هشت احساس مربوط به همه دوستداران کتاب

کتاب‌خوانی، دلیل و فصل خاصی ندارد. اگر این شعار زندگی شماست، پس شما در شمار گروه در حال کاهشی که عاشق کتاب‌هایشان هستند، قرار دارید.
چهارشنبه، 10 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
هشت احساس مربوط به همه دوستداران کتاب
 هشت احساس مربوط به همه دوستداران کتاب

 

مترجم: آناهیتا خاقانی
منبع:راسخون



 

کتاب‌خوانی، دلیل و فصل خاصی ندارد. اگر این شعار زندگی شماست، پس شما در شمار گروه در حال کاهشی که عاشق کتاب‌هایشان هستند، قرار دارید.
کتاب‌ها درحکم هواپیما و قطار و جاده‌ها هستند. آن‌ها، سفر و مقصدند. آن‌ها خانه هستند. این نظر یک دوستدار کتاب است.
صرف‌نظر از مطالب، کتاب‌ها همیشه چیزی برای شگفت‌زده کردن شما دارند. آن‌ها با داستان های مختلف زندگی، عشق، تراژدی، رمز و راز، ماجراجویی، جرم و جنایت و بسیاری از موضوعات دیگر، شما را شیفته خودشان می‌کنند. آن‌ها قدرت تخیل شما را تحریک می‌کنند و شما را با هر کلمه به دام می‌اندازند. از همان صفحه اول، فورا شما را به دنیای دیگری می‌برند، مهم نیست که شما از نظر فیزیکی در کجا قرار دارید - در خانه‌، در سفر.
بدون توجه به فصل و یا زمانی از روز یا شب، این همراهان بی‌زبان حاضرند تا هرزمانی که آماده رفتن باشید یا به بیان دیگر آماده خواندن باشید، شما را به همراه ببرند، می‌شودروز‌های بارانی، بیکاری‌های بعد از ظهر تابستان یا شب‌های برفی را با این یار مهربان کوچک سپری کرد.
از بخت بد، یک خواننده مشتاق و حریص اغلب در بین افرادی قرار می‌گیرد که منتظر بودن برای اکران فیلم را به‌ ورق زدن چندصفحه، ترجیح می‌دهند. ولی این مردم ساده، به ندرت به لذت یک کتاب خوب پی می‌برند. همچنین آن‌ها درک نمی‌کنند که عطر یک کتاب و لذت ورق زدن صفحات آن هیچ‌وقت جای وسایل فانتزی و پرزرق و برق را نمی‌گیرد. آن‌ها حس خوب پیدا کردن یک گنج قدیمی در یک مکان غیر منتظره را کشف نمی‌کنند و یا شور و هیجان باز کردن بسته‌ کتابی که به‌تازگی منتشر شده را هیچ‌وقت درک نمی‌کنند. به آن دسته از کسانی که می‌فهند من چه می‌گویم باید بگویم که دوست من، شما تنها نیستید.

چیزهایی که فقط دوستداران کتاب درک می‌کنند

در نگاه اول

هیچ لذتی قابل مقایسه با اولین باری که با جیب پر پول وارد کتاب فروشی می‌شوید، نیست. کتاب‌های بی‌شماری وجود دارند، شما نمی‌توانید همه آن‌ها را داشته باشید اما در فروشگاه دور بزنید و دنبال یک کتاب جدید باشید.
شادی هیچ حد و مرزی ندارد وقتی که شما یک کتاب نادر و یا اولین ویرایش از کتاب مورد علاقه‌تان رو در یک حراجی پیدا می‌کنید.
به دست گرفتن یک کتاب جدید، هیجانی بی‌حد و حصر را برایتان به ارمغان می‌آورد. به آرامی باز کردن پوشش پلاستیکی خیلی عذاب‌آور اما همزمان پرشور و هیجان انگیز است. در نهایت کتاب را باز می‌کنید و بینی‌تان را نزدیک صفحات آن می‌برید و یک نفس عمیق می‌کشید. وای، بوی یک کتاب جدید بسیار شگفت انگیز است.
کتاب در دست داشتن مساوی با نشان مزاحم نشوید است
نمی‌دانم چی پیش می‌آید اگر مردم بدانند که کتاب مثل نشان مزاحم نشوید است که ایجاد مزاحمت برای خواننده مثل به یک جرم جنایی محسوب می‌شود. وقتی که شما درحال مطالعه هستید و شخصی برایتان مزاحمت ایجاد می‌کند، خیلی آزاردهنده است. آنها درک نمی‌کنند که مطالعه نیازمند تمرکز و توجه مطلق است. علاوه بر این، غرق داستان شدن و با آن رابطه برقرار کردن، چندین دقیقه طول می‌کشد و ایجاد وقفه در آن باعث قطع این رابطه می‌شود.

استثنا قائل نشوید

برایتان مهم نیست که بقیه ازشما چه سوالی می‌پرسند بجز این سوال که "کتاب مورد علاقه شما کدام است؟" چه طور یک نفر می‌تواند به این سوال پاسخ بدهد، وقتی پاسخ این است که هر کتابی در نوع خودش بهترین و آخرین است، بنابراین، هر کتابی مورد علاقه من است.

وحشت!

شما از کتاب های محبوب‌تان با تمام وجود مراقبت می‌کنید طوری که حتی یک علامت خودکار یا مداد یا لکه‌ای روی آن‌ها نیفتد. به تک تک کتاب‌هایی که دارید افتخار می‌کنید.
سپس، شما مرتکب بدترین اشتباه زندگی‌تان می‌شوید و کتاب را به یک ابله قرض می‌دهید. شخصی که کتاب را از شما "قرض" گرفته یا اصلاکتاب را به شما بر‌نمی‌گرداند یا کتابی را به شما برمی‌گرداند که انگار از جنگ یا یک تصادف وحشتناک برگشته. صفحات دچار پارگی و جرخوردگی‌های کوچک شده و لکه‌هایی در صفحات متناوب کتاب دیده می‌شود. انگار که رنگ جلد کتاب رفته و درخشندگی و شکوه آن از بین رفته است. کتابی را که شما "قرض" دادید حتی اگر ده سال هم قدمت داشت ولی نو و تمیز به نظر می‌رسید اما کتابی را که پس گرفتید شبیه از جنگ برگشته‌ها می‌ماند. دیدن کتاب مورد علاقه‌تان در آن حالت، بسیار دردآور است.

هیچ فیلمی بهتر از کتاب نیست

به وجد می‌آیید وقتی مطلع می‌شوید که یکی از کتاب‌های مورد علاقه شما مورد اقتباس یک فیلم جدید قرار گرفته است. ماه‌ها مشتاقانه منتظر می‌مانید و روزشماری می‌کنید تا زمان منتشر شدن آن فیلم فرا برسد. بالاخره روزی که منتظرش بودید فرا می‌رسد تا داستان را بر روی پرده سینما تماشا کنید. شما بارها و بارها برخی از صحنه‌ها و دیالوگ‌ها را در ذهن‌تان بازی می‌کنید و این‌که فیلم چه طور خواهد بود را مجسم می‌کنید. در نهایت فیلم آغاز می‌شود و نیمی از آن سپری می‌شود و شما متوجه می‌شوید که با تماشای آن فیلم، بدترین اشتباه زندگی‌تان را کردید. این فیلم آنچه که شما از شخصیت‌ها در ذهنتان مجسم کرده بودید را به طور کامل نابود می‌کند و برای همیشه داستان آن کتاب را در ذهن‌تان خراب می‌کند.

شیفته کتاب

شما خیلی درگیر شخصیت و طرح داستانی می‌شوید آن‌چنان که احساس می‌کنید بخشی از داستان هستید. شما درد، خشم، کلافگی هر چیز دیگری که شخصیت داستان حس می‌کند را احساس می‌کنید. انقدر غرق داستان می‌شوید که هنگام خواندن در محیط عمومی نیز شروع به گریه یا خنده می‌کنید. زمانی که یک دل شکستگی در رمان وجود دارد و یا شخصیت مورد علاقه‌تان می‌میرد از کوره در می‌روید و تمام دنیا روی سرتان خراب می‌شود. نفس‌تان را حبس می‌کنید و دعا می‌کنید شخصیت دوست‌داشتنی‌تان زنده شود.
تراژدی آن‌جاست که شما یک کتاب را تمام می‌کنید و متوجه می‌شوید که مجبورید به مدت یک‌ سال برای ادامه آن منتظر بمانید. این تنها شما هستید که به معنای واقعی مکاشفه وقتی نویسنده، نوشتن را در نیمه راه مجموعه متوقف می‌کند، پی می‌برید.
کتاب و یا داستان آنقدر شما را جذب کرده است که نه‌ تنها لیست کارهای روزانه‌تان را فراموش می‌کنید بلکه غذا خوردن و خوابیدن را نیز فراموش می‌کنید. نمی‌توانید برای بازگشت به خانه و به دست گرفتن کتاب محبوب‌تان منتظر بمانید.

پایان‌ها

پایان اجتناب ناپذیر یک کتاب یک لحظه تلخ و شیرین است که به راحتی قابل توصیف نیست. از این‌که داستان تمام شده است ناراحت هستید و در همان زمان خوشحال هستید که کتاب بعدی در انتظار شماست. شما از دست کسی که پایان داستان را برایتان تعریف می‌کند خشمگین می‌شوید و حاضر نیستید که تا پایان روز با او صحبت کنید.

هیچ چیز جای کتاب‌های بسیار زیاد را نمی‌گیرد

خرید برای شما تنها یک معنا دارد، کتاب‌های بیشتر! به نظر نمی‌رسد کسی درک کند که هیچ چیزی مثل داشتن کتاب‌های بسیار زیاد وجود داشته باشد. خواه این که آن‌ها در کتابخانه نه چندان کوچک شما باشند یا در مسیر مسافرت‌تان. مکالمه ای در ذهن‌تان همیشه با این جمله شروع می‌شود "در صورتی که حوصله نداشته باشم، به کتاب‌هایم نیاز پیدا می‌کنم" یا "اگر کتاب اولم تمام شود، چه می‌شود؟ " بهتر است که یک کتاب دیگرهم به همراه داشته باشم"، به همین فکرها ادامه می‌دهید و در انتهای این زنجیره فکری فرضی از موقعیت‌های فرضی، خودتان را درحالی می‌یابید که سه یا چهار کتاب برای یک سفر سه روزه با خود می‌برید.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط