بديع البيان لمعانى القرآن
نويسنده: محمدحسين درايتى
كمتر سورهاى در قرآن است كه همانند سوره حمد، توجه مفسران را به خود جلب كرده باشد. اين سوره مباركه، به جهات مختلف مورد دقت و بررسى و ژرف نگرىهايى قرار گرفتهاست. تأكيد فراوان آيات و روايات در عظمت و فضيلت اين سوره، تلاوت آن در نمازهاى يوميّه و « فاتحه الكتاب» بودن اين سوره، سبب شده تا عالمان و انديشمندان، رسالهاى مستقلى در تفسير و تبيين اين سوره مباركه نوشته و از ابعاد مختلف و با مسلكهاى متفاوت، به بحث و بررسى و تحقيق بپردازند.
ثمره اين همه تلاش، وجود دهها اثر تفسيرى مستقل، بزرگ و كوچك در تفسير اين سوره است. اندكى از اين آثار به زيور طبع آراسته شده و در خدمت شيفتگان قرآن قرار گرفتهاست و بسيارى از آنها مخطوط مانده و از دسترس عموم خارج است.
«بديع البيان» يكى از اين مجموعه است كه اينك به معرفى آن و مؤلفش مىپردازيم.
از زندگى اين پسر و پدر، اطلاعات گستردهاى در دست نيست، تنها به جهت اينكه شيخ على خان زنگنه مدت بيست سال وزير اعظم شاه سليمان صفوى بوده و حسينعلى خان نيز در بعضى از مناصب دولتى حضور داشتهاست، گوشهاى از حالات و فضايل آنها در كتابهاى تاريخ و در بعضى از تراجم آمدهاست.
از منابع موجود بدست مىآيدكه شيخ على خان زنگنه از قبيلهاى به همين نام بوده است. اين قبيله به جهت همبستگى و گستردگى و اتحادش، مورد توجه شاهان صفوى قرار گرفته و بزرگان اين طايفه به مناصب دولتى انتخاب مىشدهاند. پدر شيخ على خان «آلوبالوبيگ» در دربار شاه صفى صفوى، منصب ميرآخورى داشته و نيز دو برادر ديگر شيخ على خان، به نامهاى نجفعلى خان و شاخرخ خان هركدام به نوبه خود منصب هايى را در دربار پادشاهان صفوى داشتهاند.
شيخ على خان زنگنه و فرزندش حسينعلى خان، علاوه بر سياست و توانايى در اداره امور مملكت، داراى علم و دانش دينى نيز بودهاند.
توانايى و فضل شيخ على خان در امور مملكتى و مدت حضور طولانى او در منصب وزارت اعظمى (1079-1101) زمينه بسيار مناسبى را براى او فراهم آورد تا بتواند خدمات بزرگى را به جامعه عرضه كند. او توانست با به كار بستن برخى از دستورات دينى در اداره مملكت، رايحهاى از عطر حكومت اسلامى را در جامعه بپراكند و طعم شيرين خدمت توأم با عدالت را به رعايا بچشاند. آنچه در « تاريخ منتظم ناصرى» (ج2،ص 980) آمده در شناساندن يك بعد از شخصيت او مؤثراست:
سنه 1079 هجرى. در ماه ذيحجه اين سال شيخ على خان زنگنه به وزارت اعظم شاه سليمان منصوب گرديد و اعتمادالدوله لقب يافت و سالهاى دراز طورى وزارت كرد كه پادشاه و رعيّت همه خشنود بودند و مملكت نظمى به كمال داشت. و مكارم اخلاق شيخ على خان و بلندى همچت او معروف است. و از صفات او اينكه در تعظيم و تكريم علما و ارباب فضل مبالغتى وافر نمود و شبها در لباس مبدل در محلات گردش مىكرد و از اوصاع مملكت خبردار مىگرديد و به فقرا و ضعفا و طلاب علوم و ايتام، بذل و بخشش مىكرد.
او توانست علاوه بر خدمات شهرسازى و ايجاد بناهاى اسلامى و عمران راهها و فراهم آوردن خدمات رفاهى ديگر، در راه گسترش فرهنگى اسلامى و كمك به عالمان دينى، گامهاى بلند و مؤثرى بردارد. او چون خود از علماى دين بود، هم مسايل و مشكلات فكرى - اجتماعى مردم را خوب تشخيص مىداد و هم عالمان دين را مىشناخت، لذا براى حل مسايل دينى - اجتماعى مردم به عالمان دينى مجال مناسب مىداد تا به آنها بپردازند و زمينه بحث علما را در جهت حل بعض مسايل اختلافى فراهم مىآورد، همو بود كه توانست در مدت وزارت خود با جمعآورى عده زيادى از علما «مؤتمر صلاه الجمعه» را براى اولين بار براه اندازد.
آقا بزرگ تهرانى در «طبقات اعلام الشيعه» (ج 6، ص 524)، به علم و فضل او تصريح كرده و مىنويسد:
«على خان زنگنه الوزير 1081-1101 ابن آلوبالوبيگ، كان عالماً فاضلاً»
حسينعلى خان زنگنه، فرزند شيخ على خان نيز مانند پدر، هم از علوم دينى بهره داشت و هم در امور مملكتى صاحب منصب بود.
ميزان بهره علمى او را مىتوان از همين اثر تفسيرى او، به وضوع يافت. از اين كتاب بدست مىآيد كه مؤلف محترم در زمينههاى مختلف علوم اسلامى غور كرده و در بغضى از آن علوم صاحب رأى و مسلك است او به جنبههاى ادبى، تجويدى، روايى، كلامى، فلسفى، عرفانى و حتى بعض از علوم غريبه، مانند نجوم مىپردازد و در بعض موارد به كلمات ديگران نقدهاى عالمانه مىزند
گرچه از منصبهاى او در زمان پدر و بعد از آن اطلاع دقيقى در دست نيست، اما در اصل دخالت او در امور مملكتى ترديدى نيست. خود او در مقدمه تفيسرش - بعد از تقاضا از علما در تذكر لغزشهاى احتمالى - به اين نكته اشاره كرده و مىنويسد:
هر گاه جمعى كه تمام اوقات خود را صرف فنى از فنون كمالات مىنمايند، سالم از غلظ و سهو و نسيان نباشند، معلوم مىشود كه سهو و نسيان جمع ديگر - كه متحمّل امور متكاثره متنافيه صورى و معنوى، و دينى و دنيوىاند - تا چه مرتبه خواهدبود.
از بعض قراين مىتوان بدست آورد كه وى مدتى طولانى در منصب ولايت بعضى از شهرها گماردهشدهاست. مرحوم آقابزرگ تهرانى در «الذريعه» (ج 5، ص 83و 193) دو اثر از آقا جمال خوانسارى معرفى كرده و اين گونه مىنويسد:
«الجبر والاختيار» آقا جمال الدين محمد بن الحسين الخوانسارى (المتوفى 1125)كتبه للامير الوالى حسينعلى خان، يقرب من خمسمائه بيت. «جواب مكتوب الاميرالمعظم حسينعلى خان» فارسى فى المواعظ والاخلاق و حل كثير من مسائل الجبر والاختيار، والقضأ والقدر رداً على الاشاعره ، يزيد على خمسمائه بيت، و هو للمحقق الاَّقا جمال الدين محمد بن آقا حسين الخوانسارى (المتوفى 1125).
از اين عبارتها دو نكته را مىتوان بدست آورد، اول اينكه حسينعلى خان زنگنه والى و صاحب منصب بوده و در امور مملكتى و اجرائى دست داشته است. دوم: اينكه منصبهاى دولتى، وى را از اشتغال به مسايل علمى بازنداشته و او از هر فرصتى براى صرح مسايل علمى- به ويژه مسايل غامض كلامى- استفاده كرده و از آرأ علماى آن زمان سود مىبردهاست.
مؤلف محترم علاوه بر «بديع البيان» داراى آثار ديگرى نيز مىباشد، در «طبقات اعلام الشيعه» (ج 6، ص 211)، به آثار ديگر او اشاره كرده و مىنويسد:
وللمترجم له تأليفات على شرح الخطبه الشقشقيه لا بن الحديد، رد فيها على الشارح فى اعتذاره لعمر بن الخطاب. و قد دوّن هذه التعليقات زين الدين العاملى فى سنْ1101، و توجد ثلاث نسخ من هذه التعليقات فى المكتبه الملّيه بطهر ان تحت رقم 2054 فى مجلد واحد، اثنتان منها بخط زين العابدين المدوّن لها، و ثالثْ بخط ميرباقر الهمدانى/
وى درباره نام اثر خود و وجه تسميه آن چنين مىنويسد:
و چون بيان معانى آيات شريفه - كه مفسرين در تفاسير خود ايراد نمودهاند - به اسلوبى بديع و پيرايهپذير تحرير گرديدهبود، لهذا اين كتاب را بعد از تزيّن به زينت اتمام، مسمّى به بديع البيان لمعانى القرآن» نمود.
روش تفسيرى او - آن چنان كه خود در مقدمه، به آن تصريح كرده - آن است كه ابتدا آنچه از كتابهاى تفسير درباره مطلب موردنظر وجود دارد با تصريح به نام مصدر آورده و جمعبندى مىكند و سپس در مبحثى جداگانه به بررسى رواياتى كه در آن زمينه وارد شده مىپردازد، و در انتهاى هر قسمت اگر مطلب جديدى به نظر مؤلف رسيده كه در ساير تفاسير به آن برخورد نكرده و يا توضيح و نقدى نسبت به مطالب مطرح شده دارد، با «مترجم گويد» شروع، و با «انتهاى» به پايان مىبرد.
وى در پايان هر قسمت تحت عنوان «خلاصه المعنى»، به صورت مختصر و با توجه به مجموعه اقوال مفسران و روايات مأثوره، ترجمهاى تفسيرگونه از آيات مورد نظر ارايه مىكند.
مؤلف، در مقدمه خويش يازده كتاب را نام مىبرد كه در تفسيرش از آنها سود برده و براى هر كدام رمزى را تعيين مىكند و مطالب نقلشده از آن كتابها را با ذكر رمز آنها مشخص مىنمايد. او در اين باره مىنويسد:
لهذا تفسير مجمع البيان و جوامع الجامع و كشاف و انوار التنزيل و تفسير شيخ ابوالفتوح رازى و منهج الصادقين ملافتح اللّه كاشانى و صافى و نورالثقلين و تفسير الائمّْ فى هدايْ الامّْ كه هر سه از تفاسير متأخرين علماى اماميه - رضواناللّه عليهم اجمعين - و مشتمل اند بر احاديث منسوبه به اهل بيت (ع) كه از كتب اربعه و ساير كتب احاديث در تفسير و تأويل آيات كريمه جابجا نقل نمودهاند به نوعى كه در تفسير هر آيه اشاره به آن خواهدشد.
البته مؤلف محترم در اين اثر، روايات و مطالب زيادى از كتابهاى ديگر با تصريح به نام مصدر و بدون واسطه نقل مىكند كه در مقدمه به آن مصادر اشارهاى ندارد، مانند: كافى، تفسير قمى، خصال، علل الشرايع، توحيد صدوق، عيون اخبار الرضا(علیه السلام)، جامع الاخبار و قصص الانبيأ راوندى و بعض كتب ديگر.
اين اثر فارسى از كلمات و جملات عربى به وفور استفاده شده و در بعض موارد چند جمله - حتى چند سطرى - به عربى بيان شده و عنوانهاى كتاب، عربى انتخاب شده است. گرچه اكثر روايات، فارسى بيان شده اما در موارد متعددى عربى آمده و به ترجمه آن اشارهاى نشده است.
بخش اول: شامل مباحث مقدماتى از قبيل: معنى سوره، از نظر لغت و اصطلاح، بيان اضافه «سوره» به <فاتحه»، عدد آيات اين سوره و اينكه «بسم الله» جز سوره است و تمسك به روايات فراوانى در اين زمينه، جهر به بسمله و تمسك به روايات، اسامى اين سوره و اشاره به شانزده نام و بيان وجه تسميه هر كدام، بيان فضيلت سوره حمد با ذكر رواياتى از عامه و خاصه.
بخش دوم: در تفسير كلمه «استعاذه» است. مطالب اين بخش و همچنين دو بخش ديگر، تحت سه عنوان كلى منظم شدهاست:
1. التفسير بما قاله المفسّرون،
2. التفسير بالاحاديث المرويْ عن الائمّه المعصومين(ع)،
3. خلاصه المعنى
مؤلف محترم، حجم كوچكى از كتاب را به بحث درباره كلمه «استعاذه» اختصاص داده و در آن بعد از بررسى اجمالى كلمات، به بحث درباره كيفيت استعاذه و بيان «مستعاذ به» مىپردازد و سپس به رواياتى كه در اين زمينه وارد شد اشاره دارد و در پايان تحت عنوان «خلاصه المعنى» سعى دارد، با توجه به مجموعه اقوال مفسران و روايات مأثوره، ترجمهاى آزاد و تفسيرگونه از اين جمله ارايه كند.
بخش سوم: در تفيسر «بسم اللّه الرحمن الرحيم». وى نخست روايات فراوانى را در فضيلت اين آيْ آورده و سپس تحت عنوان «التفسير بما قاله المفسرون» مطالب متنوعى را مطرح كردهاست. ابتدا به نكات ادبى اين آيه پرداخته و سپس تحت عنوان «مترجم گويد» به تحقيق درباره علت تبرك به اسم «اللّه» پرداخته و چند شبهه و جواب آن را مطرح مىكند كه محل تأمل و دقت است. آنگاه به تفسر لفظ «اللّه» پرداخته و بعد از بيان ريشه لغوى و معناى اصطلاحى آن، به مباحثى از قبيل اينكه: «اللّه» صفت است يا عَلَم، فرق «اللّه» و «اله» و... مىپردازد.
در ذيل تفسير «الرحمن الرحيم»، به نكاتى چند پرداخته و سپس وجه تقدّم «رحمن» بر «رحيم» را مطرح كرده و مطالبى را از كتب تفسيرى نقل مىكند و در چند موضع به كلام بيضاوى خرده گرفته و اشكالاتى را بر او وارد مىنمايد و در پايان به صورتى گذرا، به علت تخصيص اين دو صفت «رحمن و رحيم» در بسمله مىپردازد.
سپس ذيل عنوان «التفسير بالاحاديث المرويّْ عن الائمّْ المعصومين «ع)»، به بيان رواياتى در اينباره مىپردازد:
رواياتى در بيان حقيقت اسم
رواياتى در معناى«اللّه» و اينكه اشرف اسمأ الهى است.
رواياتى در رحمت رحمانيه و رحيميّه خداوند.
رواياتى در عدد اسمهاى خداوند
بعد از ذكر اين روايات - كه بيشتر آن به مصادر معتبر ارجاع شدهاست - به تحقيقى مبسوط و گسترده، در حقيقت اسمأ الهى، تحت عنوان «مترجم گويد» دست مىزند و اين بحث را بعد از 37 صفحه با كلمه «انتهى» به پايان مىبرد. در اين تحقيق، نخست اسمأ واقع بر مسمّيات را به نه قسم تقسيم كرده، به بيان صفات ذات و صفات فعل مىپردازد، سپس به تبيين نود و نه اسم از اسمأ خداوند پرداخته و براى هر يك از اسمأ توضيحى مختصر ارايه مىكند، آنگاه به تقسيم صفات به ثبوتى و سلبى، و ثبوتى به ذاتى و فعلى و اضافى مىپردازد و در نهايت به توقيفى بودن اسماى الهى و اينكه آيا در اطلاق اسمها بر خداوند، اجازه خاص لازم است، يا اينكه صرف اطلاق آن اسما در روايات، در جواز اطلاق كافى است، مىپردازد.
دقت در اين مباحث ميزان خبرگى و مهارت مؤلف را در مسايل علمى، به ويژه مسايل كلامى، به نمايش مىگدارد. در مجموع اين بخش يك پنجم حجم كتاب را به خود اختصاص دادهاست.
بخش چهارم: در اين بخش - كه بيش از دو سوم حجم كتاب را به خود اختصاص داده است - به تفسر متن سوره حمد مىپردازد. وى همانند بخشهاى گذشته، نخست آيات سوره حمد را از ديدگاه مفسران، بررسى كردهاست و تحت عنوان «التفسير بما قاله المفسرون» نكات فراوانى را از ساير تفاسير نقل كرده و نقد، توضيح و تعليقههاى فراوانى را نيز به اقوال جمعى از آنان وارد نموده و در موارد متعددى به نكات جديدى نيز اشاره دارد.
مؤلف در فصل ديگرى تحت عنوان «التفسير بالاحاديث المرويْ عن الائمّْالمعصومين (ع)»، به بررسى رواياتى كه در زمينه سوره حمد وارد شده، پرداخته و روايات متعددى را در فضيلت و تبيين و تفسير جملات و كلمات سوره حمد ذكر مىكند.
بحثى در شناخت جهان و عوالم ديگر
مفسّر گرانقدر سپس تحت عنوان «مترجم گويد»، به تحقيقى گسترده و بلند دامن، در زمينه عوالم ديگر، پرداخت است. اين بحث كه يك پنجم حجم كتاب را به خود اختصاص دادهاست، ميزان علاقه و تبحر مؤلف را به اين گونه مباحث نشان مىدهد.
در اين قسمت، نخست چهار فايده براى شناخت جهان و كيفيت آفرينش آن بر مىشمرد و بعد از آن، تحقيق خود را از دو منظر پى مىگيرد: اوّل از نظر علماى طبيعى و دوم از منظر روايات.
در قسمت اول بحث، با اين تعبير كه «طلوع نيّر اوّل را چند بارقه است» در هفت فصل - يا به تعبير او در هفت «بارقه»- مطالب را دستهبندى مىكند:
بارقه اولى: در كرويت زمين و فاصله آن با ساير كرات،
بارقه ثانيه: در قطر افلاك،
رابقه ثالثه: در حجم جرم افلاك،
بارقه رابعه: در دائره محيطه افلاك،
بارقه خامسه: در كميت اجرام كواكب،
بارقه سادسه: در قطر سيارات هفتگانه قمر، عطارد، زهره، شمس، مريخ، مشترى، زحل
بارقه سابعه: در مقدار سير افلاك در يك شبانهروز
در قسمت دوم بحث كه به بررسى روايات اختصاص دارد، با اين تعبير كه«شروق نيّر اعظم ثانى را چند اشراق است» در هفت قصل - يا به تعبير او، در هفت «اشراق» - به بررسى و جمعبندى روايات پرداخته است:
اشراق اوّل: در ذكر رواياتى است كه دلالت دارد بر اينكه، به جهت كثرت و پيچيدگى مخلوقات، عقل نسبت به ادراك مراحل آن، لرزان و از دريافت حقيقت آن، عاجز و حيران است و سپس روايات فراوانى را مىآورد كه مشعر به آن است كه عالمهاى ديگر و خلق ديگرى در محل ديگرى از اين جهان، وجود دارد كه انسانها نسبت به آنها بى اطلاعاند.
روايات اين قسمت از: روضه كافى، خصال صدوق، جامع الاخبار، قصص الانبيأ، راوندى، بصائر الدرجات و كتاب خطب أميرالمؤمنين نقل شده است.
اشراق ثانى: در ذكر رواياتى است كه از موجود بودن آسمانها و زمينهاى ديگر، غير از اين آسمان و زمين حكايت دارد.
احاديث اين قسمت، غير از يك مورد كه از روضه كافى است، بقيه از بصائر الدرجات است.
اشراق ثالث: در بيان احاديثى است كه دلالت دارد بر اينكه بالاى هر آسمانى، زمينى است به غير از اين زمين، و در آسمانها دريا وجود دارد.
روايات اين قسمت از كتابهاى: تفسير قمّى، روضْ كافى، قصص الانبيأ، راوندى، علل الشرايع و توحيد صدوق، ذكر شدهاست.
اشراق رابع: در ذكر رواياتى است كه بر عدم اتصال آسمانها به يكديگر و مقدار حجم افلاك و نامهاى آنها، دلالت دارند.
احاديث اين اشراق از كتابهاى: كافى، تفسير قمى، عيون الاخبار الرضا(علیه السلام) نقل شدهاست.
اشراق خامس: در ذكر رواياتى است كه در توصيف عرش و كرسى وارد شده و محيط و محاط بودن هر يك نسبت به ديگرى را دلالت دارد. مؤلف محترم در اين قسمت، ضمن بحث درباره حقيقت عرش، به نظريههاى متعددى اشاره دارد، وى بعد از جمعبندى، آنها را به نه قول برگردانده و ادلّه هر قول را تبيين و نسبت به بعضى از آنها ايراد مىنمايد.
روايات اين قسمت از كافى و توحيد صدوق نقل شده است.
اشراق سادس: رواياتى است كه دلالت بر عظمت خورشيد و ماه و ساير كواكب دارد. روايات اين قسمت از: تفسير قمى، كافى، و عيون اخبار الرضا(علیه السلام) نقل شدهاست.
اشراق سابع: در ذكر رواياتى است كه به تعبير مؤلف «در جزالت و جسامت و عظمت و قوت و قدرت و غرابت صورت و تعدد و كثرت ملائكه» وارد شده است و همچنين، چند روايت در حقيقت روح.
بعد از اين بحث طولانى درباره عظمت جهان، به رواياتى استناد مىجويد كه بر عجز و شكسته بالى انسان دلالت دارد/
مؤلف در ادامه، حديثى طولانى از امام حسن عسكرى(علیه السلام) را آورده كه حضرت بعد از تذكر به وجوب حمد بخاطر برترى امت محمّد(صلی الله علیه واله) بر ساير امّتها، به تفسير تمام فقرات سوره حمد مىپردازد.
وى در پايان رواياتى را آورده كه «صراط مستقيم» را به ولايت اهل بيت و معرفت اميرالمؤمنين و ولايت آن حضرت، و «غيرالمغضوب عليهم» و «ضالين» را به ناصبان و دشمنان ايشان و جمعى كه معرفت به امام حق ندارند و از ايشان پيروى نمىكنند، تفسير كردهاست.
مؤلف، در دوصفحه پايانى، تحت عنوان «خلاصه المعنى» با توجه به مجموعه روايات و اقوال مفسران، به صورت خلاصه اين سوره را ترجمه و تفسير كرده و اين گونه كتاب را به پايان مىبرد.
1. نسخه كتابخانه آستان قدس رضوى، به شماره 7466، 122برگ، كامل، نسخه در حيات مؤلف نوشته شده و حاشيهنويسى از مؤلف دارد، در ذيقعده 1096 محمد نصير بن محمد تقى قمى آن را تصحيح كرده است.
2. نسخه كتابخانه ملك، به شماره 176، 207برگ، كامل، اين نسخه نيز در حيات مؤلف تحرير شده و حاشيهنويسى از مؤلف دارد، تاريخ تحرير 1098 است.
3. نسخه كتابخانه مسجد اعظم، به شماره 340، 228برگ، كامل، تحرير سده 12.
4. نسخه كتابخانه مسجد اعظم، به شماره 3201، 186برگ، كامل، تحرير سده 12.
5. نسخه كتابخانه آيت الله مرعشى، به شماره 1628، 100برگ، ناقص از اوّل، تحرير در عصر مؤلف، حاشيه نويسى از مؤلف دارد.
در فهرست كتابخانه آيت الله مرعشى، اين اثر، به اشتباه به «شيخ محمد بن على بن خاتونآبادى» نسبت داده شدهاست كه علت اين اشتباه، افتادگى چند صفحهاى از آغاز مىباشد.
لازم به تذكر است كه از اين اثر، نامى در «الذريعه» نيامده و در فهرست نسخههاى خطى فارسى، به اهتمام منزوى (ج1، ص8)، به اشتباه «بدايع البيان» معرفى شده و تنها به يك نسخه آن اشاره شدهاست.
منبع:بينات
ثمره اين همه تلاش، وجود دهها اثر تفسيرى مستقل، بزرگ و كوچك در تفسير اين سوره است. اندكى از اين آثار به زيور طبع آراسته شده و در خدمت شيفتگان قرآن قرار گرفتهاست و بسيارى از آنها مخطوط مانده و از دسترس عموم خارج است.
«بديع البيان» يكى از اين مجموعه است كه اينك به معرفى آن و مؤلفش مىپردازيم.
شرح حال مؤلف
از زندگى اين پسر و پدر، اطلاعات گستردهاى در دست نيست، تنها به جهت اينكه شيخ على خان زنگنه مدت بيست سال وزير اعظم شاه سليمان صفوى بوده و حسينعلى خان نيز در بعضى از مناصب دولتى حضور داشتهاست، گوشهاى از حالات و فضايل آنها در كتابهاى تاريخ و در بعضى از تراجم آمدهاست.
از منابع موجود بدست مىآيدكه شيخ على خان زنگنه از قبيلهاى به همين نام بوده است. اين قبيله به جهت همبستگى و گستردگى و اتحادش، مورد توجه شاهان صفوى قرار گرفته و بزرگان اين طايفه به مناصب دولتى انتخاب مىشدهاند. پدر شيخ على خان «آلوبالوبيگ» در دربار شاه صفى صفوى، منصب ميرآخورى داشته و نيز دو برادر ديگر شيخ على خان، به نامهاى نجفعلى خان و شاخرخ خان هركدام به نوبه خود منصب هايى را در دربار پادشاهان صفوى داشتهاند.
شيخ على خان زنگنه و فرزندش حسينعلى خان، علاوه بر سياست و توانايى در اداره امور مملكت، داراى علم و دانش دينى نيز بودهاند.
توانايى و فضل شيخ على خان در امور مملكتى و مدت حضور طولانى او در منصب وزارت اعظمى (1079-1101) زمينه بسيار مناسبى را براى او فراهم آورد تا بتواند خدمات بزرگى را به جامعه عرضه كند. او توانست با به كار بستن برخى از دستورات دينى در اداره مملكت، رايحهاى از عطر حكومت اسلامى را در جامعه بپراكند و طعم شيرين خدمت توأم با عدالت را به رعايا بچشاند. آنچه در « تاريخ منتظم ناصرى» (ج2،ص 980) آمده در شناساندن يك بعد از شخصيت او مؤثراست:
سنه 1079 هجرى. در ماه ذيحجه اين سال شيخ على خان زنگنه به وزارت اعظم شاه سليمان منصوب گرديد و اعتمادالدوله لقب يافت و سالهاى دراز طورى وزارت كرد كه پادشاه و رعيّت همه خشنود بودند و مملكت نظمى به كمال داشت. و مكارم اخلاق شيخ على خان و بلندى همچت او معروف است. و از صفات او اينكه در تعظيم و تكريم علما و ارباب فضل مبالغتى وافر نمود و شبها در لباس مبدل در محلات گردش مىكرد و از اوصاع مملكت خبردار مىگرديد و به فقرا و ضعفا و طلاب علوم و ايتام، بذل و بخشش مىكرد.
او توانست علاوه بر خدمات شهرسازى و ايجاد بناهاى اسلامى و عمران راهها و فراهم آوردن خدمات رفاهى ديگر، در راه گسترش فرهنگى اسلامى و كمك به عالمان دينى، گامهاى بلند و مؤثرى بردارد. او چون خود از علماى دين بود، هم مسايل و مشكلات فكرى - اجتماعى مردم را خوب تشخيص مىداد و هم عالمان دين را مىشناخت، لذا براى حل مسايل دينى - اجتماعى مردم به عالمان دينى مجال مناسب مىداد تا به آنها بپردازند و زمينه بحث علما را در جهت حل بعض مسايل اختلافى فراهم مىآورد، همو بود كه توانست در مدت وزارت خود با جمعآورى عده زيادى از علما «مؤتمر صلاه الجمعه» را براى اولين بار براه اندازد.
آقا بزرگ تهرانى در «طبقات اعلام الشيعه» (ج 6، ص 524)، به علم و فضل او تصريح كرده و مىنويسد:
«على خان زنگنه الوزير 1081-1101 ابن آلوبالوبيگ، كان عالماً فاضلاً»
حسينعلى خان زنگنه، فرزند شيخ على خان نيز مانند پدر، هم از علوم دينى بهره داشت و هم در امور مملكتى صاحب منصب بود.
ميزان بهره علمى او را مىتوان از همين اثر تفسيرى او، به وضوع يافت. از اين كتاب بدست مىآيد كه مؤلف محترم در زمينههاى مختلف علوم اسلامى غور كرده و در بغضى از آن علوم صاحب رأى و مسلك است او به جنبههاى ادبى، تجويدى، روايى، كلامى، فلسفى، عرفانى و حتى بعض از علوم غريبه، مانند نجوم مىپردازد و در بعض موارد به كلمات ديگران نقدهاى عالمانه مىزند
گرچه از منصبهاى او در زمان پدر و بعد از آن اطلاع دقيقى در دست نيست، اما در اصل دخالت او در امور مملكتى ترديدى نيست. خود او در مقدمه تفيسرش - بعد از تقاضا از علما در تذكر لغزشهاى احتمالى - به اين نكته اشاره كرده و مىنويسد:
هر گاه جمعى كه تمام اوقات خود را صرف فنى از فنون كمالات مىنمايند، سالم از غلظ و سهو و نسيان نباشند، معلوم مىشود كه سهو و نسيان جمع ديگر - كه متحمّل امور متكاثره متنافيه صورى و معنوى، و دينى و دنيوىاند - تا چه مرتبه خواهدبود.
از بعض قراين مىتوان بدست آورد كه وى مدتى طولانى در منصب ولايت بعضى از شهرها گماردهشدهاست. مرحوم آقابزرگ تهرانى در «الذريعه» (ج 5، ص 83و 193) دو اثر از آقا جمال خوانسارى معرفى كرده و اين گونه مىنويسد:
«الجبر والاختيار» آقا جمال الدين محمد بن الحسين الخوانسارى (المتوفى 1125)كتبه للامير الوالى حسينعلى خان، يقرب من خمسمائه بيت. «جواب مكتوب الاميرالمعظم حسينعلى خان» فارسى فى المواعظ والاخلاق و حل كثير من مسائل الجبر والاختيار، والقضأ والقدر رداً على الاشاعره ، يزيد على خمسمائه بيت، و هو للمحقق الاَّقا جمال الدين محمد بن آقا حسين الخوانسارى (المتوفى 1125).
از اين عبارتها دو نكته را مىتوان بدست آورد، اول اينكه حسينعلى خان زنگنه والى و صاحب منصب بوده و در امور مملكتى و اجرائى دست داشته است. دوم: اينكه منصبهاى دولتى، وى را از اشتغال به مسايل علمى بازنداشته و او از هر فرصتى براى صرح مسايل علمى- به ويژه مسايل غامض كلامى- استفاده كرده و از آرأ علماى آن زمان سود مىبردهاست.
مؤلف محترم علاوه بر «بديع البيان» داراى آثار ديگرى نيز مىباشد، در «طبقات اعلام الشيعه» (ج 6، ص 211)، به آثار ديگر او اشاره كرده و مىنويسد:
وللمترجم له تأليفات على شرح الخطبه الشقشقيه لا بن الحديد، رد فيها على الشارح فى اعتذاره لعمر بن الخطاب. و قد دوّن هذه التعليقات زين الدين العاملى فى سنْ1101، و توجد ثلاث نسخ من هذه التعليقات فى المكتبه الملّيه بطهر ان تحت رقم 2054 فى مجلد واحد، اثنتان منها بخط زين العابدين المدوّن لها، و ثالثْ بخط ميرباقر الهمدانى/
بديع البيان و روش تفسيرى آن
وى درباره نام اثر خود و وجه تسميه آن چنين مىنويسد:
و چون بيان معانى آيات شريفه - كه مفسرين در تفاسير خود ايراد نمودهاند - به اسلوبى بديع و پيرايهپذير تحرير گرديدهبود، لهذا اين كتاب را بعد از تزيّن به زينت اتمام، مسمّى به بديع البيان لمعانى القرآن» نمود.
روش تفسيرى او - آن چنان كه خود در مقدمه، به آن تصريح كرده - آن است كه ابتدا آنچه از كتابهاى تفسير درباره مطلب موردنظر وجود دارد با تصريح به نام مصدر آورده و جمعبندى مىكند و سپس در مبحثى جداگانه به بررسى رواياتى كه در آن زمينه وارد شده مىپردازد، و در انتهاى هر قسمت اگر مطلب جديدى به نظر مؤلف رسيده كه در ساير تفاسير به آن برخورد نكرده و يا توضيح و نقدى نسبت به مطالب مطرح شده دارد، با «مترجم گويد» شروع، و با «انتهاى» به پايان مىبرد.
وى در پايان هر قسمت تحت عنوان «خلاصه المعنى»، به صورت مختصر و با توجه به مجموعه اقوال مفسران و روايات مأثوره، ترجمهاى تفسيرگونه از آيات مورد نظر ارايه مىكند.
مؤلف، در مقدمه خويش يازده كتاب را نام مىبرد كه در تفسيرش از آنها سود برده و براى هر كدام رمزى را تعيين مىكند و مطالب نقلشده از آن كتابها را با ذكر رمز آنها مشخص مىنمايد. او در اين باره مىنويسد:
لهذا تفسير مجمع البيان و جوامع الجامع و كشاف و انوار التنزيل و تفسير شيخ ابوالفتوح رازى و منهج الصادقين ملافتح اللّه كاشانى و صافى و نورالثقلين و تفسير الائمّْ فى هدايْ الامّْ كه هر سه از تفاسير متأخرين علماى اماميه - رضواناللّه عليهم اجمعين - و مشتمل اند بر احاديث منسوبه به اهل بيت (ع) كه از كتب اربعه و ساير كتب احاديث در تفسير و تأويل آيات كريمه جابجا نقل نمودهاند به نوعى كه در تفسير هر آيه اشاره به آن خواهدشد.
البته مؤلف محترم در اين اثر، روايات و مطالب زيادى از كتابهاى ديگر با تصريح به نام مصدر و بدون واسطه نقل مىكند كه در مقدمه به آن مصادر اشارهاى ندارد، مانند: كافى، تفسير قمى، خصال، علل الشرايع، توحيد صدوق، عيون اخبار الرضا(علیه السلام)، جامع الاخبار و قصص الانبيأ راوندى و بعض كتب ديگر.
نگاهى به نثر بديع البيان
اين اثر فارسى از كلمات و جملات عربى به وفور استفاده شده و در بعض موارد چند جمله - حتى چند سطرى - به عربى بيان شده و عنوانهاى كتاب، عربى انتخاب شده است. گرچه اكثر روايات، فارسى بيان شده اما در موارد متعددى عربى آمده و به ترجمه آن اشارهاى نشده است.
نمونهاى از نثر كتاب:
بخشهاى مختلف كتاب
بخش اول: شامل مباحث مقدماتى از قبيل: معنى سوره، از نظر لغت و اصطلاح، بيان اضافه «سوره» به <فاتحه»، عدد آيات اين سوره و اينكه «بسم الله» جز سوره است و تمسك به روايات فراوانى در اين زمينه، جهر به بسمله و تمسك به روايات، اسامى اين سوره و اشاره به شانزده نام و بيان وجه تسميه هر كدام، بيان فضيلت سوره حمد با ذكر رواياتى از عامه و خاصه.
بخش دوم: در تفسير كلمه «استعاذه» است. مطالب اين بخش و همچنين دو بخش ديگر، تحت سه عنوان كلى منظم شدهاست:
1. التفسير بما قاله المفسّرون،
2. التفسير بالاحاديث المرويْ عن الائمّه المعصومين(ع)،
3. خلاصه المعنى
مؤلف محترم، حجم كوچكى از كتاب را به بحث درباره كلمه «استعاذه» اختصاص داده و در آن بعد از بررسى اجمالى كلمات، به بحث درباره كيفيت استعاذه و بيان «مستعاذ به» مىپردازد و سپس به رواياتى كه در اين زمينه وارد شد اشاره دارد و در پايان تحت عنوان «خلاصه المعنى» سعى دارد، با توجه به مجموعه اقوال مفسران و روايات مأثوره، ترجمهاى آزاد و تفسيرگونه از اين جمله ارايه كند.
بخش سوم: در تفيسر «بسم اللّه الرحمن الرحيم». وى نخست روايات فراوانى را در فضيلت اين آيْ آورده و سپس تحت عنوان «التفسير بما قاله المفسرون» مطالب متنوعى را مطرح كردهاست. ابتدا به نكات ادبى اين آيه پرداخته و سپس تحت عنوان «مترجم گويد» به تحقيق درباره علت تبرك به اسم «اللّه» پرداخته و چند شبهه و جواب آن را مطرح مىكند كه محل تأمل و دقت است. آنگاه به تفسر لفظ «اللّه» پرداخته و بعد از بيان ريشه لغوى و معناى اصطلاحى آن، به مباحثى از قبيل اينكه: «اللّه» صفت است يا عَلَم، فرق «اللّه» و «اله» و... مىپردازد.
در ذيل تفسير «الرحمن الرحيم»، به نكاتى چند پرداخته و سپس وجه تقدّم «رحمن» بر «رحيم» را مطرح كرده و مطالبى را از كتب تفسيرى نقل مىكند و در چند موضع به كلام بيضاوى خرده گرفته و اشكالاتى را بر او وارد مىنمايد و در پايان به صورتى گذرا، به علت تخصيص اين دو صفت «رحمن و رحيم» در بسمله مىپردازد.
سپس ذيل عنوان «التفسير بالاحاديث المرويّْ عن الائمّْ المعصومين «ع)»، به بيان رواياتى در اينباره مىپردازد:
رواياتى در بيان حقيقت اسم
رواياتى در معناى«اللّه» و اينكه اشرف اسمأ الهى است.
رواياتى در رحمت رحمانيه و رحيميّه خداوند.
رواياتى در عدد اسمهاى خداوند
بعد از ذكر اين روايات - كه بيشتر آن به مصادر معتبر ارجاع شدهاست - به تحقيقى مبسوط و گسترده، در حقيقت اسمأ الهى، تحت عنوان «مترجم گويد» دست مىزند و اين بحث را بعد از 37 صفحه با كلمه «انتهى» به پايان مىبرد. در اين تحقيق، نخست اسمأ واقع بر مسمّيات را به نه قسم تقسيم كرده، به بيان صفات ذات و صفات فعل مىپردازد، سپس به تبيين نود و نه اسم از اسمأ خداوند پرداخته و براى هر يك از اسمأ توضيحى مختصر ارايه مىكند، آنگاه به تقسيم صفات به ثبوتى و سلبى، و ثبوتى به ذاتى و فعلى و اضافى مىپردازد و در نهايت به توقيفى بودن اسماى الهى و اينكه آيا در اطلاق اسمها بر خداوند، اجازه خاص لازم است، يا اينكه صرف اطلاق آن اسما در روايات، در جواز اطلاق كافى است، مىپردازد.
دقت در اين مباحث ميزان خبرگى و مهارت مؤلف را در مسايل علمى، به ويژه مسايل كلامى، به نمايش مىگدارد. در مجموع اين بخش يك پنجم حجم كتاب را به خود اختصاص دادهاست.
بخش چهارم: در اين بخش - كه بيش از دو سوم حجم كتاب را به خود اختصاص داده است - به تفسر متن سوره حمد مىپردازد. وى همانند بخشهاى گذشته، نخست آيات سوره حمد را از ديدگاه مفسران، بررسى كردهاست و تحت عنوان «التفسير بما قاله المفسرون» نكات فراوانى را از ساير تفاسير نقل كرده و نقد، توضيح و تعليقههاى فراوانى را نيز به اقوال جمعى از آنان وارد نموده و در موارد متعددى به نكات جديدى نيز اشاره دارد.
مؤلف در فصل ديگرى تحت عنوان «التفسير بالاحاديث المرويْ عن الائمّْالمعصومين (ع)»، به بررسى رواياتى كه در زمينه سوره حمد وارد شده، پرداخته و روايات متعددى را در فضيلت و تبيين و تفسير جملات و كلمات سوره حمد ذكر مىكند.
بحثى در شناخت جهان و عوالم ديگر
مفسّر گرانقدر سپس تحت عنوان «مترجم گويد»، به تحقيقى گسترده و بلند دامن، در زمينه عوالم ديگر، پرداخت است. اين بحث كه يك پنجم حجم كتاب را به خود اختصاص دادهاست، ميزان علاقه و تبحر مؤلف را به اين گونه مباحث نشان مىدهد.
در اين قسمت، نخست چهار فايده براى شناخت جهان و كيفيت آفرينش آن بر مىشمرد و بعد از آن، تحقيق خود را از دو منظر پى مىگيرد: اوّل از نظر علماى طبيعى و دوم از منظر روايات.
در قسمت اول بحث، با اين تعبير كه «طلوع نيّر اوّل را چند بارقه است» در هفت فصل - يا به تعبير او در هفت «بارقه»- مطالب را دستهبندى مىكند:
بارقه اولى: در كرويت زمين و فاصله آن با ساير كرات،
بارقه ثانيه: در قطر افلاك،
رابقه ثالثه: در حجم جرم افلاك،
بارقه رابعه: در دائره محيطه افلاك،
بارقه خامسه: در كميت اجرام كواكب،
بارقه سادسه: در قطر سيارات هفتگانه قمر، عطارد، زهره، شمس، مريخ، مشترى، زحل
بارقه سابعه: در مقدار سير افلاك در يك شبانهروز
در قسمت دوم بحث كه به بررسى روايات اختصاص دارد، با اين تعبير كه«شروق نيّر اعظم ثانى را چند اشراق است» در هفت قصل - يا به تعبير او، در هفت «اشراق» - به بررسى و جمعبندى روايات پرداخته است:
اشراق اوّل: در ذكر رواياتى است كه دلالت دارد بر اينكه، به جهت كثرت و پيچيدگى مخلوقات، عقل نسبت به ادراك مراحل آن، لرزان و از دريافت حقيقت آن، عاجز و حيران است و سپس روايات فراوانى را مىآورد كه مشعر به آن است كه عالمهاى ديگر و خلق ديگرى در محل ديگرى از اين جهان، وجود دارد كه انسانها نسبت به آنها بى اطلاعاند.
روايات اين قسمت از: روضه كافى، خصال صدوق، جامع الاخبار، قصص الانبيأ، راوندى، بصائر الدرجات و كتاب خطب أميرالمؤمنين نقل شده است.
اشراق ثانى: در ذكر رواياتى است كه از موجود بودن آسمانها و زمينهاى ديگر، غير از اين آسمان و زمين حكايت دارد.
احاديث اين قسمت، غير از يك مورد كه از روضه كافى است، بقيه از بصائر الدرجات است.
اشراق ثالث: در بيان احاديثى است كه دلالت دارد بر اينكه بالاى هر آسمانى، زمينى است به غير از اين زمين، و در آسمانها دريا وجود دارد.
روايات اين قسمت از كتابهاى: تفسير قمّى، روضْ كافى، قصص الانبيأ، راوندى، علل الشرايع و توحيد صدوق، ذكر شدهاست.
اشراق رابع: در ذكر رواياتى است كه بر عدم اتصال آسمانها به يكديگر و مقدار حجم افلاك و نامهاى آنها، دلالت دارند.
احاديث اين اشراق از كتابهاى: كافى، تفسير قمى، عيون الاخبار الرضا(علیه السلام) نقل شدهاست.
اشراق خامس: در ذكر رواياتى است كه در توصيف عرش و كرسى وارد شده و محيط و محاط بودن هر يك نسبت به ديگرى را دلالت دارد. مؤلف محترم در اين قسمت، ضمن بحث درباره حقيقت عرش، به نظريههاى متعددى اشاره دارد، وى بعد از جمعبندى، آنها را به نه قول برگردانده و ادلّه هر قول را تبيين و نسبت به بعضى از آنها ايراد مىنمايد.
روايات اين قسمت از كافى و توحيد صدوق نقل شده است.
اشراق سادس: رواياتى است كه دلالت بر عظمت خورشيد و ماه و ساير كواكب دارد. روايات اين قسمت از: تفسير قمى، كافى، و عيون اخبار الرضا(علیه السلام) نقل شدهاست.
اشراق سابع: در ذكر رواياتى است كه به تعبير مؤلف «در جزالت و جسامت و عظمت و قوت و قدرت و غرابت صورت و تعدد و كثرت ملائكه» وارد شده است و همچنين، چند روايت در حقيقت روح.
بعد از اين بحث طولانى درباره عظمت جهان، به رواياتى استناد مىجويد كه بر عجز و شكسته بالى انسان دلالت دارد/
مؤلف در ادامه، حديثى طولانى از امام حسن عسكرى(علیه السلام) را آورده كه حضرت بعد از تذكر به وجوب حمد بخاطر برترى امت محمّد(صلی الله علیه واله) بر ساير امّتها، به تفسير تمام فقرات سوره حمد مىپردازد.
وى در پايان رواياتى را آورده كه «صراط مستقيم» را به ولايت اهل بيت و معرفت اميرالمؤمنين و ولايت آن حضرت، و «غيرالمغضوب عليهم» و «ضالين» را به ناصبان و دشمنان ايشان و جمعى كه معرفت به امام حق ندارند و از ايشان پيروى نمىكنند، تفسير كردهاست.
مؤلف، در دوصفحه پايانى، تحت عنوان «خلاصه المعنى» با توجه به مجموعه روايات و اقوال مفسران، به صورت خلاصه اين سوره را ترجمه و تفسير كرده و اين گونه كتاب را به پايان مىبرد.
نسخههاى موجود
1. نسخه كتابخانه آستان قدس رضوى، به شماره 7466، 122برگ، كامل، نسخه در حيات مؤلف نوشته شده و حاشيهنويسى از مؤلف دارد، در ذيقعده 1096 محمد نصير بن محمد تقى قمى آن را تصحيح كرده است.
2. نسخه كتابخانه ملك، به شماره 176، 207برگ، كامل، اين نسخه نيز در حيات مؤلف تحرير شده و حاشيهنويسى از مؤلف دارد، تاريخ تحرير 1098 است.
3. نسخه كتابخانه مسجد اعظم، به شماره 340، 228برگ، كامل، تحرير سده 12.
4. نسخه كتابخانه مسجد اعظم، به شماره 3201، 186برگ، كامل، تحرير سده 12.
5. نسخه كتابخانه آيت الله مرعشى، به شماره 1628، 100برگ، ناقص از اوّل، تحرير در عصر مؤلف، حاشيه نويسى از مؤلف دارد.
در فهرست كتابخانه آيت الله مرعشى، اين اثر، به اشتباه به «شيخ محمد بن على بن خاتونآبادى» نسبت داده شدهاست كه علت اين اشتباه، افتادگى چند صفحهاى از آغاز مىباشد.
لازم به تذكر است كه از اين اثر، نامى در «الذريعه» نيامده و در فهرست نسخههاى خطى فارسى، به اهتمام منزوى (ج1، ص8)، به اشتباه «بدايع البيان» معرفى شده و تنها به يك نسخه آن اشاره شدهاست.
منبع:بينات