در زمان اتابک ایلدگز تبریز را احمدیلیان، امیران مراغه و رویین دز، اداره میکردند. نصرت الدین محمد بن ایلدگز، مشهور به جهان پهلوان (حک: 571- 582)، قلمرو خود را توسعه داد و پس از تصرف آذربایجان، برادر خود قزل ارسلان را حاکم تبریز کرد. (1) تبریز از زمان قزل ارسلان (حک: 582- 587)، به جای اردبیل، مرکز آذربایجان شد. (2) در دوره ی حکومت نصرت الدین ابوبکر بن محمد (587- 607) که پس از قتل عمویش به حکومت آذربایجان رسید، قلمرو او پیوسته در معرض هجوم گرجیان بود. گرجیان در 607 اردبیل را تسخیر و غارت کردند و تبریز و شمال ایران را تا گرگان عرصه ی تاخت و تاز ساختند. (3) در 610 تبریز نامبردارترین شهر آذربایجان، و شهری آباد و زیبا با باروهای محکم و استوار از آجر و گچ بود. در میان شهر جویها و نهرهای بسیار جریان داشت و پیرامون شهر را باغها و بستانها پوشانده بود. ساختمانهای شهر با آجر سرخِ نقشدار و گچ و در غایت استحکام ساخته شده بود. در این شهر پارچههای عبایی [عتابی؟] و سقلاطون و خَطایی (ختایی) و اطلس و سجاده میبافتند و به سایر شهرهای مشرق و مغرب میبردند. (4) در 617 که مغولان به آذربایجان یورش بردند، مظفرالدین ازبک بن محمد (حک: 607- 622) با بخشیدن مال به مغولان تبریز را از ویرانی حفظ کرد. (5) تبریز در آن هنگام چنان ثروتمند بود که توانست تا سه بار متوالی در 617 و 618 با پیشکش کردن انواع کالا و پارچه با مغولان صلح کند و از بلای ایشان برهد، همچنین نمایندگانی ماهر برای مذاکره داشت. حاکم صوری تبریز، اتابک ازبک بن محمد جهان پهلوان، چندین بار با گریختن به نخجوان و واگذار کردن مذاکرات به دیگران، از برخورد با مغولان پرهیز کرد. در چنین اقداماتی تبریز از وجود کسانی چون شمس الدین طغرایی- که وزیر و از بزرگان سرشناس تبریز بود و پایگاه استواری بین مردم داشت- بهره برد. (6)
در 621 بار دیگر مغولان به تبریز رفتند و از اتابک ازبک خواستند که خوارزمیانی را که به تبریز پناه جَسته بودند تحویل دهد. اتابک از بیم جان، گروهی از خوارزمیان شهر را کشت و سرهایشان را برای مغولان فرستاد و بقیه را اسیر کرد و همراه با مال و پارچه و لباس و چهارپایان بسیار برای ایشان فرستاد. در این زمان 6000 تن از خوارزمیان در تبریز به هلاکت رسیدند. (7) سلطان جلال الدین خوارزمشاه از سوی مراغه به تبریز تاخت و در 27 رجب 622 وارد آنجا شد. اهالی شهر چون او را مردی دلیر و مدافع یافتند و مخصوصاً هنگامی که دیدند وی برای حمله به تفلیس- گرجستان به سرعت آماده شد و راهزنان و ترکمانان قبیله ی ایوائی ( = ایوانیه براشنو- اشنویه) را از دم تیغ گذرانید، بسیار شاد شدند. جلال الدین شش سال در تبریز فرمان راند (8) و در 628 آذربایجان را ترک کرد و مغولان در همین سال بر تمام آذربایجان و مرکزش تبریز که مورد توجه همه بود، استیلا یافتند. (9) حاکم مغول، جورماغون (جرماغون) نویان، از بزرگان و اشراف شهر غرامت کلانی گرفت و امر کرد که پارچه بافان شهر برای خان بزرگ اوگتای قاآن لباسهای خطایی تهیه کنند و مزد آن را اهالی تبریز بپردازند. مالیات سالیانهای نیز برای مردم شهر مقرر کرد و از آنان خواست تا برای خان بزرگ خیمهای بی مانند، با آستر اطلس عالی زرکش، ببافند و در داخل آن پوست سمور و سنجاب به کار برند. (10) تبریز بار دیگر با مذاکرهی ماهرانهی رئیس و قاضی شهر و پرداخت مالیات گزاف سالانه، از ویرانی و غارت در امان ماند. این شهر تا آغاز دورهی هولاکو ابتدا خراجگزار مستقیم مغولان بود، سپس ملک صدرالدین، ایرانی هم پیمان مغولان، حاکم تبریز شد. قوبیلای (خان بزرگ) حکومت هولاکو را بر متصرفات خویش به رسمیت شناخت و هولاکو نیز ملک صدرالدین را به عنوان حاکم تبریز پذیرفت. هولاکو بعد از تصرف بغداد در 654، به آذربایجان رفت و مراغه را پایتخت خود کرد. (11)
تبریز در دورهی حکومت اتابک مظفرالدین ازبک بن محمد (607- 622) و سلطنت جلال الدین خوارزمشاه (617- 628)، پایتخت بود و متناسب با آن کارکرد حکومتی و سیاسی و دفاعی و اقتصادی و مسکونی داشت. به نوشتهی ابن اثیر، « کوشک اتابک ازبک بسیار زیبا و باشکوه و مشرف بر باغهایی بود با اموال بسیار». (12) امور سیاسی را اکابر و اعیان و افاضل و معاریفی چون شمس الدین طغرایی و رئیس نظام الدین (برادرزادهی او) و قاضی القضاه شهر اداره میکردند که با پرداخت وجوه کلان و تدابیر دیگر، مانع ویرانی و کشتار شدند. شمس الدین طغرایی مردی دیندار و منصف و حامی رعایا بود و حتی در دورهی سلطان جلال الدین خوارزمشاه در تبریز، که مقام و منصبی نداشت، جانب مصلحت و رضای رعیت را نگاه میداشت. مغولان به مغان حمله کردند و سلطان جلال الدین به اران کوچ کرد و چون مردم تبریز از شکست او آگاه شدند با اندیشهی تقرب به تاتار (مغولان)، قصد کشتن اتباع سلطان را کردند، اما طغرایی مانع آنان شد. همچنین هنگامی که عامه شورش کردند و شخصی از خوارزمیان را به جزای زشت رفتاری کشتند، طغرایی دستور داد سر دو تن از اوباش را بریده در رهگذر افکندند و بدین گونه نگذاشت که در تبریز خون ناحق ریخته شود و اموال مردم تاراج گردد. (13) حسد و کینه و توطئه و افترا و کشتار مخالفان سیاسی در دورهی سلطان جلال الدین در تبریز بیداد میکرد. (14)
در دوران مغول، تبریز از نظر اقتصادی شهری پرتوان بود؛ کشاورزی و باغستانها میوههای مرغوبِ ارزان داشت و پارچههای ابریشمی نفیس و پارچههای عبایی و سقلاطون و خطایی و اطلس و سجاده آنجا به مناطق دیگر صادر میشد. یاقوت حموی (15) تبریز را شهری آباد و زیبا وصف کرده است. (16) در قرن هفتم علاوه بر بازار تبریز و ساختمانهای عمومی و دولتی و خصوصی، کویهای بسیار و مشهوری نظیر سرخاب و چرنداب و گجیل و ششگلان وجود داشت.
اهمیت تبریز چنان بود که اَباقاخان پسر هولاکو- که قلمرو او از مرزهای مصر در غرب تا آمودریا در شرق بود- در 663 تبریز را پایتخت قلمرو حکومت خود قرار داد. (17) این انتخاب، نقطهی عطفی در سرنوشت شهر تبریز ایالتی بود. با توجه به اینکه قلمرو حکومت اباقاخان هنوز جزء لاینفک امپراتوری مغول به شمارمی رفت، اهمیت تحول تبریز از مرکز ایالت به پایتخت منطقهای بزرگ، هویدا میشود. بدین ترتیب، تبریز در مغرب این امپراتوری عظیم مغولی همان نقشی را پیدا کرد که چند سال پیش از آن، در 659، پکن در شرق دور- از هنگامی که به دست خان بزرگ قوبیلای به پایتختی برگزیده شد- برعهده گرفته بود. (18)
در زمان اباقاخان، در 671 در تبریز زمین لرزه آمد (19) که بر اثر آن بسیاری از خانهها خراب شد و منارههای مساجد افتاد و 250 تن کشته شدند. (20) در 674، قزوینی در آثارالبلاد (21) نوشته که تبریز شهری است مستحکم با باروهای استوار و اکنون پایتخت شهرهای آذربایجان است، در آن چشمههایی روان است و باغها و بستانها پیرامونش را فرا گرفته، این شهر جایگاه نیکیها و کالاها و هنرهاست، در نزدیکی آن گرمابههای فراوانی هست که بیماران و کسانی که دردهای مزمن دارند، برای درمان به آنجا میروند، و از تبریز پارچههای عَتابی و سقلاطون و اطلس و تافته به جاهای دوردست میبرند. (22)
بعد از اباقاخان، احمد تگودار (23) در آلاتاغ/الاداق بر تخت نشست و اسلام آورد. ارغون خان (حک: 683- 690) پس از به قتل رساندن احمد تگودار در جمادی الآخرهی 683 به ایلخانی رسید و تبریز را مقر سلطنت خود کرد و پسر عم خود ابومنصور را به حکومت تبریز گماشت. (24)
ارغون خان، پدر غازان، چون به کار عمارت بسیار مایل بود درموضع «شم» تبریز شهری عظیم بنا نهاد و در آنجا خانههای عالی ساخت و اعلام کرد که هر کس مایل باشد میتواند در آنجا خانهای بسازد و کاریزی جاری گرداند. وی آن شهر را «ارغوانیه» نام نهاد (25) و به این ترتیب، سنگ بنای پایتخت آتی را گذاشت. ارغون خان تجارت بین ایران و اروپا را تشویق میکرد، (26) از این رو تبریز در کانون توجه اروپاییان قرار گرفت. تبریز مرکز علوم دینی نیز بود و از این نظر اعتبار داشت، به طوری که ابوالخیر ناصرالدین عبدالله عمر بیضاوی (27) متکلم و مفسر و فقیه نامور شافعی و از دانشمندان بزرگ عصر مغول، که برای مدتی قاضی شیراز بود، به تبریز مهاجرت کرد و در آنجا به تدریس و تألیف علوم دینی پرداخت و در 675 یا 682 در تبریز وفات یافت. (28)
پس از ارغون خان، فرزند او غازان خان در پایان 694 به مقام ایلخانی رسید. رشد تبریز از نظر معماری و اعتلای فرهنگی در عهد غازان خان و وزیر بزرگ او خواجه رشیدالدین فضل الله روی داد. غازان به فرمان پدرش تربیت بودایی یافته بود و تا 694 دینِ بودایی را تقویت میکرد، (29) اما در اوایل شعبان 694، در محضر شیخ صدرالدین ابراهیم حموی در فیروزکوه اسلام آورد (30) که واقعهای مهم در تاریخ مغولان ایران و نظام کشورداری و سازماندهی شهر تبریز و دیگر شهرهای ایران بود. بنا بر یَرلیغی (فرمانی) که غازان خان در روز اسلام آوردنش صادر کرد، قبول اسلام برای مغولان و اجرای آداب دینی و رعایت عدالت واجب شد و امرا و بزرگان از ظلم به زیردستان منع شدند. (31) از این تاریخ، فضای شهر با بناهای فرهنگی و مجموعه عمارات غازانی و رَبع رشیدی دگرگون شد، بتهای کفار و مشرکان را در هم شکستند و قطعات آنها را در کوچهها گرداندند و کلیساها را به مسجد تبدیل کردند. (32)
دوران حکومت غازان برای تبریز آغاز مرحلهای نو بود. مهم ترین اقدام وی بنای مجموعهی عمارات وقفی و شخص او و نیز احداث غازانیهی تبریز است. از اولین کارهای او تقویت وضع دفاعی شهر، یعنی تعمیر قلعهی تبریز و احداث باروی بزرگ به جای باروی قبلی، بود. (33) حمدالله مستوفی دور باروی تبریز را پیش از حکومت غازان خان 6000 گام (حدود پنج کیلومتر) ذکرکرده است که چندان بیشتر از زمان دیدار ناصرخسرو از تبریز نیست، اما جمعیت تبریز در این بین چنان افزایش یافته بود که در بیرون این باروی در حال ویرانی، جمعیت بیشتری سکونت داشت تا در مرکز شهر. (34) ساختمان سازی دوران ارغون نیز در بیرون باروی شهر، در جلگهی حاصلخیز غرب شهر تبریز که فضای کافی برای لشکریان و امکان فراهم آوردن غذا و آب برای مردم و دام داشت، صورت گرفت، (35) از این رو در دورهی غازان نیاز به ساختن بارویی فراخ تر و پایدارتر به وجود آمد و غازان خان در 702 (36) دستور داد که به هزینهی خود او باروی شهر را بیرون باغها بکشند. (37)
وصّاف طول باروی غازانی دور شهر را 54000 گام یا قریب چهار فرسنگ و نیم ذکرکرده است. عرض دیوارهی آن ده گز بود. (38) این بارو محلهی سرخاب در شمال و ولیان کوه درمشرق و سنجاران/ سنجران در شمال غربی و چرنداب در جنوب و همهی بستانها و باغهای شهر را در بر میگرفت. در باروی جدید پنج دروازهی بزرگ عالی ساختند: دروازهی سردرود یا بغداد در جنوب و جنوب غربی، دروازهی اوجان یا اراک عجم در جنوب شرقی، دروازهی سراورود (سراب) به طرف خراسان در شرق، دروازهی اران در شمال و دروازهی روم در شمال غربی. (39) در فاصلهی بین این دروازهها، هشت دروازهی کوچک ساختند تا به آسانی با مناطق روستایی حومهی شهر ارتباط برقرار شود. سپس غازان خان برای تشویق مردم در آباد کردن شهر، اعلام کرد که هر کسی میتواند در داخل این شهر و اراضی بایر درخت کاری کند و خانه بسازد. (40) تبریز در این دوره، بنا به وصفی که در تاریخ وصاف و نزهة القلوب آمده، ازمشرق به ولیان کوه و از شمال به سرخاب و سنجاران و از جنوب به چرنداب و از جنوب شرقی به گازران و از مغرب به کوچه باغ در داخل باروی شهر محدود بود. (41) اکنون از باروی غازانی اثری نیست. پس از زمین لرزهی سخت 1194، نجفقلی خان دنبلی، بیگلربیگی تبریز، بارویی نو ساخت که هشت دروازه داشت و نام آنها تقریباً با هشت دروازهی کوچک مذکور یکی بود. (42)
از دیگر اقدامات مهم غازان، احداث شهرک غازانیه بود مشتمل بر دروازهها و کاروان سراها و بازارها و حمامها و ابواب البرّ (مراکز خیریه). غازانیه در غرب تبریز در محل «شنب» (شم) برای تجّار فرنگی احداث شده بود. (43) در 702 به دستور غازان در محل شنب یا شام غازان ( در سه ربع فرسخی جنوب تبریز) مجموعه عمارات باشکوهی برپا کردند که از نظر ساختمان و مقصود و ترتیبات دیگر کاملاً متناسب با تصورات اسلامی آن زمان بود. عمارات ابواب البرّ کارکردهای گوناگون داشت ( در ادامه به این مطلب خواهیم پرداخت) و شامل عمارت گنبد عالی یا قبهی عظیمی بود که ابواب البرّ در دوازده ضلع آن قرار داشت؛ به علاوهی کوشک عادلیهی ارغون خانی. تشرّف غازان خان به دین اسلام و توجه او به سنن اسلامی و نیز رسوم شیعی سبب ساخته شدن آرامگاه و ابواب البرّ گردید، چیزی که در فرهنگ مغولی سابقه نداشت. (44)
ساخت گنبد عالی در 697 آغاز شد و در 702 به پایان رسید. (45) این گنبد بر کلیهی آثار ابواب البرّ غازانی در شنبِ غازان مشرف بود و تا قرن یازدهم اعجاب بینندگان را برمی انگیخت. این گنبد در 1020 به دستور شاه عباس اول (حک: 996- 1038) ویران شد تا از مصالح ساختمانی آن و سایر عمارات ابواب البرّ برای بنای قلعهای استفاده شود. (46) به نوشتهی نادرمیرزا قاجار، گنبد عالی و حصار شنب غازان در زمان شاه صفی (1038- 1052) ویران شد. (47) عمارات ابواب البرّ پیرامون گنبد عالی عبارت بود از: مسجد جامع، مدرسهای برای طلاب شافعی مذهب و مدرسهای برای طلاب حنفی مذهب، حکمتیه برای اقامت حکما و تعلیم حکمت، خانقاه، دارالسیاده که مهمانخانهای برای پذیرایی سادات بود، رصدخانه، دارالشفا، بیت الکتب، بیت القانون برای نگهداری دفاتر و قانون نامههای غازانی، بیت المتولی، حوضخانه و آب انبار، گرمابه، مکتب برای ایتام و دبستان و کوشک عادلیه. (48) به نوشتهی خواجه رشیدالدین فضل الله (متوفی 718)، اهالی تبریز شافعی مذهب بودند. (49) حمدالله مستوفی نیز نوشته است که بیشتر اهالی شافعی اند و پیروان ادیان دیگر نیز در این شهر بسیارند. (50) نکان بسیار مهم و آموزنده و بی نظیری در شروط وقف نامهی غازان خان مشهود است. وی تولیت شرعی موقوفات را به خواجه رشیدالدین فضل الله واگذار کرد و (51) خواجه رشیدالدین اولین مقلد غازان بود. رشیدالدین در تبریز مجموعه موقوفاتی به وجود آورد که به بزرگی یک محلهی شهر بود. (52)
تبریز در زمان وزارت خواجه رشیدالدین و با احداث رَبعِ رشیدی در محلهی ولیان کوه در مشرق شهر، (53) به قرینهی غازانیه در غرب شهر، آبادتر گردید. در زمان غازان پس از آنکه قلمرو ایلخانان از نظر سیاسی از امپراتوری مغول جدا و مستقل شد، با حمایت خواجه رشیدالدین مناسبات ایران و چین ادامه یافت. (54)
خواجه رشیدالدین، شهرستان رشیدی را با کارکرد استحفاظی ساخت و بنا بر وقف نامهی آن، این شهرستان مشتمل بود بر ربع رشیدی (مجموعهی بناهایی با کارکردهای دینی و آموزشی و طبی و عام المنفعه که «ابواب البرّ رشیدی» نیز نامیده میشده است)، بازار و کاروان سراها، محلههای صالحیه و رَبَض بالا و ربض پایین، باغ رشیدآباد و فتح آباد و فضاهای مسکونی و یا ذخیره، باغها و کهریز (کاریز)ها برای کشاورزی، راههای درون شهری، بارو و دروازهها. در این وقف نامه نحوهی سکونت در شهرستان رشیدی مشخص شده است. (55) شهرستان رشیدی بین سالهای 707 تا 718، چنان که از مکتوب پنجاه و یکم مکاتبات رشیدی برمی آید، (56) رشد و توسعهی عظیمی یافته بود، اما بعدها همهی این گنجینهها دستخوش جهل و خشونت قدرتمندان شد و موقوفات، که هستی بخش ابواب البرّ رشیدی بود، ضبط و تصرف شد و ابواب البرّ رشیدی از میان رفت. سلطان اویس جلایر در رمضان 759 وارد تبریز شد و در ربع رشیدی سکونت کرد و در جمادی الاولی 776، در همان جا درگذشت. (57) در حوالی 787 نیز امیر غیاث الدین ولی مازندرانی، که از تبریز خارج شد، در ربع رشیدی اقامت کرد تا تیمور به آذربایجان آمد و او را کشت. (58) در 1019 شاه عباس کبیر که میخواست برای مقابله با عثمانیان در تبریز دژی پدید آورد، بر روی بخشی از ویرانههای ربع رشیدی که مسلط بر شهر بود، با سنگ و اجر بناهای رشیدیه و شنب غازان و مقبره الشعرا و سنگهای گورستان گجیل، برج و بارو ساخت. (59) زمین ربع رشیدی اکنون جزو محلهی باغمیشه است. (60)
غازان خان در 703 درگذشت. جسد او را در آرامگاهش در شنب غازان به خاک سپردند و فرزندش، الجایتو، معروف به خدابنده (703- 716)، جانشین او شد. خدابنده نیز خواجه رشیدالدین را وزیر کرد و الجایتو در نزدیکی زنجان شهری به نام سلطانیه ساخت و آرامگاهش را نیز در همان جا بنا کرد و در 713 سلطانیه را پایتخت جدید ممالک ایلخانی نمود. در زمان او تبریز مقام و اهمیت خود را از دست نداد، اما در آنجا کار مهمی نیز صورت نگرفت، جز اینکه بر گسترش و آبادی شهر افزوده شد و در درون باروی غازانی، کویها و خانهها و کوچهها و بازارهای جدید پدید آمد. (61) تبریز تا زمان الجایتو مرکز امرای مغول بود و چیزی نگذشت که شهرت آن از بغداد بیشتر شد. (62)
شهر تبریز در زمان ایلخانان مغول، از اَباقاخان تا الجایتو، رونق اقتصادی و شکوه فرهنگی داشت؛ فرستادگان خان بزرگ، شاهزادههای قلمرو مغول، فرمانروایان هند و مصر، سفیرانی از اروپا، نمایندگانی از روم شرقی و نیز فرستادگان پاپ، در آنجا یکدیگر را ملاقات میکردند. (63) در این دوران، غازان خان و الجایتو برای ایجاد مناسبات با مغرب زمین تلاش میکردند. (64) در همهی این ملاقاتها زبان فارسی وسیلهی ارتباط بود و اعتبار جهانی زبان فارسی رسماً از همین عصر آغاز شد. (65)
ابوسعید، فرزند دوازده سالهی الجایتو، در 716 به جای او نشست. وی آخرین ایلخان مقتدر دودمان مغول بود. در این دوره، خواجه تاج الدین علیشاه گیلانی/ جیلانی، از 711 تا 724، در بیرون محلهی مهادمین (مهادمین/ مادمیثن/ نارمیان/ مارمیان) در زمینی به مساحت تقریبی ده هکتار، مسجد و آرامگاهی برای خود ساخت که از شاهکارهای معماری است. این مجموعه به «ارگ علیشاه» معروف است و ویرانه اش در میان شهر باقی است. محل به جا ماندهی مسجد، که 63000 متر مربع مساحت دارد، اینک مصلای امام خمینی(ره) نامیده میشود. (66) به نوشتهی حمدالله مستوفی، وزیر خواجه تاج الدین علیشاه گیلانی در تبریز در خارج محلهی مهادمهین مسجد جامع بزرگی ساخت که صحنش دویست و پنجاه گز در دویست گز بود و در آن صفهای بزرگ، از ایوان کسری در مداین بزرگ تر، ساخت، اما چون در ساختنش تعجیل کردند، فرو ریخت، در آن مسجد انواع تکلفات کرده سنگ مرمر فراوانی به کار بردند. (67) سفرنامه نویسان و مورخانی که مسجد را از نزدیک دیده اند، از آن یاد کرده اند. کاتب چلبی، مورخ مشهور عثمانی که در 1045 به تبریز رفته، در جهان نما دربارهی مسجد علیشاه و تخریب دیوارهای آن در حملهی عساکر عثمانی مطالبی نوشته است. (68) از مجموع سفرنامهها و گزارشها چنین برمی آید که این عمارت مسجد جامع یکی از بهترین و عظیم ترین بناهای آن عصر به شمار میرفته و گویا مسجد جامع عبارت بوده است از یک محراب و طاق بسیار بلند که بالای سه دیوار عریض و طویل قرار گرفته بود و در قسمت شمالی مسجد، صفهای وسیع و در هر یک از طرفین صفه، منارهای بلند ساخته بودند، اکنون طاق و منارهها بر اثر زلزلههای شدید از بین رفته، لیکن سه دیوار بزرگ و بلند آن با محراب مسجد باقی است. تاج الدین علیشاه (متوفی 724) را در جنب همین مسجد دفن کردند. (69)
در دوران حکومت ابوسعید بهادرخان (0717- 736)، اودریک(70) در سفرنامهی مختصر خود به زبان لاتین دربارهی تبریز چنین میگوید که شهری است به غایت باشکوه که در آن بیشتر از هر شهر بزرگ جهان کالاهای گوناگون به چشم میخورد، و بر روی زمین هیچ خوراک و کالایی پیدا نمی شود که از آن در تبریز انبارهایی وجود نداشته باشد. از نظر جغرافیایی، تبریز جایی بی مانند است و وفور نعمت در آنجا به حدی است که هر چه را انسان به چشم میبیند به دشواری میتواند باور کند، زیرا تقریباً از کلیهی نقاط جهان سوداگران با این شهر دادوستد دارند. (71)
اودریک، با استناد به گفتهی عیسویان تبریز، آورده است که عواید امپراتور ایران، ابوسعید بهادرخان، از یک شهر، به مراتب از درآمدی که پادشاه فرانسه از تمامی کشورش دارد، فزون تر است. از نوشتههای او دو نکتهی جالب توجه مستفاد میگردد: فراوانی عدهی پیروان دین مسیح در ناحیهی آذربایجان و وجود معدن بزرگی از نمک در نزدیکی شهر تبریز که به قول وی، همهی مردم بدون آنکه به کسی پشیزی بدهند، تمام نیازهای خود را از آنجا رفع میکردند. (72)
ابن بطوطه، که در 727 در تبریز اقامت کرده نوشته است که او و همراهانش در خارج شهر در محلی به نام شام (شنب) منزل کردند. قبر غازان خان پادشاه عراق در این محل بوده و بر سر قبر او مدرسهی زیبایی با زاویهای بنا کرده بودند و در این زاویه طعام داده میشد که عبارت بود از نان و گوشت و حلوا و برنج. فردای آن روز از دروازهی بغداد وارد تبریز شده و به بازار بزرگی که بازار غازان خان نامیده میشد، رسیده بودند که به گفتهی او از بهترین بازارهایی بوده که وی در همهی شهرهای دنیا دیده بود، هر یک از اصناف در این بازار محل مخصوصی داشتند و در بازار جوهرفروشان از انواع جواهرات چشم خیره میشد. سپس به مسجد جامعی رسیدند که وزیر علیشاه معروف به گیلانی آن را ساخته بود و در بیرون آن از دست راست مدرسهای و از دست چپ زاویهای وجود داشت و صحن آن با سنگهای مرمر فرش شده و دیوارها با کاشی پوشانده شده بود و جوی آبی از وسط آن میگذشت و انواع درختان و موها و یاسمین در آن بود. هر روز بعد از نماز عصر، در صحن این مسجد قرآن تلاوت میشد و مردم برای شرکت در این قرائت در آنجا گرد میآمدند. (73) به نوشتهی حمدالله مستوفی در 740، شهر تبریز باغستان بسیار دارد و آب مهران رود که از کوه سهند میآید و آب نهصد و چند کاریز به آن باغها میریزد که باز هم کافی نیست و آب این کاریزها و رود همه مِلک شخصی است، به جز کاریز زاهده دردروازهی ری و کاریز زعفرانی در دروازهی نارمیان و دو دانگ از کاریز رشیدی در ششگلان که سَبیل (عمومی) است. هوای تبریز به سردی مایل است و آبش گواراست و آب رودش بهتر از کاریز و آب کاریز بهتر از چاه است. مردم آنجا سفیدچهره و زیبا و متکبرند، فقیر و غنی کارمی کنند و در آنجا ثروتمند بسیار است. مقابر در چند جا، ازجمله سرخاب و چرنداب و گجیل و شام و ولان کوه و سیاران/ سیاوان، پراکنده است. در این مقابر مزارات متبرک بسیار است. (74) وی همچنین از مقبره الشعرا نام برده است (75) که مدفن چند تن از شاعران پارسی گوی و نشانهی سابقهی زبان فارسی در تبریز است.
با مرگ ابوسعید در اواخر 735، دورهی فرمانروایی خانهای بزرگ مغول در ایران پایان یافت. چون ابوسعید فرزندی نداشت، نوادهی برادر هولاکوخان، به نام آرپاکاون یا ارپاخان را به پادشاهی برگزیدند. در زمان حکومت این خان ( سیزدهم ربیع الآخر تا چهارم شوال 736)، خواجه غیاث الدین محمد وزیر ( فرزند خواجه رشیدالدین) را همچون پدرش کشتند و در پی آن ربع رشیدی برای بار دوم تاراج شد. (76) از 736 تا 759 تبریز در میان خانهای کوچک و امرای مغول دست به دست میگشت. در جمادی الاولی 741 به فرمان امیر علاءالدین شیخ حسن کوچک، ساخت مجموعهی بزرگی از مسجد و مدرسه و خانقاه آغاز شد و کار آن در ذیحجّهی 743 پایان یافت. (77) این مجموعه همان است که امروزه به بخشی از آن «مسجد استاد- شاگرد» میگویند، اما در گذشته آن را به نام بانی اش «علائیه» یا به مناسبت نام خان زمان «سلیمانیه» میگفتند. دربارهی سبب نامگذاری آن به «استاد- شاگرد» گفته اند که چون کتیبههای آنجا نوشتهی استادّ خط خواجه عبدالله صیرفی و شاگردش حاجی محمد بندگیر بوده اند، به این نام شهرت یافته اند. اکنون از آن ساختمانها و کتیبهها چیزی بر جای نیست. این مسجد سه بار تعمیر اساسی شد: در عهد نایب السلطنه عباس میرزا، در 1295 و در 1338. (78) اکنون این مسجد در کنار خیابان فردوسی تبریز، در محلهی قدیمی مهادمین واقع است.
پینوشتها
1- ابن اثیر، ج11، ص 423.
2- مینورسکی، ص 14.
3- ایرانیکا، ذیل «اتابکان آذربایجان».
4- یاقوت حموی، همان جا؛ نیز ر.ک. مشکور، 1352ش، ص 419.
5- یاقوت حموی، همان جا؛ ابن اثیر، ج12، ص 374، 382.
6- هوفمان، 2000، ص 106.
7- ابن اثیر، ج12، ص 420- 421؛ نیز ر.ک. مشکور، 1352ش، ص 422- 423.
8- میرخواند، ج4، ص 427- 428؛ نیز ر.ک. مشکور، 1352ش، ص 430.
9- ابن اثیر، ج12، ص 475- 476.
10- ابن اثیر، ج12، ص 502- 504؛ مینورسکی، ص 17، 18؛ اقبال آشتیانی، 1364ش، ص143؛ مشکور، 1352ش، ص 433.
11- هوفمان، 2000، ص 107؛ مینورسکی، ص 18.
12- ابن اثیر، ج 12، ص 377، 382؛ نیز ر.ک.مشکور، 1352ش، ص 423.
13- نسوی، ص141، 145، 252؛ نیز ر.ک. مشکور، 1352ش، ص429.
14- برای نمونه ر.ک. نسوی، ص 145-146؛ نیز ر.ک. مشکور، 1352ش، ص426.
15- یاقوت حموی، همان جا.
16- مشکور، 1352ش، ص419.
17- یان، ص201-202؛ اشپولر، ص330.
18- یان، همان جا؛ مؤمنی، ص31.
19- ر.ک. رشیدالدین فضل الله، 1362ش، ج2، ص766.
20- خواف، ج2، ص342؛ ذکاء، 1368 ش ب، ص50-51، امبر سز و ملویلف ص145.
21- قزوینی، ص227.
22- نیز ر.ک. ذکاء، 1368 ش الف، ص162.
23- دربارهی او ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «تگودار، احمد».
24- مشکور، 1352 ش، ص 442- 444.
25- رشیدالدین فضل الله، 1362ش، ج2، ص823.
26- مشکور، 1352ش، ص452.
27- دربارهی او ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بیضاوی».
28- مشکور، همان، ص459.
29- اشپولر، ص187.
30- رشیدالدین فضل الله، 1362ش، ج2، ص900- 903.
31- اقبال آشتیانی، 1364ش، ص259 .
32- همان، ص260.
33- هوفمان، 2000، ص171.
34- حمدالله مستوفی، ص76.
35- هوفمان، 2000، ص108.
36- وصّاف الحضره، 1346ش، ص231.
37- همان جا.
38- وصّاف الحضره، 1269، ص385.
39- هوفمان، 2000، ص109؛ مشکور، 1352ش، ص50-51.
40- وصّاف الحضره، 1269، ص385؛ نیزر.ک. مشکور، 1352ش، ص470.
41- مشکور، 1352ش، ص50.
42- اعتمادالسلطنه، 1367-1368ش، ج1، ص551؛ امبرسز و ملویل، ص172-173.
43- رشیدالدین فضل الله، 1358، ص206.
44- رشیدالدین فضل الله، 1358، ص207- 208.
45- وصّاف الحضره، 1346ش، ص229.
46- یان، ص207.
47- نادرمیرزا قاجار، ص89.
48- رشیدالدین فضل الله، 1358، ص209- 224؛ وصآف الحضره، 1269، ص382- 383؛ همو، 1346ش، ص229- 231.
49- رشیدالدین فضل الله، 1356ش، ص177.
50- حمدالله مستوفی، ص77.
51- وصّاف الحضره، 1346ش، ص231.
52- هوفمان، 1379ش، ص130.
53- حمدالله مستوفی، ص76.
54- رشیدالدین فضل الله، 1362ش، ج1، ص14، 18؛ بارتولد، ج1، ص123- 126؛ اشپولر، ص222-225.
55- رشیدالدین فضل الله، 1356ش، ص42- 43، 175.
56- رشیدالدین فضل الله، ص315- 321.
57- مشکور، 1352ش، ص589- 591.
58- همان، ص608.
59- ذکاء، 1368 ش الف، ص172.
60- هوفمان، 2000، ص113.
61- ذکاء، 1368ش الف، ص172؛ مشکور، 1352ش، ص492- 493.
62- گابریل، ص56- 57.
63- یان، ص202.
64- اشپولر، ص230- 231.
65- یان، ص203.
66- «وقف نامهی مصلای امام خمینی(ره) تبریز»، ص47.
67- حمدالله مستوفی، ص76-77.
68- نخجوانی، ص28 .
69-همان، ص32- 34.
70- Odoric.
71- به نقل طاهری، ص78.
72- به نل طاهری، همان جا.
73- ابن بطوطه، ج1، ص241- 242.
74- حمدالله مستوفی، ص77- 78.
75- همان، ص89.
76- حافظ ابرو، بخش 1، ص143- 151.
77- همان، بخش 1، ص166.
78- ابن کربلائی، ج1، ص567؛ ذکاء، 1368 ش الف، ص177- 178؛ مساجد تاریخی، ص 13.
مؤمنی، مصطفی؛ (1389)، تبریزجغرافیا، تاریخ، تهران: کتاب مرجع، چاپ اول