آخرت‌شناسی و آفرینش کیهان

در یك کلام به طور خلاصه می‌توان گفت که برای مردم بدوی، پایان جهان قبلاً رخ داده است، هر چند که باید در آینده‌ای کمابیش دور، دوباره پیش آید. در واقع اساطیر زیر و رو شدن جهان، و وقوع طوفان شدید در بسیط زمین،...
دوشنبه، 3 آبان 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آخرت‌شناسی و آفرینش کیهان
 آخرت‌شناسی و آفرینش کیهان

 

نویسنده: میرچا الیاده
برگردان: جلال استادی




 

پایان جهان- در گذشته و آینده.
در یك کلام به طور خلاصه می‌توان گفت که برای مردم بدوی، پایان جهان قبلاً رخ داده است، هر چند که باید در آینده‌ای کمابیش دور، دوباره پیش آید. در واقع اساطیر زیر و رو شدن جهان، و وقوع طوفان شدید در بسیط زمین، بسیار رواج و انتشار دارد. این اساطیر حکایت می‌کنند چگونه دنیا ویران و بشر نابود شدند، به استثنای یک جفت یا چند تن که جان به سلامت بردند. اساطیر طوفان، شمارشان بیشتر است و تقریباً در تمام عالم شناخته‌اند (گرچه در آفریقا بسیار نادرند (1)). در کنار اساطیر مربوط به طوفان، اساطیر دیگر از نابودی بشر بر اثر وقوع مصیبت‌هایی به مقیاس عالم : زمین لرزه‌ها، ریزش کوه‌ها، شیوع بیماری و غیره، حکایت می‌کنند. بی‌گمان این پایان کار جهان، قطعی و نهایی نبوده است: بلکه بیشتر خاتمه‌ی بشریتی بوده است که در پی آن، بشری نو پدید آمده است. اما غرق شدن کامل زمین در آب‌ها، یا ویران شدنش بر اثر آتش‌سوزی، و به دنبال آن پیدایش زمینی بکر، رجعت به هاویه و تشویش اولی و تکوین عالم را به زبان رمز باز می‌گویند.
در تعداد زیادی از اساطیر، طوفان با ارتکاب قصوری آئینی (قصور در برگزاری آئین و مناسک) که خشم وجود اعظم را برانگیخته، ارتباط داده شده است، و گاه فقط ناشی از میل موجودی الهی، مبنی بر پایان دادن به کار و حیات بشریت است. اما اگر اساطیری را که از طوفانی قریب‌الوقوع خبر می‌دهند، بررسی کنیم، ملاحظه می‌کنیم که یکی از علل اساسی (فاجعه) را، در گناهان مردمان و نیز در فرتوتی جهان سراغ باید کرد، طوفان، در عین حال راه‌گشای بازآفرینی عالم و احیاء نوع بشر بوده است. به بیانی دیگر، آخر جهان در گذشته، و پایان آن که در آینده روی خواهد داد، نمایش‌گر انعکاس بسیار عظیم دستگاه اساطیری- آئینی جشن سال نو، به مقیاس عالم اکبر یا تمامی کیهان، با شدت وحدتی درامی و استثنائی است. اما این‌بار، منظور چیزی (یعنی سانحه‌ی مورد نظر و پیشامد شوم)، که می‌توان آن را «آخر طبیعی» دنیا خواند- «طبیعی» زیرا با پایان سال همزمان می‌شود و بنابراین جزء لاینفک دور و گردش عالم است- نیست؛ بلکه فاجعه و مصیبتی واقعی که موجودات الهی آن را برانگیخته‌اند، مطرح است. تطابق و تناسب و تناطز طوفان با نو شدگی سالانه‌ی جهان، در پاره‌ای موارد، که البته سخت نادرند (در بین‌النهرین، در دین یهود، در Mandan) (2)، احساس شده است. اما به طور کلی، اساطیر طوفان، مستقل از نمایش‌های اساطیری- آئینی سال نو هستند. و توجیه این مطلب نیز آسان است، زیرا جشن‌های ادواری احیاء، به طور نمادی، تکوین عالم، یعنی صنع و عمل خلاق خدایان را، دوباه متحقق می‌سازند و نه نابود شدن دنیای کهنه را: این دنیای پیر فرتوت، «به طور طبیعی»، یعنی فقط به همین علت که دوری او از «بدایت و سر آغاز»، از روز ازل، به حد نهایی و غایی خود رسیده بوده، نابود می‌شده است.
در مقایسه با شمار اساطیر حاکی از پایان جهان در گذشته، تعداد اساطیر مربوط به پایانی که خواهد آمد، در نزد بدوی‌ها، به نحو شگفت‌انگیزی، کمتر است. همان‌گونه که R. Lehmann ملاحظه کرده (3)، این ندرت شاید ناشی از این امر باشد که قوم‌شناسان، این سؤال را در بررسی‌های خود عنوان و مطرح نکرده باشند. گاه تصریح این نکته که آیا اسطوره، مربوط به فاجعه ای در گذشته یا در آینده است، مشکل است. بنا به شهادت Andaman‚ E. H. Man ‌ها معتقدند که پس از پایان جهان، بشریتی نو، بهره‌مند از مقتضیات حیات بهشتی، پدید خواهد آمد: یعنی در میان آن‌ها دیگر نه بیماری خواهد بود، و نه پیری و نه مرگ. مردگان، پس از فاجعه و مصیبت، رستاخیز خواهند کرد. اما به زعم A . Radcliffe Brown، مان (E. H. Man)، چندین روایت را که از راویان مختلف گرفته، ترکیب از سر هم کرده است. در واقع، به تصریح رادکلیف براون، آنچه (در این‌جا) مطرح است، البته اسطوره ایست حاکی از آخر جهان، و بازآفرینی آن، اما اسطوره به گذشته مربوط می‌شود، نه به آینده (4). منتهی چون، بنا به ملاحظه‌ی Lehmann زبان آندامانی، شامل زمان مضارع نیست، به آسانی نمی‌توان تصمیم گرفت و حکم کرد که آیا مقصود، حادثه‌ایست ماضی و یا متعلق به آینده.
نادر‌ترین این اساطیر بداوی آخر زمان و جهان، آن‌هایی هستند که آگاهی دقیقی در باب بازآفرینی احتمالی جهان، به دست نمی‌دهند. بدین‌گونه، بنا به معتقدات Kai‌های گینه‌ی جدید، خالق، Malengfung پس از خلق عالم و آدم، به منتهی الیه جهان، به افق، رفت و در آن‌جا عزلت اختیار کرد و خوابید. هر بار که در خواب، پهلو به پهلو می‌شود، یعنی از پهلوئی به پهلوی دیگر می‌غلطد، زمین می‌لرزد. اما روزی از بستر بر خواهد خاست و آسمان را ویران خواهد ساخت که به روی زمین فرود خواهد آمد و به زندگانی و هرچه زنده است، پایان خواهد داد (5). در یکی از جزائر کارولین (Caroline)، به نام Namolut، این اعتقاد وجود دارد که خالق روزی نوع بشر را به خاطر معصیت‌هایی که کرده، از بین خواهد برد. اما خدایان به زندگانی و هستی خود ادامه خواهند داد و باقی خواهند ماند. و این متضمن امکان خلقت جدیدی است(6). در جزیره‌ی دیگر کارولین، Aurepik، پسر خالق، مسئول وقوع فاجعه و ملحمه است. هنگامی‌که متوجه شود که رئیس جزیره ای، دیگر به رعایای وی نمی‌پردازد، جزیره را در طوفانی غرق خواهد کرد (7). در اینجا هم یقین نیست که منظور، پایانی قطعی باشد: زیرا اندیشه‌ی عقاب «گناهکاران»، عموماً آفرینش بشریت نوینی را به دنبال آن ایجاب می‌کند.
تفسیر معتقدات Negrito‌ های شبه جزیره‌ی Malacca مشکل‌تر است. آن‌ها می‌دانند که روزی Karei به کار جهان پایان خواهد داد، به خاطر آن‌که انسان‌ها دیگر از احکام او اطاعت و تعالیم و مقررات وی را رعایت نمی‌کنند. ازین‌رو به هنگام کولاک و بوران، نگریتوها می‌کوشند تا با تقدیم نذورات و پیشکشی‌های خونین به خدا (8) به عنوان کفاره‌ی گناهان، از وقوع فاجعه پیشگیری کنند. فاجعه، عالم‌گیر خواهد بود و هیچ فرقی میان گناه‌کاران و بی‌گناهان نخواهد نهاد، و همگان را بی‌هیچ تمایزی نابود خواهد کرد و چنین می‌نماید که سرآغاز آفرینش جدیدی نخواهد بود. بدین‌علت است که نگریتو‌ها، Karei را «شریر» می‌نامند و Ple - Sakai‌ ها، در او دشمنی می‌بینند که «بهشت را از ایشان ربوده است (9)».
مثالی به خصوص شگفت‌انگیز، از Guarani‌های Mato Grosso بیاوریم. آنان با علم به این‌که زمین با آتش و آب، ویران خواهد گشت، به جستجوی (سرزمینی پاک و مطهر)، نوعی بهشت زمینی، واقع در آن سوی اقیانوس، برخاستند. این سفرهای طولانی که به تلقین و الهام و رهبری شمن‌ها انجام گرفت، در قرن ۱۹ آغاز شد و تا ۱۹۱۲ ادامه داشت. بعضی قبایل معتقد بودند که به دنبال فاجعه، نوشدگی جهان و بازگشت مردگان خواهد بود. قبایل دیگر، پایان قطعی و نهایی جهان را انتظار می‌کشیدند و آرزو داشتند (10). Nimuendaju در سال ۱۹۱۲ می‌نوشت: « نه تنها گوارانی‌ها، بلکه همه‌ی طبیعت، پیر و از زندگی به ستوه‌اند و خسته شده‌اند. جادوگران شفابخش- homes) (medecine بارها، هنگامی‌که Nanderuvuv را به خواب می‌دیدند، استدعا و استغاثه‌ی زمین را از او شنیدند که: «من بیش از اندازه جنازه بلعیده‌ام، پر خورده‌ام، آنقدر که به حد اشباع رسیده‌ام، از تاب و توان افتاده‌ام، ای پدر! کاری کن که این حال پایان یابد!». آب به نوبه‌ی خود با تضرع و الحاح از خالق می‌خواهد که به او راحت عطا فرماید و هر اضطراب و تشنجی را از او دور کند. همچنین درختان (...) و تمامی طبیعت (11)».
مشکل بیانی هیجان‌انگیزتر و مؤثرتر ازین، در باب خستگی و فرسودگی عالم، و میل به راحت مطلق و مرگ، بتوان یافت. اما این، ناکامی و سرخوردگی اجتتاب‌ناپذیری است که به دنبال جوش و خروش و شور و هیجان طولانی و بی‌حاصل انتظار موعود، پدید می‌آید. از یک قرن پیش، گوارانی‌ها، با آوازخوانی و پایکوبی و دست افشانی، بهشت روی زمین را می‌جستند. آن‌ها اسطوره‌ی آخر جهان را در اساطیر هزاره‌گرا (12)، گنجانیده، به آن ارزش و بهای تازه داده بودند (13).
اکثر اساطیر آمریکایی مربوط به پایان جهان، یا متضمن نظریه‌ای ادواری است (همچنان‌که در نزد Azteque‌ ها)، یا متضمن این باور که فاجعه و ملحمه، خلقت نوینی به دنبال خواهد داشت و یا بافرجام (در بعضی مناطق آمریکای شمالی) متضمن اعتقاد به احیاء عالم بدون آنکه مصیبت و فاجعه‌ای روی دهد (در این منظومه‌ی تجدید حیات، تنها گناهکاران از بین خواهند رفت). به موجب روایات آزتکی، قبلا زمین، سه یا چهار بار ویران شده است، و انتظار چهارمین (یا پنجمین) ویرانی را در آینده باید داشت. هر یک از این جهان‌ها توسط «خورشید» یا اداره می‌شود که سقوط یا ناپدید شدن آن، نشانه‌ی پایان آن جهان است (14).
برای ما امکان ندارد که در اینجا همه‌ی دیگر اساطیر عمده در آمریکا راجع به پایان عالم را، برشمریم. تعدادی از اساطیر سخن از جفتی می‌گویند که جهان نو را دوباره از نسل خود پر جمعیت خواهند کرد (15). از این قرار، Choktaw‌ ها معتقدند که دنیا با آتش ویران خواهد شد، اما ارواح باز خواهند گشت، استخوان‌ها دوباره گوشتمند خواهند شد و زنده شدگان، باز در زاد و بوم خویش سکونت خواهند گزید (16). اسطوره‌ای مشابه نزد اسکیموها باز می‌یابیم که می‌گوید مردمان از استخوان‌های خود دوباره نشأت خواهند کرد (اعتقاد مختص به فرهنگ‌های اقوام شکارچی (17)). به نظر می‌رسد این اعتقاد که فاجعه و مصیبت، حاصل جبری و حتمی «پیری» و فرتوتی جهان است، تا اندازه‌ای، یعنی به قدر کفایت، رواج و انتشار دارد. به زعم Cherokee‌ ها «هنگامی که دنیا پیر و فرسوده شود، آدمیان خواهند مرد، ریسمان‌ها خواهند گسست، و زمین در اقیانوسی فرو خواهد رفت و تباه خواهد گشت» . (زمین همچون جزیره‌ی بزرگی که با چهار ریسمان به طاق آسمان آویزان است تصور شده است (18)). در اسطوره‌ای از مدو Earth - Maker -‚ (Maidu)، خالق و صاحب ارض- به زوجی که آفریده است، اطمینان می‌دهد که «وقتی که این دنیا بسیار فرسوده شود، آن را به تمامی از نو خواهم ساخت؛ و هنگامی که آن را دوباره ساختم، شما دوباره ولادت خواهید یافت (19)».
یکی از اساطیر اساسی تکوین عالم، متعلق به Kato‌ ها، قبیله‌ی Athapasca، با آفرینش آسمانی جدید، برای آن‌که جایگزین آسمان کهنه گردد که فرو ریختنش قریب‌الوقوع به نظر می‌رسد، آغاز می‌شود (20). همان‌گونه که Alexander درباره‌ی اساطیر تکوین عالم مربوط به ساکنان کرانه‌ی اقیانوس آرام، ملاحظه کرده، «چنین می‌نماید که بسیاری از روایات خلقت، در واقع منحصراً به روایات بازآفرینی زمین پس از بلیه و فاجعه‌ی بزرگ، مربوط می‌شوند؛ معهذا بعضی اساطیر، هم از خلقت (اول) و هم از خلقت مجدد یاد می‌کنند (21)».
خلاصه‌ی کلام آن‌که این اساطیر پایان عالم، که کمابیش به طور واضح، متضمن بازآفرینی عالمی جدیداند، همان نظر عتیق و به غایت رایج «تنزل و تدنی» تدریجی کیهان را که به همین علت، ویرانی و باز آفرینی ادواری جهان لازم و ضروری می‌شود؛ بیان می‌دارند. از این اساطیر مشعر بر وقوع فاجعه‌ای نهایی که در ضمن نشانه‌ایست که خبر از بازآفرینی قریب‌الوقوع دنیا می‌دهد، نهضت‌های غیب‌گویی و هزاره‌گرای خاص جوامع بدوی، در روزگار ما، منبعث شده و توسعه پیدا کرده‌اند. اما به این هزاره‌گرایی‌های بدوی خواهیم پرداخت، زیرا آن‌ها به اضافه هزاره‌گرایی (Chiliasme)(22) مارکسیستی، تنها ارزش‌گذاری‌های مثبت و جدید اسطوره‌ی آخر کار جهان‌اند ، اما نخست باید به اختصار متذکر شویم که اسطوره‌ی پایان جهان در ادیان پیچیده‌تر، چه جا و مقامی داشته است.

پایان جهان در ادیان شرقی(23)

به احتمال قوی آموزه‌ی (۲4) ویرانی جهان (Pralaya)، در همان دورانی که (سرودهای) وداها پدید آمدند (40 - 39 ، 8 ،X ،Artharva Veda) شناخته بوده است. اغتشاش عظیم و زیر و رو شدن عالم (ragnarok)، و به دنبالش خلقتی جدید، جزء اساطیر ژرمنی است. چنین می‌نماید که این واقعیات نشان می‌دهند که هند و اروپائیان، از اسطوره‌ی پایان دنیا، بی خبر نبوده‌اند. اخیراً Stig Wikander وجود اسطوره‌ای ژرمنی در باب پیکار در آخر زمان را که از هر جهت همانند روایات قرنیه هندی و ایرانی آنست، شناسانده و معلوم داشته است. اما در براهماناها (Brahmanas(25)) و خاصه در پورا ناها (Puranas)، هندیان، اصول عقاید چهار یوگا، چهار عصر یا دوره‌ی عالم را مجدانه و با اهتمام تمام، بسط داده‌اند. اساس این نظریه، تکوین و ویرانی دوره به دوره‌ی دنیا و اعتقاد به «کمال روز ازل» است. نظر به آن‌که بودایی‌ها و پیروان کیش جین (Jaina) نیز همین معتقدات را دارند، می‌توان نتیجه گرفت که آموزه‌ی آفرینش و ویرانی جاودانی عالم، نظری به تمام و کمال هندی، متعلق به سراسر هند بزرگ (پان هندی) است.
چون از این مسأله قبلاً در اسطوره‌ی بازگشت جاودانه بحث کرده‌ایم، آن را در اینجا از سر نمی‌گیریم . تنها یادآور می‌شویم که «دوره‌ی کامل» با « انحلال و انقراضی» (Pralaya) که به نحوی قاطعانه‌تر (mahapralya، « انحلال بزرگ»)، در پایان دومین هزاره تکرار می‌شود، پایان می‌گیرد (26)». به موجب مهابهاراته و پوراناها (27)، افق برافروخته و آتشین خواهد شد، هفت یا دوازده خورشید، در آسمان پدیدار خواهند گشت و دریاها را خشک خواهند کرد، و زمین را خواهند سوخت. و آتش Samvartaka (آتش حریق کیهانی) همه‌ی عالم را از بین خواهد برد. سپس بارانی سیل‌آسا، بی‌وقفه به مدت دوازده سال خواهد بارید، و زمین غرق خواهد شد (در آب فرو خواهد رفت) و بشریت نابود خواهد گشت(ویشنو پورانا، 25، 24، Visnu Purana ) ، اما در میان اقیانوس، ویشنو، نشسته بر مارکیهانی Cesha، (بر تخت مار شکل خود که بدان ششا گفته‌اند)، خوابیده است، غرق در خواب یوگایی (I-II ،4،VI، Visnu Purana) و سپس همه چیز از نو آغاز خواهد شد- الی غیرالنهایه (ad infinitum).
و اما اسطوره‌ی «کمال روز ازل» را به آسانی در پاکی، هوشمندی، بهجت و درازی ز ندگانی انسان طی Krta yuga، نخستین عصر و زمان، باز می‌توان شناخت. طی یوگاهای بعدی، شاهد خرابی و فساد تدریجی هوش و اخلاق آدمی و همچنین ابعاد جسمانی و طول عمر او هستیم . دین جین (Jainisme) کمال سر آغاز و فساد و انحطاط بعدی را، به زبان عجیب و غریبی بیان می‌دارد. به موجب Hemacandra در آغاز، انسان، قامت و بالایی به درازای شش هزار پوروا (Purva) داشت و زندگانیش، ده هزار پوروا (هر پوروا معادل است با 000/ 8400 سال) به درازا می‌کشید. اما در پایان دوره، در ازای بالایش به زحمت به هفت ذراع می‌رسد و عمرش از صد سال، در نمی‌گذرد (Jacobi Ere , I ,202). بودایی مذهبان نیز بر کاهش شگرف طول هستی انسانی: 000/ 80 سال و حتی بیشتر (« به اندازه‌ی فوق‌العاده» بر حسب بعضی روایات) در آغاز دوره، و ده سال در آخر دوره، تأکید می‌ورزند .
اصول عقاید هندیان درباره‌ی ادوار و اعصار دنیا، یعنی دور جاودانی آفرینش، خرابی، نابودی و آفرینش مجدد عالم؛ تا اندازه‌ای، ولکن با اختلافاتی عمده، یادآور بینش بدوی نوشدگی سالانه‌ی عالم است. در نظریه‌ی هندی، انسان هیچ نقشی در بازآفرینی دوره به دوره‌ی عالم ندارد؛ فی‌الحقیقة، آدمی خواهان این بازآفرینی جاودانی نیست، و در پی گریز از چنبره‌ی دور کیهانی است (28). به علاوه به نظر نمی‌رسد که خدایان خود، خالقان واقعی باشند؛ آنان بیشتر دست آویزهایی هستند که به واسطه‌ی آن‌ها، منظومه و فرآیند کیهانی، عمل می‌کند و تحقق می‌یابد. بنابراین می‌بینیم که در هند، یک پایان قطعی و نهایی جهان، به معنای اخص، وجود ندارد؛ بلکه فقط فواصلی کمابیش طولانی میان نابودی یک عالم و پیدایی عالمی دیگر، هست. «پایان» فقط در باب مقتضیات انسانی معنی‌دار است و مصداق پیدا می‌کند؛ آدمی می‌تواند منظومه‌ی تناسخ و حلول ارواح را که به دنبال آن علی العمیا کشانیده می‌شود، متوقف سازد.
اسطوره‌ی کمال روز ازل، به روشنی در بین‌النهرین، نزد اسرائیلیان و یونانیان باز یافته می‌شود. به موجب روایات بابلی، هشت یا ده شاه، پیش از طوفان، بین ۱۰۸۰۰ و ۷۲۰۰۰ سال سلطنت کردند؛ بر عکس طول مدت سلطنت نخستین شاهان پس از طوفان، از ۱۲۰۰ سال فراتر نرفت (29). این را هم بگوئیم که بابلیان، اسطوره‌ی بهشت آغازین را می‌شناختند، و خاطره‌ی یک سلسله ویرانی‌ها و بازآفرینی‌های پیاپی (محتملاً هفت بار) نسل بشر را، حفظ کرده، به یاد داشتند (30). اسرائیلیان، صاحب نظرات همانندی بودند: فقد و گم کردن بهشت اصلی و اولین، نقصان تدریجی طول عمر، طوفانی که همه نوع بشر را به استثنای برخی گزیدگان و اشخاص ممتاز، نابود می‌کند. در مصر، وجود اسطوره‌ی «کمال و فضل سرآغاز» تأیید نشده است، اما روایت افسانه‌ای طول عمر شگرف شاهان مقدم بر منسMenes (31) وجود دارد (32).
در یونان، دو روایت اساطیری متمایز، اما همبسته، تشخیص می‌دهیم که عبارتند از: ۱- نظریه‌ی اعصار یا سنین دنیا شامل اسطوره‌ی کمال و فضیلت سر آغاز، ۲- مشرب ادواری. هیسیودوس (Hesiode) نخستین کسیست که تباهی و فساد تدریجی نوع بشر را، طی پنج دوره یا عصر، شرح می‌دهد (Io9 - 2or ، Travaux). نخستین دوره، یا عصر طلائی، در عهد فرمانروایی Kronos، نوعی بهشت بود: انسان‌ها دراز می‌زیستند، هرگز پیر نمی‌شدند و زندگانیشان به هستی خدایان می‌مانست. نظریه‌ی ادواری، با هرقلیطوسی (Heraclite، fr. 66 [22 Bywater] ) ظاهر می‌شود و تأثیری عمده در آموزه‌ی رواقی بازگشت جاودانه، به جا می‌گذارد. نزد انباذقلسی (Empedocle) جمع این دو مضمون اساطیری: اعصار دنیا و دور بلا انقطاع آفرینش و ویرانی را با هم، ملاحظه می‌کنیم. لزومی ندارد که از اشکال مختلفی که این نظرها در یونان، خاصه در پای تأثیرات شرقی، یافتند؛ بحث کنیم. همین قدر کافیست متذکر شویم که رواقیون، اندیشه‌ی خاتمه‌ی کار جهان با آتش را (ekpyrosis) از هرقلیطوس گرفتند و افلاطون (طیماوس. c ، 22، Timee) نیز، پایان یافتن کار جهان بر اثر طوفان را به عنوان نعم‌البدل خاتمه‌ی کار آن با آتش‌سوزی، می‌شناخت. این دو فاجعه به نحوی، وزن یا آهنگ سال کبیر، سنه‌ی کبری، (magnus annus) را تشکیل می‌دادند: بنا به متنی گمشده از ارسطو (Protrept)، این دو مصیبت در دو انقلاب شمسی رخ می‌دادند: حریق بزرگ (conflagratio) در انقلاب صیفی و طوفان (diluvium) در انقلاب شتوی (33).

مکاشفات یهودى- مسیحی (اسفار الرؤیای مسیحیت یهودی تبار).

بعضی از این تمثیلات مکاشفه‌آمیز و دهشتناک مربوط به پایان جهان، در رؤیت‌های باطنی و مکاشفات یهودی- مسیحی راجع به آخرت و معاد، یافته می‌شود. اما یهودیت- مسیحیت، نوآوری عمده‌ای عرضه می‌دارد. ازین قرار که پایان عالم، یگانه خواهد بود، فقط یک‌بار صورت خواهد گرفت، همان‌گونه که تکوین عالم؛ تنها یک‌بار صورت پذیرفته. عالمی که پس از فاجعه ظهور خواهد کرد، همان عالمی است که خداوند در آغاز زمان خلق کرده بود، اما تطهیر شده، جان دوباره یافته، باز آمده به عزت و شوکت نخستین خویش. این بهشت ارض، دیگر ویران نخواهد شد، دیگر پایان نخواهد یافت. زمان، دیگر، زمان دوری بازگشت جاودانه نیست، بلکه زمان خطی و بازگشت‌ناپذیر است. علاوه بر این، معاد یا رستاخیز در آخرت، مبین نصرت و غلبه و استقرار تاریخ مقدس یعنی دینی (34) است. زیرا پایان جهان، وآخر زمان، ارزش مذهبی اعمال انسانی را عیار خواهد کرد و مردمان در روز حساب بر حسب اعمالشان مورد داوری قرار خواهند گرفت. هدف، دیگر احیای عالم که خود متضمن احیای یک جمع و قوم (یا تمامی نوع بشر) است، نیست. آنچه مطرح است، داوری و انتخاب و عقاب و ثواب است: بدین معنی که تنها برگزیدگان در بهجت و فرح لایزال، خواهند زیست. فقط منتخبین، نیکان (کسانی که خداوند سعادت ازلی بر آنان مقدر داشته) به خاطر وفاداری و پایبندیشان به تاریخ مقدس، نجات خواهند یافت: زیرا در کشمکش با قدرت‌ها و وسوسه‌های این دنیای دون، آنان وفادار به ملکوت آسمانی باقی ماندند.
فرق دیگر (این ادیان) با مذاهب کیهانی (35) اینست که برای یهودیت-مسیحیت، پایان جهان جز ئی است از سرور از انتظار موعود (36). برای یهودیان، ظهور مهدی موعود، مبشر پایان جهان و تجدید بهشت است. برای مسیحیان، پایان جهان، مقدم بر آمدن دوباره‌ی مسیح و روز جزا یا قیامت خواهد بود. اما برای هر دو، مظفریت تاریخ مقدس (دینی) -که با پایان یافتن کار جهان آشکار می‌شود- به نوعی، متضمن احیاء یا اقامه‌ی بهشت است. پیامبران اعلام می‌دارند که عالم تجدید خواهد شد: آسمان نو و زمین نو پدید خواهند آمد. همه چیز به وفور (فراوانی و نعمت) وجود خواهد داشت، همچنان‌که در باغ عدن، نعمت بیکران بود (37). جانوران وحشی با یکدیگر در صلح و صفا خواهند زیست، «به رهنمونی و فرمان پسر خردسالی» (کتاب اشعیاه Isaie، فصل یازدهم، آیه‌ی ششم). بیماری‌ها و عجز و ناتوانی همیشه از میان خواهد رفت: آدم لنگ چون گوزن خواهد پرید، گوش‌های ناشنوایان، باز (شنوا) خواهد شد و دیگر گریه و اشک نخواهد بود (کتاب اشعیاه، فصل سی، آیه‌ی ۱۹ ؛ فصل سی و پنجم، آیه‌ی سه و بعد)، اسرائیل جدید بر فراز کوه (صهیون) صهیون بنا خواهد شد، زیرا بهشت روی کوهی قرار داشت (اشعیاه، فصل سی و پنجم، آیه‌ی ده؛ کتاب ز بورداود، مزمور چهل و هشتم، آیه دوم). برای مسیحیان نیز، تجدید کامل عالم و احیاء بهشت، مشخصات اساسی آخر زمان و معاد (eschaton) اند. در مکاشفات یوحنا (فصل بیست و یکم، آیه‌های ۱ - ۵) گفته می‌شود: «آن‌گاه آسمانی تازه و زمینی تازه دیدم . زیرا آن آسمان و زمین نخستین، ناپدید شدند (...). از تخت صدای بلندی شنیدم که می‌گفت: «... دیگر از مرگ و غم و گریه و درد و رنج خبری نخواهد بود، زیرا چیزهای کهنه در گذشته است». سپس آن تخت‌نشین گفت: «اکنون من همه چیز را از نو می‌سازم (38)».
اما این خلقت و کون جدید بر روی ویرانه‌های آفرینش اول بنا خواهد شد. مجموع آثار و علائمی (39) که فاجعه‌ی نهایی را مشخص می‌سازند، یادآور شرح و تعریف‌های هندیان از ویرانی عالم است که خشکسالی و قحط پدید خواهد آمد و روزها، کوتاه خواهند شد (40). دوره‌ی مقدم بر پایان جهان، که آخر زمان بلافاصله پس از آن خواهد آمد، زیر حکم و فرمان دجال خواهد بود. اما مسیح خواهد آمد و جهان را با آتش، تطهیر و منزه خواهد کرد. همان‌گونه که افرم (Ephrem) سوری می‌گوید: «دریا خواهد غرید، خواهد خروشید و سپس خشک خواهد شد، آسمان و زمین مضمحل خواهند گشت، دود و ظلمت همه جا را فرا خواهد گرفت. به مدت چهل روز، رب، آتش به زمین خواهد فرستاد، برای پالودن آن از آلودگی قصور و فجور و معصیت (41)». آتش ویران ساز یکبار در کتاب عهد جدید، در دومین نامه‌ی (Epitre) پطرس (باب سوم آیات ۶ - ۱۴)، ذکر شده است. اما آن آتش، عاملی عمده و مهم است در غیب‌گوئی‌هایی که در نزد قدما از طرف کاهنه‌ها، همچون هاتف غیبی به عمل می‌آمده، و نیز در حکمت رواقیون و در ادبیات مسیحی متأخر و محتملاً اصل ایرانی دارد (42).
حکومت دجال، تا اندازه‌ای برابر با رجعت به هاویه و تشویش عمومی عناصر در ازل است. از طرفی دجال به شکل اژدها یا دیو نمودار شده است (43) و این یادآور اسطوره‌ی قدیمی پیکار میان خدا و اژدهاست، که در آغاز، پیش از آفرینش جهان روی داد، و باز در پایان پیش خواهد آمد. از طرف دیگر، وقتی که دجال، همچون مسیح (قائم) دروغین تلقی و پنداشته شود؛ فرمانروایی او، نمودار باژگونی کامل و تمام ارزش‌های اجتماعی، اخلاقی و مذهبی و به بیانی دیگر معرف بازگشت به‌هاویه، خواهد بود. طی قرون، شخصیت‌های گوناگون تاریخی را همان دجال دانسته‌اند، از نرون گرفته تا پاپ (توسط لوتر Luther). تأکید بر سر این امر، مهم است که بعضی دوره‌های خاصه فاجعه‌آمیز تاریخی، دوره‌هایی تحت سیطره و حکم دجال، شمرده می‌شد- اما همیشه با این امید که فرمانروایی او، ضمناً از فرارسیدن قریب‌الوقوع مسیح خبر می‌دهد. فاجعه‌های عالم، مصایب و بلایا، هول و وحشت تاریخی، غلبه نمایان شرور (ملاحم)، همه علائم و آثار دهشتناکی را تشکیل می‌دادند (44) که می‌بایست پیش درآمد بازگشت مسیح و شروع (مجدد) عصر طلائی معهود (millenium) باشد (45).

هزاره‌های مسیحی (46)

مسیحیت پس از آن‌که مذهب رسمی امپراطوری روم شد، هزاره‌گرایی (47) را بدعت شمرد و محکوم ساخت، گرچه آباء معروف و مشهور، در گذشته آن را تعلیم کرده بودند. اما کلیسا، تاریخ را پذیرفته بود و معاد و آخر زمان (eschaton)، دیگر واقعه‌ی قریب‌الوقوعی، آن‌گونه که طی دوران شکنجه و اضطهاد و محنة به نظر می‌رسید، نمی‌نمود. دنیا، این دنیای ما، با همه‌ی گناهان، بی‌عدالتی‌ها و بی‌رحمی‌هایش، دوام داشت. تنها خدا ساعت پایان جهان، یوم دین، را می‌شناخت و چیزی که قطعی می‌نمود اینکه این پایان، قریب‌الوقوع نخواهد بود. با غلبه و استیلای کلیسا، ملکوت آسمانی در روی زمین مستقر شده، و به یک معنی، دنیای کهنه قبلاً ویران گشته، از بین رفته بود. در این ضدیت رسمی کلیسا با هزاره‌گرایی، نخستین جلوه‌ی آموزه یا عقیده‌ی پیشرفت را باز می‌شناسند و تمیز می‌دهند. کلیسا دنیا را همان‌گونه که بود، پذیرفته بود و می‌کوشید تا شقاوت و بدبختی هستی آدمی را، آن‌چنان که در بحران‌های بزرگ تاریخی عارض وی می‌شود، اندکی تخفیف دهد. کلیسا، این موضع را به ضد پیامبران، اهل مکاشفه و هر نوع صاحب رؤیت، اختیار کرده بود.
چند قرن بعد، پس از ظهور سریع و ناگهانی اسلام در مدیترانه، خاصه پس از قرن یازدهم، نهضت‌های هزاره‌گرا و رستاخیزی، دوباره پدیدار می‌شوند، اما این‌بار جهت‌گیری آن‌ها، به ضد کلیسا یا سلسله مراتب و درجات مقامات آنست. تعدادی صفات و خصائل مشترک میان همه‌ی این جنبش‌ها به چشم می‌خورد: برانگیز ندگان آن‌ها، تجدید بهشت در روی زمین، پس از یک دوره محن و مصایب و بلایای وحشتناک را، اعلام می‌دارند و انتظار می‌کشند. پایان قریب‌الوقوع دنیا را لوتر نیز انتظار می‌کشید. طی قرن‌ها، به دفعات، به یک اندیشه‌ی مذهبی، و همیشه همان، باز می‌خوریم. این دنیای خاکی- دنیای حادث، دنیای تاریخ- ظالم، پلید، و شیطانی است. (اما) خوشبختانه در شرف پوسیدگی و فرو پاشیدن است، بلیات و مصایب شروع شده‌اند، این دنیای کهنه از هر طرف ترک بر می‌دارد. (لاجرم) به زودی نابود خواهد شد، قوای ظلمت به طور نهایی منکوب و مغلوب خواهند گشت و «نیکان» نصرت و غلبه خواهند یافت، و بهشت دوباره به دست خواهد آمد. همه‌ی نهضت‌های هزاره‌گرا و قایل به معاد (و آخر زمان قریب‌الوقوع)، خوش‌بینی خود را به ثبوت می‌رسانند، و با نیرویی که فقط نومیدی بی‌حد و حصر می‌تواند آن را برانگیزد، با دهشت تاریخ، به مقابله بر می‌خیزند. اما قرن‌هاست که در اعترافات و استغفار‌های عمده‌ی مسیحیان، دیگر نشانی از تشنج و تب و تاب معادی (و فرا رسیدن روز قیامت در آینده‌ای نزدیک) نیست. و در واقع انتظار پایان جهان و نزدیک بودن روز حساب، صفت مشخصه‌ی هیچ یک از کلیساهای بزرگ مسیحی نیست. امروزه هزاره‌گرایی، در چندین فرقه و طریقت متأخر مسیحی، به زحمت به حیات خود ادامه می‌دهد و بقایی دارد.
اساطیر رستاخیزی و هزاره‌گرا، در زمان‌های اخیر، در اروپا، دیگر بار در دو جنبش سیاسی یکه‌تاز و سلطه‌جو (totalitaire) ظهور کرده‌اند . نازیسم کمونیسم، گرچه به ظاهر قاطعانه و از بیخ و بن، دنیوی شده‌اند و ناسوتی‌اند، اما مشحون به عناصر معادی و رستاخیزی هستند؛ آن‌ها پایان این جهان و آغاز دوره‌ای پرخیر و برکت و فراخ نعمت و بهجت‌آمیز را اعلام می‌دارند و مژده می‌دهند . Norman Cohn، صاحب آخرین تألیف در باب هزاره‌گرایی، راجع به ناسیونال- سوسیالیسم و مارکسیسم- لنینیسم، می‌نویسد: «زیر الفاط و مصطلاحات شبه علمی مخصوص که هر دو به کار می‌برند، جهان‌بینی‌ای یافته می‌شود که به طرز غریبی یادآور مضمون بافی‌های پیچیده‌ایست که در قرون وسطی معمول بوده است، پیکار نهایی و قاطع برگزیدگان و نظر کردگان (چه «آریایی» باشند و چه «پرولتر») بالشگریان دیو یا ابلیس (یهودیان یا بورژواها)؛ شادی سلطه یافتن بر جهان یا زیستن در برابری مطلق، یا این هردو، که به حکم مشیت و تقدیر، به منتخبین ارزانی شده است، و آنان بدین‌گونه همه‌ی دردها و رنج‌های خود را جبران شده خواهند یافت؛ تحقق طرح‌ها و نقشه‌های نهایی تاریخ در دنیایی که سرانجام از شرور خلاصی یافته است؛ - این‌ها همه چند خیال باطل کهنه ایست که هنوز هم امروزه در دل و در سر می‌پرورانیم و عزیز می‌داریم (48)».

هزاره‌گرایی در نزد «بدویان».

اما خاصه در خارج از دنیای غرب است که اسطوره‌ی پایان جهان در روزگار ما، رواج و گسترش قابل ملاحظه‌ای دارد. منظور نهضت‌های بی‌شمار « بومی ضد استعماری (49)» و هزاره‌گر‌است که مشهورترین آن‌ها آئین کشتی انباشته از آذوقه و خواربار «cargo - cults» ملانزیایی است که در دیگر مناطق اقیانوسیه و در مستعمرات سابق اروپائیان در آفریقا نیز، دیده می‌شود. به احتمال زیاد، غالب این نهضت‌ها بر اثر تماس‌های کمابیش ممتد با مسیحیت ظهور کرده‌اند، گرچه همیشه ضد (نژاد) سفید و ضد مسیحی هستند، معهذا اکثر این هزاره‌گرایی‌های بومی، دارای عناصر معاد و آخرت‌شناسی مسیحی‌اند. در بعضی موارد، بومیان بر مرسلین مسیحی می‌شوراند، دقیقاً بدین‌علت که مبلغان مذهبی، همچون مسیحیان واقعی رفتار نمی‌کنند و مثلاً به ظهور قریب مسیح و رستاخیز مردگان باور ندارند. در ملانزی، آئین‌های کشتی‌های پر از آذوقه و خواربار (کالابر)، اساطیر و مناسک سال نو را جذب کرده‌اند. همچنان‌که پیشتر دیدیم، جشن‌های سال نو، متضمن بازآفرینی نمادی عالم است. معتقدان به آئین‌های کشتی‌های کالا بر نیز معتقدند که عالم ویران و باز آفریده خواهد شد. و قبیله، گونه‌ای بهشت را باز خواهد یافت: بدین معنی که مردگان رستاخیز خواهند کرد و مرگ و بیماری، دیگر از میان خواهد رفت. اما، به مانند آخر زمان‌های هند و ایرانی و یهودی- مسیحی، پیش از این تکوین جدید، و در واقع این تجدید و بازیابی بهشت، نخست یک رشته مصیبت در کیهان روی خواهد داد: زمین خواهد لرزید، آتش همچون باران خواهد بارید، کوه‌ها فرو خواهند ریخت، و دره‌ها را خواهند انباشت، سفید‌ها و بومیان نگرویده به آئین نابود خواهند شد، و غیره.
اشکال ظاهری هزاره‌گرایی‌های بدوی به غایت غنی و پیچیده است. و تا آنجا که مربوط به موضوع ساختمان می‌شود، ضروری است چند امر را روشن کنیم (50): ۱- نهضت‌های هزاره‌گرا را می‌توان به مثابه‌ی بسط و گسترش طرح اساطیری- آئینی نو کردن دوره به دوره‌ی عالم شمرد؛ ۲- چنین می‌نماید که تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم معادشناسی مسیحی، تقریباً در همه‌ی موارد، محل تردید نباشد؛ ۳- قائلان به نهضت‌های هزاره‌گرا، با وجود آن‌که، به سوی ارزش‌های غربی کشیده می‌شوند و خواستار آنند که مذهب و تربیت سفیدان و نیز ثروت و تسلیحات آنان را تصاحب و آن خود کنند، ضد غربی‌اند؛ ۴- این قبیل حرکت‌ها همیشه توسط شخصیت‌های قدرتمند مذهبی پیامبرگونه برانگیخته می‌شوند و به دست سیاستمداران یا برای مقاصد سیاسی، سازمان یافته یا گسترش پیدا می‌کنند؛ ۵- برای همه‌ی این نهضت‌ها، عصر طلائی (millennium) نزدیک است، اما بدون وقوع مصائب و فجایع کیهانی یا تاریخی برپا نخواهد شد.
تاکید به خصلت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این قبیل حرکت‌ها لزومی ندارد، چون‌که این خصیصه‌ی آشکاری است. اما نیرو، درخشش و قدرت خلاقیت و سازندگی آن‌ها فقط بسته به این عوامل اجتماعی- اقتصادی نیست، این‌ها، نهضت‌هایی مذهبی‌اند ، پیروان آن‌ها پایان دنیا را البته برای دستیابی به مقتضیات اقتصادی و اجتماعی بهتر، انتظار می‌کشند و اعلام می‌دارند، اما خاصه بدین‌علت که به باز آفریده شدن جهان و تجدید سعادت ازلی بشر، امید بسته‌اند و دل‌خوش کرده‌اند. آنان آزمندانه چشم به مواهب و نعم زمینی دوخته‌اند، اما تشنه‌ی بیمرگی، آزادی، و بهجت بهشتی نیز هستند. برای آن‌ها، پایان جهان؛ استقرار زندگانی انسانی فرحناک و کامل و تمامی ناپذیری را ممکن می‌سازد.
اضافه کنیم که حتی آنجا که مسأله‌ی پایانی فاجعه‌آمیز نیز در میان نیست، اندیشه‌ی احیاء و تجدید تکوین عالم، عنصر اساسی نهضت را تشکیل می‌دهد. پیامبر (غیبگو) یا بنیان‌گذار آئین، «بازگشت قریب‌الوقوع به اصل»، و در نتیجه بازیابی حالت « بهشتی» اولیه را، اعلام می‌دارد.
البته در بسیاری موارد، این موقعیت بهشتی «اصلی»، تصویر آرمانی شده‌ی وضع فرهنگی و اقتصادی پیش از فرا رسیدن سفیدها را، رقم می‌زند . و این تنها نمونه‌ی اسطوره ساختن از «حالت اصیل» و «تاریخ قدیم» که هم‌چون عصر طلائی قلمداد می‌شود ، نیست. اما آنچه مورد توجه ما در این گفتار است، واقعیت «تاریخی» ای که گاه می‌توان آن را جدا و منتزع ساخته، از این انبوه تصاویر و تمثیلات (اساطیری) بیرون آورد، نیست؛ بلکه این امر است که پایان جهان- جهان استعمار- و انتظار دنیایی جدید، متضمن رجعتی به اصل و ریشه است. شخص موعود منتظر، با قهرمان فرهنگی یا نیای اساطیری ای که چشم به راه بازگشتش بودند، یکی می‌شود، فرار سیدن آن‌ها معادل است با تجدید زمان‌های اساطیری اصل و منشأ، و بنابراین متناظر با تجدید تکوین عالم. خواست احراز استقلال سیاسی و آزادی فرهنگی‌ای که نهضت‌های هزاره‌گرای اقوام استعمار زده، اعلام می‌دارند ؛ به مثابه‌ی بازیابی و اعاده‌ی حالت خوش اصلی تلقی شده و در ذهن به صورت این مفهوم کلی نقش بسته است. خلاصه‌ی کلام آن‌که حتی بدون و ایرانی فاجعه‌آمیز و هراس‌انگیز و مشهود این خاکدان نیز ؛ دنیای کهنه، به صورت نمادی، مضمحل می‌شود و دنیای جنت آئین اصلی، به جای آن مستقر می‌گردد.

«پایان جهان» در هنر جدید.

جوامع مغرب زمین هیچ چیز قابل قیاسی با خوش بینی‌ای که آخرت‌شناسی کمونیستی و نیز هزاره‌گرائی‌های بدوی از خود بروز می‌دهند، ندارند. برعکس، امروزه ترس بیش از پیش تهدیدآمیز پایان فاجعه‌انگیز جهان، بر اثر سلاح‌های حرارتی- هسته‌ای، حکم‌فرماست. در ذهن غربیان، این پایان، قاطع و نهایی خواهد بود و تکوین عالم جدیدی، به دنبال نخواهد داشت. برای ما ممکن نیست که در این‌جا به تحلیل منظم وجوه مختلف ترس اتمی در دنیای جدید، بپردازیم . اما به نظر ما چنین می‌نماید که دیگر پدیده‌های فرهنگی غرب، برای تحقیق ما، پرمعنی و گویاست. من خاصه به تاریخ هنر غرب می‌اندیشم . از آغاز قرن، هنرهای تجسمی (Plastique) و همچنین ادبیات و موسیقی، دستخوش چنان دگرگونی‌های بنیادی‌ای شدند که سخن گفتن از «ویرانی و انهدام بیان و ز بان هنری»، ممکن شد ، این «امحاء و انهدام بیان»، از نقاشی آغاز گردید و سپس دامنه‌اش به شعر و رمان و اخیراً با یونسکو (lonesco) به تئاتر نیز کشیده شد. در بعضی موارد، آن‌چه شده، نابودی واقعی عالم هنری مستقر و موجود بوده است. با تماشای بعضی آثار متأخر، آدمی احساس می‌کند که هنرمند خواسته است دفتر تمام تاریخ نقاشی را بشوید (tabula rasa). این کار، بیش از ویرانی و نابودی است. این بازگشت به هیولای بی شکل و هاویه (massa confusa) است. و معهذا در این قبیل آثار، آدمی حدس می‌زند که هنرمند در جستجوی چیزیست که هنوز آن را بیان نکرده است. او می‌بایست ویرانه‌های انباشته شده از انقلاب‌های هنری گذشته را از میان بردارد؛ می‌بایست به جوهر باروری و شکوفایی ماده، دست یابد، تا بتواند تاریخ هنر را از صفر (از هیچ) شروع کند (از سر بگیرد). چنین احساس می‌شود که در نزد بسیاری از هنرمندان جدید، «ویرانی و نابودی زبان هنری (پلاستیک)»، تنها نخستین مرحله‌ی روندی بغرنج‌تر است و بازآفرینی عالمی جدید، بالضروره باید به دنبال آن بیاید.
در هنر جدید، نیست انگاری و بدبینی نخستین انقلابیون و ویران‌گران، نمودار کردارهایی است که دیگر کهنه شده‌اند و تازگی ندارند. در روزگار ما، هیچ هنرمند بزرگی، به زوال و نابودی سریع و قریب‌الوقوع هنری خود، اعتقاد ندارد. از این لحاظ، سلوک آن‌ها، همانند نوع رفتار «بدوی‌ها» است: آنان به ویران کردن جهان- یعنی انهدام جهان خودشان، عالم هنری خودشان- کمک کردند تا بر ویرانه‌های آن، دنیای دیگری بیافرینند. این پدیده‌ی فرهنگی، حائز کمال اهمیت است، زیرا این خاصه هنرمندان‌اند که نمایندگان قوای خلاقه‌ی واقعی تمدن یا جامعه‌ای، به شمار می‌روند. هنرمندان با آفرینش خویش، بر آنچه که گاه یک یا دو نسل بعد، در دیگر بخش‌های زندگی اجتماعی و فرهنگی، روی خواهد داد، پیشی می‌گیرند.
این نکته با معنی است که ویرانی زبان‌های هنری، با پیشرفت روانکاوی مصادف و مقارن شده است. روانشناسی عمقی، بذل توجه به ریشه‌ها را، علاقه‌مندی‌ای که به درستی صفت مشخصه‌ی انسان جوامع عتیق است، ارج نهاد، بررسی دقیق روند ارزش‌گذاری اسطوره‌ی پایان جهان در هنر معاصر، بسیار جالب و دلکش خواهد بود. و ضمن آن ملاحظه خواهد شد که هنرمندان، درست برخلاف آنچه بعضی گاه می‌گویند، به هیچ‌وجه پریشان روان (nevrose) نیستند؛ بلکه برعکس از بسیاری مردم معاصر، از لحاظ روانی سالم‌تراند. آنان دریافته‌اند که از سرگیری واقعی، فقط پس از پایانی واقعی، ممکن است. و هنرمندان نخستین کسان از میان مردم این دوره و روزگار بودند که همت خویش را صرف ویران کردن دنیای خود ساختند، تا عالم هنری‌ای که در آن آدمی بتواند هم زیست کند، هم به تماشا بنشیند و هم قادر به تخیل و سیر در عالم رؤیا باشد، بیافرینند.

پی‌نوشت‌ها

1- ر. ك. به:
Georges James Frazer, Folk-Lore in the Old Testament, I (Londres, 1919), pp. 329-332; Clyde Kluchohn, «Recurrent Themes in Myths and Mythmaking» و Daedalus‚1959 بهار (pp. 266-279
درباره‌ی افسانه‌های مربوط به طوفان، کتابشناسی اساسی را در تألیف زیر خواهید یافت:
Stith Thompson, Motif-Index of Folk-Literature (nouvelle éd., Bloomington, Indiana, 1955 sp.), I, p. 184 (A 1010).
۲- ر.ک. به کتاب ما: Mythe de l"Eternel Retour (پاریسوی، ۱۹۴۹)، ص 102 و بعد.
3- F.R. Lehmann, «Weltuntergang und Welterneuerung in Glauben schriftloser Völker», Zeitschrift für Ethnologie, LXXI, 1931 (pp. 103-115), p. 103.
۴- همان‌جا، ص ۱۱۲.
5- Richard ThurnWald, Die EingebOrenen Australiens Und der Südseeinseln (Tübingen 1927), pp. 26-27, d"aprés Ch. Keysser, Aus dem leben der Kaileute (Dans Neuhaus Deutsch Neu-Guinea, 1911, pp. 154 sq.).
۶- F. R. Lehmann، اثر یاد شده، صی ۱۰۷.
۷- همان‌جا، ص ۱۱۷.
8- ر. ک. به: M. Eliade, Traité d"Histoire des Religions ص 54.
۹- F. R. Lehmann، کتاب یاد شده، ص ۱۰۷.
10- ر. ك. به :
E. Schader, «Der Paradiesmythos im Leben der Guarani; Indianer», Staden-Jahrbuch III (Sao Paulo, 1951), pp. 151 sq; Wilhem Koppers. «Prophetismus und Messianismus als Völkerkundliches und universal-geschichtliches problem», Saeculum, X (1959, pp. 38–47), pp. 42 sq.; Robert H. Lowie,(Primitive Messianism and an Ethnological Problem», Diogenes, no 19 (Fall, 1957, pp. 62-27) pp. 70 sp.»,
11- Curt Nimuendaju, «Die Sagen von der Ersch: ffung und Vermichtung der Welt als Grundlagen der Religicn der Apapocuva-Guarani», Zeitschrift für Ethnologie, XLVI ( 914, pp. 287 sq.), 335.
12- millénariste، اصول عقاید بعضی از یهود و نصارا که عقیده داشتند قدرت مسیح بیش از هزار سال در روی زمین نخواهد کشید و در پایان هزاره اول دنیا به پایان خواهد رسید (مترجم).
۱۳- ر.ک. به. R.H. Lowie، اثر یاد شده، ص ۷۱.
۱۴- ر.ک. به:
H. B. Alexander, Latin-American Mythology (The Mythology of All Races, XI, Boston, 1920), pp. 91 sq.
15- Mythe algonkin dans Daniel G. Brinton, The Myths of the New World (2e éd. revue, New York, 1976), pp. 235-236. Mythe wintu dans H.B. Alexander, North American Mythology (Mythology of All Races, X, Boston, 1916), pp. 223 sp.
16. - Adarn Hodgson, Travels in North America, p. 280: اثر یاد شده pp. 223 sq . Brinton
17-Brinton ، ص ۲۸۰: آن‌که در بالاست، یکبار بر استخوان‌های مردان و دو بار براستخوان‌های زنان خواهد دمید ، و آنان زنده خواهند شد. روایتی دیگر از اسطوره، توسط Franz Boas چاپ شده است:
The Central Eskirno (GRBEW, 1888), pp. 588 sq.
ر. ك. به:
M. Éliade, Le Chamanisme et les techniques archaïques de L’ex ase (Paris, 1951), pp. 158 sq.
18- H. B. Alexander, North American Mythology, p. 60
19- همان‌جا، ص 219. ایضاً ر. ك. به همان‌جا، ص 229-300، شامل کتاب‌شناسی مربوط به اساطیر آمریکای شمالی در باره‌ی طوفان که جهان را فرو خواهد برد.
20- همان‌جا، ص ۲۲۲.
21- همانجا، ص ۲۲۵. درباره‌ی اساطیر آمریکای جنوبی، مربوط به پایان یافتن کار جهان با آتش یا با آب، ر. ک. به:
P. Ehrenreich Die Mythen und Legenden des Südamerikanischen Urwölker (Berlin, 1905), pp. 30-31.
درباره‌ی سنن و روایات آمریکای جنوبی مربوط به احیاء زمین پس از وقوع فاجعه، ر.ک. به :
Claude Lévy-Strauss, dans le Bulletin of the Bureau of American Ethnology, CXLIII, 3, pp. 347 (Bakairi), 369 (Namicuara).
22- کیلیاسم= اعتقاد هزاره‌گرایان (millénaristes) که به موجب آن، حضرت مسیح و قدیسین، هزار سال برزمین حکومت خواهند کرد (و در پایان این مدت، دنیا به آخر خواهد رسید و بشریتی نو آفریده خواهد شد و عصری نو آغاز خواهد گشت). Chiliaste ، مترادف millénariste است (مترجم).
23. که در بشارت ظهور مصلح و منجی در آخرالزمان، در آئین‌های همه‌ی عالم: زردشتی، هندی، بودایی، یهود و مسیحیت و نیز نزد همه‌ی اقوام: ژرمنی، اسلاو و... کتاب و رسالات بسیار نوشته‌اند. به عنوان مثال ر.ک. به: محمدرضا حکیمی، خورشید مغرب ، سال 1360، ص 65-75؛ و داود الهامی و2 علی‌اکبر مهدى پور، او خواهد آمد، سال، ص 72-100(مترجم).
24- Doctrine.
25- نام‌های چهار یوگا، نخستین بار در:
Aitareya Brâhmana, VII, 14
ظاهر می‌شوند.
26- Le Mythe de 1’Ẻternel Retour‚ p. 170.
همچنین ر. ک. به:
Images et Symboles (Paris, 1952), pp. 80 sq.
۲7- ر. ک. به:
Email Abegg, Der Messiasglaube in Indien und Iran (Berlin, 1928) . p. 34, n. 2.
28- البته منظور ما، سرآمدان دادن دین و فلسفه‌اند که درصدد «استخلاص» و رهایی از پندارهای فریب و درد و رنج‌ها هستند. اما مذهب توده‌ی مردم هند، زندگی و وجود در دنیا را می‌پذیرد و ارج می‌نهد.
29- W. F. Albright, «Primitivism in Ancient Western Asia» in Arthur O. Lovejoy et Georges Boas, Primitivisme and Related Ideas in Antiquity (Baltimore, 1935, pp. 421-432), p. 422.
30- همان‌جا، ص 424-426.
31- درباره‌ی داستان‌هایی که به این شاه نسبت داده شده، ر. ک. به:
Etienne Drioton, Jacques Vandier
تاریخ مصر قدیم، ترجمه‌ی احمد بهمنش، جلد اول، چاپ دوم، تهران ۱۳۳۶، ص ۱۲۸-۱۲۹ (مترجم).
۳2- W. F. Albright همانجا، ص ۴۳۱.
33- در این فاجعه‌های عالم‌گیر، نظرات هندی در باب پایان کار جهان با آتش یا آب را تشخیص می‌دهیم. ایضاً ر.ك. به:
B. L. Van der Waerden, «Das Grosse Jahr und die ewige Wiederkehr» (Hermes, 80, 1950, pp. 129 sq).
34- به یک معنی سرگذشت حضرت مسیح از ولادت تا شهادت به روایت مسیحیان (مترجم).
35- مبتنی بر تصورات در باب آفرینش عالم و متأثر از آن. Cosmos به معنای عالم و دنیا به مثابه‌ی کل سازمان یافته است، و صفت Cosmique، یا کیهانی، بدین معنی است که تمام عالم در آن موصوف (و در اینجا مذهب) منعکس و متجلی است و اصطلاح: استدلال یا حجت کیهان شناختی (Argument Cosmologique) به معنی: استدلال برای اثبات وجود باری تعالی، بر اساس وجود دنیاست، و به عبارت دیگر وجود دنیا، خلق، را دلیل بر وجود خالق، گرفتن (مترجم).
36- Messianisme یعنی انتظار مسیح، انتظار قائم، یا منجی‌گرایی و مهدویت؛ و در اینجا در حق یهود و نصارا به معنی دقیق و مشخصی به کار رفته که محتاج توضیح است، بدین شرح که یهود قائل به Messianisme بودند، یعنی باور داشتند که در زمانی که خداوند مصلحت بداند، مسیح به صورت شخصی و سلطانی از اعقاب شاه داود، ظهور خواهد کرد و بنی‌اسرائیل را از سلطه‌ی بیگانگان نجات خواهد داد و آنان را به فلسطین باز خواهد گردانید و در آن‌جا حکومتی آرمانی بنیان خواهد نهاد که اورشلیم را پایتخت آن قرار خواهد داد و این حکومت، نمونه‌ی پاکی و صفای مذهبی و عدالت اجتماعی خواهد بود. بر این اساس، گاه گاه یهودیانی خروج کردند که دعوى داشتند همان مسیح منتظراند. این امید و انتظار مسیحایی، مدت زمانی با آرزوها و تلاش‌های صهیونیست‌ها همراه شد و سازگار آمد، اما صهیونیست‌های عصر جدید برنکته‌ی ظهور مسیح در کسوت شخصی معین، با همه‌ی ملزومات آن، تأکید نورزیده‌اند و برای آنان تنها مسأله‌ی حکومت مطرح بوده است (مترجم).
37- Amos, IX; 13 sq.; Isaїe, XXX: 230 sq.; XXXV: 1, 2, 7; LXV: 17, LXVI: 22; Osée, I: 10; II: 18 sq.; Zacharie, VIII: 12; Ezéchiel, XXXIV: 14, 27; XXXVI: 9 ssq., 30, 35.
38- مژده برای عصری جد ید ، چاپ دوم 1978 , از انتشارات انجمن کتاب مقدسی، ص ۳-۷ (مترجم).
39- ملاحم (مترجم).
40- W. Bousset, The Antichist Legend (tad, anglaise., Londres, 1896), pp. 195 sq., 218 sq..
41- افرم سوری Ephrem le Syrien به نقل از Bousset، ص ۲۳۸.
42- ر.ک. به : Le Mythe de 1"Eternel Retour . ص ۱۸۵ و بعد.
43- ر. ک. به: W. Bousset, The Antichrist Legend, pp. 145 sq.,
همچنین ر. ک. به:
R. Mayer, Die biblische Vorstellung von Weltenbrand (Bonn, 1957).
44- ایضاً نگاه کنید به:
A.A. Vasiliev, (Medieval Ideas of the End of the World: West and East», Byzantion, XVI, fasc. 2, 1942-1943 (Bostom, 1944, pp. 462–502).
45- Millénium به دو معنی است:
الف- حکومت هزارساله‌ی مسیح که هزاره گرایان انتظار پایان آن را داشتند، چنان‌که نزدیک به سال ۱۰۰۰ میلادی، مردم با دیدن مجارها که به فرانسه رسیده و در شهرها ظلم و فساد می‌کردند، اخبار حزقیال نبی راجع به خروج یأجوج و مأجوج را صادق یافتند. و چون هزاره‌ی میلاد فرا رسید، پنداشتند که روز قیامت فرا رسیده است. این وحشت هنوز هم باقی است. یکی از محققان غربی می‌نویسد: به علت ترس از پایان یافتن تاریخ و کار جهان، بر اثر انفجار اتمی، «محتملاً امروز، ما خود را در وضعی مشابه با وضع مسیحیان در قرون وسطی که از دیرباز در انتظار بسر آمدن وعده‌ پایان گرفتن کار جهان واستیلای حکومت دجال، در سال هزار، بودند؛ می‌یابیم». ر.ک. به Perey Kemp در مجله‌ی Esprit ، شماره‌ی مه - ژوئن 1983، ص 253.
ب - (با اتساع معنی) عصر طلایی (مترجم).
46- millénarismes
۴7- اصول عقیده‌ی بعضی از یهود و نصارا که باور داشتند قدرت مسیح بیش از هزار سال در روی زمین نخواهد پائید (مترجم).
48- Norman Cohn, Les fanatiqus 1963). de l" Apocalypse (Paris)
49- nativiste یعنی واکنش سکنه‌ی محلی و قبایل بومی در قبال مهاجرین با اشغالگران غربی و فرهنگی که آنان تحمیل می‌کنند و حاکم می‌گردانند. این نهضت‌ها خواستار استقرار مجدد فرهنگ محلی و ملى یا بومی و حذف عناصر وارداتی‌اند و معمولاً رنگ و صبغه‌ی آئینی و منجی‌گرایانه (مسیحایی) دارند (مترجم).
50- ر. ک. به:
M. Éliade, Méphistophélès et l"Androgyne (paris, 1962(«pp, 155 sq. («Reneouvellment Cosmique eschatologie»)

منبع مقاله :
الیاده، میرچا.، (1392)، چشم‌اندازهای اسطوره، برگردان: جلال ستاری. تهران: انتشارات توس، چاپ سوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط