دورهی سی و هفت سالهی پهلوی دوم - از آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی (26 شهریور 1320) تا پایان سلطنت او و سقوط سلسلهی پهلوی (22 بهمن 1357) - را به جهت شاخصهای سیاسی میتوان به چهار دورهی فرعی تقسیم کرد: دورهی اول، از 1320 تا 1325ش؛ دورهی دوم، از 1325 تا 1332 ش؛ دورهی سوم، از 1332 تا 1342 ش؛ دورهی چهارم، از 1342 تا 1357 ش.
دورهی اول.
محمدرضا پهلوی در اوضاع و احوالی به سلطنت رسید که پدر وی از سلطنت خلع و از ایران اخراج شده و کشور از دو سو به اشغال نیروهای متفقین (1) درآمده بود. حکومت شاهی جوان و بیتجربه و در عین حال ضعیف النفس و سست اراده، از پی حکومت دیکتاتوری خوفناک و ساقط شده، آن هم در حالی که انگلستان و شوروی عملاً و مستقیماً در امور داخلی و خارجی کشورِ اشغال شده مداخله میکردند، و پیامدهای ناشی از خلأ قدرت نیز نظام سیاسی و اداری و تشکیلات ارتش را به هم ریخته بود، آغاز نویدبخشی برای عصر سیاست جدید نبود. دولت حتی از عهدهی ادارهی امور جاری مملکت و تأمین هزینههای اولیه و خواستهای سادهی مردم بر نمیآمد. آشفتگی اوضاع و ناتوانی در تمشیت امور به حدّی رسیده بود که تشکّلهای سیاسی فراوان، چه به نیّت نجات کشور و چه به مقاصد دیگر، از جمله تصرّف قدرت، در هیئت احزاب و گروهها و دستههای سیاسی، در مدتی کوتاه ظاهر شد. (2)طیف گستردهای از گرایشهای سیاسی، از راست افراطی گرفته تا چپ رادیکال، که عمدتاً هم از پشتیبانی حقیقی مردم برخوردار نبودند، در برابر هم صف آرایی کردند. گستردگی این طیف پر تعارض را شاید فقط تضاد منافع گروهی، وابستگی به قدرتهای خارجی و فرصت طلبی در اوضاع آشفته توجیه میکرد. در میان تشکّلهای سیاسی، از همه بزرگتر و فعالتر و سازمان یافتهتر و نیز مؤثرتر حزب تودهی ایران بود که چند روز پس از آزادی رهبران آن از زندان رضاشاه، در مهرماه 1320 تشکیل یافته بود. (3) این حزب در بخشهایی از جامعه به سرعت نفوذ کرد و با پشتیبانی مستقیم و غیر مستقیم اتحاد شوروی، زمینه را برای تقویت نفوذ این کشور در ایران فراهم ساخت. جنبشهای سیاسی جدایی خواه در آذربایجان و کردستان و متمایل به شوروی، در نهان از پشتیبانی فکری و تشکیلاتی این حزب بهرهمند بودند. دفاع آشکارا از اعطای امتیاز نفت شمال ایران به اتّحاد شوروی در نشریات وابسته به حزب، یکی از نشانههای وابستگی این تشکیلات سیاسی بود که در جبههی مخالفان واکنشهای تندی برمیانگیخت و مآلاً تشنّجهای داخلی و برخوردهای سیاسی را تشدید میکرد.
دولت آمریکا از همان آغاز حضور متفقین در ایران، به جلب نظر دولت ایران به سوی خود و در جهت منافعی که داشت اقدام کرد ودر 20 اسفند 1320/10 مارس 1942 ایران را برای بهرهمندی از کمکهای وام و اجاره واجد شرایط شناخت. (4) فرانکلین روزولت در یادداشتی خطاب به مدیر اجرایی «وام و اجاره» نوشت که «دفاع از دولت ایران» با توجه به موضوع دفاع از ا مریکا «امری حیاتی» است. (5) دو سال بعد دو قرارداد نظامی میان ایران و امریکا منعقد شد که به موجب آنها دو هیئت مستشاری نظامی برای بازسازی ارتش و ژاندارمری از امریکا به ایران آمدند. گرچه به نظر میرسید که امریکاییان مطامع استعماری انگلیس و اغراض سیاسی شوروی را در ایران ندارند، ورود آنها به ارتش و پرداختن به جزئیات مسائل محرمانهی نظامی، آن هم در بالاترین ردههای سیاست گذاری و برنامه ریزی و ادارهی نظامی، عملاً آغاز مداخله در یکی از حسّاسترین مقدرات کشور بود، به ویژه آنکه ورود هیئت نظامی امریکا به ایران با ورود هیئت امریکایی دیگری به سرپرستی دکتر میلسپو، که سابقهی خدمت در ایران داشت و به مسائل اقتصادی ایران تا حدّ زیادی مسلّط بود، مقارن شد و به حضور امریکاییان در ایران معنای دیگری بخشید. (6) دولت اتحاد شو روی و ایادی و وابستگان آن نیز از طریق جرایدی که در اختیار داشتند، از هیچ گونه تبلیغ علیه همکاری ایران و امریکا و اعمال فشار برای به دست آوردن امتیازات بیشتر فروگذار نمیکردند. بحران آذربایجان و کردستان، و این که شاه و هیئت حاکمه این دو بخش حساس کشور را با تهدید جدّی جدایی خواهی روبرو میدیدند. (7) و کمونیسم جوان و مهاجم و در حال پیشرویِ روسی را از هر حیث خطر مهلکی برای ایران میدانستند، اندیشهی تقویت قوای نظامی را تشدید کرد و سیاست نظامی ایران را به سمت اتحاد با امریکا برای دفع تهدیدات و دریافت کمکها و تجهیزات نظامی سوق داد. (8) این سیاست گرچه در سالهای بحران، از دیدگاه هیئت حاکمه نجات بخش مینمود، در بلند مدت موجبات وابستگی سیاست ایران و مآلاً پیروی از سیاستهای خارجی را فراهم آورد و اساس استقلال و حاکمیت ملّی را از همان سالهای آغازین عصر پهلوی دوم متزلزل کرد. (9)
دولتمردان ایرانی که از جنگ جهانی اول (1914-1918)، اشغال ایران و تأثیرهای ناگوار و ناخواستهی این جنگ بر کشور خاطرات بسیار ناخوشایندی داشتند (10) کوشیدند که کشور را از معرکهی جنگ هر چه سریعتر بیرون بکشند و از این رو در 17 شهریور 1320 به آلمان، که در عصر پهلوی اول روابط بسیار نزدیکی با ایران داشت، اعلان جنگ دادند. (11)
در 20 شهریور نیز الحاق ایران را به اعلامیهی ملل متحد رسماً اعلام کردند. (12) در آذر 1943/1322کنفرانس تاریخی و مهم رهبران سه کشور متفق، با حضور روزولت و چرچیل و استالین، در تهران تشکیل شد. این کنفرانس با صدور «اعلامیهی تهران» از همکاری ایران با متفقین قدردانی و بر تمامیّت ارضی و استقلال ایران و احترام به آن تأکید کرد. در ضمن شاه با این رهبران جداگانه دیدار نمود. (13) کنفرانس و اعلامیهی تهران در عین حال تأییدی بر این نکته بود که پس از پایان یافتن جنگ، ایران از قوای نظامی اشغالگر تخلیه خواهد شد که به سهم خود قوت قلب و نقطهی امیدی برای کشور بود.
جنگ جهانی دوم در 24 مرداد 1324 پایان یافت و دولت ایران در 20 شهریور 11/1324 سپتامبر 1945 از دولتهای سه کشور متفق خواست که نیروهای نظامی خود را از ایران خارج کنند. (14) نیروهای امریکایی و انگلیسی و قوای تحت امر آنان ایران را به تدریج تخلیه کردند، اما دولت شوروی، به بهانههای مختلف، تأخیر میکرد و در عین حال با تشدید بحران در آذربایجان و کردستان و به کمک دستههای سیاسی داخلی وابسته سعی داشت این دو بخش را از ایران جدا کند و در آنها دولتهای وابستهای، نظیر دولتهای اقماری در اروپای شرقی، بر سر کار آورد. (15) دولت ایران به سیاست و روش دولت شوروی مکرراً اعتراض کرد و سرانجام کار به شورای امنیت سازمان ملل متحد کشید. حمایتهای امریکا و انگلستان در شورای امنیت از ایران و تلاشها و ابتکارهای احمد قوام، نخست وزیر، و همکاران او بالاخره به خروج قوای ارتش سرخ شوروی از ایران انجامید و تقریباً هم زمان با آن، حکومتهای جدایی خواهی که در آذربایجان و کردستان بر سر کار آمده بودند، به سرعت فرو پاشیدند و غائله در این دو استان پایان یافت. (16) ارتش ایران با تصرف کامل نواحی از دست رفته در آذر 1325، پس از سالها تمامیّت ارضی ایران را اعاده کرد.
سالهای 1320 تا 1325ش دورهی دشواری در تاریخ ایران و نیز دورهی تعیین کنندهای در عصر پهلوی دوم بود. جنگ، اشغال نظامی، جنبشهای وابستهی جدایی خواه، رکود اقتصادی و فقر، جدال داخلی بر سر قدرت، مداخلات خارجی و بسیاری عوامل دیگر سبب شد که دولت ناتوان و غیر متکی به آرای مردم، تداوم بقای خود را در وابستگی به قدرتهای خارجی بیابد. نکتهی دیگری نیز خود شاه را به سمت وابستگی متمایلتر میساخت؛ او موقعیت سیاسیاش را در برابر گروههای با نفوذ سیاسی - اقتصادی و عمدتاً منسوب به خاندان قاجار و طبقات اشراف، ضعیف میدید و در عین حال از گرایشهای ضد سلطنتی و سوسیالیستی قشرهایی از طبقهی متوسط و پایین جامعهی ایرانی، که وضع نابسامان اقتصادی کشور و تبلیغات گستردهی حزب توده، بازتاب گستردهتری به آن میداد، بسیار بیمناک بود. از همه مهمتر، هنوز خاطرهی پدرش در ذهن مردم بود و بسیاری از مردم، مخصوصاً قشرهای متدیّن، با توجه به ذهنیت منفی نسبت به رضاشاه، به او نیز گرایشی نداشتند. این نیز بر نگرانی شاه میافزود. تقویت همین نگرانیها وی را به سمت تقویت نیروی نظامی قابل اعتماد و در عین حال متکی به قدرت حامی خارجی سوق داد ودر حقیقت پایهی اصلی سیاست او را در تمامی عصر سلطنت وی تشکیل داد. (17)
حوادث و رویدادهای سالهای 1320 تا 1325ش، تجربههایی تعیین کننده بود که سیاست و نگرش دفاعی و تهاجمی شاه را بر پایهی تقویت نیروهای مسلح از راه اتحاد با قدرتهای بزرگ و جلب کمک از آنان شکل بخشید. نخستین گروه مستشاری نظامی ایالات متحده در ایران در سالهای اشغال ایران از سوی متفقین، هیئت مستشاری ژاندارمری بود که ریاست آن را سرهنگ نورمن شوارتسکف (18) به عهده داشت و مأموریت اصلی آن، تجدید سازمان ژاندارمری ایران بود. قرارداد مربوط به این هیئت در آذر 1322/ نوامبر 1943 در دورهی نخست وزیری علی سهیلی به وسیلهی محمد ساعد، وزیر خارجه ایران، و لوئی دریفوس، وزیر مختار ایالات متحده امریکا در تهران، به امضا رسید. این هیئت پس از خروج متفقین از کشور جنبهی عملیاتی یافت و به آرمیش (19) (هیئت مستشاری ارتش ایران) تغییر نام داد. آرمیش مطابق قراردادی که در مهر 1326/ اکتبر 1947 بین دولت ایران و ایالات متحده امریکا، در خصوص اعزام هیئت مستشاری از امریکا برای بالا بردن سطح کارایی ارتش ایران به امضا رسید، تأسیس یافت. به موجب این موافقتنامه که بین محمود جم وزیر جنگ و جورج آلن (20) سفیر ایالات متحده در ایران به امضا رسید (و به جم - آلن مشهور است)، دولت ایران تمام اسرار و اطلاعات فنی خود را در اختیار مستشاران امریکایی قرار میداد؛ رسیدگی به امور اساسی ستاد ارتش و وزارت جنگ، به جز نقشههای تاکتیکی و استراتژیک، از جمله وظایف هیئت بود. همچنین اعضای هیئت حق بازرسی کلیهی تأسیسات نظامی ایران را داشتند. افسران ارتش ایران باید طرحها و اسناد نظامی مورد درخواست نظامیان عضو هیئت را در اختیار آنها قرار میدادند. این موافقتنامه بدون اجازه و تصویب مجلس به مرحلهی اجرا گذاشته شد و در سالهای بعد با تغییرات مختصر مرتباً تمدید گردید و تا اواخر 1357ش که اوضاع ایران با انقلاب اسلامی دگرگون شد، همچنان به قوت خود باقی بود. (21)
دورهی دوم (1325-1332ش).
این دورهی هفت ساله با خروج نیروهای اشغالگر از ایران و پایان گرفتن غائلههای آذربایجان و کردستان آغاز میشود و با کودتای نظامی 28 مرداد 1332 بر ضد حکومت ملّی و مردمی دکتر محمد مصدق پایان مییابد. در این دوره، پهلوی دوم توانست موقعیت متزلزل خود را تثبیت کند و تا حد زیادی بر دولت و مجلس تسلّط یابد. در این دوره مجلس مؤسسان تشکیل شد و اعضای آن همگی به ایجاد مجلس سنا، که نیمی از اعضایش را شاه تعیین میکرد، رأی دادند و به او حق دادند هر وقت بخواهد مجلس را منحل کند. او از طریق انتصاب افرادی مطیع، وابسته یا طرفدار خود به نخست وزیری، نظیر ابراهیم حکیمی و ساعد مراغهای و عبدالحسین هژیر، حکومتهای فرمان بردار را بر سر کار آورده و بر سر کار نگاه داشت، اما همین حکومتها نتوانستند بر بحرانهای ناشی از سوء عمل نظام سیاسی چیره شوند و تداوم سلسلهی بحرانها سرانجام به بحران بزرگ سالهای 1330-1332 ش انجامید.پایان جنگ جهانی دوم، آغاز دو قطبی شدن جهان بود. قدرتهای غربی به سرکردگی امریکا و انگلستان یک جبهه و اتحاد شوروی و اقمارش جبههی دیگری مقابل آن تشکیل دادند. ایران به لحاظ موقعیت سوق الجیشی حساس و همسایگی با اتّحاد شوروی، در مرکز توجه به جبههی غرب قرار گرفت. حفظ کردن ایران، به ویژه در برابر تهدیدهای شوروی، و پیوسته نگه داشتن آن با جهان آزاد، از جمله سیاستهای ثابت جهان غرب بود. (22) امریکا و انگلستان این هدف را از راه حمایتهای نظامی و اعطای کمکهای اقتصادی، به ویژه به منظور تقویت نیروهای تدافعی کشورهایی نظیر ایران در برابر نفوذ کمونیسم، دنبال میکردند. (23)
ساختار سیاسی کشور که از حضور و فعالیت احزاب سیاسی ریشهدار و قدرتمند بهرهمند نبود، زمینه را برای تمرکز بیشتر قدرت و به همین نسبت فساد بیشتر، فراهم میساخت. به ویژه آنکه افراد پایبند به معتقدات مذهبی و اصول اخلاقی یا حتی به آرمانهای ملّی دشوار میتوانستند بر مسند سمتهای حسّاس قرار گیرند. استبداد و خفقان حاکم بر عصر پهلوی اول نه تنها مجالی برای رشد سازمانهای سیاسی نگذاشته بود که بازماندهی آزادیهای عصر مشروطیت را هم برچیده بود. با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال کشور و بروز آشفتگی در ارکان کشور، شمار زیادی حزب و گروه و تشکّل سیاسی در ایران به وجود آمد. (24) اما این نهادهای سیاسی در جامعهای پدیدار شد که دو سوم جمعیت آن را در آن زمان روستاییان تشکیل میدادند که به ندرت در میان آنها با سواد و برخوردار از معیشت مناسب یافته میشد. (25) از یک سوم جمعیت شهرنشین، تقریباً نیمی کارگر بیسواد و مردم خرده پای تهیدست شهری بودند که تصوّر روشنی از مشارکت در زندگی سیاسی نداشتند و معمولاً در غوغاها دنبالهرو بودند. بقیهی جمعیت (حدود یک ششم نفوس کشور) را مالکان، صاحبان سرمایه و صنعت، فن سالاران، فرهنگیان، دانشجویان و دانش آموزان و حرفهمندان باسواد یا نسبتاً باسواد تشکیل میدادند. در رأس این هرم اجتماعی، اقلیتی نزدیک به یک درصد کل جمعیت کشور قرار داشت که از سواد کافی و رفاه برخوردار بود و اهرمهای قدرت سیاسی و اجتماعی را به دست داشت. (26) حتی کسانی که به نمایندگی از مردم به مجلس شورا راه یافتند، از میان همین اقلیت بودند. (27)
با خروج رضاشاه از صحنهی قدرت سیاسی ایران و به وجود آمدن هرج و مرج ناشی از خلأ قدرت، اشراف و زمین داران بزرگ و خوانین و حکومت گران قدرت سیاسی را به دست گرفتند. روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی، به نمایندگی از طبقهی متوسط و پایین، از وضع موجود راضی نبودند. روحانیان و عموم مردم پایبند به معتقدات دینی هم به لحاظ سیاستهای مذهب ستیز رضاشاه و تلاشی که حکومت او برای خارج کردن دین از صحنهی زندگی اجتماعی داشت، و هم به لحاظ پیامدهای این سیاست، از اوضاع ناراضی بودند. شماری از روشنفکران هم که از نفوذ کمونیسم بیمناک بودند و نیز روشنفکران ملی گرا، درصدد یافتن تکیه گاهی مطمئن برای حفظ کشور و انجام اصلاحات به شیوهی دلخواه خود برآمدند. ناخشنودی سیاسی زمینه را برای تشکیل و فعالیت احزاب وگروههای سیاسی مختلف فراهم ساخت. از شهریور 1320 تا 1332 ش بیش از 60 حزب و گروه و تشکّل سیاسی به وجود آمد. (28) از میان این همه تشکّل سیاسی، که با ظرفیت سیاسی کشور تناسبی نداشت، هیچ کدام توان ایجاد جنبش همهی جانبهی سیاسی را نداشتند و در مجلس شورای ملّی هم از گروه منسجم مشخص یا تأثیرگذار برخوردار نبودند. درک سیاسی جامعه هم در حدّی نبود که به گرایشهای مختلف سیاسی جهت بدهد و نیروهای سیاسی را در راستای آمال مشترک ملت به سوی عملیات سیاسی هماهنگ سوق دهد. همین امر سبب شد تا بیشتر روشنفکران، نومید از این تشکّلها، به حزب تودهی ایران روی آورند که ساختار منسجم، نظام آموزشی، برنامهی عملی و فعالیت مطبوعاتی - تبلیغاتی داشت و از سوی دیگر از حمایت بین المللی و تبلیغیِ یک از دو اردوی جهان برخوردار بود.
تشکّلهای سیاسی دههی 1320ش را از حیث گرایش به قطبهای قدرت داخلی، به چهار گروه میتوان تقسیم کرد:
1) گرایش به حفظ و تقویت نظام سلطنت و حمایت از شاه، مانند گرایش احزاب آریا و سومکا؛
2) گرایش به نخبگان قدیمی بازمانده از عصر قاجار، مانند احزاب ارادهی ملّی، دموکرات ایران، مردم و عدالت؛
3) گرایش به نخبگان روشنفکر، مانند حزب ایران و حزب سوسیالیستهای خداپرست؛
4) گرایش به آرمانهای مذهبی و هدایت سیاستهای ملّی در پرتو برداشتهای اسلامی، همچون حزب مسلمان مجاهد و جمعیت فدائیان اسلام. (29).
این گرایشها نتوانستند بر سر سیاستی همگرا به توافق برسند و تشتّت آنها همچنان ادامه داشت. تیراندازی به شاه در 1327 ش دستاویزی برای نیروی حاکم شد که مخالفان را قلع و قمع کند، حکومت نظامی اعلام نماید و آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانی را از ایران به لبنان تبعید کند. احزاب مخالف و در رأس آنها حزب توده، یا غیر قانونی شناخته شدند یا موقتاً تعطیل گردیدند. (30) شاه گام دیگری به سوی کسب بیشتر قدرت برداشت و با تشکیل مجلس مؤسسان در اردیبهشت 1328 و تغییر اصل 48 قانون اساسی اختیار انحلال مجلس شورای ملّی و سنا، هر دو، را به دست آورد و مجلس مؤسسان حق خلع کردن شاه را از سلطنت از دست داد. (31) در پنجم بهمن همان سال، اولین دورهی مجلس سنا، که نیمی از نمایندگان آن را شاه منصوب کرده بود، به ریاست سید حسن تقی زاده تشکیل شد. (32)
شاه پس از تار ومار کردن احزاب سیاسی و اعمال تسلّط خود بر قوّهی مقنّنه و در اختیار گرفتن اوضاع، در 1328ش به امریکا سفر کرد و کوشید تا نظر دولتمردان امریکا را به ایران و حمایت از نظام حاکم بر این کشور و اعطای کمکهای نظامی و مالی جلب کند. او در این سفر توفیقی به دست نیاورد، اما مقامات امریکایی وعده دادند که از طریق برنامهی اصل چهار به ایران کمک کنند. (33)
شاه پس از بازگشت از این سفر و برای جبران شکست، با مقامات اتّحاد شوروی مذاکره کرد و توانست قراردادی به مبلغ یکصد میلیون تومان منعقد کند. دولت اتّحاد شوروی با فروش یک میلیون تُن گندم به ایران موافقت کرد و سیاست خود را در قبال حکومت شاه تغییر داد. (34)
این نخستین چرخش سیاست شوروی نسبت به ایران پس از پایان جنگ جهانی دوم و خروج قوای شوروی از ایران بود. در ضمن انگلیسیها به سیاست نزدیکی ایران به امریکا با حساسیّت و سوء ظن مینگریستند و نمیخواستند نفوذ خود را در ایران از دست بدهند. ظاهراً تلاش آنها برای به قدرت رساندن و بر سر قدرت نگاه داشتن سیاستمدارانی بانفوذ نظیر رزم آرا و هژیر، در تداوم همین سیاست بود. (35) در عین حال، هر گونه بهبود در روابط میان ایران و اتّحاد شوروی نیز ممکن بود به زیان سیاستهای انگلستان در ایران باشد.
به نظر میرسد که پس از بهبودی نسبی در روابط اتّحاد شوروی و ایران، امریکا در سیاست خود در قبال ایران تجدیدنظر کرد. اعزام هنری گریدی (36)، سیاستمدار با تجربهای که با نظر مساعد به ایران مینگریست، به عنوان سفیر جدید امریکا در تهران، سرآغازی برای تقویت روابط از جهات مختلف بود. قرارداد همکاری دفاعی دو جانبهی ایران و امریکا، در 2 خرداد 1329 / 23 مه 1950 به منظور اعطای کمکهای نظامی امریکا به ایران، گامی بلند در جهت نزدیک ساختن ایران به سیاستهای امریکا بود. (37) این قرارداد، استفادهی مشروط ایران از کمکهای نظامی امریکا را مقرّر میکرد. بر اساس شروط مزبور، تجدید برنامه یا قطع کمکها موکول به تشخیص و تصمیم ایالات متحده بود. پس از امضای موافقتنامهی مزبور، مقادیری اسلحه و تجهیزات نظامی به ایران داده شد، ولی شاه انتظار دریافت جنگ افزارهای بیشتری داشت.
با شروع جنگ کره در 4 تیر 26/1330 ژوئن 1951 و عبور نیروهای مسلّح ارتش کرهی شمالی از مرز جغرافیایی 38 درجه به جنوب، استراتژی کمکهای سیاسی - اقتصادی ایالات متحده به کشورهای دوست، به استراتژی «دفاعی - نظامی» موسوم به «دفاع از پیرامون» تبدیل شد. مطابق این استراتژی به کشورهایی مانند ایران که در پیرامون حوزهی نفوذ شوروی و چین جای داشتند به طور جدی باید کمک اقتصادی و نظامی ارسال میشد.
هم زمان با این تحولات، اوضاع داخلی ایران روز به روز حادتر میشد. (38) صحنهی سیاسی ایران بر اثر موج توفندهی جنبش ملی شدن صنعت نفت و حرکتهای استقلال خواهانه و ملّی گرایانه به کلی تغییر کرد. شماری از احزاب و تشکّلهای سیاسی برای نجات کشور از آفت استبداد و خطر استعمار، با هم متحد شدند و در 1328ش جبهه ملّی ایران را تشکیل دادند. (39) این جبهه در مدتی کوتاه در عرصهی سیاست داخلی به فعالیت چشمگیری پرداخت و پشتیبانی بیسابقهی قشرهای مختلف مردم را به دست آورد و جامعه را برای حرکت سیاسی متحد و گسترده آماده ساخت و در انتخابات مجلس شورای ملّی در دورهی شانزدهم پیروزی مهمّی به دست آورد. (40) این جبهه دکتر محمد مصدق را به ریاست خود برگزید و مطبوعات وابسته به آن به روشنگری و تبلیغات وسیعی پرداختند و افکار عمومی را برای مبارزه در جهت تحقق هدفهای جبهه آماده ساختند. آیت الله کاشانی از حامیان اصلی جبهه برای رسیدن به اهداف آن، خصوصاً ملّی شدن نفت، بود. وی در اعلامیهای تلاش برای ملّی شدن را «تکلیف دینی و وطنی ملت مسلمان ایران» اعلام کرد و در پی آن تعدادی از علما، از جمله آیت الله سید محمدتقی خوانساری و آیت الله بهاء الدین محلاتی، با صدور اعلامیه، نظر آیت الله کاشانی را تأیید کردند. (41) نیروهای ملّیگرا جملگی و نیروهای مذهبی عمدتاً از جبهه، تا زمانی که ابتکار عمل سیاسی را از دست نداده بود، حمایت کردند. گسترش دامنهی قدرت جبهه سرانجام دکتر مصدّق را در اردیبهشت 1330 به قدرت رساند و حکومت ملی گرای او برای تحقّق دو هدف اصلی (ملّی شدن صنعت نفت ایران و اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداریها) بر سر کار آمد (42)
مبارزات مردم ایران برای اعادهی حقوق خود در گستردهای بیسابقه آغاز شد و ایران به عنوان پیشگام کشورهایی که برای کسب حقوق خود در برابر انگلیسِ استعمارگر ایستادند، موضوع خبر صفحهی اول بسیاری از روزنامههای جهان قرار گرفت و توجه استقلال خواهان و آزادی طلبان جهان، به ویژه در منطقهی خاورمیانه و کشورهای آسیایی و افریقایی، به مبارزات سیاسی ایران جلب شد. از اردیبهشت 1330 تا مرداد 1332، که حکومت ملّی دکتر مصدّق بر اثر کودتای نظامی مشترک امریکا و انگلیس ساقط شد، ایران صحنهی نبرد در راه استقلال، احقاق حق و نیز مبارزه با استبداد داخلی بود. (43)
کوششهای بسیاری برای واداشتن ایران به مصالحهی سیاسی با انگلیس به عمل آمد، و دسیسههای فراوانی چیده شد تا جنبش ملّی به رهبری دکتر مصدّق در قبضهی قدرت جناح سلطنت طلب قرار گیرد. همهی این تلاشها بینتیجه ماند و برای درهم شکستن جنبش ملّی راهی جز کودتای نظامی باقی نماند. از نظر مقامات رسمی امریکا، وضع کشور «خطرناک و انفجارآمیز» بود و بیم آن میرفت که مسیر حوادث به گونهای باشد که ایران «چین» دیگری شود. در آستانهی انتصاب مصدّق به نخست وزیری در اردیبهشت 1330، ایالات متحده برای بازی کردن نقشی عمده در سیاست داخلی ایران آماده شد (44) بدین ترتیب، با دخالت آشکار نظامی و مستشاری امریکا، کودتای 28 مرداد 1332 شکل گرفت که به سرنگونی دولت مصدّق و تحکیم بعدی حکومت شاه انجامید.
دورهی سوم (1332-1342ش).
کودتای نظامی 28 مرداد 1332 به استقرار حکومت نظامی، نخست وزیر شدن سرلشکر فضل الله زاهدی، سرکوب مخالفان و محو آزادیهای سیاسی منجر شد؛ دکتر مصدّق و شماری از همکاران و یاران نزدیک او دستگیر، زندانی و محاکمه شدند؛ (45) دکتر سید حسین فاطمی، وزیر خارجهی دولت مصدق و یار و همکار نزدیک او، دستگیر و تیرباران شد، (46) دفترهای احزاب و گروههای سیاسی و روزنامههای مخالف، غارت و ویران یا سوزانده شدند و هر گونه تشکل سیاسی و اجتماعی که حکومت نظامی آن را مخالف مصالح خود تشخیص میداد، غیرقانونی اعلام گردید و منحل یا تعطیل شد. سرتیپ تیمور بختیار، فرمانده نظامی تهران، که بعداً به ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور منصوب شد، به وحشیانهترین صورت به تعقیب، آزار، شکنجه و سرکوب مخالفان پرداخت و فضای رعب و وحشت را بر ا یران حاکم کرد. (47)هستههای سیاسی یا افرادی که از حکومت نظامی جان سالم به در برده بودند، به سازماندهی تشکیلات خود و اتخاذ شیوههای مبارزاتی روی آوردند. (48) حزب تودهی ایران که از 1327ش غیرقانونی اعلام شده بود و شماری از اعضای آن، به ویژه شاخهی نظامی آن، که در جریان کودتا تقریباً دست نخورده باقی مانده بود، به سرعت مخفی شد و تشکیلات خود را متناسب با فعالیتهای پنهانی سازمان داد. (49) تعطیل شدن احزاب، گروهها، اجتماعات و روزنامهها، از ابزارهای تحکیم استیلای دولت نظامی و ایجاد جوّ تحمیلی اطاعت و تمکین بود. دولت زاهدی در پی این سرکوبها توانست راه را برای اجرای سیاستهای حکومت و برگزاری انتخابات مجلس دورهی هجدهم، مجلسی که قانون گذار و صحه گذار حکومت کودتا باشد، باز کند. (50)
در فروردین 1334 شاه، که از ثبات نسبی اوضاع سیاسی و ا قتصادی کشور مطمئن شده بود، زاهدی را که بسیار قدرتمند شده بود و تهدیدی برای او به شمار میآمد، وادار به استعفا کرد و حسین علاء را بر سر کار آورد (51) به برآورد شاه، کشور به آرامش بیشتر، کاستن از خشونت و نزدیکی بیشتر به غرب نیاز داشت و گمان میرفت که علاء برای تأمین کردن این مقاصد مناسب باشد. دولت امریکا که پس از سقوط دکتر مصدّق 45 میلیون دلار به عنوان «تأمین نیازهای اضطراری و موقت غذایی و غیره ایران به طور رایگان» در اختیار دولت ایران قرار داده بود، (52) در 1334 ش چهل درصد سهام کنسرسیوم بین المللی نفت ایران را به دست آورد. انعقاد قرارداد کنسرسیوم و نسبت درصد سهامی که امریکا و انگلستان و سایر کشورهای غربی از منافع نفت ایران به دست آوردند، نشان میدهد که برای آرامش سیاسی در ایران چه بهایی پرداخت شده است. (53)
در همان سال، ایران به پیمان بغداد پیوست و با پذیرفتن عضویت در این پیمان، به یکی از حلقههای زنجیرهای تبدیل شد که غرب به عنوان خط تدافعی در برابر اتحاد شوروی و هم پیمانان آن و خطر کمونیسم کشید، و در عین حال به سلک متحدان هم بسته با جهان غرب و هماهنگ با سیاستهای نظامی آنان درآمد. پس از کودتای 23 تیر 14/1337 ژوئیهی 1958 به فرماندهی سرهنگ عبدالکریم قاسم در عراق، این کشور از پیمان بغداد خارج شد و ایران با پذیرش عضویت در سازمان پیمان مرکزی (سنتو) عملاً جای عراق را تا حدّی پر کرد و نقش فعالتری در همکاری نظامی با غرب در پیش گرفت؛ سیاست نادرستی که ایران را از نیرومندترین و مؤثرترین کشورهای عربی و شماری از کشورهای اسلامی دور کرد و به بیطرفی در سیاست خارجی ایران آسیب جدّی رساند. (54)
در حقیقت، سیاست خارجی ایران پس از برکناری دکتر مصدّق به سیاست شخصیِ شاه تبدیل شد. از نظر شاه، امنیت ملّی از امنیت داخلی تفکیک ناپذیر بود و امنیت داخلی نیز با امنیت پادشاهی و دودمان پهلوی درآمیخته بود؛ تنها تهدید کنندهی بالقوه و بالفعل خارجی امنیت ملّی ایران نیز حکومت شوروی و مهمترین عامل تهدید کنندهی داخل، خطر کمونیستها بود. به اعتقاد محمدرضا شاه، مهمترین و اساسیترین وسیلهی مقابله با این دو نوع تهدید داخلی و خارجی، وجود نیروهای مسلّح با توان کامل دفع خطر شورشهای داخلی، همراه با برخورداری از حمایت یک قدرت برتر خارجی بود و تنها دولتی که میتوانست و تمایل داشت به شاه کمک کند تا امنیت داخلی کشور را تأمین کند، ایالات متحدهی امریکا بود. کودتای 28 مرداد 1332، عقد قرارداد کنسرسیوم و عضویت ایران در پیمان بغداد، به ترتیب نشانهی گستردگی روابط سیاسی و نفتی و نظامی ایران با ایالات متحده و تبدیل حکومت شاه به «رژیمی دست نشانده» بود. (55)
در 1335 ش، در پی استعفای حسین علاء، شاه دکتر منوچهر اقبال را، که از سیاست مداران فرمان بردار و از محارم او بود، به نخست وزیری برگزید. اقبال روابط بسیار نزدیکی با محافل سیاسی غرب داشت و به آزاد شدن نظام اقتصادی کشور از نظارت دولت معتقد بود. وی بر آن بود که محیط ایران را برای سرمایه گذاری شرکتهای غربی مساعد سازد. سیاستهای او، که مجموعاً پیامدهای ناگواری برای جامعهی ایران داشت، از مصادیق بارز شتاب به سمت وابستگی بیشتر به غرب و نادیده گرفتن نیازها و ویژگیهای ملّی و مقتضیات بومی است. تغییراتی که حکومت اقبال در ساختار و تشکیلات سیاسی دولت داد، در راستای همان سیاست کلّی بود.
به دستور شاه، دو حزب سیاسی جدید تشکیل شد: حزب ملّیون به رهبری اقبال و حزب مردم به رهبری اسدالله علم، که قرار بود نقش حزب مخالف و منتقد دولت را ایفا کند. در صحنهی بین المللی نیز تحوّلات مهمّی در شرف وقوع بود که بر اوضاع ایران تأثیر مستقیم میگذاشت. در اواخر دههی 1330ش / 1950 جنگ سرد به اوج خود رسید. از یک سو، اتّحاد شوروی ایران را به عنوان متّحد نزدیک آمریکا آماج حملههای تبلیغاتی شدید قرار داد و از سوی دیگر، حزب دموکرات امریکا، که برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری به شدت مبارزه میکرد، از مواضع سیاسی حزب جمهوری خواه در قبال کشورهای جهان سوم، به ویژه ایران، انتقاد کرد و عملاً شاه و هیئت حاکمهی ایران را با دشواری جدّی روبرو ساخت. (56)
با پیروزی جان کِنِدی در امریکا، تردیدی نماند که حکومت ایران برای تداوم بقای خود و هماهنگی با سیاستهای حزب پیروز در انتخابات امریکا (حزب دموکرات) ناگزیر از اصلاحات و تغییرات است. انجام اصلاحات جنبههای نظامی و سیاسی و اقتصادی را در بر میگرفت. بخشی از انتقادات امریکا متوجه نیروهای نظامی و ارتش بود. در واکنش به این انتقادات، شاه اقدام به تغییراتی کرد؛ صدها افسر ارتش را به عنوان مبارزه با فساد بر کنار کرد و تعداد رسمی نیروهای نظامی را کاهش داد. با این همه، تردیدی وجود نداشت که نقش ارتش در سرکوب و ایجاد اختناق کم رنگ نشده است؛ سرکوب قیام پانزده خرداد و مقاومت عشایر استان فارس نشانهی این نقش ارتش شاه بود. (57)
از جنبهی سیاسی، شاه با توجه به وضع سیاسی جدید، در شهریور 1339 مهندس جعفر شریف امامی را به جای اقبال به نخست وزیری برگزید. وی در سیاست از اقبال معتدلتر و منعطفتر و از معتمدان شاه بود. این تغییر، نشانهای از ظهور تحوّل سیاسی بود. (58)
عمر حکومت شریف امامی کوتاه بود. بحرانی که در جریان اعتصاب فرهنگیان و بر اثر کشته شدن یکی از معلمان در جریان تظاهرات و راهپیمایی معترضانه رو به گسترش بود، ابعاد گستردهای یافت و سبب فعالیت جریانها و جنبشهای سیاسی شد که هفت سال حکومت استبداد و اختناق آنان را از فعالیت بازداشته بود. مشی معتدلتر حکومت شریف امامی، که شاه گمان میکرد با وضع سیاسی روز تناسب دارد، پاسخگوی جامعهی خشمگین در بند نبود و شاه ناچار برای تسکین بحران داخلی و همراهی با سیاستهای طرفدار تغییر و اصلاح دموکراتهای امریکا، و به رغم میل باطنی خود، با انتصاب علی امینی به نخست وزیری موافقت کرد. شاه بر اثر فشارهای خارجی ناگزیر از تغییر و اصلاح در اوضاع داخلی بود و در 1340 ش فرمان اجرای قانون اصلاحات ارضی را صادر کرد و برای مدتی کوتاه به خارج از کشور رفت. علی امینی مجلس شورای ملّی را منحل اعلام نمود و به کمک حسن ارسنجانی، که نقش مبتکرانه و مؤثری در اصلاح نظام زمین داری و توزیع زمین میان دهقانان داشت، اجرای برنامهی اصلاحات ارضی را آغاز کرد. حکومت امینی در اجرای این برنامه نسبتاً موفق بود، هر چند که پیامدهای برنامهی اصلاحات و تغییراتی که در بافت اجتماعی روستاها و در ساختار توزیع قدرت و تأثیرهای عمیقی که بر همهی جنبههای زندگی جامعهی ایران میگذاشت، درست در نظر گرفته نشده بود. (59)
حکومت امینی سیاست انقباض اقتصادی را در پیش گرفت و درصدد برآمد با فساد مالی و اداری در دولت، که در دورهی حکومت منوچهر اقبال به طرز بیسابقهای گسترش یافته بود، مبارزه کند؛ شماری از افراد با نفوذ به اتهام فساد و حیف و میل اموال عمومی دستگیر شدند و هزینههای ارتش و دولت محدود شد، اما بر اثر این سیاست، یا سوء اجرای آن، در بخشهایی از جامعه نارضایتی شدّت گرفت. رکود اقتصادی به حدّ خطرناکی رسید و عدهی بسیاری از بازرگانان و کاسبان جزء ورشکسته شدند یا در آستانهی ورشکستگی قرار گرفتند و به این ترتیب موقعیت دولت مدعی اصلاحات امینی متزلزل شد، به ویژه آنکه ارتش و بخشهایی از حکومت از سیاستهای دولت امینی ناخرسند بودند. زمین داران بزرگ و مقتدر هم در برابر دولت او ایستادند و دامنهی مخالفت گستردهتر شد.
از سوی دیگر، جبههی ملّی دوم (60) که با تشکیلات و هیئت تازهای به رهبری اللهیار صالح احیا شده بود و پس از ضربههای هولناکی که در جریان کودتای 28 مرداد 1332 از سر گذرانده بود، بار دیگر به میدان عملی سیاست پای نهاده و بخشی از طبقهی متوسط و روشنفکر، وشمار کثیری از دانشجویان و دانش آموزان را به سوی خود جذب کرده بود، رو در روی حکومت امینی قرار گرفت و به بازماندهی اندک اعتبار او به شدت آسیب رساند. شاه و حاکمان وابسته به او و نظامیان فرمان بردار وی نیز از این رویارویی سود بردند و از راههای مختلف، از جمله حملهی بسیار وحشیانه و بیسابقهی نیروهای نظامی به دانشگاه تهران، به فرماندهی منوچهر خسروداد در اول بهمن 1340، نقار میان آن دو (حکومت امینی و جبههی ملّی دوم و دانشجویان و دانش آموزان) را به مرحلهی آشتی ناپذیری و تخاصم رودررو کشاندند و حکومت امینی و نیروهای مخالف او، هر دو، را بسیار محیلانه به حاشیه راندند. (61)
دولت اتحاد شوروی هم با حکومت امینی موافق نبود و مقامات امریکایی که اوضاع ایران را زیر نظر داشتند، بهبودی در روند اجرای برنامههای حکومت اصلاح طلب امینی نمیدیدند. شاه با استفاده از موقعیت و در سفر خود به امریکا توانست حمایت جان کندی و دیگر مقامات دولت امریکا را جلب و در 27 تیر 1341 امینی را از کار برکنار کند و اسدالله علم را، که از وفادارترین دولتمردان او بود، به نخست وزیری برگزیند و ادارهی سیاست اصلاحات را خود به دست بگیرد. شاه از آن پس به گونهی کاملاً آشکار وارد صحنهی سیاسی کشور شد و در کسوت «منجی» کشور و مردم و شخصیتِ ورای قانون و کاملاً مبرّا از هر گونه مسئولیت و بازخواست، زمام همهی امور کشور را در دست گرفت. دستگاه تبلیغاتی دولت هم به طرز بیسابقهای به کار افتاد و شاه را اصلیترین محور کشور معرفی کرد. تقابل نیروهای سیاسی معتقد به قانون اساسی ایران و پایبند به نظام مشروطیت - نظیر احزاب و سازمانهای وابسته به جبههی ملّی ایران - با شاه وارد مرحلهی جدیدی شد. نهضت آزادی ایران به رهبری شخصیتهایی که هم به مبانی اسلام پایبند بودند و هم به اصول قانون اساسی، و در عین حال سیاست جبههی ملی را محتاطانه و سازشکارانه میدانستند، در همان اوضاع سیاسی تشکیل یافت. نهضت با اتّخاذ مواضع صریح و دفاع از موازین قانون اساسی و مخالفت آشکار با دخالتهای شاه در امور، به نیروی سیاسی مهمی در کشور تبدیل شد و از آن پس تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 1357ش، در معادلات سیاسی داخلی تأثیر نسبی داشت. (62)
شاه، مطمئن از پشتیبانی خارجی و نیروهای سیاسی هوادار خود و بیاعتنا به ویژگیهای فرهنگی - اجتماعی و ساختار جامعهی تحت فرمانش، یکه تاز میدان شد. وی در 19 دی 1341 در اجتماعی به نام «کنگرهی آزاد مردان و آزاد زنان» که با حضور عدهی بسیاری از صنوف مختلف جامعه و از نقاط مختلف کشور در تهران تشکیل یافت، شرکت و نطق مفصلی کرد و اصول تازهای به نام «اصول ششگانهی انقلاب سفید» ارائه داد، که بعداً به «انقلاب شاه و ملت» معروف شد. (63) به موازات این اقدامات، شماری از فن سالاران و دیوان سالاران تحصیل کرده در غرب و فارغ التحصیل از دانشگاههای امریکا تشکّل داده شدند تا به عنوان چهرههای سیاسی جدیدِ دولت و مجریان امور، به تدریج جای سیاست مداران قدیمی را بگیرند. هستهی اصلی حزب ایران نوین، که رهبری آن با حسنعلی منصور بود، از این افراد تشکیل گردید. شماری از اینان (نظیر جمشید آموزگار) متخصصین برجسته بودند، اما ناآشنایی آنها با ویژگیهای فرهنگی - اجتماعی جامعهی ایران، از عمدهترین علتهای دور شدن ساختار دولتی از بدنهی اصلی کشور، نادیده گرفتن عواطف مذهبی و ملّی مردم و در نهایت جدا شدن قدرت حاکم از پیکر جامعه بود. (64)
شاه، برای تحقق برنامهی اصلاحات، به حمایت همهی کشورهای متنفذ، از جمله اتّحاد شوروی، نیاز داشت؛ از این رو، پس از آنکه حمایت اکراه آمیز دولت کندی را به دست آورد و موقعیت داخلی خود را بهبود بخشید، در اقدامی تاکتیکی به اتّحاد شوروی اطمینان داد که هیچ گونه پایگاه نظامی در اختیار هیچ کشوری قرار نخواهد داد. (65) این اطمینان خاطر، که بعداً با قرارداد همکاری میان اتّحاد شوروی و ایران در زمینهی ایجاد کارخانهی ذوب آهن ایران و خریدن تجهیزات نظامی از آن کشور و برنامههای دیگر همکاری صنعتی - اقتصادی همراه شد، به بهبود روابط دو کشور و توقف مخالفت اتحاد شوروی و بلوک شرق با شاه انجامید. شاه طی سفرهای متعدد به کشورهای بلوک شرق در دههی 1340ش و در سفرهای متقابل سران آن کشورها به ایران و از طریق عقد قراردادهای صنعتی - اقتصادی، به نوعی تعادل رابطه میان ایران و غرب، ایران و شرق دست یافت. این تعادل به حفظ حکومت او و تخفیف مخالفت با او کمک کرد. (66) اما به رغم برنامهی اصلاحات، که گمان میرفت کشور را به سمت پیشرفت و توسعه سوق میدهد، و موفقیتهایی که در سیاستهای خارجی و برنامههای همکاری به نظر میرسید، وقایعی در جامعهی ایران در حال تکوین بود که حکومت از آن هیچ اطّلاع نداشت (چنان که در ادامه خواهیم دید). شاه که وجود آیت الله بروجردی را مانعی بر سر راه طرح و اجرای هر گونه اقدام اصلاحی تجویزی از سوی امریکا میدانست، تا پیش از فوت آیت الله بروجردی در فروردین 1340 از این اقدام خودداری کرد و پس از رحلت ایشان فرصت را مغتنم شمرد و «اصول ششگانه انقلاب سفید» را مطرح کرد.
دورهی چهارم (1342-1357ش).
شاه لایحههای ششگانهی خود را در بهمن 1341 به همه پرسی گذاشت و به ادعای دستگاههای تبلیغی حکومت، بیش از 99% مردم به آن رأی مثبت دادند. (67) این همه پرسی از هر حیث ساختگی و فرمایشی بود و هیچ یک از موازین رأی گیری آزاد در آن مراعات نشده بود؛ علما و مراجع تقلید و جمعی از روشنفکران دینی رسماً با آن مخالفت کردند و مردم را به عدم شرکت در همه پرسی فراخواندند، امّا شاه بیش از آنکه به افکار عمومی جامعهی خود توجه داشته باشد، به بازتاب موفقیت این همه پرسی در محافل و رسانههای خارجی میاندیشید. ناخرسندی مردم مسلمان ایران از این گونه تحریف حقایق و بازی رذیلانه با عواطف و آمال جامعه از چند ماه پیش از همه پرسی آشکار شد و در ماههای بعد از آن شدت گرفت. علما و روحانیان در کنار مردم سیاستهای شاه و دربار و هیئت حاکمه را مورد انتقاد شدید قرار دادند. اوج این اعتراضات در خرداد 1342 تمصادف با روزهای عزاداری امام حسین علیه السلام، به ویژه تاسوعا و عاشورا، بود؛ اعتراضاتی که به سبب حضور مراجع و رهبران دینی در پیشاپیش آن بسیار گسترده بود و به قیام خودانگیختهی پانزده خرداد انجامید؛ آیت الله سیّد روح الله خمینی (بعدها: امام خمینی) در پی مبارزات آشکارش با حکومت شاه و اعتراضهایش به تخلفات دولت از قانون اساسی، نقض موازین استقلال و حاکمیت سیاسی کشور، تن دادن به وابستگی و پذیرش خفت و خواری در برابر مطامع خارجی، و نقض موازینی از شریعت اسلام که در قانون اساسی به آن تصریح شده بود، در نیمه شب پانزده خرداد دستگیر شد. همسویی شماری از روحانیان با مشی فکری و سیاسی امام خمینی (رحمة الله علیه)، تظاهرات و راهپیماییهای مردم در تهران، قم، مشهد، اصفهان، شیراز و چند شهر بزرگ و کوچک دیگر در واکنش به دستگیری امام خمینی به قیامی خودانگیخته انجامید که در جریان آن شماری از معترضان کشته و مجروح شدند. این قیام، شدیدترین برخورد میان مردم و نیروهای دولتی پس از 1332 ش، و در عین حال نخستین واکنش نیرومند نیروهای سازمان نیافتهی مردم مذهبی و معتقد بود. نیروهای ملّی با گرایشهای سیاسی دیگر در این قیام شرکت نداشتند، تا بدان حدّ که خود را در برابر سیر حوادث غافلگیر شده احساس میکردند. دیگر تشکّلها و گرایشهای سیاسی، نظیر حزب توده، نیز هیچ مشارکتی در این قیام نداشتند و حتی در برابر آن موضع گرفتند. (68) با این همه، این قیام هشداری به دولتمردان بود که غلیان عواطف دینی را در اعماق جامعه نشان میداد، هر چند که نظام شاه از این رویداد درس نگرفت و به جای آنکه این پدیدهی بیسابقه در جامعهی ایران را درست بشناسد، به سیاست سرکوب خشن، ایراد اتهام، انتساب واقعه به عوامل خارجی و تحریک برخی کشورهای بانفوذ در منطقه و مخالف با سیاست خارجی شاه و نظایر اینها متوسل شد. در هر صورت، اقدامات یکپارچهی علما و مهاجرت شماری از مراجع تقلید به تهران، به منظور آزادسازی امام خمینی و دو تن از مراجع تقلید و حمایت قاطع آنان از حرکت اعتراض آمیز ایشان، سبب شد که هیئت حاکمه و شخص شاه سرانجام در فروردین 1343 امام خمینی را آزاد کند و به قم بازگرداند. (69)شماری از روحانیان و مخالفان مذهبی مبارز نیز در وقایع خرداد 1343 دستگیر و زندانی یا تبعید شدند و به گمان هیئت حاکم خطر نیروهای مذهبی معترض برطرف گردید. شاه سیاست جدید خود را، که اجرای آن از 1341 ش آغاز شده بود، پس از این رویداد با شدّت و قدرت بیشتری ادامه داد. در همان زمان، انتخابات مجلس بیستم شورای ملّی تحت حمایت ارتش با مداخلهی آشکار ساواک و ایادی حکومت به گونهای برگزار شد که افرادِ از پیش تعیین شده همهی کرسیهای نمایندگی را اشغال کردند. مجلس بیستم به این ترتیب به دستگاه تصویب بیچون و چرای لایحههای دولت تبدیل شد. (70)
در فضای پس از قیام پانزده خرداد، چند تشکّل سیاسی - دینی و نهاد با خط مشی مخفی و مسلحانه بر ضد رژیم شاه به وجود آمد. این تشکّلها غالباً استمرار «فدائیان اسلام»، و مهمترین آنها هیئتهای مؤتلفهی اسلامی و حزب ملل اسلامی بود. (71) شاه پس از سرکوب مخالفان و در اختیار گرفتن همهی قوای کشور و تعویض اسدالله علم در پایان سال 1342ش، که پس از وقایع خونین پانزده خرداد به مهرهی سیاسی بیاستفادهای تبدیل شده بود، با حسنعلی منصور، دولتمرد جوان و جاه طلبی که شماری از فن سالاران را سازمان داده بود، خود را برای هدایت کردن کشور در مسیری که در نظر داشت، مهیّا ساخت. او پس از وقایع 1342 ش قدرت مطلق و بیمعارض و خودکامهی صحنهی سیاسی ایران شد و کمتر رهبری در جهان آن روز از اختیارات خارج از نظارت قانون او برخوردار بود. (72)
حسنعلی منصور، دبیر کل حزب ایران نوین بود؛ حزبی که جای دو حزب ملّیون و مردم را گرفته و به دستگاه اجرای منویات شاه برای پیشرفت و توسعه تبدیل شده بود. منصور که از خبرگی کافی سیاسی برخوردار نبود، با بیپروایی و با موافقت شاه به تهیه و تصویب لوایحی اقدام کرد که امتیازاتی خلاف قانون اساسی را به خارجیان اعطا میکرد. اعطای کاپیتولاسیون از آن جمله بود. در 2 مهر 13/1343 اکتبر 1964، مجلس شورای ملّی، پس از مذاکرات طولانی بین سفارت امریکا و دولت ایران، قانونی تصویب کرد که بر اساس آن به نظامیان امریکاییِ مأمور در ایران و بستگانشان همانند اعضای نمایندگیهای سیاسی مصونیت سیاسی اعطا میگردید. واگذاری این امتیاز به امریکاییها و افشاگری امام خمینی در این خصوص، اعتراض طبقات مختلف مردم را بر انگیخت؛ امام خمینی در چهارم آبان 1343 سخنرانی شدیداللحنی در قم در مخالفت با کاپیتولاسیون ایراد کرد و این اقدام را موجب پایمال شدن عزت ایران و عظمت ارتش دانست. به دنبال این سخنرانی، بار دیگر امام خمینی دستگیر و به ترکیه تبعید شد و سپس در عراق (نجف) سکنا گزید. (73) اما منصور، عامل اصلی این امتیاز، پس از حدود یک سال نخست وزیری، در بهمن 1343 به ضرب گلولهی یکی از نیروهای مذهبی وفادار به نهضت امام خمینی به قتل رسید. این واقعه، نشانهی دیگری از مخالفت عمیق نیروهای مذهبی با سیاستهای نظام حاکم و فرونخفتن تحرّکات سیاسی مخالفان مذهبی دولت پس از وقایع خرداد 1342 بود. (74) در پی قتل منصور، امیرعباس هویدا که از نزدیکترین دوستان منصور بود و در دولت او سمت وزارت دارایی داشت، به نخست وزیری رسید و بیش از سیزده سال (بهمن 1343- مرداد 1356) در این سمت ماند. هویدا به کمک همکاران خود از حزب ایران نوین، همان مشی سیاسی را دنبال کرد. وی با اتکا به درآمدهای نفتی، که هر سال بیشتر میشد، و به کمک فن سالاران تحصیل کرده و تجربه اندوخته در غرب، برنامهی نوسازی اقتصادی - صنعتی کشور را ادامه داد. اجرای طرحهای توسعهی اقتصادی - صنعتی، بدون توجه به جنبههای اجتماعی - فرهنگی و رشد سیاسی، ساختار کشور را با عدم توازنی روبرو ساخت که نشانههای جدّی آن سرانجام در 1356ش آشکار شد. (75)
شاه در سیزدهم اسفند 1353 اقدام به تأسیس حزب رستاخیز کرد که جایگزین احزاب فرمایشی قبلی گردید. او گمان میکرد که چنین حزبی میتواند «اعضای همهی طبقات اجتماعی و مردمانی از هر نوع عقیده» را دربر گیرد و از تعارض میان جناحها بکاهد و احیاناً زمینه را برای مشارکت گروههای وسیعتری فراهم سازد. (76) بدون تردید در تأسیس این حزب به الگوی حزب واحد کمونیست شوروی و حزب بعث عراق، دو کشور همسایهی ایران که با نظام تک حزبی اداره میشدند، توجه شده بود (حتی نام «رستاخیز» ترجمهی دقیق کلمهی «بعث» بود)؛ به ویژه آنکه شماری از مارکسیستها و چپ گرایان که به خدمت حکومت شاه درآمده بودند اما از حیث تفکر همچنان امور را با اصول فکری گذشتهی خود تحلیل میکردند، در سازماندهی و ادارهی حزب رستاخیز همکاری مؤثر داشتند و بعضی از آنان نیز به سمتهای مهم حزبی دست یافتند. (77) این حزب در مدت کوتاهی با ناکامی آشکار و شکستی مفتضحانه روبرو شد. خود شاه به «غلط بودن فکر ایجاد این حزب» صراحتاً اعتراف کرد و گفت که انور سادات «نظام تک حزبی مصر را از میان برداشت و راه را برای پیدایش احزاب باز کرد، و به نظرم عمل او درست بود». (78) شکست این حزب سیاسی نشانهی گویایی از بن بست سیاسی نظام و عجز آن در سازمان دادن وابستهترین عناصر خود بود، وگرنه مردم نه در تأسیس این حزب نقشی داشتند، نه در آن مشارکتی، و نه حتی برای انحلال آن کاری کردند. (79)
دگرگونی در نوع فعالیتهای سیاسی گروههای مخالف دولت، به ویژه از اوایل دههی 1340 ش به بعد، از عاملهای مؤثر دیگری است که نظام شاه را به بن بست کشاند. بسته شدن راه هر گونه فعالیت سیاسی بر جبههی ملّیِ احیا شده پس از حکومت علی امینی، سبب شد که نیروهای ملّی گرا عمدتاً به تدریج از جبههی ملّی جدا و دور شوند و به تندروی سیاسی روی بیاورند. حتی گروههایی از جبههی ملّی به اندیشههای تندروانهی چپ و فعالیتهای چریکی روی آوردند. (80) پس از وقایع خرداد 1342، نیروهای ملّی - مذهبی و مذهبی نیز هیچ راهی برای فعالیت آزاد سیاسی در چارچوب قانون اساسی پیش روی ندیدند و از آن سال به بعد، هر چه زمان گذشت، شاخههای تندرو از نیروهای ملّی مذهبی و مذهبی جدا شدند و به مشی مسلّحانه روی آوردند. سازمان مجاهدین خلق ایران، به عنوان یکی از گروههای سیاسی تندرو، که از نیروهای ملّی - مذهبی جدا شد و به مشی مسلّحانه گرایش یافت، از مصداقهای بارز گروههایی است که فعالیت سیاسی در چارچوب قانون اساسی را ترک و طرد کردند. (81) نیروهای چپ گرا از دیرباز با منع فعالیت سیاسی روبرو بودند و در وقایع کودتای 1332 ش متحمّل تلفات بسیار سنگینی شده بودند، هیچگونه مجالی برای فعالیت، ولو در مقیاسهای محدود، نداشتند. نتیجهی عملی سیاست مخالفت و مقابلهی نظام شاه با گروههای سیاسی دگراندیش به اینجا ختم شد که سه گرایش اصلی در گروههای سیاسی (گرایش ملّی گرایانه، گرایش مذهبی در طیفی گسترده، و گرایش چپ گرایانه) به عوض تفاهم، گفتگو، همکاری، یا حتی بازی جدال بر سر قدرت، به تندروی و سازش ناپذیری روی بیاورند. نظام شاه بر اثر سوء سیاست در برخورد با گروههای سیاسی مخالف و دگراندیش، آنها را به افراطیترین و سازش ناپذیرترین مواضع علیه خود کشاند، و زمانی که حزب رستاخیز ایران به نهادی ورشکسته تبدیل شد و حکومت به بحران سیاسی گرفتار آمد، هیچ راهی برای بازی مبادله و جابه جایی قدرت با گروههای سیاسی باقی نماند و تقابل اجتناب ناپذیر بود. حکومت شاه از این حیث هم به بن بست رسید. از ویژگیهای عمدهی حکومت شاه در این دوره تقویت هر چه بیشتر نیروی نظامی برای حفظ بقای خود بود، از این رو بیشتر به امریکا گرایش پیدا کرد. در 1350ش، بر اساس «سیاست دو پایهی نیکسون» (82)، امریکا با ارسال کمکهای نظامی فراوان به دو قدرت منطقهای ایران و عربستان سعودی، مسئولیت حفظ و امنیت خلیج فارس را به آنها واگذار کرد. «سیاست دو پایهی» نیکسون در منطقهی خلیج فارس بخشی از نظریهای کلی بود که سیاست خارجی و استراتژی دفاعی جدید امریکا را تعیین میکرد و مشتمل بود بر تغییر سیاست تهاجمی به سیاست مذاکره، محدود کردن حضور ارتش امریکا در جهان، محول ساختن یک رشته وظایف و تکالیف نیروهای مسلّح امریکا به متحدان خود و فروش پر سود و سرسام آور تسلیحات به کشورهای متحد. (83)
بدین ترتیب، ایالات متحده در مورد ایران سه هدفِ خود را عملی میساخت: تبدیل کمک تسلیحاتی به فروش اسلحه، بازگرداندن دلارهای نفتی به امریکا از طریق فروش تسلیحات به ایران، و به اجرا درآوردن سیاست «جنگ برای امریکا اما به دست دیگران» (84). شرکت ایران در جنگ ظفار یکی از مظاهر عملی سیاست یاد شده بود. (85) شاه که در اندیشهی تبدیل ارتش ایران به یکی از پیشرفتهترین ارتشهای جهان بود تا ضامن حفظ و بقای سلطنت و برتری کشور باشد، و در پی فرصتی بود تا این خواستهی جاه طلبانه را عملی کند، فرصت موجود را مغتنم شمرد و به خرید اسلحه و تقویت بنیهی نظامی ایران در مقیاس گسترده و بیسابقه مبادرت کرد؛ در اردیبهشت 1351/ مه 1972 نیکسون از تهران بازدید کرد و ضمن موافقت نامهای سرّی، که در تاریخ روابط امریکا با کشورهای غیرصنعتی جهان بینظیر است، اجازه داد که دولت ایران هر نوع اسلحهی غیراتمی، از جمله پیشرفتهترین هواپیماهای جنگی را که مایل باشد از امریکا بخرد. این رویداد با پنج برابر شدن قیمت نفت در اواخر 1353ش هم زمان بود که موجب جهش درآمد ایران شد و ابعاد تازه و بیسابقهای به خرید تسلیحاتی ایران بخشید. فروش جنگ افزارهای امریکایی به ایران که در سال مالی 1351ش / 1972 بالغ بر 524 میلیون دلار بود، در 1353ش/ 1974 بیش از هفت برابر، یعنی 91ر3 میلیارد شد. ایران در اواسط دههی 1350ش/1970 بزرگترین خریدار اسلحه و مهمات امریکایی در جهان بود. (86)
به رغم دفاع سرسختانهی شاه از سیاست نظامی خود مبنی بر تبدیل ایران به ابرقدرت منطقهای از طریق افزایش قدرت نظامی و تقدم امنیت خارجی بر رشد اقتصادی، هیچ جنبهای از برنامهی بلند مدت دفاعی شاه بیش از خرید سلاحهای پیشرفته مورد انتقاد همهی جانبهی محافل خارجی و رسانهها نبود. منتقدان برنامهی نظامی شاه را وسیع، به هدر دهنده، افراطی، فاقد کارایی و آن را برای کشوری با وضع اقتصادی و نظامی ایران بیش از حد سنگین و پیچیده وصف میکردند. (87)
سرازیر شدن سیل تسلیحات امریکایی به ایران، به ویژه طی دههی 1350ش/1970، مشکلات حادی در پی داشت؛ مسئولیت مطلق خریدهای عمده فقط با شخص شاه بود و او هم کوچکترین توجهی به جزئیات خریدهای ایران نداشت. خرید و نگهداری اسلحه و مهمات بررسی و حسابرسی نمیشد و در یک کلام، برنامهی خریدهای تسلیحاتی تحت نظارت نبود. بزرگترین مشکل وقتی بروز کرد که ارتش ایران برای به کارگیری و حفظ و تعمیر انبوهی از تجهیزات پیشرفته با کمبود عظیم کارکنان ماهر و متخصص ایرانی روبرو شد، از این رو شاه خیل مستشاران و کارکنان نظامی امریکایی را با حقوق و مزایای فوق العاده و هزینهی بسیار گزاف جذب کرد. افزایش شمار این کارکنان در ایران، که با تبعات مختلف اجتماعی و فرهنگی نیز همراه بود، به نوبهی خود، احساسات خصمانه و ضد امریکایی مخالف با حکومت شاه و منافع امریکا را دامن میزد، این در حالی بود که ارتش ایران سخت به خدمات فنی مستشاران وابسته شده بود. ارتش ایران، در واقع بعد از 1332ش/1953 و استقرار حکومت کودتا، از لحاظ تسلیحات و تجهیزات به طور عمده بر اساس الگوی امریکایی سازمان یافته بود و در طرز تفکر نظامی، مسائل تعلیماتی و آمادگی رزمی از اصول امریکایی پیروی میکرد. وابستگی نظامی به امریکا ابعاد گستردهای داشت؛ خریداری قطعات، آموزش، کمک فنی، سرویس و نگهداری تجهیزات. بنابراین، سیاست دفاعیِ ادعایی شاه، یعنی ارتقای ایران به ابر قدرت منطقهای، با توجه به وابستگی همه جانبه به امریکا و فقدان نیروی انسانی ماهر و آموزش دیده و دارای قابلیتهای مدیریتی برای ادارهی ماشین نظامی جدید، دور از واقع بود و انباشت حجم فزایندهای از تجهیزات و تسلیحات پیشرفته قدرت دفاعی ایران را افزایش نداده بود، و نسبت به کارایی چنین ارتشی در مواجهه با موقعیتهای بحرانی و جنگهای احتمالی تردید جدّی وجود داشت. همچنین رونق خرید اسلحه و مهمات با فساد مالیِ رشوه گیری کلان واسطهها و دلالان امریکایی و ایرانی که عمدتاً از نزدیکان شاه و مقامات عالی نظامی بودند، توأم بود. (88)
شاه که به موجب قانون اساسی علاوه بر فرماندهی کل قوا فرماندهی عملیاتی را نیز بر عهده داشت، نیروهای مسلح را از نظر مالی و اداری و روانی کاملاً وابسته به خود نگاه داشته بود. برای شاه وجود ارتشی بزرگ و بوروکراتیک و بدون ابتکار مزیت تلقی میشد. سازمان وسیع ارتش به شاه اجازه میداد که مراکز قدرت را از هم مجزا و پراکنده کند و سازماندهی نیروی مخالف را در نیروهای مسلح بسیار مشکل سازد. در ارتش شاه عنصر وفاداری به شخص شاه در نقطهی مقابل نبوغ و قابلیت نظامی قرار داشت و وفاداری محض به دربار استقلال رأی و عمل را از ارتش گرفته بود. (89) در حالی که افسران ارشد و اُمرای ارتش به تاج و تخت وفادار بوددن، در میان سربازان وظیفه و درجه داران و شمار زیادی از افسران چندان احساس دلبستگی و وفاداری نسبت به دستگاه سلطنت وجود نداشت و عواطف مذهبی همچنان بر آنها حاکم بود. (90) این واقعیت بعدها در پیوستن نسبتاً یکپارچهی ارتش به انقلاب اسلامی آشکار شد.
عصر پهلوی دوم در عرصهی سیاست خارجی ظاهراً موفقیتهای بیشتری کسب کرده بود. این موفقیتها بیشتر به لحاظ شرایط بین المللی، موقعیّت سوق الجیشی ایران، همکاری دولت ایران با قدرتهای جهانی و منافعی بود که آنها در ایران داشتند و دولت ایران از آنها حکایت میکرد. روابط ایران با کشورهای همسایه بر اساس پرهیز از تنش بود. مناسبات با پاکستان و ترکیه در چارچوب پیمان سنتو و سازمان همکاریهای منطقهای بسیار نزدیک و دوستانه بود. رابطه با افغانستان، که همواره بر سر چگونگی استفاده از آب هیرمند با مشکل روبرو بود، پس از تشکیل هیئت حل اختلاف و توافق در این باره، عادی شد. رابطه با اتّحاد شوروی هم پس از عقد قراردادهای همکاری اقتصادی - صنعتی و آسوده شدن خاطر سران شوروی از بابت این که از سوی ایران یا از طریق ایران هیچ خطری متوّجه شوروی نخواهد بود، عادی شد. روابط با عراق، که پس از الغای نظام سلطنتی در عراق و روی کار آمدن حکومتهای ملّی گرا یا متمایل به سیاستهای مصر و شوروی، به تیرگی گراییده و در جریان شورش کردهای عراق و حمایت دولت ایران از آنان به مرحلهی بسیار بحرانی رسیده بود، (91) پس از وساطت دولت الجزایر و عقد قراردادِ الجزایر در 1353ش/1975 به حال عادی درآمد. رابطه با کشورهای حاشیهی خلیج فارس هم بعضاً دوستانه و نزدیک و بعضاً عادی بود؛ به ویژه پس از آنکه ایران نتیجهی انتخابات را در بحرین پذیرفت و از دعاوی تاریخی خود در مورد این جزیره صرف نظر کرد و به استقلال کشور تازه تأسیس بحرین احترام گذارد، کشورهای حاشیهی خلیج فارس به ایران نزدیکتر شدند. (92)
رابطهی ایران با مصر و اسرائیل دستخوش نوسان بود. پس از قدرت گرفتن جمال عبدالناصر در مصر و رشد سیاستهای ملّی گرایانه و اتّحاد عربی در آن کشور، روابط ایران و مصر بسیار تیره شد، تا بدان حد که سیاستهای این دو کشور بزرگ و قدرتمند منطقه در قلمروهای نفوذ خود رودروی هم قرار گرفت، (93) اما در پی شکست مصر از اسرائیل در «جنگ شش روزه» و تغییر مواضع عبدالناصر از موضع تهاجمی به تدافعی، شرایط جهت برقراری مجدد روابط مساعد شد (شهریور 1349). اندکی بعد، با مرگ عبدالناصر و روی کارآمدن انور سادات، روابط دو کشور دوستانه و گرمتر شد. (94)
ایران حکومت اسرائیل را در 24 اسفند 15/1328 مارس 1950 به صورت دوفاکتو (95) به رسمیت شناخت. در حکومت ملّی دکتر محمد مصدّق، رابطهی میان دو کشور گسیخته شد و پس از کودتای مرداد 1332 رابطه مجدداً برقرار گردید و رو به گسترش گذاشت. روابط ایران و اسرائیل در دهههای 1340 و 1350ش، از پیچیدهترین و پنهانیترین مناسبات سیاسی است و تا اسناد موثق و محرمانهی این مناسبات بررسی نشود، نمیتوان به همهی خفایای آن پی برد. (96) بنابه اسنادی، ارتش و دستگاه امنیتی اسرائیل روابط بسیار نزدیکی با ارتش شاهنشاهی و ساواک داشته است و شماری از نیروهای نظامی و امنیتی تحت نظر مأموران اسرائیلی دورههای ویژه میدیدهاند. نظام حاکم بر اسرائیل برای حفظ کردن حکومت شاه در جریان انقلاب اسلامی، از هیچ کوششی کوتاهی نکرد. بدون تردید، آسیبی که این نظام از سقوط حکومت متحد خود میدید، به سادگی جبران پذیر نبود. نقشی که اسرائیل در حمایت از حکومت شاه و مقابله با انقلاب اسلامی ایران اختیار کرد، از حیث مناسبات خاص سیاسی میان دو کشور قابل مطالعه است. (97)
مناسبات بسیار نزدیک دولت ایران با اسرائیل، گذشته از تأثیر آن در روابط ایران با جهان اسلام و ایجاد تلقّی منفی از مردم مسلمان ایران در اذهان عموم مسلمانان، در داخل کشور نیز آثار جدی گذاشت و اساساً یکی از موارد جدی اعتراض مردم و علما و روشنفکران به حکومت شاه همین مناسبات بود؛ به ویژه در تجمعات و راهپیماییهای خرداد 1342، یک انتقاد جدی از هیئت حاکمه موضوع همگامی با اسرائیل بود. (98)
محور اصلی سیاست خارجی ایران، به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332، بر رابطه با ایالات متحدهی امریکا و همسویی با سیاستهای آن، به ویژه در خاورمیانه، استوار بود. این رابطه به رغم فراز و فرودهایی که داشت، تا انقلاب اسلامی 1357ش همچنان در گسترش بود. ایران در واقع یکی از نزدیکترین و مهمترین متّحدان امریکا در خاورمیانه به شمار میرفت. توسعهی مناسبات اقتصادی و گسترش همکاریهای دیگر میان دو کشور، به مناسبات سیاسی تحکیم میبخشید. (99) رابطهی سیاسی ایران با سایر کشورهای نیرومند جهان، نظیر آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و ژاپن، بسیار نزدیک بود. روابط با کشورهایی که نظام سلطنتی بر آنها حاکم بود، مانند بلژیک و سوئد و نروژ و هلند و دانمارک در اروپا و سایر نظامهای سلطنتی در آسیا و افریقا نزدیک بود و دربار شاه ایران سعی داشت که مناسبات دولت ایران با آنها صمیمانهتر از کشورهای دیگر باشد. (100)
روابط دولت ایران با کشورهای کمونیستی، نظیر اتّحاد شوروی و چین و کشورهای دیگر بلوک شرق، عمدتاً تابع سیاستهای کلی ایالات متحدهی امریکا بود و رابطه با چین در پی برقراری رابطهی سیاسی آن با امریکا، عادی شد، هر چند که اتباع کشورهای شوروی و چین، مانند دیگر کشورها، آزادی رفت و آمد نداشتند. (101) تلاش حکومت شاه برای جلب حمایت کشورهای قدرتمند جهان، در نهایت بینتیجه ماند. بحران بزرگی که ایران را فرا گرفت و کشور را به سرعت به سوی انقلاب راند، به دخالت و تأثیر هیچ یک از مناسبات خارجی ایران با کشورهای دیگر میدان نداد، هر چند که منافع بسیاری از کشورهای جهان اقتضا میکرد که نظام شاه دستخوش بحران و با انقلاب روبرو نشود.
دربارهی این که عصر پهلوی دوم دچار بحرانهای سنگین بوده و سرانجام نیز در برابر آنها از پای درآمده است، میان صاحب نظران اختلاف نیست، اما دربارهی نسبت تأثیر بحرانها و این که بحران از چه زمانی آغاز شده، تفاوت عقیده وجود دارد. مشکل جدّی سیاسی ایران، در 1356 ش کاملاً نمایان شد. در 15 مرداد 1356 امیرعباس هویدا پس از سیزده سال نخست وزیری کنار رفت و رقیب دیرین او، جمشید آموزگار، که در امور اقتصادی و نفت باتجربه بود، اما در زمینهی سیاسی ورزیدگی نداشت، بر سر کار آمد. آموزگار کوشید تا به کمک سیاست انقباضی، محدود کردن هزینههای سنگین دولتی و دور کردن افراد فاسد از قدرت، به نابسامانیهایی که به شدت رو به گسترش بود سامان دهد، اما موفق نشد و سرانجام در 5 شهریور 1357 از صحنهی سیاست کناره گرفت و پس از چندی ایران را ترک گفت. در دورهی نخست وزیری او دامنهی نارضایتیها در سراسر کشور گسترش یافت و برای نخستین بار در ایران نشانههای شورش عمومی و ناتوانی نیروهای دولتی در مقابله با این شورشها دیده شد. تداوم ناآرامیها در سراسر کشور، بر شدت و وسعت فعالیتهای نیروهای انقلاب افزود. در پی استعفای آموزگار، جعفر شریف امامی بر سر کارآمد. گرچه او سیاست مدار با تجربهتری بود و تا حدودی به نکاتی که آموزگار توجه نداشت توجه نشان داد، نتوانست با بحران رویارویی کند و ظرف مدت کوتاهی پس از هفتاد روز حکومت (5 شهریور - 14 آبان 1357) و به دنبال وقایع خونین 17 شهریور و وسعت گرفتن دامنهی شورش در 14 آبان، صحنهی سیاست را ترک کرد. پس از وی، به ترتیب ارتشبد غلامرضا ازهاری و شاپور بختیار (102) مدت کوتاهی بر سر کار آمدند، اما آنان نیز نتوانستند حکومت پهلوی را حفظ کنند (103) و سرانجام عمر عصر پهلوی و بلکه عمر حکومت سلطنتی با انقلاب سراسری مردم ایران به رهبری امام خمینی (رحمة الله علیه و آله) در 22 بهمن 1357 به پایان آمد و نظام شاهنشاهی در ایران برچیده شد.
پینوشتها
الف) وضع سیاسی و نظامی
1. ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «جنگ جهانی دوم».
2. برای تفصیل بیشتر ر.ک. مدیرشانهچی، ص 57-87.
3. نیز ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «پنجاه و سه نفر».
4. تاریخ مستند روابط دو جانبهی ایران و ایالات متحدهی امریکا، ص 148.
5. همان جا.
6. برای اطلاع از سیاست امریکا در این برهه ر.ک. همان، ص 126، 148-178.
7. محمدرضا پهلوی، 1353ش، ص 211-218.
8. ازغندی، ص 44-45.
9. گازیوروسکی، ص 94 به بعد؛ ازغندی، ص 175 به بعد.
10. برای جزئیات ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «جنگ جهانی اول».
11. گاهنامهی پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 1، ص 286.
12. کیهان، سال 2، ش 306، 20 شهریور 1332، ص 2.
13. برای جزئیاتی از دیدار ر.ک. محمدرضا پهلوی، 1353ش، ص 140-143؛ نیز ر.ک. روزنامههای آن دوره.
14. کیهان، سال 4، ش 758، 20 شهریور 1324، ص 1.
15. محمدرضا پهلوی، 1353ش، ص 211-216؛ برای تفصیل بیشتر ر.ک. زهتاب فرد، ص 146 به بعد.
16. عظیمی، ص 194-216.
17. کدی، ص 176 به بعد.
18. Norman Schwarzkopf.
19. ARMISH.
20. George V. Allen.
21. نجاتی، 1371ش، ج 1، ص 508-509؛ تاریخ مستند روابط دو جانبهی ایران و ایالات متحدهی امریکا، ص 195-202؛ هالیدی، ص 99؛ مهدوی، ص 43-44.
22. هالیدی، ص 259-260.
23. گازیوروسکی، ص 97-104.
24. برای تفصیل بیشتر ر.ک. سازمان اسناد ملی ایران، ج1، مقدمهی طیرانی، ص هجده به بعد.
25. برزین، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، سال 85، ش 9 و 10، ص 17-19.
26. همان، ش 11 و 12، ص 22-27.
27. شجیعی، ج 4، ص 313 به بعد.
28. مدیرشانهچی، ص 57-87.
29. برای اطلاعات بیشتر ر.ک. سازمان اسناد ملی ایران، ج 1، مقدمهی طیرانی، ص سی و یک به بعد؛ مدیرشانهچی، ص 55-87.
30. گازیوروسکی، ص 90.
31. ر.ک. اطلاعات، ش 6928، 19 اردیبهشت 1328، ص 1؛ محمدرضا پهلوی، 1376ش، ص 115، پانویس5.
32. اطلاعات، ش 7138، 6 بهمن 1328، ص 1.
33. تاریخ مستند روابط دو جانبهی ایران و ایالات متحدهی امریکا، ص 318-320.
34. ازغندی، ص 158-159.
35. گازیوروسکی، ص 89-92.
36. Henry Grady.
37. تاریخ مستند روابط دو جانبهی ایران و ایالات متحدهی امریکا، ص 320 به بعد.
38. نجاتی، 1371ش، ج 1، ص 513-514؛ گازیوروسکی، ص 101-104.
39. ر.ک. عطار، ش 32، 2 آبان 1328، ص 1.
40. صفیر، ش 123، 8 خرداد 1329، ص 4.
41. روحانیّت و اسرار فاش نشده از نهضت ملّی شدن صنعت نفت، ص 15.
42. اطلاعات، ش 7509، 12 اردیبهشت 1330، ص 1.
43. برای جزئیات چگونگی سقوط مصدّق ر.ک. گازیوروسکی، ص 129-142.
44. گازیوروسکی، ص 102-104.
45. مصدق، ص 339-340؛ کاتوزیان، ص 342-351، 355؛ نجاتی، 1368ش، ص 487-489.
46. نجاتی، 1368ش، ص 487.
47. برای جزئیات ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بختیار، تیمور».
48. برای فعالیت بقیةالسیف نیروهای ملّی ر.ک. نهضت آزادی ایران، ج 1، ص 19-37.
49. خسرو پناه، ص 177 به بعد.
50. گذشته، چراغ راه آینده است. ص 697.
51. آبراهامیان، ص 517.
52. تاریخ مستند روابط دو جانبهی ایران و ایالات متحدهی امریکا. ص 383-386.
53. برای جزئیات قراردادهای مربوط به نفت ر.ک. شرکت ملی نفت ایران. ص 16 به بعد؛ نیز ر.ک. رزاقی، ص 37-51.
54. مهدوی، ص 127-131، 146-148؛ برای جزئیات و پیامدها ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بغداد، پیمان»؛ «پیمان مرکزی، سازمان».
55. ازغندی، ص 271؛ گازیوروسکی، ص 164-165، 208؛ نجاتی، 1371ش، ج 1، ص 516-517.
56. روبین، ص 87-92.
57. هالیدی، ص 100-101.
58. کدی، ص 230-231.
59. امینی، ص 128-139؛ فوران، ص 472-473؛ فیوضات، ص 106-108.
60. دربارهی آن ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «جبههی ملّی ایران».
61. امینی، ص 140-169؛ جزنی ج 2، ص 80-88؛ نجاتی، 1371ش، ج 1، ص 182-194.
62. ر.ک. امینی، ص 169-170؛ عاقلی، ص 913-914، 920-921؛ بازرگان، 1375-1377ش.
63. گاهنامهی پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 2، ص 1606-1607؛ نیز ر.ک. محمدرضا پهلوی، 1376ش، ص 165-169.
64. نجاتی، 1371ش، ج 1، ص 317-320؛ صارمی شهاب، ص 135-137؛ بشیریه، ص 259-260.
65. ازغندی، ص 255-268.
66. مهدوی، ص 180-188.
67. اطلاعات، سال 37، ش 11010، 8 بهمن 1341، ص 1.
68. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو، پروندهی ش 118، ص 179؛ طبری، ص 21.
69. نجاتی، 1371ش، ج 1، ص 234-240؛ نیز ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «پانزده خرداد، قیام».
70. جزنی، ج 2، ص 80.
71. صارمی شهاب، ص 59-60.
72. گازیوروسکی، ص 313-316؛ نجاتی، 1371ش، ج 1، ص 294-299، 488-490.
73. ازغندی، ص 284-286؛ مهدوی، ص 204، 307؛ امام خمینی، ج 1، ص 139.
74. عراقی، ص 207-212.
75. آبراهامیان، ص 524-553؛ عاقلی، ص 990، 995-996، 1038؛ کدی، ص 254-256.
76. محمدرضا پهلوی، 1376ش، ص 305-306.
77. برای تفصیل بیشتر ر.ک. آبراهامیان، ص 542-549.
78. محمدرضا پهلوی، 1376، ص 306.
79. ر.ک. صارمی شهاب، ص 141-148.
80. ر.ک. جزنی، ج 2، ص 71-79، 84، 94-97.
81. آبراهامیان، ص 591-611.
82. Two Pillars Nixon Doctrine.
83. ازغندی، ص 336-337؛ مهدوی، ص 245-246؛ گراهام، ص 215-216.
84. War by Proxy.
85. مهدوی، ص 250؛ برای تفصیل بیشتر ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «جبههی آزادیبخش ظفار».
86. آموزگار، ص 303؛ هالیدی، ص 102-103؛ نجاتی، 1371ش، ج 1، ص 520.
87. آموزگار، ص 305.
88. هالیدی، ص 106-108؛ گراهام، ص 225، 232-236؛ آموزگار، ص 306-307.
89. گراهام، ص 229-230؛ آموزگار، ص 310-312.
90. آموزگار، ص 309؛ قره باغی، مقدمه، ص پانزده - شانزده.
91. ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بارزانیها».
92. ازغندی، ص 374-409، 447-448؛ مهدوی، ص 227-230.
93. مهدوی، 220-221.
94. ایران. ریاست جمهوری. اداره کل آرشیو، اسناد و موزه، مقدمه، ص 25-27.
95. de facto.
96. ر.ک. همان، مقدمه، ص 9-29.
97. ر.ک. همان، مقدمه، ص 11-29.
98. برای تفصیل بیشتر ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «پانزده خرداد، قیام».
99. ازغندی، ص 268-281، 283-294، 334-363.
100. مهدوی، ص 310-320.
101. همان، ص 307-310.
102. دربارهی او ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بختیار، شاپور».
103. عاقلی، ص 1086-1133؛ نیز ر.ک. آبراهامیان، ص 612-652.
الف: وضع سیاسی و نظامی
یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب: درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر، ترجمهی احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتّاحی ولی لایی، تهران 1377ش.
جهانگیر آموزگار، فراز و فرود دودمان پهلوی، ترجمهی اردشیر لطفعلیان، تهران 1375ش.
علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران: دولت دست نشانده، 1320-1357، تهران 1376ش.
علی امینی، خاطرات علی امینی، چاپ حبیب لاجوردی، تهران 1376ش.
ایران. ریاست جمهوری. اداره کل آرشیو، اسناد و موزه، روابط ایران و اسرائیل: 1357-1327 هـ.ش، به روایت اسناد نخست وزیری، تهران 1377ش.
مهدی بازرگان، خاطرات بازرگان: شصت سال خدمت و مقاومت، گفتگو با غلامرضا نجاتی، تهران 1375-1377ش.
سعید برزین، «ساختار سیاسی - طبقاتی و جمعیتی در ایران»، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، سال 8، ش 9 و 10 (خرداد و تیر 1373)، ش 11 و 12 (مرداد و شهریور 1373).
حسین بشیریه، جامعه شناسی سیاسی: نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی، تهران 1374ش.
تاریخ مستند روابط دو جانبهی ایران و ایالات متحدهی امریکا، گردآورندگان یوناه الکساندر و الن نانز، ترجمهی سعیده لطفیان و احمد صادقی، تهران 1378ش.
بیژن جزنی، تاریخ سی ساله، [بیجا، بینا.].
محمدحسین خسروپناه، سازمان افسران حزب تودهی ایران: 1323-1333، تهران 1377ش.
روح الله خمینی، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، صحیفهی نور، ج 1، تهران 1370ش.
دانشنامهی جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1375ش.
ابراهیم رزاقی، قراردادهای نفتی، یا، اسناد خیانت، تهران 1358ش.
باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمهی محمود مشرقی، [بیجا] 1363ش.
روحانیّت و اسرار فاش نشده از نهضت ملّی شدن صنعت نفت، به کوشش گروهی از هواداران نهضت اسلامی ایران در اروپا، قم: دارالفکر [؟1358ش].
رحیم زهتاب فرد، خاطرات در خاطرات، تهران 1373ش.
سازمان اسناد ملی ایران، اسناد احزاب سیاسی ایران: 1320-1330ش، به کوشش بهروز طیرانی، تهران 1376ش.
زهرا شجیعی، نخبگان سیاسی ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی، ج 4: نمایندگان مجلس شورای ملّی، تهران 1372ش.
شرکت ملی نفت ایران، کتاب سفید: تاریخچه و متن قراردادهای مربوط به نفت ایران، تهران 1344ش.
اصغر صارمی شهاب، احزاب دولتی و نقش آنها در تاریخ معاصر ایران، تهران 1378ش.
احسان طبری، کژراهه: خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران 1367ش.
باقر عاقلی، نخست وزیران ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، [تهران] 1374ش.
مهدی عراقی، ناگفتهها: خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، پاریس - پائیز 1978-1357، به کوشش محمود مقدسی، مسعود دهشور، و حمیدرضا شیرازی، تهران 1370ش.
فخرالدین عظیمی، بحران دموکراسی در ایران: 1320-1332، ترجمهی عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری، تهران 1372ش.
جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال 1500 میلادی مطابق با 879 شمسی تا انقلاب، ترجمهی احمد تدین، تهران 1377ش.
ابراهیم فیوضات، دولت در عصر پهلوی، تهران 1375ش.
عباس قره باغی، اعترافات ژنرال: خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، تهران 1364ش.
محمدعلی کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت در ایران، ترجمهی احمد تدین، تهران 1371ش.
نیکی کدی، ریشههای انقلاب ایران، ترجمهی عبدالرحیم گواهی، تهران 1369ش.
مارک گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه: بنای دولتی دست نشانده در ایران، ترجمهی فریدون فاطمی، تهران 1371ش.
گاهنامهی پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی: فهرست روزبروز وقایع سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی ایران از 3 اسفند 2479 تا 30 اسفند 2535، [تهران 1355ش].
گذشته، چراغ راه آینده است، ویراستار: بیژن نیک بین، تهران 1362ش.
رابرت گراهام، ایران: سراب قدرت، ترجمهی فیروز فیروزنیا، تهران 1358ش.
محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع ایران، پاسخ به تاریخ، ترجمهی حسین ابوترابیان، [تهران] 1376ش.
ــــ ، مأموریت برای وطنم، تهران 1353ش.
محسن مدیرشانهچی، احزاب سیاسی ایران با مطالعهی موردی نیروی سوم و جامعهی سوسیالیستها، تهران 1375ش.
محمد مصدّق، خاطرات و تألمات دکتر محمدمصدق، به کوشش ایرج افشار، تهران 1365ش.
عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران: از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی: 1324-1357، [تهران] 1368 ش.
غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج سالهی ایران: از کودتا تا انقلاب، تهران 1371ش.
ــــ ، جنبش ملّی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332، تهران 1368 ش.
نهضت آزادی ایران، صفحاتی از تاریخ معاصر ایران: اسناد نهضت آزادی ایران، 1340-1344، ج 1: بیانیهها و تفسیرهای سیاسی، تهران 1361ش.
فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعهی سرمایه داری در ایران، ترجمهی فضل الله نیک آیین، تهران 1358ش.
منبع مقاله :
گروهی از پژوهشگران؛ (1390)، پهلویها، تهران: کتاب مرجع، چاپ دوّم