وکلای مالی ائمه علیهماالسلام

خمس، یکی از منابع مالی اهل بیت بود که پیروان آنان خمس اموال خود را در صورت امکان خدمت خود ائمه معصومین (علیهم‌السلام) می‌آوردند، همان‌گونه که حکم بن علیاء اسدی در زمان امام باقر (علیه‌السلام) خمس اموالش را به آن حضرت
سه‌شنبه، 9 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
وکلای مالی ائمه علیهماالسلام
 وکلای مالی ائمه (علیهماالسلام)

 

مؤلف: حجةالاسلام و المسلمین نورالله علیدوست خراسانی




 

خمس، یکی از منابع مالی اهل بیت بود که پیروان آنان خمس اموال خود را در صورت امکان خدمت خود ائمه معصومین (علیهم‌السلام) می‌آوردند، همان‌گونه که حکم بن علیاء اسدی در زمان امام باقر (علیه‌السلام) خمس اموالش را به آن حضرت می‌داد. او والی و حاکم بحرین بود که می‌گوید: اموال فراوانی به دست آوردم و خدمت امام باقر (علیه‌السلام) رسیدم، برای این که خمس اموالم را به آن حضرت بدهم... (1) و یا خمس اموال خود را به وکلا و نمایندگان آنان که مورد اعتماد و وثوقشان بودند می‌دادند، چه ائمه (علیهم‌السلام) وکلایی در امور مالی داشتند که این وظیفه را انجام می‌دادند و اکنون درباره وکلای برخی از آنان به بحث می‌پردازیم.

وکلای امام صادق (علیه‌السلام)

امام صادق (علیه‌السلام) وکلایی داشت و آن‌ها که دسترسی به حضرت نداشتند چه به خاطر دوری مسافت، و چه به علل دیگر از طریق آنان با حضرت در ارتباط بودند و مشکلات خود را حل می‌کردند و اموال خود را به وسیله آنان به امام می‌رساندند که برای نمونه می‌توان چند مورد را نام برد که امام صادق (علیه‌السلام) آن‌ها را به عنوان وکیل خود برای گرفتن خمس و... در شهرها و اطراف منصوب کرده بود:
1. نصر به قابوس لخمی
او بیست سال وکیل امام صادق (علیه‌السلام) بود. (2)
2. عبدالرحمن بن حجاج
وی نیز وکیل مالی امام صادق (علیه‌السلام) بود و در زمان امام هشتم (علیه‌السلام) از دنیا رفت. (3)
3. حمران بن اعین
حمران بن اعین برادر زرارة بن أعین یکی دیگر از وکلای مالی آن حضرت بوده است. (4)
4. مفضل بن عمر جعفی
او یکی دیگر از وکلای مالی امام صادق (علیه‌السلام) و از خواص اصحاب و جزء اصحاب سرّ (5) حضرت بود.
5. معلّی بن خُنیس
او نیز از وکلای امام صادق (علیه‌السلام) بوده است. از بررسی روایات استفاده می‌شود که او از اولیا و اهل بهشت است و مورد توجه و علاقه امام صادق (علیه‌السلام) بوده است. هنگامی که معلّی کشته شد، امام صادق (علیه‌السلام) در مکه بود. وقتی از مکه برگشت و وارد مدینه گردید و از کشته شدن او اطلاع یافت، با ناراحتی از منزل بیرون آمد؛ به گونه‌ای که عبای آن حضرت به زمین کشیده می‌شد و اسماعیل فرزند آن حضرت نیز پدر را همراهی می‌کرد. هنگامی که چشم مبارک امام ششم (علیه‌السلام) به داوود (والی مدینه از طرف منصور) افتاد، فرمود: چرا دوست و وکیل من را کشتی؟ مال مرا گرفتی؟ و حضرت آرام نگرفت تا قاتل معلّی را قصاص کرد. وقتی خواستند قاتل معلّی را قصاص کنند، فریاد می‌زد: به من دستور می‌دهید معلّی را به قتل برسانم، آن‌گاه خودم را می‌کشید؟ (6)
داوود بن علی از طرف منصور والی مدینه بود. کسی را نزد معلّی فرستاد که شیعیان و پیروان امام صادق (علیه‌السلام) و اصحاب ایشان را به داوود معرفی کند، ولی معلّی تسلیم نشد و از معرفی آن‌ها خودداری کرد و گفت آن‌ها را نمی‌شناسد. او را تهدید به قتل کردند ولی با این همه نام آن‌ها را کتمان کرد و گفت مرا از کشته شدن می‌ترسانید؟ به خدا قسم اگر شیعیان امام صادق (علیه‌السلام) در زیر پای من باشند، پای خود را از روی آنان برنخواهم داشت. اگر تو مرا به قتل برسانی سعادتمند می‌شوم، ولی تو شقی و بدبخت خواهی شد. آن‌گاه داوود دستور داد او را کشتند و اموال وی را که از آن امام صادق (علیه‌السلام) بود، گرفتند. (7)
وقتی داوود، معلی را دستگیر و زندانی کرد و تصمیم گرفت او را بکشد، معلّی گفت: چون بدهکاری زیاد دارم و از طرفی مال و ثروت فراوانی هم در اختیار دارم، مرا از زندان بیرون بیاور تا در میان مردم صحبت کنم. داوود موافقت کرد و آن‌گاه که مردم اجتماع کردند، گفت:‌ای مردم، ‌من معلّی بن خنیس هستم. هر کس مرا می‌شناسد، می‌شناسد. شما شهادت دهید که آنچه از خود به جای می‌گذارم از پول، خانه، علام، کنیز و... تمام آن‌ها متعلق به جعفر بن محمد است. سپس داوود دستور داد او را کشتند.
پس از این که معلّی را کشتند، حضرت امام صادق (علیه‌السلام) تا صبح در مسجد بود و در آخر شب داوود را نفرین کرد. به خدا سوگند هنوز سر از سجده برنداشته بود که صدای صیحه و فریاد بلند شد. مردم گفتند: داوود بن علی از دنیا رفته است. (8)

امام صادق (علیه‌السلام) و محاسبه وکیل خود

شخصی می‌گوید: دیدم امام صادق (علیه‌السلام) از وکیل خود حساب می‌کشید. وکیل پیوسته می‌گفت: به خدا سوگند من خیانت نکردم، من خیانت نکردم.
امام (علیه‌السلام) به او فرمود: خیانت کردن و ضایع کردن تو مال مرا برای من مساوی است، چون شر و زیان خیانت به خودت بر می‌گردد. (به من زیانی نمی‌رسد)... (9)
از آنچه گذشت به خوبی روشن می‌شود که امام صادق (علیه‌السلام)‌ وکلای مالی داشته است که مورد اعتماد آن حضرت بوده‌اند و اگر هم یکی از آنان مرتکب خلافی می‌شد، او را محاسبه و محاکمه می‌کرد.

فرستادن خمس از خراسان برای امام صادق (علیه‌السلام)

از خراسان نیز برای حضرت خمس اموال فرستاده می‌شد که به عنوان نمونه به یک مورد اشاره می‌شود:
قطب راوندی از داوود بن کثیر رقی نقل کرده است که شخصی خراسانی به نام ابوجعفر به نمایندگی از طرف امام صادق (علیه‌السلام) وارد خراسان شد و مردم در اطراف او گرد آمدند از وی درخواست کردند اموال و اشیایی تحویل او دهند که به محضر امام برساند... (10) از این حدیث و احادیث دیگر در این باره روشن می‌شود که شهرت و آوازه و عظمت و حقانیت اهل بیت (علیهم‌السلام) در آن زمان به خراسان هم رسیده بود و آنان مسائل خود را از آن حضرت سؤال می‌کردند و خمس اموال خود را برای او می‌فرستادند.

وکلای امام هفتم (علیه‌السلام)
1. عبدالله بن جندب بجلی
شیخ طوسی می‌نویسد: او وکیل امام هفتم و امام هشتم (علیهماالسلام) بود. (11)
2. یونس بن یعقوب بن قیس
او وکیل امام هفتم (علیه‌السلام) بود و در زمان امام هشتم از دنیا رفت. (12)
3. عثمان بن عیسی
وی وکیل امام هفتم بود. (13)
4. مفضل بن عمر
مفضل بن عمر (در بحث وکلای امام صادق (علیه‌السلام) به طور مختصر به شخصیت و عظمت وی اشاره شد) نیز یکی دیگر از وکلای امام هفتم (علیه‌السلام) بود. که در این باره به دو حدیث بسنده می‌شود:
1. هشام بن احمر گفت: اموالی را برای امام هفتم (علیه‌السلام) به مدینه بردم. حضرت فرمود: آن را به نزد مفضل بن عمر برگردان. من هم آن اموال را در خانه مفضل بردم و تحویل او دادم. (14)
2. در حدیث دیگری آمده است که موسی بن بکر گفت: در خدمت امام هفتم (علیه‌السلام) بودم، هرچه از اموال خدمت حضرت می‌آوردند از طرف مفضل بود و چه بسا گاهی می‌دیدم مردی چیزی می‌آورد و امام (علیه‌السلام) قبول نمی‌کرد و می‌فرمود: آن را نزد مفضل ببرید. (15)

علی بن یقطین و خمس اموال

همان‌گونه که در بحث خمس، پشتوانه مالی شیعیان یادآور شدیم حکومت‌های وقت برای تضعیف نیروهای مبارز شیعه همیشه آن‌ها را در فشار اقتصادی قرار می‌دادند که دوران خلافت هارون نیز از این برنامه کلی مستثنا نبود. زیرا او با قبضه‌ی بیت‌المال مسلمانان و صرف آن در راه هوسرانی‌ها و بوالهوسی‌ها و تجمل‌پرستی‌های خود و اطرافیانش، شیعیان را از حقوق خود محروم کرده بود و از این راه نیروهای آنان را تضعیف می‌کرد.
علی بن یقطین از چهره‌هایی است که با کمک‌های مادی خود شیعیان را تقویت می‌کرد و این یار وفادار و صمیمی پیشوای هفتم به رغم کارشکنی‌های مخالفان شیعه اعتماد هارون را جلب نموده و وزارت او را در کشور پهناور اسلامی به عهده گرفته بود و به خوبی به این مطلب توجه داشت و با استفاده از تمام امکانات از هر کوششی در حمایت و پشتیبانی از شیعیان دریغ نمی‌وریدند، مخصوصاً در تقویت بنیه مالی و رساندن خمس اموال خود (که در مجموع مبلغ قابل توجهی را تشکیل می‌داد) به پیشوای هفتم کوشش می‌کرد که گاهی بالغ بر صد هزار تا سیصد هزار درهم برای حضرت می‌فرستاد. (16)
او که با موافقت امام کاظم (علیه‌السلام) وزارت هارون را پذیرفت، بعدها نیز چندین بار خواست استعفا نماید، (17) ولی امام او را از این تصمیم منصرف کرد. (18)
چرا که وزارت علی بن یقطین چتر حمایتی برای شیعیان بود و هدف امام از تشویق او به تصدی این منصب حفظ جان و مال و حقوق شیعیان و کمک به نهضت‌های سرّی آنان بود.
علی بن یقطین به طور سری خمس اموال خود را به حضور پیشوای هفتم می‌فرستاد و گاهی در شرایط خطرناک اموالی برای آن حضرت می‌فرستاد. دو نفر از یاران او نقل می‌کنند که روزی علی بن یقطین ما را احضار کرد و اموال و نامه‌هایی به ما داد و گفت:
دو مرکب سواری بخرید و از بیراهه بروید و این اموال و نامه‌ها را به امام ابی‌الحسن (علیه‌السلام) (حضرت کاظم) برسانید. به طوری که کسی از وضع شما آگاه نشود.
این دو نفر می‌گویند به کوفه آمدیم و مرکب سواری خریدیم و توشه راه تهیه نمودیم و از بیراهه حرکت کردیم تا آن که به سرزمین «بطن الرمه» رسیدیم. چهار پایان را بستیم و برای آن‌ها علوفه گذاشتیم و برای صرف غذا نشستیم. در این هنگام سواره‌ای همراه شخصی دیگر، نمایان گردید. وقتی نزدیک شد،‌ دیدیم امام کاظم (علیه‌السلام) است، از جا برخاسته سلام کردیم و اموال و نامه‌ها را تحویل دادیم. در این هنگام امام نامه‌هایی را بیرون آورد و به ما داد و فرمود: این‌ها جواب نامه‌های شماست... (19)

خمس اموال شطیطه و شیعیان نیشابور برای امام هفتم (علیه‌السلام)

از نیشابور نیز گروهی از شیعیان خمس اموال خود را خدمت امام هفتم موسی بن جعفر (علیه‌السلام) فرستادند که یک نمونه از نظر خوانندگان گرامی می‌گذرد.
علی بن راشد گوید: گروهی از شیعیان نیشابور گردهم آمدند و محمد بن علی نیشابوری را به عنوان نماینده خود برگزیدند و سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و مقداری لباس به او دادند که خدمت امام هفتم (علیه‌السلام) ببرد.
شطیطه نیز که زنی با ایمان بود، یک درهم سالم و پارچه‌ای از پنبه که به دست خود آن را رشته بود و به اندازه چهار درهم ارزش داشت، آورد... سپس آن‌ها را با سؤالاتی که نوشته بودند، به محمد بن علی دادند که خدمت امام هفتم (علیه‌السلام) ببرد... (20) از این مطلب به خوبی روشن می‌شود که شیعیان در زمان آن حضرت خمس اموال خود را برای آن بزرگوار می‌بردند.

جمع‌آوری بیت‌المال توسط امام هفتم (علیه‌السلام)

گرچه حکومت و قدرت ظاهری در دست هارون بود اما حکومت او فقط بر تن‌ها بود و در دل‌های مردم جا نداشت و حکومت بر دل‌ها و قلب‌ها از آن پیشوای هفتم بود و در پرتو محبوبیت گسترده آن حضرت در افکار عمومی مسلمانان مبارز و روشن بین خمس اموال خود و دیگر اموال متعلق به بیت‌المال را به محضر آن حضرت می‌فرستادند و این معنا بر هارون پوشیده نبود؛ زیرا او از طریق جاسوسان خویش گزارش‌هایی دریافت می‌کرد مبنی بر این که از چهار گوشه کشور پهناور اسلامی، اموال و وجوه اسلامی به سوی امام موسی بن جعفر سرازیر می‌گردد، به طوری که او صندوق بیت‌المال تشکیل داده است. (21)
برای این که به حجم وجوهی که از نقاط مختلف به حضور امام ارسال می‌شد پی ببریم، کافی است به ارقام زیر توجه کنیم:
هنگام شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) مبلغ هفتاد هزار دینار نزد زیاد بن مروان نقدی و مبلغ سی هزار دینار تحویل علی بن ابی‌حمزه (دو نفر از نمایندگان) آن حضرت بود.
علاوه بر این‌ها مبلغ سی هزار دینار و شش کنیز در تحویل عثمان بن عیسی رواسی، نماینده امام در مصر بود، که نقل شده است پس از شهادت امام هفتم (علیه‌السلام) علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) کسی نزد زیاد قندی و عثمان بن عیسی فرستاد و پیغام داد اموالی که از پدرم نزد شما مانده است برای من بفرستید. (22)
خلاصه این که اموال فراوانی به سوی امامان معصوم (علیهم‌السلام) برده می‌شد، به گونه‌ای که آتش کینه‌ی خلفا در سینه‌ی آن‌ها شعله‌ور می‌شد و این مطلبی است که از برخورد آنان با ائمه معصومین (علیهم‌السلام) بخوبی معلوم می‌شود که یک نمونه آن از نظرتان می‌گذرد.
مرحوم علامه مجلسی می‌نویسد: امام هفتم موسی بن جعفر (علیه‌السلام) فرمود:
«هنگامی که مرا نزد هارون بردند، به من گفت:‌ ای موسی بن جعفر! آیا به سوی دو خلیفه اموال برده می‌شود؟». (23)

جمع‌آوری خمس توسط وکلای امام هشتم (علیه‌السلام)

امام هشتم (علیه‌السلام) نیز مانند پدران خود برای گرفتن خمس وکلایی منصوب کرده بود که نام چند نفر از نظرتان می‌گذرد:
صفوان بن یحیی
او وکیل امام رضا (علیه‌السلام) و امام جواد (علیه‌السلام) بود. (24)
یونس بن عبدالرحمان
وی نیز وکیل و از خواص اصحاب حضرت رضا (علیه‌السلام) بود. (25)
محمد بن سنان (26)
عبدالله بن جندب
او همان‌گونه که گذشت از وکلای امام هفتم نیز بوده است. (27)
نصر بن قابوس لخمی
او وکیل امام صادق و موسی بن جعفر و امام هشتم (علیهم‌السلام) در زمان آنان بود. (28)

جمع‌آوری خمس در زمان امام جواد (علیه‌السلام)

بی‌شک حضرت جواد الائمه (علیه‌السلام) مانند سایر ائمه معصومین (علیهم‌السلام) در نقاط مختلف جهان پیروان و ارادتمندانی داشته است. (29) از این رو، وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون از زمان امام نهم (علیه‌السلام) نیز احساس می‌شد. بدین جهت امام جواد (علیه‌السلام) با تمام محدودیت‌های موجود، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ می‌کرد. در سراسر قلمرو حکومت خلیفه‌ی عباسی، امام، کارگزارانی (وکلایی) را اعزام می‌کرد و با فعالیت گسترده‌ی آنان از تجزیه‌ی نیروهای شیعه جلوگیری می‌شد. کارگزاران امام در بسیاری از استان‌ها مانند: اهواز، همدان، سیستان، بست، (30) ری، بصره، واسط، بغداد و مراکز سنتی شیعه؛ یعنی کوفه و قم پخش شده بودند و همان‌گونه که از نظرتان خواهد گذشت تعدادی از این وکلا مأموریت مالی داشتند و خمس اموال شیعیان را جمع‌آوری و به امام می‌رساندند.
امام به هواداران خود اجازه می‌داد که به درون دستگاه حکومت نفوذ کرده، مناصب حساس را در دست بگیرند. از این رو «محمد بن اسماعیل بن بزیع» و «احمد بن حمزه‌ی قمی، مقامات والایی در دستگاه حکومت داشتند. «نوح بن دراج» نیز چندی «قاضی بغداد» و پس از آن قاضی «کوفه» بود. بعضی دیگر از شیعیان مانند حسین بن عبدالله نیشابوری حاکم «بست» و «سیستان» شد و «حکم بن علیا اسدی» به حکومت بحرین رسید. اما آنان، حکومت وقت را فاقد مشروعیت می‌دانستند و خمس خود را به حضرت جواد می‌پرداختند. چنان که «حسین بن عبدالله» و «حکم بن علیا» هر دو خمس خود را به امام جواد (علیه‌السلام) می‌پرداختند. (31)

وکلای مالی امام جواد (علیه‌السلام)

زکریا بن آدم قمی؛ (32)
علی بن مهزیار اهوازی؛ (33)
سعید بن سعد بن اشعری قمی؛ (34)
ابراهیم بن محمد همدانی. (35)

نامه‌ی امام جواد (علیه‌السلام) به ابراهیم

نامه‌ای که امام جواد (علیه‌السلام) برای ابراهیم نوشت، دلیل این است که خمس‌ها را برای امام می‌فرستاد و نیز در این نامه تصریح شده است که او وکیل آن حضرت است. در اول آن نامه آمده است: وجوه ارسالی تو رسید. خدا از تو قبول کند و از آنان (کسانی که خمس مال خود را به تو داده‌اند) راضی شود. در دنیا و آخرت آن‌ها را همراه ما قرار دهد. من هم مقداری دینار و لباس فرستادم. خدا این‌ها و تمام نعمت‌هایش را بر تو مبارک گرداند... (36)
عبدالعزیز بن مهتدی قمی اشعری، (37)
صفوان بن یحیی، (38)
یحیی بن ابی‌عمران همدانی. (39)
اسامی افرادی که از نظرتان گذشت از وکلای مالی امام جواد (علیه‌السلام) بودند که خمس اموالی را که مردم می‌دادند خدمت حضرت می‌رساندند، یا طبق دستور آن امام در مواردی که اجازه داشتند مصرف می‌کردند. برخی از مردم خمس مال خویش را (بنا به دستور آن حضرت) خدمت خود امام جواد (علیه‌السلام) می‌آوردند. همان‌گونه که ابن شهرآشوب می‌نویسد: شخصی به نام محمد بن فرج می‌گوید: «امام جواد (علیه‌السلام) به من نوشت خمس مالتان را برای من بفرستید که من غیر از این سال از شما چیزی نخواهم گرفت و در همان سال امام از دنیا رفت.» (40)

جمع‌آوری خمس توسط وکلای امام هادی (علیه‌السلام)

امام هادی (علیه‌السلام) که در سامراء تحت نظر و کنترل شدیدی قرار گرفته بود، برنامه تعیین کارگزاران و نمایندگان را که پدرش امام جواد (علیه‌السلام) اجرا کرده بود ادامه داد و نمایندگان و وکلایی در مناطق و شهرهای مختلف منصوب کرد که تعدادی از آنان مأموریت مالی داشتند و اکنون اسامی عده‌ای از آنان از نظرتان می‌گذرد:
ایوب بن نوح بن درّاج نخعی؛ (41)
ابوعلی بن راشد؛ (42)
علی بن جعفر همانی؛ (43)
حسن بن راشد؛ (44)
احمد بن محمد کوفی عاصمی؛ (45)
عثمان بن سعید عمری. (46)

نامه‌های امام هادی (علیه‌السلام) به وکلا و نمایندگان خویش

بعضی از نامه‌ها و مکاتبات امام هادی (علیه‌السلام) با نمایندگان خویش که به دست ما رسیده نشان می‌دهد که آنان مأموریت جمع‌آوری خمس را داشتند و امام در این زمینه رهنمود صادر کرده است.

نامه امام به علی بن بلال

آن حضرت طی نامه‌ای در سال 232 ه‍.ق، به «علی بن بلال» وکیل محلی خود (در بغداد) نوشت:
«من ابوعلی (بن راشد) را به جای علی بن حسین بن عبدربه منصوب کردم. (47) این مسؤولیت را بدان جهت به او واگذار کردم که وی از صلاحیت لازم به حد کافی برخوردار است، به نحوی که هیچ کس بر او تقدم ندارد. می‌دانم که تو بزرگ ناحیه خود هستی، به همین جهت خواستم طی نامه جداگانه‌ای تو را از این موضوع آگاه کنم. در عین حال، لازم است از او پیروی کرده و وجوه جمع‌آوری شده را به وی بسپاری. پیروان دیگر ما را نیز به این کار سفارش کن و به آنان چنان آگاهی ده که وی را یاری کنند تا بتواند وظایف خود را انجام بدهد...» (48)

نامه امام به ایوب بن نوح

امام هادی (علیه‌السلام) در میان نمایندگان خود تفکیک وظایف می‌کرد و از تداخل وظایف جلوگیری می‌نمود.
در نامه دیگر به وکلای خود در بغداد، مدائن و کوفه نوشت: «‌ای ایوب بن نوح به موجب این فرمان از برخورد با «ابوعلی» خودداری کن. هر دو موظفید در ناحیه خاص خویش به وظایفی که بر عهده‌تان واگذار شده عمل کنید، در این صورت می‌توانید وظایف خود را بدون نیاز به مشاوره با من انجام دهید. ‌ای ایوب! براساس این دستور هیچ چیز از مردم بغداد و مدائن نپذیر، و به هیچ یک از آنان اجازه تماس با من را نده. اگر کسی وجوهی را از خارج از حوزه مسؤولیت تو آورد، به او دستور بده به وکیل ناحیه خود بفرستد.» (49)

نامه امام به ابوعلی بن راشد

همچنین امام نامه‌ای توسط «ابوعلی بن راشد» به پیروان خود در «بغداد»، «مدائن»، «عراق» و اطراف آن فرستاد و طی آن نوشت: «... من «ابوعلی بن راشد» را به جای «حسین بن عبدربه» و وکلای قبلی خود برگزیدم. و اینک او نزد من به منزله حسین بن عبدربه است. اختیارات وکلای قبلی را نیز به ابوعلی بن راشد دادم تا وجوه مربوط به من را بگیرد و او را که فردی شایسته و مناسب است، برای اداره امور شما برگزیدم و بدین منصب گماشتم. شما - که رحمت خدا بر شما باد - برای پرداخت وجوه نزد او بروید. مبادا رابطه خود را با او تیره سازید، اندیشه مخالفت با او را از اذهان خود خارج سازید، به اطاعت خدا پاک کردن اموالتان بشتابید، از ریختن خون یکدیگر خودداری کنید. (50)

نامه امام به ابراهیم بن محمد همدانی

در شمار نمایندگان امام هادی که حضرت به او نامه نوشت، باید از «ابراهیم بن محمد همدانی» نام برد. حضرت هادی طیّ نامه‌ای به او نوشت: وجوه ارسالی رسید. خدا از تو قبول فرماید و از شیعیان ما راضی باشد و آنان را در دنیا و آخرت همراه ما قرار دهد...
این نامه به روشنی نشان می‌دهد که ابراهیم از طرف امام مسئولیت مالی داشته و احتمالاً غیر از وظایف دیگر موظف بوده وجوه جمع‌آوری شده از شیعیان را نزد امام بفرستد... (51)

سختگیری متوکل عباسی

متوکل نسبت به علی (علیه‌السلام) و خاندانش کینه و عداوت عجیبی داشت و اگر آگاه می‌شد که کسی به آن حضرت علاقه‌مند است، مال او را مصادره می‌کرد و خود او را به هلاکت می‌رساند. براساس همین ملاحظات بود که حضرت هادی (علیه‌السلام) بویژه در زمان متوکل، فعالیت‌های خود را به صورت سرّی انجام می‌داد. با این همه شیعیان و پیروان آن حضرت به هر طریقی که بود خمس اموال خود را به آن حضرت یا نمایندگانش می‌رساندند.
«محمد بن داود قمی» و «محمد طلحی» نقل می‌کنند: اموالی از «قم» و اطراف آن که شامل خمس، نذور، هدایا و جواهرات بود برای امام ابوالحسن هادی حمل می‌کردیم. در راه پیک امام رسید و به ما خبر داد که بازگردیم؛ زیرا موقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آنچه نزدمان بود همچنان نگه داشتیم تا آن که پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود بار کنیم و آن‌ها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم، فرمود: به اموالی که فرستادید بنگرید. دیدیم در خانه امام اموال به همان حال محفوظ است. (52)

جمع‌آوری خمس توسط وکلای امام حسن عسکری (علیه‌السلام)

تعیین وکلا و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون در زمان امام حسن عسکری (علیه‌السلام) نیز تعقیب گردید:
حضرت نمایندگانی از میان چهره‌های درخشان و شخصیت‌های برجسته شیعیان برگزیده، در مناطق متعدد منصوب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیع را در همه مناطق زیر نظر داشت که اسامی آنان از نظرتان می‌گذرد:

ابراهیم بن عبده نیشابوری

او نماینده امام در نیشابور به عنوان مسؤول جمع‌آوری خمس در آن منطقه بود.
امام طی نامه مفصلی خطاب به اسحاق بن اسماعیل و شیعیان نیشابور، پس از توضیح نقش امامت در هدایت امت اسلامی، و تشریح ضرورت و اهمیت پیروی از امامان و هشدار از سرپیچی از فرمان امام نوشت:
«‌ای اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهیم بن عبده هستی تا وی به آنچه من در نامه‌ای که توسط محمد موسی نیشابوری فرستاده‌ام، عمل کند. تو و همه کسانی که در شهر تو هستند موظفید براساس نامه مزبور عمل کنید. ابراهیم بن عبده این نامه مرا برای همه بخواند تا جای سؤال و ابهامی باقی نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهیم بن عبده و بر تو و همه پیروان ما باید همه کسانی که از پیروان من و از مردم شهر تواند و این نامه را بخوانند و کسانی که در آن ناحیه از حق منحرف نشدند باید حقوق مالی ما را به ابراهیم بن عبده بپردازند و او نیز باید آن را به رازی (53) یا به کسی که وی را معرفی می‌کند تحویل بدهد و این دستور من است. (54) از این نامه علاوه بر موضوع جمع‌آوری وجوه مالی شیعیان که اهمیت بسزایی در تقویت و تحکیم وضع اقتصادی جبهه تشیع داشت، استفاده می‌شود که نمایندگان امام دارای سلسله مراتبی بودند و حوزه فعالیت هر کدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع‌آوری شده می‌بایست در نهایت به دست وکیل اصلی برسد و او به امام برساند. امام گویا برای تقویت و تثبیت موقعیت ابراهیم بن عبده و نیز برای روشن ساختن شعاع حوزه فعالیت او، طی نامه‌ای به «عبدالله بن حمدویه بیهقی» چنین نوشت:
«من ابراهیم بن عبده را برای دریافت حقوق مالی آن سامان و ناحیه شما منصوب کردم و او را وکیل امین و مورد اعتماد خویش نزد پیروان خود قرار دادم، تقوا در پیش گیرید و مراقب باشید و وجوه مالی واجب را بپردازید که هیچ کس در ترک یا تأخیر پرداخت آن معذور نیست.» (55)
... گویا برخی از شیعیان در مورد اصالت خط و نامه امام درباره ابراهیم ایجاد شبهه و تردید کرده احتمال داده بودند که مجعول باشد، از این رو امام طی نامه جداگانه‌ای نوشت:
«نامه‌ای که درباره وکالت ابراهیم از ناحیه من - جهت دریافت حقوق مالی مربوط به من از شیعیان آن منطقه - رسیده به خط خود من است...». (56)

احمد بن اسحاق اشعری قمی

یکی دیگر از نمایندگان امام، «احمد بن اسحاق عبدالله اشعری قمی» از یاران خاص امام و از شخصیت‌های بزرگ شیعی در قم بود.
بعضی از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بین قمی‌ها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت یاد کرده‌اند. (57) اما دانشمندان دیگر، او را وکیل و نماینده امام دانسته‌اند. (58) از روایتی در بحارالانوار استفاده می‌شود که او نماینده امام در موقوفات قم بوده است. (59)
«محمد بن جریر طبری» می‌نویسد: احمد بن اسحاق قمی اشعری استاد شیخ صدوق، نماینده امام ابومحمد عسکری بود. وقتی که آن حضرت درگذشت، وکالت حضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه‌هایی خطاب به او صادر می‌شد، و او وجوه و حقوق مالی قم و اطراف آن را گردآوری نموده و به امام می‌رساند. (60) احمد بن اسحاق صد و شصت کیسه طلا و نقره را که از شیعیان قم گرفته بود به امام تسلیم کرد. (61) و این حجم چشمگیر، وجوه جمع‌آوری شده را نشان می‌ دهد.

ابراهیم بن مهزیار اهوازی

وی یکی دیگر از وکلای امام بود. اموالی از بیت‌المال نزد او جمع شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسکری (علیه‌السلام) تحویل دهد. پس از شهادت امام، هنگامی که ابراهیم بیمار شد به فرزندش محمد وصیت کرد که آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نیز این مأموریت را انجام داد و به جای پدرش به نمایندگی امام دوازدهم منصوب گردید.
توضیح این که محمد بن ابراهیم بن مهزیار می‌گوید: پس از وفات حضرت ابی‌محمد (علیه‌السلام) درباره جانشینش به شک افتادم و نزد پدرم مال بسیاری از سهم امام گرد آمده بود. آن‌ها را برداشت، سوار کشتی شد، من هم دنبال او رفتم، او را تب سختی گرفت و گفت: فرزند عزیزم مرا برگردان که این بیماری مرگ است. آن‌گاه گفت: درباره این اموال از خدا بترس و به من وصیت نمود. سپس وفات کرد. با خود گفتم پدر من کسی نبود که وصیت نادرستی کند. من این اموال را به عراق می‌برم و در آن جا خانه‌ای بالای شط اجاره می‌کنم. و به کسی چیزی نمی‌گویم، اگر موضوع برایم آشکار شد چنان که در زمان امام حسن عسکری (علیه‌السلام) برایم واضح شد به او می‌دهم وگرنه مدتی با آن‌ها خوش می‌گذرانم. وارد عراق شدم و منزلی بالای شط اجاره کردم و چند روز آن جا بودم. ناگاه فرستاده‌ای آمد و نامه‌ای همراه داشت که‌ای محمد! تو چنین و چنان اموالی را در میان چنین و چنان ظروفی همراه داری (تا آن جا که همه اموالی را که همراه من بود و خودم هم به تفصیل نمی‌دانستم، برایم شرح داد.) من آن‌ها را به فرستاده تسلیم کردم و چند روز آن جا ماندم. کسی سر به سوی من بلند نکرد (و نزد من نیامد.) من اندوهگین شدم. سپس نامه‌ای به من رسید که تو را به جای پدرت منصوب ساختیم، خدا را شکر کن. (62)

محمد بن عثمان عمری

در رأس سلسله مراتب وکلای امام حسن عسکری (علیه‌السلام) «محمد بن عثمان عمری» قرار داشت که وکلای دیگر به وسیله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوه جمع‌آوری شده را به وی تحویل می‌دادند، و او به محضر امام می‌رساند. (63)

عثمان بن سعید عمری

عثمان بن سعید یکی دیگر از وکلای حضرت بود. (نام او جزء وکلای امام هادی (علیه‌السلام) نیز آمده است.) عثمان بن سعید از قبیله بنی‌اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامراء «عسکری» نیز نامیده می‌شود. در محافل شیعه از او به نام «سمان» (روغن فروش) یاد می‌شد؛ زیرا به منظور استتار فعالیت‌های سیاسی، روغن فروشی می‌کرد و اموال متعلق به امام را که شیعیان به وی تحویل می‌دادند، در ظرف‌های روغن قرار داده، به محضر امام عسکری می‌رساند. (64) او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. (65)
پس از رحلت امام عسکری (علیه‌السلام) مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپاری آن حضرت را در ظاهر، عثمان بن سعید انجام داد. (66) و نیز همو بود که روزی در حضور جمعی از شیعیان به فرمان امام عسکری (علیه‌السلام) و به نمایندگی از طرف آن حضرت اموالی را که گروهی از شیعیان یمن آورده بودند از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنی بر این که با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید، وکیل من است و پسرش محمد نیز وکیل پسرم مهدی خواهد بود. (67)
ایوب بن نوح؛ (68)
احمد بن اسحق رازی؛ (69)
جعفر بن سهیل (70)
اینان نیز از وکلای امام حسن عسکری (علیه‌السلام) بوده‌اند.

تحویل خمس به امام حسن عسکری (علیه‌السلام)

با این که فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی امام بشدت تحت کنترل حکومت عباسی بود، اما رقم‌های قابل توجهی از شیعیان مناطق مختلف یا توسط نمایندگان امام به آن حضرت می‌رسید یا خودشان خدمت حضرت می‌رسیدند، که در این باره اربلی می‌نویسد:
در زمان امام عسکری (علیه‌السلام) شخصی از علویان به عزم کسب و کار از سامرّاء بیرون آمده و به سوی بلاد جبل (قسمت‌های کوهستانی غرب ایران تا همدان و قزوین) رفت. شخصی از دوستداران امام از مردم «حلوان»، «پل ذهاب» به او برخورد کرد و پرسید:
- از کجا آمده‌ای؟
- از سامراء.
- آیا فلان محله و فلان کوچه را می‌شناسی؟
- آری.
- از حسن بن علی خبری داری؟
- نه.
- برای چه به جبل آمده‌ای؟
- برای کسب و کار.
- من پنجاه دینار دارم. آن را بگیر و با هم به سامراء برویم و مرا به خانه حسن بن علی (عسکری) برسان. علوی پذیرفت و با او به سرّ من رأی برگشت. در خانه امام رسیدند، پس از اجازه وارد منزل شدند، حضرت در صحن خانه نشسته بود. وقتی امام به جبلی (کسی که از منطقه جبل آمده بود) نگاه کرد فرمود: تو فلان، پسر فلان هستی؟ عرض کرد: آری. فرمود: پدرت به تو درباره ما وصیت کرده است. آمدی وصیتش را انجام دهی؟ چهار هزار دینار همراه تو است، آن را بده. گفت: آری. سپس آن مال را به امام (علیه‌السلام) داد. آن‌گاه امام نگاهی به علوی کرد، فرمود: به خاطر کار کردن به جبل آمدی و این مرد پنجاه دینار به تو داد که همراه او به این جا برگردی، ما نیز پنجاه دینار به تو می‌دهیم. (71)
در جای دیگر می‌نویسد:
احمد بن محمد از جعفر بن شریف جرجانی نقل کرده است: یک سال به سفر حج رفتم. در سرّ من رای خدمت حضرت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) رسیدم و خواستم اموالی را که شیعیان آن منطقه توسط من برای حضرت فرستاده بودند، تحویل دهم. قبل از این که سؤال کنم اموال را به چه کسی بدهم، فرمود: آنچه آوردی به «مبارک»؛ خادم من تسلیم کن. تحویل او دادم و گفتم شیعیان (جرجان) سلام رساندند... (72)
نام برخی از وکلای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
1. جابر بن یزید ملقّب به وشّاء؛
2. ابراهیم بن مهزیار؛
3. محمد بن ابراهیم بن مهزیار؛
4. احمد بن اسحاق اشعری قمی؛
5. محمد بن جعفر اسدی؛
6. قاسم بن علاء؛
7. محمد بن شاذان. (73)

نوّاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

حضرت مهدی دو دوره غیبت داشت: یکی کوتاه مدت (غیبت صغری) و دیگری دراز مدت (غیبت کبری)، اولی؛ از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاصه ادامه داشته و دومی با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید.
در زمان غیبت صغری؛ یعنی از سال 260 هجری (سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329 (سال درگذشت آخرین نایب خاص امام) که حدود 69 سال بود، در این دوران (غیبت صغری) ارتباط شیعیان با امام به کلی قطع نبوده و آنان به گونه‌ای خاص و محدود با امام ارتباط داشتند. (74)

نواب خاص

نایبان خاص حضرت مهدی در دوران غیبت صغری چهار تن از اصحاب با سابقه امامان و از علمای پارسا و بزرگ شیعه بودند که «نواب» اربعه نامیده شده‌اند. اینان به ترتیب زمانی عبارت بودند از:
1. ابوعمر عثمان بن سعید عمری؛
2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری؛
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی؛
4. ابوالحسن علی بن محمد سمری. (75)
در طول مدت غیبت صغری این چهار نفر به عنوان نایب «خاص» با حضرت در تماس بودند و شیعیان می‌توانستند به وسیله آنان مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتی گاه به دیدار امام نایل شوند. ولی در زمان غیبت کبری ارتباط شیعیان با امام، حتی در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت؛ یعنی فقهای واجد شرایط و آشنایان به احکام اسلام، رجوع کنند... (که این بحث از وظایف این کتاب بیرون است)، البته در زمان غیبت صغری امام زمان (علیه‌السلام) وکلای دیگری نیز در مناطق مختلف مانند بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، ری، آذربایجان، نیشابور و... داشت که باید به وسیله این چهار نفر که در رأس سلسله مراتب وکلای امام قرار داشتند امور مردم را به عرض حضرت می‌رساندند. (76) و از سوی امام در مورد آنان توقیع‌هایی (77) صادر می‌شده است و یا آن‌گونه که بعضی از محققان احتمال داده‌اند، سفارت و وکالت این چهار نفر وکالتی عام و مطلق بوده، ولی دیگران در مورد خاصی وکالت و نیابت داشته‌اند.

وظایف و فعالیت‌های اساسی نواب خاص

انتخاب نواب خاص از سوی امام دوازدهم، در واقع ادامه توسعه فعالیت وکلا بود که گفتیم از زمان امام صادق (علیه‌السلام) بنیانگذاری شده بود.
وظایف و فعالیت‌های اساسی نواب خاص را می‌توان در چند مورد زیر خلاصه کرد:
الف. پنهان داشتن نام و مکان امام؛
ب. سازماندهی وکلا؛
ج. پاسخگویی به سؤالات فقهی و مشکلات عقیدتی شیعیان؛
د. مبارزه با مدعیان دروغین نیابت؛
ه‍. اخذ و توزیع اموال متعلق به امام.
ما به تناسب موضوع این کتاب تنها پیرامون مورد اخیر توضیح می‌دهیم.

اخذ و توزیع اموال متعلق به امام توسط نواب خاص

نواب خاص امام، هر کدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان مستقیماً یا توسط وکلای محلی می‌پرداختند، تحویل می‌گرفتند و به هر طریقی که ممکن بود به امام می‌رساندند، یا در مواردی که امام دستور می‌داد مصرف می‌کردند. در روزهای شهادت امام عسکری (علیه‌السلام) گروهی از شیعیان قم و بعضی دیگر از مناطق ایران وارد سامراء شدند و در آن جا از درگذشت امام آگاه گشتند. این گروه، اموالی را از طرف شعیان مناطق خود آورده بودند تا تحویل امام بدهند و وقتی از جانشین امام عسکری پرسش کردند، بعضی‌ها جعفر (کذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانی و خصوصیات پول‌ها و اموال را از جعفر پرسیدند تا معلوم شود که وی دارای علم امامت است یا خیر؟ وقتی که جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وی خودداری کردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن، از سامراء خارج شدند. در بیرون سامراء، پیک سری حضرت بقیه الله - عجل الله تعالی فرجه الشریف - آنان را به محضر امام راهنمایی کرد و پس از تشرف به حضور امام، بعد از آن که حضرت خصوصیّات تمامی پول‌ها و اموال را بیان فرمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آن‌گاه امام فرمود: بعد از این چیزی به سامراء نیاورید. من شخصی را در بغداد معین می‌کنم، اموال را به او می‌دهید و توقیع توسط او صادر می‌گردد. (78)

پی‌نوشت‌ها:

1. تهذیب الاحکام، ج 4. کتاب الزکوه، باب الانفال، باب الزیادات، ص 181، حدیث 385. الاستبصار، ج 2، ص 58، حدیث 190 و حدیث 4 از باب 32. آیه الله خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، منشورات، قم، مدینه العلم، ط 4، 1409 ه‍.ق، 1989 م، ج 6، ص 175. (در این مدرک علباء آمده است) علیاری تبریزی، حاج ملاعلی، بهجه الآمال فی شرح زبده المقال، تصحیح مسترحمی، ناشر بنیاد فرهنگ اسلامی حاج محمد کوشانپور اسفند 1363، چ 1، ج 3، ص 349 المقنعه. الشیخ المفید، تحقیق مؤسسه النشر الاسلامی، ط 2، 1410 ه‍.ق، ص 281. الاشعری، القمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص 190.
2. طوسی ابی‌جعفر، الغیبه، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، ص 210. تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 3، ص 269. بحارالانوار، ج 47، ص 343. الاردبیلی الغروی، محمد بن علی، جامع الرواه، مطبعه «شرکت چاپ رنگین»، 1331، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 2، ص 291. معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 141-140. اختیار معرفه الرجال، تصحیح حسن مصطفوی، ص 451-450 فهرس اسماء مصنفی الشیعه نجاشی ص 301.
3. طوسی، همان، تنقیح المقال، ج 2، ص 141. معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 316. جامع الرواة، همان، ج 1، ص 447.
4. الموحد الابطحی، السید محمد علی، تهذیب المقال فی تنقیح کتاب الرجال للنجاشی، قم، مطبعه نگارش، ط 2، 1417 ه‍.ق، ج 1، ص 130. اختیار معرفه الرجال، ص 161. معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 260. مامقانی، همان، ص 370.
5. ائمه معصومین (علیهم‌السلام) غیر از اصحاب و یاران خود افرادی داشته‌اند که اصحاب سرّ و اهل راز آنان به شمار می‌رفته‌اند. مطالبی به آن‌ها می‌گفتند که از دیگران مخفی می‌داشته‌اند. در این باره که مفضل اهل راز امام ششم (علیه‌السلام) بوده است، مرحوم شیخ مفید در بحثی که درباره نص و تصریح به امامت امام هفتم (علیه‌السلام) دارد می‌نویسد: ممن روی صریح النص بالامامه من ابی‌عبدالله الصادق (علیه‌السلام) علی ابنه ابی‌الحسن موسی (علیه‌السلام) ثم من شیوخ اصحاب ابی‌عبدالله و خاصته و بطانته و ثقاته الفقهاء الصالحین رحمه الله علیهم اجمعین، المفضل بن عمر الجعفی و معاذ ابن کثیر... از جمله کسانی که از بزرگان اصحاب حضرت صادق (علیه‌السلام) و نزدیکان و اهل راز و فقیهان شایسته و مورد اعتماد آن جناب نص صریح او را درباره امامت فرزندش موسی بن جعفر (علیه‌السلام) روایت کرده‌اند، مفضل بن عمر جعفی و معاذ ابن کثیر و... است. ارشاد، تحقیق مؤسسه آل‌البیت (علیهم‌السلام) لاحیاء التراث، قم، ط 1، 1413 ه‍، ج 2، ص 216. مجلسی، بحارالانوار، ج 47، ص 343. تنقیح المقال، ج 3، ص 238. نامه‌هایی هم به امام صادق (علیه‌السلام) می‌نوشت و حضرت جواب نامه‌اش را می‌فرستاد که رجوع شود به: الکاشانی، علم الهدی، محمد بن الحسن المرتضی، معادن الحکمه فی مکاتیب الائمه، کتابفروشی صدوق، 1388 ق، منشورات کتابخانه وزیری یزد، ج 2، ص 103-91. امام صادق (علیه‌السلام) به او دستور داده بود از اموالی که نزد او می‌آورند برای اصلاح بین شیعیان نیز استفاده کند که نمونه‌اش در بحث کمکهای امام صادق (علیه‌السلام) گذشت.
6. اختیار معرفه الرجال (معروف به رجال کشی)، ص 241. بحارالانوار، ج 47، ص 353، حدیث 61. مظفر، محمد حسین، الامام الصادق، قم، منشورات مؤسسه النشر الاسلامی، 1409 ه‍، ج 2، ص 168. تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 3، ص 230.
7. الامام الصادق، همان، ج 1، ص 122 و ج 2، ص 168. تنقیح المقال، همان، ص 231. غیبت طوسی، ص 210.
8. تنقیح المقال، همان، ص 230. اختیار معرفه الرجال، همان، ص 240. بحارالانوار، همان، ص 352.
9.... شهدت اباعبدالله (علیه‌السلام) و هو یحاسب وکیلاً له و الوکیل یکثر أن یقول: و الله ما خنت و الله ما خنت، فقال له ابوعبدالله (علیه‌السلام) یا هذا خیانتک و تضییعک علی مالی سواء لان الخیانه شرها علیک... فروع کافی، ج 5، ص 304. بحارالانوار، همان، ص 60.
10. آیت الله نوری، حسین، کتاب الخمس، ناشر مؤسسه مهدی موعود، ط 1، 1418 ه‍، ص 593، به نقل از انوارالبهیه، ص 85.
11. الطوسی (شیخ الطائفه)، رجال الطوسی، منشورات المکتبه الحیدریه النجف، ط 1، 1380 ه‍، 1961 م، ص 379-355. اختیار معرفه الرجال، ص 586-585. العلامه الحلّی، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، تحقیق شیخ جواد قیومی، ط 1، 1417 ه‍، مؤسسه نشر الفقاهه، ص 193. غیبت طوسی، ص 210.
12. فهرست نجاشی، ص 311. جامع الرواة، ج 2، ص 360.
13. شرح حال او در صفحات آینده در بحث جمع‌آوری بیت‌المال توسط امام هفتم خواهد آمد.
14. روی عن هشام بن احمر قال: حملت الی ابی‌ابراهیم الی المدینه اموالاً فقال: ردّها فادفعها الی المفضل بن عمر، فرددتها الی جعفی فحططتها علی باب المفضل. طوسی، ابی‌جعفر، الغیبة، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، ص 224. مجلسی، همان، ج 47، ص 342.
15. روی عن موسی بن بکر قال: کنت فی خدمه ابی‌الحسن (علیه‌السلام) فلم اکن اری شیئاً یصل الیه الا من ناحیه المفضل و لربما رأیت الرجل یجیء بالشییء فلا یقبله منه و یقول اوصله الی المفضل. طوسی، همان. بحارالانوار، همان. همان‌گونه که گذشت او وکیل امام صادق (علیه‌السلام) و امام کاظم (علیه‌السلام) بود و از طرف این دو اما اجازه داشت هرگونه که بخواهد، در هر راهی که مصلحت بداند وجوه شرعیه را مصرف کند. شریف القرشی، باقر، حیاة الامام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) مطبعه الاداب فی النجف، ط 2، 1390 ه‍، ج 2، ص 325.
16. اختیار معرفه الرجال، ص 434. الامام الصادق، ج 2، ص157.
17. بحارالانوار، بیروت، ج 48، ص 158، حدیث 32.
18. اختیار معرفه الرجال، ص 437-436.
19. طوسی، همان، درباره شرح حال علی بن یقطین نیز به همان مدرک، ص 430 به بعد رجوع شود.
20. داستان مفصل است. آنچه مورد نیاز بود، آورده شد. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به: بحارالانوار، ج 48، ص 75-73. مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 293-291. مرحوم محدث قمی، به طور مختصر آن را نقل کرده است. سفینة البحار، ج 1، ص 698.
21. بحارالانوار، ج 48، ص 232. مشروح این مطلب و مدارک دیگر آن در بحث (کمکهای مالی امام هفتم (علیه‌السلام) به دشمنان) آمده است. شبلنجی، نورالابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، بیروت، لبنان، المکتبة الشعبیه، ص 151. ابن‌صباغ مالکی، الفصول المهمه فی معرفة احوال الائمه، بیروت،‌ دارالاضواء، للطباعة و النشر و التوزیع، ط 2، 1409 ه‍، 1988 م، ص 228. ابن‌حجر هیتمی، الصواعق المحرقة، المکتبة القاهره، ص 204. اختیار معرفة الرجال، ص 265-263. حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص 451.
22. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 92-91. الشیخ الصدوق، علل الشرایع، النجف، منشورات، المکتبة الحیدریه، 1390 ه‍.ق، ص 236-235. بحارالانوار، ج 48، ص 253-251. در متن و پاورقی فرق الشیعه نیز این مطلب به گونه دیگری آمده است که رجوع شود به: النوبختی، الحسن بن موسی، فرق الشیعه، با مقدمه سید هبةالدین شهرستانی، منشورات بیروت، دارالاضواء، ط 2، 1404 ه‍ 1984 م، ص 81. در منابعی که گذشت آمده است: عثمان در جواب نامه امام هشتم (علیه‌السلام) نوشت: اگر پدرت زنده باشد که شما در این اموال حقی نداری و اگر طبق آنچه می‌گویی پدرت مرده باشد به من دستوری راجع به تسلیم نمودن اموال به تو نداده است... و به خاطر طمع کردن در این اموال، شهادت امام هفتم (علیه‌السلام) را انکار کردند و وجوهی را که نزد آنان مانده بود، پس از شهادت آن حضرت به امام هشتم علی بن موسی‌الرضا (علیه‌السلام) ندادند و به واقفیه معروف شدند. یکی از وکلای امام جواد (علیه‌السلام) هم مبلغی خرج کرد و خدمت آن حضرت آمد که او را ببخشد. مرحوم کلینی در این باره می‌نویسد: علی بن ابراهیم گوید: پدرم گفت: من خدمت امام محمدتقی (علیه‌السلام) بودم که صالح بن محمد بن سهل که متولی اوقاف قم بود وارد شد و به حضرت عرض کرد آقای من آن ده هزار را بر من حلال کن؛ زیرا آن‌ها را خرج کرده‌ام. به او فرمود: حلالت بود. وقتی صالح بیرون رفت، امام جواد (علیه‌السلام) فرمود: شخصی به اموال آل محمد و یتیمان و مساکین و فقرا و در راه ماندگانشان می‌تازد و می‌خورد، سپس می‌آید و می‌گوید مرا حلال کن، گمان می‌کند من می‌گویم (حلال) نمی‌کنم (من می‌گویم حلالت باد)، ولی به خدا که در روز قیامت خدا از آن‌ها بدون مسامحه سؤال خواهد کرد.. اصول کافی، ج 1، ص 460، حدیث 27، المقنعه، الشیخ مفید، تحقیق مؤسسة النشر الاسلامی، جامعه مدرسین، قم، ط 2، 1410 ه‍.ق، ص 285-284.
23. بحارالانوار، ج 48، ص 125. علی بن جعفر نیز وقتی پیش هارون درباره امام هفتم (علیه‌السلام) سعایت می‌کرد، گفت: مگر می‌شود دو خلیفه در روی زمین باشد؟ موسی بن جعفردر مدینه و تو در عراق و برای هر کدام اموالی را جمع کنند و نزد آن‌ها ببرند. رجال کشی، ص 265-263.
24. معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 130-123. تهذیب المقال، ج 1، ص 131. جامع الرواة. ج 1، ص 413.
25. جامع الرواة، ج 2، ص 356. معجم رجال الحدیث، ج 20، ص 198. تهذیب المقال، ج 1، ص 131.
26. تهذیب المقال، ج 1، ص 131. معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 160.
27. رجال شیخ طوسی، ص 179. ص 355. الفوائد الرجالیه، ج 3، ص 278.
28. جامع الرواة، ج 2، ص 290. قاموس الرجال، ج 19، ص 141. تنقیح المقال، ج 3، ص 269.
29. همان‌گونه که علی بن اسباط یکی از یاران امام رضا و امام جواد (علیهماالسلام) می‌گوید: روزی به محضر امام جواد (علیه‌السلام) رسیدم، در ضمن دیدار به سیمای حضرت خیره شدم تا قیافه‌ی او را به ذهن خود سپرده و پس از بازگشت به مصر برای ارادتمندان آن حضرت بیان کنم... از سخن علی بن اسباط استفاده می‌شود که آن حضرت در آن زمان پیروانی هم در مصر داشته است و آنان علاقه‌مند بوده‌اند با خصوصیات جسمی حضرت آشنا شوند. جهت اطلاع از مشروح این داستان رجوع شود به اصول کافی، ج 1، ص 315، حدیث 7. باب حالات الائمه فی السن، مسعودی، اثبات الوصیة، قم منشورات، مکتبه‌ی بصیرتی، ط 5، بی‌تا، ص 211. قزوینی، سید کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، ط 1، بیروت، مؤسسه البلاغ، 1408 ه‍.ق، ص 232.
30. ابوالفداء 672-721 ه‍.ف می‌نویسد: بُست بر کناره‌ی رود هندمند است. شهری است از سجستان (سیستان)، شهری بزرگ و پرنعمت، نخلستانها و تاکستانهای بسیار دارد. از بست تا غزنه در حدود چهارده مرحله است. تقویم البلدان، ترجمه عبدالحمید آیتی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1349 ه‍.ش، ص 391.
31. سیره پیشوایان، ص 560 به نقل از دکتر حسین جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمدتقی آیت اللهی، چ 1، تهران، مؤسسه امیرکبیر، 1367 ه‍.ش، ص 79.
32. وسائل الشیعه، ج 6، کتاب الزکوة و الخمس، ص 354.
33. فهرست نجاشی، ص 177.
34. فهرست نجاشی، ص 127. رجال شیخ طوسی، ص 378. تهذیب المقال، ج 1، ص 131.
35. تنقیح المقال، ج 1، ص 32. مرحوم مامقانی می‌نویسد: الهمدانی باالذال المعجمه... نسبة الی همدان قریة بالیمن، اختیار معرفة الرجال، (رجال کشی) ص 611. بهجة الآمال، ج 1، ص 576.
36. رجال کشی، ص 611. تنقیح المقال، ج 1، ص 33. معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 295. تهذیب المقال، ج 1، ص 131. غیبت شیخ طوسی، ص 211.
37. معجم رجال، الحدیث، ج 10، ص 36.
38. نام او در ضمن وکلای مالی امام هشتم (علیه‌السلام) گذشت.
39. در بصائر الدرجات روایتی از محمد بن عیسی نقل کرده است که ابراهیم بن محمد همدانی از وکلای امام جواد (علیه‌السلام) به من گفت: امام جواد (علیه‌السلام) نامه‌ای به من نوشت و به من دستور داد تا وقتی که یحیی بن ابی‌عمران زنده است نامه را باز نکنم. چند سال نامه نزد من ماند. روزی که یحیی از دنیا رفت نامه را باز کردم. در آن نوشته بود کارهایی که یحیی انجام می‌داد از این پس تو انجام بده. الصفار، القمی، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تصحیح و تعلیق حاج میرزا حسن، کوچه باغی تبریزی، منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی، 1404 ه‍.ق، جزء 6، ص 282-283. فی ان الائمه (علیهم‌السلام) یعرفون آجال شیعتهم. معجم رجال الحدیث، ج 20، ص 26. مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 397. تنقیح المقال، ج 3، ص 308.
40. محمد بن الفرج، کتب الیّ ابوجعفر (علیه‌السلام) احملوا الیّ الخمس فانی لست آخذه منکم سوی عامی هذا فقبض فی تلک السنه. مناقب، همان، ج 4، ص 389.
41. فهرست نجاشی، ص 74. العلامه الحلی، رجال العلامه، منشورات مطبعه الحیدریه النجف، تحقیق سید محمد صادق بحرالعلوم، ط 2، 1381 ه‍، 1961 م، ص 12. رجال کشی، ص 572.
42. نامه حضرت امام هادی (علیه‌السلام) درباره او که وکیل حضرت بود در جامع الرواه، ج 2، ص 404-403 آمده است.
43. رجال شیخ طوسی، ص 418 و 432. غیبت طوسی، ص 212. علی بن جعفر همانی اهل «همینیا» از قرای اطراف بغداد بود. گزارش فعالیت‌های او به متوکل رسیده بود. متوکل او را بازداشت و زندانی کرد. او پس از گذراندن دوران طولانی زندان آزاد شد و به دستور امام هادی (علیه‌السلام) رهسپار مکه شد و در آن شهر اقامت گزید. اختیار معرفه الرجال، ص 607، حدیث 1129. تنقیح المقال، ج 2، ص 271.
44. معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 324.
45. معجم رجال الحدیث، ج 13، ص 182. کمال‌الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 442. الزام الناصب، ج 1، ص 468.
46. غیبت شیخ طوسی، ص 218.
47. علی بن حسین بن عبدریه در سال دویست و بیست و نه در مکه درگذشت و امام هادی، ابوعلی را به جای وی گماشت. اختیار معرفه الرجال، ص 510، حدیث 984. در بعضی از روایات این شخص به نام حسین بن عبدربه (یعنی پدر علی) یاد شده است، ولی علامه محمدتقی شوشتری شواهدی ارائه کرده که نشان می‌دهد کسی که نماینده‌ی امام هادی بوده است علی بن حسین بن عبدربه بوده نه پدرس، قاموس الرجال، ج 3، ص 468.
48. طوسی، همان، ص 513، حدیث 991. جامع الرواه، ج 2، ص 404-403.
49. طوسی، همان، ص 514، حدیث 992.
50. طوسی، همان، ص 514-513.
51. طوسی، همان کتاب، ص 612-611، حدیث 1136.
52. بحارالانوار، ج 50، ص 185.
53. ظاهراً مقصود احمد بن اسحاق رازی یکی از بزرگان شیعیان اهل ری و یکی دیگر از نمایندگان امام عسکری است. حیاه الامام العسکری، ص 332.
54. اختیار معرفه الرجال ص 580-575، حدیث 108. بحارالانوار، ج 50، ص 323-319. تحف العقول، ص 364-363.
55. اختیار معرفه الرجال، همان، ص 580، حدیث 1089. معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 255.
56. معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 254، غیبت طوسی، ص 212.
57. شیخ طوسی، الفهرست، نجف، المکتبه المرتضویه، قم، منشورات الرضی، بی‌تا، ص 26. نجاشی فهرست اسماء مصنفی الشیعه، قم، مکتبه الداوری، ص 66. تنقیح المقال، ج 1، ص 50. معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 47. جامع الرواه، ج 1، ص 41.
58. طبسی، حیاه الامام العسکری، ص 333.
59. بحارالانوار، همان، ص 323.
60. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، ط 3، منشورات الرضی، 1363 ه‍.ش، ص 272.
61. الطبرسی، ابی‌منصور، الاحتجاج، تعلیق السید باقر الخرسان، دارالنعمان للطباعه و النشر، النجف الاشرف، 1386 ه‍، 1966 م، ج 2، ص 269 و 270. احتجاج الحجه المنتظر عجل الله فرجه.
62. شیخ مفید، ارشاد، تحقیق مؤسسه آل‌البیت، لاحیاء التراث، قم، ط 1، 1413 ه‍، ج 2، ص 355. اعلام الوری باعلام الهدی، ص 445 و 446. قاموس الرجال، ج 1، ص 215. الاصول من الکافی، ج 1، ص 437. کتاب الحجه، باب مولد الصاحب علیه السلام، حدیث 5.
63. اختیار معرفه الرجال، ص 532، حدیث 1015. تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج 1، ص 315-312.
64. طوسی، الغیبه، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، ص 214.
65.... و الشیعه مجتمعه علی عدالته و ثقته و امانته... همان، ص 216.
66. همان.
67. همان.
68. تنقیح المقال، ج 1، ص 159. رجال علامه حلی، ص 12. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 261-260.
69. تنقیح المقال، ج 1، ص 50. جامع الرواه، ج 1، ص 41.
70. رجال طوسی، ص 429.
71. کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج 3، ص 216.
این ماجرا بخوبی نشان می‌دهد که به واسطه کنترل بسیار شدید حکومت، دسترسی به امام تا چه حد دشوار بوده است. ولی با این همه، شیعیان و پیروان آن حضرت وجوه شرعیه خود را به آن حضرت می‌رساندند. از طرفی دیگر، مبلغی که مرد حلوانی - در برابر راهنمایی او - به خانه حضرت به شخص علوی پرداخت، نشانه‌ی اهمیت دیدار با امام در آن روزگار است. زیرا پنجاه دینار در آن زمان مبلغ قابل توجهی بوده است. چه ارزش یک دینار در آن زمان را برخی از دانشمندان، معادل یک شتر دانسته‌اند. شریف القرشی، باقر، حیاه الامام الحسن العسکری، ص 181؛ بنابراین پنجاه دینار از نظر قدرت خرید در آن زمان مثل این بوده است که کسی در زمان ما، قیمت پنجاه شتر را بپردازد.
72. اربلی، همان، ص 217. کتاب الخمس، آیت الله نوری، حسین، قم، مؤسسه مهدی موعود، ط 1، 1418 ه‍، ص 664. حمل الاخماس الی الامام ابی محمد العسکری من مختلف المناطق، به نقل از سیره الائمه الاثنی عشر، ج 2، ص 515.
73. قزوینی، السید محمد کاظم، الامام المهدی من المهد الی الظهور، منشورات مؤسسه النور للمطبوعات، بیروت، لبنان، ط 1، 1415 ه‍، 1955 م، ص 175 و 174.
74. در این دوران افراد خاصی از شیعیان حضرت مکان او را می‌دانستند... همان‌گونه که در غیبت نعمانی آمده است... امام صادق (علیه‌السلام) فرمود:... للقائم غیبتان! احدهما قصیره و الاخری طویله، الاولی لایعلم بمکانه الا خاصه شیعته، و الاخری لایعلم الا خاصه موالیه فی دینه. النعمانی (المعروف بابن زینب) محمد بن ابراهیم بن جعفر، الغیبه، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ط 1، 1403 ه‍، 1983 م، ص 113.
75. درباره شرح حال این نواب رجوع شود به الزام الناصب، ج 1، ص 424. الصافی الگلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، تهران، منشورات صدر، ط 3، ص 392 به بعد. الامام المهدی من المهد الی الظهور، ص 163. الطبرسی، العلامه، تاج الموالید فی موالید الائمة و وفیاتهم (ضمن مجموعه نفیسه...) قم، منشورات مکتبه بصیرتی، ص 142 به بعد.
76. چنان که طبق نقل شیخ طوسی حدود ده نفر در بغداد به نمایندگی از طرف محمد بن عثمان فعالیت می‌کردند. الغیبه، ص 225.
77. توقیع به معنای حاشیه‌نویسی است و در اصطلاح علمای شیعه به نامه‌ها و فرمانهایی که در زمان غیبت صغری از طرف امام به شیعیان می‌رسیده، توقیع گفته می‌شود. جهت اطلاع از بعضی از این توقیعات رجوع شود به: الحائری الیزدی، الحاج شیخ علی، الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، منشورات مؤسسه الاعلمی، بیروت، لبنان، ط 4، 1397 ه‍، 1977 م، ج 1، ص 468-435.
78. غیبت طوسی، ص 226-225.

منبع مقاله :
علیدوست خراسانی، حجةالاسلام و المسلمین نورالله؛ (1391)، منابع مالی اهل بیت (علیهم‌السلام)، تهران: دانشگاه امام صادق (علیه‌السلام)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط