراسلام (صلی الله علیه واله) و على و فاطمه و حسن و حسين (علیه السلام) مى‏باشند (نه همسران پيامبر) كه بعدا به طور مشروح خواهد آمد.
ولى قبل از ورود در بحث روايات لازم است به تفسير تعبيرات آيه بپردازيم :
تعبير به انّما كه معمولا براى حصر است و در فارسى امروز به جاى آن «فقط» يا «تنها»گفته مى‏شود دليل بر اين است كه موهبتى كه در اين آيه آمده ويژه خاندان پيامبر(صلی الله علیه واله) است و شامل ديگران نمى‏شود.
جمله «يريد»(خداوند اراده دارد و مى‏خواهد...)اشاره به اراده تكوينى پروردگار است، يعنى خداوند با يك فرمان تكوينى اراده كرده است كه شما را از هر گونه آلودگى پاك و مصون دارد ، نه اراده تشريعى. زيرا اراده تشريعى، به معنى مكلف ساختن آنها به حفظ پاكى خويش است و مى‏دانيم اين تكليف منحصر به خاندان پيامبر(صلی الله علیه واله) نيست همه مسلمانان مكلف و موظفند كه خود را پاك نگهدارند.
ممكن است تصور شود كه اراده تكوينى موجب يكنوع جبر است و در اين صورت معصوم بودن فضيلت و افتخارى نخواهدبود؟
پاسخ اين سخن را در جلد هفتم در بحث معصوم بودن پيامبران بطور مشروح آورديم، و در اينجا به طور خلاصه بايد گفت: معصومان داراى دو نوع شايستگى هستند، «شايستگى ذاتى و موهبتى» و «شايستگى اكتسابى از طريق اعمال خويش و ملكات درونى» و از مجموعه اين دو شايستگى كه حداقل يكى از آن جنبه اختيارى دارد آن مقام والا حاصل مى‏شود، به تعبير ديگر اراده الهى زمينه‏هاى الهى زمينه‏هاى توفيق را براى وصول به اين مقام والا فراهم مى‏سازد، و بهره‏گيرى از اين توفيق به اراده خود آنان بستگى دارد.(دقت كنيد)
ترك كردن گناه براى آنها محال عادى است نه محال عقلى، فى المثل محال عادى است كه يك شخص عالم و با ايمان شراب را با خود به مسجد ببرد و در صف جماعت بنوشد ولى مسلما اين امر يك محال عقلى نيست، و با اختيارى بودن اين كار منافات ندارد، يا در مثال ديگر يك آدم عاقل هرگز لخت مادر زاد در كوچه و خيابان ظاهر نمى‏شود، انجام اين كار براى او محال نيست، بلكه سطح فكر و معرفت او اجازه نمى‏دهد چنين كارى را انجام دهد با اينكه فعل و ترك آن در اختيار او است.
انجام گناهان براى پيامبران و امامان همين گونه است. درست است كه معصوم بودن از امدادهاى الهى است ولى امدادهاى الهى نيز بى حساب نيست، همانگونه كه قرآن درباره ابراهيم خليل مى‏گويد: تا از عهده امتحانات مهم الهى برنيامد به مقام والاى امامت و پيشواى خلق نرسيد(بقره - 124).(2)
و اما «رجس» در لغت به معنى شى‏ء ناپاك است خواه از نظر طبع آدمى آلوده و منفور باشد يا به حكم عقل يا شرع، و يا همه اينها، به همين جهت «راغب» در «مفردات» بعد از آنكه رجس را به معنى شى‏ء قذر (آلوده) معنى مى‏كند، چهار صورت براى آن ذكر مى‏نمايد(همان چهار صورتى كه در بالا گفته شد آلوده از نظر طبع آدمى، يا عقل، ياشرع، و يا همه اينها) و اگر در بعضى از كلمات بزرگان رجس به معنى «گناه» يا «شرك» يا «اعتقاد باطل» يا «بخل وحسد» تفسير شده در حقيقت بيان مصداقهايى از اين مفهوم وسيع و گسترده است .
به هر حال با توجه «الف و لام جنس» كه بر اين كلمه آمده (الرجس) و در اينجا معنى عموم را مى‏رساند مفهوم آيه چنين است كه خداوند اراده كرده هر گونه و هر نوع از انواع آلودگى را از آنان دور سازد.
جمله «ويطهركم تطهيرا» با توجه به اينكه معنى «تطهير» پاك ساختن است تأكيد مجددى است بر مسأله نفى رجس و نفى همه پليدى‏ها كه در جمله قبل آمده است، و واژه «تطهيرا» كه به اصطلاح مفعول مطلق است باز هم تأكيد ديگرى بر اين معنى است .
نتيجه اينكه خداوند با انواع تأكيدها اراده فرموده است كه اهل بيت پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) را از هر گونه پليدى مسلم و آلودگى پاك و مبرّا سازد.
مسلم است كه در درجه اول شخص پيامبر (صلی الله علیه واله) را كه صاحب اصلى خانه است شامل مى‏شود و بعد بقيه را، حال ببينيم بقيه اهل بيت كيانند؟

اهل بيت چه كسانى هستند؟

جمعى از مفسران اهل سنت آن را به معنى همسران پيامبر (صلی الله علیه واله) دانسته‏اند، ولى همان گونه كه گفتيم تغيير سياق آيه، و تبديل ضميرهاى «جمع مؤنث» در ما قبل و ما بعد اين آيه، به «جمع مذكر» دليل روشنى بر اين است كه اين جمله محتواى جداگانه دارد و منظور از آن چيزى ديگرى است، مگر نه اين است كه خداوند حكيم است و قرآن در حد اعلاى فصاحت و بلاغت و همه تعبيرات آن روى حساب است .
گروهى ديگر از مفسران آن را مخصوص به پيامبر وعلى و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) دانسته، و روايات فراوانى كه در منابع اهل سنت و شيعه وارد شده ودر ذيل به بخشى از آنها اشاره مى‏كنيم گواه بر اين معنى است.
و شايد به دليل وجود همين روايات است كه حتى كسانى كه آيه را مخصوص به اين بزرگواران ندانسته‏اند، معنى وسيعى براى آن قائل شده‏اند كه هم اين بزرگواران را شامل مى‏شود و هم همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) را، و اين تفسير سومى در آيه است .
اما رواياتى كه دليل اختصاص آيه به پيامبر (صلی الله علیه واله) و على (علیه السلام) و بانوى اسلام فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و دو فرزندشان حسن و حسين (علیه السلام) مى‏باشد همان گونه كه اشاره شد بسيار زياد است، از جمله هيجده روايت تنها در تفسير«الدرالمنثور» نقل شده است، كه پنج روايت از ام سلمه، سه روايت از ابوسعيدخدرى، يك روايت از عايشه، يك روايت از انس، دو روايت از ابن عباس، دو روايت از ابى الحمراء، يك روايت از وائلة بن اسقع، يك روايت از سعد، يك روايت از ضحاك بن مزاحم و يك روايت از زيدبن ارقم است!)(3).
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير «الميزان» رواياتى را كه در اين باره وارد شده بيش از هفتاد روايت مى‏شمرد و مى‏فرمايد:«آنچه از طرق اهل سنت، در اين زمينه نقل شده بيش از آن است كه از طرق شيعه وارد شده است!،و راويان ديگرى را غير از افرادى كه در بالا نام برديم نيز بر آنها مى‏افزايد (راويانى كه روايت آنها در غير تفسير الدارالمنثور آمده است).
بعضى نيز تعداد روايات و كتبى كه اين روايات در آن نقل شده بالغ بر صدها ذكر كرده‏اند و بعيد نيست چنين باشد.
در اينجا قسمتى از آن روايات را با ذكر منابع آنها مى‏آوريم تا روشن شود آنچه واحدى در «اسباب النزول» مى‏گويد:ان الاية نزلت فى النبى (صلی الله علیه واله) و على و فاطمة و الحسنين (عليهم السلام) خاصة لايشاركهم فيها غيرهم :
«اين آيه در خصوص پيامبراكرم (صلی الله علیه واله) و على و فاطمه و حسنين (عليهم السلام) نازل شده و كس ديگرى در آن با آنها مشاركت ندارد»(4)يك واقعيت است .
اين احاديث رامى توان در چهار بخش خلاصه كرد:
1- رواياتى كه از بعضى از همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) نقل شده و با صراحت مى‏گويد،هنگامى كه پيامبر(صلی الله علیه واله) سخن از اين آيه شريفه مى‏گفت، از حضرتش سؤال كرديم كه آيا ما هم جزء اين آيه هستيم؟ فرمود: شما خوبيد اما مشمول اين آيه نيستيد!
از جمله ثعلبى در تفسير خود از «ام سلمه» همسر گرامى پيامبر(صلی الله علیه واله) نقل مى‏كند كه پيامبر(صلی الله علیه واله) در خانه خود بود كه فاطمه (سلام الله علیها) غذايى نزد آن حضرت آورد، پيامبر (صلی الله علیه واله) فرمود:«همسر و دو فرزندت حسن و حسين (علیه السلام) را صدا كن»،آنها آمدند، سپس غذا خوردند. بعد پيامبر (صلی الله علیه واله) عبايى بر آنها افكند و گفت :اللهم !هولاء اهل بيتى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا:«خداوند !اينها اهل بيت من و عترت منند، پليدى را از آنها دور كن، و از هر گونه آلودگى پاكشان گردان» و در اينجا بود كه آيه انما يريدالله...نازل شده...من گفتم اى رسول خدا! آيا من هم با شما هستم؟! فرمود: انك الى خير:«تو بر نيكى هستى» (اما در زمره اين گروه نيستى).(5)
و نيز ثعلبى از علماى معروف اهل سنت كه در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم مى‏زيسته، و تفسير كبير او معروف است از «عايشه» همسر پيامبر(صلی الله علیه واله) چنين نقل مى‏كند:هنگامى كه از او درباره جنگ جمل و دخالتش در آن جنگ ويرانگر سؤال كردند(باتأسف) گفت: اين يك تقديرالهى بود !و هنگامى كه درباره على (علیه السلام) سؤال كردند، چنين گفت :
تسالنى عن احب الناس كان الى رسول الله، و زوج احب الناس كان الى رسول الله، لقد رايت عليا و فاطمة و حسنا و حسينا و جمع رسول الله (صلی الله علیه واله) بثوب عليهم، ثم قال: اللهم هولاء اهل بيتى و حامتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا، قالت فقلت يا رسول الله انا من اهلك قال تنحى فانك الى خير:
«آيا از من درباره كسى سؤال مى‏كنى كه محبوبترين مردم نزد پيامبر(صلی الله علیه واله) بود، و از كسى مى‏پرسى كه همسر محبوبترين مردم نزد رسول خدا(صلی الله علیه واله) بود، من با چشم خود ديدم على و فاطمه و حسن و حسين (علیه السلام) را كه پيامر(صلی الله علیه واله) آنان را در زير پارچه‏اى جمع كرده بود، و فرمود: خداوند! اينها خاندان منند و حاميان من رجس و پليدى را از آنها ببر، و از آلودگى پاكشان فرما، من گفتم اى رسول خدا آيا من نيز از آنها هستم فرمود: دور باش تو بر خير و نيكى هستى (اما جزء اين جمع نمى‏باشى).(6)
اين گونه احاديث با صراحت مى‏گويد كه همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) جزءاهلبيت در اين آيه نبودند.
2- داستان حديث كساء در روايات فوق العاده فراوانى با تعبيرات مختلف وارد شده و قدر مشترك همه آنها اين است كه پيامبر(صلی الله علیه واله) على (علیه السلام) و فاطمه و حسن و حسين (علیه السلام) را فرا خواند - و يا به خدمت او آمدند - پيامبر(صلی الله علیه واله) عبا - يا پارچه‏اى و... - بر آنها افكند و گفت: خداوندا! اينها خاندان منند رجس و آلودگى را از آنها دور كن، و در اين آيه هنگام آيه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت نازل گرديد.
قابل توجه اينكه اين حديث، در صحيح مسلم از قول «عايشه» و همچنين حاكم در «مستدرك» و بيهقى در «سنن»، و ابن جريردر«تفسيرش» و سيوطى در «الدرالمنثور» نقل شده است.(7)
حاكم حسكانى نيز در شواهد التنزيل آن را آورده است (8) در صحيح «ترمذى» نيز كرارا اين حديث نقل شده، در يكجا از «عمروبن ابى سلمه» و در جاى ديگر از «ام سلمه».(9)
نكته ديگر اينكه «فخررازى» به مناسبتى در ذيل آيه مباهله (آيه 61آل عمران) بعد از نقل اين حديث (حديث كساء)مى‏افزايد: و اعلم ان هذه الرواية كالمتفق على صحتها بين اهل التفسير و الحديث:
«بدان كه اين روايت همچون روايتى است كه صحتش مورد اتفاق در ميان علماى تفسير و حديث است».(10)
اين نكته نيز قابل توجه است كه امام «احمد حنبل» در مسند خود، اين حديث را از طرق مختلف آورده است (11).
3- در بخش ديگرى از روايات كه آن نيز متعدد و فراوان است مى‏خوانيم كه بعد از نزول آيه تطهير، پيامبر(صلی الله علیه واله) چندين ماه(در بعضى شش ماه، و در بعضى هشت يا نه ماه آمده است) هنگامى كه براى نماز صبح از كنار خانه فاطمه (سلام الله علیها) مى‏گذشت صدا مى‏زد:الصلوة! يا اهل البيت! انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا:«هنگام نماز است اى اهل بيت !خداوند تنها مى‏خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور سازد و شما را پاك كند»!
اين حديث در «شواهد التنزيل» نوشته مفسر معروف «حاكم حسكانى» از «انس بن مالك» نقل شده است.(12)
و در همان كتاب حديث ديگرى به عنوان «هفت ماه» از «الى الحمراء» آمده است .
و نيز در همان كتاب اين جريان به عنوان هشت ماه از «ابوسعيدخدرى» نقل شده است.(13)
تفاوت اين تعبيرات، طبيعى است، زيرا ممكن است انس شش ماه اين مطلب را ديده باشد، و ابوسعيد خدرى هشت ماه، و ابى الحمراء هفت ماه، و ابن عباس نه ماه.(14) هر كس آنچه را ديده نقل كرده است، بى آنكه تضادى در ميان سخنان آنها باشد.
به هر حال ادامه اين برنامه و تكرار اين سخن در آن مدت طولانى از سوى پيغمبراكرم (صلی الله علیه واله) يك مسأله حساب شده بوده‏است، او مى‏خواسته به وضوح و با تأكيد پى در پى روشن سازد منظور از «اهل بيت» تنها اهل اين خانه‏اند، تا در آينده ترديدى براى هيچكس باقى نماند، و همه بدانند اين آيه تنها در شأن اين گروه نازل شده است و عجب اينكه با اينهمه تكرار وتأكيد باز مسأله براى بعضى مفهوم نشده است، راستى حيرت‏انگيز است .
به خصوص اينكه تنها خانه‏اى كه در ورودى آن به مسجد پيامبر(صلی الله علیه واله) باز مى‏شد در خانه پيامبر(صلی الله علیه واله) و على (علیه السلام) بود،(زيراپيامبر (صلی الله علیه واله) دستور داد تمام درهايى كه به سوى مسجد باز مى‏شد ببندند جزاين دو در).
پيداست هميشه جمعى از مردم به هنگام نماز، اين سخن را در آنجا از پيامبر (صلی الله علیه واله) مى‏شنيدند، با اين حال شگفت آور نيست كه بعضى از مفسران اصرار دارند مفهوم آيه را توسعه دهدتا همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) را نيز شامل گردد، بااينكه همانگونه كه گفتيم عايشه همسر پيامبر (صلی الله علیه واله) كه طبق گواهى تاريخ در بازگو كردن فضائل خود و تمام جزئيات ارتباطش با پيامبر(صلی الله علیه واله) چيزى فرو گذار نمى‏كرد، نه تنها خود را مشمول اين آيه نمى‏دانست بلكه مى‏گويد: پيامبر(صلی الله علیه واله) به من فرمود: «تو جزء آن نيستى»!
4- روايات متعددى كه از ابوسعيدخدرى صحابه معروف نقل شده و اشاره به آيه تطهير كرده، با صراحت مى‏گويد: نزلت فى خمسة فى رسول الله و على و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام:«اين آيه درباره رسول خدا (صلی الله علیه واله) و على و فاطمه و حسن و حسين (علیه السلام) نازل شده است.(15)
كوتاه سخن اينكه: رواياتى كه درباره آيه تطهير و اختصاص آنها به پيامبر (صلی الله علیه واله) و على (علیه السلام) و فاطمه و امام حسن و امام حسين (علیه السلام) در منابع معروف اسلامى آمده است به قدرى زياد است كه آن را در رديف روايات متواتره قرار مى‏دهد، و از اين نظر جاى ترديدى باقى نمى‏ماند، تا آنجا كه در شرح احقاق الحق آن را از بيش از هفتاد منبع از منابع معروف اهل سنت (علاوه بر منابع معروف پيروان اهل بيت) نقل مى‏كند و مى‏گويد: «اگر همه اين منابع را احصاء كنيم از هزار هم مى‏گذرد»!(16)

پاسخ به چند سؤال

از آنجا كه آيه فوق مخصوصا با توجه به روايات متواترى كه در تفسير آن در منابع معروف اسلامى آمده فضيلت بزرگى براى امامان اهل بيت (علیهم السلام) محسوب مى‏شود مى‏توان آن را دليلى بر حقانيت مسير آنها دانست، بعضى از دانشمندان به دست و پا افتاده، و مطابق معمول به سراغ اشكالاتى رفته‏اند كه به بهانه‏جويى شبيه‏تر است تا به اشكال علمى، در حالى كه گروهى ديگر شجاعانه اين آيه و روايات را پذيرفته‏اند و هر چند از نظر اصولى پيرو طريقه اهل سنت باقى مانده‏اند، قسمتى از اشكالات به شرح زير است :
1- منظور از اهل بيت ساكنان خانه پيامبر(صلی الله علیه واله) است، زيرا بيت به معنى خانه مسكونى است، و ساكنان خانه پيامبر(صلی الله علیه واله) همان همسران پيامبرند، و ديگرى را شامل نمى‏شود، و اگر ضميرها به صورت مذكر آمده، به خاطر آن است كه لفظ «اهل» مذكر است، و اگر بيت به صورت مفرد آمده، نه به صورت جمع با اينكه همسران پيامبراكرم (صلی الله علیه واله) در خانه‏هاى متعدد سكنى داشتند به خاطر آن است كه پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) فرد واحدى بود، و بيت او نيز به صورت واحد ذكر شده است، خلاصه اينكه آيه تنهانظر به همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) دارد.
پاسخ اين ايراد يا بهانه جويى از بحثهاى گذشته به خوبى روشن شد، و آثار نكلف به هنكام دفاع از اين نظر كاملإ؛ّّ' نمايان است، زيرا اگر منظور از اهل، همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) باشد ظاهر لفظ «مفردمذكر»و معنى آن «جمع مونث» است، در حالى كه در آيه نه «مفرد مذكر» ذكر شده نه «جمع مؤنث»، بلكه به صورت «جمع مذكر»آمده است .
همچنين تعبير به «بيت» به صورت مفرد،بر خلاف صدر آيه كه به صورت جمع آمده، و قرن فى بيوتكن نمى‏تواند به خاطر شخص پيامبر(صلی الله علیه واله) باشد زيرا پيامبر(صلی الله علیه واله) خانه مستقلى براى خود نداشت، خانه او خانه‏هايى بود كه با همسرانش در آنها زندگى مى‏كرد.
بنابراين راهى جز اين نيست كه منظور از بيت در اينجا بيت قرابت و نزديكى و ارتباط نسبى باپيامبراكرم (صلی الله علیه واله) بوده باشد، نه بيت سكونت، تعبيرى كه بسيارمعمول و متداول است .
گذشته از همه اينها به فرض كه تمام اين تكلفات را بپذيريم، آنهمه روايات را چه كنيم؟ آيا مى‏شود از رواياتى با آن وسعت و كثرت و صراحت كه اهل بيت (علیهم السلام) را منحصر در پنج نفر مى‏كند صرف نظر كرد؟ يا آنها را حديث ضعيف شمرد؟ اگر اين احاديث متواتر و قوى نباشند اصلا حديث متواتر و صحيحى نخواهيم داشت، اگر اين روايات صراحت ندارد كدام روايت در اداى مضمونش صريح است؟!
از همه شگفت انگيزتر سخنى است كه از «عكرمه» نقل شده است، مى‏گويد:من شاء باهلته انهانزلت فى نساء النبى!( صلی الله علیه واله):«هر كس بخواهد من حاضرم با او مباهله كنم كه اين آيه در باره همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) نازل شده است»!(17)و در عبارت ديگرى از او نقل شده: ان عكرمة كان ينادى فى السوق ان قوله تعالى انما يريدالله... نزل فى نساء النبى:«او در بازار صدا مى‏زد كه آيه انما يريدالله...درباره همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) نازل شده است»!!(18)
راستى شگفت آور است، مگر مسائل علمى و استدلالى را مى‏توان با مباهله و فرياد بر سر بازارها اثبات كرد، آن هم مبحثى كه اين همه دلائل و شواهد و قرائن دارد، پيامبر(صلی الله علیه واله) به دور پنج نفر عبا مى‏كشد كه آنها را دقيقا مشخص كند و مخاطب سازد و حتى «ام سلمه» و «عايشه» را در آن محدوده راه نمى‏دهد، و شش ماه يا هشت ماه و نه ماه مرتب پشت خانه فاطمه (سلام الله علیها) اين جمله را تكرار مى‏كند كه منظور از اين آيه شمائيد، و واژه «انما» كه دليل بر حصر است در آغاز آيه كاملا چشمگير است .
پيامبر (صلی الله علیه واله) با اين همه تأكيدات پياپى هر گونه شبهه را زايل كند، ولى عكرمه با انگيزه‏هايى كه خودش بهتر مى‏داند مى‏خواهد با مباهله غير آن را ثابت كند ودر بازارها فرياد بر ضد آن بلند نمايد!
اصولا جوش و خروش عكرمه و رفتن به سراغ مباهله كه در مباحث علمى نادر و كم نظير است، خود دليل روشنى است بر اين كه زير اين كاسه نيم كاسه‏اى است، و در پشت اين قال و غوغا اسرار ديگرى نهفته است، آيا او مأموريت داشت كه اين فضيلت بزرگ الهى را به نفع حاكمان وقت انكار كند وبا احاديث پيامبر(صلی الله علیه واله) با اين رسوائى به مقابله برخيزد؟!
2- سؤال ديگر اينكه اگر منظور تنها آن پنج نور مقدسند، پس ساير امامان اهل بيت (علیهم السلام) چه مى‏شوند؟
پاسخ اين سؤال اين است كه آنها كه در آن زمان در حيات بودند همان پنج نفر بودند، و بقيه بعدا به وجود آمدند، همان صفات را از پيامبر(صلی الله علیه واله) و پدران خود به ارث بردند.
3- همان گونه كه قبلا اشاره شد منظور از اراده در انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اراده تكوينى است، نه تشريعى، و به تعبير ديگر منظور اين نيست كه خدا به شما دستور داده است كه گردگناهان نگرديد، چرا كه اين دستور الهى درباره همه مسلمانان بدون استثناء است، نه خصوص اصحاب كساء، بنابراين معلوم مى‏شود كه منظور اين است كه اراده تكوينى و مشيت الهى بر اين قرار گرفته كه آنها را پاك سازد، و از هر گونه گناه حفظ كند، و از شر شيطان و هواى نفس نگاه دارد، و مى‏دانيم اراده خدا تخلف ناپذيراست، و اينكه بعضى گفته‏اند اراده الهى قابل تخلف است، نهايت نادانى و بى خبرى است، چه چيز در عالم مى‏تواند مانع اراده الهى شود، مگر اينكه اراده الهى مشروط به شرطى باشد و شرط آن حاصل نشود، و مى‏دانيم كه اراده در آيه فوق، مطلق است و مشروط به هيچ شرطى نيست .
و اينكه بعضى گفته‏اند لازمه اين سخن اين است كه صحابه پيامبر(صلی الله علیه واله) مخصوصا حاضران ميدان بدر، همه معصوم باشند چون خرا در حق آنها فرموده: ولكن يرير ليطهركم و ليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون:«خدا مى‏خواهد شما را پاكيزه كند و نعمتش را بر شما تمام كند شايد شكر نعمتهاى او را بجا آوريد».(19)
راستى تأسف آور است هنگامى كه كوره تعصب داغ مى‏شود همه چيز رامى بلعد و خاكستر مى‏كند، اساسا ما چنان آيه‏اى در قرآن مجيد درباره جنگ بدر نداريم، آنچه در مورد جنگ بدر نازل شده اين است: و ينزل عليكم من السماء ماء ليطهركم به ويذهب عنكم رجز الشيطان:«خداوند از آسمان آبى براى شما نازل كرد، تا شما را پاكيزه كند، و پليدى شيطان را از شما دور سازد». (انفال - 11)
واضح است اين آيه مربوط به نزول باران (در ميدان بدر) و استفاده كردن مسلمانان از آن براى شستشوى خود، و غسل و وضو است و هيچگونه ارتباطى با بحث ما ندارد، ولى اين برادر متعصب آغاز آيه را حذف كرده و تنها جمله «ليطهركم» را آورده است، و آن را دليلى بر پاكى و قد است همه اصحاب شمرده است .
البته جمله ولكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون نه درباره جنگ جويان بدر، بلكه در ذيل آيه وضو و غسل و تيمم آمده است، و پر واضح است كه اشاره به پاكيزگى حاصل از اين سه طهارت اسلامى مى‏كند، حال چگونه اين مفسر معروف ايه را از آنجا به ميدان بدر برده و چيزى كه مربوط به غسل و تيمم است به بحث عصمت كشانده، روشن نيست .
در اينجا سؤال ديگرى مطرح شده است، و آن اينكه: اگر آيه دليل بر عصمت اين بزرگواران است پس چرا «يريد»به صورت «فعل مضارع» آمده است؟ اگر آنها معصومند چرا مى‏فرمايد:«خدا مى‏خواهد چنين شود»آيا تحصيل حاصل ممكن است، چرا نفرموده ارادالله (خدا خواست كه آغاز چنين باشد).(20)
اگر گوينده اين سخن تعبير به «يريد» را در آيات قرآن مجيد دقيقا بررسى مى‏كرد هرگز چنين سخنى نمى‏گفت، زيرا اين واژه‏در بسيارى از آيات قرآن در مورد امورى به كار رفته است كه اراده مستمرى از گذشته تا حال و از حال تا آينده به آن تعلق گرفته است، و به تعبير ديگر اين جمله غالبا براى نشان دادن استمرار و ثبات اراده چيزى در گذشته و حال و آينده به كار مى‏رود، صدق اين سخن را درآيات زير مى‏توان ملاحظه كرد:
وما الله يريد ظلما للعالمين (آل عمران - 108)
يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر(بقره - 185)
يريد الله ان يخفف عنكم (نساء 28)
بديهى است مفهوم اين آيات اين نيست كه خداوند در گذشته اراده ظلمى كرده، پيش از اين خواهان مشكلات و عسر براى شما بوده، قبلا نمى‏خواسته بار شما را سبك كند و از امروز چنين كرده است، بلكه مفهوم تمام اينها اين است كه چنين اراده‏اى را از گذشته تا حال، و در آينده، داشته و دارد.
همچنين درباره شيطان مى‏فرمايد:يريد الشيطان ان يضلهم ضلالا بعيدا (نساء 60)
انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر (مائده - 9)
بل يريد الانسان ليفجر امامه (قيامت - 5)
بديهى است در اين آيات نيز منظور بيان اراده مستمر شيطان در گذشته و حال و آينده براى گمراه ساختن بشر، يا ايجاد عداوت و دشمنى به وسيله شراب و قمار است، و همچنين مفهوم آيه سوم اين است كه انسان ناسپاس هميشه مى‏خواسته است آزاد باشد و گناه كند و به همين دليل منكر قيامت مى‏شود.
غير از شش آيه بالا كه استعمال «يريد» را در فعل استمرارى كه هر سه زمان را در بر مى‏گيرد نشان مى‏دهد، آيات فراوان ديگرى در قرآن وجود دارد كه دقيقا همين موضوع را تعقيب مى‏كند.
بنابراين مفهوم آيه شريفه انما يريد الله ليذهب عنكم الرحس تعلق اراده مستمر خداوند بر پاكى و قداست و عصمت اصحاب كساء است .

خرده گيريها بر مسأله عصمت

درباره مسأله عصمت انبياء و امامان معصوم (علیهم السلام) سؤالاتى مطرح مى‏شود كه مهمترين آنها اين سؤال است كه آيا معصوم بودن جنبه جبرى ندارد؟ اگر مقام عصمت موهبت الهى است كه تنها به اين بزرگواران داده شده، و پيامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) نمى‏توانند گناهى انجام دهند يا خداوند جلو عوامل گناه را به طور الزام مى‏گيرد اين چه فضيلت و افتخارى ممكن است بوده‏باشد؟
پاسخ اين سؤال مشروحا در جلد هفتم پيام، در بحث عصمت انبياء بيان شد، و بطور خلاصه و عصاره چنين است:
طرح اين اشكال به خاطر عدم توجه به ريشه‏هاى عصمت معصومان (ع) است، آنها توجه به اين نكته ندارند كه اين «تقواى شكست‏ناپذير الهى »از «ايمان قوى و علم و آگاهى فوق العاده» آنان سرچشمه مى‏گيرد كه بخشى از هر دو اكتسابى و قسمتى موهبتى است، فى المثل آدم باهوشى كه در پزشكى به سطح بالاى اين علم مى‏رسد، هرگز حاضر نيست آبى را كه با آزمايش‏هاى متعدد مملو از انواع ميكربهاى مهلك و كشنده شناخته بنوشد، در حالى كه يك آدم بى سواد ممكن است چنين كارى را بكند، پرهيز آن طبيب از آن آب آلوده در عين اينكه قطعى و شكست‏ناپذير است كاملا جنبه اختيارى دارد زيرا او مى‏تواند آن آب را بنوشد، ولى ايمان و آگاهى او نسبت به پى آمدهاى اين امر مانع مى‏شود، او در عين آزادى در برابر انجام خصوص اين كار شبيه معصوم است.(21)
سؤال ديگر اينكه امامان خودشان در لابلاى كلماتشان اعتراف به خطا و گناه كرده‏اند، چ؟ونه مى‏توان آنها را معصوم دانست؟ آنها در دعاهايشان از خدا طلب عفو و بخشش از گناه مى‏كنند كه اين خود دليل بر عدم معصوم بودن آنها است: امام اميرالمؤمنين على بن ابيطالب (علیه السلام) در خطبه 216نهج البلاغه مى‏فرمايد:
انى لست فى نفسى بفوق ان اخطى ولا آمن ذلك من فعلى الا ان يكفى الله من نفسى ما هو املك به منى :
«من (خودم به عنوان يك انسان )خويشتن را بالاتر از آنكه اشتباه كنم نمى‏دانم، و از خطا در كارهايم ايمن نيستم مگر اينكه خداوند مرا حفظ كند».(22)
شبيه اين ايراد در مورد بسيارى از آيات مربوط به سرگذشت انبياء در قرآن مجيد نيز مطرح مى‏شود، كه ما همه آنها را به طور مبسوط در همان جلد هفتم پيام تحت عنوان تنزيه انبياء ذكر كرديم، و پاسخ به آنها داده شده است، و با اشاره به يك يك از تاريخ انبياء و آنچه در آن ممكن است مورد اين خرده‏گيرى واقع شود، مسائل را دنبال كرديم .
و به طور خلاصه و فشرده به چند نكته بايد اشاره كرد:
1- در بسيارى از موارد، معصومان به عنوان يك سرمشق براى مردم سخن مى‏گفتند و گفته‏هاى آنها جنبه تعليمى داشته است، جالب اينكه در تفسير روح المعانى كه بعد از طرح اشكال در مورد على (علیه السلام)، همين پاسخ‏را آورده سپس مى‏گويد: قصد تعليم آن گونه كه در بعضى از دعاهاى پيامبر(صلی الله علیه واله) است در كلام على (علیه السلام) بعيد است.(23)
معلوم نيست چرا در كلام پيامبر(صلی الله علیه واله) بعيد نيست اما در كلام على (علیه السلام) بعيد است، اين يك بام و دو هوا دليلى جز تعصب عميق اين مفسر معروف ندارد.
2- در بعضى از موارد هدف اين بوده كه بگويند مابدون تكيه بر لطف خداوند از خد چيزى نداريم، و اين مواهب و امدادها و توفيقات او است كه ما را معصوم مى‏دارد، و به تعبير ديگر جمله‏اى كه از على (علیه السلام) نقل شد، درست به عكس آنچه خرده گيران گفته‏اند دلالت بر معصوم بودن او به كمك الطاف الهى دارد، زيرا امام مى‏گويد من شخصا (بدون پروردگار) از خطا مصون نيستم، و اين موهبت جزبه امداد پروردگار نيست، و يا به تعبيرى كه در سوره يوسف آمده جز «برهان رب »نيست .
3- بسيارى از امورى كه به عنوان گناه در آيات يا دعاهاآمده، چيرى جز ترك اولى محسوب نمى‏شود، و مطالبق تعبير معروف، مصداق «حسنات الابرار سيئات المقربين»است كه مى‏گويد:«حسنات نيكان، گناهان مقربان محسوب مى‏شود».
اين نكته نيز لازم به ذكر است كه منظور از ترك اولى، اين نيست كه كار واجبى را ترك كرده باشنديا گناه و حتى مكروهى را انجام داده باشند، بلكه منظور انجام فعل مباح و حتى مستحب است در برابر كارى كه از آن مستحب‏تر بوده است، واضح است رها كردن يك مستحب اولى و رفتن به سوى مستحب ديگر به هيچ وجه كار خلافى نيست، ولى عنوان ترك اولى دارد، اما همين كار كه درباره ديگران نه تنها خلاف نيست بلكه انجام مستحب در حد خود يك فضيلت است درباره مقربان درگاه خدا گاه مايه عتاب مى‏گردد.
نمازى كه از يك فرد عادى شايسته و مقبول است، براى يك عالم بزرگ ترك اولى است، و نماز آن عالم بزرگ براى معصوم شايسته نيست، براى توضيح بيشتر به جلد هفتم پيام قرآن مراجعه فرمائيد.(24)

پي نوشت :

1- در جلد هفتم ص 181 تا 199.
2- توضيح بيشتر در زمينه اين مساله كه معصوم بودن با اختيارى بودن اعمال معصومان منافات ندارد در جلد هفتم پيام قرآن، ص 193 به بعد مطالعه فرمائيد.
3- به درالمنثور، جلد 5، ص 196 و 199.
4- الميزان، جلد 16، ص 311.
5- طبرسى در مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث، و حاكم حسكانى در شواهد التنزيل، جلد 2، ص 56، حديث فوق را آورده‏اند.
6- مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث.
7- صحيح مسلم، ج 4، ص 1883، حديث 2424 (باب فضائل اهل بيت النبى(ص)).
8- شواهد التنزيل، ج 2، ص 33، حديث 376.
9- صحيح ترمذى، ج 5، ص 699، حديث 3871 (باب فضل فاطمه) - چاپ احياء التراث.
10- تفسير فخر رازى، ج 8، ص 80.
11- مسند احمد، جلد اول، ص 330، جلد 4، ص 107 و جلد 6، ص 292 (به نقل از فضائل الخمسه، ج 1، ص 276 و بعد).
12- شواهد التنزيل، ج 2، ص 11و 12 و 13 و 14 و 15 و 92 (توجه داشته باشيد كه شواهد التنزيل اين روايت را به طرق متعددى نقل كرده است .
13- شواهد التنزيل، ج 2، ص 28 و احقاق الحق، ج 2، ص 503 تا 548.
14- الدرالمنثور، ج 5، ص 199.
15- در شواهد التنزيل، چهار حديث در اين زمينه آمده است، جلد 2، ص 24 تا 27 (حديث 659 و 660 و 661 و 664).
16- اقتباس از جلد دوم احقاق الحق، از ص 502 تا 563.
17- تفسير روح المعانى، ج 22، ص 12.
18- همان مصدر، ص 13.
19- تفسير روح المعانى نوشته آلوسى، جلد 22، ص 17(ذيل آيه 33 احزاب).
20- روح المعانى، جلد 22، ص 17.
21- براى توضيح بيشتر به جلد 7، پيام قرآن، ص 193 تا 197 مراجعه فرمائيد.
22- آلوسى در تفسير روح المعانى ذيل آيه تطهير اصرار عجيبى دارد كه مفهوم آيه را در مورد معصوم بودن اهل بيت (ع) انكار كند و از جمله اشكال بالا را مطرح مى‏نمايد (روح المعانى جلد 22، ص 17).
23- روح المعانى، جلد 22، ص 17.
24- جلد 7، ص 103 تا 173.

منبع: پيام قرآن

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط