معلومات اندک در مقابل مجهولات بی نهایت

امام علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «مَن تَرَکَ قَولَ لاَ أدرِی أُصِیبَت مَقَاتِلُهُ؛ کسی که واژه "نمی‌دانم" را ترک کند، خود را به کشتن خواهد داد».
پنجشنبه، 29 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
معلومات اندک در مقابل مجهولات بی نهایت
معلومات اندک در مقابل مجهولات بی نهایت

 

برگرفته از درس‌های اخلاق آیت‌الله مکارم شیرازی
تحریر:سیدمحمد عبدالله زاده




 
امام علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «مَن تَرَکَ قَولَ لاَ أدرِی أُصِیبَت مَقَاتِلُهُ؛ کسی که واژه "نمی‌دانم" را ترک کند، خود را به کشتن خواهد داد». (1)
«مقاتله» جمع «مقتل» است که به محل قتل اطلاق می‌گردد. همچنین به هر جایی از بدن که حساس است و اگر ضربه به آن برسد، کشنده است (مثل دو طرف پیشانی یا مخ انسان) مقتل گفته می‌شود.
یک احتمال در معنای این حدیث آن است که بر جاهای حساس از بدن شخص نفرین باشد، یعنی بر جاهای حساس از بدن او ضربه باد! این احتمال، بنابراین است که کلمه «اصیب» را به معنای دعا و نفرین بگیریم. لذا در این صورت معنای حدیث آن می‌شود که محل‌های آسیب پذیر بدن شخصی که «نمی‌دانم» را ترک کند، در معرض آسیب باد!
در تحلیل این حدیث باید به چند نکته توجّه داشت:

نکته‌ی اوّل:

این که مجهولات انسان با معلومات او قابل مقایسه نیست. برای انسان، در مقابل هر معلومی ده‌ها مجهول وجود دارد و هر معلومی که برای او کشف می‌شود، صفی از مجهول به وجود می‌آید؛ مثلاً سابقاً خیال می‌کردند که سیاره‌های منظومه شمسی، همان پنج سیاره معروف است؛ یعنی غیر از زمین و ماه (که دور زمین می‌گردد و جزء زمین نیست، بلکه جزء قمرهای زمین است) خیال می‌کردند که منظومه شمسی را تنها پنج سیاره تشکیل می‌دهند که عبارتند از: عطارد، زهره، زُحل، مشتری و مریخ؛ امّا بعداً سه سیاره دیگر به نام‌های اورانوس، نپتون و پلوتون کشف شد. با این کشف، هزاران مجهول برای بشر مطرح گردید، از جمله این که آیا سیاره‌ها قابل سکونت است یا؛ دورانش چگونه است؛ حرکت وضعی و انتقالی آن چقدر است؛ حرارتش و فاصله‌اش تا خورشید چقدر است؛ و ده‌ها سؤال دیگر. ایجاد مجهولات بر اساس افزایش معلومات، مثل این است که انسان وارد منزلی می‌شود و می‌بیند که در اتاق‌ها بسته است. در این صورت هر اتاقی برای او یک مجهول است؛ امّا وقتی در اتاقی باز شود، هر چند یک مجهول از او برطرف می‌شود؛ ولی ده قفسه در آن است که هر کدام یک مجهول است و وقتی یک قفسه را باز می‌کند، می‌بیند چندین کتاب در آن است که هر کتابی خود، یک مجهول است؛ لذا نمی‌توان معلومات انسان را با مجهولات او قابل مقایسه دانست. انیشتین، آن دانشمند معروف جمله‌ای دارد که می‌گوید: تمام علومی که بشر از روز اوّل تا امروز پیدا کرده است، به منزله الفباست.
نتیجه این که خیلی از چیزهاست که انسان به آن‌ها علم و اطّلاع ندارد. در این صورت وقتی در این زمینه از او سؤال شود، گفتن «نمی‌دانم» را ترک نکند و بیان این واژه را کسر شأن خود نداند.
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه می‌گوید که شخصی نزد بُوذَرجُمِهر رفت و از او مطالبی پرسید. او جواب داد: نمی‌دانم. آن مرد عصبانی شد و گفت: این همه حقوق می‌گیری و می‌گویی نمی‌دانم؟! بوذرجمهر گفت: پول‌هایی که می‌گیرم، برای مواردی است که می‌گویم: می‌دانم. اگر قرار بود پول نمی‌دانم‌هایم را بگیرم، تمام خزانه مملکت را هم اگر می‌دادند، کافی نبود.

نکته‌ی دوم:

اگر «نمی‌دانم» به «می‌دانم» تبدیل بشود و جواب‌های گمراه کننده به مخاطب بدهیم، چه بسا حلالی از حرام و حرامی را حلال بکنیم و علاوه بر گمراه کردن طرف مقابل، آخرتمان خراب بشود؛ زیرا گاهی ندانسته سخن گفتن، موجب قتل کسی یا هتک حرمت دیگران می‌شود. از جمله چیزهایی که در قرآن کریم مذمت شده است، گفتن بدون علم می‌باشد: (وَ لَا تَقفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ). (2)

نکته‌ی سوم:

این که درباره فلسفه احکام سؤال می‌شود که چرا فلان مسأله حرام شده است و فلان نکته واجب؛ باید به این نکته اشاره کرد که در خصوص فلسفه احکام ما با چهارگونه فلسفه احکام رو به رو هستیم:
1. احکامی که فلسفه آن را عقل درک می‌کند؛ مثلاً بد بودن ظلم و ستم. حرام بودن این عمل را عقل درک می‌کند؛ زیرا ظلم و ستم موجب متلاشی شدن جامعه خواهد شد، و یا این که چرا عدل خوب است. دلیل این را هم عقل می‌فهمد.
شراب حرام است؛ چون دشمن عقل است، یا غیبت بد است؛ چون باعث بدبینی افراد به یکدیگر می‌شود.
2. احکامی که ممکن است عقل ما فلسفه و دلیل آن را درک نکند؛ ولی در آیات و روایات فلسفه آن ذکر شده است؛ مثلاً این که چرا روزه بگیریم؛ چون: (لَعَلَّکُم تَتَّقُون) روزه باعث تقوا خواهد شد و خداترسی و قدرت اجتناب انسان را از گناه، تقویت می‌سازد.
3. احکامی که دارای فلسفه‌هایی بوده است؛ امّا در گذشته فلسفه آن‌ها معلوم نبود و با گذشت زمان فلسفه آن آشکار شد؛ مثلاً حرام بودن خوردن گوشت خوک. با پیشرفت علم معلوم شد که خوردن گوشت خوک دو اثر منفی بر انسان می‌گذارد: اوّل، از نظر بهداشتی است که گوشت خوک بسیار آلوده است و میکروب‌ها و انگل‌هایی که در بافت‌های گوشت خوک وجود دارد، حتی در مقابل حرارت شدید هم ممکن است مقاومت کند؛ لذا منشأ بیماری‌های مختلف می‌شود.
دوم این که مصرف گوشت هر حیوانی صفات آن حیوان را به انسان منتقل می‌کند و خوک حیوانی است بی غیرت که این صفت زشت، با خوردن گوشت آن وارد بدن و غده‌ها می‌شود و به هورمون تبدیل می‌گردد و در خون می‌ریزد و طبعاً در صفات اخلاقی انسان اثر می‌گذارد. به عبارت دیگر، انسانی که گوشت خوک مصرف می‌کند، خواه و ناخواه بی غیرت خواهد شد.
4. احکامی که فلسفه آن‌ها را نمی‌دانیم؛ مثلاً چرا نماز صبح دو رکعت است. وقتی دلیل آن را نمی‌دانیم. در این موارد لازم نیست خیل دنبال دلیل و فلسفه حکم بگردیم. شما به دکتر رفتی و نسخه‌ای را برای شما پیچید که فلان دارو را هر 8 ساعت بخور و از فلان دارو هر 6 ساعت؛ شما از دکتر فلسفه 8 ساعت و 6 ساعت را نمی‌پرسی، بلکه بدون چون و چرا از نسخه دکتر تبعیت می‌کنی. در مقابل خدا و پیامبرش مهم باید این گونه باشی؛ به این معنا بدون چون و چرا حکم آنان را بپذیری.

پی‌نوشت‌ها

1. نهج البلاغه، حکمت 85.
2. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 36.

منبع مقاله :
عبدالله زاده، سیدمحمد؛ (1394)، گفتار معصومین (ع)، جلد سوم (درس اخلاق حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی (مدّظله))، قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ دوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط