حق تعیین سرنوشت در آموزه مهدویت
چکيده
از ديدگاه اسلام، خداوند انسان را به گونه اي آفريده که انتخاب مسير صحيح زندگي و تعيين سرنوشت و مقدرات از لحاظ سعادت و شقاوت با خود اوست؛ يعني قدرت تشخيص و گزينش و حق گزينش به انسان داده شده است، ضمن اينکه رهنمودهايي توسط پيامبران براي انتخاب راه صحيح داده شده، ولي حق انتخاب با خود انسان است.
پس خداوند سرنوشت انسانها را از راه اختيار و اراده خود آنان معين ميكند و چنين نيست كه براي انسانها سرنوشتي اجباري و بدون اراده و نقش آنان، مقرر و مقدر شده باشد. در قرآن آمده است: « ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم » (رعد/ 11 ) يعني خداوند آنچه را به هر قومي مربوط است تغيير نمي دهد تا زماني كه خود آنان آن را تغيير دهند.
از سويي، تبيين جايگاه حق تعيين سرنوشت در آموزه ديني و مهدوي از موضوعات مهمي به شمار ميرود که تا کنون کمتر بدان پرداخته شده است. حال در اين مقاله سعي بر آن شده است که به سوالاتي در اين زمينه پاسخ داده شود ؟
سوالات اصلي اين پژوهش را اين گونه مي توان خلاصه نمود:
آيا انسان در تعيين سرنوشت خويش حق دارد يا اينکه سرنوشت او از قبل تعيين شده است و حق هیچ گونه دخالت درتعیین سرنوشت خود را ندارد ؟ خاستگاه حق تعيين سرنوشت، مباني و شاخصه هاي حق حاکميت مردم بر سرنوشت خويش کدامند ؟ آيا نوع حکومت در زمان غيبت در تعيين سرنوشت انسانها و ظهور دولت مهدوي، نقش دارد ؟ نفش انسان در ظهور منجي موعود (عج) که تحقق وعده الهي و در واقع همان تحقق سرنوشت فطری بشر مي باشد، چيست؟
مقدمه
ورود اين اصطلاح در اسناد حقوق بشر، نخستين بار در ميثاقين: ( ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي و ميثاق بين المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ) صورت گرفت.
بند 1 ماده (1) هر دو ميثاق قبل از شروع به شمردن حقوق و آزادي هاي اساسي لازم الرعايه افراد با بياني يکسان مقرر مي دارد « همه ملتها داراي حق تعيين سر نوشت هستند که به موجب آن مي توانند آزادانه وضعيت سياسي خود را تعيين کنند و توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خود را آزادانه تأمين نمايند.»
اعلاميه کنفرانس جهاني بشر، سال 1993در ماده 2 بخش 1 صريحاً حق تعيين سرنوشت را جزء حقوق بشر به حساب آورده و انکار آن را به عنوان نقض حقوق بشر قلمداد کرده است. در هر يک از دو ميثاق و اعلاميه وين نيز حق تعيين سرنوشت: به ملتها، مجموعه مردم نسبت داده شده است، نه به فرد فرد انساني، و ظاهرش اين است که جامعه بين المللي بايد براي هر مجموعه واحد انساني که به عنوان يک ملت شناخته مي شوند، اين حق را قائل شود؛ که خود بتواند نظام سياسي خويش را برگزيند و ترتيبات توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خود را تعيين نمايد و هيچ نيروي خارجي حق ندارد، اين حق را از ملتي بگيرد و نظام سياسي خاص را بر او تحميل نمايد.
حق تعيين سرنوشت به گونه اي ديگر نيز که بتواند قابل انتساب به افراد باشد، به بيان ديگر در تمام اسناد حقوق بشر از جمله اعلاميه حقوق بشر مطرح شده که عبارت است از: حق افراد در تعيين سرنوشت سياسي کشور و اداره امور کشورشان. چنانچه برخي صاحبنظران از ماده 1ميثاق نيز همين معني را استفاده کرده و گفته اند: حق تعيين سرنوشت مفهومي وسيع تر از مفهوم ساده آزادي از سلطه استعمار و تسلط خارجي دارد و گفته اند: حق تعيين سرنوشت از حق فردي شرکت در اداره امور کشور که به نحو رونوشتي در ماده 21 اعلاميه جهاني حقوق بشر آمده است، قابل انفکاک نيست. (1)
مفهوم ديگري که براي حق تعيين سرنوشت قابل تصور است، عبارت است از: حق هر فرد و يا نقشي که هر فرد انساني مي تواند در تعيين سرنوشت شخصي خود از لحاظ صلاح و فساد و پيشرفت و عقب ماندگي داشته باشد.
بر اساس اين تعاريف از" حق تعيين سرنوشت " وجود برخى از مقدمات به لحاظ تعيين حقوق بشر لازم است. از جمله اين مقدمات شناخت نظام هستى، شناخت نيازهاى كاذب از نيازهاى واقعى و شناخت نظام مطلوب است.
پس با توجه به محدوديت توان شناخت انسان، چنين امورى براى خردمندان بدون كمك منبع وحى ممكن نيست و بنابراين تعيين حقوق بشر از جانب خودآدمى فراگير نيست.
از طرفي تعيين حقوق جهانى، از جمله حق تعيين سرنوشت، براى بشر مبتنى بر اصولى است كه فراتر از ديدگاههاى انسان مى باشد؛ زيرا آدميان به دليل اختلاف علايق و سلايق و آداب و رسوم نمي توانند به وحدت دست يابند. بنابراين وجود منبعى مشترك كه در تعيين موارد بتوان به آن استناد كرد، در صورتى امكان دارد كه فراتر از جعل و نظر آدميان باشد.
از آنجا كه در بينش توحيدى، خداوند، هستى محض و مطلق است و همه عالم وجود از او نشأت مىگيرد و عالم كون و مكان در هستى خود وابسته به او است، علم خداوند نيز به نظام هستى اتم و اكمل است و به همه ابعاد حيات آدمى و تواناييها و نيازمنديها و استعدادهاى وى وقوف دارد. بنابراين عالم به راه سعادت و مسير كمال آدمى و قادر به هدايت وى، در اين طريق است. از اين رو، دين شامل دستور كار، حقوق انسان، از جمله «حق تعيين سرنوشت» و تعاليمى است كه خداوند آن را به منظور هدايت و كمال آدمى نازل كرده است. (2) بر این اساس، عمده بحث ما در اين مقاله در مورد مفهوم حق تعيين سرنوشت در آموزه اسلامي و به تبع آن در آموزه مهدويت خواهد بود.
حق تعيين سرنوشت فردي
در آيات متعددي پس از بيان وظيفه پيامبر (ص) در هدايت مردم و نشان دادن راه حق بر اين معني تأکيد شده که سرانجام اين خود انسان است که تصميم مي گيرد حق و هدايت را بپذيرد و يا راه ضلالت را بر گزيند.
از جمله مي توان به آيات زير اشاره کرد: « فذکر انما انت مذکر٭ لست عليهم بمصيطر» (3 ) « خلق را متذکر ساز که وظيفه تو غير از اين نيست و تو مسلط بر تبديل کفر و ايمان آنها نيستي »
«انا انزلنا عليک الکتاب بالحق فمن اهتدي فلنفسه و من ضل فانما يضل عليها و ما انت عليهم بوکيل » (4)« اي رسول اين کتاب الهي را ما به حق برای هدايت خلق بر تو فرستاديم، اينک هر که هدايت يافت، نفع آن و هر که به گمراهي شتافت، زيان آن بر شخص اوست و تو ديگر وکيل خلق نخواهي بود.»
به همين مضمون آيات 108 سوره يونس، 91 و 92 سوره نمل، 20 سوره آل عمران و آيات ديگري که به اين مضمون اشاره دارد.
اصل موضوع اين است که از ديدگاه اسلام، انسان به عنوان موجودي به حساب مي آيد که داراي فکر و انديشه و قدرت تشخيص و گزينش است و بدين لحاظ داراي کرامت و حيثيت ذاتي است و بر ديگر موجودات برتري دارد، پس بيان اعلاميه جهاني حقوق بشر در ماده (1) که: «تمام افراد بشر آزاد به دنيا مي آيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند، همه داراي عقل و وجدان مي باشند... » با اين نوع نگرش اسلام به انسان سازگاري دارد و اين نگرش طبعاً در مورد نقش و حقوق افراد انساني در تعيين سرنوشت جامعه خود مؤثر است.
حق تعيين سرنوشت به مفهوم مشارکت افراد ملت در تعيين سرنوشت جامعه
حق تعيين سرنوشت از ديدگاه اسلامي
با توجه به اين پرسش از سرنوشت، سخن خداي متعال را در قرآن يادآور ميشويم كه ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ..» « خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملّتي را تغيير نميدهد، مگر آنكه آنها خود را تغيير دهند. » (6)
واژهشناسي: «قَدَر»و «قَدْر» داراي معني مختلفي چون اندازه، مقدار، اندازهگيري، تنگ گرفتن،... و بالاخره به معناي «سرنوشت» نيز آمده است. (7) و شب قدر را هم كه «ليلةالقدر» ناميده شده، بدان جهت است كه در اين شب سرنوشت كارها اندازهگيري و رقم ميخورد. (8) و واژة «سرنوشت» به معناي آنچه كه از روز ازل براي انسان مقدّر شده است، مي باشد.
در این که انسان حاكم بر سرنوشت خود و در آن مؤثر است و حتّي ميتواند آن را تغيير دهد، شكي نيست و آياتي از قرآن از جمله آية مطرح شده دليل بر آن است. (9) آيه با صراحت به ما ميگويد: سرنوشت و مقدّرات شما قبل از هر چيز و هركس در دست خود شما است.(10 ) شانس و طالع و اقبال و تصادف و تأثير اوضاع فلكي و مانند اينها هيچ كدام پايه و اساس ندارد، آنچه پايه و اساس است، اين است كه شخص يا ملّتي خود بخواهد سربلند و سرافراز و پيروز و پيشرو باشد، و يا به عكس خودش تن به ذلّت و زبوني و شكست دهد، حتي لطف خداوند، يا مجازات او، بيمقدّمه، دامان هيچ فرد و ملّتي را نخواهد گرفت، بلكه اين اراده و خواست اشخاص و ملتها، و تغييرات دروني آنهاست كه آنها را مستحق لطف يا مستوجب عذاب خدا ميسازد. (11 )
موجود شدن مقدرات و حوادث مربوط به اشخاص به شكل تدريجى و مطابق با مقتضيات روحى و فرهنگى آنان تحقق پيدا مى كند. گرچه سرنوشت افراد در شب قدر مشخص گرديده است، ليكن به تناسب خط مشى فكرى، روحى و عملى و شرايط داخلى و خارجى آن ها است و منافاتى ندارد كه حوادث در لوح محفوظ معين شده باشد، ولى با تغيير عقيده و شيوه عملى كه انسان پيدا مى كند، طبق حكمت و مشيت الهى سرنوشت او نيز تغيير پيدا مي كند. قرآن كريم مى فرمايد : « يَمحو اللهَ ما يَشاء ويثبت وعنده ام الكتاب» « خداوند هرچه را كه بخواهد محو يا تثبيت مى كند و ام الكتاب در پيش او است » (12) گرچه لوح محو اثبات به دست قدرت او است، منتهاى مراتب خواست خداوند براساس قانون و حكمت است و بدون دليل كارى انجام نمى دهد.
از سوى ديگر عوامل مؤثر در کار جهان (که مجموعاً علل و اسباب جهان را تشکيل مي دهند و مظاهر قضا و قدر به شمار مي روند) منحصر به امور مادي نيستند، امور معنوي نيز وجود دارند که در تغيير و تبديل سرنوشت بشر مؤثرند.
اصولاً کارهاي خير و نيکوييها و به طور کلي گناه يا اطاعت، توبه يا پرده دري، دادگري يا بيدادگري، نيکوکاري يا بدکاري،دعا يا نفرين و همانند آنها چيزهايي هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزي و موفقيت مؤثر ميباشند.(13)
اهميت آزادی در تعيين سرنوشت
در اين ديدگاه از تعريف انسان، با اشاره به ويژگي آزادي و انتخابگري او، اهميت و برتری انسان در توان گزينش، حق تعيين سرنوشت و انتخاب گري و تسلط بر خود، محيط و جامعه خود خلاصه مي شود. بنابراين امتياز انسان بر ديگر موجودات عالم طبيعت اين است، که مي تواند بر طبيعت مسلط باشد و شرايط طبيعي را بر وفق خواسته و نياز خود دگرگون کند يا در برابر هجوم عوامل نامساعد طبيعي، سد و مانع بوجود آورد. (14)
بر اساس چنين رويکردي، انسان از آن رو انسان است که با توجه به توان و ظرفيت خدادادي خويش آزاد باشد و خود به گزينش و انتخاب دست زند. به همين جهت، آدمي بر مبناي آزادي و انتخاب گري، مسئول و پاسخگو شمرده مي شود؛ در غير اين صورت، نمي توان انسان را موجودي پاسخگو بشمار آورد. اين، خود، نشان دهنده نقش بسزاي آدمي در تعيين سرنوشت خود است.
در واقع، اختيار و آزادي، توانايي انسان در ساختن سرنوشت فردي و جمعي خود شمرده شده است. اين ساختن به گونه اي است که آدمي بر تعيين سرنوشت خود و جامعه خويش قدرت و سلطه مي يابد. (15)
به هر حال، انسان موجودي است که مي تواند در ساختن خود مؤثر باشد که اين، همان آزادي در تعيين سرنوشت است، علاوه بر آن، مي تواند در حيات و نظام اجتماعي و سياسي خود نيز مؤثر باشد.
شايد اثر گذاری در حوزه عمومي را بتوان متأثر از آموزه هاي ديني بشمار آورد؛ بر اين اساس انسان، موظف به دخالت در حوزه عمومي است. از اين نگاه، مردم در تمام امور حکومت سهيم اند و يکي از آموزه های اساسي و مهم اسلام، توجه به امور ديگر مسلمانان است. به همين دليل سکوت و مشارکت نکردن در امور اجتماعي مسلمانان، ناپسند بوده و در رديف ترک مسلماني آمده است.
روايت مشهور رسول اکرم (ص) که فرمود: « هر کس صبح سر از خواب نوشين بردارد و در انديشه مسلمانان نباشد، مسلمان نيست »، به احساس مسئوليت فرد مسلمان نسبت به ديگران اشاره مي کند. (16 )
توجه به حوزه عمومي که در عصر جديد نيز بسيار مورد توجه است، در تأسيس دولت مهدوي، نقش اساسی و مهمي دارد. پس، انسانها با اقبال دروني و پذيرش باطني و عمومي خود به سمت تأسيس دولت مهدوي حرکت مي کنند و در غير اين صورت، دولت صالح، عادل و آزاد مهدوي تشکيل نخواهد شد. در همين راستا، تحقق آزادي از اهيت فراواني برخوردار است؛ زيرا انسانها تنها در سايه آن مي توانند آسانتر و سريعتر به سمت پذيرش و بر پايي دولت مهدوي حرکت کنند. در واقع، نقش و حضور آزادي در تحقق حکومت مهدوي نقش بسيار مهم و حياتي است.
از جمله نکات مهمي که در زمينه سازي برای تأسيس حکومت مهدوي نمي توان فراموش کرد، تصريح بر اين مطلب است که در جامعه استبداد زده، نيازهای واقعي حيات آدمي از ياد مي رود و انسانها از شرايط استبدادي تأثير مي پذيرند و در نتيجه، خلق و خوي آنان حالتي استبدادزده به خود مي گيرد. بنابراين، مقدمات از ميان بردن استبداد در جامعه مي تواند زمينه ساز ظهور و تأسيس دولت مهدوي بشمار آيد. (17 )
مبانياسلاميحقحاكميت مردم بر سرنوشت خويش
پس جامعه انسانى آزاد و مسئول، به اقتضاى مسئوليتش، براى نيل به كمال شايسته خويش با اراده خود از وحى و نبوت پيروى مىكند. اين اعمال اراده همان حاكميت انسان است كه سرنوشتش را رقم مىزند. پس هيچ كسنميتواند اينحق الهي را از انسانسلبكند يا درخدمتمنافعفرد يا گروهيخاصقراردهد و انسانها اينحقخداداد را از طرقيكه در اصول زير گفته مي شود، اعمال مي كنند.
آن دسته از اصول و قواعد اسلاميكه ميتواند زيربناي تفويض حق حاكميت مردم بر سرنوشت خويش از سوي خداوند و چگونگي اعمال اينحق توسط مردم درعصر غيبت قرار گيرد، عبارتند از:
1. اصلخلافت انسان
يكياز موضوعات مهميكهدر بحثخلقت انسان مطرح ميشود مسئله خلافت انسان بر روي زمين است. از ديدگاه قرآن، انسانخليفه و جانشينخدا در زمين و عهدهدار استقرار حاكميت خدا و وارث نهايي زمين و حكومت در آن است.
در آيات 30تا 33 سوره بقره همزمان با اصل خلقت انسان خلافت او مطرح ميشود. اين آيات متعرض آن فرضي است كه به خاطر آن، انسان به سوي دنيا پايين آمده و حقيقت خلافت در زمين و آثار و خواص آن را بيان ميكند.
متفكر شهيد سيد محمد باقر صدر در تبيين مسئله خلافت نوع بشر بر روي زمين مقتضاي اصل «جانشيني انسان در زمين» را حاكميت سياسي او تلقي ميكند و معتقد است كه اساس حكومت مردم برخويش و مشروعيت حكومت جامعه بشري با اينعنوانكه، انسان جانشين خداست، پايهريزي شده است؛ زيرا در اين جانشيني تمام آنچه را كه جانشينكننده در اختيار داشته به جانشين واگذار كرده است. قرآننيز بر همين اساس خلافت انسان را اساسحكومت ميشمرد. بنابراين انسان ميتواند بر اساس تفويضخلافت در محدوده شريعت عملكند و در جامعه و زمين، قدرتخود را اعمال نمايد و در زمان غيبت امام (ع )كه شخصخاصي تعيين نشده است، براي خود حاكم اصلي فقيه جامعالشرايط و- حاكماني با اختيارات محدودتر- برگزيند . (20)
2. اصلبرابريانسانها
اصلبرابريانسانها از جملهزيربنايهايمهمياستكهدر قلمرو سياستو حاكميت ظهور و بروز آن ميتواند به اصل حاكميت انسانها بر سرنوشتخويش منجر شود. واژه « برابري» بر تساوي يكسان انسانها تاكيد ميكند. انسان براي مدتها برابريخويشرا با استناد به اصول حقوق طبيعيجستجو مينموده است. اديانالهينيز كهبر پايهفطرتانسانبنا نهادهشدهاند همگيبر اصلبرابريانسانها تاكيد كردهو راههر گونهتمايز و تبعيضرا بستهاند.
در دين مقدس اسلامنيز بر اصلمساوات و برابري انسانها بهعنوان يك اصل ذاتي و فطريتاكيد شده و اين اصل به نخستين پايه نظام اجتماعي اسلامتبديل شده است.
قرآنكريمدر آيه 13 سوره حجرات برخلقت يكسان ابناي بشر تاكيد دارد. « یاایها الناس انا خلقنکم من ذکرو انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله علیم خبیر» «ای مردم ما همه شما را از مرد و زنی آفریدیم وآنگاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گرانیدیم تا یکدیگر را بشناسید بزرگوار (وبا افتخار) ترین شما نزد خدا با تقوا ترین مردمند وخدا از حال شما کاملا آگاهست. » (21)
اندكيتوجه به مفاد اوليه اين آيه نشانميدهد كه تماميفرزندانآدم (ع) يكسان هستند و تفاوتي بينآنها نيست و اگر قبيلههاي متفاوتي هم وجود دارد بهجهترنگپوست، زبانو نژادهايآنهاست. اين گونهويژگي ها به جهت هماهنگيبا طبيعت استو حقو يا امتيازي را برايكسي ايجاد نميكند و اگر امتيازي باشد بهدليل پرهيزگاريدر نزد خداوند است نه در زندگياجتماعي.
پيامبر اسلام(ص) نيز نفي تبعيض بين انسانها و ضرورت پاي بندي آنان به برابري طبيعي كه در آن هيچ گونه تفاوتي جز تقوي نميتواند معيار تبعيض و نابرابري تلقي گردد، را به كرات اعلام كرده است. پيامبر بر برابري همه مردم در برابر حق تاكيد فرموده و هرگونه تبعيضي را كه بر مبنايي غير از پرهيزگاري بنا شده باشد، انكار نموده است. چرا كه انسانها، چون دندانههاي شانه برابر هستند.
پس مجموع اين مطالب دلالت بر مشاركت تمامي انسان ها در اصل تعيين سرنوشت شان دارد.
3. اصلآزادي اراده و اختيار
در نظام خلقت تمامي موجودات جهانبه حكم نظام آفرينشاز بدو وجود تا نقطهنهاييدر مسيري كه جهانآفرين برايآنها معينكردهدر حركتند. در اينميانتنها انسانميتواند بهوسيلهآنچهكهبا ميلو ارادهانجامميدهد، مسير زندگيخويشرا تغيير دادهو نقطهپايانرا بر سرنوشتخود بگذارد. اين موهبتآزادي اراده و اختيار، ارزش و امتياز انسان و مهمترينتفاوت او با ساير موجوداتاست. البتهاز آنجا كهآزادي و اختيار كاملدر عالم امر است اختيار و آزادييكهدر ايندنيا بهانسانها دادهشدهاز عالمبالا (عالمامر) به آنان افاضه شده است. (22)
از ديدگاه اسلام، خداوند انسان را موجودي شريف و نمونه قرار داده و مزايايي به او بخشيده كه ساير موجودات از آن محرومند . يكي از امتيازات انسانها آزادي اراده توأم با مسئوليت است كه به موجب آن ميتوانند سرنوشت خويش را رقم زنند و نتيجه كار خوب و بد خويشرا ببينند. (23) خدا با تمام سلطه و سيطرهاي كه بر همه موجودات دارد، انسان را در حدود اختياري كه به او بخشيده مطلقاً ملزم به انجامكارها نساخته، بلكه به وسيله امر و نهي و ارشاد و بيان عاقبت امور، بدون سلب آزادي و استقلال وي، افعال و حركاتانساني را تحت انضباط در آورده است.(24)
علاوه بر ايندر قرآنكريم به طور صريح تأكيد شده استكه خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر آنكهآن قوم خود سرنوشت شان را تغيير دهند. (25) در متون اسلامي از آيه شريفه«اِنالله لا يغيرُما بقومحتي يغيروا ما بأنفسهم» اراده جمعيانسانها استنباط ميشود. (26) نتيجه آن كه، انسان حسب نعمت آزاديي كه از آن برخوردار است، مسئول سرنوشت انتخابي اش مي باشد.
4. اصلشورا
اصلشورا يك اصلعقلايي است كه مورد امضايشارع مقدس اسلام هم هست (27 ) قرآنكريم براصل شورا و مشورت مسلمانان تاكيد خاصي ورزيده است. خداوند در قرآن طبق اصل« و امر هم شوري بينهم » (28) مؤمنان را به مشورت فراخوانده و نيز اصل « وشاورهم فيالامر » (29) رهبري جامعه اسلامي را نيز بهشور و مشورت دعوت كرده است.
بنابراين براساساصل«شورا» شركت مردمدر تعيين حاكم ضروري است و پس از آننيز بايد جامعه در مشاركت سياسي و مشورتدائميبا رهبريامت، بسر برد. (30) قرآنمجيد يكياز خصلتهاي بارز و خاصجامعه اسلاميو با ايمانرا حركت و عملتصميمگيري براساس مشورت و مشاركتعموميدر مديريت جامعه معرفيميكند و لذا اصل شورا براساسمبانيقرآنو سنت معصومين استوار بوده كه هيچ گونهجاي ترديد و انكار در آننخواهد بود.
يكياز نتايج مفيد محوريت اصلشورا در نظام اسلامي پرهيز از تمركز قدرتو رويآوردنبهمحيطاجتماعيبه منظور بهرهجويياز استعدادهاي خلاق مردمي، براي گشايش مشكلات و حل معضلاتخود آنانميباشد. (31 ) برهمين مبنا، يكي از اساسيترين پايههاياستوارينظامحكومتدر اسلام، گسترش دامنه مشورت در تماميابعاد زندگي از جمله شئون سياسي- اجتماعياست. (32) كه در نتيجه آن، تمامي مسئولين امر و دستاندركاران سياسي و اداريدر نظاماسلاميشرعاًموظفند تا در تماميشئونسياسي- اداري در كنار مردمباشند و آنانرا كاملاً در جريانبگذارند و هموارهرأياعتماد مردمرا پشتوانه اقدامات خود قرار دهند. و اينخود مجالدادن بهمردم استتا پيوستهدر صحنهسياست حضور فعالداشته باشند و به نوعي سرنوشت خويش را رقم بزنند. (33)
آنچه از اينخطابهايعموميقرآنو رواياتو ارجاعامور بهمردممستفاد ميشود، ايناستكهمردم در تعيين سرنوشت خويشو ادارهامور جامعه نقشتعيينكنندهاي دارند.
اهميت حکومت در تعيين سرنوشت
و نيز فرمود: « بدون ترديد نسبت به هر کسي که به ولايت و حکومت امام عادل پايبند به دين خدا گردن نهد، عفو و اغماض به عمل آورم، گرچه او در زندگي روزمره داراي کردار ناپسند باشد.» (34)
در سيماي رهنمود فوق، نکات آموزنده و درسهاي حيات بخش زير به چشم مي خورد:
1. حکومت و نظام سياسي چه الهي و چه غير سالم در سرنوشت عبادي مردم، تأثير غير قابل انکاري دارد.
2. زندگي فردي هر کسي تحت الشعاع زندگي اجتماعي – سياسي اوست.
3. حکومت سالم، زمينه ساز حرکت افراد به سوي هدايت و حکومت ناسالم نيز زمينه ساز حرکت افراد به سوي انحراف و انحطاط است.
4. پروردگار متعال به احترام حضور حاکم الهي در جامعه، افراد حامي آن حکومت را مورد مرحمت خود قرار مي دهد و همچنين به خاطر حضور حکومت حق ستيز و باطل گرا، افراد حامي اين گونه حکومت را مورد کيفر خويش قرار مي دهد.
5. امام صادق ( ع) فرمودند: گناهان پيشواي ستمکار، حسنات دوستان را تحت پوشش قرار مي دهد و حسنات پيشواي الهي نيز گناهان دوستانش را تحت پوشش قرار ميدهد. (35 ) از حديث فوق اين مسأله بدست مي آيد که در همه زمانها و در همه مکانها، امت بايد براي احياء و اقامه حکومت حق که بر اساس رهنمودهاي آسماني بنا شده باشد، بکوشند.
ضرورت حکومت در عصر غيبت
در پاسخ، به پرسش فوق بايد توجه داشت که نقش حکومت در سرنوشت فرد و جامعه را نمي توان دست کم گرفت. يکي از ارباب قلم تصويري را ارائه مي دهد که به نوبه خود گوياي اهميت حکومت و گواه بر تأثير حاکم و نظام سياسي بر سرنوشت افراد است.... او مي نويسد: « ابليس فرزندان خويش را به گرد خود جمع کرد و جهت انتخاب جانشين خود از ميان آنان، مسأله اي را مطرح نمود و گفت: هر کس پاسخ کامل آن را ارائه دهد، لياقت جانشيني مرا دارد. ( مسأله اين است ):کدام عامل در هلاکت جامعه و سقوط مردم به وادي گمراهي مؤثرتر است. هر کدام عاملي را مطرح کردند ولي مقبول واقع نشد. و سرانجام بر اصرار فرزندان، خود ابليس لب به سخن گشود و گفت: برترين عامل جهت انحطاط و سقوط جامعه، گماردن افراد فاسد و به دور از ايمان به حکومت است. »(36)
همچنين در نهج البلاغه اين کلام به چشم مي خورد که: « هنگامي که سردمدار جامعه عوض شود مردم روزگار نيز عوض مي شوند. » (37 )
و در کلامي ديگر فرمودند: « مردم همپاي سردمداران و خواسته هاي دنيوي خود زندگي کنند، مگر آنجا که خدا آنان را حفظ کند. » ( 38)
بنابراين نقش حکومت در سرنوشت جامعه قابل انکار نيست و (حتي منکران اين نقش را نمي توان داراي افکار سالم و خرد کامل دانست) بر اين اساس صاحب نظران در اين موردرا مي توان به دو گروه دسته بندي کرد:
گروه اول کساني هستند که وجود حکومت و نظام سياسي سالم را از ضروريات زندگي اجتماعي بشر مي دانند (اعم از ديدگاه کساني که آدمي را مدني بالطبع مي دانند ) متفکران و افرادي چون ابن سينا و... و کساني آدمي را مدني بالطبع نمي دانند. ( مثل علامه طباطبايي در الميزان ) (39)
گروه دوم کساني هستند که حضور نظام سياسي سالم و حکومت کامل را براي اجتماع بشري لازم نمي دانند، اين افراد همان کساني هستند که در تاريخ اسلام به عنوان خوارج نهروان شهرت دارند. خوارج آنگاه که در برابر حکومت حق، به تمرد برخاسته و شعار: لا حکم الا لله، را سر داده بودند امام امير المؤمنين شعار آنان را براي مردم اين چنين تبيين کرد. آنان مي گويند: اصلاً، بشر حق حکومت کردن بر ساير افراد بشر را ندارد و حکومت نظام سياسي در جامعه ضرورت ندارد. شعار آنان، شعار حقي است، ولي اينان از آن، مقصد ناروا و باطلي را منظور خود دارند. ( کلمه حق بها باطل ) اينان نفي وجود هر گونه حکومت و نظام حکومتي ( سياسي )را در شعار خود مورد نظر خود دارند. (امام افزود: ) در حالي وجود حکومت در جامعه در ميان عائله بشري يک امر ضروري است، اعم از آنکه رئيس حکومت کافر باشد يا مؤمن. (40)
بايد گفت نظر گروه اول همگام با ديدگاه اميرالمؤمنين است که به ضرورت اصل حکومت اذعان دارد.
پس حکومت و برپايي نظام سياسي يک امر لازم و ضروري است و اين ضرورت اختصاص به دوران، قرن و زمان خاصي ندارد.
بعضي از گويندگان مي گويند ما حضور حکومت ديني در دوران انبياء را انکار نمي کنيم، لکن سخن اين است که از چه راهي ضرورت حکومت ديني در دوران پس از انبياء را اثبات کنيم ؟
در پاسخ به پرسش فوق بايد گفت اولاً ضرورت اقامه نظام سياسي در جامعه يک مسئله عقلي است و کدام خرد مند آزاده اي است که در ضرورت وجود حکومت ترديد کند ؟ مگر با هرج و مرج و افسار گسيختگي جامعه مي توان امنيت و آرامش و نظم لازم را تأمين کرد ؟ مگر بدون وجود يک نظام سياسي قدرتمند، مي توان از حق مردم دفاع و حراست نمود ؟
چنانچه امير المؤمنين در حديث فوق بدان اشاره کردند و ثانيآً بايد توجه داشت که فلسفه ضرورت حضور دين در جامعه، فلسفه ضرورت نظام حکومت ديني را تشکيل ميدهد. پيامبر اکرم (ص) که در حديث غدير و نيز در حديث معروف ثقلين امت را براي هميشه به تمسک به اهل بيت فرا خواند آيا جز اين است که مردم را به تبعيت و فرمانبرداري از آن دعوت کرد ؟ آيا نتيجه آن غير از اقامه نظام سياسي بر مبناي خواست آنان است و اين اقامه نيز همان است که از آن به عنوان حکومت اسلامي ياد مي شود. (41)
مخالفان حکومت ديني و حاميان نظريه جدايي دين از سياست همواره در طول تاريخ جهت حذف دين از صحنه سياست کشور در تلاش بوده اند. اگر کسي دين را از سياست جدا بداند، خدا، رسول و ائمه معصومين را تکذيب کرده است. (42) و ترديدي نيست که نغمه جدايي دين از سياست از سوي دشمنان اسلام است. (43) زيرا اسلام ديني است که با سياست آميخته است (44) و حکمي که به عنوان احکام حکومتي از ولي فقيه صادر مي شود، حکم اوليه اسلام است (45) امام خميني(ره ) در کتاب معروف خود (حکومت اسلامي ) بر اين نکته تأکيد دارد که ولايتي که رسول خدا (ص) در اداره جامعه داشت، بدون ترديد براي ولي فقيه نيز در دوران غيبت، ثابت است. (46) و اين از مسائل ضروري و بديهي در دوران غيبت است. (47) اين ولايت همان ولايت رسول الله(ص) است، (48) زيرا برقراري نظام سياسي است (49) و دخالت در سياست رأس تعليمات انبياء است. (50)
حکومت جهاني مهدي موعود(علیه السلام)
در اين ميان، وجود حکومت لازمه هر جامعه انساني است. اين حکومت نيز نيازمند قوانين و مقرراتي است که بر اساس آنها حاکمان بتوانند دستور دهند و حکمراني کنند. از آنجا که دستورها،قوانين و مقررات برپايه مباني فکري و ارزشي حاکم بر جامعه شکل مي گيرند، نيازمند جهان بيني، رويکرد و ره يافت ويژه اي هستند تا جهت و هدف حکومت ها و تأثير آنها در سرنوشت انسانها مشخص شوند.
بر اساس مباني فکري و ارزشي بر خاسته از جهان بيني تو حيدي،خداوند متعال بنا بر مشيت و حکمت رحماني خود،پيامبران را از روز اول خلقت براي هدايت و راهنمايي آنها فرستاده است تا با تشکيل حکومت، جامعه را به کمال و رشد حقيقي رهنمود سازند. اين سنت همواره در طول تاريخ به صورتهاي مختلف ظاهر شده است و پيامبران بيشتر به علت مخالفت طاغوتها و ظالمان فرصت تشکيل حکومت را نداشته اند.تنها در زمان پيامبر اعظم ، ايشان توانست در مدينه حکومت تشکيل دهد. با پايان دوره رسالت ايشان، اين وظيفه به دستور الهي در روز غدير به عهده ائمه اطهار گذاشته شد. در اين ميان تنها امير المومنين علي (ع ) فرصت خلافت را پيدا کرد. متأسفانه مردم بي رحمانه نا سپاسي کردند و آنها را يکي بعد از ديگري به شهادت رساندند،آنگاه به مشيت الهي،حجت دوازدهم به پرده غيبت رفت تا در فرصت مناسب و آمادگي مردم، ظهور کند.
از آنجا که در حکومت اسلامي سرنوشت انسان و جهان تنها به خواست و اراده بشر و با سلاح دانش و فن آوري جديد ايجاد نمي شود، بلکه بي گمان، مشيت الهي بر اين تعلق گرفته است که صالحان در جهان حاکم شوند. اين اراده الهي به دست موعود و منجي آخر الزمان مهدي(عج))که تمامي اديان الهي به طور حتمي وعده داده اند، در کنار تلاشهاي انساني تحقق مي يابد و حکومتي که به مومنان وعده داده شده است، تشکيل مي شود. (52)
پس براي فهم دقيق سرنوشت انسان و جهان در پايان تاريخ با ديدگاه اسلامي کافي است در ادبيات ديني شيعه به نامهايي که براي نظام سياسي اجتماعي موعود اختصاص يافته توجه شود، عنوانهايي همچون دولت عدالت، حکومت صالحان، حکومت جهاني، دولت کريمه، حکومت حق، دولت مستضعفان، دولت امنيت و رفاه و...
بر اساس مفاهيم به کار رفته مي توان تعريفي از حکومت مهدوي ارائه داد که شامل تمامي اين مفاهيم باشد. حکومت موعود مهدوي و پايان تاريخ با ديدگاه اسلامي عبارت است از حکومت جهاني عادلانه و حق مدارانه صالحان که با رويکرد احقاق حقوق مستضعفان و گسترش امنيت و رفاه در پرتو بسط اخلاق و معنويت شکل خواهد گرفت. (53)
با توجه به اين که حکومت مهدوي در طول حکومتهاي پيامبران و امامان قرار مي گيرد، اهداف و مباني آنها با هم يکسان خواهد بود. در تحليل محتواي متون و نصوص وارد شده و به جا مانده از تاريخ اسلام به ويژه زمامداري اميرالمومنين علي (ع) اهداف و مباني حکومت مهدوي را مي توان چنين بر شمرد: واقع بيني، حق مداري، کمال جويي، خدا محوري، انسان مداري، عدالت خواهي و اجراي همه جانبه عدالت، نفي مطلق طاغوت، کمال انسانها، احيا و استحکام احکام الهي، انتقام از ظالمان و تحقق وعده هاي الهي. (54)
مهدويت و غايت تاريخ (سرنوشت نهايي)
« ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین » « طایفه ضعیف و ذلیل در آن سرزمین منت گذارده وآن ها را پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث (ملک و جاه فرعو نیان ) گردانیم. » (55)
تحقق چنين مدينه اي سنتي و الهي است. رسيدن به چنين نهايتي، وضعيت جديدي را براي جامعه بشري مبتني بر فطرت الهي پديد مي آورد. کل بشر در آن جامعه سهيم است که غايت و آمال تمامي انسانها بشمار مي آيد. بدين جهت عصر مهدوي به قوم و قبيله و نژاد خاصي تعلق ندارد و غايت مشترک بشري محسوب مي شود.
انتظار ظهور منجي موعود در واقع همان تحقق سرنوشت بشري است که به تدبير الهي بر جهان حاکم خواهد شد. مهدويت سرنوشت فطري بشر را تحقق مي بخشد. انسان فطرتاً هويتي الهي دارد که به دليل اشتراک بشر در هويت الهي جامعه جهاني پديد مي آيد. هرگونه تعلقات عارضي- جغرافيايي- قومي و نژادي در برابر چنين هويت مشترکي صبغه اي زوال پذير و ثانوي دارد و در نتيجه توان تقابل و تعارض با هويت مشترک الهي را ندارند. از اين رو مهدويت اسلامي به دليل ابتناي بر هويت فطري و الهي انسانها، تمامي بشر را در بر مي گيرد و بعدي جهاني دارد.
در واقع پيروزي عيني و خارجي دولت مهدوي بر سراسر جهان تبلور تحقق وحدت انسانها بر اساس هويت فطري و الهي مشترک است. بر اين اساس، هويت انسان عصر مهدوي فرازماني و فرامکاني تعريف مي شود که بر سراسر جهان گسترش دارد.(56 )
نتيجه گيري
بر اساس جهان بيني اسلامي و آيه شريفه « اِنِّى جَاعِلٌ فِى الاَرضِ خَليِفَه» (58)؛ انسان، جانشين خدا در زمين و موجودي آزاد و خود مختار است؛ و اين آزادي و اختيار آن گاه که با آگاهي و قدرت قرين گردد، مسئوليت را به بار مي آورد. از اين منظر انسان در برابر خدا، خود، انسان هاي ديگر و طبيعت مسئول است. شهيد صدر در تفسير آيه فوق مي نويسد: «خلافت انسان درقرآن، در حقيقت شالوده حكومت انسان بر هستى است و حكومت ميان مردم، همه از ريشه همان خلافت سرچشمه مي گيرد... «حق حاكميت ملى» نيز به عنوان خليفه الله بودن انسانها مى تواند مشروع و قانونى باشد. » (59) اين مسئوليت از سويي سبب مي شود که انسان در قبال سرنوشت، کمال و سعادت خويش احساس وظيفه کند و از سويي ديگر چون به تعامل و تاثير و تاثّر خود با اجتماع واقف است خود را نسبت به اجتماع مسئول بداند.
پيامبر گرامي اسلام(ص) مي فرمايد: « کُلُّکُم رَاعٌ وَ کُلُّکُم مَسئُولٌ عَن رَعيتِه؛ شما همه ناظر و راهبر و نسبت به يکديگر مسئول هستيد. »علامه محمد تقى جعفرى، آموزه دينى شورا و مشورت را نشانه جايگاه خاص مردم در تعيين سرنوشتشان مي داند. (60) برخي مفسرين نيز، نقش اراده و اختيار انسان در تعيين سرنوشت سياسى خويش را فراتر از بحث شورا، به كليه مباحث اجتماعى قرآن و فقه سياسى تسرّى مي دهند. (61)
از سوي ديگر، مشروعيت حكومت دينى امري الهي بوده و بستگى به قبول و نفى مردم ندارد؛ اما در عين حال، مقبوليت حكومت كه از رهگذر رضايت عمومى و مشاركت همگانى در قالب بيعت مردم با رهبر جامعه محقق مي يابد، همواره مورد اهتمام پيشوايان دينى بوده و در فقه سياسى اسلام مورد توجه و بحث قرار گرفته است. (62) چنانکه حضرت علی (ع) هنگام بيعت مردم با وى، حق حاكميت و تعيين حاكم را از حقوق اختصاصى و مسلم مردم عنوان نموده و مي فرمايد: «اى مردم ! تعيين حاكم جزء حقوق شماست و كسى نمي تواند بر مسند حكومت بنشيند، مگر آن كه شما او را انتخاب كنيد. من به عنوان حاكم، تنها امين و كليد دار شما هستم (63) و حضرت امام (ره ) نيز تصريح مي كند: « از حقوق اوليه هر ملتي است که بايد سرنوشت و تعيين شکل و نوع حکومت خود را در دست داشته باشد. » (64)
و بالآخره اينکه يکي ديگر از مهمترين حقوق دولت بر مردم و از وظايف سياسى افراد در جامعه، مسؤوليت نظارت و نصيحت زمامداران و حكومت اسلامى است.(65) بنابراين در آموزه مهدويت و با مراجعه به نصوص ومبانى اسلامى، حساسيت نسبت به سرنوشت خود و جامعه، نه تنها يک حق، بلكه يک تكليف حتمى، ضرورى و ارزشي مطلوب براي عموم است. (66)
پس حضور سياسي (مشاركت ) در عصر غيبت، مهمترين جهتگيري در فرهنگ سياسي تشيع به شمار ميآيد. حضور سياسي به خودي خود، مسئله رژيم سياسي را پيش ميكشد كه وقتي رهبري از منبع غيب قطع شد، تكليف چيست؟
اين نگرش در تاريخ و فرهنگ سياسي شيعه نهادينه شد كه حكومت بايد در دست فقيهان باشد اما براي آنكه آنان حاكم باشند، بايد شيوه و مكانيسم حكومت معصوم، مورد عمل و استفاده قرار گيرد كه امروزه هم اين اصل مبناي عقيدة شيعيان اماميه راتشكيل مي دهد. اصولاً مشروعيت حكومت در فرهنگ سياسي شيعه در دوران غيبت از وصايت، نيابت و انتصاب ناشي ميشود. زيرا اعتقاد بر اين است كه انسان با همه عظمتش بدون هادي قادر به حكومت برخويشتن نخواهد بود. بنابراين در رأس نظام، نخبهاي قرار دارد كه تا سال 329 هجري قمري، معصوم بود و پس از آن در زمان غیبت معصوم (مهدی موعود (عج)) بايد نخبهاي غير معصوم جاي آن را بگيرد. با اين توصيف، فرهنگ سياسي شيعه، فرهنگي نخبهگرا و نخبهپرور است. لذا زمام امور بايد در دست فرهيختگان (شايستگان )باشد كه متصف به صفاتي چون: شجاعت، فضيلت، عدالت، قاطعيت و اعلميت هستند. (67)که اينان مي توانند با کار مداوم و برنامه ريزي هاي حساب شده، جامعه را به سمت و سويي جهت داده که زمينه ظهور و تأسيس حکومت جهاني مهدي (عج ) فراهم گردد و وعده الهي در سرنوشت نهايي تاريخ بشري که حاکميت حق و مدينه فاضله است، محقق گردد.
پي نوشت :
1. حسين مهرپور، حق تعيين سرنوشت از ديدگاه اسلام، با مروري بر اجلاس حقوق بشر در اسلام - ژنو،مارس 2002، نشريه راهبرد، شماره، 24.
به نقل از اظهارات نماينده آلمان در مجمع عمومي در سال 1988
Antonio cassesse ,self determination of peoples , 1990 , p..305
2. جوادى آملى، عبداللّه، فلسفه حقوق بشر، تهران، اسرار، 1375صص،74،75،94 ،90.
3. سوره غاشيه، آيه 21 و 22.
4. سوره زمر، آيه 41 .
5. حسين مهرپور، حق تعيين سرنوشت از ديدگاه اسلام، با مروري بر اجلاس حقوق بشر در اسلام – ژنو،مارس 2002، نشريه راهبرد، شماره، 24.
6. سورة رعد، آية 11.
7. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ قرآن، تحقيق صفوان عدنان داودي، چاپ اول، 1412 ه ق، ص 660ـ657 و علياكبر قريشي، قاموس قرآن،چاپخانه حيدري دوازدهم 1376 ه ش، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ج 5، ص 250ـ246
8. محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، چاپ خورشيد، 1372، پنچم، دارالكتب الاسلاميه، ج 20، ص 470.
9. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، چاپ فجر هشتم، 1377 ه ش، انتشارات صدرا، ج 1، انسان و سرنوشت، ص 371ـ368
10. محمد حسين طباطبايي، الميزان، چاپ حيدري، ج 11، ص 341.
11. مکارم شيرازي و جمعي از همکاران،تفسير نمونه، ج 10، ص 145.
به نقل از سايت http://www.andisheqom.com ،جبر و سرنوشت انسان، دانشنامه موضوعی قرآن،مرکز فرهنگ و معارف قرآن.
12. سوره رعد, آيه 39.
13. پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامي دفتر تبليغات اسلامي، واحد پاسخ به سوالات
http://www.pasokhgoo.ir
14. محمد حسينی بهشتی، اسطوره ای بر جاودانه تاريخ )راست قامتان جاودانه تاريخ اسلام (، دفتر سوم، ص 1183، واحد فرهنگي، بنياد شهيد انقلاب اسلامي، تهران،1361.
15. همان.
16. « من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم » ترجمه از آيت الله بهشتي، محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 71، ص 336، 338 و 339، مؤسسه الوفاء، بيروت 1403هق / 1983 م .
17. شريف لک زايي، شکوفايي آزادي در آموزه مهدويت، مجموعه آثار دومين همايش بين المللي دکترين مهدويت، مقالات برگزيده (1)، مؤسسه آينده روشن، قم 1385.
18. سوره دهر،آيه٣.
19. سوره رعد، آيه ١١.
20. مجلهحوزه، شماره10،تيرماه صص (102-103) به نقل از دكتر علي صباغيان ، فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق عليه السلام، شماره 22 تابستان 1383.
21. سورهحجرات، آيه 13.
22. محمد يزدي، ولايتفقيه (حكومتاسلاميدر عصر غيبت ) ، تهران: سازمانمجاهدينانقلاباسلامي،1362 ص13.
23. سوره اسراء، آيه 70.
24. سوره آل عمران، آيه 159.
25. سوره رعد، آيه 11.
26. علياكبر عليخاني. مشاركتسياسي مجموعه مقالات). تهران: نشر سفير، چاپاول، ص 11.
27. مصباح يزدي،1362،ص96 (به نقل از دكتر علي صباغيان، فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق عليه السلام، شماره 22 تابستان 1383.
28. سوره شوري، آيه 38.
29. سوره انسان، آيه 3.
30. مجله حوزه شماره10،تير1364، صص95-113به نقل از دكتر علي صباغيان،فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق عليه السلام، شماره 22 ، تابستان 1383.
31. علي صباغيان، مبانياسلاميحقحاكميتمردم درقانوناساسيجمهورياسلامي، فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق عليه السلام، شماره، 22تابستان 1383، نشريه مرکز تحقيقات دانشگاه امام صادق عليه السلام.
32. محمد هادي معرفت، ولايتفقيه. قم: موسسهفرهنگيانتشاراتيالتمهيد، چاپاول، 1377،ص91.
33. همان،ص 95.
34. شيخ طوسي، امالي، مجلس 31، ص 635، طبع انتشارات اسلامي.
35. همان.
36. حجازي، کتاب آيينه، ص 292، به نقل از:سيد محمد شفيعي مازندرانی، مقاله تأثير حکومت در سرنوشت و دينداري از نگاه امام خميني (ره )، پيام حوزه شماره 24.
37. نهج البلاغه، نامه 31، فراز 114.
38. نهج البلاغه، خطبه 210، فراز 7.
39. علامه طباطبايي، الميزان، جلد 2، ص 126 و 131.
40. نهج البلاغه، خطبه 40 خوارج.
41. محمد شفيعی مازندراني، تأثير نظام سياسي در سرنوشت انسان،نشريه کيهان،1380، خرداد.
42. امام خمينی، صحيفه نور،ج20، وصيت نامه سياسي، الهي بند (ب)، ص 28-29.
43. امام خمينی، ولايت فقيه (حکومت اسلامي )،ص 23.
44. امام خمينی، صحيفه نور،ج9، ص136.
45. همان،ج20، ص173.
46. امام خمينی، حکومت اسلامي، ص172 و 63.
47. همان
48. امام خمينی، صحيفه نور،ج15، ص 144 و 217.
49. امام خمينی، حکومت اسلامي، ص172 و ،63.
50. امام خميني، صحيفه نور،ج 10،ص 30 و 27، ج7،ص 58.
51. فاطمه فيض، درآمدي بر جهاني شدن و حکومت جهاني امام مهدي ( عج)،مجموعه آثارسومين همايش بين المللي دکترين مهدويت،مقالات برگزيده (2 )، قم،موسسه آينده روشن، 1386، ص 31.
52. سيد مجيد ظهيري، بررسي تطبيقي مباني دکترين مهدويت و نظريه سياسي پايان تاريخ، مجموعه آثار دومين همايش بين المللي دکترين مهدويت، مقالات برگزيده 2 ،قم، موسسه آينده روشن،1385،ص134.
53. همان.
54. محمد باقر بابايي طلا تپه، مباني و اهداف حکومت جهاني حضرت مهدي، مجموعه آثارسومين همايش بين المللي دکترين مهدويت،مقالات برگزيده (2 )،قم،موسسه آينده روشن، 1386، ص 220
55. سوره قصص، آیه 5.
56. ليلا حسينيان، مهدويت، معنويت و جهاني شدن، مجموعه آثارسومين همايش بين المللي دکترين مهدويت،مقالات برگزيده (1 )، قم،موسسه آينده روشن، 1386، ص 106.
57. علي رباني گلپايگاني، دين و دولت،؛ نظام سياسي اسلام، محمد جواد نوروزي؛ فصلنامه كتاب نقد، ش 20و21، جامعه برين، سيد موسي مير مدرس؛ مجله حوزه و دانشگاه، ش1
58. سوره بقره، آيه 30.
59. سيدمحمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهى انبيا، ترجمه دكتر جمال موسوى، تهران: انتشارات روزبه، 1359، صص1-10.
60. محمد تقى جعفرى، حاكميتخداوندى و حكمت اصول سياسى اسلام، مجموعه مقالات دهمين كنفرانس بين المللى وحدت اسلامى مجمع جهانى، تهران: مجمع جهانى اهل بيت،1377، ص 314.
61. محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج 4، ص 22.
62. سيد عبد القيوم سجادى، مبانى فقهى مشاركت سياسى، فصلنامه علوم سياسي، ش 8.
63. مبانى حاكميت مردمى در اسلام و انديشه امام خمينى،)مجموعه مقالات حكومت دينى در انديشه امام(، ج 1، ص 367.به نقل از:علي رضا محمدي، نشريه پرسمان 23، Porseman_org.htm
64. امام خميني (ره )، صحيفه امام، ج 3، ص 42.
65. سيد عبد القيوم سجادى، مبانى فقهى مشاركت سياسى،، فصلنامه علوم سياسي، ش 8.
66. شريف لک زايي، بررسي تطبيقي نظريه هاي ولايت فقيه، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1385، صص 139-181؛ مبانى دينى مشاركت سياسى، محمد منصورنژاد، فصلنامه حکومت اسلامي، ش 37.
67. محمّد غفوري، قانونگرائي و قانونگزاري در جامعه مردم سالار
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله