بومیان آذربایگان، تبریز امروزی را توری (چشمه یا رود گرم) میگفته اند. تا هفتاد- هشتاد سال پیش نیز بیشتر روستاییان پیرامون تبریز، این شهر را توری مینامیدند. امروزه نیز در بعضی از روستاهای اطراف، از جمله در ده قنبر در 22 کیلومتری شوسهی تبریز- آذرشهر، آن را توری مینامند. در نوشتههای کهن (1) نام این شهر به شکل تُوریز آمده است و هنوز هم در زبانهای کردی (2) و تاتی «توریز» و «تُوری» به کار میرود. در کتیبهی سارگُن دوم ( حک: 722 یا 721- 705 ق م)، پادشاه آشور، از تبریز با دژ «تارویی- تارمکیس» (3) یاد شده است که نام تارویی با نام ایرانی شهر، یعنی توری، مطابقت دارد ( در ادامه به این مطلب خواهیم پرداخت) و نشان میدهد که این نام را مادها به این دژ یا شهر داده اند. (4)هامر، مورخ آلمانی، تبریز را به معنای چشمهی آب گرم دانسته و در تاریخ عثمانی نیز «صجاق سو منبعی» (چشمهی آب گرم) ترجمه شده است. اسحاق تیلر نیز تبریز را به معنای «چشمهی گرم» میداند. (5) لرد کرزن نیز تبریز را کلمه ای آریایی مستخرج از تب به معنای «گرم و نیم گرم» و رز و ریز و رش از مصدر «ریختن» میداند و آن را به سبب وجود چشمههای آب گرم مجاورش «گرماریز» معنی کرده است. (6) ویلهلم آیلرس (7) (8) زبان شناس آلمانی، یافتن ریشهی دقیق تبریز را دشوار دانسته و احتمال داده است که تبریز از دو بخش تب و رِز، به معنای «رود آب گرم» تشکیل شده باشد، تپ یا تف به معنای «گرم» (مثلاً در تفتان) و ریز به معنای «جریان داشتن چشمه وجوی» است، مانند «کاریز» و «نیریز». در تقویم البلدان (تألیف در 721) در دو جا آن را «توریز» آورده است (9) و در تالی کتاب وفیات الاعیان، تألیف ابن صقاعی (10) نیز «توریز» آمده است. در نسبت بدین نام، «توریزی» مینوشته اند؛ چنان که ابن بطوطه (11) از شخصی منسوب به توریز نام برده است: «موکل بنا امیر جلال الدین بن الفلکی التوریزی است». (12) فاوست بیزانسی در قرن چهارم میلادی تبریز را «تَورِژ» و «تَورِش»، و اسولیک (13) در قرن یازدهم میلادی «تَورِژ» نوشته اند و واردان در قرن چهاردهم میلادی آن را «تَورِژ» و «دَورِژ» ذکر کرده است. گویا دورژ اخیر از لهجهی عامیانهی ارمنی مشتق شده و اصل کلمه دَ- ای- ورِژ به معنای «این برای انتقام است» بوده است. پس هم منابع ارمنی تأیید میکند که نام شهر در قرن پنجم (بلکه چهارم) میلادی تورژ بوده و هم به فارسی تورز تلفظ کرده اند که در فارسی متداول به معنای «تب ریز» و «تب پنهان کن» و به قول اولیاچلبی (14) «سِتمه دوکوجو» (ستمه: تب، دوکوجو: ریزنده) است و احتمالاً این نام، یعنی «پنهان کنندهی تف و گرما» با جنبشهای آتشفشانی کوه سهند مرتبط بوده است. (15)
بسیاری از باستان شناسان و تاریخ نویسان، از جمله دانژن (16) (خوانندهی کتیبهی سارگن) و دیاکونوف (17) ومینورسکی (18) بر آن اند که جای دژِ «تارویی- تارمکیس»، تبریز کنونی است. از عبارتهای کتیبهی سارگن معلوم میشود که شهر دو باروی تودرتو و خانهها و انبارهای گندم و علوفه و اصطبلهای بزرگ برای نگهداری اسبهای مادی و خندقی ژرف در گرداگرد باروها داشته است. (19) دژ تارویی- تارمکیس جایگاه اسبهای ذخیرهی سواران اورارتو بوده، که آشوریها آن را ویران کردند (20) فاوست بیزانسی که رویدادهای سالهای 344 تا 390 میلادی را به یونانی نوشته، دربارهی جنگهای ایران و ارمنستان در تبریز شرحی داده که پیداست تبریز در سدهی چهارم میلادی شهری آباد بوده و کاخ شاهی و مرکز فرماندهی نظامی داشته است. (21) به جز فاوست، در هیچ یک از منابع پیش از اسلام نام تبریز نیامده است. (22)
آذربایجان در سال 22 در زمان عمر، به دست مغیره بن شعبهی ثقفی فتح شد.(23) در آن زمان، اردبیل معتبرترین شهر آذربایجان بود و ظاهراً تبریز دهکده بود و جزو شهرها به شمار نمیرفت. در زمان خلیفه منصور (136- 158)، حدود 137، در میان عربهایی که در آذربایجان ماندگار شدند، مردی به نام رَوّاد از قبیلهی اَزد، از قبایل مشهور یمن، در تبریز مسکن گزید و پسر او، وجنا با کمک برادرانش، نخستین دیوار شهر را ساخت. (24)
طبری (25) و بلاذری (26) از تبریز و روّاد ازدی و وجنا نام برده و از ساخته شدن باروی آنجا به دست وجنا و برادرانش خبر داده اند. تبریز در نیمهی اول سدهی سوم در دست محمد بن روّاد ازدی بود. (27) این شهر از نیمهی اول قرن سوم کم کم گسترش یافت و اهمیت آن در نظام شهری آذربایجان به اندازه ای بود که متوکل عباسی (حک: 232- 247)، پس از زمین لرزهی سخت ویرانگر تبریز در 224، بی درنگ دستور بازسازی شهر را داد. (28) علاء بن احمد ازدی که از حدود 251 مأمور امور مالی ارمینیه و آذربایجان بود، در 260 در برابر والی جدید آذربایجان، ابوالرِّدَینی عمر بن علی بن مُرّ، مقاومت کرد و کشته شد. (29) بدینسان تبریز مدتی از دست ازدیها بیرون شد. (30) یعقوبی نیز از سکونت روّاد در تبریز، که احتمالاً باعث آبادانی تبریز بوده خبر داده (31) و در کتاب البلدان (32) تبریز را یکی از دوازده استان (کوره) آذربایجان ذکر کرده است. به نوشتهی یاقوت حموی (33) تبریز تا زمان روّاد ازدی، قریه بود، روّاد آنجا را آباد کرد و پس از او پسرش وجنا با برادرانش در آنجا عمارات و قصوری ساختند و آنجا را با حصار و دیواری محکم استوار کردند و مردم در آن شهر ساکن شدند.
در 350، روّادیان، به فرمانروایی ابوالهیجاء حسین بن محمد بن روّاد (34) تبریز را جزو قلمرو شهریاری خود کردند و آنجا را مرکز فرمانروایی خود نمودند. ابن حوقل (35) که در 344 در تبریز بوده، آنجا را شهری زیبا و آبادان و پرجمعیت و پرمحصول و حاصلخیز وصف کرده و گفته است که بازارهای بسیار دارد و قصبه (مرکز) آذربایجان و آبادترین شهر آن است. در 372، صاحب حدودالعالم (36) از کوچکی شهر و نعمت و آبادانی فراوان آن و از بارویی که علاء بن احمد ساخته بود خبر داده است. در 375، مقدسی (37) تبریز را یکی از شهرهای آذربایجان و برتر از مدینه الاسلام و مایهی سرافرازی مسلمانان خوانده و گفته است که مسجد جامعی در میان شهر و نهرهای روان و درختستانهایی در اطراف شهر وجود دارد و تبریز ارزانی و میوهی فراوان و نیکیهای بی شمار دارد. در 378 ابوالهیجاء روّادی، حاکم آذربایجان، درگذشت و پسرش مملان (محمد) جانشین او شد. وی در 388 با لشکری انبوه، از تبریز برای جنگ با ارمنیان خارج شد، اما شکست خورد. سال درگذشت او معلوم نیست و فقط میدانیم که پس از او پسرش ابومنصور وَهسودان به حکومت آذربایجان رسید. (38)
از 410 تا 434 حضور غزها در آذربایجان و تبریز آرامش آنجا را بر هم زد. (39) تبریز که در دورهی فرمانروایی ابومنصور وهسودان روّادی (پایان حکومت: 446) رو به گسترش و آبادانی نهاده بود، در 434 بر اثر زمین لرزه (40) به شدت آسیب دید. در 435 برای شهر برج و بارو ساختند و آنجا را بازسازی کردند. (41) ناصرخسرو که در 438، در تبریز بوده نوشته است: «بعضی از شهر خراب شده بود و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود، و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند». (42) ابن اثیر(43) نیز از ویرانی قلعه و باروی شهر و بازارها و خانهها و قسمت اعظم دارالاماره گزارش داده و نابودشدگان شهر را حدود پنجاه هزار تن ذکر کرده است. اگر در این حادثه یک سوم مردم شهر تبریز هلاک شده باشند، بایستی جمعیت شهر وحومهی آن، پیش از زلزله 120000 تن بوده باشد.(44) ناصرخسرو (45) طول و عرض شهر تبریز را 1400×1400 گام ذکر کرده، یعنی مساحت شهر بیش از یک کیلومتر مربع نبوده است، اما تراکم چنین جمعیت انبوهی در آن مساحت کم امکان پذیر نیست، مگر اینکه این طول و عرض اشتباه بوده باشد. (46)
اعضای خاندان روّادیان تا 446، با چند وقفه، حاکم تبریز بودند. (47) در این سال طغرل سلجوقی، وهسودان را خراجگزار خود کرد، لکن به نوشتهی ابن اثیر (48) در 450، مملان بن وهسودان را به ولایت آذربایجان گمارد. الب ارسلان، جانشین طغرل، در 463 مملان را از حکومت آذربایجان برکنار کرد (49) و به فرمانرواییِ نزدیک به چهارصد سال خاندان روّادی در آنجا پایان داد.(50)
طغرل سلجوقی جشن ازدواج خود را با دختر خلیفهی بغداد در نزدیکی تبریز برپا ساخت. (51) در 497 بین سلطان برکیارق و برادرش محمد صلح برقرار شد و حکومت آذربایجان از سپیدرود تا باب الابواب و دیاربکر و بلاد جزیره و سواحل و شام، و در نتیجه شهر تبریز نصیب محمد شد.(52) پس از محمد، امیر سوقمان قطبی تا 504 بر تبریز و بعضی ولایات آذربایجان فرمان می راند. (53)
آذربایجان در زمان سلاجقهی عراق اهمیت شایانی داشت. در 514، سلطان محمود برای مدتی در تبریز توقف کرد تا وحشتی را که از تاخت و تاز گرجیها در دل مردم تبریز افتاده بود، برطرف کند. به امر او فرمانده سپاه موصل به ولایت آذربایجان منصوب گردید، وی در 516 کشته شد. بعد از وفات محمود (525)، مسعود برادر وی به تبریز رفت. داود، پسر سلطان محمود، او را محاصره کرد و مسعود ناچار شهر را ترک گفت و داود تبریز را مقر حکومت خود ساخت و از این شهر بر اقطاع و تیول بزرگی که آذربایجان و اران و ارمنستان را تشکیل میداد حکومت کرد (526 تا 533). سپس حکومت آذربایجان و اران به اتابک قره سُنقُر، غلام طغرل اول، واگذار شد. وی ظاهراً اردبیل را مرکز حکومت خود کرد. (54) پس از درگذشت او در 535، امیر جائولی (چولی) الطغرلی بر جای وی نشست، (55) اما دیری نگذشت که ایلدگز (حک: 541- 568)، مؤسس سلسلهی اتابکان آذربایجان، بر آذربایجان دست یافت. اتابکان آذربایجان تا 622 در این سرزمین فرمانروایی داشتند. (56)
پینوشتها
1- برای نمونه ر.ک. ابوالفداء، ص 400- 401.
2- مردوخ، ذیل «توریز».
3-Tarui – Tarmakis.
4- ذکاء، 1368 ش الف، ص 152- 153، 197.
5- همان، ص 197.
6- به نقل ذکاء، 1368 ش الف، همان جا.
7- Eilers.
8- آیلرس، ص 16- 17.
9- همان جا.
10- ص 184.
11- ج1، ص220.
12- نیز ر.ک. ذکاء، 1368 ش الف، ص 197.
13- Asolik.
14- ج 2، ص 246.
15- مینورسکی، ص 7.
16-Dangain.
17- دیاکونوف، ص 203.
18- ر.ک. به نقل کارنگ، 1345 ش، ص 173- 174.
19- ذکاء، 1368 ش الف، ص 152، 155؛ نیز ر.ک. مشکور، 1352 ش، ص 391.
20- مشکور، 1349 ش، ص 80.
21- ذکاء، 1368ش الف، ص 156؛ مشکور، 1352ش، ص 392.
22- ذکاء، 1368ش الف، ص 156- 157.
23- ابن فقیه، ص 284.
24- یعقوبی، تاریخ، ج2، ص 371؛ هوفمان، 2000 ص 103.
25- طبری، سلسلهی سوم، ص 1172، در حوادث سال 220.
26- بلاذری، ص 322.
27- ابن خرداذبه، ص 119.
28- حمدالله مستوفی، ص 75؛ امبرسز (Ambraseys) و ملویل، ص 132؛ ذکاء، 1368 ش ب، ص 19- 20.
29- طبری، سلسلهی سوم، ص 1584، 1886؛ ابن اثیر، ج6، ص447.
30- ذکاء، 1368 ش الفف ص 158.
31- یعقوبی، تاریخ، همان جا.
32- یعقوبی، کتاب البلدان، ص 271- 272.
33- یاقوت حموی، ذیل مادّه.
34- ر.ک.کسروی، 1353ش، ص 165.
35- ابن حوقل، ص 335- 336.
36- حدودالعالم، ص 158.
37- مقدسی، ص 378.
38- کسروی، 1353ش، ص 167- 179.
39- همان، ص 179- 204.
40- همان، ص 208.
41- ذکاء، 1368 ش الف، ص 160.
42- ناصرخسرو، ص8.
43- ابن اثیر، ج9، ص 513.
44- مشکور، 1352ش، ص 49؛ امبرسز و ملویل، ص 138.
45- ناصرخسرو، همان جا.
46- مینورسکی، ص 13؛ هوفمان، 2000، ص 105.
47- کسروی، 1353 ش، ص 152- 221؛ هوفمان، 2000، همان جا.
48- ابن اثیر، ج9، ص 650.
49- همان، ج10، ص65- 66.
50- کسروی، 1353ش، ص 214؛ هوفمان، 2000، همان جا؛ ذکاء، 1368 ش الف، ص 161.
51- راوندی، ص 111؛ نیز ر.ک. مینورسکی، ص 13.
52- ابن جوزی، ج17، ص 85؛ ابن اثیر، ج10، ص 361، 382.
53- لین پول، ص 152- 153؛ زامباور، ص 348؛ مینورسکی، ص 13.
54- ابن اثیر، ج 10، ص 568، 597، 603- 604، 674.
55- ابن اثیر، ج11، ص 423؛ میرخواند، ج4، ص 324.
56- مینورسکی، ص 13- 14.
مؤمنی، مصطفی؛ (1389)، تبریزجغرافیا، تاریخ، تهران: کتاب مرجع، چاپ اول