تازه کردن و نو شدن

A. M. Hocart ملاحظه کرده بود که در Fidji، مراسم به تخت نشستن و تاجگذاری شاه، آفرینش جهان «Creation of the World»، ساختن و آفریدن زمین «fashioning the land» یا خلق ارض «Creation of the earth» خوانده
دوشنبه، 3 آبان 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تازه کردن و نو شدن
 تازه کردن و نو شدن

 

نویسنده: میرچا الیاده
برگردان: جلال استادی




 

به تخت نشستن شاه و آفرینش کیهان .

A. M. Hocart ملاحظه کرده بود که در Fidji، مراسم به تخت نشستن و تاجگذاری شاه، آفرینش جهان «Creation of the World»، ساختن و آفریدن زمین «fashioning the land» یا خلق ارض «Creation of the earth» خوانده می‌شود (1). با ظهور و جلوس شاه جدید، آفرینش کیهان به طرزی نمادی تجدید می‌شده است. این بینش نزد اقوام برزگر و کشتکار، تا اندازه‌ای (که قابل توجه است) رواج دارد. به موجب تفسیری متأخر، رسم تبرک و تقدیس شاه هند، به نام آئین Rajasuya ، متضمن تجدید خلقت عالم بوده است. در واقع برگزاری آئین، در چند مرحله‌ی مختلف، به ترتیب، (آئین رمزی) رجعت شاه آینده به حالت جنینی، نشو و نمای جنینی (دوران حمل) او به مدت یکسال، و تجدید تولد یا نشأت ثانوی معنوی وی به عنوان جهان‌فرما و جهان‌مد ار (Cosmocrator) را، که در عین حال با Prajapati (خدای کل) و با کیهان، یکی و برابر دانسته شده، در بر می‌گرفته است.
مرحله‌ی جنینی شاه آتی، با روند نضج یافتن و به کمال رسیدن عالم مطابقت داشته، و به احتمال قوی، در اصل با رسیدن محصول، مربوط بوده است. مرحله‌ی دوم آئین، تشکیل جسم جدید «الهی»، شاه را به انجام می‌رساند. و مرحله‌ی سوم rajasuya از یك سلسله مراسم تشکیل یافته که رموز آن‌ها که مربوط به تکوین عالم است، به طور مبسوط در نوشته‌ها، مورد تأیید قرار گرفته است . شاه دست‌ها را بالا می‌برد؛ بدین‌گونه بلندی و ارتفاع محور عالم (2) axis mundi را به طرز نمادی نشان می‌دهد. وقتی که باید تدهین شود، روی تخت به پا می‌خیزد و دست‌ها را بالا می‌برد: بدین‌گونه محور عالم را که در ناف زمین - یعنی سریر، عرش، مرکز عالم - استوار شده و سر به آسمان می‌ساید، مجسم می‌کند. پاشیدن قطرات آب به مثابه‌ی باران (بر سر شاه نیز) کنایه از (ریزش) آب‌هایی است که از آسمان، در کنار محور عالم -یعنی شاه- برای بارور کردن زمین، نازل می‌شوند (3).
در دوران تاریخی، رسم «راژ اسویا» فقط دو بار انجام می‌گرفت: نخستین بار برای تقدیس و تبرک شاه، و بار دوم برای تأمین سروری و حکومت او بر عالم . اما در دوره‌های اولیه‌ی تاریخ بشر، آئین راژ اسویا، محتملاً سالانه بوده و برای احیاء و تجدید قوای کیهان، برگزار می‌شده است.
و این چیزیست که در مصر معمول بوده است. فرانکفورت Frankfort می‌نویسد، تاج‌گذاری فرعون جدید را «می توان به عنوان آفرینش عصری نو، پس از گسستگی خطرناک هماهنگی میان جامعه و طبیعت، و بنابراین به مثابه موقعیتی که با خلقت عالم هم‌سرشت است، تلقی کرد. نوشته‌ای شامل لعن و نفرین دشمنان شاه که با Apophis مار ظلمات که رعRe در سپیده‌دمان از میان بر می‌داردش، برابر دانسته شده‌اند؛ این نکته را به خوبی روشن می‌کند. اما این قیاس، نکته اضافی شگفت انگیزی در بر دارد، در نوشته آمده است: «آن‌ها در بامدادان سال نو، همانند مار آپوفیس، خواهند گشت». تنها توجیهی که برای این تصریح «در بامدادان سال نو» می‌توان یافت، اینست که (تأکید مزبور) برای قوت بخشیدن به معنی آمده است، بدین وجه که مار با هر طلوع خورشید، نابود می‌شود؛ ولی اولین روز سال، نوروز، نوشدگی یک روزه (نوشدگی همه چیز‌ها و کارهائی را که در همان یک روز شده)، همچنان‌که شروع سال نو را، جشن می‌گیرد (4)».
می‌بینیم به چه طریقی، طرح جهان آفرینشی نوروز یاسال نو، ممکن است در آئین تقدیس و تبرک شاه مندرج گردد؛ هر دو دستگاه آئینی یک هدف دارند: تجدید و نوکردن خلقت عالم. «ولی تجدید‌الخلقی Renovatio که به مناسبت تقدیس شاه تحقق یافته، عواقب قابل ملاحظه‌ای در تاریخ بعدی بشریت داشته است. بدین قرار که از طرفی، تشریفات و مراسم نوشدگی پویا گشته و از چارچوب ثابت گاهنامه، بیرون می‌آیند، و از طرف دیگر، شاه، به نوعی، مسئول ثبات، باروری و نعمت و برکت تمام عالم، می‌گردد. و این بدین معنی است که تجدید عالم نه دیگر با وزن و آهنگ‌های کیهانی، بلکه با اشخاص و حوادث تاریخی همبستگی پیدا می‌کند (5)».

نو کردن جهان.

به آسانی می‌توان فهمید چرا تقدیس شاه، تکوین عالم را تکرار می‌کرده، یا جشن آن در نخستین روز سال نو، نوروز، برگزار می‌شده است. چون گمان می‌رفت که شاه، تمام عالم را تازه و نو می‌تواند کرد. نوشدگی، به طریق اولی، با شروع سال نو، هنگامی که دور جدید زمان آغاز می‌شود، صورت می‌پذیرد. اما تازه شدنی (renovatio) که آئین حلول سال نو، نوروز، متحقق می‌سازد، در اصل، تجدید و تکرار تکوین عالم است. هر سال نوی، خلقت را تجدید می‌کند و از سر می‌گیرد. و این اساطیر آفرینش کیهان و اساطیر مربوط به اصل‌اند که به یاد مردمان می‌آورند چگونه کیهان و نیز هر چه بعد از پیدایش آن روی داد، پدید آمدند.
دنیا، همیشه «دنیای شناخته‌ی ما» است، دنیائیست که در آن زیست می‌کنیم. بر این اساس هر چند طرز بود و وجود انسانی، نزد استرالیائی‌ها و غربیان یکی است، اما زمینه‌ی فرهنگی ای که در متن آن، هستی انسانی قابل درک و فهم می‌شود، به طور قابل ملاحظه‌ای فرق می‌کند. مثلاً واضح است که «دنیا» ی استرالیائی‌ها که از خوشه‌چینی، میوه‌چینی و شکار جزئی (شکار حیوانات کوچک) روزگار می‌گذرانند، همان عالم کشاورزان دوران نوسنگی (neolithique) نیست؛ همچنان که عالم اینان، دنیای ساکنان شهرهای خاورمیانه‌ی باستان، و یا دنیایی که امروزه اقوام اروپای غربی یا ممالک متحده، در آن زندگانی می‌کنند، نیست. این اختلافات نمایان‌تر از آنند که به تصریح آن‌ها نیازی باشد. تذکار آن‌ها فقط برای احتراز از یك سوء تفاهم بوده است: با نقل نمونه‌های معرف انواع مختلف فرهنگ، قصد ما رجعت به قیاس‌گرایی «درهم و برهم و آشفته» به سیاق Frazer (که همه چیز را باهم مخلوط می‌کند) نیست. زمینه‌های تاریخی هر یک از نمونه‌ها را که به کار می‌بریم، مد نظر داریم. اما به نظر ما بیفایده می‌نماید که درباره‌ی هر قبیله‌ی یاد شده، تصریح کنیم که ساختار اجتماعی و اقتصادی آن کدامست و با کدام قبیله می‌تواند یا نمی‌تواند مشابه و برابر دانسته شود.
باری «عالم»، همواره دنیائیست که آن را می‌شناسند. و در آن زندگی می‌کنند؛ این عالم از نوعی فرهنگ به نوعی دیگر فرق می‌کند؛ و در نتیجه تعداد قابل ملاحظه‌ای «عالم» وجود دارد. اما آنچه برای ما حائز اهمیت است، این واقعیت است که به رغم تفاوت ساخت‌های اجتماعی- اقتصادی وگوناگونی بافت‌های فرهنگی، اقوام کهن می‌اندیشند که دنیا سالانه باید نو شود و این نوشدگی بر طبق الگویی انجام می‌گیرد: یعنی مطابق با سرمشق تکوین عالم یا یک اسطوره‌ی مربوط به اصل و پیدایش که همان نقش اسطوره‌ی آفرینش کیهان را، دارد.
البته واضح است که «سال» را اقوام بدوی به گونه‌ها و انحاء مختلف فهم می‌کنند و تاریخ و زمان حلول «سال نو» نسبت به اقلیم، محیط جغرافیائی، نوع فرهنگ، و غیره، تغییر می‌کند. اما در همه حال، مقصود، یک دوره، یعنی مدت زمانی است که آغاز و انجامی دارد. بنابراین در پایان هر دور و در آغاز دور بعدی، سلسله آئین‌هائی برگزار می‌شوند که هدف از برگزاری آن‌ها، تازه و نوکردن عالم است. همچنان‌که گفتیم این نو کردن (renovatio) تجدید خلقتی است که بر طبق الگوی تکوین و آفرینش عالم، صورت می‌گیرد.
ساده‌ترین نمونه‌ها را نزد استرالیائی‌ها باز می‌یابیم که اساطیر مربوط به اصل و پیدایش را هرسال تجدید می‌کنند، بدین معنی که جانوران و رستنی‌هایی که به دست موجودات فوق طبیعی در آن زمان‌های دور in illo tempore آفریده شده‌اند، متناوباً، با برگزاری مراسم و مناسکی، دوباره خلق می‌شوند. در Kimberley نقاشی‌های روی تخته - سنگ‌ها، که می‌گویند به دست نیاکان اساطیری نقش شده‌اند، مجدداً، به نیت دوباره به کار انداختن قدرت خلاق آن‌ها، درست همان‌گونه که این قدرت نخستین بار در زمان‌های اساطیری، یعنی در آغاز جهان، پدیدار گشته بود، ترسیم می‌شوند (6).
این بازآفرینی جانوران و گیاهان غذایی، برای استرالیائیان، برابر با بازآفرینی عالم است. آن هم نه فقط بدین علت که با در اختیار داشتن غذای کافی، امیدوارند که باز سالی دیگر زنده بمانند، بلکه خاصه از این رو که، به اعتقاد آنان، عالم، واقعاً وقتی پدیدار شد که حیوانات و نباتات نخستین بار، در زمان‌های رؤیائی، پیدا آمدند. حیوانات و نباتات در ردیف آثاری (صنعی) که موجودات فوق طبیعی خلق کرده اند، قرار می‌گیرند. تغذیه کردن فقط یک عمل ساده‌ی مربوط به اندام‌شناسی نیست، بلکه ایضاً عملی «مذهبی» است. چون که (مردم) آفریده‌های موجودات فوق طبیعی را می‌خورند، و چنان می‌خورند که نیاکان اساطیری، نخستین بار، در آغاز عالم، آن‌ها را خوردند (7).
نزد استرالیائیان، تکوین عالم، به آفرینش محیط و منظر مأنوس آنان، خلاصه و محدود می‌شود و این «عالم» که مال آن‌هاست، باید گاه به گاه تازه و نو شود، ورنه خطر آن هست که نابود گردد و از میان برود. این اندیشه که عالم و کائنات اگر هر سال باز آفریده نشوند، در معرض خطر ویرانی و خرابی قرار می‌گیرند، الهام بخش جشن عمده‌ی قبایل کالیفرنیایی: Karok ، Hupa و Yurok، است. این جشن در زبان‌های قبایل یاد شده «اصلاح و مرمت (یا تجدید) دنیا» و به انگلیسی «New Year» سال نو، نوروز، نامیده می‌شود. هدف عبارت از ترمیم یا استوارتر کردن زمین در سال نو یا طی دو سال آینده است. نزد بعضی قبایل Yurok استحکام بیشتر بخشیدن به عالم، از طریق بازسازی کلبه‌ی بخار (Cabanc a Vapeur) که عبارت از رسمی دارای ساخت تکوینی، یعنی مربوط به تکوین عالم، است و نمونه‌های دیگر آن بعداً خواهد آمد، حاصل می‌شود. بخش عمده و اساسی آئین عبارتست از زیارت‌های طولانی کاهنی که به زیارت همه‌ی جاهای مقدس، یعنی محل‌هایی که بیمرگان و جاویدان‌ها، در آن‌جا بعضی کارها انجام داده‌اند ، می‌رود. این سیر و سیاحت‌های آئینی، ده الی دوازده روز، طول می‌کشد. در تمام این مدت، کاهن، جاودانان را مجسم می‌کند و خود مظهر آنان می‌شود. در حین راه رفتن می‌اندیشد : «چنین گام بر می‌داشت Ixkareya animas (یکی از جاویدانان)، در زمان‌های اساطیری» . و چون به یکی از مکان‌های مقدس رسید، به روفتن آن‌جا می‌پردازد و ضمن جاروب کردن با خود می‌گوید: «lxkareya Yakam (یکی دیگر از جاوید‌ها) برای من و به جای من جاروب می‌کند. همه‌ی کسانی که بیمارند، زین پس تندرستی و بهبود خواهند یافت». سپس از کوهی بالا می‌رود و در آنجا شاخه‌ای می‌جوید و چون یافتش، از آن اعصایی ساخته می‌گوید: «دنیا شکسته و خرد شده است، اما هنگامی که به کشیدن این عصا به روی زمین آغاز کنم، همه‌ی شکاف‌ها به هم خواهند آمد و زمین دوباره سخت و استوار خواهد گشت». آن‌گاه به سوی رودخانه فرود می‌آید. در آن‌جا سنگی می‌یابد و آن را سخت استوار می‌سازد و در ضمن می‌گوید: «زمین که کج شده بود، دوباره راست خواهد شد، مردگان، زندگانی (دراز) خواهند یافت و نیرومند‌تر خواهند گشت». سپس به روی سنگ می‌نشیند. و این بود توضیحی که برای Gifford در این مورد می‌داد: «وقتی‌که روی سنگ بنشینم، دنیا دیگر بلند نخواهد شد، دیگر تکان نخواهد خورد، دیگر کج نخواهد شد». این سنگ از دوران جاودانان، یعنی از آغاز عالم، همان‌جا قرار دارد (8).
«مجموع مناسک و مراسمی که ذکر کردیم، یک نمایشنامه یا طرح داستانی تکوین عالم را تشکیل می‌دهند . در زمان‌های اساطیری، جاودانان عالمی را که در آن کالیفرنیائی‌ها می‌بایست زندگانی کنند، آفریدند: حدود و ثغور آن عالم را معلوم داشتند، مرکز و شالوده‌ی آن را استوار ساختند، فراوانی آزاد ماهی و بلوط را در آن تضمین و تأمین کردند و بیماری‌ها را از آن راندند و ریشه‌کن ساختند. اما این کیهان، دیگر عالم زمان بی‌زمان و ازلی (atemporcl) و زوال‌ناپذیری که جاودان‌ها در آن می‌زیستند، نیست. دنیای زندگان است، و محل سکنی و مورد استفاده‌ی موجودات مشخص واقعی، تابع قانون صیرورت، پیری و مرگ و نیستی . ازین‌رو متناوباً، محتاج ترمیم، نوشدگی و استحکام‌یابی است. اما دنیا را نمی‌توان تازه و نو کرد، مگر با تکرار آنچه جاودانان در آن زمان‌های دور in illo tempore، در زمان بی‌زمان، کرده‌اند، جز با تجدید و اعاده‌ی خلقت. بدین جهت است که کاهن، مسیر نمونه‌وار جاودانگان را به پیروی از آنان دوباره می‌پیماید و به تکرار حرکات و سخنان آنان می‌پردازد. و خلاصه آن‌که خود، به فرجام جاودانگان را مجسم و متمثل می‌سازد. چنان‌که گویی جاودانگان به مناسبت حلول سال نو، دیگر بار روی زمین حاضر شده‌اند. اینست توجیه این‌که چرا آداب و مناسک نوشدگی سالانه جهان، مهم‌ترین رسم و آئین مذهبی این قبایل کالیفرنیایی است. در واقع عالم، فقط استوارتر و دوباره زنده نشده است، بلکه به یمن حضور نمادی جاودانان، متبرک نیز شده است، کاهن که مظهر آن‌ها گشته، برای مدتی محدود، خود «شخصی جاودانه» می‌شود و به این اعتبار نباید او را مس کنند و ببینند. او مناسک را، دور از مردمان، در خلوت و انزوای مطلق، به جا می‌آورد، زیرا هنگامی که جاویدآن‌ها آن‌ها را نخستین بار انجام می‌دادند، هنوز آدمی روی زمین وجود نداشت (9)».

ناهمانندی‌ها و همانندی‌ها.

نمایشنامه‌ی اساطیری - آئینی نوشدگی متناوب عالم، نزد دیگر قبایل کالیفرنیایی نیز دیده می‌شود. مثلاً رسم aki خاص Maidu های تپه‌ها، آیین hesi مال Maidu های دشت و هامون، و مناسک متعلق kuksu متعلق به Pomo های شرقی (10). در همه‌ی این موارد، نوشدگی عالم در مجموعه‌ی فرهنگی‌ای مرکب از ستایش و نیایش موجود اعظم، تأمین محصول عالی، و رازآموزی به جوانان، گنجانیده شده است. این نمایشنامه‌ی کالیفرنیایی‌ها را می‌توان با رسم «کلبه‌ی زندگانی نو» Cheynee ها (آئینی که جزئی از رقص خورشید است) و مراسم و مناسک «خانه‌ی بزرگ» Lenape‌ ها قیاس کرد. در همه‌ی این موارد، آئین تکوین عالم، تازه و نوکردن عالم، و تجدید حیات، مطرح است و منظور شده است. نزد Cheynce‌ ها، کاهن، خلقت را تجدید می‌کند؛ نزد Lenapeها، طی مراسم جشن سال نو، نخستین خلقت عالم تکرار می‌شود، و از این رهگذر، برکت و وفور نعمت اولیه، دو باره فراچنگ می‌آید (11).
اضافه کنیم که بنا نهادن یا تعمیر و مرمت کردن کلبه‌ی مناسک، هرچند گاه یک‌بار، نیز، مفید معنی تکوین عالم است. کلبه‌ی مقدس نمودار عالم است، بامش رمز گنبد آسمان، کف آن معارف زمین، و چهار دیوارش، نمایشگر چهار جهت فضای کیهانی است، Dakota ها تایید می‌کنند. که «سال، حلقه (دایره) ایست به دور جهان »، یعنی پیرامون کلبه‌ی تشرف به اسرار (12). باز اضافه کنیم که احساس وابستگی متقابل میان کیهان و زمان کیهانی (زمان «ادواری») آنقدر قوی و شدید بوده است که در بسیاری از زبان‌ها، واژه‌ای که برای «عالم» به کار می‌رود، معنی «سال» نیز می‌دهد. مثلاً بعضی قبایل کالیفرنیایی برای افاده‌ی این معنی که «یك سال سپری شده» ، می‌گویند: «عالم، گذشت» یا «زمین، گذشت، منقضی شد (13)».
حال اگر به مناسک سال نوی معمول در نزد اقوامی که به کشاورزی اولیه و بدوی (کشت ریشه‌ها و غده‌های زیر زمین غذائی مانند سیب‌زمینی) اشتغال دارند، بپردازیم؛ اختلافات چشم‌گیری (میان آن‌ها و آئین‌های پیشین) می‌بینیم، نخست دو عامل جدید ملاحظه می‌شود: بازگشت جمعی مردگان و غلبه نوشخواری و کامرانی. اما علاوه بر آن، به ویژه حال و هوای مذهبی فرق می‌کند. چیزی که با زیارت کاهن Karok در تنهائی و خلوت با همه‌ی تفکرات و تأملات و دعاهایش، مطابقت دارد؛ جشنی همگانی با شدت و حدتی به اعلی درجه است. تنها کافیست که به جشن Milamala بومیان جزایر Trobriand که مالینوسکی (Malinowski) آن را شرح و وصف کرده، بیندیشیم. V. Lanternari یک کتاب تمام به بررسی این مجموعه‌ی اساطیری -آئینی اختصاص داده، و ما نیز به اختصار از آن، در ارتباط با مناسلک و آئین‌های غیب‌گویی اقوام ملانزی، بحث کرده‌ایم (14). از سر گرفتن و ذکر دوباره‌ی نتایج این تحقیقات، در این‌جا، کاری عبث است. فقط این را بگوئیم که به رغم اختلافات موجود میان دستگاه و نظام اساطیری - آئینی قبایل آمریکای شمالی که پیشتر ذکر شد، و همان دستگاه و نظام در نزد ملانزیایی‌ها؛ ساختار آن‌ها با یکدیگر مشابه و برابر است. به اعتقاد هر دوی آن‌ها (قبایل آمریکای شمالی و ملانزیائی‌ها)، عالم باید هر چند گاه یک‌بار، دوباره خلق شود، و نقشه‌ی تکوین عالم که نوشدگی از طریق آن، انجام می‌گیرد، در ارتباط با برداشت محصول جدید و متبرک ساختن آئینی خوردنی‌هاست.

سال نو و تکوین عالم در خاور نزدیک باستانی.

این نکته با معنی است که نظراتی مشابه در ادیان خاور نزدیک باستانی، بازیافته می‌شود. البته با اختلافاتی که انتظار می‌رود میان جوامع واقع در مرحله‌ی پیش از کشاورزی و نیز در مرحله‌ی آغاز کشاورزی و جوامع کشاورز و شهرنشین، مانند جوامع بین النهرین (جزیره) و مصر، وجود داشته باشد. معهذا این واقعیت، اساسی به نظر ما، وجود دارد که مصریان، مردم بین النهرین و اسرائیلیان و دیگر اقوام خاور نزدیک باستان، نیاز نو کردن، نوبه به نوبه‌ی، عالم را، احساس می‌کرده‌اند. این نو کردن و احیاء عبارت بوده است از اجرای مراسم یا نمایشی فرهنگی که آئین اصلی آن، تجدید رمزی تکوین عالم بوده است. امور مربوط و تفسیر آن‌ها را در متون اختصاصی فراوانی که در اینباره (15) و نیز در فصلی از کتاب اسطوره‌ی بازگشت جاودانه (از ص 83 به بعد) به چاپ رسیده است، می‌توان یافت. با وجود این، یادآوری کنیم که در بین‌النهرین، آفرینش عالم، به طور آئینی، به هنگام برگزاری مراسم و جشن‌های سال نو (akitu) تجدید می‌شده است. یک رشته مناسک، پیکار مردوک (مردوخ Marduk) با طیامات (Tiamat، اژدهای مظهر رمزی اقیانوس اولین)، پیروزی خداوند و صنع او یعنی تکوین عالم را، دوباره متحقق می‌ساختند (چنان‌که گویی واقعه‌ای امروزین است و در زمان حال اتفاق می‌افتد). «منظومه‌ی آفرینش» (Enuma elish) در معبد خوانده می‌شد. همان‌گونه که H. Frankfort می‌دهد: «هر سال نو یک عنصر عمده و اساسی مشترک با نخستین روزی داشت که عالم خلق شد و دور فصول به گردش افتاد (16)». اما با امعان نظر دقیق‌تر در آئین‌های سال نو، معلوم می‌شود که مردم بین‌النهرین احساس می‌کردند که آغاز به طریقی سازمانی و پیکری به پایانی پیوسته است که مقدم بر آن آغاز است، و این «پایان» از همان ذات هیولی و‌هاویه‌ی پیش از آفرینش است، و به همین علت است که پایان، لازمه‌ی هر سر آغازی است.
همچنان‌که تذکار دادیم، نزد مصریان نیز، سال نو، رمز خلقت محسوب می‌شده است. و اما در باب طرح مربوط به سال نو اسرائیلیان، Mowinckel می‌نویسد که «یکی از نظرهای عمده، به تخت نشستن یهوه، به عنوان شاه جهان، و نمایش دادن رمزی پیروزی او بر دشمنانش، یعنی هم بر قوای‌هاویه، و هم بر دشمنان تاریخی اسرائیل، بوده است. حاصل این پیروزی نیز، تازه و نو شدن یا تجدید خلقت و امر اختیار و انتخاب و بستن عهد، یعنی اندیشه‌ها و مناسک جشن‌های باستانی باروری که زیر بنای عید تاریخی را تشکیل می‌دهند، بوده است (17)». بعدها، در آخرتشناسی انبیاء، بازسازی و احیاء اسرائیل به دست یهوه، به مثابه‌ی خلقتی نو، که نوعی رجعت به بهشت را ایجاب می‌کند، تلقی شده است (18).
بی‌گمان نمی‌توان تجدید رمزی تکوین عالم را که نشانه‌ی (حلول) سال نو در بین‌النهرین و اسرائیل بوده است، نزد دو قوم، به یک چشم نگاه کرد و برابر گرفت. نزد عبریان، گرته‌ی کهن نوشدگی ادواری عالم متدرجاً تاریخی شد (محتوایی تاریخی یافت)، ضمن آن‌که چیزی از معنای نخستین خود را نیز حفظ کرد.Wensink نشان داده که طرح آئینی سال نو، که به وسیله آن، معنی گذر از هیولای به کون را می‌رساندند، بر حوادث تاریخی، همچون هجرت و گذر از بحر احمر، تصرف کنعان، اسارت در بابل و بازگشت از غربت و تبعید، و غیره، تطبیق داده شده است (19). از طرف دیگر Von Rad اثبات کرده است که حادثه‌ی تاریخی یگانه‌ای همچون «تأسیس اسرائیل در طور سینا به دست یهوه، و خدمتگزارش موسی، پس از آنکه با تشکیل جامعه‌ای تحقق یافت، دیگر به صورت خاطره‌ای مبتنی بر سنت شفاهی یا روایت مکتوب، باقی نمی‌ماند، بلکه ممکن است طی برگزاری مراسم و تشریفاتی، به صورت آئینی تجدید و تکرار شود»، همان‌گونه که در امپراطوری‌های همسایه اسرائیل، تکوین عالم، تجدید و تکرار می‌شده است (20). Eric Voegelin به حق بر این امر تأکید می‌ورزد که «صور و قوالب نمادی امپراطوری‌های کیهان شناختی و اسرائیل، متقابلاً، یک‌دیگر را نفی نمی‌کنند و و متنافرمانعة الجمع نیستند (...). تجدید آئینی نظم و ترتیب، مثلاً قاعده و انتظام عناصر نمادی‌ای که تمدن کیهان‌شناختی آن‌ها را مدون کرده است، در سراسر تاریخ بشریت دیده می‌شود؛ از جشن سال نوی بابلیان گرفته تا تجدید برایت (Berith (21)) به دست یوشیا (Josiah(22)) و تجدید یا بازگشت تقضل مسیح (تجدید آئین‌های مقدسی که کلیسای کاتولیک وضع کرده تا از آن‌ها فایده‌ای معنوی عاید گردد) و به فرجام رجوع به اصول (ritornar ai principii) ماکیاول، زیرا سقوط و زوال نظام هستی و بازگشت به این نظام، مسئله‌ی اساسی وجود انسانی است (23)».
در نتیجه، اختلافات میان دستگاه‌ها و نظام‌های فرهنگی بین‌النهرین و اسرائیل، هر قدر بزرگ و قابل ملاحظه باشد، باز واضح است که هر دو در داشتن امید به تجدید حیات سالانه یا دوره‌ای (ادواری) دنیا، اشتراک دار ند. مخلص کلام آن‌که (آن‌ها) به امکان تجدید و اعاده‌ی «بدایت» مطلق، معتقدند و این باور داشت، مقتضی ویران ساختن و نسخ رمزی دنیای کهنه است (24). پس، نهایت متضمن بدایت است و بالعکس و هر یک، دیگری را ایجاب می‌کند و اقتضا دارد. و این هیچ محل شگفتی نیست، زیرا تصویر نمونه‌ی این آغاز که پیش از آن و پس از آن، انجامی هست؛ سال، یعنی زمان دوری جهان است، آن‌گونه که از وزن (توالی و تجدید) فصول و تظم و ترتیب پدیده‌های آسمانی، به دست می‌آید.
اما در این‌جا تصریح این نکته لازم است که اگر محتملا دریافت شهودی «سال»، به عنوان دور نجومی، اصل و مأخذ نظریه‌ی تجدید ادواری کیهان است؛ در نمایش‌های اساطیری - آئینی سال نو (25)، اندیشه‌ی دیگری که ریشه و ساختاری متفاوت دارد، آشکار می‌گردد. و آن اندیشه‌ی «کمال آغازها» یا ازلیت، ترجمان تجربه یا ادراک مذهبی درونی عمیق تری است که از خاطره‌ی خیالی «بهشتی گمشده»، و بهجت و فرح‌ناکی ازلی‌ای که پیش از مقتضیات کنونی انسان وجود داشته است، توشه و مایه می‌گیرد. دور نیست که طرح اساطیری - آئینی سال نو، نقشی بدین اندازه مهم، در تاریخ نوع بشر، ایفا کرده باشد؛ خاصه بدین‌علت که ضمن تأمین نوشدگی کیهان، امید بازیابی بهجت و سعادت ازلی (موجود در آغاز) را نیز بر می‌انگیخته است. بدین‌گونه تصویر «سال دایره مانند»، یا دوری، بار تمادهای کیها نی - حیاتی دو سوگرا یا ذوجنبه یعنی در عین حال «خوش بینانه» و «بدبینانه» را هم بر دوش گرفت. زیرا استمرار زمان، مقتضی دور شدن تدریجی از «آغازها» و بنابراین از دست دادن کمال اولیه است. هر چیز که بماند و زمان بر او بگذرد، فرو می‌ریزد، فاسد می‌شود، و سرانجام زایل و مضمحل می‌گردد. بی‌گمان، این تعبیر، بیان «حیات گرای» (Vitalistc) (26) واقع است؛ اما فراموش نباید کرد که برای بدوی، وجود، به مقولات و عناوین حیأتی ترجمه و فقط از آن طریق بیان و کشف می‌شود و مفهوم می‌افتد. فراوانی، قدرتمندی، در آغاز بوده است: این چیزیست که می‌توان آن را «بدبینی» متصل به این بینش خواند. اما بی‌درنگ باید اضافه کرد که : نعمت و فراوانی گرچه بسیار زود از دست رفت، ولی هرچند گاه بازیافتنی است. سال پایانی دارد، یعنی خود به خود، آغاز نوی در پی می‌آید.
این فکر که کمال در آغاز بوده است، به اندازه کافی قدیم و عتیق به نظر می‌رسد. در هر حال، به غایت رواج و انتشار دارد. وانگهی فکریست که ممکن است الی غیرالنهایه تفسیر و تعبیر شده، در بینش‌های بی‌شمار مذهبی، مندرج گردد. ما فرصت آن را خواهیم داشت که تعدادی از این ارزش‌گذاری‌ها را مورد بحث قرار دهیم . بی‌درنگ بگوئیم که اندیشه‌ی کمال آغاز‌ها، کمال ازلی، نقشی مهم در تدوین منتظم دورهای (ادوار) بیش از پیش گسترده‌ی کیهانی، بر عهده داشته است. بدین‌گونه بود که «سال» معمولی، بسی اتساع یافته، موجد «سال بزرگ» یا دورهای کیهانی، به مدت غیر قابل احتساب، گردید. و به مرور که گردش عالم گسترده‌تر و دامنه‌دارتری شد، اندیشه‌ی کمال بدایت نیز به مداخله دادن این نظر تکمیلی انجامید که: برای آن‌که چیزی به راستی نو، آغاز شود، باید بازمانده‌ها و ویرانه‌های دور قدیم، تماماً از بین بروند (27). به بیانی دیگر اگر تحصیل آغازی مطلق را می‌خواهند، باید دنیایی، به طور قاطع و تنهایی پایان یابد. معاد یا آخرت چیزی جز پیش نمایش تکوین عالم در آینده، یعنی عالم آتی، نیست اما هر معاد یا آخرت‌شناسی بر این امر تأکید می‌ورزد که خلقت جدید نمی‌تواند پیش از آن‌که این دنیا بالمره فسخ و نسخ شده باشد، تحقق پذیرد. در اینجا دیگر، مقصود، زنده کردن چیزی که فاسد شده و رو به زوال و انقراض نهاده است، نیست؛ بلکه نابود ساختن دنیای کهنه به نیت بازآفرینی آن به تمام و کمال و در مجموع (intoto) مطمح نظر است. اشتغال وسواس‌گون ذهن به بهجت ازلی، مقتضی نابودی هر چیزی است که از بدو تکوین عالم وجود داشته و بنابراین ضایع و خراب شده است: این تنها امکان تجدید و اعاده‌ی کمال اولیه است.
یقیناً همه‌ی این میل و اشتیاق‌های دردناک و حزن‌آلود و تمام این معتقدات، در نمایش‌های اساطیری – آئینی نوشدگی سالانه‌ی جهان وجود دارند. اما از همان دوران کشاورزی بدوی و اولیه در عرصه فرهنگ، این فکر متدرجاً نضج می‌گیرد و پیشرفت می‌کند که ویران شدن واقعی (و نه فقط آئینی) و آفرینش مجدد دنیا راست است و بوده است و «رجعت به اصل»، به معنای لفظی کلمه، یعنی بازگشت کیهان به حالت بی‌شکلی وتشویش و درهم ریختگی مواد و عناصر، و متعاقباً خلقت جدید عالم، واقعیت و حقیقت دارد.
اساطیر پایان جهان به بهترین وجه روشنگر این بینش‌اند، و ما در فصل آینده به بررسی آن‌ها خواهیم پرداخت. هم قطعاً برای این‌که ذاتاً جالب توجه‌اند و هم به خاطر آن‌که می‌توانند درباره‌ی کارکرد اساطیر به طور اعم، ما را روشن کنند. تا اینجا منحصراً با اساطیر تکوین عالم و منشأء و پیدایش، اساطیر حاکی از آنچه قبلاً رخ داده است، سر و کار داشتیم. حال لازم است ببینیم چگونه فکر «کمال بدایت و روز ازل» در آینده‌ای بی‌زمان (atemporel) نیز تابانیده و منعکس شده است. اساطیر پایان جهان قطعاً نقش مهمی در تاریخ بشریت ایفا کرده‌اند. آن‌ها «تحرك و جنبندگی» «اصل» را واضح و عیان ساخته‌اند: در واقع از لحظه‌ای به بعد «اصل و منشاء» دیگر منحصراً در گذشته‌ای اساطیری- جای ندارد، بلکه در آینده‌ای شگرف و رؤیاوش نیز هست. همه می‌دانند که این نتیجه‌ایست که حکمای رواقی و زینونی و فیثاغورثیان جدید، با تدوین منظم اندیشه‌ی بازگشت جاودانه، به آن رسیده‌اند؛ اما مفهوم «ریشه» و «اصل» خاصه با اندیشه‌ی کمال و بهجت ازلی در پیوسته است. به همین علت است که در بینش‌های معادی، به مفهوم تکوین عالمی در آینده، سرچشمه‌ی همه‌ی معتقداتی را که اعلام می‌دارند که عصر طلائی نه تنها در گذشته بوده است (یا تنها در گذشته، نبوده است)، بلکه همچنین (یا فقط) در آینده (نیز) خواهد بود، باز می‌یابیم.

پی‌نوشت‌ها

1- Le Mythe de l’Eternel Retour, pp. 80 sq.
۲- Axe du monde، خط خیالی به مانند قطر دایره که دو قطب کره آسمان (فلک) را به هم می‌پیوندد و عمود می‌شود بر خط استوای سپهر (مترجم).
M. Eliade, Méphistophélès et l"Androgyne (Paris, 1962‚ pp. 191 sq.)3-
4- H. Frankfort, Kingship and the Gods (Chicago, 1948), p. 150.
M. Eliade, Méphistophelès et l"Androgyne, pp. 193-194.) 5-
«در این بینش است که سرچشمه‌ی معادشناسی‌های تاریخی و سیاسی آتی یافته می‌شود. در واقع بعدها به آنجا رسیدند که تجدید و نو شدن کیهان، «رستگاری و نجات» عالم را از ظهور گونه ای شاه، قهرمان یا منجی، یا حتی رئیس و پیشوائی سیاسی، انتظار بکشند. در واقع دنیای امروز، هنوز امید تجدید و نوشدگی همه عالم (renovatio) را -گرچه به وجهی قویاً ناسوتی و دنیوی- در آخرت براثر پیروزی یک طبقه‌ی اجتماعی یا حتی حزبی یا شخصیتی سیاسی، صورت خواهد پذیرفت، حفظ کرده است» (همان‌جا، ص 194).
6- Helmut Petri, Sterbende Welt in Nordwest Australien (Brunswick, 1954), pp. 200 sq., AP. Elkin, The Australian Aborigines (Londres, 1954), pp. 220 sq.
7- درباره‌ی ارزش مذهبی غذا و طعام، ر.ک. به الیاده، کتاب یاد شده، صفحات 182، 195 و بعد.
8- A.L. Kroeber et E.W. Gifford, World Renewal, a Cult System of Native Northwest California (Anthropological Records, XIII, no 1, Univ. of California, Berkeley, 1949), pp. 6. sp., 10-17, 19sq.
که خلاصه‌ی آن در کتاب ما: Méphistophélés et l"Androgyne، صری ۱۷۵ و بعد آمده است.
9- م. الیاده کتاب یاد شده، ص 182.
10- Werner Müller, Weltbild und Kult der Kwakiutl-Indianer (Wiesbaden, 1955), p. 120.
11- Werner Müller, Die Religionen der Waldlandindianer Nordamerikas (Berlin, 1956), pp. 306, 317.
12- Werner Müller, Die blaue Hütte. Zum Sinnbild der Perle bei nordamerikanischen Indianern (Wiesbaden, 1954), p. 135.
13- A. L. Kroeber, Handbook of the Indians of California. (Washington, 1955), pp. 177, 498.
14- Vittorio Lanternari, La Grande Festa (Milan, 1959); M. Eliade, Méphistophélès et l"Androgyne, pp. 155 sq.
15- ر.ک. به راهنمائی‌های که در کتاب شناختی‌ای Le Mythe de l"Eternel Retour ، ص 92، نمره‌ی 1، آمده است.
16- H. Frankfort, Kingship and the Gods, p. 319.
17- S. Mowinckel, He That Cometh (trad. G.W. Anderson, New York, 1955), p. 26.
18- S. Mowinckel کتاب یاد شده، صری ۱۴۴.
19- A.J. Wensink, «The Semitic New Year and the Origin of Eschatology» (Acta Orientalia, I, 1923, pp. 1923, pp. 159-199).
20- Eric Voegelin, Order and History. I: Israel and Revelation (Louisiana State Univesity Press, 1956), p. 294.
21- بریت = عهد (مترجم).
۲۲- یوشیا، پادشاه یهودا از ۶۳۹ یا ۶۴۱ تا ۶۰۹ قبل از میلاد مسیح (مترجم).
23- E. Voegelin، کتاب یاد شده، ص ۲۹۹.
24- به گفته‌ی مکتبی شیرازی:
این است جهان سست بنیاد *** کز بهر خرابی است آباد
طفلان که ز سنگ خانه سازند *** از بهر خرابیش فرازند
تا بحـر ملك در انقــلابست *** ذرات زمین در اضطرابست
(مترجم).
۲5- همچنان‌که در اساطیر بیشمار دیگر مربوط به آفرینش کیهان و پیدایش.
26- Vitalisme = نظریه‌ی قائل به وجود اصلی حیاتی جدا از نفس و جسم که همه‌ی اعمال و اعضای آلی را وابسته به آن می‌داند (مترجم).
27- به قول شاعر:
هر بنای کهنه کابادان کنند *** نی که اول کهنه را ویران کنند؟ (مترجم).

منبع مقاله :
الیاده، میرچا.، (1392)، چشم‌اندازهای اسطوره، برگردان: جلال ستاری. تهران: انتشارات توس، چاپ سوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.