اهميت واقعه مباهله

پس از فتح مكه در سال هشتم هجرى و درخشش قدرت اسلام در جزيرةالعرب، پيروان ديگر اديان و مذاهب و رهبران و رجال سياسى و مذهبى توجه خاصى به اسلام و مسلمانان و به كانون اين قدرت عظيم يعنى مدينةالرسول پيدا كردند. اين امر زمينه مناسبى را براى نشر و گسترش شعاع اسلام تا اقصى نقاط حجاز و حتى خارج از آن فراهم آورد و پيامبر اسلام توانست از اين فرصت بخوبى استفاده كند و با ارسال نامه‏ها و نمايندگان ويژه به رؤساى بلاد و زمامداران كشورها آنها را به پذيرش اسلام و
جمعه، 29 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اهميت واقعه مباهله
اهميت واقعه مباهله
اهميت واقعه مباهله

نويسنده:رضا اسلامی
پس از فتح مكه در سال هشتم هجرى و درخشش قدرت اسلام در جزيرةالعرب، پيروان ديگر اديان و مذاهب و رهبران و رجال سياسى و مذهبى توجه خاصى به اسلام و مسلمانان و به كانون اين قدرت عظيم يعنى مدينةالرسول پيدا كردند. اين امر زمينه مناسبى را براى نشر و گسترش شعاع اسلام تا اقصى نقاط حجاز و حتى خارج از آن فراهم آورد و پيامبر اسلام توانست از اين فرصت بخوبى استفاده كند و با ارسال نامه‏ها و نمايندگان ويژه به رؤساى بلاد و زمامداران كشورها آنها را به پذيرش اسلام و يا به رسميت شناختن دولت اسلامى و التزام به مقررات آن فرا خواند.
طبيعى است كه بسيارى از مخاطبين اين نامه‏ها علاقه‏مند بودند كه به مدينه و به مقر دولت اسلامى بيايند و با شخص رسول‏خدا آشنا شوند و از نزديك وضعيت مسلمانان را ببينند. اين بود كه در سال نهم هجرى به تدريج هيئت‏هاى نمايندگى طوائف و قبائل عرب به حضور رسول‏خدا مى‏رسيدند و اين سال را مورخين «عام الوفود» نام نهاده‏اند. نامه رسول‏خدا به مسيحيان نجران از جمله نامه‏هاى ارسالى آن حضرت بود كه گروهى از بزرگان و اشراف نجران را به مدينه كشاند. اين هيئت بلندپايه چون در مذاكرات شفاهى با آن حضرت به تفاهم نرسيدند و از سر لجاج پاسخ آن حضرت به سؤالات اعتقادى خود را قانع‏كننده ندانستند پيشنهاد ديگرى از سوى رسول‏خدا دريافتند مبنى بر اين كه اكنون كه هر طرف خود را محق و ديگرى را باطل مى‏شمارد بياييد عزيزان خود را جمع كنيم و دست به دعا برداريم و خداى خويش را بخوانيم و هر يك بر ديگرى نفرين كند تا ببينيم خداوند نداى كدام طرف را پاسخ مى‏دهد و آشكار شود چه كسى در ادعاى خود دروغگويى بيش نيست. اين عمل كه در لغت عرب مباهله ناميده مى‏شود، راهى جديد بود كه به نص آيه 61 سوره آل‏عمران :
(فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنةالله على الكاذبين)
پيامبر اسلام از سوى خداوند بدان مأمور گشت و براى پايان بخشيدن به مجادلات هيئت نصارى با آن حضرت و اقناع عوام و خواص از مسلمانان و مسيحيان از هر منطق و استدلالى بهتر و رساتر بود. ولى به گواهى همه منابع تاريخى مسيحيان نجران پس از قبول اين پيشنهاد چون به ميعادگاه وارد شدند و نشانه‏هاى حقانيت رسول‏خدا را در دعوت خويش مشاهده كردند از اقدام بدين كار منصرف شدند و به پرداخت جزيه و امضاى صلحنامه‏اى كه رسول‏خدا شروط آن را مشخص مى‏ساخت، تن در دادند.
اين واقعه با همه خصوصيات و لوازم و آثارش نظر محققان شيعه و سنى و حتى پاره‏اى از مستشرقين را به‏خود جلب كرده است و ما در اين واقعه تاريخى سه جهت را قابل توجه و ملاحظه مى‏دانيم :
جهت اول: ظهور حقانيت اسلام در برابر مسيحيت.
و جالب توجه آن است كه تا به امروز نيز هيچ عالم و عابد مسيحى نخواسته است كه بار ديگر به ميدان مباهله با مسلمانان درآيد تا بدين وسيله از اعتقاد راسخ خود به صحت ادعايش و يقين به حقانيت دينش خبر دهد ؛ بلكه در پيرامون واقعه مباهله حوادثى به ثبت رسيد كه عكس اين مطلب را ثابت كرد و بخوبى آشكار شد كه مسيحيان علائم پيغمبر خاتم را كه در كتب آسمانى موجود در نزد خود خوانده بودند، بر پيامبر اسلام منطبق ديدند و او را در ادعاى نبوت بر حق مى‏دانستند و به تعبير قرآن «الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم و ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هم يعلمون» (بقره / 146) ولى با اين حال نمى‏خواستند از دين خود و موقعيت ويژه‏اى كه نزد مردم خود پيدا كرده‏اند دست بكشند.
جهت‏دوم: اثبات فضيلتى‏عظيم براى على‏عليه السلام و زهراءعليها السلام و حسنين‏عليهما السلام
كه تنها همراهان رسول‏خدا در اين ماجرا بودند و اختيار نمودن پيغمبر اينان را از ميان فرزندان و زنان و اصحاب خود، بهترين دليل بر علو مرتبه و منزلت آنها نزد خدا و رسول‏خداست.
جهت سوم: دلالت آيه مباهله بر امامت على‏عليه السلام
چرا كه كلمه «انفسنا» در آيه مذكور شاهد بر وجود مقام و منزلتى براى خصوص على‏عليه السلام نزد رسول‏خداست كه هيچكس بدان نرسيده و نخواهد رسيد و هموست كه در لسان وحى نفس پيغمبر شمرده شده است و از اينجاست كه مى‏توان گفت على‏عليه السلام افضل صحابه بلكه افضل خلق بعد از رسول‏خدا است و طبعا همه كمالاتى كه براى رسول‏خدا ثابت است، براى او نيز ثابت مى‏گردد مگر اصل نبوت.
جهت ديگرى كه براى بررسى و تحليل اين واقعه تاريخى وجود دارد و از ميان مستشرقين نظر پروفسور لويى ماسينيون را به‏خود جلب كرده است، امضاء صلحنامه‏اى ميان پيامبر اسلام و مسيحيان نجران است كه از نظر اين استاد به معناى امضاء پيمان‏نامه سياسى عدم تعرض به مسيحيان در سراسر سرزمينهاى اسلامى است و رعايت آن براى جانشينان آن حضرت نيز لازم بود. و شايد او درصدد القاء اين مطلب باشد كه پيامبر اسلام بدين طريق مسيحيان را در التزام به دين خود آزاد گذاشت و بدين وسيله حضور آنان را در ميان مسلمانان تا زمانى كه رفتار مسالمت جويانه داشته باشند به رسميت شناخته است. ماسينيون در اواخر رساله خود به سراغ عقايد خرافى برخى فرقه‏هاى اسلامى مانند فرقه نصيريه و شيعيان خطابى و دروزى رفته و براساس باورهاى آنها به نقش سلمان فارسى به عنوان يك عنصر ايرانى كه نماينده تمدن كهن ايرانى است و به عنوان يك تازه مسلمانى كه سابقه طولانى در مسيحيت داشته و با مسيح و محمد (صلی الله علیه واله) هر دو آشنا و اكنون پل ارتباطى ميان اسلام و مسيحيت گرديده است، توجه پيدا كرده است. ولى ما نمى‏دانيم چرا او از ميان همه زواياى قابل تأمل اين حادثه تنها از اين دو زاويه به مطالعه واقعه مباهله پرداخته است و او در نهايت درصدد اثبات چه امرى است؟
به هر صورت جاى آن دارد كه در اطراف واقعه مباهله تحقيق و تدقيق بيشترى صورت گيرد و نقاط اصلى اين واقعه كه چون واقعه غديرخم مسلم و غيرقابل خدشه است، روشن شود، چرا كه مباهله سندى جاودان بر حقانيت اسلام و شاهدى غير قابل انكار بر اصالت و استحكام بناى هميشه استوار تشيع راستين است.

مباهله در عرف و لغت عرب

واژه مباهله مشتق از ماده «بهل» است. گفته مى‏شود «بهله‏الله» يعنى «لعنه‏الله» (1) و باهل القوم وتباهلوا وابتهلوا اى تلاعنوا و المباهلة ان يجتمع القوم اذا اختلفوا في شى‏ء فيقولوا لعنةالله على الظالم منا (2) ولى مباهله با ملاعنه اين تفاوت را دارد كه «لعن» عبارت است از دعا به ضرر شخص كه از رحمت الهى دور باشد و «بهل» اجتهاد در لعن است و لذا كسى كه اصرار و التماس در دعا و نفرين داشته باشد «مبتهل» است. (3)
در ذيل آيه 61 سوره آل‏عمران در تفسير واژه «نبتهل» مفسرين متقدم گفته‏اند كه در معناى ابتهال دو قول است اول آن كه به معناى التعان است و دوم آن كه به معناى دعا كردن بر ضد شخص دروغگو و طلب هلاكت اوست كه اين شبيه لعن است. (4) و روشن است كه اين دو معنا بسيار نزديك به هم هستند.
برخى اساتيد معاصر در توضيح اين واژه آورده‏اند كه مباهله تضرع و ابتهال و لابه است . ابتهال گاه براى دفع بلا است و زمانى براى نزول بلا است. مثل اين كه با نماز استسقاء نزول باران رحمت از خداى سبحان طلب مى‏شود و يا با نماز، نياز يا بلايى دفع مى‏شود مثل «ربنا اكشف عنا العذاب انا مؤمنون»
و گاهى هم دعا مى‏شود تا عذابى بر شخص يا گروهى نازل شود مثل اين كه نوح (عليه السلام) به خداوند عرض كرد
«رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا» (5)
ولى در اينجا اين نكته در توضيح معناى واژه مذكور بايد مورد تأكيد قرار گيرد كه مباهله همواره متضمن يك رابطه بين‏الاثنينى است. و ناله و زارى انسان به درگاه خداوند براى دفع بلايى از خودش يا نزول رحمتى مباهله خوانده نمى‏شود ولى ابتهال گفته مى‏شود.
برخى در معناى لغوى مباهله صيغه و هيئت خاصى را معتبر دانسته‏اند (6) ولى از كتب لغت و ادب بدست مى‏آيد كه واژه مباهله از اين جهات مطلق است. نهايت آن كه ادعاى پيدايش معناى اصطلاحى خاصى براى آن در ميان مسلمانان شود كه منشأ آن سيره رسول‏خدا در واقعه مباهله و كيفيت عمل آن حضرت يا روايات صادر از ناحيه امامان شيعه در مورد نحوه اجراى مباهله است كه بدان اشاره خواهد شد.
اكنون كه معناى مباهله واضح شد بايد گفت كه اين معنا در عرف عرب و نزد پيروان اديان آسمانى معنايى كاملا شناخته شده بود و دعوت پيامبر اسلام از مسيحيان به مباهله دعوت به كارى بديع و فتح بابى جديد براى اثبات حق و ابطال باطل نبود. از اين رو مى‏بينيم كه مسيحيان نجران خيلى طبيعى با آن برخورد كردند و حتى وقتى پيامبر اسلام بر سر زانوان خود نشست و دست به دعا برداشت ابوحارثه اسقف بزرگ مسيحيان گفت :
«جثى والله كما جثى الانبياء للمباهلة» (7)
يعنى او همانند انبيا براى مباهله نشسته است. از اينجا معلوم مى‏شود كه مسيحيان توسل جستن به مباهله را از مختصات پيامبر اسلام به شمار نياورده بودند و او را در اين جهت دنباله‏روى انبياء الهى مى‏دانستند.
فخر رازى سخن كفار (8) در آيه 31 سوره انفال :
«اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب اليم»
را نوعى اقدام به مباهله از جانب آنها در برابر رسول‏خدا دانسته است (9) و اين سخن از جهت آن كه متوسل شدن به مباهله براى اثبات حقانيت را در عرف اعراب جاهلى ثابت مى‏كند مطلبى در خور توجه است. البته در روايات اهل البيت به مواردى برخورد مى‏كنيم كه مباهله را به شكل خاصى به اصحاب و شيعيان خود تعليم داده‏اند و توسل بدان را در برابر منكرين مسأله امامت و ولايت كه در بحث و مناظره به هيچ دليل و برهانى حق را نمى‏پذيرند، به عنوان آخرين راه‏حل مطرح كرده‏اند.
ابومسروق گويد به امام صادق عرض كردم من با مردم سخن مى‏گويم و به آيه شريفه : «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم»
بر آنها احتجاج مى‏كنم ولى آنها مى‏گويند اين آيه درباره اميران جنگها نازل شده است . پس به آيه شريفه
«انما وليكم‏الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكوة و هم راكعون»
بر آنها احتجاج مى‏كنم ولى مى‏گويند اين آيه درباره مؤمنين نازل شده است. آنگاه به آيه شريفه : «قل لا أسألكم عليه اجرا الا المودة فى القربى»
بر آنان احتجاج مى‏كنم ولى مى‏گويند درباره خويشاوندان مسلمانان نازل شده است. پس از اين قبيل ادله هر چه حاضر دارم فروگذار نمى‏كنم. آن حضرت به من فرمود: اگر اين گونه مى‏باشد پس آنان را به مباهله فراخوان. گفتم چگونه؟ فرمود سه روز نفس خويش را اصلاح كن و گمانم كه فرمود روزه بگير و غسل كن. آنگاه تو و او به صحرا برويد و انگشتان دست راست خود را در انگشتان دست او داخل كن و از خود شروع كن و بگو :
«اللهم رب السماوات السبع و رب الارضين السبع عالم الغيب و الشهادة الرحمن الرحيم ان كان ابومسروق جحد حقا و ادعى باطلا فانزل عليه حسبانا من السماء او عذابا اليما»
سپس دعا را متوجه او كن و بگو : «ان كان فلان جحد حقا و ادعى باطلا فانزل عليه حسبانا من السماء او عذابا اليما»
پس چيزى نخواهد گذشت كه آنچه را در حق او درخواست كردى خواهى ديد. (10)
روشن است كه اين روايت و رواياتى از اين قبيل كه زمان خاص يا كيفيت خاصى را براى انجام مباهله بيان مى‏كند، نظر به آداب و شرايط كمال عمل دارد و نيز با توجه به مفاد اين حديث معلوم مى‏شود كه مباهله راهى فراروى هر انسان خداشناسى است كه در دين و مذهبش خود را صادق مى‏شمارد و گرفتار دشمنى است كه حق را مى‏شناسد ولى آن را انكار مى‏كند و به تعبير قرآن
«و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا» (نمل / 14)
يعنى همواره يك طرف مباهله فردى است كه يقين به حقانيت خود دارد و طرف ديگر كسى كه حقانيت او را مى‏شناسد ولى به ستم و از سر برترى جويى آن را انكار مى‏كند. و اين حديث نشان مى‏دهد كه چگونه مسأله امامت اهل البيت بر گروهى معلوم ولى مورد انكار بوده و چگونه بايد شيعيان در امر امامت و ولايت جازم و قاطع باشند. و جالب آن است كه امام صادق‏عليه السلام در پايان روايت مذكور مى‏فرمايد قسم به خدا من هيچ كس را نيافتم كه دعوت مرا براى اين كار پاسخ دهد.
و در تاريخ اسلامى به مواردى برمى‏خوريم كه پيروان برخى مذاهب اسلامى مخالفين خود را به مباهله دعوت كرده‏اند ولى گويا دعوت آنها بيشتر جنبه نمايشى داشته و كمتر به مرحله عمل رسيده است. (11)

مقطع زمانى واقعه مباهله

آنچه مسلم است واقعه تاريخى مباهله رسول‏خدا با مسيحيان نجران بعد از نبرد تبوك بوده است. شيخ مفيد آمدن هيئت نصارى به حضور رسول‏خدا را بعد از ماجراى فتح مكه و سرازير شدن هيئت‏هاى مختلف طوائف و قبائل به سوى پيغمبر ذكر كرده است. (12)
سيدبن طاووس ارسال نامه آن حضرت به مسيحيان نجران را بعد از ارسال نامه كسرى و قيصر يعنى حدود سال نهم هجرى و بعد از نزول آيه جزيه دانسته است (13) و به طور طبيعى واقعة مباهله فاصله زيادى از اين تاريخ نداشته است. همو در تعيين روز مباهله بيست و يكم و بيست و چهارم و بيست و هفتم ماه ذى‏حجة را نقل ياد كرده واصح آنها را بيست و چهارم ذى‏حجة دانسته است (14) و سپس همين روز را به عنوان روز خاتم بخشى اميرالمؤمنين و نزول آيه : «انما وليكم الله....»
ذكر و سخن شيخ طوسى در «المصباح المتهجد» را نيز به عنوان تأكيد آورده است (15) همچنان كه نزول سوره «هل اتى» در حق اهل البيت در روز بيست و پنج ذى‏حجة دانسته است . (16) هم ايشان در جاى ديگر به نقل از عبدالمحمود نقاش در تفسير شفاء الصدور نقل مى‏كند كه واقعه غدير در روز هيجدهم ذى‏حجه و مباهله در بيست و يكم و تزويج فاطمه به على در بيست و پنجم ذى‏حجة به وقوع پيوست (17) .
مرحوم مجلسى از كتاب شيخ رضى الدين على‏بن يوسف المطهر حلى كه برادر علامه حلى است نقل مى‏كند كه مباهله در روز بيست و چهارم ذى‏حجة و به نقلى در بيست و پنجم و خاتم بخشى آن حضرت در روز بيست و چهارم ذى‏حجة بوده است. (18) و نيز ايشان آورده است كه به خط شيخ محمدبن على‏الجبعى ديدم كه ايشان از خط شيخ طوسى نقل مى‏كند كه در روز دوازدهم ذى‏حجة مؤاخات رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم با على‏عليه السلام و در هيجدهم اين ماه واقعه غدير به وقوع پيوست و روز بيست و يكم ذى‏حجة روزى است كه توبه آدم پذيرفته شد كه همان روز مباهله است و روز بيست و چهارم نيز به عنوان روز مباهله نقل شده است. (19)
در ديگر كتب روايى شيعه نيز رواياتى در تعيين روز مباهله نقل و اعمال مستحبى در اين روز ذكر شده است. مرحوم شيخ حر عاملى در بابى تحت عنوان «استحباب الغسل و الصلاة يوم المباهلة و هو الرابع و العشرون من ذى‏الحجة» دو روايت ذكر كرده است. روايت اول را شيخ طوسى در المصباح المتهجد به نقل از امام صادق‏عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود «كسى كه در اين روز يعنى روز بيست و چهارم ذى‏حجة نيم ساعت قبل از زوال دو ركعت نماز بخواند و ...». و در روايت دوم به نقل از موسى‏بن جعفرعليه السلام آورده است «روز مباهله روز بيست و چهارم ذى‏حجة است» (20)
شيخ مفيد نيز در ذكر مناسبات ايام سال روز بيست و چهارم ذى‏حجة را به عنوان روز مباهله ذكر كرده است. (21)
حاصل آن كه معرفى روز بيست و چهارم ذى‏حجة از سال دهم هجرت به عنوان روز مباهله بيشتر به واقع نزديك است. (22) البته تعيين دقيق روز مباهله تأثيرى در مباحث آتى ندارد ولى از جهت بزرگداشت اين روز و درك فضيلت آن و انجام اعمال مستحبى حائز اهميت است. و از جمله دعاهاى وارد در اين روز دعاى مباهله است كه همان دعاى معروف سحرهاى ماه رمضان و بنابر برخى نقلها اندكى متفاوت با آن است. امام باقرعليه السلام در حق اين دعا مى‏فرمايد اگر مردم مى‏دانستند كه چه مسائل عظيمى در آن است و چه زود براى صاحبش به اجابت مى‏رسد، البته همديگر را مى‏كشتند تا بدان دست يابند اگر قسم بخورم كه اسم عظم خداوند در آن داخل است به درستى قسم خورده‏ام. و اين دعايى است كه در روز مباهله جبرئيل از جانب خداوند آورد و به پيغمبر گفت تو با وصى و دو فرزند و دختر خود بيرون برو و خدا را بدين دعا بخوان و با آن قوم مباهله كن. (23)

پی نوشت :

1) الطريحى، شيخ فخرالدين، مجمع‏البحرين، ماده «بهل».
2) ابن‏منظور، لسان العرب، ماده «بهل».
3) جزائرى، سيد نورالدين و ابوهلال عسكرى، معجم‏الفروق اللغوية، ص .466
4) الطوسى، محمدبن الحسن، التبيان فى تفسير القرآن، و الطبرسى، الفضل‏بن الحسن، مجمع‏البيان، و الفخر الرازى، التفسير الكبير در ذيل آيه مذكور.
5) جوادى آملى، عبدالله، تفسير موضوعى قرآن مجيد، ج 9، ص .183
6) پروفسور ماسينيون در رساله خود به نقل از ابن‏قتيبه در عيون الاخبار آورده است كه ابتهال در لغت يعنى بردن دو دست بر بالاى سر و پائين آوردن و كشيدن كف دو دست بر روى صورت و سپس اضافه كرده است كه عمليات مباهله داراى سه مرحله است نخست نشستن دو زانوا و قرار دادن دو دست بر روى رانها به گونه‏اى كه گويى آماده حركت و مبارزه با دشمن است . دوم آماده ساختن دو دست براى سوگند ياد كردن و سوم بلند كردن دو دست به سوى آسمان به اداى الفاظ مخصوص (منبع مذكور، ص 67).
7) شيخ طبرسى، مجمع‏البيان، ذيل آيه مباهله.
8) ناگفته نماند كه همين عبارت از برخى منكرين ولايت اميرالمؤمنين نيز نقل شده است. در مجمع‏البيان به نقل از امام صادق‏عليه السلام آمده است: آنگاه كه رسول‏خدا (ص) در غدير خم على‏عليه السلام را به خلافت نصب كرد و اين خبر در همه جا منتشر شد نعمان‏بن حارث فهرى خدمت پيامبر آمد و گفت به ما گفتى شهادت به توحيد و نفى بت‏ها بدهيم و گواهى به رسالت تو بدهيم و دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زكوة دادى همه را پذيرفتيم ولى به اين قناعت نكردى و اين پسر (على‏بن ابى‏طالب‏عليه السلام ) را خليفه كردى و گفتى «من كنت مولاه فعلى مولاه» آيا اين سخن از تو است يا دستورى از طرف خداست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود به خدايى كه جز او معبودى نيست از ناحيه خداست. نعمان برگشت در حالى كه آيه مذكور را مى‏خواند. اينجا بود كه سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت و همينجا آيه «سأل سائل بعذاب واقع» نازل شد (منبع مذكور ذيل آيه 1 سوره معارج و نيز شبلنجى، نورالابصار، ص 159 ؛ سبط ابن جوزى، تذكرةالخواص، ص 31).
9) فخر رازى، التفسير الكبير، ج 8، ص .87
10) كلينى، محمدبن يعقوب، الاصول من الكافى، كتاب الدعاء، باب مباهلة الخصم، ج 2، ص 514 و مرحوم شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه ج 7 ص 134 دو باب را به روايات مربوط به مباهله اختصاص داده است يكى باب 56 از ابواب دعا تحت عنوان «استحباب مباهلة العدو و الخصم و كيفيتها و استحباب الصوم قبلها و الغسل لها و تكرارها [اى تكرار المباهله‏] سبعين مرة» كه در اين باب همه چهار روايت مذكور در اصول كافى را آورده است و ديگر باب 57 از ابواب دعا تحت عنوان «استحباب كون المباهله بين طلوع الفجر و طلوع الشمس» كه دراين باب تنها يك روايت ذكر شده است. علاوه بر اينها در تفسير عياشى، ج 1، ص 199، ذيل آيه مباهله به روايتى از امام باقرعليه السلام برخورد مى‏كنيم كه حضرت به كيفيت انجام مباهله اشاره مى‏كند.
11) لوئى ماسينيون در رساله خود آورده است كه ابن‏تيميه در سال 705 هجرى در دمشق عليه رفاعيه مباهله كرد (به نقل از مجموع الرسائل و المسائل، چاپ قاهره 1341 ه) و عبدالله‏بن محمدبن عيسى قمى در سال 254 هجرى عليه خيرانى مباهله كرد. (به نقل از استرآبادى در منهج) و شلمغانى در سال 322 عليه حسين‏بن روح نوبختى مباهله كرد (به نقل از سير اعلام النبلاء)، منبع مذكور، ص .68
12) الارشاد، ج 1، ص .222
13) اقبال الاعمال، ص .496
14) همان، ص .515
15) همان، ص .526
16) همان، ص . 527
17) الطرائف، ص .42
18) بحارالانوار، ج 95، ص .198
19) بحارالانوار، ج 95، ص .188
20) وسائل الشيعه، ج 8، ص .171
21) مسار الشيعه، ص .41
22) محدث قمى نيز در مفاتيح الجنان فرموده است كه روز بيست و چهارم بنابر اشهر روز مباهله است. هم چنان كه روز هيجدهم را به عنوان روز غدير و روز مؤاخات و روز بيست و پنجم را به عنوان روز نزول «هل اتى» در حق اهل البيت معرفى كرده است.
23) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 95، ص 94، و نيز اقبال الاعمال ص 517 ولى عبارت اخير تنها در اقبال نقل شده است.

منبع:کتاب مباهله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط