روح هند

وقتي مي‌شنويم كه يكي از بزرگترين رهبران سياسي تاريخ جهان معاصر و يكي از شبهه اسطوره‌هاي دنياي انقلاب و مبارزه و آزادگي مي‌گويد كه من مبارزة خود را از رهبر قيام عاشورا آموخته‌ام احساس شكوه و استواري بما دست مي‌دهد. اگر چه پيشوايان ديني ما نيازي به تعريف‌شدن از سوي اغيار ندارند و عظمت آنها كرانه‌هاي تاريخ را فراگرفته است، اما وقتي كسي به ايشان عشق و ارادت مي‌يابد ديگر
يکشنبه، 24 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روح هند
روح هند
روح هند

نويسنده: علي‌ ابوالحسني منذر
وقتي مي‌شنويم كه يكي از بزرگترين رهبران سياسي تاريخ جهان معاصر و يكي از شبهه اسطوره‌هاي دنياي انقلاب و مبارزه و آزادگي مي‌گويد كه من مبارزة خود را از رهبر قيام عاشورا آموخته‌ام احساس شكوه و استواري بما دست مي‌دهد.
اگر چه پيشوايان ديني ما نيازي به تعريف‌شدن از سوي اغيار ندارند و عظمت آنها كرانه‌هاي تاريخ را فراگرفته است، اما وقتي كسي به ايشان عشق و ارادت مي‌يابد ديگر از جملة اغيار نيست. گاندي رهبر آزاده‌اي كه تاريخ جهان را دچار شگفتي كرد و توانست استعمار پيرانگليس را از بزرگترين پايگاهش در شرق بيرون كند به قول خودش در و پنجره‌هاي خانه‌اش را بازگذاشت تا نسيم فرهنگ‌ها و آئينهاي مختلف را احساس كند و در اين ميان اسلام و مسيحيت را با صميم قلب مورد توجه قرار داد و از آنها آموزه‌هاي مهمي فرا گرفت. او كه ارتباط نزديك و صميمانه‌اش با هندي‌هاي مسلمان از همان دوران جواني و بويژه مدت اقامت در آفريقاي جنوبي آغاز شده بود قدر اين غنيمت را تا پايان عمر پاس داشت و در زمان رهبري بي‌بديل خودش بر هندوستان از دوستي آنها بهره‌مند بود. هر چند كه سرانجام بر سرهمين پيمان آزاده‌گي و آزادانديشي جان باخت اما نقش پايداري از روشن‌بيني و نوع‌دوستي در خاطره‌ها باقي گذاشت و نام او در زمرة الگوهاي جنبشهاي سياسي مسلمين قرار گرفت و مسلمانان او را هميشه از خود دانسته‌اند. گاندي به اسلام افتخار مي‌كرد و مسلمانان به گاندي كه اينچنين آزادمردانه از حقايق اسلام الگو گرفته و حق و مرحمت مسلمين را محفوظ داشته است. مقاله زير شما را با او و انديشه‌هايش آشنا مي‌كند كه اميدواريم مقبول خاطرتان قرار گيرد.
موهنداس كَرُمًچند گاندي، نابغه بزرگ و دل آگاه عصر ما، در تاريخ 2 اكتبر 1869.م در پوربندر، واقع در هفتصد مايلي بمبئي ديده به جهان گشود و در 30 ژانويه 1948.م با شليك گلوله يك هندوي افراطي(كه مخالف دفاع سرسخت گاندي از حقوق مسلمانان هند و پاكستان بود) از پاي درآمد و با گفتن «هه رام!» (اي خدا) به ابديت پيوست.
1- پدر گاندي، كَرُمچُند، دولتمردي متوسط شمرده مي‌شد و مادرش، پوتليباي، زني نجيب و فداكار بود كه علايق شديد مذهبي داشت. گاندي نيز به پيروي از خانواده، به آيين هندو- بودايي«جُيًن Jains» گرويد.
تحصيلات موهنداس از دوره ابتدايي تا دانشگاه، در هند صورت گرفت. سپس در 19 سالگي به انگلستان رفت و آنجا در حاليكه از جثه ضعيف و شرم بسيارش در عذاب بود و نيز آرزويي جز تبديل شدن به يك «جنتلمن انگليسي، با نژاد هندي» نداشت، به تحصيل در رشته حقوق پرداخت. لباسهاي دوخت بمبئي‌اش را دور ريخت و يك كمد لباسهاي جديد خريد كه شامل كلاه سيلَنْدرِ ابريشمي، لباس رسمي ميهماني، چكمه چرم وِرني، دستكشهاي سفيد، و حتي يك عصاي ته نقره‌اي مي‌شد. ساعتها جلوي آينه مي‌ايستاد تا ياد بگيرد كه گره كراوات را چگونه ببندد! براي پذيرفته شدن در محافل اروپايي يك ويولون خريد، در يك كلاس رقص اسم نوشت و يك معلم فرانسه و يك معلم فن بيان استخدام كرد؛ ولي بسيار زود توجه او از تمام اين ظواهر، به سوي درون و «ولايت جان» منعطف گشت. گويي تقدير نقش ديگري براي وي رقم زده بود؛ به خود و خداي خود بازگشتن، در خود شكفتن و چون درختي پربار در زميني مستعد باليدن و به بار نشستن. در سال 1894.م، به دعوت يك موسسه تجاري اسلامي رهسپار آفريقاي جنوبي شد تا به انجام شغل پردرآمد وكالت بپردازد. درآمد هنگفت اين شغل، ابواب ترقي مادي را به روي گاندي جوان گشود و امكان برخورداري از يك زندگي لوكس و اشرافي را براي او فراهم ساخت. بدين شكل راه تبديل به يك «جنتلمن انگليسي با نژاد هندي»(به ويژه در صورت كرنش در برابر اربابان سفيد پوست) براي او كاملا باز شده بود. اما مشاهده فقر هموطنان، به ويژه فشار و تبعيض شديدي كه از سوي انگليسيها بر هندوهاي رنگين پوست مهاجر در ديار«آپارتايد» اعمال مي‌شد، خيلي زود گاندي را با ماهيت واقعي تمدن غرب و غايات شيطاني آن آشنا ساخت. مطالعات جدي و عميقي كه همزمان با اين «سير آفاقي»، در كتب مقدس اسلام، مسيحيت، هندو و آراي متفكران روشنبيني چون تولستوي به عمل آورد، چشم او را به«آفاق جان» و «پهنه گسترده روح» گشود و در مسير زهد و تهذيب نفس و خدمت به خلق و ستيز با استعمار افكند. يك هفته پس از ورودش به آفريقاي جنوبي، زماني كه با قطار، شبانه از بندر دوربان عازم پرتوريا بود، در نيمه راه مرد سفيد پوستي وارد كوپه درجه يك او شد و به وي دستور داد به واگن بار برود. گاندي كه بليط درجه يك داشت از اجابت فرمان وي سرباز زد. در ايستگاه بعدي، مرد سفيد پوست پليسي را احضار كرد و گاندي را در نهايت بي‌نزاكتي در دل شب از قطار بيرون انداختند! گاندي تنها و لرزان از سرما، تمام شب را در آن ايستگاه نيمه تاريك به خود پيچيد و به اين نخستين برخوردش با تبعيض نژادي انديشيد و از خداوند طلب شهامت و راهنمايي كرد. وقتي آفتاب دميد آن جوان خجالتي و گوشه‌گير، يكسره انساني ديگر شده بود. انساني كه تصميم گرفته بود با ستم اربابان انگليسي در ستيزد و ملت خويش را نيز در اين راه با خود همراه سازد.
يك هفته بعد جوان تازه وارد، نخستين سخنراني اجتماعي خود را در برابر هنديهاي پرتوريا ايراد كرد و از آنان خواست كه براي دفاع از منافعشان متحد شوند. به زودي او به يكي از نخستين موفقيتهايش دست يافت. وي توانست از مسولان راه‌آهن، براي هنديهايي كه لباس مرتب پوشيده بوند، حق مسافرت در كوپه‌هاي درجه يك و درجه دوم قطارهاي آفريقاي جنوبي را به دست آورد. پي ريزي جامعه‌اي نمونه، متشكل از خانواده و جمعي از دوستانش در مزرعه صد هكتاري«تولستوي» برمبناي ترك تعلقات مادي- كوشش جهت رفع نيازهاي انساني به ساده ترين شيوه- و همچنين نوعي زندگي جمعي كه در آن همه كارها ارزش يكسان داشت (1910، ژوهانسبورگ) گام مهم ديگري بود كه گاندي در راه تجربه و تحقق يك زندگي انساني برداشت و آنرا در «آشرام» احمدآباد هند تداوم و تكميل بخشيد.در سال 1906 هنديهاي مقيم آفريقاي جنوبي را عليه قانوني كه با آنان به گونه‌اي زننده و تبيعض آميز برخورد مي‌كرد، سازمان داد. زندان، شكنجه و تحريم اقتصادي، هيچ كدام نتوانست وي را از ادامه اين حركت باز دارد. در بحبوحه همين مبارزات بود كه تز «نافرماني مدني آرام» يا مبارزه به شيوه عدم خشونت و جنبش ساتياگراها(Satyagraha) يعني مبارزه براي حقيقت سربرآورد و شيوه دائمي گاندي براي پيشبرد اصلاحات گرديد. نهضت آفريقايي گاندي در سال 1914 به پيروزي كامل انجاميد و او اكنون مي توانست ادامه اين نهضت را در سطحي وسيعتر در وطن خود«هندوستان» پي‌گيرد. گاندي در مبارزات بيست ساله آفريقاي جنوبي، با هموطنان مسلمان خويش روابطي دوستانه داشت و از كمك و حمايت جدي آنان برخوردار بود.1
2- دانشجوي فرنگ رفته‌اي كه روزگاري آرايش غربي داشت و بهشت موعود را در تقليد از خلق و خوي اشراف زادگان لندن مي‌جست، اينك در گذر پرشتاب عمر و كسب تجربيات تلخ و شيرين، انديشه و آرماني كاملا مغاير با خواب نوشين صبح شباب يافته بود.
او اكنون هرچند منكر بعضي از خصال مثبت غربيان(همچون نظم و برنامه ريزي دقيق، يا تلاش و تحرك پيگير علمي) نبود، اما به يْمن آشنايي با دو كتاب آسماني«قرآن» و «انجيل» و دقت در مضامين عميق «اوپانيشادها»، و تامِل پيگير در جوهره و بنيان تمدن غرب، بدانجا رسيده بود كه باور داشت:«تمدن جديد اروپا، تمدني صرفا مبتني بر ماديگري محض و استوار بر توليد صنعتي در كارخانه‌ها و سربرآوردن شهرهاي بزرگ است كه معيارهاي آن را تراكم ثروت تعيين مي‌كند. چنين تمدني، طبيعت حقيقي بشر و هدف او را با القاي خواستهاي كاذب و كمك به افزايش ظرفيت مصرف افراطي، تهديد مي‌كند. مضافا توزيع نابرابر ثروت و نظام توليد انبوه، ناگزير منجر به رقابت و خشونت ميان انسان و همنوعان او مي‌گردد.» گاندي اين را دقيقا به معني سيادت ابليس، ناراستي و مخالف حكومت حقيقت و اصول اخلاقي مي‌دانست و مي‌گفت:« غرب، اسير اين سيادت شده و از طريق نفوذ غربي است كه حيات هند به خفگي تهديد مي‌شود.»2
در رساله «هند سواراج»3 كه گاندي پس از سفر 1902.م به لندن نوشت، از اين كه تجمل گراييها و فعاليتهاي شديد مادي روزمره، فرصتي براي نيايش با حق براي غربيان باقي نگذاشته، انتقاد كرد.4 در سال 1930.م نيز كه به منظور شركت در «كنفرانس ميزگرد» مجددا از لندن ديدار داشت در بيانيه موسوم به ديداري از غرب، اعلام كرد:«من در اينجا كارهاي انجام نشده‌اي دارم. دانشمندان علوم زيادي داريم؛ در مقابل مردان خدا و حقيقت‌جو كمتر داريم. ما به رمز اتم و افشاي راز علمي آن چسبيده‌ايم و از تفحص در كشف راز كتاب آسماني باز مانده‌ايم.» به نوشته رومن رولان، نويسنده آزاديخواه و انسان دوست فرانسوي، گاندي معتقد بود كه:«دشمن واقعي هند، نه انگليسيها بلكه تمدن غرب است. چه، انگليسيها شخصا شرير نيستند بلكه بيمار تمدن خويشند.» بدين جهت گاندي با آن عده از هموطنان خود كه مي‌خواهند بريتانيايي‌ها را از هندوستان برانند تا يك كشور متمدن به شيوه اروپايي بسازند، مبارزه مي‌كند و به قول او چنين كاري «ايجاد سرشت پلنگي است بدون خود پلنگ. بلكه ضروريترين و بزرگترين تلاش بايد طرد تمدن مغرب زمين باشد.»5 با چنين نگرشي به اصول فرهنگ غرب و تمدن برخاسته از آن، طبيعي بود كه گاندي با تقليد كوركورانه و ميمون وار از غرب به شدت مخالف باشد و هموطنان خويش را از آن برحذر دارد. سفارش او به زنان هند مشهور است كه مي‌گويد:«روشهايي را بايد به كار بنديد كه با مشرب هندي و محيط هندي تناسب دارد. با توانايي و مسلط بر خود، منزه و پايدار، آنچه در فرهنگ خودمان پسنديده است حفظ كنيد و آنچه پست و منحط است بدون تامل پس زنيد.»!6
3- گاندي، البته با داد و ستد علمي و فرهنگي برابر و پاياپاي با انديشمندان مغرب زمين و دستاوردهاي مدني و فني آن ديار مخالف نبود و دانش و خردورزي را در تيول يك قاره يا قوم خاص نمي‌انگاشت. اما در عين حال معتقد بود كه اولا: در حل مشكلات فردي و اجتماعي خويش، نخست بايد به گنجينه كهن فرهنگ و تمدن خودي سرزد و چنانچه داروي مناسب و شفابخشي براي علاج بيماري در آن يافت نشد- كه از نظر او فرض غير متحققي است- آنگاه به دريوزگي از نسخه‌هاي غربي پرداخت. ثانيا: اخذ و اقتباس از دستاوردهاي فكري و مدني غرب، نمي‌بايست با تحقير فرهنگ خودي و سرسپردگي چشم و گوش بسته به تمدن و فرهنگ غربي همراه باشد، بلكه بايد اصالت تمدن و فرهنگ كهن سرزمينمان را پاس داشت و با حفظ اصول و مباني عميق آن، به اخذ و اقتباس هوشيارانه از تجربيات و دستاوردهاي مناسب ديگران پرداخت. زماني كه بدهي عظيم خويش را به فرهنگ و تمدن كهن خويش تماما پرداخت كرديم، آنگاه به وام ستاني از غرب خواهيم پرداخت.«با نهايت فروتني اذعان مي‌كنم كه چيزهاي بسياري را مي‌توانيم به سود خود از غرب بگيريم. خرد كه در انحصار يك قاره يا نژاد خاص نيست. ايستادگي من در برابر تمدن غربي، در حقيقت، ايستادن در برابر تبعيض است و تقليد چشم بسته مبتني بر اين تصور باطل كه آسياييها فقط به درد اين كار مي خوردند كه هر آنچه از غرب مي‌آيد تقليد كنند… هيچ چيز تا اين اندازه از فكر و ذهن من دور نيست كه خود را از ديگران جدا سازيم يا سدهايي در برابر خويش برافرازيم. اما من فكر مي‌كنم كه بيش از شناسايي و استفاده از فرهنگهاي ديگر بايد فرهنگ خودمان را بشناسيم و از آن استفاده كنيم. در اين صورت بهره‌برداري و اقتباس از فرهنگهاي ديگر، شكل مناسبتر و بهتري خواهد داشت… براي من بسيار تاسف آور و دردناك است كه ببينم مردم با شتابزدگي و ديوانه وار به تقليد هرچيز تازه حتي اگر مخالف سنن قديمي‌ هم باشد مي‌پردازند و سنتهاي خوب گذشته خود را دور مي‌اندازند.»7
«… سعي در تقليد از تمدن غرب به معناي انهدام هند خواهد بود…دويدن مدام در پي كسب رفاه بيشتر زندگي و فزونخواهي [كه از اصول تمدن غربي است] از جمله بديهاست و جسارتا مي‌گويم چنانچه اروپاييان نخواهند زير بار رفاهي كه خود برده آن شده‌اند نابود گردند، قطعا بايد در ديدگاههاي خود تجديد نظر كنند. ممكن است استنباط من درست نباشد، اما اين را مي دانم كه اگر هند به دنبال تجملات برود به نوعي مردن تن در داده است. بياييد اندرز اين فيلسوف غربي را در دلهايمان حك كنيم كه مي‌گويد: زندگي ساده و انديشه والا.» 8 «سواراج[ استقلال و خود كفايي مطلوب] من اين است كه اصالت تمدنمان را دست نخورده نگهدارم. مي‌خواهم حرفهاي تازه بسياري بنويسم اما همه آنها بايد بر لوح هندي نوشته شود. وقتي توانستم مبلغ پيشين را با بهره مناسب بپردازم، با كمال ميل از غرب وام خواهم گرفت.»!9‌گاندي مي‌گفت:«من در بند اين نيستم كه راه خانه‌ام از هر طرف مسدود شده و پنجره‌هاي آن را كور كنند. من مي‌خواهم كه نسيم فرهنگ و تمدن تمام كشورها، آزادانه از ميان خانه من جريان داشته باشد. ليكن هرگز نمي‌گذارم كه اين باد مرا با خود ببرد!». او هشدار مي‌داد كه بايستي در برابر يورش و هجمه فرهنگ و تمدن خشن و سلطه جوي غرب، مردانه ايستاد و از كيان و موجوديت فكري و معنوي خويش سرسختانه دفاع كرد.«سرنوشت هند، دنباله روي از مسير خونين غرب كه علايم فرسودگيش هويداست، نيست؛ مسير صلح بدون خونريزي است كه از زندگي ساده و خدايي نشات مي‌گيرد. خطر اصلي اين است كه هند روحش را از دست بدهد، كه بي آن نمي‌تواند زنده بماند. پس مبادا از سر مستي و نوميدي بگويد نمي‌توانم از يورش غرب بگريزم. براي حفظ خود و جهان بايد با قدرت كافي ايستادگي كرد.»10
4- پيروزي گاندي در دفاع از حقوق هموطنان هندو و مسلمان خويش در آفريقاي جنوبي نام وي را در سراسر هند بر سر زبانها انداخت. زماني كه در سال 1914.م به هند بازگشت، پس از گذشت پنج سال مدارا(و‌ حتي همكاريهاي اوليه در جنگ جهاني اول) با حكام انگليسي هند، با استفاده از اين حسن شهرت توانست رهبري نهضت آزادي هند از يوغ برينانيا را مصمم و استوار تا صبحدم رهايي برعهده گيرد و با سلاح«عشق و ايمان»11‌به سلطه ديرين استعمار در آن كشور پايان بخشد.
لاري كالينز و دومينيك لاپير، دو خبرنگار برجسته آمريكايي، نوشته‌اند:«گاندي به قرني سرشار از خشونت، راه حل ديگري ارائه داده بود: آيين «آهيمسا»(آزار ندادن موجودات زنده) يا تز عدم خشونت وي اين آيين را براي بسيج توده‌هاي هند به كار برد تا انگليسيها را با يك نهضت اخلاقي و نه قيام مسلحانه، با نيايش و نه آتش مسلسل، با سكوت اهانت آميز و نه غوغاي بمب گذاري، از شبه قاره هند بيرون براند. هنگامي كه اروپاي غربي عرصه رجز خوانيهاي عوام فريبان ياوه سرا و ديكتاتورهاي عربده زن شده بود، گاندي بدون بلند كردن صدايش توده‌هاي يكي از پر جمعيت‌ترين كشورهاي دنيا را به جنبش درآورد. پيروانش را نه با وعده قدرت و ثروت، بلكه با يك هشدار به زير پرچمش فراخوانده بود:«آنهايي كه با من همراهند، بايد بر زمين برهنه بخوابند، لباسهاي خشن بپوشند، در ساعات غيرمعمول از خواب برخيزند، غذايي مختصر و ساده بخورند و حتي مستراحهايشان را خودشان تميز كنند.» او بر تن پيروانش به جاي يونيفرمهاي پر زرق و برق با مدالهاي جور واجور، لباسهايي از پارچه هاي زمخت نخي پوشاند. آن لباس به همان سرعت كه پيروانش را مشخص مي‌نمود، از لحاظ رواني نيز در اتحاد آنان موثر بود… گاندي هيچكدام از شگردهاي مرسوم آماده سازي توده‌ها براي سخنراني يك عوام فريب يا گروهي ايدئولوگ را به كار نمي‌برد. با وجود اين پيامش بر دل ملتي كه از ارتباطات مدرن محروم مانده بود، عميقا مي‌نشست، زيرا نبوغ گاندي در كردارهاي ساده‌اي بود كه با روح ملت هند سخن مي‌گفت… كوبنده‌ترين تاكتيك مبارزاتي گاندي عمل ساده پرهيز از خوردن غذا، يعني روزه بود. او بريتانياي كبير را با آب و جوش شيرين [تنها خوراك ايام روزه گاندي] تحقير كرده بود.»12
5- تاريخ زندگي و مبارزات گاندي، سرشار از نكات شگفت و عبرت انگيز است كه ذيلا به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:
1-ماجراي شروع اعتقاد او در سال 1908(در زندان انگليسها) به راه نهضت«عدم خشونت» كه با شناخت فلسفه روزه (كنترل نفس و مهار شهوات) آغاز شد.
2-نطقهاي كوبنده و ابتكاري او در دادگاههاي انگليسي هند و نيز پارلمان لندن كه دشمن متظاهر به دموكراسي را خلع سلاح كرده و خوار و رسوا از ميدان فراري داد.
3-ماجراي راهپيمايي مشهور وي براي برداشتن نمك از ساحل«دندي» واقع در سواحل غربي هند و كرانه درياي عربستان، كه گذشته از جهات سياسي و ضد استعماري آن، نوعي سير و سلوك معنوي و سفر روحاني بود و با موج بلندي كه در سراسر شبه قاره به راه افكند انگليسيهاي مغرور و مقتدر را واپس نشاند.
4-مبارزه حاد و پيگير او با«ماكياوليسم» - سكه رايج ديروز و امروز در بازار سياست- و طرح اين نكته كه، نه تنها هدف توجيه‌گر وسايل نامشروع نيست بلكه ابزارهاي سياسي بايد آنچنان پاك و پيراسته باشند كه بتوانند جايگزين هدف گردند و حتي آن را تقدس بخشند:«ساتياگراهي [مبارز پيرو حقيقت] حتي در رفتن به بهشت هم نبايد بر بالهاي شيطان صعود كند.»13
5-تاكيد او بر حفظ بهداشت محيط و رعايت پاكيزگي در شهر و روستا.
6-استفاده دقيق و پخته‌اش از روزنامه به عنوان تريبوني موثر براي نشر افكار، انتقال تجربيات، تشريح روشها و بيان نيازهاي حياتي مبارزه در راه آزادي و آبادي كشور.
7-تكيه او بر روستا و خود بسايي نسبي آن و مبارزه فكري و عملي با«شهرزدگي» و بلع تدريجي روستاها در هاضمه سيري ناپذير شهرها.
8-نظريات تنقيدي و اقدامات اصلاحيش در ايجاد يك تحول عميق آموزشي و فرهنگي متناسب با طبع و فطرت اصيل شرقي و اهتمام جدي و پيگير او به پي ريزي و تشكيل جامعه اي نمونه و ارائه عيني آرمانها و ايده آلهاي زندگي به عموم ملت.
9-شناخت عميق وي از جوهر و ماهيت تمدن غرب و مخصوصا آن چرخ به ظاهر ساده نخ ريسي كه هميشه حتي در زندان و سفر آن را به همراه داشت و با ترويج آن به عنوان نماد صنايع كوچك و غيرمتمركز در حقيقت،«سلطه ماشين» برجسم و جان بشريت را به چالش فراخوانده بود.
10- حقيقت جويي و انتقاد پذيري وي از ديگران، كه به عنوان يك بشر(هرچند نابغه) به ضعفهاي خويش واقف بود و به همين دليل از انتقاد دلسوزان روي درهم نمي‌كشيد:«آدمي هستم فروتن، اما جوينده مشتاق حقيقتم و در اين جستجو به ديگر جويندگان حقيقت چشم دوخته‌ام تا خطاهاي مرا به من بشناسانند تا آنها را تصحيح كنم.» و نيز:«اغلب گفته‌ام ادعا ندارم فردي استثنايي هستم مگر آنكه شما ديوانه‌اي را كه به دنبال حقيقت است استثنايي بناميد… منكر عنوان قداست شده‌ام، زيرا كاملا به محدوديتها و نقايص خود آگاهم.»14 اين دو خصلت نيكو، سبب شد كه خوشبختانه به نام آن نابغه سترگ دكاني گشوده نشود و جامعه بشري تفرقه و انشعابي تازه نپذيرد، كه اين دقيقا خواسته خود آن مرد بزرگ بود:«گاندي‌ايسم در كار نيست؛ نمي‌خواهم پس از من فرقه‌اي درست شود. به هيچ وجه مدعي نيستم آموزه نويني را ابداع كرده‌ام فقط مي‌خواستم با شيوه خود به مسائل زندگي روزمره و اصول زندگي ابدي خودمان بپردازم. هيچ چيز تازه‌اي ندارم كه به دنيا بياموزم. حقيقت و عدم خشونت، بي سن و سال است. فقط سعي كردم اين دو خصلت را تا حد ممكن هرچه گسترده‌تر به تجربه درآورم.»15
11- اعتقاد و التزام به همبستگي بلكه«وحدت» دين وسياست و به تعبير روشنتر: سياستي برخاسته از دين و منطبق بر اصول اعتقادي ثابت آن، چنانكه مي‌گويد:«بدون دين، حتي لحظه اي قادر به زندگي نيستم. سياست وديگر فعاليتهايم همه ماخوذ از دين من است.»16 و نيز:«امرز سياست[ استعماري] برگرد روح ما حلقه زده و مانند مار بزرگي گلوي ما را مي‌فشارد. من با اين مار قوي در ستيز هستم و مي‌خواهم به كمك دين اين مار را از خود برانم.»17
12- نظريه‌اش در باب«وحدت روح» اديان، و در همين زمينه، احترام بسياري كه به ساحت قرآن و پيشوايان معصوم اسلام(ع) مي‌گذاشت و به قول خود: روش مبارزه منفي خويش را از سلسله جنبان قيام عاشورا آموخته بود. همچنين، بايد از فداكاريش در راه حمايت از حقوق مسلمين شبه قاره(حتي پس از تجزيه هند) ياد كرد كه اين آخري، نزد عناصر افراطي و متعصب هندو، جرمي بزرگ و نابخشودني! محسوب شد و دليلي براي ترور وي گشت.!
6- ‌شبه قاره وسيع هند، از مناطقي است كه از همان قرن نخستين اسلام، در شعاع تابش اين دين جاويد قرار گرفت و تدريجا، علاوه بر ايمان يك چهارم از جمعيت انبوه آن به اسلام(كه در اصل اخوت و برابري اسلامي، گريز‌گاهي براي نجات از تبعيضات طبقاتي آيين هندو مي‌جستند) منشا برپايي حكومتهاي مقتدر و ديرپا و ايجاد تمدني عظيم و درخشان(همچون امپراتوري تيموريان) گرديد، كه شرح و بررسي آن كتاب بلكه كتابهايي قطور مي‌طلبد. نكته جالب و حائز اهميت آن است كه تاثير شگرف اسلام بر هند، تنها به گرايش بخشي عظيم از مردم آن سرزمين به اسلام و تشكيل حكومتهاي مسلمان محدود نشده، بلكه هندوها نيز در جميع شئون زندگي فردي و اجتماعي خويش از فرهنگ و تمدن اسلامي تاثيرات بارز پذيرفتند. كتاب«تاثير اسلام در فرهنگ هند» اثر دانشمند فرهيخته هندي دكتر تاراچند يكي از بهترين و پربارترين آثاري است كه نفوذ و تاثير شگرف اسلام بر شئون گوناگون تمدن و فرهنگ كهن شبه قاره را بررسي كرده و وجوه مختلف اين امر را به طور مستند بازگو نموده است. براي نمونه بايد خاطرنشان ساخت كه در هزاره اخير تاريخ هند، هيچ متفكر و مصلح هندوگام در ميدان اصلاحات ديني و اجتماعي نگذاشته جز آنكه تحت تاثير اصول متعالي اسلام قرار داشته است و اين امر، با مروري بر زندگي و آثار مصلحين بزرگ آن سرزمين آشكار خواهد شد. مصلحين نام آوري همچون راماننده، كبير، گورو نانك(موسس مذهب سيك)، راجا رام موهان روي(بنيانگذار آيين برهما ساماج) و ادامه دهندگان راه او: خاندان تاگور، راماكريشنا و شاگرد مشهورش ويوه كانندا، كه همگي تحت تاثير اصول توحيدي و تعاليم اخلاقي اسلام، به اصلاح و پيرايش آيين هندو از اوهام و خرافات همت گماشتند و تا آنجا كه بسياري معتقدند آيين مشهور سيك، در گوهر خويش، چيزي جز«هندوئيسم اسلاميزه شده» نيست.18 شخص مهاتما گاندي نيز از همين گونه انديشمندان است كه شديدا تحت تاثير اصل اخوت و برابري اسلامي قرار داشت و مبارزه قاطع و پيگيرش با تبعيضي كه نسبت به طبقه هاريجان(نجسها يا مطرودين) اعمال مي‌شد ريشه در همين امر داشت. بسياري نوشته اند از جمله كتبي كه گاندي مطالعه مي‌‌كرد قرآن كريم بود و اعتقاد داشت كه انجيل و قرآن و اوستا نيز به اندازه وداها(كتاب مقدس هندو) الهامات الهي دارند و مقدس هستند.19‌او همان خدايي را كه در بهاگوادگيتا مي‌شناسد در انجيل و قرآن هم مي‌بيند.20 ويليام شايرر، خبرنگار مشهور آمريكايي كه از نزديك مدتي با گاندي محشور بود مي‌نويسد:«در جلسات نيايش گاندي كه من نيز به هنگام همراهي با او غالبا در آنها شركت مي‌كردم، حضار دسته جمعي آياتي از كتاب مقدس را زمزمه مي‌كردند. ادعيه آنها تنها از كتاب مذهبي هندو، يعني بهادگوادگيتا، نبود بلكه قطعاتي از انجيل و آياتي از قرآن نيز قرائت مي‌شد.21‌حتي مي‌گويد:«گاندي روح و فكر مرا آماده ساخت تا… در مورد قرآن و انجيل توجه و درك عميقتري پيدا كنم.»22‌سلاح كار ساز گاندي- كه با آن بن بستها را مي شكست- روزه بود(16 بار روزه در طول 35 سال) و روزه را نيز با تشريفات عبادي خاص، قرائت آياتي از قرآن و انجيل و بهاگوادگيتا، مي‌گشود.23‌در سال 1924 كه روزه مشهورش را براي ايجاد اتحاد ميان مسلمانان و هندوان برگزار كرد اعلام داشت:«از سيره شخص پيامبر اسلام (ص) ياد گرفته كه روزه انسان را به خدا متوكل مي‌كند و راه را به سوي مكاشفه الهي مي‌گشايد.»24‌زماني هم كه توسط يك هندوي افراطي ترور شد در ليستي كه از اموال اندك وي برداشته شد، نام قرآن وجود داشت.25‌گاندي، افزون بر قرآن، مطالعات گسترده اي درباره پيامبر اسلام و خاندان مطهر وي انجام داده بود و سابقه اين مطالعات، به دوران نوجواني وي (ايام تحصيل در لندن) باز مي‌گشت كه براي نخستين بار فصل مربوط به پيامبر اسلام را در كتاب«قهرمانان» اثر فيلسوف انگليسي كارلايل خوانده و اطلاعاتي درباره عظمت، شجاعت، زهد و تقواي زندگي پيامبر(ص)» به دست آورده بود.26‌در زمان اقامت در آفريقاي جنوبي نيز به مطالعه قرآن(ترجمه اروپايي سيل) و چندين كتاب ديگر درباره اسلام پرداخت.27‌‌‌‌به قول خودش مطالعه دو كتاب «زندگاني محمد و جانشينان او» اثر واشنگتن ايروينگ و«ستايش پيامبر» نوشته كارلايل ارزش و اهميت محمد(ص) را در برابر او خيلي بالا برده و سبب شد كه نسبت به او علاقه و احترام خاص قائل شود.28‌تكاپوي گاندي براي آشنايي با اسلام، هنگام بازگشت به هند و در خلال مبارزاتش ادامه يافت و خصوصا دوران اقامت در زندان، فرصت خوبي براي تكميل اطلاعات وي درباره مكاتب و اديان گوناگون از جمله اسلام و رهبران آن بود. براي مثال به نوشته خانم جوديت براون(مورخ انگليسي) اقامت دو ساله گاندي در زندان يراودا(1922-1924 ميلادي)«فرصتي براي وي فراهم آورد تا به انديشه‌وري و نوگرايي در آرمان و تعميق و بسط آگاهي روحي بپردازد. موفق شد در اديان ديگر غير از كيش هندو، غور كند و معني و قدرت آنها را دريابد. زندگي پيامبر اسلام و پيروانش و نيز مطالبي درباره قرآن را مطالعه كرد كه در نتيجه آن احساس نمود به شيوه تفكر مسلمانان بسيار نزديك شده است. پيامبر اسلام را شخصي مي‌دانست كه از خدا مي‌ترسيده و در مسير او گام مي‌نهاده؛ نه استفاده از شمشير بلكه سادگي و تهذيب نفس و توكل به خدا را منبع قدرت صدر اسلام مي‌شمرد.»29‌در همان سالها، به گفته خويش: با نهايت توجه به مطالعه آثاري چون كتاب دو جلدي مولانا شبلي درباره زندگي و سيره پيامبر(ص) و نيز شرح و تفسير قرآن به قلم استاد عبدالغني پرداخته و حاصل برداشتش در اين زمينه را طي مقاله‌اي در نشريه هند جوان با ديگران در ميان گذاشت. داوري او درباره اسلام و رهبران معصوم آن بسيار مثبت بود و ديگران را نيز به مطالعه در اين باره تشويق مي‌كرد. در نگاه او:«اسلام در ايام پرافتخار خود نسبت به اديان ديگر حسن سلوك داشت. در آن موقع اسلام، تحسين جهاني را به خود جلب كرد. هنگامي كه غرب در تاريكي جهل غوطه ور بود، اسلام مانند يك ستاره درخشان در آسمان مشرق زمين درخشيدن گرفت و نور و خوشبختي را به دنيا بخشيد. اسلام، يك دين غلط نيست، بگذاريد هندوها از روي احترام آن را بررسي كنند تا آنها هم مانند من اسلام را دوست بدارند. من از دريچه اصحاب پيامبر وارد شدم و به خود پيامبر اسلام رسيدم و درهنگامي كه جلد دوم كتاب شبلي را بستم افسوس خوردم كه ديگر چيز نخوانده‌اي از زندگي آن پيامبر بزرگ ندارم. من بيشتر از هميشه متقاعد شدم كه زور شمشير نبود كه براي اسلام جا باز كرد و آن را ترقي بخشيد، بلكه سادگي، بي تكبري و عدم خودخواهي پيامبر، دقت در امر عدالت، محبت و احترام حضرتش نسبت به رفقا و پيروان و نيز جرات او بود كه چنين امري را به انجام رسانيد… حضرت محمد(ص) پيامبري بزرگ و مردي شجاع بود و از كسي جز خدا نمي‌ ترسيد. هرگز ديده نشد كه چيزي بگويد و عملي غير از آن به جاي آورد و عمل وي، با احساسش برابر بود. حضرت پيغمبر(ص) ثروت را اختيار نكرد، با اينكه مي‌توانست. هنگامي كه من خواندم كه خود و خاندانش چه محروميتهايي به طور اختيار، تحمل كردند، اشكها ريختم…»30‌گاندي در رفتار و گفتار پيامبر اكرم(ص) راهي براي نجات هند، بلكه بشريت، از مشكلات سهمگين خويش جستجو مي‌كرد و محمد و مسيح عليهما السلام را دو آموزگار بزرگ مي‌شمرد كه افراد بشر، براي دستيابي به حيات والاي انساني، از شاگردي در محضر آنان ناگزيرند.31 او در تقريظ بر چاپ دوم كتاب«سخنان محمد ص»(لندن 1942) نوشت:«مجموعه سخنان حضرت محمد(ص) را كه علامه عبدالله سهرودي گرد آورده است با شور بسيار مطالعه كرده و مطالب فراوان از آن آموختم. اين سخنان تنها گنجينه مسلمين نيستند، بلكه از آنِ تمامي بشريت مي‌باشند… در جهان ما صلح و آرامش ابدي پايدار نخواهد بود مگر اينكه، نه تنها رنج كشيدن را بياموزيم، بلكه حتي براي ساير اديان نيز چون دين خويشتن احترام قائل شويم. مطالعه دقيق سخنان پيامبران مختلف بشريت، گام مثبتي است در ايجاد اين تفاهم و احترام مشترك.»32
گاندي در اثر مطالعات نسبتا وسيع اسلامي خويش و همچنين آشنايي و ارتباط با رجال برجسته و مبارز شيعه در هند نظير برادران علي(مولانا محمد علي و مولانا شوكت علي)، محمدعلي جناح (موسس كشور اسلامي پاكستان)، لياقت علي خان(اولين نخست وزير پاكستان) و نيز دكتر ذاكر حسين(رئيس جمهور اسبق هند) كما بيش با تاريخ سرخ تشيع و تعاليم ائمه بزرگوار آن آشنا بود و اين سخن بسيار مهم و قابل دقت او شهرتي شايان دارد كه مي‌گفت:«من براي مردم هند چيز تازه‌اي نياورده‌ام؛ فقط نتيجه‌اي را كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگي قهرمان كربلا به دست آورده‌ام، ارمغان ملت هند كردم. اگر بخواهيم هند را نجات دهيم، واجب است همان راهي را بپيماييم كه حسين بن علي (ع) پيمود.»33
بر سكوي سنگي ساده و سياه يادبود گاندي در راج قات نيز اين سخن زرين وي حك شده است كه عطر دل انگيز منطق عاشورا از آن مي‌تراود ‌:«مايلم هند را آزاد و نيرومند ببينم تا او بتواند خود را به عنوان قرباني راغب و نابي براي بهتر كردن دنيا عرضه كند. فردي كه ناب است خود را قرباني خانواده مي‌كند، خانواده قرباني دهكده، دهكده قرباني بخش، بخش قرباني استان، استان قرباني ملت، و ملت قرباني همه مي شود. من خواهان«كلودايي راج»، سلطنت خداوند بر روي زمين، هستم.»

پي نوشت :

1-در باب زندگي و مبارزات گاندي در ايام اقامت در آفريقاي جنوبي(1894-1914) و پس از آن، علاوه بر زندگي نامه خود نوشت وي، رجوع كنيد به: گاندي زنداني اميد، اثر جوديت براون، آزادي در نيمه شب اثر لاري كالينز و دومينيك لاپير، اختناق هندوستان نوشته ويل دورانت؛ خاطره گاندي اثر ويليام شايرر، مهاتما گاندي نوشته رومن رولان و نيز رومن رولان- گاندي، مكاتبات و خاطرات، كه خوشبختانه همگي به فارسي ترجمه و نشر يافته اند.
2- گاندي زنداني اميد، ترجمه: محمد حسين آريا، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران 1372، صص151-152
3-Home Rule Indien، سواراج، در زبان هندي به معني خودمختاري و استقلال است كه البته نوع متعالي و جامع آن مورد نظر گاندي بود.
4-جوديت براون، گاندي زنداني اميد، ص150
5-رومن رولان، مهاتما گاندي، ترجمه: محمد قاضي، ص50
6-Mahatma Gandhi. To The Women, Gandhi series vol, II Karachi Anand T. Hingrani. 1943.P.14
7-Gandhi: Young India, August 11, 1927
8- Ibid. April 30, 1931
9- Ibid, June 26, 1924
10- Ibid, October 7, 1926
11- رجوع كنيد به: مصاحبه ويليام شايرر، خبرنگار آمريكايي با گاندي، مندرج در: خاطره گاندي، ترجمه: دكتر حسن حاج سيد جوادي و… صص 32-35 و95
12- لاري كالينز و… ، آزادي در نيمه شب، ترجمه: پروانه ستاري، صص 27-29
13- رجوع كنيد به: فصل«شرايط ساتياگراهي» در كتاب:
The Mind of Mahatma Gandhi Navajivan Publishing House, Ahmad abad, 1967
14- گاندي زنداني اميد، ص326، و نير رجوع كنيد به: اختناق هندوستان، ويل دورانت، ترجمه: رحيم نامور، انتشارات گام، صص 122-124، و رومن رولان- گاندي مكاتبات و خاطرات، ترجمه: حسن تقي زاده ميلاني،صص 117-118 و 120و153
15- Tous Les hommes sont fre’es, Gallimard, Paris, pp.92-3
16- رجوع كنيد به: همه مردم برابرند، گزيده آثار مهاتما گاندي، ترجمه: محمود تفضلي،صص340-350
17- گاندي حماسه ساز تاريخ هند، ترجمه و اقتباس محمد عبادزاده كرماني، ص9
18-راقم سطور، در كتاب«مهاتما گاندي؛ همدلي با اسلام، همراهي با مسلمين» از ص199 به بعد جلوه هاي اين تاثير را به تفصيل در زندگي و آثار مصلحان مزبور نشان داده است.
19- مجموعه اي درباره مهاتما گاندي پدر ملت هند، ترجمه: محمود تفضلي، ص48
20- همان، ص55
21- خاطره گاندي، ترجمه: دكتر حسن حاج سيد جوادي، ص156
22- همان، ص356
23- رجوع كنيد به: گاندي زنداني اميد، جوديت براون، ص 569و320
24- همان، 319
25- مهاتما گاندي، سرگذشت من، مقدمه مسعود برزين، ص 12
26- گاندي، سرگذشت من، ص77
27- همان، ص146
28- همان، ص169
29- گاندي زنداني اميد، همان، صص 305-306
30- رجوع كنيد به: سالنامه نوردانش، سال 1341ش، صص 189-190، داستانهايي از زندگاني حضرت محمد(ص)، ممتاز احمد پاكستاني، ترجمه: سيد غلامرضا سعيدي، ص153
31- ويل دورانت،اختناق هندوستان، ترجمه: رحيم نامور، صص 125-126
32- سخنان محمد صلي الله عليه و آله، با مقدمه مهاتما گاندي، ترجمه: م. خطيب
33- مجله الغري، نجف اشرف، ربيع الاول 1381ق.

منبع: ماه نامه زمانه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط