نویسنده: یان نی یدره
مترجم: روحی ارباب
مترجم: روحی ارباب
داستانی از لتونی
روز پتر کبیر از پیرمردی پرسید که چرا موی سر او سفید و ریشش سیاه است؟ پیرمرد جواب داد:- چون که موهای سرم از موهای ریشم بیست سال بزرگتر است. معمولاً موی ریش از بیست سالگی میروید، در حالی که موی سر از وقتی که به دنیا میآییم روی سر ما هست.
پتر از این جواب خوشش آمد و به پیرمرد امر کرد که این مطلب را به کسی نگوید، مگر پس از این که بیست بار پتر را ببیند.
چندی بعد پتر تمام افسران و درجه داران ارتش را به جشن مجللی دعوت کرد و از آنها پرسید که چرا موی سر سفید و موی ریش سیاه است. پتر به هر یک از افسران مهلتی داد و اجازه داد که شهرها را گردش کنند و جواب این سؤال را پیدا کنند. پس از مدتی همه محزون و غمگین برگشتند؛ زیرا هیچ کدام جواب درست نیافته بودند.
یکی از افسرها دربارهی پیرمرد دانایی که معما را حل کرده بود مطلبی شنید و نزد او رفت. پیرمرد حاضر شد جواب بدهد ولی قبل از جواب دادن بیست سکه یک روبلی خواست، زیرا روی سکههای یک روبلی تصویر نیم تنهی پتر کبیر حک شده بود. افسر پولها را به پیرمرد داد و جواب درست را گرفت و با خوشحالی رفت.
پتر خیلی غضبناک شد و دستور داد که پیرمرد را نزد وی بیاورند. پیرمرد گفت که درست به دستور ولینعمت خود رفتار کرده است. بعد بیست سکه و بیست تصویر پتر را نشان داد و گفت:
- چون بیست بار تزار را دیدم پس مطلب را به این افسر گفتم.
پتر از این تدبیر پیرمرد هم تعجب کرد و دوباره افسران و درباریان را به جشن دعوت کرد و پیرمرد را دست چپ خودش نشانید. در موقع خوردن غذا پتر زد روی شانه چپ افسری که پهلوی او نشسته بود و امر کرد که او به شانهی چپ افسر پهلویی بزند و به ترتیب ادامه پیدا کرد تا نوبت به پیرمرد رسید. پیرمرد جرئت نکرد که به شانهی چپ تزار بزند و به جای آن این سؤال را طرح کرد:
- اگر مسافری به نقطهای رسید که چهار راه داشت، چه طور باید رفتار کند؟
پتر جواب داد که یقیناً باید برگردد. پیرمرد فوراً زد روی شانه راست افسری که پهلوی او نشسته بود و ضربتها به همین ترتیب برگشت بدون این که از پیرمرد کار خطایی سر زده باشد.
پتر به پیرمرد هدایای زیادی داد و از آن پس از تدبیر و فکر او در حل کارها مدد جست.
منبع مقاله :
نی یدره، یان؛ (1382)، داستانهای لتونی؛ ترجمهی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم