مهدی ایزدی (1)
نورالدین زندیه (2)
كليدواژهها: سياق، سباق، تفسير قرآن به قرآن، علامه طباطبايي، تبادر، تفسير قرآن
چكيده:
اصطلاح «سياق» و استفاده از آن در علم تفسير، در طول تاريخ تفسير با رشد آرامي مواجه بوده است، ولي در تفسير الميزان اين مفهوم، رشد قابل توجهي پيدا كرده، به گونهاي كه در هر سوره چندين بار مورد استفاده واقع شده است. در حقيقت سياق به عنوان يكي از مهمترين اصول و مباني علامه طباطبايي در استفاده از روش تفسير قرآن به قرآن است.با اين حال در مواردي شاهد آن هستيم كه مفسر با چشم پوشي از سياق، آيه را به طور مستقل معنا نموده يا در كنار معناي سياقي، يك معناي مستقل هم ارائه ميدهد. اين مطلب نه از بيقاعده بودن روش، بلكه از وجود برخي ضوابط در نحوه ظهور سياق و همچنين غلبه «سِباق» بر سياق حكايت دارد. نكته مهم و قابل تأمل در اين ميان اين است كه علامه طباطبايي اگرچه از سباق در برابر سياق بهره مند شده، ولي از اين اصطلاح استفاده نكرده است.
در مقاله حاضر تلاش شده است تا ضمن اشاره به مباني روش تفسيري علامه طباطبايي در استفاده از سياق، با انواع سياق و شرايط استفاده از آن آشنا شده و درنهايت اصول حاكم بر استفاده از سياق و سباق در تفسير قرآن به قرآن استخراج شود.
طرح مسئله
از جمله مسائلي كه در تفسير قرآن كريم مطرح بوده و مورد استفاده قرار گرفته است، «سياق» ميباشد كه يكي از قرائن در برداشت معنا به شمار ميآيد. ميزان توجه به اين مسئله در ميان مفسران متفاوت بوده، ولي بيش از همه، اين عبارت در تفسير الميزان به چشم ميخورد. آنچه در اين ميان مبهم است، كيفيت و كميّت يا به تعبيري ديگر ميزان استناد به سياق ميباشد كه البته برخي قواعد براي آن بيان شده است.در كنار سياق، مفهوم ديگري به نام سباق، نيز مطرح ميباشد كه از جهاتي در حقيقت مخالف سياق ميباشد. در اين پژوهش سعي شده ضمن بيان تعريف و تاريخچهاي از سياق، به دو مفهوم سياق و سباق و ميزان حجيت سياق در برداشت معاني آيات قرآني اشاره شود.
1. مفهوم شناسي
1-1. تعريف لغوي سياق
بحث «سياق» از موضوعاتي است كه به عنوان يك اصل عقلي در علوم مختلف همچون اصول فقه، علوم بلاغت، علم تفسير، علم حديث و... مورد استفاده بوده است، لكن به صورت يك اصطلاح و تعريف دقيق و با كاركردهاي مشخص و معين، وضعيت كاملاً مشخص نداشته و رفته رفته با تطوّر هريك از علوم، به اين دقت نزديكتر شده است.در حقيقت سياق قاعدهاي عقلايي است و همانگونه كه در هر كلام يا جمله متصل مورد استفاده قرار ميگيرد، در علم تفسير، فقه، اصول و غيره نيز مورد استفاده قرار ميگيرد (ر. ک. جوادي آملي، 1387- الف).
واژهي سياق از ريشهي «سَوَقَ» به معناي راندن است و به كسي كه از پشت سر شتران را به جلو ميراند، سائق گويند، چنان كه به كسي كه از جلو شتران را هدايت ميكند قائد گويند. همچنين معاني ديگري مانند: اسلوب، روش، طريقه، فن تحرير محاسبات به روش قديم، تتابع، اسلوب سخن و طرز جمله بندي نيز براي سياق ذكر كردهاند. (3) (ابن فارس، 1404ق، ج3، ص11؛ معين (1363) ذيل «سياق»؛ دهخدا (1355) ذيل «سياق»؛ سياح،1387 ذيل «سياق»).
2-1. تعريف اصطلاحي سياق
همچنين براي معناي اصطلاحي سياق نيز تعاريف متعددي ارائه شده است كه در ادامه به برخي از اين تعاريف اشاره ميشود.كنعاني معتقد است: سياق يك مفهوم اساسي هنگام تفكر براي تكلم است كه ابتدائاً در ذهن شكل ميگيرد و براساس آن، معاني و مفاهيم نظم مييابند و سپس آن معاني براي انتقال به مخاطب در قالب الفاظ ظهور مييابد. هرگاه متكلم حكيمي بر اساس دريافتهاي جديد اعم از دريافتهاي شناختي، عاطفي و شرايط زمان و مكان متأثر گردد، عقلانيت او وادار به واكنش ميشود و در نتيجه منجر به ظهور مفهومي در ذهن متكلم ميگردد كه براساس آن، معاني و مفاهيم مقصود به هم ميپيوندد و منظم ميشود و پس از آن متكلم براي بيان آنها از اسلوب و ساختار لفظي مناسب بهره ميگيرد.
به اين مفهوم ذهني اصطلاحاً سياق اطلاق ميشود (4) (كنعاني، 1384، ص28). البته در اين تعريف، سياق از جانب متكلم منظور است نه مخاطب.
شهيد صدر نيز سياق را هرگونه دالّ و نشانهاي ميداند كه با لفظي- كه فهم آن مقصود است- همراه باشد، خواه آن دالّ و نشانه، لفظي باشد به گونهاي كه آن دالّ لفظي با لفظ موردنظر، كلامي يك پارچه و مرتبط را تشكيل دهند، يا آن دالّ و نشانه، حالي (غيرلفظي) باشد؛ مانند موقعيتها و شرايطي كه كلام را دربرگرفته و نسبت به موضوع مورد بحث نقش دلالتگري دارند. (5) (صدر، 1423ق، ج1، ص90)
به عبارت ديگر سياق عبارت است از: «قرايني كه مفسر را در شناساندن معناي لفظ ياري ميدهد. قراين ياد شده، گاه همراه با لفظ بوده و قراين لفظي محسوب ميشود و گاه از بيرون در رساندن معنا نقش ايفا ميكند مانند: وضعيت و چگونگيهايي كه پيرامون سخن شكل گرفته است و در نشان دادن معنا مؤثر ميباشد (اوسي، 1370، صص202-208).
بنابراين تعريف، سياق عبارت است از ساختار كلامي كه لفظ مورد بحث در آن قرار دارد و قرينه سياق عبارت است از هرگونه قرينه لفظي يا غيرلفظي كه با كلام همراه است، لذا ميان سياق و قرينه سياق تفاوت است.
برخي نيز سياق را صرفاً به قرائن متصله لفظيه تعريف نمودهاند (بابايي، 1380، ص120). برخي نيز سياق را براساس ويژگي يك يا چند جمله در پيوستگي و انسجام ساختاري و وحدت يا ارتباط محتوايي و موضوعي تعريف كردهاند (ر. ک. رباني گلپايگاني، 1383، صص247-272).
در اين ميان مرحوم مظفر، پس از تقسيم مدلول جمله تركيبه به منطوق (مدلول مطابقي) و مفهوم (مدلول التزامي به لزوم بيّن به معناي اخص) ميگويد: «برخي مدلولات هست كه نه داخل منطوق است و نه مفهوم، مانند اينكه كلام به دلالت تضمّني يا التزامي بر لفظ مفرد يا معناي مفردي كه در منطوق به صراحت نيامده است، دلالت كند يا جمله به دلالت التزامي بيّن به معناي اعم يا غيربيّن بر معنايي دلالت كند.
به اين نوع دلالت، دلالت سياقيه گويند كه در برابر دلالت منطوقيه و مفهوميه است و خود به سه قسم تقسيم ميشود:
الف) اقتضا؛ دلالتي كه به حسب عرف مقصود متكلم است و صدق يا صحت كلام از نظر عقلي يا شرعي يا لغت يا عادت بر آن دلالت متوقف است، مانند اصول: «لا ضرَرَ و لا ضِرارَ في الاسلامَ، لا صلاةَ لِجارِ المسجدِ إلا في المَسجدِ، واسأل القريةَ و... ».
ب) تنبيه يا ايماء؛ دلالتي كه برحسب عرف مقصود متكلم است، ولي صدق يا صحت كلام متوقف بر آن نيست، اما سياق كلام موجب قطع به اراده آن معناي لازم ميشود و يا عدم اراده آن را مستبعد ميشمارد.
ج) اشاره؛ دلالتي كه برحسب عرف مقصود به قصد استعمالي است، ولي لازم غيربيّن كلام است و يا لازم بيّن به معناي اعم است. قسم اول و دوم از انواع ظواهر است و قسم سوم از ملازمات عقلي كلام است (ر. ک. مظفر، 1386، ج1، صص131-135).
البته اين نكته شايان توجه است كه در تفسير الميزان، منظور از سياق؛ نظم و يكنواختي كلمات و جملات، گاه در معنا و گاه در الفاظ مراد است و در بيشتر موارد كاربرد سياق نيز در همين معنا استعمال شده است. (6)
در زبانشناسي جديد نيز- بويژه نظرات مستشرقان- مفاهيم مشابهي مورد توجه قرار گرفته كه دو تعبير «بافت» (7) يا «فرامتن» با مفهوم و معناي فضاي غيرلفظي و همچنين تعبير «بافت متني» (8) از گفتمان يا فضاي لفظي، ميتواند بخشي از تعبير سياق باشند. هرچند براي بافت غيرمتني در علوم قرآني، مفاهيمي همچون فضاي نزول نيز تا حدودي قرابت مفهوم دارند، ولي بافت متني دقيقاً نسبت به تعاريف مختلف ميتواند بخشي يا معادل تعبير سياق به كار رود (ر.ك. رجبي، 1387، ص91).
در اين حوزه تعاريف و نظرات مختلف ديگري نيز مطرح شده است كه از پرداختن به آنها خودداري ميكنيم، ولي در يك جمع بندي كلي ميتوان گفت: «سياق، ساختار يا معنايي كلي است كه بر مجموعهاي از كلمات، جملات و يا آيات قرآني كه از جمله جملات است، سايه ميافكند و بر معناي آن اثر ميگذارد. لازم به ذكر است كه سياق، در مواردي به كلمات و جملاتي كه پيرامون واژگان يا عبارات مورد تفسير قرار گرفته است، اطلاق ميشود و علت آن اين است كه خصوصيت ياد شده را پديد ميآورد كه در اين صورت سياق همان قرائن متصل به كلام خواهد بود (رجبي، 1387، ص93).
با توجه به اينكه سياق در حقيقت براساس مباني لازم و كاركردهاي متصور آن تعريف ميگردد، نظر علامه طباطبايي بعد از بحث در خصوص موضوعات مورد اشاره، در ادامه نوشتار معلوم خواهد شد.
3-1. تفاوت سياق و انسياق
برخي از اصطلاح «انسياق» نيز در كنار «سياق» اسم بردهاند و تفاوت آن را همان گونه كه از باب فعل انسياق برميآيد، اين گونه بيان كردهاند كه هرگاه متكلم حكيمي بر اساس دريافتهاي جديد؛ اعم از دريافتهاي شناختي، عاطفي، شرايط زمان و مكان متأثر گردد، عقلانيت او وادار به واكنش ميشود و منجر به ظهور مفهومي در ذهن متكلم ميگردد كه براساس آن معاني و مفاهيم، مقصود به هم ميپيوندد و منظم ميشود و پس از آن متكلم براي بيان آنها از اسلوب و ساختار لفظي مناسب بهره ميگيرد. به اين مفهوم ذهني اصطلاحاً سياق اطلاق ميشود.در مرحله انسياق اين فرايند برعكس انجام ميشود، بدين معنا كه انسان حكيم پس از دريافت الفاظ و عبارات متكلم و ادراك معاني و مفاهيم لفظي كلام، در مرتبه بعد مقاصد سياقي كلام را استنباط ميكند (كنعاني، 1384، ص34). براساس اين نظر، هرگاه مفهوم كلي جامع و مانع كه در ساختار سخن متكلم نقش بسته است در ذهن شنونده پس از دريافت كلمات بازتاب يابد، اين فرايند انسياق گفته ميشود كه در مواجهه با قرآن كريم نيز شخص در برابر سياق چنين فرآيندي را طي خواهد نمود.
4-1. تفاوت سياق و سباق
اصطلاح «سباق»يا «تبادر» در برابر سياق است كه گاه اين دو با هم هماهنگ بوده و گاه محدودكننده يكديگر هستند. اين اصطلاح در تفاسير سابق هم به چشم ميخورد (رك: كنعاني، 1384، شماره 87) و در تفسير الميزان هم از مفهوم آن استفاده شده، ولي لفظ آن مورد استفاده قرار نگرفته است.در ميان مفسرين متأخر، آيتالله جوادي آملي اين اصطلاح را در آثار خود استفاده كردهاند (ر.ك. جوادي آملي، 1387ب، ج13، ص45؛ 1384، ج5، ص115) و ضمن اينكه سياق و سباق را دو عامل حجيت ظواهر و استظهار لفظ عنوان ميكنند، در مقايسه اين دو بيان ميكنند كه: سياق معنايي است كه با ملاحظه صدر و ذيل كلمه يا جمله (فضاي كلام) به ذهن انسان ميرسد؛ اما «سباق» يا «تبادر» به اولين معنايي گفته ميشود كه با ملاحظه خود كلمه يا جمله- بدون در نظر گرفتن صدر و ذيل آن- به ذهن ميرسد.
ايشان هماهنگي سياق و سباق را نشانه وحدت نزول يا صدور دانسته (جوادي آملي، 1384، ج5، ص115) و قدرت غلبه سباق بر سياق را بيشتر ميداند و معتقدند: «اگر سياق هم ظهور داشته باشد، قدرت مقاومت در برابر سباق را ندارد» (جوادي آملي، 1388الف، ص65).
2. كاربرد سياق در تفسير
از برخي روايات تفسيري معلوم ميگردد كه هم حضرات معصومين (عليهم السلام) از سياق در تفسير استفاده نمودهاند و هم مخاطبان آنها اعم از اصحاب و سايرين. دقت در روايت ذيل نشان از چنين دركي دارد:«إنّ عُمر مَرَّ يوماً بِشابٍّ من فِتيانِ الأنصارِ و هو ظمآنٌ فَاستَسقاهُ، فَخلَّطَ له الفَتيَ الماءُ بعَسَلِ و قدمَّهُ إليه، فَلَم يَشرُبه وَ قال إنّ الله تَعالي يَقول: «أذهَبتمْ طَيّباتِكُمْ في حياتِكمُ الدُّنيا». فقال له الفَتي: إنها ليسَت لكَ و لا لأحدٍ من أهلِ القِبلة. أتَري ما قبلَهُ: «و يومَ يُعْرَضُ الذّين كَفروا علي النارِ اَذهَبتُم طيّباتِكم في حياتِكُمُ الدنيا و اسْتمْتَعتُم بِها» (احقاف: 20). فقالَ عمر: كلُّ الناسِ أفقَهَ مِن عُمر» (9) (ابن ابي الحديد، 1386، ص61).
با وجود اين، سياق به عنوان يك قاعده با تعريف مشخص مطرح نبوده است، به علاوه، در آن دوره هنوز ادراك مورد اشاره با واژه سياق نامگذاري نشده بود. منابع تفسيري نشان ميدهند كه استفاده از برخي ويژگيهاي سياق به عنوان قاعده عقلاني براي تفسير و اختصاص واژه سياق به آن، در دوره تدوين تفسير و به طور مشخص در عصر طبري مطرح بوده است (كنعاني، 1384، ص28).
اما تأمل در كاربرد رو به تكامل و اشتدادي مفهوم سياق از يك ادراك عقلاني بسيط تا يك قاعده عقلاني كارآمد در حوزه تفسير، نشان ميدهد كه تاريخچه سياق در تفسير، بحثي مستقل و انفكاكپذير از تاريخ تفسير نيست، بلكه همراه و در متن تحولات تفسير مندرج است. اين تاريخچه روشن ميسازد كه مفسران اسلامي در اين مسير و قبل از ديگران به تأسيس و بسط يك قاعده عقلاني بسيار مهم در حوزه تفكر بشري دست يافتهاند.
مفسران دورههاي بعد از صدر اسلام در زمينه استفاده از سياق به عنوان يك قاعده عقلاني به چند گروه تقسيم ميشوند:
1. گروهي در كتب تفسير تنها سياق را در معناي لغوي آن به كار بردهاند و به بهرهگيري از سياق به عنوان يك قاعده عقلاني توجهي نداشتهاند.
2. گروهي ديگر با نگاه جزئي و بخشي به سياق، تنها به برخي از ويژگيهاي سياق مانند وحدت موضوع، اتصال، شرايط، وحدت سياق و وحدت نزول براي درك مقاصد آيات بسنده كردهاند.
3. و گروهي ديگر همچون علامه طباطبايي سياق را به عنوان يك قاعده حاكم بر قواعد ديگر در تفسير به كار بستند.
با نگاهي مقايسهاي به ميزان كاربرد سياق در تفاسير مهم در قرون مختلف ميتوان به ميزان اهتمام مفسرين به اين مقوله تا حدودي اطلاع پيدا كرد:
تحليل |
ميزان استفاده |
نام تفسير |
وي اولين بار سياق را در مفهوم اصطلاحي و بصورت قاعده استفاده كرده است. در اين تفسير هم كمّا و هم كيفاً نقش سياق محدود است و بيشتر بر نقش موضوع و محدوديت آن در ساختار سياق تكيه كرده است. |
60 مرتبه در 30 جلد |
تفسير طبري(م310ق) |
از نظر كميت استفاده وي از سياق كم است ولي از نظر نوع استفاده به طبري نزديك است. |
30 مرتبه |
احكام القرآن جصاص (م370ق) |
وي به دلالت و اقتضاي سياق، نقش موضوع در سياق و نقش سياق در حذف، استناد كرده است. |
15 مرتبه |
التبيان في تفسير القرآن (م460ق) |
استفاده از دلالت، اقتضا و نقش سياق در اقوال تفسيري طبرسي مشاهده ميشود. |
2 مرتبه |
مجمع البيان (م548ق) |
قرطبي از دلالت، اقتضاء شهادت و اعتضاد سياق در تفسير خود بهره برده است. |
كمتر از 30 مرتبه |
تفسير قرطبي (م671ق) |
استفاده بيضاوي از سياق كمّاً و كيفاً محدود است و در كل تفسير مورد توجه نيست. |
15 مرتبه |
انوار التنزيل و اسرار التأويل (م692ق) |
نسفي در برخي موارد سياق را همراه با سباق ذكر ميكند. |
كمتر از 10 مرتبه |
مدارك التنزيل و حقائق التأويل (م701ق) |
دلالت و اقتضاء، سياق شرط، نهي و نفي، نقش سياق در معناي لغات، نقش سياق در روايات تفسيري در حذف و تقدير، اهميت موضوع در سياق آيات، مفاهيم سياقي مانند سياق استفهام، انحصار و غيره از جمله مواردي است كه ابوحيان اندلسي در تفسير خود ذكر كرده است. |
بيش از 150 مرتبه |
البحر المحيط (م745ق) |
اقتضاء، دلالت، اشعار و ظهور سياق بويژه در تطبيق روايات و اقوال تفسيري، نقش سياق در مراد الفاظ، قرائات، مكي و مدني بودن آيات، حذف و تقدير و اظهار نيز از جمله مباحث ابن كثير در تفسير وي است. اين تفسير در كاربرد سياق براي ارزيابي روايات تفسيري تا قرن هشتم بينظير است. |
حدود 250 بار |
تفسير ابن كثير (م774ق) |
استفاده زركشي از بحث سياق اگرچه از نظر كمي كم است، ولي كيفاً عميقتر است و به خاطر درك عميق وي از اين مفهوم، اين كتاب، مهمترين منبع در قرن هشتم ميباشد |
بيش از 80 مرتبه |
البرهان في علوم القرآن (م794ق) |
علي رغم كميت محدود، اما شيوه كاربرد و توجه ابوالسعود به بحث سياق بيشتر است. وي در سراسر كتاب به رابطه وثيق سياق و سباق تأكيد كرده است. |
حدود 50 مرتبه |
تفسير ابوالسعود (م982ق) |
اقتصاد دلالت، تبادر معاني از سياق، اِشعار، ظهور، قرب و بعد معاني و مفاهيم سلبي از جمله موارد مورد توجه آلوسي در بحث سياق است. اين كتاب پس از چند قرن وقفه، نمونه توجه مجدد به سياق با طرح ابعادي جديد است. |
بيش از 400 مرتبه |
روح المعاني (م1270ق) |
شوكاني در تفسير آيات به دلالت، اقتضاء، افاده، ظهور، غرض السياق، عموم و خصوص، حذف و تقدير، مراد الفاظ و اضمار استناد كرده است. |
حدود 120 مرتبه |
فتح القدير (م1250ق) |
جدول1. كاربرد سياق در تفاسير مختلف
البته در طول قرون مطالعه شده، تفاسير ديگري نيز وجود داشته، لكن با توجه به اينكه به نقش سياق توجه خاصي نداشتهاند، اشارهاي به آنها نشد.
با مقايسه وضعيت سابق و آنچه كه در الميزان ميتوان مشاهده نمود، ميزان اهميت سياق در نزد علامه نسبت به ساير مفسران بخوبي آشكار خواهد شد. علامه طباطبايي بيش از دو هزار مرتبه از سياق در تفسير آيات استفاده كرده است (رضايي كرماني، 1376، صص194-205).
3. مكتب تفسيري علامه طباطبايي
مهمترين شاخصه مكتب تفسيري علامه طباطبايي كه با عنوان تفسير قرآن به قرآن شناخته ميشود، محوريت قرآن در تفسير مفاهيم قرآني و حتي تبيين علوم قرآني است (جوادي آملي، 1385، ص81)، هرچند در تفاسير متقدماني مثل طبري و متأخراني همچون رشيد رضا (د 1354ق) برخي از نشانههاي اين نوع تفسير نيز ديده ميشود، لكن اگر مجموع مباني اين روش را يك جا ملاحظه نماييم، حتي ادعا شده است كه روش علامه طباطبايي، جز در روايات معصومان (عليهم السلام)، در تفاسير پيشينيان ديده نشده است (جوادي آملي، 1388ب، ص99).اينكه اين مكتب چه مباني و چه مختصاتي دارد، در اين نوشتار نميگنجد، لكن با توجه به اينكه علت بهرهبرداري گسترده صاحب الميزان از نقش سياق در تفسير، به برخي مباني اين مكتب بازميگردد، تنها به برخي از اين مباني كه بصورت مستقيم در درك نقش سياق مؤثر است اشارهاي ميشود:
1-3. مباني اثرگذار در سياق
1-1-3. انسجام داخلي قرآن
در اين روش، آيات گسترده قرآن كريم نسبت به يكديگر هماهنگ و منسجم فرض شده و هرگز نميتوان آيه را با قطع نظر از آيات ديگر معنا كرد، بلكه با توجه به سراسر قرآن كريم بايد آيه مورد بحث را معنا نمود. علت اين است كه اگر در بين آيات ديگر دليل يا مؤيدي براي آيه محل بحث وجود داشت، در استدلال يا استمداد، موردنظر قرار گيرد و اگر در بين آنها دليل يا تأييد يافت نشد، آيه مورد بحث طوري تفسير نشود كه با معناي آيات ديگر متناقض باشد؛ زيرا هيچ گونه اختلافي را در حريم قرآن كريم راه نيست.بنابراين سراسر قرآن كريم متشابه و مثاني همديگر هستند، چنان كه علامه طباطبايي چنين ميفرمايد: «آيات قرآن به اين دليل مثاني ناميده شدهاند كه برخي، بعض ديگر را توضيح ميدهد و به سوي آن انعطاف و انحناء دارد، همچنان كه فرمايش خداي متعال در آيه شريفه «... كتاباً متَشابِهاً مَثانيَ... » (زمر:23) به آن اشعار دارد به گونهاي كه جمع كردن بين متشابه بودن آيات از اين جهت كه آيات مشابه هم هستند و بين مَثاني بودن ممكن شود.
در كلام نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز در وصف قرآن آمده است: «برخي آيات برخي ديگر را تصديق ميكند» و از علي (عليه السلام) نيز آمده است: برخي ناطق برخي ديگرند و برخي بر بعض ديگر شهادت ميدهند» (10) (طباطبايي، 1385، ج12، ص191؛ جوادي آملي، 1387ب، ج1، ص445؛ جوادي آملي، 1387-ب، ج1، ص425؛ جوادي آملي، 1388-ب، ص74).
2-1-3. ادبيات ويژه قرآن
آيتالله جوادي آملي ضمن اشاره به اطلاع وسيع علامه از تمام ظواهر قرآني، به آشنايي ايشان با ادبيات ويژه قرآن نيز اشاره ميكنند كه نتيجهاي آن اين است كه ايشان در هر آيهاي بگونهاي بحث ميكردند كه سراسر قرآن كريم مطمح نظر بود (جوادي آملي، 1388-ب، ص74).3-1-3. الفاظ قرآن
برخي ادعا كردهاند آنچه به عنوان قرآن به دست بشريت رسيده است، فقط مفاهيمي از جانب خداوند است و الفاظ آن قالبي است كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين مفاهيم الهي را در آن قالب و الفاظ بشري گنجانده است.علامه طباطبايي ضمن ردّ اين نظر، بيان ميكند كه: «سخن غيرعلمي و تحقيقي است كه كسي بگويد معناي قرآن از سوي خدا و لفظ و كلمات آن از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
ضعيفتر از آن اين است كه كسي بگويد لفظ و معنا هر دو از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است» (طباطبايي، 1385، ج15، ص317؛ جوادي آملي، 1386، ص125).
4-1-3. چينش آيات و سور قرآن
علامه طباطبايي چينش فعلي «تمام قرآن» را وحياني نميداند و علت ان را اين گونه بيان ميدارند كه در مذاق اهل بيت، تفسير قرآن به قرآن معتبر است و در اين روش ترتيب سور و آيات مكي و مدني نسبت به مقاصد عاليه قرآن تأثيري ندارد و در تفسير هر آيه، مجموع آيات قرآني بايد در نظر گرفته شود (طباطبايي، 1383، ص133).البته آيتالله جوادي آملي معتقدند كه چينش آيات هر سوره و نحوه تنظيم آن به دستور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است (جوادي آملي، 1386، ص125).
علامه طباطبايي به مناسبت بحث مفصلي كه در ذيل آيه نهم سوره حجر در زمينه تحريفناپذيري قرآن مطرح كردهاند، درباره جمع قرآن نيز به اظهارنظر پرداخته و گفتهاند: «به طور مسلم جمع آوري قرآن به صورت يك كتاب، بعد از درگذشت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اتفاق افتاده است» (طباطبايي، 1385، ج12، ص120).
علامه با اين كه معتقد به توقيفي بودن ترتيب آيات در اكثر سورههاي قرآن كريم است، در عين حال تعداد سورههايي را كه تنظيم بعضي از آيات در آنها به اجتهاد و رأي صحابه صورت گرفته است را اندك نميداند. به نظر ايشان وقوع برخي از آياتي كه به صورت متفرق نازل شده، در جايي كه فعلاً قرار دارند، خالي از مداخله اجتهادي صحابه نبوده است و اين مسئله از ظاهر روايات جمع اول قرآن (در زمان خليفه اول) به دست ميآيد.
ايشان با استناد به روايتي كه از طرق شيعه و سني در نحوه تنظيم آيات سورهها وجود دارد- بدين صورت كه آيات را به همان ترتيب نزول مينوشتند و با نزول «بسمله» پايان سوره قبل و آغاز سوره ديگر را ميفهميدند- استدلال ميكند كه اين روايات، صراحت دارند كه آيات قرآن نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به ترتيب نزول مرتب شده بودند، يعني آيات مكي در سورههاي مكي و آيات مدني در سورههاي مدني و اگر اكنون اختلافي را در مواضع آيات مشاهده ميكنيم، مربوط به اجتهاد صحابه است.
همچنين روايات غيرقابل شمارشي از اسباب نزول دلالت دارند كه آيات فراواني در سورههاي مدني هستند كه در مكه نازل شدهاند و آياتي نيز در اواخر عمر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شدهاند، اما در سورههايي كه نزولشان در اوايل هجرت است، قرار گرفتهاند. (طباطبايي، 1385، ج12، ص127).
همچنين ايشان در جايي ديگر ميفرمايند: «آنچه هرگز قابل ترديد نيست و نميشود انكار كرد، اين است كه اكثر سوَر قرآني پيش از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در ميان مسلمانان دائر و معروف بودهاند. در دهها و صدها حديث از طرق اهل سنت و شيعه در وصف تبليغ پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يا يارانش پيش از رحلت ايشان و همچنين در وصف نمازهايي كه خوانده و سيرتي كه در تلاوت قرآن داشته، نام اين سورهها آمده است و همچنين نامهايي كه براي گروه اين سورهها در صدر اسلام دائر بوده، در احاديثي كه از زمان حيات پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حكايت ميكند، بسيار به چشم ميخورد، مانند: سُوَر طِوال، مِئين، مثاني و مفصّلات» (طباطبايي، 1383، ص130).
اگر توضيحات فوق را در كنار دأب مرسوم علامه در ابتداي سورهها قرار دهيم كه با بررسي آيات سور، غرض سوره را كشف ميكند و در خلال بحث از آيات كريمه سور، از سياق و تناسب آيات هم استفاده وافري ميكنند و اذعان به وحدت موضوعي سور دارند (طباطبايي، 1385، ج1، ص16)، معلوم ميگردد كه ايشان اگرچه اعتقاد به چينش وحياني كل قرآن نداشتهاند، ولي براي اكثر آن چنين اعتقادي را قائل بوده است.
در اين ميان آيتالله جوادي آملي معتقد است نظم كنوني آيات و سور قرآني به استناد رهنمود آورنده آن است (جوادي آملي، 1387-ب، ج13، ص45).
و نيز به اعتقاد آيتالله معرفت، چون چينش و ترتيب آيات هر سوره نظم طبيعي داشته و برحسب نزول بوده است، اصالت سياق يكي از معيارهاي استنباط و استناد است (معرفت، 1383، ج1، صص70-74).
5-1-3. شناسايي غُرر آيات
از جمله مسائلي كه در تفسير الميزان، در ابتداي اكثر سور قرآني قابل ملاحظه است، اشاره به آياتي است كه علامه از آنها به «غرر آيات» ياد ميكند (11)؛ كه ميتوان گفت كليد رفع تشابه خيلي از متشابهات در اين آيات نهفته است. علامه اين آيات را از نظر وضوح مطلب و مرجع بودن براي ساير آيات، در سطح و حدي بالاتر قرار ميدهد (جوادي آملي، 1389، ج1، ص427؛ 1388ب، ص99).در حقيقت اين آيات محكمترين آيات قرآن محسوب ميشوند كه جهت ارجاع متشابهات به آنها شناختشان ضرورت دارد. مفسرين معتقدند اكثر غرر قرآني بايد از معارف مبنايي و عقلي دين باشند؛ لذا ميزان شناسايي آيات زيربنايي براي همه معارفي كه تعداد آنها در مقدمه جلد اول الميزان، هفت محور معرفي شده، همانا آيات صريح يا ظاهر معارف توحيدي است (جوادي آملي، 1389، ج1، ص437؛ 1388-ب، ص111؛ طباطبايي، 1385، ج1، ص13).
6-1-3. كشف غرض يا اغراض سوره
علامه طباطبايي بعد از اينكه در ابتداي هر سوره، آيات محكم آن را استخراج ميكند تا در فهم و تفسير آيات مورد استفاده قرار دهد، پيش از ورود به مبحث آيات، بحثي در مورد غرض سوره را مطرح ميكند تا مدلول آيات سوره را در پرتو اين غرض، كشف نموده و توضيح دهد.ايشان معتقدند آيات يك سوره داراي نوعي ارتباط و پيوستگي هستند كه در ميان سورههاي مختلف و يا اجزاء آنها وجود ندارد و از آنجايي كه وحدت و يگانگي يك سخن بسته به يگانگي هدف و منظوري است كه از آن در نظر گرفته شده است، بنابراين هريك از سورههاي قرآن، هدف و منظور ويژهاي را دنبال ميكنند و پيام واحدي دارند (طباطبايي، 1385، ج1، ص16؛ جوادي آملي، 1387-ب، ج16، ص422).
زماني كه اين غرض واحد استخراج ميگردد، سعي علامه طباطبايي، بر اين است كه در شقوق مختلف و احتمالهاي متعدد، همان راهي را برگزيند كه غرض آن را تأييد ميكند و با آن سازگار است. بنابراين نگاه مجموعي به كل سوره غير از نگاه مجموعي به كل قرآن از مباني اين ديدگاه خواهد بود.
2-3. كاربرد و اثرگذاري سياق
علامه طباطبايي در الميزان از سياق در موارد ذيل استفاده نموده است:-بهرهگيري از ويژگي اتصال و انسجام عبارات ذيل يك سياق
-بهرهگيري از ويژگي وحدت سياق عبارت ذيل يك سياق
-بهرهگيري از ويژگي غرض سياق براي بيان معاني مستهدف سياق
-بهرهگيري از دلالتهاي ايجابي، مانند اقتضاء، اشعار، مفهوم و...
-بهرهگيري از دلالتهاي سلبي، مانند لايدل، لايلائم، بُعد و...
-بهرهگيري از نقش موضوع سياق
-بهرهگيري از روشهاي سياقي در فهم معاني
-بهرهگيري از سياق براي فهم معاني حروف و كلمات و مراد آنها در آيات
-بهرهگيري از سياق براي ارزيابي روايات تفسيري
-بهرهگيري از سياق براي ارزيابي اقوال تفسيري
-بهرهگيري از سياق در مباحث علوم قرآني ذيل آيات، مانند شأن نزول، نسخ، قصص، مكي و مدني بودن آيات و سور، قراءات و غيره. (جمعي از نويسندگان، بيتا، ص157؛ كنعاني، 1384؛ تقويان، 1388، ص127).
قابل ذكر است كه سه حوزه تأثيرگذاري و نقش آفريني سياق در تفسير نصوص نيز عبارت است از:
-در استيفاي معاني و كشف مفاهيم مقصود
-تحديد دايره تأويلات درباره نصوص
-تأييد و تأكيد تأويل مقصود (ر.ك. كنعاني، 1384، ص65).
3-3. انواع سياق
در تقسيم بندي سياق به انواع مختلفي اشاره شده است كه در جمعبندي مجموع نظرات ارائه شده، ميتوان به پنج نوع از سياق اشاره كرد كه ميزان استفاده علامه طباطبايي از هركدام وابسته به مباني علوم قرآني ايشان ميباشد:1-3-3. سياق عام يا اسلوبي
در مواردي علامه طباطبايي يك اسلوب از ادبيات قرآن را استخراج ميكنند كه قرآن كريم در موارد مشابه از آن استفاده كرده است. از مطالعه اين سبك، برخي مسائل قابل كشف ميباشد و در اين مورد لزوماً موضوع بحث يك مجموعه متصل به هم نيست.به عنوان مثال آيه شريفه «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» (12) (بقره:222) از نظر سياق شباهت به آيه شريفه «فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ» (13) (بقره: 187) و آيه «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» (14) (بقره: 223) دارد، پس از اين شباهت چنين به نظر ميرسد مراد از امر به آمدن در آيه مورد بحث، امر تكويني است (طباطبايي، 1385، ج2،ص316).
علامه طباطبايي در جايي ديگر بيان ميكنند: «از آيه مورد بحث و ساير آياتي كه چنين سياقي دارند، يعني در اوائل سورههايي قرار دارند كه با حروف «الف-لام- راء» و ساير آيات مشابه آن و يا آياتي كه به وضع قرآن نظر دارند، آغاز شده، اين معنا ظهور دارد كه منظور از كتاب و آيات كتاب، همين قرآني است كه تلاوت ميشود» (طباطبايي، 1385، ج10، ص6).
ايشان وقتي در تعليل جمع آمدن ضمير «نا» در تركيب آيه «وَ الَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ» (15) (اعراف: 156) علت آن را اتصال آيات به همديگر اعلام ميكنند و اين نوع از اسلوب را از عجايب سياقات قرآني ميشمارند كه در حقيقت صحبت از همان اسلوب و سبك بياني است (طباطبايي، 1385، ج8، ص361).
آيتالله جوادي آملي نيز آشنايي با ادبيات ويژه قرآن را يكي از خصوصيات علامه طباطبايي عنوان ميكنند كه به نظر ميرسد سياق اسلوبي يكي از همين موارد باشد (جوادي آملي، 1388-ب، ص74).
آيتالله معرفت نيز سياق را به سه نوع تقسيم كردهاند و از اين نوع سياق به «سياق عام» تعبير مينمايند (معرفت، 1383، ج1، ص70) و با استناد به واژههاي «متشابهاً» و «مَثاني» در آيهي شريفه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِيَ»(16) (زمر:23) نتيجه ميگيرند كه آيات قرآن از نظر لحن و اسلوب و سياق شبيه به هم بوده و هيچ اختلافي با هم ندارند و تعبير «مَثانيَ» نيز حاكي از انعطاف برخي آيات به بعضي ديگر است؛ به گونهاي كه برخي از آنها شاهد برخي ديگر است (معرفت، 1383، ج1، صص70-74).
2-3-3. سياق سور
برخي از دانشمندان علوم قرآني و مفسراني كه ترتيب سور را توقيفي ميدانند، رابطهاي بين انتهاي سوره با ابتداي سوره بعدي عنوان ميكنند (رجبي، 1387، ص113) كه البته با توجه به اينكه در مباني علامه طباطبايي عنوان شد كه ايشان در تمام سور چنين اعتقادي را ندارند، لذا در همه جا نميتوان به اين سياق استناد كرد، ولي براساس نظر آيتالله جوادي آملي در خصوص توقيفي بودن ترتيب سور (جوادي آملي، 1387-ب، ج13، ص45؛ 1387-ب، ج17، ص84) ميتوان چنين بحثي را مطرح نمود كه در تفسير تسنيم هم قابل مشاهده است (جوادي آملي، 1387ب، ج13، ص45).البته بايد توجه داشت از نظر مؤلف تسنيم، بررسي سياق در صِرف تدوين بيآن كه با هم نازل شده باشند، همانند سياق آيات متحدالنزول نخواهد بود. (جوادي آملي، 1387-ب، ج13، ص45).
3-3-3. سياق سوره
اين سياق ميان مجموعه آيات يك سوره و بر مبناي وحدت موضوعي هر سوره شكل ميگيرد. با توجه به مباني علامه طباطبايي كه براي هر سوره غرض واحد و يك وحدت موضوعي قائل است، اين سياق، آيات را به هم مرتبط نموده و از ساير سور جدا ميكند.علامه طباطبايي در ابتداي هر سوره، ضمن بيان يك غرض واحد براي آن سوره، از اين غرض به عنوان يك مفهوم سايه افكن بر تمام سوره استفاده مينمايند.
4-3-3. سياق آيات در سوره
منظور از سياق آيات در سوره، مجموعهاي از آيات در يك سوره است كه اتحاد نزول داشته باشند. اين سياق بيشترين كاربرد را در تفسير الميزان به خود اختصاص داده است.5-3-3. سياق كلمات
برخي تعبير سياق كلمات را نيز به كار بردهاند كه عبارت است از ساختار معنايي كلي حاكم بر مجموعهاي از كلمههاي درون يك جمله يا آيه (رجبي، 1387، ص113).4-3. محدوده استفاده از سياق و سباق
قصد اصلي از اين نوشتار، در حقيقت اين بخش از تحقيق است كه بعد از بيان تعاريف و مباني و قواعد كلي، ظرافت و دقت موردنياز در بهرهمندي از سياق و مواردي كه سباق بر سياق غلبه دارد را تا حدودي مشخص ميكند.در حقيقت در اين بخش هم به «مقتضي» ظهور سياقي و هم «مانع» آن يا به تعبيري ديگر به عوامل محدودكننده آن كه مهمترين آن سِباق است، اشاره ميشود.
1-4-3. شرايط تحقق سياق
با توجه به اينكه مهمترين شرط سياق، اثبات وجود ارتباط بين يك مجموعه از كلمات، آيات يا سور ميباشد، مهمترين شرط تحقق آن نيز به اين مسئله نيازمند است. در قرآن كريم نيز براساس مباني مختلفي كه در خصوص ترتيب سور و آيات و همچنين زبان يا ادبيات ويژه قرآن بيان شد، عواملي همچون ارتباط صدوري يا پيوستگي در نزول يا هماهنگي اسلوب بياني يا ساختاري از جمله مسائلي است كه شرط ظهور سياق را فراهم مينمايد و به ميزان عدم تحقق آنها، استفاده از سياق نيز ممكن نخواهد شد.2-4-3. غلبه سباق بر سياق
گاهي براساس نبود شرايط لازم، يا عواملي قويتر از شرايط موجود در سياق، لازم خواهد شد كه سياق فرصت ظهور را پيدا نكند، و يا علاوه بر ظهور سياقي، معاني فراتر از سياق را نيز استخراج نماييم.تأثير اين بحث را ميتوان در اختلاف بين شيعه و اهل سنت، در آيه «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً» (17) (احزاب:33) مشاهده نمود كه اهل سنت با استناد به وحدت سياق و شيعه با استناد به عدم آن، مصاديق مختلفي براي «اهل بيت» عنوان نمودهاند.
برخي از عواملي كه مانع دخالت مفهوم سياقي، در برداشت از قرآن ميشود، قواعدي است كه در تمام متون حاكم است، اما برخي از اين عوامل فقط در خصوص قرآن- به خاطر ويژگيهاي خاص اين كتاب كه اعجاز نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است- دخيل هستند، كه در اينجا به هر دو مورد پرداخته ميشود:
1-2-4-3. قواعد كلي
1-1-2-4-3. نبود شرايط تحقق
اگر شرايط تحقق سياق، اعم از ارتباط صدوري يا ارتباط موضوعي وجود نداشته باشد، طبعاً مفهوم سياقي نيز وجود نخواهد بود.2-1-2-4-3. معترضه بودن كلام
گاهي وحدت نزول در آيات وجود دارد، ولي با توجه به معترضه بودن عبارت، لزومي به تحميل مفهوم سياقي موجود در قبل و بعد، به اين عبارت و برعكس نميباشد، لذا گاهي به دلايلي ديگر مثل معترضه بودن، «حتي نزول مجموعي آيات نيز نميتواند دليل يا شاهد ارتباط اين آيه با آيات قبلي و بعدي باشد و وحدت سياق را اثبات كند» (جوادي آملي، 1387-ب، ج5، ص117).عبارت «الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً» (18) (مائده:3) در آيهي شريفه، يك عبارت معترضه است كه براساس ادّلهاي كه اقامه شده است، هيچ ارتباط سياقي با قبل و بعدش ندارد و اگر اين عبارت از آيه برداشته شود، قبل و بعد آن كاملاً بصورت معنايي و مفهومي به هم ارتباط دارند.
استدلالي كه علامه طباطبايي براي عدم ارتباط اين عبارت با ديگر اجزاء آيه ميآورند، تماميت مفهوم آيه و عدم نياز به اين بخش ميباشد و مؤيد روايي نيز براي آن ذكر ميكنند (طباطبايي، 1385، ج5، ص272).
بايد دقت نمود كه برخلاف برداشت برخي، علامه طباطبايي، دليل ترجيح عدم استفاده از سياق بر استفاده از آن را دليل روايي ذكر ننمودهاند، بلكه همانطور كه ذكر شد روايت در اينجا در حد مؤيد دليلي است كه بيان شد.
آيتالله جوادي آملي نيز اين عبارت را معترضه ميداند اما با اين استدلال كه اولاً احكام مشابه ميته در سور ديگري هم آمده است (بقره) كه به همراه مستثنايشان ذكر شده، ولي در اينجا بواسطه اين عبارت معترضه، حكم از استثناي آن جدا شده است. علاوه بر آن، اگر بنا بود چنين حكمي كفار را نااميد بكند، در نزولهاي قبلي همين احكام بايد نازل ميشدند، لذا آنچه موجب يأس كفار است بايد مطلب جديدي باشد (جوادي آملي، 1387-الف، ص54).
3-1-2-4-3. غلبهي سباق
آيتالله جوادي آملي ضمن اشارهاي به مفهوم سباق، بيان ميكنند كه سباق آيه، ميتواند مانع از ظهور مفهوم سياق گردد: «ما دو عامل داريم براي حجيت ظواهر و استظهار لفظ... يك عامل سباق است يك عامل سياق. اگر سياق هم ظهور داشته باشد قدرت مقاومت در برابر سباق را ندارد. سباق يعني؛ ما ينسبق من هذه الكلمه» (جوادي آملي، 1388-الف، ص55).ايشان با رد نظر اهل سنت كه به واسطه تمسك به ظهور سياقي آيات 33-34 سوره مباركه احزاب، اهل البيت (عليهم السلام) را از انحصار خاندان عصمت و طهارت خارج ساخته و عبارت «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً» را با كمك قبل و بعد آن معنا ميكنند و اشارهاي به بحث سياق دارند (جوادي آملي، 1387-ب، ج5، ص 115). بخشي از مطالبي كه در ذيل اين آيه به آن اشاره شده، عبارت است از:
-وحدت سياق يا «ظهور سياقي» ضعيفترين ظهورات شمرده ميشود و در صورت وجود قرينه حتماً بايد از آن صرف نظر كرد.
-ادعاي وحدت سياق در موردي صحيح است كه بدانيم متكلم درصدد بيان يك مطلب است؛ يا حداقل علم به خلاف آن نداشته باشيم و ندانيم كه متكلم درصدد بيان بيش از يك مطلب است يا نه؛ اما وقتي ميدانيم متكلم در دو صحنه متفاوت و با دو مخاطب مختلف سخن گفته و درصدد بيان چند مطلب بوده است، ادعاي وحدت سياق، بيدليل است.
-توانايي وحدت سياق در كشف مراد متكلم از حد قرينه فراتر نميرود.
4-1-2-4-3. غلبهي ساير قرائن
گاهي قرائن عقلي و نقلي، مانع از ظهور مفهوم سياقي خواهد بود، كه البته براساس مباني تفسيري هر مفسر، اين مطلب ممكن است متفاوت باشد، بعنوان مثال علامه طباطبايي، براساس اينكه قرآن را ميزان سنجش صحت و سقم روايات ميداند، معتقدند تا زماني كه روايت با عرضه بر قرآن به درجهاي از اعتبار دست نيافته باشد، در برابر سياق، قرينه محكمي نخواهد بود.ايشان در تفسير آيه «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَکُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ» (19) (اعراف:11) و توضيح مسئله تمرد ابليس ظهور آيه را بر سياق آن ترجيح داده و بيان ميكند كه «اگرچه سياق اين داستان، سياق يك داستان اجتماعي معمولي و متضمن امر و امتثال و تمرد و احتجاج و طرد و رجم و امثال آن از امور تشريعي و مولوي است، ليكن بيان سابق ما را هدايت ميكند به اينكه اين آيه راجع به امور تشريعي و قانوني نيست، و امري كه در آن است و همچنين امتثال و تمردي كه در آن ذكر شده مقصود از همه آنها امور تكويني است. » (طباطبايي، 1385، ج8، ص27).
2-2-4-3. ويژگي خاص قرآن
غير از قواعدي كه در تمامي متون و گفتارها در خصوص اثرگذاري سياق بر مفهوم آيه، بايد مورد توجه باشد، در خصوص قرآن كه معجزه الهي است، براساس ويژگيهاي اين كتاب، برخي قواعد ديگر را نيز ميتوان مورد ملاحظه قرار داد.1-2-2-4-3. عدم همزماني نزول
در مجموعه آياتي كه با هم نازل شدهاند و محذوري جهت استفاده از مفهوم سياق نيست، تكليف بيان شد، لكن گاهي آيات نزول همزمان نداشتهاند ولي به مناسبتي در كنار هم قرار گرفتهاند.بعنوان مثال در آيات 33-34 سوره مباركه احزاب، علامه طباطبايي براساس ادلهاي كه ميآورند، يكي از موارد عدم استفاده از سياق آيات در تفسير آيه تطهير را عدم همزماني نزول آيه ذكر ميكنند. ايشان در ادامه ميفرمايند: «اين عبارت يا به دستور نبي مكرم اسلام يا بعد از ايشان در اين محل گذاشته شده است» (طباطبايي، 1385، ج16، ص466).
نكتهاي كه قابل توجه است، اينكه برخي در اين مبحث بدليل تأثير مهمي كه دارد، از نظرات مفسران در خصوص توقيفي بودن آيات و سور بحث نمودهاند (رجبي، 1387، ص107) كه اثر آن نيز در اينجا آشكار خواهد شد. بدين معنا كه اگر ترتيب آيات توقيفي نباشد، تمسك به مفهوم سياق بايد با احتياط بيشتري انجام گردد، چون احتمال اينكه سياق مزبور مربوط به نزول نباشد، بلكه ترتيبي باشد كه بعدها ايجاد شده است، وجود دارد.
2-2-2-4-3. قاعده قرآني
علامه طباطبايي بحثي را مطرح نموده و در آن به دو قاعده مهم قرآني اشاره نمودهاند كه براساس نظر كساني كه به سياق كلمات نيز اشاره نمودهاند، مطلب اثرگذاري خواهد بود.ايشان اشاره ميكنند كه اگر بصورت شايسته اخبار ائمه اهل بيت (عليهم السلام) را در مورد عام و خاص و مطلق و مقيد قرآن دقيقاً مورد مطالعه قرار دهيم، به موارد بسياري برخواهيم خورد كه از عام آن يك قسم حكم استفاده ميشود و از همان عام بضميمه مخصصش، حكمي ديگر استفاده ميشود. مثلاً از عام آن در غالب موارد استحباب و از خاصش، وجوب فهميده ميشود و همچنين آنجا كه دليل نهي دارد از عامش كراهت و از خاصش حرمت و همچنين از مطلق قرآن حكمي و از مقيدش حكمي ديگر استفاده ميشود (طباطبايي، 1385، ج1، ص392).
ايشان ضمن اينكه اين مطلب را يكي از كليدهاي اصلي تفسير ميدانند، قاعدهاي بدين صورت استخراج ميكنند: «هر جمله از قرآن به تنهايي حقيقتي را ميفهماند و با هريك از قيودي كه دارد، از حقيقتي ديگر خبر ميدهد، حقيقتي ثابت و لايتغير و يا حكمي ثابت از احكام را، مانند آيه شريفه: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» (20) (انعام: 91) كه چهار معنا از آن استفاده ميشود، معناي اول از جمله: «قُل اللهُ» و معناي دوم از جمله: «قُل اللهُ ثُمَّ ذرْهُم» و معناي سوم از جمله «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ» و معناي چهارم از جملات «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» (طباطبايي، 1385، ج1، ص392).
علامه طباطبايي در تفسير آيه «الَّذِينَ آمَنُوا وَ کَانُوا يَتَّقُونَ» (21) (يونس:63) روايتي را نقل ميكند كه در آن، برخلاف ظاهر سياق آيه كه مفسر آيه قبل است، اين آيه را مستقل از آيه پيشينش اخذ نموده و در حقيقت اعتنايي به سياق نميكنند. ايشان در توضيح اين مطلب بيان ميكنند كه: «همين خود مؤيد مطلبي است كه ما در بعضي از مباحث گذشته گفتيم كه از تركيبات كلام الهي هر احتمالي كه به ذهن برسد حجتي است كه به آن احتجاج ميشود. » (طباطبايي، 1385، ج10، ص145).
البته بايد توجه كرد كه در اينجا روايت مخالف يا معارض سياق نبوده است و اين گونه نيست كه علامه طباطبايي احتمال موافق سياق را به خاطر روايت رد نمايد، بلكه از بين احتمالات ممكن، هم احتمال موافق سياق و هم احتمال موافق روايت را درست دانسته است. لذا در اين موارد دايره احتمالات وسعت پيدا ميكند. اين خصوصيت قرآن ما را در برداشت از مفاهيم سياقي و سباقي آن بيشتر محتاط خواهد نمود.
3-2-2-4-3. ساختار هدايتي قرآن
آيتالله جوادي آملي قرآن را به واسطه ويژگي هدايتياش از ساير متون در برخي قواعد از جمله مطلب مورد بحث متمايز ميكند و بيان ميكنند كه وحدت سياق را نميتوان قاعدهاي كلي و عمومي شمرد و هميشه از آن پيروي كرد، به ويژه اگر قرينهاي داخلي يا خارجي برخلاف آن موجود باشد گرچه در محاورات و گفتگوهاي عمومي به عنوان قاعده و اصلي عقلايي مورد توجه است (جوادي آملي، 1387-ب، ج5، ص117).ايشان ضمن اشاره به روايتي كه از امام صادق (عليه السلام) منقول است كه: «إنَّ الآيةَ يَنْزِلُ أوّلُها في شيءٍ و أوْسَطُها في شيءٍ و آخِرُها في شَيء» (22) (عياشي، 1375، ج1، ص11؛ مجلسي، 1404، ج89، ص94) دليل اين برداشت را اين ميداند كه قرآن كتاب فني و علمي اصطلاحي نيست تا مطالبش به صورت ابواب و فصول جداگانهاي باشد، بلكه كتاب هدايت است و هدفش از طرح مطالب گوناگون علمي، فني، تاريخي، ضرب المثل و... هدايت انسانهاست، از اين رو در كنار مهمترين دليل علمي، موعظه ميكند.
نتيجهاي را كه ايشان مطرح ميكنند اين است كه حتي نزول مجموعي اين آيات نيز نميتواند دليل يا شاهد ارتباط اين آيه با آيات قبلي و بعدي باشد و وحدت سياق را اثبات كند (جوادي آملي، 1387-ب، ج5، ص118).
4-2-2-4-3. انصراف از سياق به معناي عام
گاهي ميتوان در عين اينكه از مفهوم سياقي يك آيه يك برداشت و معنا را دريافت نمود، از سياق آيه به مناسبتي عدول كرده و مفهوم ديگري را نيز به دست آورد. در اين قسم، استفاده از سياق ممنوعيتي ندارد ولي عدول از آن براي معناي ديگر نيز طبق دليل مجاز خواهد بود.علامه طباطبايي در ذيل آيه «ما آتاكُم الرسولُ فخذوهُ و ما نهاكُمْ عنهُ فانْتَهوا» (23) (حشر:7) ابتدا براساس سياق، آيه را معنا ميكنند كه شامل سهم فيء ميباشد و بعد از اتمام بحث، مجدداً بيان ميكنند كه صرف نظر از سياق نيز اين آيه مفهوم ديگري دارد. «اين آيه صرفنظر از سياقي كه دارد، شامل تمامي اوامر و نواهي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ميشود و تنها منحصر به دادن و ندادن سهمي از فيء نيست بلكه شامل همه اوامري است كه ميكند و نواهيي كه صادر ميفرمايد، هست» (طباطبايي، 1385، ج19، ص352).
در مثالي ديگر علامه طباطبايي در تفسير آيه شريفه «وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلاً» (24)(اسراء: 106) تفريق را يكبار با قطع نظر از سياق، معنا كرده است و بار ديگر با در نظر گرفتن سياق و در عين حال هر دو را نيز صحيح دانسته است: «لفظ آيه با صرف نظر از سياق آن تمامي معارف قرآني را شامل ميشود و اين معارف در نزد خدا در قالب الفاظ و عبارات بوده كه جز به تدريج در فهم بشر نميگنجد، لذا بايد به تدريج كه خاصيت اين عالم است، نازل گردد تا مردم به آساني بتوانند تعقلش كرده، حفظش نمايند... اين آن معنايي است كه از نظر لفظ آيه با قطع نظر از سياق استفاده ميشود، وليكن از نظر سياق آيات قبلي... منظور از تفريق قرآن اين است كه آن را برحسب تدريجي بودن تحقق اسباب نزول، سوره سوره و آيه آيه نازل كرديم.» (طباطبايي، 1385، ج13، ص305)
البته لازم به ذكر است كه در چنين مواردي، معاني آيات متضاد هم نخواهند بود.
نتيجه گيري
سياق در منظر علامه طباطبايي، بر نظم و نسق لفظي و معنايي موجود در يك مجموعه قرآني اعم از عبارات، آيات و سور و گاه اسلوب حاكم بر آنها عنوان ميشود كه در كشف معاني و تحديد معاني و همچنين تأييد مفاهيم، مورد استفاده قرار ميگيرد. البته ميزان ظهور حجيت اين موارد به وجود شرايط و نبود موانع وابسته است و صرف وجود مقتضي كافي نيست.سباق يا تبادر، معاني و مفاهيم منتزع بدون در نظر گرفتن سياق ميباشد كه گاه با سياق مطابقت دارد و گاهي با آن مخالفت ميكند و در برخي موارد، علي رغم عدم مطابقت با همديگر، با هم قابل جمع خواهد بود كه در چنين صورتي دو معناي مختلف براي آيه يا عبارت با وسعت مختلف در معنا مدنظر است.
علت ميزان بالاي اهميت سياق در روش علامه طباطبايي، روش تفسيري ايشان است كه در ضمن ارزش قائل شدن براي سياق- به دليل ديدگاه ويژه در خصوص قرآن- چون در اين روش، يك سياق عام قرآني و همچنين سياق خاص سوره در كنار سياق اخص آيات قرار ميگيرد، در اين حال ممكن است برخي عوامل از ظهور سياق آيات ممانعت بعمل آورند، لذا صرف هماهنگي نزول و صدور نميتواند دليل ظهور مفاهيم سياقي باشد.
هرچند علامه طباطبايي ترتيب تمام آيات قرآن را توقيفي نميدانند، لكن اگر فرمايش خودشان هم نبود، ميتوان از ميزان استفاده ايشان از سياق، به دلالت التزامي به اين نكته پي برد كه ترتيب اكثر سور را توقيفي ميدانند.
پينوشتها:
1. دانشيار علوم قرآن و حديث دانشگاه امام صادق (عليه السلام)
2. دانشجوي دكتري علوم قرآن و حديث دانشگاه امام صادق (عليه السلام)
3. براي كسب اطلاعات بيشتر رك: (راغب، ماده «سوق»؛ ابن اثير، 1386، ج2، ص424).
4. «السياقُ هو مفهومٌ كليٌ جامعٌ مانعٌ يسوقُ (يحثُ) الكلام و اجزائِهِ إتجاهَ الاغراضَ و المعاني».
5. «كل ما يكتنف اللفظ الذي نريد فهمه من دوال اخري سواء كانت لفظيه كالكلمات التي تشكل مع اللفظ الذي نريد فهمه كلاماً واحداً مترابطاً او حالية كالظروف و الملابسات التي تحيط بالكلام و تكون ذات دلالة في الموضوع».
6. مواردي از تفسير الميزان كه اين نكته از آن استفاده ميشود، عبارت است از (طباطبايي، 1385، ج2، ص 446؛ ج1، ص391؛ ج1، ص 343؛ ج2، ص321؛ ج5، ص85؛ ج8، ص278).
7. context
8. cotext
9. روزي عمر در حال تشنگي، گذرش به يكي از جوانان انصار افتاد، از او درخواست آب كرد، جوان پس از مخلوط كردن آب و عسل، آن را به عمر داد. عمر آن را ننوشيد و گفت: خداوند متعال ميگويد: «نعمتهاي پاكيزه خود را در زندگي دنيايتان صرف كنيد.» جوان به او گفت: اين آيه [مخاطبش] تو و هيچ يك از اهل قبله نيست، آيا قبلش را نديدي: «روزي كه كافران را بر آتش دوزخ عرضه ميدارند [فرشتگان عذاب به آنها گويند:] شما نعمتهاي پاكيزه خود را در زندگي دنيايتان صرف كرديد و از آنها برخوردار شديد. سپس عمر گفت: همه مردم از عمر داناترند.
10. و سمَّيتُ الآياتَ القُرآنيةَ مثانيَ لأنَّ بَعضَها يُوضَحُ حالَ البَعضِ و يَلوي و ينعَطِف عليه كَما يَشعرُ بِه قُوله: «... کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِيَ... » (زمر:23) حيث جمع بين كون الكتاب متشابها يشبه بعض آياته بعضاً و بين كون آياته مثاني و في كلام النبي (صلي الله عليه و آله و سلم)في صفة القرآن: «يصدق بعضه بعضاً» و عن علي (عليه السلام) فيه: «و ينطق ببعض و يشهد بعضه علي بعض».
11. نمونه غرر آيات در ابتداي سور قابل مشاهده است، لكن براي اطلاع از برخي از مهمترين آنها رك: (طباطبايي، 1385، ج11، ص284؛ ج15، ص78؛ ج13، صص6-220؛ ج20، ص223؛ ج19، صص27-57؛ ج16، ص209؛ جوادي آملي، 1387ب، ج1، ص439).
12. از آنجا كه خدا دستور داده به آنها نزديك شويد.
13. از اكنون در شب ماه رمضان رواست كه با زنها به حلال مباشرت كنيد و از خداوند آنچه مقدر فرموده بخواهيد.
14. براي كشت به زنانتان نزديك شويد هرگاه مباشرت آنان خواهيد و براي آخرت خود اندوختهاي پيش فرستيد.
15. كساني كه به آيات ما ايمان آوردند.
16. همانا خداي متعال بهترين گفتار در قالب كتابي نازل نموده كه آياتش همگون و همانند هم هستند.
17. همانا خداوند اراده نمود كه ناپاكي را از شما اهل بيت دور كند و به پاكي مخصوصي تطهير گرداند.
18. امروز كافران از [آسيب زدن] به دين شما مأيوس شدند، پس از آنها نهراسيد و در برابر من خشيت داشته باشيد، امروز دينتان را بر شما تكميل نمودم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم.
19. تمام ملائك بر آدم سجده كردند، الا ابليس كه از سجدهكنندگان نبود.
20. بگو خداوند متعال، سپس آنها را رها كن تا در آنچه فرو رفتهاند به بازي مشغول باشند.
21. كساني كه ايمان آوردند و تقوا پيشه كردند.
22. گاهي اول آيهاي از قرآن درباره چيزي، وسط آن درباره چيزي و آخر آن دربارهي چيز ديگري است.
23. هرچه را كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ارزاني نمود، برگيريد و هر آنچه كه نهي كرد، از آن دوري كنيد.
24. اين قرآن را تفريق كرديم تا آن را با آرامش بر مردم تلاوت كني و آن را به صورت تدريجي نازل كرديم.
قرآن كريم.
ابن ابي الحديد (1386)، شرح نهج البلاغه، بيروت: دار احياء الكتب، چاپ دوم.
ابن اثير، عزالدين علي بن محمد (1386ق)، الكامل في التاريخ بيروت: دار صادر.
ابن فارس، زكريا (1404ق)، معجم مقاييس اللغة، قم: مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي.
اوسي، علي(1370)، روش علامه طباطبايي در تفسير الميزان، ترجمه سيدحسين ميرجليلي، تهران: سازمان تبليغات اسلامي.
بابايي، علي اكبر (1380)، روششناسي تفسير قرآن، غلام علي عزيزي كيا و مجتبي روحاني راد، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت).
تقويان، عباس (1388)، «گونهشناسي سياق در تفسير الميزان»، دو فصلنامه تحقيقات علوم قرآن و حديث، سال ششم، شماره2.
جمعي از نويسندگان (بيتا)، شناخت نامهي علامه طباطبايي، قم: چاپخانه اسوه.
جوادي آملي، عبدالله (1384)، ادب فناي مقربان، قم: انتشارات اسراء.
همو (1385)، نزاهت قرآن از تحريف، قم: انتشارات اسراء.
همو (1386)، الوحي و النبوة، قم: انتشارات اسراء.
همو (1387-الف)، درس تفسير قرآن كريم، مورخ 1387/8/28 پايگاه اينترنتي مدرسه فقاهت در :eshia. ir/feqh/Archive/Text/Javadi/870828
همو (1387-ب)، تفسير تسنيم، قم: انتشارات اسراء.
همو (1388-الف)، درس خارج فقه، مورخ 1388/9/18، پايگاه اينترنتي مدرسه فقاهت در: eshia. ir/Feqh/Archive/Text/Javadi/Feqh/880918
همو (1388-ب)، شمس الوحي تبريزي، قم: انتشارات اسراء.
همو (1389)، سرچشمه انديشه، قم: انتشارات اسراء.
دهخدا، علي اكبر (1355)، لغت نامه دهخدا، تهران: انتشارات مجلس شوراي ملي.
رباني گلپايگاني، علي (1383)، هرمونتيك و منطق فهم دين، قم: مركز مديريت حوزه علميه.
رجبي، محمود (1387)، روش تفسير قرآن، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
رضايي كرماني، محمدعلي (1376)، «جايگاه سياق در الميزان»، فصلنامه پژوهشهاي قرآني، سال پنجم، شماره 9 و10.
سياح، احمد (1387)، فرهنگ نوين، تهران: نشر اسلام.
صدر، سيدمحمدباقر (1423ق)، دروس في علم الاصول، تحقيق: سيدعلي اكبر حائري، قم: مجمع انديشه اسلامي.
طباطبايي، محمدحسين (1383)، قرآن در اسلام، قم: انتشارات دفتر انتشارات اسلامي.
همو (1385)، الميزان في تفسير القرآن، مترجم موسوي همداني، قم: انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه.
عياشي، محمد بن مسعود (1375)، تفسير العياشي، تحقيق: سيد هاشم رسول محلاتي، تهران: چاپخانه علميه.
كنعاني، سيدحسين (1384)، «سير تحول كاربرد سياق در تفسير»، فصلنامه مشكوة، سال نهم، شماره 8و7.
مجلسي، محمدباقر (1404ق)، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمه الاطهار، بيروت: مؤسسة الوفاء.
مظفر، محمدرضا (1386)، اصول فقه، مترجم: محسن غرويان، قم: دارالفكر.
معرفت، محمدهادي (1383)، التفسير الاثري الجامع: قم: مؤسسه التهميد.
معين، محمد (1363ش)، فرهنگ معين، تهران، انتشارات اميركبير.
منبع مقاله :
مطالعات قرآن و حديث، سال پنجم، شمارهي دوم- بهار و تابستان 1391، پياپي10، صص 5-33.
/ج