بازار نزد عرب جاهلی

حرص و گرایش شدید عرب‌های روزگار جاهلی به تجارت زبانزد بوده است. استرابون (حـ63 ق‌م - بعد از 20 میلادی)، آنان را قومی تجارت پیشه و دلّال خوانده و پُلینی مهین گفته است: «کار مردم عربستان یا تجارت است یا گلّه‌ربایی و
شنبه، 20 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بازار نزد عرب جاهلی
 بازار نزد عرب جاهلی

 

نویسنده: ایرج پروشانی




 

حرص و گرایش شدید عرب‌های روزگار جاهلی به تجارت زبانزد بوده است. استرابون (حـ63 ق‌م - بعد از 20 میلادی)، آنان را قومی تجارت پیشه و دلّال خوانده و پُلینی مهین (1) گفته است: «کار مردم عربستان یا تجارت است یا گلّه‌ربایی و غارت». در تورات نیز وصف ثروت و تجارت دولت‌های قدیم عرب مانند تَدمُر و سَبا و مَعین آمده است. (2) از اینها مهم‌تر اشارات و آیات قرآنی و احادیث نبوی است که بر همین معنی دلالت دارد. به دلیل همین خصلت قومی، در قرآن هشدار داده شده است از تجارتی که از ذکر خدا غافل کند سخت پرهیز شود زیرا تنها تجارت سودبخش و بی‌زوال و بی‌زیان که از عذاب دردناک (آخرت) رهایی می‌بخشد، ایمان به خدا، جهاد در راه او با مال و جان، تلاوت قرآن، اقامه‌ی نماز، و انفاق در راه خداست؛ و آنان که گمراهی را با هدایت معامله می‌کنند سخت زیانکارند و خدا بهترین روزی‌دهنده است. (3) و اما در احادیث نبوی، بازار، مکروه‌ترین و بدترین جای شهر، محل گمراهی و فریب، نبردگاه شیطان، و جایگاه همیشگی شیطان و اعوان او خوانده شده است. (4) البتّه این معانی ناظر به جنبه‌های افراطی و گونه‌های مخرب و ضداخلاق و متمایل به تفاخر و تکاثر و مال‌اندوزی است؛ ورنه، اسلام به اقتصاد سالم و سازنده ارج نهاده و هرگونه سودجویی و بهره‌وری بدون کار و کوشش را مردود دانسته است. با وضع قوانین لازم، از تراکم بی‌تناسب ثروت پیشگیری کرده و با توصیه‌ی امور خیری مانند وقف و هِبَه و صدقه و نذر و کفّاره ایجاد تعادل اقتصادی را رواج داده است. همان‌گونه که کسب لغو را مردود شمرده، تحصیل مال از راه حلال و مشروع را، به شرط آنکه سبب دوری و غفلت انسان از خدا نشود و او را به جهاد با اموال خود توفیق دهد، مباح دانسته است. حضرت محمّد، (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم)، خود پیش از بعثت به امر تجارت اشتغال داشتند و اجداد و عمو و پدر پیامبر نیز در کار تجارت بودند. خلفا نیز عنایتی خاص به تجارت نشان می‌دادند. ابوبکر و عثمان، بزّاز بودند. عمر در دوره‌ی جاهلی به تجارت پرداخته و توانگر شده بود. او دلال بود و برای مردم به عنوان میانجی، اشتر و خر کرایه می‌کرد و حقی دریافت می‌‌داشت. امام علی، (علیه‌السلام)، وقتی به خلافت رسید بر تجارت و احوال و اهمیت آن آگاهی داشت و در حق تجّار و پیشه‌وران سفارش‌های نیکو می‌فرمود؛ آنان را سرمایه‌دارانی می‌دانست که با سرمایه‌های خویش نیازهای مردم را فراهم می‌آورند. (5) در عصر جاهلی بازارهای عرب دو گونه بودند: بازارهای شهری (اسواق الحَضَر) که ثابت بودند و بازارهای موسمی (اسواق‌الموسمیه) که در زمان معینی از سال (معمولاً در یکی از ماه‌های حرام در ناحیه‌ای بی‌طرف و دور از کشمکش‌های قبیله‌ای) برپا و پس از مدتی محدود برچیده می‌شدند. اطلاعات موجود در متون تاریخی درباره‌ی بازارهای موسمی بیش از بازارهای ثابت شهری است. بعضی از محققان عرب از اشارات موجود در متون و به خصوص از راه بررسی واژگان بر جای مانده از آن روزگار برداشت‌هایی درباره‌ی بازارهای شهری کرده‌اند. در این بازارها که در شهرها، قرا، و آبادی‌ها برپا می‌شد مردمِ اندک مایه، کالاهای خود را یا بر زمین یا بر سکوهای ساخته شده (دکّه) و یا بر بساطی گسترده‌ می‌چیدند. اما فروشندگان بزرگ‌تر و بازرگانان در دکان‌هایِ دردار (حانوت/ مبیعه) جای داشتند که در شب بسته می‌شد. عمل خرید و فروش آنها (بیع/ مبایعه) با یک بار زدن کف دست طرفینِ معامله بر یکدیگر (صَفقَه) صورت می‌گرفت. پیشه‌وران و اصناف مانند تمّار (خرمافروش)، نجّار، بزّاز، سّلاخ، و جزّار (قصّاب، گوشت‌فروش) در کنار هم جمع بودند و به نام خود راسته یا بازاری مخصوص داشتند. مثلاً به بازار شتر و گاو و گوسفند «مِربَد» گفته می‌شد. در متون به نام‌هایی مانند سوق‌التمّارین، سوق‌البزّازین، سوق‌الجزّارین، و سوق‌النجّارین بر می‌خوریم. در این بازارها همه‌گونه کالا خرید و فروش می‌شد. قبایل عرب، خواربار و آذوقه‌ی سالیانه‌ی خود را از بازارهای شهری تهیه می‌کردند. کالاها به دو دسته‌ی اصلی تقسیم می‌شد: خواربار و کالاهای عطاری، و سایر کالاها. در قرا و شهرها بازارهای محلی نیز وجود داشت. مکّه و مدینه بازارهایی محلی داشت که اِشراف و نظارت بر آنها با بزرگان قوم بود که حقوق و عوارض حکومتی (ضرائب) را دریافت می‌داشتند و مراقبانی (عامل‌السّوق) بر بازارها می‌گماشتند. گفته‌اند که عمر، سائب بن‌یزید و سلیمان‌بن ابی‌خَیثَمه و عبدالله بنُ‌عتبةبن‌مسعود را بر بازار مدینه گماشته بود تا از قانون‌شکنی منع کنند و مالیات‌ها را دریافت دارند. بنابراین، بعید نیست که در یثرب (بعدها مدینه) این شیوه، استمرار رسمی کهن بوده باشند. (6)
عرب‌ها در عصر جاهلی چندین بازار موسمی در نقاط مختلف جزیرةالعرب داشتند که در ایام معیّنی از سال برپا می‌شد. ساکنان جزیره و سایر قبایل، به نوبت از بازاری به بازار دیگر می‌رفتند و در این رفت‌و آمد به خرید و فروش و تجارت می‌پرداختند. از این گذشته در بازارهایی که درخارج عربستان، یعنی در عراق و بلاد شام و حبشه تشکیل می‌شد شرکت می‌کردند. به گفته‌ی یعقوبی (7) عرب‌ها در بازارهای ده‌گانه‌ی دوره‌ی جاهلی از جان و مال در امان بودند. البته این تأمین مالی و جانی محدود به ایام برگزاری بازار بوده است، زیرا در آیین اعرابِ دوره‌ی جاهلی شکستن حرمت این بازارها، یعنی تعرض به جان و مال مردم ممنوع بود و مردم به دفاع از آن برمی‌خاستند و در هر بازار گروهی را بدین کار می‌گماشتند. به گفته‌ی یعقوبی، در میان عرب‌ها گروهی دیگر بودند که حرمت ماه‌های حرام و حرم مکه را نگه نمی‌داشتند و در این ماه‌ها نیز تعدّی و تجاوز به جان و مال دیگران را مباح و حلال می‌شمردند و بالتّبع در ایام بازار هم دست از ستم و آزار بر نمی‌داشتند. لذا برای حمایت بازارها از جور این گونه مردم که «مُحِلّون» نامیده می‌شدند و بیشتر از قبایل اسد، طی، بنی‌مکر، و بنی‌عامر بودند، جماعتی از جوانمردان و نیکوکاران بر حمایت از مظلومان و منع ستمکاران از ستم، هم پیمان می‌شدند و مسلّح به محافظت از بازارها می‌پرداختند. به اینان «الذّادَةُ المُحَرِّمون» می‌گفتند و بیشتر از قبایل بنی عَمرو، بنی‌تَمیم، بنی‌حَنظَله، بنی‌هُذَیل، بنی‌شیبان و بنی کَلب بودند. مردم به هنگام حضور در این بازارها سلاح خود را بر زمین می‌نهادند. (8) به عقیده‌ی بعضی از محقّقان غربی برقراری چهار ماه حرام که ضمن آنها همه‌ی مخاصمات کنار گذاشته می‌شد احتمالاً برای این بود که رفت و آمد به این بازارهای موسمی را تا حد امکان تسهیل کند، اگر این نهاد نمی‌بود رسم کین‌توزی قبایل، تجارت را در عربستان کاملاً فلج می‌کرد. (9) تشکیل این بازارها بیشتر برای آن بود که بادیه‌نشینان با فروش مازاد کالاهای خود به تهیه‌ی آذوقه بپردازند. لذا، ورود تاجران بیگانه و غیرعرب در آن منعی نداشت. از سوی دیگر، اجتماعاتی که به هنگام تشکیل این بازارها برپا می‌شد، فرصت خوبی برای نشر و ترویج عقاید و اندیشه‌ها بود. چنان‌که حضرت محمّد، (صلی ‌الله علیه و آله ‌و سلم)، در این مراسم حضور می‌یافتند و قبایل را به اسلام دعوت می‌کردند. بازارهای مشهور عرب و زمان و مکان برپایی آنها در آستانه‌ی ظهور اسلام از این قرار بوده است: سوق دُومَةالجَندَل، در واحه‌ای به همین نام، در ربیع‌الاول؛ سوق هجر، در بحرین، در ماه ربیع‌الآخر؛ سوق عُمان، در بحرین، در جمادی‌الاولی؛ سوق‌المُشَقَّر، در بحرین، در جمادی‌الآخر؛ سوق صُحار، در عمان، در دهه‌ی اول رجب؛ سوق حُباشه، در سرزمین تِهامه در عربستان غربی، در ماه رجب؛ سوق‌الشَّحر، در ساحل دریا بین عمان و عَدَن، در ماه شعبان؛ سوق عَدَن، در خلیج عدن نزدیک باب مَندَب، در ماه رمضان؛ سوق صنعا، در یمن، در نیمه‌ی دوم رمضان؛ سوق عُکاظ، بزرگ‌ترین و مشهورترین بازار عصر جاهلی در وادی بین نخله وطایف، در شوال یا ذی‌قعده؛ سوق حَضَرَموت، در جنوب عربستان، در میان ماه ذی‌قعده؛ سوق ذِی‌المَجاز، نزدیک عُکاظ، در اول ذی‌حجّه؛ سوق مجنّه، نزدیکی مکه و در حوالی موسم حج؛ سوق حِجر، از روی عاشورا تا پایان محرم، و بعضی بازارهای دیگر مانند سوق بدر، سوق بنی قَینُقاع، سوق عثر، و بازارهای کوچک‌تر محلی که محل مراجعه‌ی قبایل و عشایر عرب برای تهیه‌ی آذوقه بود. (10) از این میان سه بازار عکاظ و مجنّه و ذی‌المجاز از لحاظ اجتماعی اهمیت بیشتری داشتند. و از این سه، عکاظ به سبب شأن و مقامی که در شعر عربی یافته بود در شهرت، جایگاه اول را داشت. اِشراف و سرپرستی و گرفتن عُشور در هر یک از این بازارها با بزرگان عرب بود و هر یک به کالایی شهرت داشت مانند سوق هجر به کثرت خرما؛ سوق عدن به ادویه و عطریات؛ سوق صنعا به مروارید و چرم و آهن و سرمه. در بعضی از این بازارها مثل سوق شحر و مِنی، معامله با پرتاب ریگ، و در بعضی دیگر مانند دومة‌الجندل به صورت قمار با سنگ‌ریزه (11) صورت می‌گرفت. اسلام این رسوم را برانداخت. (12)
بزرگ‌ترین و مشهورترین بازارهای موسمی عرب در دوره‌‌ی جاهلی که سالی یک‌بار برپا می‌شد و یکصد و سی‌سال هم در عصر اسلامی پایید، سوق عکاظ بود. گفته‌اند که این بازار به سبب شأن و اهمیت جهانی خود به عنوان مرکز اقتصادی و معنوی جهان عرب، در نوع خود پدیده‌‌ای بی‌مانند بوده است. (13) عکاظ، هم بازاری گسترده و پرمتاع برای تجارت بود، هر میعادگاهی برای سیاست و ادب، و هم عرصه‌ای برای تجلّی خصوصیات قومی و فرهنگی اقوام و قبایل عرب. مردمی چون قریش و هَوازِن و سُلَیم و اَحابیش و عقیق و مُصطَلق بدان آمد و شد داشتند. (14) محل آن که در آغاز، مانند دیگر بازارهای موسمی عرب، پرستشگاهی جاهلی و دارای اَنصاب (بتهای سنگی) و حَرَمی در جوار آنها بود در دشتی پهناور در جنوب شرقی مکه بین نخله و طایف، در فاصله‌ی سه روز راه با مکه و یک روز راه با طایف قرار داشت. اعراب شمالی و جنوبی برای تجارت با قبایل نَجد در همین مکان گرد می‌آمدند و جاده‌های یمن، شام، خلیج‌فارس، و بابِل نیز از همین‌جا آغاز می‌شد. (15) این محل پانزده سال بعد از عام‌الفیل، یعنی اندکی بیش از ربع قرن قبل از ظهور اسلام به صورت بازار درآمد (16) و یک قرن و نیم از بزرگ‌ترین بازارهای جهان عرب بود. به قولی در ماه شوّال و به قولی دیگر در بیست روز آخر ذی‌قعده برپا می‌شد. در آن، تجارتی آزاد، ساده و بی‌هیچ گونه مزد ومالیات برای متولّیان و نگهبانان برقرار بود. (17) اعراب برای جلب نظر مردمِ سرزمین‌های دور و سود بردن از دادو ستد با آنان در موسم حج همه گونه اسباب آسایش خاطر مسافران و قافله‌سالاران را فراهم می‌آوردند، زیرا برای شهری تجاری چون مکه فرصت این گونه دادوستدهای منظم و موسمی دارای کمال اهمیت بود و قریشیان که بازرگانانی زیرک و زبردست بودند می‌دانستند که چگونه از این فرصت مغتنم به نفع اقتصاد و تجارت شهر خویش بهره‌برداری کنند. در این بازار همه گونه کالا از صامت و ناطق، از جمله چرم، غلّات، انواع پارچه، چهارپا، و برده عرضه می‌شد. آنچه از کشورهای دوردست بدانجا می‌آوردند در هیچ بازار دیگری یافت نمی‌شد. گفته‌اند خدیجه، همسر پیامبر، (صلی ‌الله ‌علیه و آله ‌و سلم)، غلام خود، زیدبن‌حارثه، را در این بازار خریداری کرد. چرم عکاظی با اینکه از سرزمین‌های دور می‌آمد، شهرتی بزرگ یافته بود (18) و شاهان بیگانه با آن، کالا مبادله می‌کردند. نعمان‌بن مُنذِر، پادشاه حیره، متاعی، ظاهراً مُشک و عطریات، به این بازار می‌فرستاده که به قیمت آن، برای او کالاهای دیگری از قبیل چرم، حریر، کفش، و پوشاک خریداری می‌شده است. (19) بازرگانان بزرگ با شرکت در آن بازار دست به تجارت‌های عظیمی می‌زدند. با آمدن اسلام وضع این بازار به تدریج دگرگون شد. در احادیث آمده است که در آغاز، اعرابِ مسلمان شده در ایّام حج از ترس گناه دست از تجارت بازداشتند و در نتیجه از رونق بازارهای عکاظ و مَجَنَّه و ذوالمجاز کاسته شد. پس از نزول آیات 195 و 196 سوره‌ی بقره و رفع حرمت تجارت در ایام حج، مسلمانان به خرید و فروش در مکه اکتفا کردند و این امر بر بازارهای جاهلی تأثیر فراوان گذاشت. سپس به علت محدود بودن روزهای بازار در ایّام حج، آشنا شدن مسلمانان با بازارهای کشورهای دیگر، اهمیّت یافتن مدینه در برابر مکه به علت هجرت حضرت رسول، (صلی ‌الله ‌علیه و آله ‌و سلم)، و صحابه، رجحان نهادن حضرتش مدینه را بر مکه، (20) استقرار خلفای راشدین و بیت‌المال مسلمین در مدینه، خروج سادات از مکه، و جز اینها، وضع مالی و اقتصادی مکه دگرگون شد و این شهر از پایگاهی که در تجارت داشت سقوط کرد. (21) عکاظ نیز به تدریج از اهمیت و رواج و رونق افتاد و در سال 129، زمانی که خوارج (حروریّه) در مکه همراه با ابوحمزه‌ی خارجی (متوفی 130) قیام کردند به علت وحشت مردم از غارت و فتنه، این بازار تعطیل، متروک، و برچیده شد. (22)
عکاظ در طول یک قرن و نیم، هم بزرگ‌ترین بازار تجارت بود و هم مهم‌ترین عرصه‌ی سیاست و ادب. خطبای بلندآوازه‌ای چون قُسّ‌بن ساعده ایادی و عمروبن کلثوم و شعرای نامداری چون نابغه‌ی ذُبیانی، اعشی، حسّان‌بن ثابت، و خَنساء در آن شرکت می‌جستند و نیکوترین و تازه‌ترین سروده‌های خود را می‌خواندند. قصاید هفت‌گانه‌ی معروف، به عنوان نمونه‌های فصاحت، در آن‌جا آویخته شده بود. قبایل عرب به زبان خطیبان و شاعران خویش به تفاخر و تکاثر و تنافر و مقارعه و معاظمه در مصائب می‌پرداختند و به شهادت بعضی از روایات، از این شیوه بیش از سودبردن از تجارت و خرید و فروش لذّت می‌بردند. از این روی، پایگاه شاعر و خطیب در این بازار برتر از تاجر و سوداگر بود. در خبر آمده است که پیامبر، (صلی ‌الله ‌علیه و آله و سلم)، قسّ‌بن ساعده را حین خواندن خطبه در این بازار دیده بود و خود آن حضرت در عکاظ و مَجَنَّه و ذی‌المجاز مردم را به دین خدا دعوت می‌کرد. (23)
اوضاع سایر بازارهای عرب نیز از جهت آمد و شد و اجتماع خطیبان و شاعران کم و بیش‌ همین‌گونه بود؛ ولی عکاظ به سبب نزدیکی به مکه، اجتماع حاجیان پیش از شروع مناسک حج، وارد شدن نامش در اخبار رسول، و جای داشتن در سرزمینی که مردمش به زبان وحی سخن می‌گفتند، این گونه بلندآوازه و جاویدان شد و نامش بیش از هر بازار دیگر با شعر و نثر عرب درآمیخت.
از زمانی که عرب‌ها در بلاد شام، عراق، مصر، ایران، و روم شرقی یا در شهرهایی که خود پدید آورده بودند مانند کوفه، بصره، بغداد، و قیروان سکونت گزیدند دیگر مانند روزگار جاهلی به بازارهای موسمی نیاز نداشتند. بنابراین، با برافتادن آثار حیات جاهلی، این بازارها، ناچیز، بی‌اهمیت، و به تدریج تا قبل از پایان قرن دوم هجری برچیده و ناپدید شد و جای خود را به بازارهای شهری واگذاشت. بازارهای اخیر نیز ضمن اینکه بسیاری از خصوصیات روزگار گذشته را نگهداشت، رنگ و بوی نیازهای شهرنشینی جدید را نیز به خود گرفت. بازار مِربَد در بصره که از نخستین بازارهای اسلامی و پرآوازه‌ترین و تاریخی‌ترین آنهاست در حقیقت آیینه‌ای است که هم حیات عرب جاهلی و هم جلوه‌های آغازین تمدّن اسلامی را در خود منعکس ساخته است. (24) بصره در سال هفده در روزگار خلافت عمر خطّاب و به خواست او در جنوب شرقی عراق، نزدیک‌ترین سرزمین به ایران، به صورت شهر درآمد. این شهر در گذشته، محل آمیختگی ملت‌های گوناگون چون ایرانیان و یونانیان و هندیان بود، سرانجام منزلگاه مردان بزرگ شرق و غرب، و بندرگاه بزرگ عراق و دروازه‌ی بغداد و انبار کالاهایی شد که از اکناف جهان به آن جا آورده می‌شد. در عصر عباسیان به صورت بازاری جهانی درآمد و مرکز علما، شعرا، ادبا، کتّاب، فقها، و قُرّا شد.
مِربَد، بازار بزرگ این شهر و میراثدار بازار عکاظ بود. (25) این بازار در اصل جایگاه وسیعی در حومه‌ی غربی بصره، به طرف بیابان، و محل فروش اشتران بود. در دوره‌ی امویان مبدّل به بازار عمومی شد و به تدریج به صورت نمایشگاهی درآمد که در آن هم محافل شعر و ادب برپا می‌شد، هم محلی بود برای عرضه و فروش کالا، هم انجمنی برای گردهمایی و گفتگوی اعراب، و هم گردشگاهی برای اهل بصره. کار بازار مربد چنان به رونق گرایید و محبوب همگان شد که در آن خانه‌های زیبا ساختند و در عصر عباسیان جایگاه تفریح و گشت و گذار مردم شد تا جایی که جعفربن سلیمان هاشمی در عبارت مشهور وصف خانه‌ی خود گفت: «عراق چشم جهان است و بصره چشم عراق و مربد چشم بصره و خانه‌ی من چشم مربد». در زمینه شعر و شاعری، مربد برتر از عکاظ شد و با شمار فراوان شاعران و رجزگویان و جویندگان و مشتاقان فرهنگ و ادب، آن را پشت سر گذاشت و از جهت علمی نیز بر آن امتیاز یافت، زیرا موجب پرمایگی زبان عرب شد. نحویان قواعد خود را پدید آوردند و اصلاح کردند. سخن‌دانان در آنچه اختلاف داشتند پرس‌وجو کردند و از یکدیگر چیزها آموختند. مایه‌ی کتب ادبی اصیلی چون اغانی، امالی، البیان و التبیین، و الکامل از سرچشمه‌ی مربد تراوش کرده است. در محافل این بازار که شعوبیان و مدافعان حقیقت، یکسان از آن بهره‌مند بودند افکار متضاد و گرایش‌های فکری ناهمگون به رویارویی با یکدیگر برخاستند. مربد میدان جنگ جَمَل، یعنی عرصه‌ی شدیدترین جنگ داخلی و بزرگ‌ترین فتنه‌ای شد که در آن ناکثین در برابر علی (علیه‌السلام) شمشیر آخته و نیزه‌ی افراشته برداشتند. زندگی این بازار سه مرحله‌ی مشخص و متمایز دارد. در عهد چهار خلیفه‌ی اول، روزگاری که صحنه‌ی سیاست و جنگ و مصیبت بود، و البته بیشتر عرصه‌ی دادوستد و تجارت. در آن عهد، کویی به نام «دبّاغین» بود که در آن بیشتر خرما، شتر، سلاح، و غنایم جنگی داد و ستد می‌شد.
در دوره‌ی امویان دامنه‌ی رفت و آمد به مربد وسیع‌تر شد. در این دوره، که مردم از جهاد و فتوحات فراغت یافته بودند، فرصت فعالیت‌های ادبی و علمی بیشتر شد. وجود شعرا و رجزخوانان عهد اموی، به ویژه جَریر، فَرَزدَق، اَخطَل، بعیث، راعی، ذوالرُمّه، ابونجم عِجلی، رُؤبه و پدرش عَجّاج سبب شد تا بازار مربد نام‌آورتر شود. در اواخر عهد اموی تا قرن دوم هجری جنبش علمی - ادبی مربد به مرحله‌ی کمال و بالندگی رسید و بزرگان نحو، راویان شعر و ادب، و شاعران، قهرمانان صحنه‌ی مربد شدند. تازگیی این عهد، جنبه‌ی علمی آن بود، یعنی کار ابوعمروبن علاء و اصمعی و مانند ایشان که با آوردن فصحای بادیه‌نشین و شکیبایی در برابر کندذهنی و خشونت ذاتی ایشان، سخن را از زبان آنان می‌ربودند و در دفترهای خود ثبت می‌کردند تا براساس آن قواعد زبان عربی را بنیان گذارند.
در روزگار عباسیان، مربد همچنان برپا بود، اما برای هدفی دیگر. تعصّب قبیله‌ای در این عصر با آمدن پارسیان رو به کاستی نهاد و چون سرانجام نفوذ اینان قوّت گرفت، مردم در شهرهایی چون بصره زندگی اجتماعی نوینی را پیش گرفتند که بیشتر به جامعه‌ی پارسیان می‌مانست. خلفا و امیران از نزاع‌هایی شبیه بدانچه پیشتر میان جریر و فرزدق و اخطل می‌گذشت روی‌گردان شدند. علم و دانش عرصه را بر ادب و شعر تنگ کرد. خطاهای دستوری چندی میان تازه مسلمانان غیرعرب رواج یافت که بر زبان عرب‌های اصیل تأثیر می‌گذاشت. در این دوره، مربد همچنان مقصد شاعران بود؛ اما نه برای مهاجات بلکه برای فرا گرفتن ملکه‌ی شعر از بادیه نشینان و دنباله‌روی از شیوه‌ی آنان. پس بشّار و ابونواس و مانند ایشان به مربد روی آوردند. نحویان و زبان‌شناسان نیز آمدند تا آنچه می شنوند، گردآورند و مدوّن کنند تا به کمک آن بتوانند به تصحیح قواعد نحوی خود بپردازند. اختلاف و تعصب میان مکتب بصره و کوفه در علم نحو شدّت یافت. در این میان مهم‌ترین پشتوانه‌ی بصره مربد بود. در سرگذشت نحویان آمده است که بسیاری از آنها برای فرا گرفتن، به مربد می‌آمدند. در آنجا ادیبان از بادیه‌نشینان، عبارات بلیغ، اشعار متین، و امثال و حکمی را که از پدرانشان به میراث برده بودند می‌آموختند. جاحظ نحو را از اَخفَش، کلام را از نَظّام (متوفی حـ 200)، و فصاحت را شفاهاً از بادیه‌نشینان عرب در مربد فرا گرفت. مربد هم چون عکاظ محل نشر ستایش و سرزنش، شادی دوست و خشم دشمن، صحنه‌ی دعاوی سیاسی و دینی، و دادخواهی و سوگواری و افتخارطلبی بود. بازارهایی چون بازار کُناسه‌ی کوفیان به رقابت با مربد کوشیدند، اما هرگز در این میدان افتخاری کسب نکردند. این شکوه همچنان ادامه داشت تا سرانجام مربد و بصره هر دو رو به ویرانی نهادند و آبادی‌های میان آنها از میان رفت. به گفته‌ی یاقوت حَمَوی میان مربد و بصره حدود 4/5 کیلومتر فاصله بود، این فاصله مربد را به صورت قریه‌ای تنها در میان بیابان درآورد. (26) متأسفانه آگاهی ما از جنبه‌های واقعاً اقتصادی و بازاری و به خصوص طرح و شکل ساختمانی و معماری مربد بسیار اندک است. این بازار به سبب جلب اقسام کالا از همه‌ی اقطار جهان لقب «خزانةالعرب» یافته و به صورت بازار بزرگ جهانی درآمده بود که به قول جاحظ می‌شد از کالاها و بضاعت آن کتابی تصنیف کرد. (27)

پی‌نوشت‌ها

1. ج6، ص 262.
2. لامنس، ص 21؛ افغانی، ص 17؛ مجلة المجمع العلمی العراقی، ج 2، ص 264.
3. جمعه: 11؛ نسا: 29؛ نور: 37؛ صفّ: 10؛ فاطر: 29؛ بقره: 16.
4. مسلم‌بن حجاج، ج 1، کتاب المساجد، ص 464، ش 288، ج 4، کتاب فضائل الصحابه، ش 100؛ ابن‌حنبل، ج 4، ص 81، ج 1، ص 457.
5. افغانی، ص 29-31.
6. جوادعلی، ج 7، ص 365 - 386.
7. 1967، ج 1، ص 239 .
8. یعقوبی، 1366 ش، ج 1، ص 350 - 351؛ جوادعلی، ج 7، ص 369 - 370.
9. د. اسلام. ذیل «سوق».
10. هراوی، ص 14؛ جوادعلی، ج 7، ص 371 به بعد.
11. بیع‌الحَصاة؛ ر.ک. جابری عربلو، ص 65.
12. جوادعلی، ج 7، ص 371، 375، 377 .
13. د. اسلام، ذیل «سوق».
14. جوادعلی، ج 7، ص 377.
15. د. اسلام، همان‌جا.
16. جوادعلی، ج 7، ص 380؛ ازرقی، ص 129 به بعد.
17. جوادعلی، ج 7، ص 379 .
18. جوادعلی، ج 7، ص 379 - 380.
19. دایرةالمعارف فارسی، ذیل «عکاظ».
20. ابن‌خلدون، ص 704 - 705 .
21. جوادعلی، ج 7، ص 385.
22. ازرقی، ص 153 .
23. بکری، ج 5، ص 259 به بعد؛ ابن‌کثیر، ج 3، ص 141.
24. افغانی، ص 393 به بعد.
25. افغانی، ص 407.
26. افغانی، ص 407 به بعد.
27. افغانی، همان‌جا.

منبع مقاله :
پروشانی، ایرج و دیگران؛ (1389)، بازار در تمدن اسلامی، ترجمه‌ی سعید ارباب‌شیرانی، تهران، نشر کتاب مرجع، چاپ اوّل

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما