خروج از حد اعتدال ، فلسفه تحريم غناء از ديدگاه حكما و ادباء
نويسنده: اکبر ایرانی
براي فهم و شناخت بهتر ماهيت غناء و موسيقي و بررسي علمي و فلسفي آن و اينكه فلاسفه چرا اين علم را جزء علوم عقلي و رياضي قلمداد كردهاند و دليل منع از آن در شرايع الهي از نگاه آنان چيست، آشنايي با گوشهاي از آراء آنان مفيد ميباشد.
ديدگاه فارابي به عنوان يك حكيم الهي و موسيقيشناس عالم از اين حيث اهميت دارد كه او چون آواز را يك نعمت خدادادي و يك موهبت الهي ميداند، درصدد برميآيد تا به عنوان يك فيلسوف آنچه حقيقت و غرض از حكمت وضع آن در درون انسان است، با آنچه واقعيت جامعة اوست، تبيين كند. به همين دليل، او انسانها را با تشبيهي بسيار لطيف به دو دسته تقسيم ميكند: انسانهايي كه نعمتهاي الهي را همچون نمك براي غذا ميدانند و از حدّ اعتدال خارج نميشوند و انسانهايي كه افراط و زيادهخواهي را غايب خلق آن نعمتها ميدانند و در آن غوطه ميزنند و براي خود گردابي ميسازند و در آن غرق ميشوند. اينجاست كه نقش دين و هدايت انبياء آشكار ميشود تا به انسانها حدود بهرهگيري از نعمتهاي الهي را بشناسند و از مرزهاي اعتدال خارج نشوند.
ابن خلدون و زيباييشناسي غناء
ابن خلدون جامعهشناس و فيلسوف اجتماعي در باب زيباييشناسي موسيقي ميگويد: «آنچه با حواسّ پنجگانه در تناسب باشد، موجب احساس خوشي در انسان ميگردد. اين تناسب و درك حسّ زيبايي در روح او شكل ميگيرد و روح انسان، احساس كمال و وحدت و پيوستگي ميكند، آنگاه آن محسوس و مُدرَك را دوست ميدارد، اين دوستي در اثر همان وحدت و كمالي است كه بين مُحِب و محبوب ايجاد شده است و به قول حكيمان، اشتراك وجودي ميان موجودات و گرايش به يكي شدن در آنها، همدل شدن و وحدت وجودي، آرزوي موجودات است، بلكه نفس آدمي دوست ميدارد، با عالم خارج از خود هم، به حقيقتي برسد كه عبارت است از اتّحاد با مبدأ و با جهان هستي و چون مناسبترين چيزها با انسان و نزديكترين آنها به كمال از لحاظ تناسب موضوع، همان شكل انسان است، از اين رو درك زيباييها و محاسن ظاهري او از جمله صداي زيباي او كه در فطرت و سرشت اوست، وحدتبخش و لذتآفرين است و شنونده چون ميخواهد تمام كمالات خواننده را در خود حس كند و با او اتحاد يابد، لذا نهايت خوشي را در خود احساس ميكند.
اگر خواننده شرايط زيباسازي نغمهها و الحان را رعايت كند، زير و بم آواز را به موقع اجرا كند، از آوردن كلمات و نغمههاي متنافر بپرهيزد و در انتقال الحان به يكديگر (مقامگرداني) نهايت دقت را بكند، آنگاه آواز او طربناك و دلنشين و خوشايند طبع سليم خواهد بود.»6
عموم فلاسفه و حكما و فقها، علت تحريم را خروج از حدّ اعتدال ذكر كردهاند. قرطبي ذيل تفسير آيه «لا يشهدون الزور» ميگويد: «برخي ميگويند غنا به حدّ تحريم نميرسد، ولي من ميگويم حدّ تحريم غناء، خواندن اشعار در وصف زيباييهاي زنان و وصف خمر و توصيف هر آنچه موجب تحريك غريزه شهوت ميشود و انسان را از حالت اعتدال خارج ميكند، ميباشد، چنانكه در زمان ما رايج است.»7 كُشاجم هم ميگويد: «تا جايي كه طرب تو را از حدّ حرّيت و ادب خارج نكند.»8 از اين رو، هيچ عقلي و نيز شريعت الهي، به صرف مطرب بودن و لذتبخش بودن غناء آن را حرام نكرده است.9
مشكل اينجاست كه اغلب كساني كه قائل به اين نوع تحريمها شدهاند، حتي يك بار هم شنيدن صداي سازي را تجربه نكردهاند يا حتي از ديگران نپرسيدهاند كه آيا صرف استماع آواز يا صداي سازي موجب زوال عقل ميشود؟ و حال آنكه واقعيت مطلب خلاف اين مسئله است و در طول تاريخ سراغ نيست كه چنين اتفاقي افتاده باشد. مگر اينكه از زاوية ديد اينان بين التذاذ و طرب با زوال عقل ترادف و تناسب قائل شويم كه ممكن و محتمل است.13
او معتقد بود كه حاكم و متوّلي امر حكومت، براي تربيت جسم و جان بايد برنامههاي سازندهاي ارائه كند. ورزشهايي چون ژيمناستيك را براي جسم و موسيقي و شعر آموزنده را براي روح. او در كتاب جمهوريت، هيچگاه از موسيقي رقص (شاد) يا جاز سخن نميگويد، بلكه آن قسم از شعر و موسيقي مورد نظر او بوده كه الهامبخش فضيلت باشد و حتي معتقد بود كه كسي مثل هومر شاعر معروف يونان، به همين دليل بايد از كشور تبعيد شود.15
افلاطون آموزش و پرورش جوانان را توصيه ميكرد. او معتقد بود كه سرودها و آهنگهايي كه براي جوانان ساخته ميشود، بايد موافق طبيعت بشري باشد و تنها كساني قادرند چنين قوانيني را وضع كنند كه خبره و بلكه لطف خدا شامل حالشان شده باشد.16
او قائل به موسيقي به سبك پيشينيان بود و معتقد بود كه هيچكس حق ندارد سرودها و رقصهايي را كه پيشتر از طرف عموم مردم به رسميت شناخته شده و جنبه تقدّس پيدا كرده، دست برده و سرودي جديد و بيپايه جايگزين كند.17
ظاهراً مقصود او و آهنگهاي مذهبي و آييني و سنتي بوده كه ساليان دراز ريشه در فرهنگ يونان دوانده بود. او توصيه ميكرد كه محتواي سرودها بايد حاوي مطالب اميدبخش و سودمند و روشن براي نشان دادن آينده باشد18 و اين اصلي بود كه ميبايست نمايانگر دليري و شجاعت و آهنگهاي معتدل و آرامبخش متناسب با طبيعت زنانه و براي زنان باشد.19 اين نكته در قانون موسيقي عصر افلاطون گنجانده شده بود كه: خوانندگان و شاعران نبايد پيش از آنكه اشعار خود را براي بررسي و نظارت به داوران مميّزي ندادهاند، براي مردم بخوانند.20
او تكليف داوران را هم روشن كرده بود و ميگفت: داوري در تشخيص آهنگهاي سودمند يا مضّر، با مردماني است كه از تربيت عالي برخوردار باشند، نه با تودة مردم كه مثل داوران اين زمان كه با هياهو و همهمه و جار و جنجال سكوت را ميشكنند و قصد تحميل عقيدة خود را دارند. اگر جاي اين وضع را نظم كهن يا اقلاً دموكراسي متشكل از مردمان آزاد و با تربيت ميگرفت، اين آشفتگي و پريشاني روي نميداد و اين آزادي بي حدّ و حصر و لگامگسيختگي كه در اجراي قوانين پيدا شده، حاصل نميشد.21
به هر روي، آشنايي ما با ديدگاههاي مختلف در اين باب، ميتواند ذهنيت و نگاه ما را در پژوهش تعديل و اصلاح كند. موسيقي دغدغة همة جوامع و ملل متمدن بوده است و هر جامعهاي براي اين موضوع برنامههاي خاصّ خود را داشته است.
منبع:سوره مهر /مجله مقام موسیقایی
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
1. فارابي
ديدگاه فارابي به عنوان يك حكيم الهي و موسيقيشناس عالم از اين حيث اهميت دارد كه او چون آواز را يك نعمت خدادادي و يك موهبت الهي ميداند، درصدد برميآيد تا به عنوان يك فيلسوف آنچه حقيقت و غرض از حكمت وضع آن در درون انسان است، با آنچه واقعيت جامعة اوست، تبيين كند. به همين دليل، او انسانها را با تشبيهي بسيار لطيف به دو دسته تقسيم ميكند: انسانهايي كه نعمتهاي الهي را همچون نمك براي غذا ميدانند و از حدّ اعتدال خارج نميشوند و انسانهايي كه افراط و زيادهخواهي را غايب خلق آن نعمتها ميدانند و در آن غوطه ميزنند و براي خود گردابي ميسازند و در آن غرق ميشوند. اينجاست كه نقش دين و هدايت انبياء آشكار ميشود تا به انسانها حدود بهرهگيري از نعمتهاي الهي را بشناسند و از مرزهاي اعتدال خارج نشوند.
2. ابوحيّان توحيدي (414 هـ)
3. ابو عمرو جاحظ (255 هـ)
ابن خلدون و زيباييشناسي غناء
ابن خلدون جامعهشناس و فيلسوف اجتماعي در باب زيباييشناسي موسيقي ميگويد: «آنچه با حواسّ پنجگانه در تناسب باشد، موجب احساس خوشي در انسان ميگردد. اين تناسب و درك حسّ زيبايي در روح او شكل ميگيرد و روح انسان، احساس كمال و وحدت و پيوستگي ميكند، آنگاه آن محسوس و مُدرَك را دوست ميدارد، اين دوستي در اثر همان وحدت و كمالي است كه بين مُحِب و محبوب ايجاد شده است و به قول حكيمان، اشتراك وجودي ميان موجودات و گرايش به يكي شدن در آنها، همدل شدن و وحدت وجودي، آرزوي موجودات است، بلكه نفس آدمي دوست ميدارد، با عالم خارج از خود هم، به حقيقتي برسد كه عبارت است از اتّحاد با مبدأ و با جهان هستي و چون مناسبترين چيزها با انسان و نزديكترين آنها به كمال از لحاظ تناسب موضوع، همان شكل انسان است، از اين رو درك زيباييها و محاسن ظاهري او از جمله صداي زيباي او كه در فطرت و سرشت اوست، وحدتبخش و لذتآفرين است و شنونده چون ميخواهد تمام كمالات خواننده را در خود حس كند و با او اتحاد يابد، لذا نهايت خوشي را در خود احساس ميكند.
اگر خواننده شرايط زيباسازي نغمهها و الحان را رعايت كند، زير و بم آواز را به موقع اجرا كند، از آوردن كلمات و نغمههاي متنافر بپرهيزد و در انتقال الحان به يكديگر (مقامگرداني) نهايت دقت را بكند، آنگاه آواز او طربناك و دلنشين و خوشايند طبع سليم خواهد بود.»6
عموم فلاسفه و حكما و فقها، علت تحريم را خروج از حدّ اعتدال ذكر كردهاند. قرطبي ذيل تفسير آيه «لا يشهدون الزور» ميگويد: «برخي ميگويند غنا به حدّ تحريم نميرسد، ولي من ميگويم حدّ تحريم غناء، خواندن اشعار در وصف زيباييهاي زنان و وصف خمر و توصيف هر آنچه موجب تحريك غريزه شهوت ميشود و انسان را از حالت اعتدال خارج ميكند، ميباشد، چنانكه در زمان ما رايج است.»7 كُشاجم هم ميگويد: «تا جايي كه طرب تو را از حدّ حرّيت و ادب خارج نكند.»8 از اين رو، هيچ عقلي و نيز شريعت الهي، به صرف مطرب بودن و لذتبخش بودن غناء آن را حرام نكرده است.9
4. ابن جوزي و آهنگ بسيط
مشكل اينجاست كه اغلب كساني كه قائل به اين نوع تحريمها شدهاند، حتي يك بار هم شنيدن صداي سازي را تجربه نكردهاند يا حتي از ديگران نپرسيدهاند كه آيا صرف استماع آواز يا صداي سازي موجب زوال عقل ميشود؟ و حال آنكه واقعيت مطلب خلاف اين مسئله است و در طول تاريخ سراغ نيست كه چنين اتفاقي افتاده باشد. مگر اينكه از زاوية ديد اينان بين التذاذ و طرب با زوال عقل ترادف و تناسب قائل شويم كه ممكن و محتمل است.13
5. افلاطون
او معتقد بود كه حاكم و متوّلي امر حكومت، براي تربيت جسم و جان بايد برنامههاي سازندهاي ارائه كند. ورزشهايي چون ژيمناستيك را براي جسم و موسيقي و شعر آموزنده را براي روح. او در كتاب جمهوريت، هيچگاه از موسيقي رقص (شاد) يا جاز سخن نميگويد، بلكه آن قسم از شعر و موسيقي مورد نظر او بوده كه الهامبخش فضيلت باشد و حتي معتقد بود كه كسي مثل هومر شاعر معروف يونان، به همين دليل بايد از كشور تبعيد شود.15
افلاطون آموزش و پرورش جوانان را توصيه ميكرد. او معتقد بود كه سرودها و آهنگهايي كه براي جوانان ساخته ميشود، بايد موافق طبيعت بشري باشد و تنها كساني قادرند چنين قوانيني را وضع كنند كه خبره و بلكه لطف خدا شامل حالشان شده باشد.16
او قائل به موسيقي به سبك پيشينيان بود و معتقد بود كه هيچكس حق ندارد سرودها و رقصهايي را كه پيشتر از طرف عموم مردم به رسميت شناخته شده و جنبه تقدّس پيدا كرده، دست برده و سرودي جديد و بيپايه جايگزين كند.17
ظاهراً مقصود او و آهنگهاي مذهبي و آييني و سنتي بوده كه ساليان دراز ريشه در فرهنگ يونان دوانده بود. او توصيه ميكرد كه محتواي سرودها بايد حاوي مطالب اميدبخش و سودمند و روشن براي نشان دادن آينده باشد18 و اين اصلي بود كه ميبايست نمايانگر دليري و شجاعت و آهنگهاي معتدل و آرامبخش متناسب با طبيعت زنانه و براي زنان باشد.19 اين نكته در قانون موسيقي عصر افلاطون گنجانده شده بود كه: خوانندگان و شاعران نبايد پيش از آنكه اشعار خود را براي بررسي و نظارت به داوران مميّزي ندادهاند، براي مردم بخوانند.20
او تكليف داوران را هم روشن كرده بود و ميگفت: داوري در تشخيص آهنگهاي سودمند يا مضّر، با مردماني است كه از تربيت عالي برخوردار باشند، نه با تودة مردم كه مثل داوران اين زمان كه با هياهو و همهمه و جار و جنجال سكوت را ميشكنند و قصد تحميل عقيدة خود را دارند. اگر جاي اين وضع را نظم كهن يا اقلاً دموكراسي متشكل از مردمان آزاد و با تربيت ميگرفت، اين آشفتگي و پريشاني روي نميداد و اين آزادي بي حدّ و حصر و لگامگسيختگي كه در اجراي قوانين پيدا شده، حاصل نميشد.21
به هر روي، آشنايي ما با ديدگاههاي مختلف در اين باب، ميتواند ذهنيت و نگاه ما را در پژوهش تعديل و اصلاح كند. موسيقي دغدغة همة جوامع و ملل متمدن بوده است و هر جامعهاي براي اين موضوع برنامههاي خاصّ خود را داشته است.
منبع:سوره مهر /مجله مقام موسیقایی
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله