امام هادي(علیه السلام) پس از شهادت پدرگرامی شان
امام هادى(علیه السلام)پس از شهادت پدر بزرگوار،در محيطى بسيار سختو در وضع بسيار دشوار مىزيست و معاصر حكومت«متوكل»بود كه به دشمنىبا امام(علیه السلام)و تعقيب ياران وى و در هم شكستن پايگاههاى او زبانزد بود وهر روز درين دژ خوئىها پيشتر مىرفت و در دستگاه حاكم نيز اين بد رفتاريهاگسترش مىيافت تا آنجا كه متوكل خطر بحران حكومتخويش را احساسكرد و بر آن شد تا با دو روش توامان در يك اقدام،از بحرانىتر شدن وضعجلوگيرى كند.
1-حمله بردن به ياران امام(علیه السلام)و پايگاههاى او و آزردن آنان واز ميان برداشتن آثار شيعيان تا بيش از پيش دچار وحشت گردند و آنان راخوار گرداند.او به اين اعمال دست زد و به اندازهاى از زشتكارى پيش رفتكه قبر حضرت امام حسين(علیه السلام)را ويران ساخت و آثار آنرا از ميان برد (1).
2-امام(علیه السلام)را از پايگاههاى او دور ساخت تا مقدمه آواره ساختنو پراكندن پايگاههاى او باشد، و سازمانشان را از بين ببرد و آنان را از پيروزى نا اميد گرداند.متوكل دريافت كه اگر امام هادى(علیه السلام)از مراقبت اودور باشد يعنى در مدينه بگذراند،دولت او را خطرى خواهد بود. پسدستور داد تا آن بزرگوار را به سامره آورند و زير نظر بدارند تا دور ازپايگاههاى خود در حركات و سكنات وى نظارت كند.
متوكل به امام(علیه السلام)نامهاى نوشت و او را دعوت كرد كه با هر كس ازخانواده و دوستان خود كه بخواهد به سامره آيد.متوكل به نحوى به ايناقدام دست زد كه امت بر او نشورد.اين روش همان بود كه خليفگان پيشاز او نيز عمل كردند.مامون با حضرت رضا(علیه السلام)همچنين كرد و با حضرتجواد(علیه السلام)نيز به اين روش اقدام نمود و كوشيده بود كه آنان در محيط دستگاهدولت به سر برند تا زير نظر نگاهبانان قصر باشند.
متوكل بوسيله يحيى بن هرثمه،يكى از فرماندهان ارتش خود،نامهاىبه امام فرستاد و گروهى سپاهى با يحيى همراه كرد تا به مدينه روند و فرمانداد تا خانه امام را بازرسى كنند و در پى مدركى باشند كه امام را محكوم بهتوطئه و اقدام عليه دولت او كند،سپس او را به سامره آوردند.
وقتى مردم مدينه از موضوع آگاه شدند،سر و صدا راه افتاد و عمل«ابن هرئمه»را محكوم داشتند تا جائيكه ابن هرثمه كوشيد آنان را خاموشسازد و نزد آنان سوگند ياد كرد كه دستورى كه متضمن آسيب رسانيدن بهامام(علیه السلام)باشد ندهد (2).
اين امر دليل آگاهى مردم مدينه از سوء نيتحكمرانان نسبت به امام بود.
«ابن هرثمه»گويد:«سپس سراى او را بازرسى كردم و در آن جز قرآنهاو دعاها و كتب علمى چيزى نيافتم (3).
امام هادى(علیه السلام)همراه فرزند خود«عسكرى»نوجوان،با ابن هرثمه، مدينه را به سوى سامره ترك كرد.يكروز پس از رسيدن به سامره،متوكل،امام(علیه السلام)را دعوت كرد و ياران متوكل به استقبال او رفتند و متوكل نيزشرايط تعظيم و تكريم بجاى آورد و احترامات خود را به امام(علیه السلام)مرعى داشتسپس او را به منزلى فرستاد كه پيشاپيش براى وى آماده كرده بود.
متوكل با اين روش مزورانه،خواست برنامه سياسى و دشمنى ديرينهخود را با امام(علیه السلام)زير پوشش قرار دهد.متوكل با احضار امام(علیه السلام)وى رابه اقامت اجبارى ملزم ساخت و واداشت تا زير مراقبتشديد كاخ زندگانىكند.بارى همه حركات و سكنات امام(علیه السلام)با دقت تمام زير نظر قرار گرفت.
به سامره نزد خود و نزد ياران خود،محو كردن او در حاشيه دربار خلافتبود تا حتى الامكان گوش و چشم او را بپايد و هيچ نكته زندگانى او چه صادر،چه وارد،از نظر دور نمايد.
امام با خويشتندارى در برابر آنان تظاهر به اين ميكرد كه آنچه دربارهوى عمل مىكنند مورد قبول اوست و بهر حال با سياست دولت عباسيانموافق است.دعوت به ضيافت را از طرف آنان مىپذيرفت و بر خوانشانمىنشست و در مجالس و مراسم آنان شركت مىجست (4)
اين موضع امام(علیه السلام)در برابر دولت،مسامحه يا چشم پوشى يا فروتنىنبود.زيرا چنين چيزى با شخصيتى مانند شخصيت امام(علیه السلام)مطابقت نداشت.
هر گونه فروتنى امام(علیه السلام)در برابر دستگاه به اين معنى بود كه بر ضد مصالحعالى اسلام رفتار كرده است.اگر دولت احساس ميكرد كه امام(علیه السلام)از مواضع خود چشم پوشيده است،بالاترين مقام و موقعيت و جاه و جلال را تقديموى ميكرد،بى آنكه وى را وادار به اقامت اجبارى و مراقبتشديد كند.
امام(علیه السلام)توجه داشت كه سياستستمگرانه آنان نسبت به او روز بروزتندتر و بيشتر مىشود تا جائيكه متوكل در پايان حكومتخود به علتسعايتهاو خبرچينىها بر ضد امام(علیه السلام)،او را زندانى كرد.آن اخبار،متوكل را هوشيارميكرد و شك را در او بيدار مىساخت و وادارش مىنمود تا خانه امام(علیه السلام)را در مراقبتشديد قرار دهد تا آگاه گردد كه آن اخبار درست استيا خير.
افتراها و خبر چينىها با شكست روبرو گرديد
1-همه خبرها و افتراها هميشه با شكست روبرو ميگرديد،بى آنكهاز نظر كشف اطلاعات درباره حقيقت كار و فعاليتهاى امام(علیه السلام)به نتيجه برسد.
جاسوسان خليفه،هميشه وقتى باز ميگشتند تاكيد ميكردند كه در سراى آنبزرگوار(علیه السلام)، چيزى كه مايه شك باشد وجود نداشته است. (5) اين خبر بهمتوكل آرامش ميداد و نسبت به حضرت امام(علیه السلام)،قدردانى و احترام خاصىابراز ميداشت.
امام هادى(علیه السلام)،هر بار كه خانهاش مورد بازديد قرار ميگرفت،موفقمىشد آنچه را كه مشكوك بود پنهان سازد زيرا پولها و نوشتههائى به حضرتشفرستاده مىشد كه لازم بود از نظر دولت پنهان ماند.هر گاه ميخواست كارىرا كه آشكار شدن آن از نظر دولت براى او(علیه السلام)،محظورى داشت،پنهان دارد،روش رمز به كار مىبرد (6).
2-هر وقتسراى امام(علیه السلام)مورد بازرسى قرار ميگرفت،با نهايتآرامش و سكون،خود را به بى اعتنائى مىزد و طورى وانمود مىفرمود كهاز بيگناهى خود اطمينان دارد.به پاسبانانى كه براى تجسس مىآمدند كمكميكرد تا ماموريتخود را انجام دهند.براى آنان چراغ مىافروخت و اطاق،هاى خانه را به آنان نشان ميداد تا براى دولتيان ايجاد شبهه نشود كه او فعاليتغير عادى دارد.
اگر امام(علیه السلام)جز اين موضعى اتخاذ مىفرمود،با رفتار خود شكحكمرانان را در مورد فعاليتهاى خويش بر مىانگيخت.بارها خانه امام رابازرسى ميكردند و آن در اثر سخن چينيهاى«بطحانى»نزد متوكل بود كه مىگفت امام داراى پول و اسلحه مىباشد و متوكل بيدرنگ به«سعيد»حاجب،فرمان ميداد به خانه امام(علیه السلام)حمله برد و هر چه پول و اسلحه بدست مىآوردنزد او آورد.
يك بار«سعيد»بوسيله نردبانى از خيابان وارد پشت بام خانه امام(علیه السلام)گرديد و در تاريكى از نردبان پائين آمد و نمىدانست چگونه وارد اتاقها شود.امام(علیه السلام)با كمال آرامش او را ندا در داد و فرمود:«اى سعيد بر جاىباش تا شمعى برايت بياورم».سعيد گفت:بر جاى ماندم تا شمع آوردند.
در نور شمع پائين رفتم.او را ديدم،عبائى پشمين بر تن و كلاهى از همان جنسبر سر داشت و سجاده او به حصيرى در برابرش گسترده،روى به قبله دارد.
پس مرا گفت:«اينك خانهها-يعنى اطاقها-»وارد آن غرفهها شدمو بازرسى كردم و چيزى نيافتم».
سعيد كوشيد از امام پوزش طلبد و عذر مامور بودن خود را بخواهد اماامام(علیه السلام)اين آيه را تلاوت كرد:
و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .
(زود است كه ستمگران بدانند به چه گرفتارى دچار خواهند گشت.) (7)
در رويدادى ديگر به متوكل خبر رسيد كه از شهر قم كه يكى از مراكزطرفداران امام(علیه السلام)بود، اموالى به حضرت او فرستادهاند.متوكل به وزيرخود«فتح بن خاقان»دستور داد كه مراقب اوضاع باشد و نتيجه را به او خبردهد.وزير گماشته خود را كه ابو موسى نام داشت بر اين گماشت تا جريان رازير نظر گيرد و به او خبر آورد (8).
1-آگاه ساختن امت و نشان دادن مواضع علمى خود به صورت پاسخگفتن به شبههها و جواب به پرسشهائى كه خليفه از او ميكرد،تا آن امام رادر تنگنا قرار دهد و نتواند از عهده حل آن بر آيد.مثلا متوكل از«ابن سكيت»
خواست مسالهاى پيچيده و دشوار در حضور او مطرح كند و از امام(علیه السلام)جوابآنرا بخواهد. «ابن سكيت»،برخى مسائل را كه سخت دشوار ميدانست ازامام پرسيد و امام در آن مبارزه و مباحثه پيروز گرديد.
«يحيى بن اكثم»،متوكل را گفت:«دوست ندارم پس از پرسشهاى منازين مرد چيزى پرسيده شود زيرا وقتى آشكار گردد كه او دانشمند است رافضيانتقويت ميگردند» (9).
امام(علیه السلام)پاسخ پرسندگان را ميداد و شبهههاى كفر آميز را كه در اجتماع او رايج بود رد ميكرد (10).
2-پشتيبانى از پايگاههاى خود و توجه داشتن به آنها تا در خور امكان،نيازشان را برطرف سازد و كوشش در آموزش آنان و تقويت ايمانشان به شخصامام(علیه السلام)به عنوان اينكه در همه كارها فرمانده عالى آنان است.
امام با كوشش خستگى ناپذير و فراوان،هم خود را براى تجديد فعاليتپيروان خود مصروف ميداشت.هر وقت فرصت اين كارها دست ميداد و امكانفعاليت پيش مىآمد،پايگاههاى خود را با هر روشى كه امكان داشت تقويتميكرد تا در برابر مشكلات،نيروهاى پايدارى بدست آورند و مجهز و آمادهباشند.«براى امام هادى(علیه السلام)از راههاى پنهانى و آشكار،و در هر صورتممكن،پولهاى سرشار از قبيل خمس و زكات و خراج مىرسيد و آنها را درمصالح عمومى اسلام به مصرف مىرسانيد تا جنبش فرو ننشيند.اين فعاليتهاالبته دور از چشم حكمرانان و مركز حكومت عباسيان بود (11).
1-صف آرايى در برابر امام(علیه السلام)و به مبارزه طلبيدن او(علیه السلام)از نظرعلمى.
درين مورد،نقشههاى آنها با شكست روبرو گرديد زيرا چنانكه گفتيم،امام(علیه السلام)پاسخ پرسشها و استفتائات آنان را ميداد.
2-كوشش در جلب امام و كشانيدن او بطرف خود و نزديك ساختن او به دربار تا افكار وى(علیه السلام) بى ثمر و بى تاثير گردد و از پايگاههاى تودهاى خوددور افتد.مىتوان موضع امام(علیه السلام)را در پذيرفتن و اظهار موافقت براى حضوريافتن در سامره و همراهى با آنان چنين تفسير كرد:
الف:حمله و فشار و اجبار تا مرز مرگ پيش مىآمد و مخالفت وامتناع آشكار امام از حضور يافتن در مجلس متوكل به اين نتيجه مىرسيد كهحكومت را بر ضد خود تحريك كند و خارج شدن خود را از مدينه،صورتدشمنى با آنان دهد.چنان كارهائى،با سياست گام بگام و مرحله بمرحلهاىكه امام در مقابل دولت ترسيم كرده بود وفق نميداد.
ب:امام(علیه السلام)ميخواست،سخن چينها و افتراهاى بعضى از جاسوسانرا كه خواستار گرفتارى و آزردن او بودند،بداند.عبد الله بن محمد كه درمدينه مسئول سپاه و نماز بود،متوكل را متوجه خطرى كرد كه از جانب اماماو را تهديد مىنمود.او معتقد بود كه فعاليتهاى امام(علیه السلام) در مدينه،عليه سلامتو امنيت دولت است.او با سخن چينى و نشر خبر،شايع كرد كه در خانه امام(علیه السلام) اسلحه،نيز نامههائى وجود دارد.ازين رو بود كه امام(علیه السلام)مىخواست دربرابر حكام طورى حركت كند كه شك و بيمى در دلها برنينگيزد تا شايد بتواندفرصتى بدست آورد و در زمينههاى لازم به فعاليت پردازد و تحرك و كوشش رادوباره آغاز كند.
ج:امام(علیه السلام)شايد با زيستن در محيط طبقات حاكم و با نفوذ دولتمىخواست به اين امر توفيق يابد كه در ميان آنان سخن حق را رايج گرداند واز موضع عادلانه خود دفاع كند-اين احتمال درست نيست-زيرا آنان براىشخصيت امام احترام قايل بودند و علم و نسب و شرافت او را بزرگ ميداشتندو مىستودند.امام(علیه السلام)،به اين جهت مىتوانست در سطوح بالا،محبت واحترام و توجه آنان را بخود جلب كند.
د-امام در آن هنگام اين مساله را ميدانست كه طبيعتحكومت عباسى، سراپا بر اساس حسب و نسب مبتنى است و نسبتها و پيوندهاى خانوادگى ومصالح شخصى و واسطه انگيزى، پايه آن است.امام انديشيد كه مىتوان ازينواقعيت به سود اسلام بهره جست و كوشيد تا از فشار و ستم نسبت به مردم خودبكاهد و خطرهائى را كه به آنجا متوجه است براند.
درين نظرگاه كينه آميز نسبت به علويان،يعنى حركت ضد علوى،بينخليفه و فرمانده و وزير و ساير بندگان و تركان كه در آن اوقات در سامرهپايتخت عباسيان پر بودند،تفاوتى وجود نداشت.چنانكه طبقه ذينفع وبرخوردار از همه امتيازهاى طبقاتى و همه فرماندهان و متنفذان كه اعلامصلح و جنگ در دست آنان بود نيز در آن حركت ضد علوى مانند ديگرانبودند.
در آن هنگام،دولت عباسيان به علتسياست ظالمانه خود دچار ناتوانىو پاشيدگى و گسيختگى شده بود و از اندك جنبش علويان به وحشت در مىافتادو از سايه آنان نيز بهراس گرفتار مىآمد.ازين روى،در مقابل آنان روشىخشن پيش مىگرفتند و شورشيان را به بدترين عقوبت مىآزردند.
شورشيان علوى اگر در خود احساس قدرتى ميكردند و پيروانى فراهممىآوردند،در مىيافتند كه بايد برنامهاى تهيه كنند و نقشهاى طرح نمايند تابر ضد حكمرانان فاسد و منحرف خروج كنند.بيشتر شورشها با شعار-«رضا از آل محمد»-مردم را فرا ميخواندند و منظورشان از آن شعار،بهترين شخصاز آل محمد(ص)بود و به اعتقاد آنان كسى بهتر از حضرت امام هادى(علیه السلام)وجود نداشت.
شورشيان با آن شعار همه گير و گسترده،روش جنگى جالبى بكارمىبردند تا بتوانند نام امام را پنهان دارند تا اگر انقلابيان شكستخوردند،امام در برابر دستگاه حاكم،در موضع اتهام و گرفتارى قرار نگيرد.و خوبميدانستند كه امام(علیه السلام)زير نظر جاسوسان و خبر چينان دولتى قرار دارد و اگربر ضد حكومت،به ايجاد عصيان و تمرد متهم گردد ممكن است بقتل برسد.
بارها به اين حقيقت اشاره كردهايم و به تاكيد گفتهايم كه امامان(علیه السلام)،مبارزه مسلحانه و روياروئى مستقيم را با حكومت وقت به شورشيان علوىمحول ميكردند تا وجدان و اراده امت را بر انگيزند و آنان را بر ضد انحرافدولت به مقاومت آموخته كنند.آنان با فداكارى مستمر و پيوسته مىكوشيدندتا وجدان و اراده اسلامى را از سقوط نگاه دارند.
امامان(علیه السلام)،مخلصانو طرفداران خود را پشتيبانى ميكردند اما به صورت مستقيم يا از گذرگاهتعليماتى كه در دل افراد پايگاههاشان مؤثر واقع ميشد و آنان را وادار ميكردتا عليه دولت دست به عصيان مسلحانه زنند.
اما به جهت تنگى مجال و مقال نمىتوان وارد اين بحثشد كه همهشورشيان علوى بر اساس آگاهى اسلامى در تطبيق احكام اسلام و زير رهبرىامام معصوم دست به شورش مىزدند يا نه.اما عقيده شايع اين بود كه هدفبيشتر آنان همان بوده است. (12)
1-حمله بردن به ياران امام(علیه السلام)و پايگاههاى او و آزردن آنان واز ميان برداشتن آثار شيعيان تا بيش از پيش دچار وحشت گردند و آنان راخوار گرداند.او به اين اعمال دست زد و به اندازهاى از زشتكارى پيش رفتكه قبر حضرت امام حسين(علیه السلام)را ويران ساخت و آثار آنرا از ميان برد (1).
2-امام(علیه السلام)را از پايگاههاى او دور ساخت تا مقدمه آواره ساختنو پراكندن پايگاههاى او باشد، و سازمانشان را از بين ببرد و آنان را از پيروزى نا اميد گرداند.متوكل دريافت كه اگر امام هادى(علیه السلام)از مراقبت اودور باشد يعنى در مدينه بگذراند،دولت او را خطرى خواهد بود. پسدستور داد تا آن بزرگوار را به سامره آورند و زير نظر بدارند تا دور ازپايگاههاى خود در حركات و سكنات وى نظارت كند.
متوكل به امام(علیه السلام)نامهاى نوشت و او را دعوت كرد كه با هر كس ازخانواده و دوستان خود كه بخواهد به سامره آيد.متوكل به نحوى به ايناقدام دست زد كه امت بر او نشورد.اين روش همان بود كه خليفگان پيشاز او نيز عمل كردند.مامون با حضرت رضا(علیه السلام)همچنين كرد و با حضرتجواد(علیه السلام)نيز به اين روش اقدام نمود و كوشيده بود كه آنان در محيط دستگاهدولت به سر برند تا زير نظر نگاهبانان قصر باشند.
متوكل بوسيله يحيى بن هرثمه،يكى از فرماندهان ارتش خود،نامهاىبه امام فرستاد و گروهى سپاهى با يحيى همراه كرد تا به مدينه روند و فرمانداد تا خانه امام را بازرسى كنند و در پى مدركى باشند كه امام را محكوم بهتوطئه و اقدام عليه دولت او كند،سپس او را به سامره آوردند.
وقتى مردم مدينه از موضوع آگاه شدند،سر و صدا راه افتاد و عمل«ابن هرئمه»را محكوم داشتند تا جائيكه ابن هرثمه كوشيد آنان را خاموشسازد و نزد آنان سوگند ياد كرد كه دستورى كه متضمن آسيب رسانيدن بهامام(علیه السلام)باشد ندهد (2).
اين امر دليل آگاهى مردم مدينه از سوء نيتحكمرانان نسبت به امام بود.
«ابن هرثمه»گويد:«سپس سراى او را بازرسى كردم و در آن جز قرآنهاو دعاها و كتب علمى چيزى نيافتم (3).
امام هادى(علیه السلام)همراه فرزند خود«عسكرى»نوجوان،با ابن هرثمه، مدينه را به سوى سامره ترك كرد.يكروز پس از رسيدن به سامره،متوكل،امام(علیه السلام)را دعوت كرد و ياران متوكل به استقبال او رفتند و متوكل نيزشرايط تعظيم و تكريم بجاى آورد و احترامات خود را به امام(علیه السلام)مرعى داشتسپس او را به منزلى فرستاد كه پيشاپيش براى وى آماده كرده بود.
متوكل با اين روش مزورانه،خواست برنامه سياسى و دشمنى ديرينهخود را با امام(علیه السلام)زير پوشش قرار دهد.متوكل با احضار امام(علیه السلام)وى رابه اقامت اجبارى ملزم ساخت و واداشت تا زير مراقبتشديد كاخ زندگانىكند.بارى همه حركات و سكنات امام(علیه السلام)با دقت تمام زير نظر قرار گرفت.
امام(علیه السلام)زير نظر و مراقبت
به سامره نزد خود و نزد ياران خود،محو كردن او در حاشيه دربار خلافتبود تا حتى الامكان گوش و چشم او را بپايد و هيچ نكته زندگانى او چه صادر،چه وارد،از نظر دور نمايد.
امام با خويشتندارى در برابر آنان تظاهر به اين ميكرد كه آنچه دربارهوى عمل مىكنند مورد قبول اوست و بهر حال با سياست دولت عباسيانموافق است.دعوت به ضيافت را از طرف آنان مىپذيرفت و بر خوانشانمىنشست و در مجالس و مراسم آنان شركت مىجست (4)
اين موضع امام(علیه السلام)در برابر دولت،مسامحه يا چشم پوشى يا فروتنىنبود.زيرا چنين چيزى با شخصيتى مانند شخصيت امام(علیه السلام)مطابقت نداشت.
هر گونه فروتنى امام(علیه السلام)در برابر دستگاه به اين معنى بود كه بر ضد مصالحعالى اسلام رفتار كرده است.اگر دولت احساس ميكرد كه امام(علیه السلام)از مواضع خود چشم پوشيده است،بالاترين مقام و موقعيت و جاه و جلال را تقديموى ميكرد،بى آنكه وى را وادار به اقامت اجبارى و مراقبتشديد كند.
امام(علیه السلام)توجه داشت كه سياستستمگرانه آنان نسبت به او روز بروزتندتر و بيشتر مىشود تا جائيكه متوكل در پايان حكومتخود به علتسعايتهاو خبرچينىها بر ضد امام(علیه السلام)،او را زندانى كرد.آن اخبار،متوكل را هوشيارميكرد و شك را در او بيدار مىساخت و وادارش مىنمود تا خانه امام(علیه السلام)را در مراقبتشديد قرار دهد تا آگاه گردد كه آن اخبار درست استيا خير.
افتراها و خبر چينىها با شكست روبرو گرديد
1-همه خبرها و افتراها هميشه با شكست روبرو ميگرديد،بى آنكهاز نظر كشف اطلاعات درباره حقيقت كار و فعاليتهاى امام(علیه السلام)به نتيجه برسد.
جاسوسان خليفه،هميشه وقتى باز ميگشتند تاكيد ميكردند كه در سراى آنبزرگوار(علیه السلام)، چيزى كه مايه شك باشد وجود نداشته است. (5) اين خبر بهمتوكل آرامش ميداد و نسبت به حضرت امام(علیه السلام)،قدردانى و احترام خاصىابراز ميداشت.
امام هادى(علیه السلام)،هر بار كه خانهاش مورد بازديد قرار ميگرفت،موفقمىشد آنچه را كه مشكوك بود پنهان سازد زيرا پولها و نوشتههائى به حضرتشفرستاده مىشد كه لازم بود از نظر دولت پنهان ماند.هر گاه ميخواست كارىرا كه آشكار شدن آن از نظر دولت براى او(علیه السلام)،محظورى داشت،پنهان دارد،روش رمز به كار مىبرد (6).
2-هر وقتسراى امام(علیه السلام)مورد بازرسى قرار ميگرفت،با نهايتآرامش و سكون،خود را به بى اعتنائى مىزد و طورى وانمود مىفرمود كهاز بيگناهى خود اطمينان دارد.به پاسبانانى كه براى تجسس مىآمدند كمكميكرد تا ماموريتخود را انجام دهند.براى آنان چراغ مىافروخت و اطاق،هاى خانه را به آنان نشان ميداد تا براى دولتيان ايجاد شبهه نشود كه او فعاليتغير عادى دارد.
اگر امام(علیه السلام)جز اين موضعى اتخاذ مىفرمود،با رفتار خود شكحكمرانان را در مورد فعاليتهاى خويش بر مىانگيخت.بارها خانه امام رابازرسى ميكردند و آن در اثر سخن چينيهاى«بطحانى»نزد متوكل بود كه مىگفت امام داراى پول و اسلحه مىباشد و متوكل بيدرنگ به«سعيد»حاجب،فرمان ميداد به خانه امام(علیه السلام)حمله برد و هر چه پول و اسلحه بدست مىآوردنزد او آورد.
يك بار«سعيد»بوسيله نردبانى از خيابان وارد پشت بام خانه امام(علیه السلام)گرديد و در تاريكى از نردبان پائين آمد و نمىدانست چگونه وارد اتاقها شود.امام(علیه السلام)با كمال آرامش او را ندا در داد و فرمود:«اى سعيد بر جاىباش تا شمعى برايت بياورم».سعيد گفت:بر جاى ماندم تا شمع آوردند.
در نور شمع پائين رفتم.او را ديدم،عبائى پشمين بر تن و كلاهى از همان جنسبر سر داشت و سجاده او به حصيرى در برابرش گسترده،روى به قبله دارد.
پس مرا گفت:«اينك خانهها-يعنى اطاقها-»وارد آن غرفهها شدمو بازرسى كردم و چيزى نيافتم».
سعيد كوشيد از امام پوزش طلبد و عذر مامور بودن خود را بخواهد اماامام(علیه السلام)اين آيه را تلاوت كرد:
و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .
(زود است كه ستمگران بدانند به چه گرفتارى دچار خواهند گشت.) (7)
در رويدادى ديگر به متوكل خبر رسيد كه از شهر قم كه يكى از مراكزطرفداران امام(علیه السلام)بود، اموالى به حضرت او فرستادهاند.متوكل به وزيرخود«فتح بن خاقان»دستور داد كه مراقب اوضاع باشد و نتيجه را به او خبردهد.وزير گماشته خود را كه ابو موسى نام داشت بر اين گماشت تا جريان رازير نظر گيرد و به او خبر آورد (8).
نقش امام(علیه السلام)و موضع وى در حوادث
1-آگاه ساختن امت و نشان دادن مواضع علمى خود به صورت پاسخگفتن به شبههها و جواب به پرسشهائى كه خليفه از او ميكرد،تا آن امام رادر تنگنا قرار دهد و نتواند از عهده حل آن بر آيد.مثلا متوكل از«ابن سكيت»
خواست مسالهاى پيچيده و دشوار در حضور او مطرح كند و از امام(علیه السلام)جوابآنرا بخواهد. «ابن سكيت»،برخى مسائل را كه سخت دشوار ميدانست ازامام پرسيد و امام در آن مبارزه و مباحثه پيروز گرديد.
«يحيى بن اكثم»،متوكل را گفت:«دوست ندارم پس از پرسشهاى منازين مرد چيزى پرسيده شود زيرا وقتى آشكار گردد كه او دانشمند است رافضيانتقويت ميگردند» (9).
امام(علیه السلام)پاسخ پرسندگان را ميداد و شبهههاى كفر آميز را كه در اجتماع او رايج بود رد ميكرد (10).
2-پشتيبانى از پايگاههاى خود و توجه داشتن به آنها تا در خور امكان،نيازشان را برطرف سازد و كوشش در آموزش آنان و تقويت ايمانشان به شخصامام(علیه السلام)به عنوان اينكه در همه كارها فرمانده عالى آنان است.
امام با كوشش خستگى ناپذير و فراوان،هم خود را براى تجديد فعاليتپيروان خود مصروف ميداشت.هر وقت فرصت اين كارها دست ميداد و امكانفعاليت پيش مىآمد،پايگاههاى خود را با هر روشى كه امكان داشت تقويتميكرد تا در برابر مشكلات،نيروهاى پايدارى بدست آورند و مجهز و آمادهباشند.«براى امام هادى(علیه السلام)از راههاى پنهانى و آشكار،و در هر صورتممكن،پولهاى سرشار از قبيل خمس و زكات و خراج مىرسيد و آنها را درمصالح عمومى اسلام به مصرف مىرسانيد تا جنبش فرو ننشيند.اين فعاليتهاالبته دور از چشم حكمرانان و مركز حكومت عباسيان بود (11).
موضع عباسيان در برنامه ريزى امام(علیه السلام)
1-صف آرايى در برابر امام(علیه السلام)و به مبارزه طلبيدن او(علیه السلام)از نظرعلمى.
درين مورد،نقشههاى آنها با شكست روبرو گرديد زيرا چنانكه گفتيم،امام(علیه السلام)پاسخ پرسشها و استفتائات آنان را ميداد.
2-كوشش در جلب امام و كشانيدن او بطرف خود و نزديك ساختن او به دربار تا افكار وى(علیه السلام) بى ثمر و بى تاثير گردد و از پايگاههاى تودهاى خوددور افتد.مىتوان موضع امام(علیه السلام)را در پذيرفتن و اظهار موافقت براى حضوريافتن در سامره و همراهى با آنان چنين تفسير كرد:
الف:حمله و فشار و اجبار تا مرز مرگ پيش مىآمد و مخالفت وامتناع آشكار امام از حضور يافتن در مجلس متوكل به اين نتيجه مىرسيد كهحكومت را بر ضد خود تحريك كند و خارج شدن خود را از مدينه،صورتدشمنى با آنان دهد.چنان كارهائى،با سياست گام بگام و مرحله بمرحلهاىكه امام در مقابل دولت ترسيم كرده بود وفق نميداد.
ب:امام(علیه السلام)ميخواست،سخن چينها و افتراهاى بعضى از جاسوسانرا كه خواستار گرفتارى و آزردن او بودند،بداند.عبد الله بن محمد كه درمدينه مسئول سپاه و نماز بود،متوكل را متوجه خطرى كرد كه از جانب اماماو را تهديد مىنمود.او معتقد بود كه فعاليتهاى امام(علیه السلام) در مدينه،عليه سلامتو امنيت دولت است.او با سخن چينى و نشر خبر،شايع كرد كه در خانه امام(علیه السلام) اسلحه،نيز نامههائى وجود دارد.ازين رو بود كه امام(علیه السلام)مىخواست دربرابر حكام طورى حركت كند كه شك و بيمى در دلها برنينگيزد تا شايد بتواندفرصتى بدست آورد و در زمينههاى لازم به فعاليت پردازد و تحرك و كوشش رادوباره آغاز كند.
ج:امام(علیه السلام)شايد با زيستن در محيط طبقات حاكم و با نفوذ دولتمىخواست به اين امر توفيق يابد كه در ميان آنان سخن حق را رايج گرداند واز موضع عادلانه خود دفاع كند-اين احتمال درست نيست-زيرا آنان براىشخصيت امام احترام قايل بودند و علم و نسب و شرافت او را بزرگ ميداشتندو مىستودند.امام(علیه السلام)،به اين جهت مىتوانست در سطوح بالا،محبت واحترام و توجه آنان را بخود جلب كند.
د-امام در آن هنگام اين مساله را ميدانست كه طبيعتحكومت عباسى، سراپا بر اساس حسب و نسب مبتنى است و نسبتها و پيوندهاى خانوادگى ومصالح شخصى و واسطه انگيزى، پايه آن است.امام انديشيد كه مىتوان ازينواقعيت به سود اسلام بهره جست و كوشيد تا از فشار و ستم نسبت به مردم خودبكاهد و خطرهائى را كه به آنجا متوجه است براند.
قيامهاى علويان و دعوت براى رضا از آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)
درين نظرگاه كينه آميز نسبت به علويان،يعنى حركت ضد علوى،بينخليفه و فرمانده و وزير و ساير بندگان و تركان كه در آن اوقات در سامرهپايتخت عباسيان پر بودند،تفاوتى وجود نداشت.چنانكه طبقه ذينفع وبرخوردار از همه امتيازهاى طبقاتى و همه فرماندهان و متنفذان كه اعلامصلح و جنگ در دست آنان بود نيز در آن حركت ضد علوى مانند ديگرانبودند.
در آن هنگام،دولت عباسيان به علتسياست ظالمانه خود دچار ناتوانىو پاشيدگى و گسيختگى شده بود و از اندك جنبش علويان به وحشت در مىافتادو از سايه آنان نيز بهراس گرفتار مىآمد.ازين روى،در مقابل آنان روشىخشن پيش مىگرفتند و شورشيان را به بدترين عقوبت مىآزردند.
شورشيان علوى اگر در خود احساس قدرتى ميكردند و پيروانى فراهممىآوردند،در مىيافتند كه بايد برنامهاى تهيه كنند و نقشهاى طرح نمايند تابر ضد حكمرانان فاسد و منحرف خروج كنند.بيشتر شورشها با شعار-«رضا از آل محمد»-مردم را فرا ميخواندند و منظورشان از آن شعار،بهترين شخصاز آل محمد(ص)بود و به اعتقاد آنان كسى بهتر از حضرت امام هادى(علیه السلام)وجود نداشت.
شورشيان با آن شعار همه گير و گسترده،روش جنگى جالبى بكارمىبردند تا بتوانند نام امام را پنهان دارند تا اگر انقلابيان شكستخوردند،امام در برابر دستگاه حاكم،در موضع اتهام و گرفتارى قرار نگيرد.و خوبميدانستند كه امام(علیه السلام)زير نظر جاسوسان و خبر چينان دولتى قرار دارد و اگربر ضد حكومت،به ايجاد عصيان و تمرد متهم گردد ممكن است بقتل برسد.
بارها به اين حقيقت اشاره كردهايم و به تاكيد گفتهايم كه امامان(علیه السلام)،مبارزه مسلحانه و روياروئى مستقيم را با حكومت وقت به شورشيان علوىمحول ميكردند تا وجدان و اراده امت را بر انگيزند و آنان را بر ضد انحرافدولت به مقاومت آموخته كنند.آنان با فداكارى مستمر و پيوسته مىكوشيدندتا وجدان و اراده اسلامى را از سقوط نگاه دارند.
امامان(علیه السلام)،مخلصانو طرفداران خود را پشتيبانى ميكردند اما به صورت مستقيم يا از گذرگاهتعليماتى كه در دل افراد پايگاههاشان مؤثر واقع ميشد و آنان را وادار ميكردتا عليه دولت دست به عصيان مسلحانه زنند.
اما به جهت تنگى مجال و مقال نمىتوان وارد اين بحثشد كه همهشورشيان علوى بر اساس آگاهى اسلامى در تطبيق احكام اسلام و زير رهبرىامام معصوم دست به شورش مىزدند يا نه.اما عقيده شايع اين بود كه هدفبيشتر آنان همان بوده است. (12)
پی نوشت:
1- كامل-ج 5-ص 304.
2- مروج الذهب مسعودى ج 4 ص 84.
3- تذكره ابن جوزى و موسوعه ص 93.
4- تاريخ غيبت ص 142.
5- همان مدرك.
6- مدرك سابق.
7- سوره شعرا-227-ارشاد ص 310 و فصول مهمه ص 296.
8- مناقب ص 515.
9- مناقب ج 3 ص 507.
10- احتجاج ج 2 ص 251-260.
11- مناقب ج 3 ص 512.
12- براى تفصيل بيشتر به تاريخ غيبت،نوشته صدر به و مقاتل الطالبين مراجعه شود.