تحف و هدايا براى اهل بيت (علیه السلام)

يكى از منابع مالى اهل بيت (علیهم السلام) هديه‏ها و تحفه‏هايى بود كه مردم براى آنها مى‏آوردند و آنان نيز مى‏پذيرفتند، چرا كه هديه بردن و پذيرفتن آن، يكى از طرق نفوذ در دلها و جلب محبت مردم است. از آن جا كه رعايت اين مسائل سبب استحكام پيوند و ارتباط مردم با يكديگر مى‏شود.
يکشنبه، 3 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحف و هدايا براى اهل بيت (علیه السلام)
تحف و هدايا براى اهل بيت (علیه السلام)
تحف و هدايا براى اهل بيت (علیه السلام)

نويسنده: نورالله عليدوست خراسانى
يكى از منابع مالى اهل بيت (علیهم السلام) هديه‏ها و تحفه‏هايى بود كه مردم براى آنها مى‏آوردند و آنان نيز مى‏پذيرفتند، چرا كه هديه بردن و پذيرفتن آن، يكى از طرق نفوذ در دلها و جلب محبت مردم است. از آن جا كه رعايت اين مسائل سبب استحكام پيوند و ارتباط مردم با يكديگر مى‏شود.

اهميت هديه از ديدگاه روايات‏

پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) فرمود:
هديه بردن براى دوستان كينه‏ها را برطرف مى‏سازد و دوستى ايجاد مى‏كند و برادرى را تجديد مى‏نمايد. به يكديگر هديه بدهيد تا پيوند محبت در ميان شما برقرار گردد. 1
البته گرچه هديه يكى از راههايى است كه دوستى را تقويت مى‏كند، اما توجه به اين نكته هم لازم است كه هنگام هديه بردن نبايد خود را به زحمت انداخت و هر كس هديه‏اى آورد گرچه كم باشد بايد با ديده احترام بدان نگاه كرد.
رسول گرامى اسلام فرمود: اگر يك پاچه گوسفند برايم هديه آورند، آن را مى‏پذيرم. 2

پيامبر (صلی الله علیه واله) و قبول هديه‏

هدايايى را كه خدمت پيامبر (صلی الله علیه واله) مى‏آوردند مى‏پذيرفت ، گرچه اندك بود. ولى صدقات را نمى‏پذيرفت و از علايم و نشانه‏ايى كه سلمان فارسى براى پذيرفتن اسلام در پيامبر جست و جو مى‏كرد همين بود؛ زيرا شنيده بود آن حضرت هديه را قبول، ولى صدقه را رد مى‏كند.
مؤلف تفسير برهان قضيه سفر پيامبر (صلی الله علیه واله) به طائف و داستان عداس را به طور مختصر نقل كرده و افزوده است كه عتبه و شيبه به غلام خود «عداس» دستور دادند كه مقدارى انگور و ظرف آب براى آن مردى كه در زير سايه شاخه‏هاى انگور نشسته، ببر و او از تو سؤال خواهد كرد هديه است يا صدقه؟ اگر بگويى صدقه است نخواهد پذيرفت بلكه بگو هديه است. عداس آمد و ظرف انگور را جلوى پيامبر گذاشت. حضرت سؤال كرد هديه است يا صدقه. گفت: هديه است. سپس پيغمبر بسم الله گفت و ميل فرمود...3
ابن ابى الحديد هم مى‏نويسد پيامبر هديه را مى‏پذيرفت. 4 بنابراين پيامبر (صلی الله علیه واله) هدايا را مى‏پذيرفت و اين يكى از منابع مالى آن حضرت بود.
در اين باره كه پيامبر هديه را قبول، ولى صدقه را رد مى‏كرد، روايات فراوان ديگرى نيز رسيده است كه به چند مورد اكتفا مى‏شود. امام باقر (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه واله) هديه را قبول مى‏كرد ولى صدقه را نمى‏پذيرفت. 5
در حديث ديگرى آمده است: رسول خدا (صلی الله علیه واله) هديه را مى‏پذيرفت، گرچه جرعه شير بود، اما صدقه را نمى‏خورد. 6
همچنين نقل شده است گروهى از قبيله بكر بن وائل به حضور پيامبر رسيدند. در بين آنان كسى بود به نام عبدالله بن اسود... كه در يمامه سكونت داشت. او اموال خود را در يمامه فروخت و با اين گروه به مدينه مهاجرت كرد. عبدالله با انبانى خرما خدمت رسول خدا رسيد آن حضرت براى او از خدا بركت خواست. 7
در حديثى از ابى هريره نقل شده است كه همواره وقتى غذايى براى پيامبر مى‏آوردند، سؤال مى‏كرد هديه است يا صدقه؟ و اگر گفته مى‏شد صدقه است، خودش نمى‏خورد و به اصحابش مى‏فرمود بخوريد. و اگر مى‏گفتند هديه است، با آنها شروع به خوردن مى‏كرد. سلمان فارسى مى‏گويد كاسه بزرگى از نان و گوشت نزد پيامبر آوردم. فرمود: سلمان اين چيست؟ گفتم: صدقه است نخورد و به اصحابش فرمود بخوريد. آن گاه ظرف ديگرى از نان و گوشت خدمتش آوردم، فرمود: سلمان اين چيست؟ گفتم: هديه است. پس از آن خورد و فرمود ما هديه مى‏خوريم ولى صدقه نمى‏خوريم. 8 عسقلانى نيز به همين مضمون حديثى را از ابوعمير نقل مى‏كند كه مى‏گفت: يك روز خدمت پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) نشسته بودم، مردى طبق خرمايى آورد. حضرت سؤال كرد صدقه است يا هديه؟ گفت: صدقه. حضرت ظرف خرما را پيش مرد گذاشت. حسن بن على كه در برابر حضرت بود خرمايى را برداشت و در دهان گذاشت. وقتى رسول خدا (صلی الله علیه واله) متوجه شد، انگشت در دهان حسن كرد و خرما را بيرون آورد و دور انداخت و فرمود ما آل محمد صدقه نمى‏خوريم. 9
هرقل (پادشاه روم) مردى از غسان را به حضور پيامبر (صلی الله علیه واله) فرستاده بود كه صفات و علامات آن حضرت را ببيند، به سرخى مخصوص ميان دو چشم آن حضرت و به مهر نبوت كه ميان دو كتف اوست نگاه كند و بررسى كند كه آن حضرت صدقه نمى‏پذيرد... 10
عبدالرحمان بن حارث از قول پدر بزرگ خود و او هم از ابورهم غفارى نقل مى‏كرد كه گفته است وقتى پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) به ابواء آمد، ايماءبن رحضه چند گوساله پروار و صد گوسفند و دو شتر كه شير حمل مى‏كردند به ايشان اهدا كرد و آنها را به وسيله پسر خود خفاف بن ايماء فرستاده بود. خفاف چون به حضور رسول خدا (صلی الله علیه واله) رسيد، به آن حضرت گفت: پدرم اين پرواريها و شير را به حضورتان تقديم داشته است. پيامبر (صلی الله علیه واله) از او پرسيد شما از چه وقتى به اين جا آمديد؟ گفت: به تازگى، زيرا آب منطقه خودمان خشك شد و ما دام‏ها را براى چرا به اين منطقه آورديم. حضرت سؤال كرد اين سرزمين چگونه است؟ گفت: شترها سير مى‏شوند، بزها و گوسفندها كه معلوم است. پيامبر (صلی الله علیه واله) هديه او را پذيرفت و دستور داد تا گوسفندها را ميان اصحاب تقسيم كنند و شير را هم در ظرف بزرگى ريختند كه همگى آشاميدند تا تمام شد و پيامبر (صلی الله علیه واله) براى آنها دعا و تقاضاى بركت فرمود.
ابوجعفر غفارى از قول اسيد بن اسيد نقل كرد كه روزى از طرف قبيله ودّان سه چيز به رسول خدا (صلی الله علیه واله) اهدإ؛ شد: مقدارى خوراكى و چند گياه معطر و مقدارى خيار نوبر.
پيامبر (صلی الله علیه واله) شروع به خوردن خيار و گياه‏هاى معطر كرد و بسيار خوشش آمد. دستور فرمود: براى ام سلمه هم مقدارى ببرند. پيامبر (صلی الله علیه واله) اين هديه را پسنديد و ام سلمه آن را به همراهان خود نشان مى‏داد كه نوبرانه بود. 11 معاويه مى‏گفته است: در ابواء ديدم رسول خدا (صلی الله علیه واله) نخود پوست كنده مى‏خورد كه از ودان به آن حضرت هديه كرده بودند. 12
واقدى مى‏نويسد: وقتى پيامبر (صلی الله علیه واله) وارد حديبيه شد عمرو بن سالم و بسر بن سفيان كه هر دو از قبيله خزاعه بودند، تعدادى گوسفند و چند پروارى به آن حضرت هديه كردند. عمرو بن سالم به سعد بن عباده هم كه دوست او بود چند پروارى اهدا كرد. سعد گوسفندها را به حضور پيامبر (صلی الله علیه واله) آورد و گفت كه آنها را عمرو به او هديه كرده است. حضرت فرمود اينهايى هم كه مى‏بينى عمرو به ما هديه كرده است. خداوند به او بركت بدهد. آن‏گاه پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) دستور داد تا پروارها را كشتند و در ميان اصحاب تقسيم كردند. ام سلمه همسر رسول خدا (صلی الله علیه واله) كه در اين سفر همراه حضرت بود، مى‏گويد از گوشت پرواريها به ما هم همان قدر رسيد كه به هر يك از مردم. همچنين در قسمتى از يك ميش هم ما شريك بوديم و كسى هم كه هدايا را آورد غلامى از بنى خزاعه بود... 13
شخصى به نام عبيد بن ياسر، اسبى گرانقيمت و اصيل را كه نامش مراوح بود به رسول خدا هديه كرد و گفت اى رسول خدا با اين اسب مسابقه بده. آن حضرت در تبوك مسابقه‏اى ترتيب داد كه همان اسب برنده شد و رسول خدا (صلی الله علیه واله) اسب را از او پذيرفتند...14

نمونه‏اى ديگر از قبول هديه توسط پيامبر (صلی الله علیه واله)

دميرى مى‏نويسد: رسول اكرم (صلی الله علیه واله) مرد عربى را ديد كه در نماز خود دعاى مى‏خواند و مضامين بسيار عالى و پر معنايى را به پيشگاه الهى عرضه مى‏كند... سخنان عميق و پر مغز آن مرد كه حاكى از مراتب معرفت و كمال ايمانش بود در پيغمبر تأثير كرد. پيغمبر شخصى بر او گمارد و دستور داد وقتى عرب از نماز فارغ شد او را نزد من بياور. آن گاه كه نمازش تمام شد او را به خدمت پيامبر (صلی الله علیه واله) آورد رسول خدا (صلی الله علیه واله) قطعه طلايى را كه به آن حضرت هديه داده بودند به او بخشيد و فرمود: از كدام قبيله‏اى؟ عرض كرد از بنى عامر بن صعصعه. فرمود: آيا مى‏دانى چرا اين طلا را به تو بخشيدم؟ گفت: بخاطر خويشاوندى كه بين من و توست، حضرت فرمود: بى‏ترديد براى خويشاوندى حقى است ولى اين طلا را از آن جهت به تو بخشيدم كه در پيشگاه الهى خداى را به نيكى و شايستگى ثنا گفتى. 15

هداياى زمامداران به پيامبر (صلی الله علیه واله)

با قرار داد صلح ده ساله «حديبيه»، پيامبر اسلام و مسلمانان از تجاوز نظامى و لشكركشى قريش آسوده خاطر شدند و رسول خدا را فرصتى به دست آمد كه پادشاهان و زمامداران عربستان و كشورهاى مجاور عربسستان را به سوى اسلام دعوت كند و از اصحاب خود كسانى را به سفارت نزد آنان فرستاد. نامه‏هاى پادشاهان بزرگ در ذى حجه سال ششم يا محرم سال هفتم فرستاد شد و به تصريح صاحب طبقات در يك روز از محرم سال هفتم، شش سفير با شش نامه از مدينه رهسپار شدند. يكى از نامه‏ها را پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) توسط حاطب بن ابى بلتعه براى مقوقس پاداشاه اسكندريه كه به منظور دعوت او (مقوقس) به قبول اسلام نگارش يافته بود به وى رسانيد. او وقتى نامه را خواند از در احترام و ادب سخن گفت و آن را در حقه‏اى از عاج نهاد و مهر كرد و به يكى از زنان خود سپرد و سپس به رسول خدا نامه‏اى بدين مضمون نوشت: «دانسته بودم كه پيامبرى باقى مانده است، اما گمان مى‏كردم كه در شام ظاهر مى‏شود. اكنون فرستاده‏ات را گرامى داشتم و دو كنيز پر ارزش و جامه‏اى و استرى براى سوارى خودت فرستادم.» 16 رسول خدا پيشكشى او را پذيرفت و دو كنيز را هم كه يكى «ماريه قبطيه» 17 و ديگرى «شيرين» و نيز استر سفيدى را كه نامش «دلدل» بود قبول كرد و فرمود: ناپاك، در گذشتن از پادشاهى اش بخل ورزيد با اين كه پادشاهى او را دوامى نيست. 18

هداياى جبله بن أيهم‏

رسول خدا (صلی الله علیه واله) نامه‏اى هم به جبلة بن أيهم پادشاه «غسان» نوشت و او را به قبول اسلام دعوت كرد. «جبله» اسلام آورد. نامه‏اى مشتمل بر اظهار اسلام و انقياد نسبت به رسول خدا نوشت. هديه‏اى را هم تقديم داشت. 19

هداياى نجاشى 20

رسول خدا (صلی الله علیه واله) نامه‏هايى را هم به نجاشى نوشت كه دو نامه را توسط عمروبن أمية ضمرى، نخستين سفيرى كه از مدينه بيرون رفت، فرستاد.
در يكى از آن دو نامه رسول خدا (صلی الله علیه واله) او را به اسلام دعوت كرده و آياتى از قرآن مجيد را براى او نوشته بود. «نجاشى» نامه رسول خدا را گرفت، و روى چشم گذاشت. از تخت خود فرود آمد و از روى فروتنى نشست و اسلام آورد و گفت: اگر مى‏توانستم نزد وى مى‏رفتم. آن گاه پاسخ نامه را مبنى بر اجابت دعوت و تصديق به رسالت و اسلام آوردن بر دست «جعفر بن ابيطالب» به رسول خدا نوشت 21 . نجاشى با جواب نامه پيامبر هداياى زيادى براى آن حضرت فرستاد. 22

هداياى نمايندگان دارى‏ها 23به پيامبر (صلی الله علیه واله)

همان گونه كه در بخش اول يادآور شديم، هيأتهاى نمايندگانى قبايل مختلف عرب براى اظهار اسلام و اعلام انقياد قبايل خويش به حضور رسول اكرم (صلی الله علیه واله) شرفياب مى‏شدند و مورد لطف و محبت او قرار مى‏گرفتند و آن حضرت هدايا و جوايز به آنان عنايت مى‏كرد كه نمونه‏هايى از آن گذشت .
بعضى از نمايندگان قبايل نيز بودند كه وقتى خدمت آن حضرت مى‏رسيدند، هدايايى براى او مى‏آوردند كه يك مورد از نظرتان مى‏گذرد.
... هنگام بازگشت پيامبر (صلی الله علیه واله) از تبوك، نمايندگان دارى‏ها كه ده نفر بودند به حضور پيامبر (صلی الله علیه واله) آمدند... و همگى اسلام آوردند. يكى از آنان (هانى بن حبيب) چند اسب و لباسى زربفت هديه داد كه پيامبر (صلی الله علیه واله) اسبها و لباس را پذيرفت، و لباس را به عباس بن عبدالمطلب بخشيد. عباس گفت: اين را چه كنم؟ فرمود: طلاهاى آن را جدا كن و براى مصرف زيور زنانت بده يا خرج كن و پارچه ديباى آن را بفروش و قيمتش را بگير. عباس آن را به مردى يهودى به هشت هزار درهم فروخت. 24

اميرمؤمنان (علیه السلام) و قبول هديه

ابن ابى الحديد پس از اين كه علت رد كردن (به اصطلاح) هديه اشعث بن قيس را (در همين قسمت بحث تفصيل آن از نظرتان مى‏گذرد) يادآور مى‏شود، مى‏نويسد: اميرالمؤمنين (علیه السلام) هداياى جماعتى از ياران خود را پذيرفته است. 25

امام هفتم (علیه السلام) و قبول هديه

براى امام هفتم (علیه السلام) نيز هدايايى مى‏آوردند و مى‏پذيرفت كه يك مورد از نظرتان مى‏گذرد:
يك سال هارون تعداد لباس به عنوان خلعت به على بن يقطين بخشيد كه در ميان آنها يك لباس خز مشكى رنگ زربفت از نوع لباس ويژه خلفا به چشم مى‏خورد. على اكثر آن لباسها را كه لباس گرانقيمت زربفت نيز جزو آنها بود به امام كاظم (علیه السلام) اهدا كرد و همراه لباسها اموالى را نيز كه قبلاً طبق معمول به عنوان خمس آماده كرده بود به محضر امام فرستاد. حضرت هم اموال و لباسها را پذيرفت، ولى آن يك لباس مخصوص را پس فرستاد وطى نامه‏اى نوشت:
اين لباس را نگه دار و از دست مده؛ زيرا در حادثه‏اى كه برايت پيش مى‏آيد به دردت مى‏خورد. على بن يقطين از راز رد آن لباس آگاه نشد ولى آن را حفظ كرد. اتفاقاً روزى وى يكى از خدمتگزاران خاص خود را به علت كوتاهى در انجام وظيفه تنبيه و از كاربركنار كرد. آن شخص كه از ارتباط على با امام كاظم (علیه السلام) و اموال و هدايايى كه او براى حضرت مى‏فرستاد آگاهى داشت، از على نزد هارون سعايت كرد و گفت: او معتقد به امامت موسى بن جعفر است و هر ساله خمس اموال خود را براى او مى‏فرستد. آن گاه داستان لباسها را گواه آورد و گفت: لباس مخصوصى را كه خليفه در فلان تاريخ به او هديه كرده بود، به موسى بن جعفر داده است. هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و گفت: حقيقت جريان را بايد به دست بياورم و اگرادعاى تو راست باشد خون او را خواهم ريخت. آن گاه بلافاصله على را احضار كرد و از آن لباس پرسش نمود. وى گفت: آن را در يك بقچه گذاشته‏ام و اكنون محفوظ است. هارون گفت: فوراً آن را بياور! پسر يقطين يكى از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت به فلان اطاق خانه ما برو و در فلان صندوق را باز كن و بقچه‏اى را كه در داخل آن است با همان مهرى كه دارد به اين جا بياور. طولى نكشيد كه غلام، لباس را به همان شكل كه قبلاً مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد. هارون دستور داد مهر آن را بشكنند و سر آن را باز كنند. وقتى كه بقچه را باز كردند، ديدند همان لباس است كه هارون داده بود. خشم هارون فرو نشست و به على گفت: بعد از اين هرگز سخن هيچ سعايت كننده‏اى را درباره تو باور نخواهم كرد و آن گاه دستور داد جايزه ارزنده‏اى به او دادند و دستور داد شخص سعايت كننده را صد ضربه شلاق بزنند، پنجاه ضربه را كه زدند، زير ضربات شلاق از دنيا رفت. 26

تذكر سه نكته‏

از آنچه گذشت روشن شد كه پيامبر (صلی الله علیه واله) و خاندان آن حضرت هديه را مى‏پذيرفتند و اين يكى از راه‏هايى است كه دوستى را تقويت مى‏كند و در دين مقدس اسلام درباره آن تأكيد زيادى شده است و گفتار و كردار خاندان وحى مؤيد اين مسأله است، ولى در اين جا تذكر سه نكته ضرورى است:
1- عظمت انسان به پذيرفتن هديه است، هر قدر هم كه باشد. سليمان بن داوود با آن عظمت هديه مور را كه يك پاى ملخ بيشتر نبود پذيرفت ؛ 27
2- چون قبول هديه زمينه افزايش دوستى را فراهم مى‏كند و اركان رفاقت را تقويت مى‏نمايد، در روايات مى‏خوانيم از كفار، بيگانگان، آتش پرستان و كسانى كه براى مسلمين شايسته رفاقت نيستند هديه نپذيريد. 28 چرا كه اينها دشمنان خدا هستند و قرآن مى‏فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد دشمن من و دشمن خويش را دوست خود قرار ندهيد. شما نسبت به آنها اظهار محبت مى‏كنيد، در حالى كه به آنچه از حق براى شما آمده كافر شده‏اند..29
هديه گرفتن و هديه دادن به اينها يك نوع اظهار محبت و علاقه است كه در اسلام از آن نهى شده است و سيره پيامبر اسلام نشان مى‏دهد كه آن حضرت از اين كار خوددارى مى‏كرده است .
اين جا به چند مورد از مواردى كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) هداياى كفار و مشركين را نپذيرفت، اشاره مى‏كنيم:

خوددارى پيامبر از قبول هديه كفار

1- ابوبراء عامر بن مالك بن جعفر ... نزد پيامبر (صلی الله علیه واله) آمد و براى آن حضرت دو اسب و دو ناقه هديه آورد. پيامبر (صلی الله علیه واله) فرمود: من هديه مشرك را نمى‏پذيرم! و اسلام را بر او عرضه داشت. او نه اسلام آورد و نه آن را رد كرد...30
2-... گويند ابوبراء كه پيرى فرتوت شده بود باز هم به قصد ديدار رسول خدا (صلی الله علیه واله) آمد و از محل عيص برادرزاده خود لبيد بن ربيعه را با هديه‏اى كه اسبى بود به حضور آن بزرگوار فرستاد. حضرت هديه‏اش را نپذيرفت و فرمود: من هديه مشركان را نمى‏پذيرم. لبيد گفت: گمان نمى‏كردم كسى از قبيله مضر هديه ابوبراء را رد كند. پيامبر (صلی الله علیه واله) فرمود: اگر هديه مشركان را مى‏پذيرفتم حتماً هديه ابوبراء را هم قبول مى‏كردم...31
3- در غزوه حديبيه پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) با همراهان خود در ناحيه ملل بودند. نزديك غروب از آن جا حركت كرده و در ناحيه سياله نماز شام گزاردند و صبح در منطقه روحاء بودند. در آن جا با گروه‏هايى از مردم بنى نهد برخورد كردند كه تعدادى شتر و گوسفند همراهشان بود.
حضرت آنها را دعوت به اسلام كرد، نپذيرفتند ولى مقدارى شير همراه مردى براى رسول خدا فرستادند، حضرت آن را نپذيرفت و فرمود: من هديه مشركان را نمى‏پذيرم و دستور داد تا آن شير را از آنها خريدند...32
4-... مردى از قبيله أسلم كه تعدادى گوسفند همراه داشت به پيامبر (صلی الله علیه واله) برخورد، حضرت سوار بر ناقه خود بود، گفت: اى رسول خدا اين گوسفندان هديه‏اى است كه به شما تقديم مى‏كنم. فرمود: تو از كدام قبيله‏اى؟ گفت: مردى از اسلم هستم. فرمود: من هديه مشركان را قبول نمى‏كنم. گفت: اى رسول خدا من به خدا و رسول او مؤمن هستم و زكات خود را هم به بريدة بن حصيب پرداخته‏ام. در اين هنگام بريده آمد و به پيامبر (صلی الله علیه واله) پيوست و گفت: اين مرد راست مى‏گويد، او از افراد شريف قوم من است كه در صفاح زندگى مى‏كند. حضرت فرمود: براى چه به نخله آمده‏اى؟ گفت: امروز نوبت چراى دامهاى صفاح در مراتع اين جا است. فرمود: مى‏بينى كه ما بين راه و سواره هستيم، در جعرانه پيش ما بيا. او كنار مركب پيامبر (صلی الله علیه واله) شروع به حركت كرد و پرسيد اى رسول خدا آيا گوسفندها را هم با خود به جعرانه بياورم؟ فرمود: خير، ولى خودت بيا تا ان شاء الله گوسفندان ديگرى هم به تو بدهم. سپس سؤالاتى از وى كرد... او در جعرانه خدمت حضرت رسيد، رسول خدا صد گوسفند به او داد. 33

خوددارى اميرمؤمنان (علیه السلام) از قبول هديه كفار

نصر بن مزاحم مى‏نويسد... وقتى حضرت على (علیه السلام)... به انبار رسيد و دهقانان آن سرزمين به استقبال آمدند از مركبها پياده شدند و در ركابش شروع به دويدن كردند. به آنها فرمود: پس اين چهار پايان را كه آورديد براى چيست؟ و از اين كار كه مى‏كنيد (پياده شده‏ايد و مى‏دويد) چه قصدى داريد؟ گفتند: رسم و عادت ما اين است كه بدين وسيله فرمانروايان خود را بزرگ مى‏داريم و آنها را احترام مى‏كنيم، اما اين چار پايان پيشكش و هديه براى تو است و براى تو و مسلمانان غذا آماده كرده، براى چارپايانتان هم علوفه بسيار فراهم آورده‏ايم. اميرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: اين كه مى‏گوييد رسم شماست كه فرمانروايان را اين گونه احترام كنيد، به خدا سوگند دويدن شما براى فرمانروايان سودى ندارد، فقط شما خود را به زحمت مى‏اندازيد. ديگراين گونه برخورد نكنيد، اما اگر دوست داريد چارپايان را از شما بگيريم ما آنها را به حساب خراجتان از شما مى‏پذيريم. خوراكى هم كه براى ما تهيه كرده‏ايد، خوش نداريم كه چيزى از مال شما را جز با پرداخت بهاى آن بخوريم. گفتند: اى اميرمؤمنان ما آن رإ؛ذذّّ ارزيابى مى‏كنيم و سپس بهايش را خواهيم گرفت. فرمود: اگر بهايش را معلوم نكنيد ما به همان آذوقه‏اى كه خود داريم اكتفا مى‏كنيم .
گفتند: اى اميرمؤمنان، ما موليان و صاحب اختياران و خواجگانى نامدار از اعراب داريم، آيا تو ما را از اين كه به ايشان پيشكش دهيم و آنان را از اين كه چيزى از ما بپذيرند نيز منع مى‏كنى؟ فرمود: همه اعراب دوستداران شما هستند، اما بر هيچ يك از مسلمانان روانيست كه پيشكش شما را بپذيرد و اگر كسى چيزى از شما به زور غصب كند به ما خبر دهيد، گفتند: اى اميرمؤمنان ما دوست داريم كه پيشكش ما را بپذيرى. فرمود: ما را بدان نيازى نيست. سپس به راه خود ادامه داد.! 34

رشوه هديه نما

نكته سومى كه قابل دقت مى‏باشد اين است كه آنچه براى انسان مى‏آورند هديه باشد نه رشوه هديه نما، كه در اين صورت نبايد پذيرفت. همان‏گونه كه در نهج‏البلاغه آمده است؛ اميرمؤمنان (علیه السلام) اين گونه هدايا را نمى‏پذيرفت، كه يك نمونه از نظرتان مى‏گذرد:
امام پس از اين كه داستان آهن تفتيده با برادرش عقيل را بيان مى‏كند، مى‏فرمايد:
از اين سرگذشت شگفت‏آورتر داستان شخصى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش طعم و لذيذ، به درب خانه ما آورد. 35 ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفر شدم، گويا آن را با آب دهان مار يا استفراغش خمير كرده بودند. به او گفتم: هديه است يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت حرام است. گفت: نه اين است و نه آن، بلكه «هديه» است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند. آيا از طريق آيين خدا وارد شده‏اى كه مرا بفريبى؟ دستگاه ادراكت به هم ريخته يا ديوانه شده‏اى؟ و يا هذيان مى‏گويى؟ به خدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه را با آنچه در زير آسمانهاست به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه‏اى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد و اين دنياى شما ازبرگ جويده‏اى كه در هان ملخى باشد، نزد من خوارتر و بى ارزش‏تر است. على را با نعمتهاى فناپذير و لذتهاى نابود شدنى دنيا چه كار!! از به خواب رفتن عقل و لغزشهاى قبيح به خدا پناه مى‏بريم و از او يارى مى‏جوييم .36 اين كه آن حضرت هديه را نپذيرفت، به خاطر شناختى بود كه از او داشت و مى‏دانست هدف وى غرض دنيوى است وگرنه اخلاق كريمانه و صفات نيك امام اجازه آن را نمى‏داد كه اگر كسى هديه‏اى آورد، دست رد بر سينه‏اش بزند. چون قبول هديه (همان گونه كه گذشت) از نظر اسلام ايرادى ندارد.

پي نوشت :

1- قمى، شيخ عباس، سفينة البحار، تهران، انتشارات فراهانى، بى‏تا، ج 2، ص 700.
2- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، منشورات مؤسسة الوفاء، 1403 ه'ق، ط 2، ج 16، ص .275 سفينة البحار، ج 2، ص .700 الكلينى، ابى جعفر محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، تحقيق و تعليق على اكبر الغفارى، 1391 ه'ق، 1350 ش، ج 5، ص .141 ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، مؤسسه علامه، ج 1، ص 146.
3- البحرانى، السيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، قم، منشورات دارالكتب العلميه، 1393 ه'ق، ط 3، ج 3، ص 155.
4- شرح نهج البلاغه ،تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بى‏جا، منشورات دارالكتب العربيه، ط 1، 1381 ه'، ج 11، ص .248 ابن سعد، الطبقات الكبرى، داربيروت، للطباعه و النشر، 1380 ه'، 1960م، ج 1، ص 388.
5- الكلينى، ابى جعفر محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، تحقيق و تعليق على اكبر الغفارى، 1391 ه'ق، ج .5 كتاب المعيشه، ص 143، حديث .7 مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، منشورات مؤسسه الوفاء، 1403 ه'ق، ط 2، ج 16، ص 275، حديث 112.
6- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ج 1، ص .146 العلامة العسكرى، السيد مرتضى، معالم المدرستين، الناشر المجمع العلمى الاسلامى، مطبعة كلينى، ط 3، 1413 ه'ق، 1993 م، ج 2، ص 135.
7- الشوكانى، محمد بن على بن محمد، نيل الاوطار من احاديث سيد الاخيار، شرح منتقى الاخبار، القاهره، دارالحديث، 1297، ج 6، ص .2 شيخ منصور على ناصف، التاج الجامع للاصول، فى احاديث الرسول، داراحياء التراث العربى، بيروت، لبنان، ط 3، 1381 ه'، 1961 م، ج 2، ص 239 - 238.
8- ابى بكر احمد بن الحسين بن على البيهقى، بيروت، دارالمعرفة، السنن الكبرى، ج 6، ص .185 نيز رجوع شود به ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، داراحياء الكتب العربيه، ط 1، 1378 ه'، 1959 م، ج 18، ص 35 - .34 ابن حجر عسقلانى، الاستيعاب فى معرفه الاصحاب، چ 1، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1328 ه'ق، ج 2، ص .57 ابو عبيد، القاسم بن سلام، الاموال، بيروت، لبنان، دارالحداثة، للطبع و النشر، 1988م، ص 522، حديث 1774.
9 العسقلانى، ابى حجر احمد بن عل، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانيه، تحقيق حبيب الرحمن الاعظمى، ج 1، ص 240 - 239، باب تحريم الصدقة على بنى هاشم و مواليهم.
10- واقدى، محمد بن عمربن واقدى، المغازى، تحقيق الدكتور مارسدن جونس، 1414 ه'، ناشر دفتر تبليغات اسلامى، ج 2، ص 1018.
11- واقدى، محمد بن عمر بن واقد، المغازى، تحقيق الدكتور مارسدن جونس، 1414 ه'، ناشر دفتر تبليغات اسلامى، ج 1، ص 577.
12- واقدى، همان، ص 1096.
13- واقدى، محمد بن عمربن واقدى، المغازى.
14- واقدى، همان، ج 2، ص 1023.
15- الدميرى، كمال الدين محمد بن موسى، حياة الحيوان، مطبعة امير، ط 2، 1364 ه'ق، منشورات الرضى قم، ج 1، ص 660.
16- در تواريخ آمده است مقوقس حدود يازده نوع هديه براى پيامبر فرستاد. احمدى، ميانجى، مكاتيب الرسول، ج 1، ص 101 - 100.
17- اين كنيز بعداً افتخار همسرى رسول خدا (ص) را پيدا كرد و از او فرزندى متولد شد، به نام ابراهيم كه خيلى مورد علاقه پيامبر بود، اما در هيجده ماهگى درگذشت. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، منشورات مؤسسه الوفاء 1403 ه'ق، ط 2، ج 22، 157 - 151 و ج 20، ص .383 ابن اثير، الكامل فى التاريخ، دارصادر، للطباعة والنشر، بيروت، 1385 ه'، 1965 م، ج 2، ص 225 - .224 الطبرسى، العلامة، تاج المواليد فى مواليد الائمة و وفياتهم، (ضمن مجموعة نفيسه...) قم، منشورات بصيرتى، ص 85.
18- دكتر آيتى، تاريخ پيامبر اسلام، ص 464.
19- دكتر آيتى همان، ص .464 ابى عمر احمد بن محمد بن عبدربه الاندلسى، العقد الفريد، ج 2، ص 56.
20- نجاشى لقب پادشاه حبشه است مثل كسرى و قيصر، احمدى ميانجى، مكاتيب الرسول، ج 1، پاورقى ص .121 درباره نام وى كه اصحم يا اصحمه بوده، اختلاف است. رجوع شود به مكاتيب الرسول، همان، پاورقى ص 127.
21- دكتر آيتى، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، 1361، چ 2، ص .495 نامه ديگرى هم كه پيامبر فرستاد در همين مدرك آمده است.
22- مكاتيب الرسول، ج 1، ص .130 الاموال ابو عبيد، ص .30 جهت اطلاع بيشتر درباره نامه‏هاى پيامبر به نجاشى و جواب او و شرح حال وى به مكاتيب الرسول، ج 1، ص 121 و 133 رجوع شود.
23- دارى‏ها منسوب به جد خود داربن هانى بن نماره بوده‏اند .
24- محمد بن سعد، كاتب واقدى، الطبقات الكبرى، دار بيروت، للطباعه و النشر، 1380 ه' ، 1960 م ، ج 1 ، ص 343.
25- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، منشورات داراحياء الكتب العربيه، ط 1، 1378 ه'ق، ج 11، ص 248.
26- شيخ مفيد، الاشاد، تحقيق مؤسسه آل البيت (ع)، لاحياء التراث، قم، ط 1، 1413 ه'، ج 2، ص 225 و .226 شبلنجى، نورالابصار فى مناقب آل بيت المختار، بيروت، لبنان، المكتبة الشعبيه، ص .150 ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة فى معرفة احوال الائمه، بيروت، دارالاضواء، للطباعة و النشر و التوزيع، ط 2، 1409 ه'، 1988 م، ص 226و .227 ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص .289
27- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، منشوارت مؤسسه الوفاء، 1403 ه'ق، ط 2، ج 14، ص 82.
28- قمى، شيخ عباس، سفينة البحار، تهران، انتشارات فراهانى، ج 2، ص 699 - .700 الكلينى، ابى جعفر محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى، تصحيح على اكبر الغفارى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1391 ه'.ق، ج 5، ص 142، باب الهدية. مجلسى، همان، ج 45، ص 189، حديث 36.
29- يا ايها الذين آمنوا لا تتخذو عدوّى و عدوّكم اولياء تلقون اليهم بالموده و قد كفر و ابما جائكم من الحق... (سوره ممتحنه، آيه 1).
30- واقدى، ج 1، ص 346، غزوة بئرمعونة.
31- واقدى، همان، ص 350.
32- مغازى، همان، ص 575.
33- مغازى، همان، ج 2، ص 941 - 942.
34- المنقرى، نصربن مزاحم، وقعة صفين، تحقيق و شرح عبدالسلام محمد هارون، مطبعة المدنى مصر، ط 2، 1382، ص 143 و .144 علت اين كه حضرت هداياى آنها را نپذيرفت اين بود كه مسلمان نبودند، بلكه كفارى بودند كه در پناه اسلام زندگى مى‏كردند.
35- اين كه چه كسى براى حضرت حلوايى به عنوان هديه آورد با اين كه نظرش رشوه و جلب توجه حضرت بوده است، بعضى مى‏گويند اشعث بن قيس بوده است كه مورد خشم امام (ع) بود. او به خاطر اغراض دنيوى اين كار را كرد و امام كه از قصد او آگاه گرديد، هديه‏اش را نپذيرفت. وى از افراد پست و منافق و از دشمنان (پركينه) على (ع) بود. ابن ابى الحديد درباره او مى‏نويسد: هر ناراحتى در خلافت على (ع) پيش آمد و هر تشنجى كه روى داد، محرك و ريشه آن اشعث بود. حتى اگر كارهاى او نبود جنگ نهروان پيش نمى‏آمد و امام (ع) با اصحاب نهروان براى جنگ با معاويه مى‏رفت و شام را تصرف مى‏كرد؛ زيرا آنان موافقت خود رابا امام اعلام نموده بودند.(شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 279) در جنگ صفين و در جريان «حكمين» بزرگترين خيانتها را به على (ع) كرد. در كوفه در بام خانه‏اش مأذنه‏اى ساخته بود كه در اوقات نماز هرگاه صداى اذان را از مسجد بزرگ كوفه مى‏شنيد بالاى مأذنه مى‏رفت و با صداى بلند به على (ع) خطاب كرده و مى‏گفت اى مرد! تو بسيار دروغگو و ساحرى. امام صادق (ع) فرمود: اشعث در خون على (ع) شركت كرد و دخترش جعده حسن بن على (ع) را مسموم ساخت و پسرش محمد اشعث در خون حسين (ع) دخالت نمود.
36- الدكتور صبحى صالح، نهج‏البلاغه، قم، منشورات دارالهجره، 1395 ه'ق، خطبه 224.

منبع: منابع مالى اهل بيت (ع)

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.