نقش و جايگاه توقيعات در عصر غيبت صغرى
در يك مورد، على بن يقطين ضمن دادن نامهاى، از وى خواست كه آن را به امام كاظمعليه السلام در مدينه برساند. (1) در موردى ديگر، على بن يقطين از دوتن به نامهاى »اسماعيل بن سلام« و »ابن حميد«، براى رساندن نامههاى شيعيان عراق به امام كاظمعليه السلام بَهره برد.(2) البته شيوه »ارتباط مكاتبهاى«، در موارد بسيارى به عنوان ابزارى مطمئن، براى ارتباط ائمهعليهم السلام با نمايندگانشان و بالعكس، پيش از عصر غيبت صغرى مورد بهره بردارى بود. نمونه يادشده درباره »على بن يقطين«، نامه »عبدالله بن جندب«، به امام رضاعليه السلام و پاسخآن حضرت(3) و... از اين مقوله است.(4) اين روش ارتباطى، در مواقعى كه ائمه هدىعليهم السلام در حبس يا تحت نظر بودند، بيشتر كارآيى داشت.
امام كاظمعليه السلام از زندان، با يكى از وكيلانش به نام »خالد بن نجيح« به طريق مكاتبه، تماس گرفته، او را از نزديكى تاريخ وفاتش مطّلع ساخت؛ هم چنين فرمود كه امور خود را جمع بندى كرده و ديگر از كسى چيزى قبول نكند.(5) در موردى ديگر، شخصى به نام »على بن سويد« به امام كاظمعليه السلام - كه در حبس بود - نامهاى نگاشته، مسائلى را پرسيد و حضرت نيز پاسخ آن را به طور مخفى، از حبس به وى ارسال فرمود.(6) البته حاصل بررسى تعداد مكاتبههاى امامانعليهم السلام، اين است كه مكاتبات امام هادى و امام عسكرىعليهما السلام - كه در پادگان نظامى، تحت نظارت و كنترل بودند - از تعداد بيشترى برخوردار است. در تأييد اين مطلب مىتوان به آمار نامهها و توقيعات ائمهعليهم السلام، در كتاب »معادن الحكمة فى مكاتيب الائمةعليهم السلام« اثر فرزند مرحوم فيض كاشانى )محمد بن محسن، معروف به علم الهدى( به ترتيب زير توجه نمود:
نامههاى امام علىعليه السلام، متعدد است؛ و جلد اول اين كتاب بدان اختصاص دارد. اين ناشى از وضعيت و شرايط خاصّ حضرت بود. اما نامههاى ديگر ائمهعليهم السلام، به ترتيب 21 19 5 15 9 18 2 3 8 7 و 22 است. بدين ترتيب تعداد نامههاى عسكريّينعليهما السلام در اين كتاب، 19 و 21 عدد است. البته موارد متعدد ديگرى نيز - غير از آنچه در اين كتاب آمده - در منابع مختلف به چشم مىخورد. گفتنى است تعداد نامههاى امام رضاعليه السلام (15 عدد( نيز ناشى از وضعيت خاص آن حضرت است كه به تبع انتقال به مرو و مسأله ولايتعهدى پيش آمد. تعداد نامههاى امام كاظمعليه السلام (9 عدد( نيز به علت محبوس بودن آن حضرت و شرايط سخت زندان است. البته با اين وجود، همان گونه كه اشاره شد، آن حضرت مكاتباتى از زندان، با برخى از اصحاب و وكيلانش داشته است.
علاوه بر كتاب ياد شده، منابع ديگرى نيز به نقل و معرفى توقيعات پرداختهاند؛ همچون: كمال الدين و تمام النعمة از شيخ صدوق؛ كتاب الغيبة از شيخ طوسى؛ الاحتجاج از طبرسى؛ كلمة الامام المهدىعليه السلام از شهيد سيد حسن شيرازى؛ الزامالناصب از على يزدى حائرى؛ توقيعات مقدسه از جعفر وجدانى؛ مجموعه سخنان و توقيعات و ادعيه حضرت بقية اللّه، از خادمى شيرازى؛ توقيعات خارج شده از سوى ناحيه مقدّسه از مولى محمدباقر مجلسى و »توقيع الامام العسكرىعليه السلام كه همراه با وصاياى پيامبرصلى الله عليه وآله به امام علىعليه السلام، به وسيله سيد حسن نياز طباطبايى منتشر شده است. گذشته از آن كه، منابع و جوامع روايى همچون بحارالانوار، وسائل الشيعه، وافى و مستدرك الوسائل نيز مشتمل بر توقيعات و مكاتيب امامان معصومعليهم السلام مىباشند.
بيشترين تعداد مكاتبهها و توقيعات، مربوط به عصر، غيبت صغرى است. دليل كثرت توقيعات و مكاتبهها در اين عصر، آن است كه به علّت غيبت امامعليه السلام، روش ذكر شده، بهترين روش ارتباط شيعيان با امامعليه السلام به واسطه وكيلان و سفيران آن جناب بود. عنوان رايجى كه درباره مكاتبههاى امام دوازدهمعليه السلام و همين طور، مواردى از مكاتبههاى امامان اخير شيعه، در منابع روايى به كار رفته است؛ عنوان »توقيع« و »توقيعات« است. با توجّه به اهميت مسأله توقيعات در عصر غيبت صغرى، و نقش مهم و اساسى نائبان چهارگانه و ديگر نمايندگان حضرت حجتعليه السلام در انتقال توقيعات از ساحت قدس امامعليه السلام به دست شيعيان، در اين نوشتار به بررسى ابعاد مختلف اين مقوله، خواهيم پرداخت.
تعريف لغوى و اصطلاحى واژه »توقيع«
1-امضا و مُهر وى در آن باشد؛
2-شخص كاتب به يك صاحب منصب، براى رسيدگى به كارش ارجاع داده باشد؛
3-عباراتى نظير »يُنظَر فى أمر هذا«، در آن باشد كه امروزه با جملاتى نظير »بررسى شود«، »پيگيرى شود«، »اقدام شود« و... بيان مىگردد؛
4- يا پاسخ مجمل و كوتاه يا تفصيلى به سؤال يا درخواست موجود در نامه داده شود. معمولاً موارد ياد شده، در ذيل، حاشيه، لابهلاى سطور و يا پشت نامهها نوشته مىشد.
مراجعه به منابع ادبى، مؤيد موارد ياد شده است. در موارد زير، توقيع به معناى »امضاى سلطان بر يك نامه« به كار رفته است. بنا به نقل لغت نامه دهخدا در تاريخ بيهقى چنين آمده است: »و »مواضعه« نويسم تا فردا بر رأى عالى عرضه كنند و آن را جوابها باشد به خطّ خداوند سلطان و به توقيع مؤكد گردد... و بونصر مشكان منشورش بنويسد و به توقيع آراسته گردد«. چنان كه در دو بيت زير نيز همين معنا، از لفظ توقيع، اراده شده است:
توقيع باد نامت بر نامه ظفر
تاريخ يادگارت بر روزگار تيغ (مسعود سعد)
هر كه از درگاه عزّت يافت توقيع قبول
پيش درگاهش كمربندد به خدمت روزگار سنايى
و در موارد متعددى، واژه توقيع به معنى آنچه سلطان و رئيس، بر سر نامه يا پشت آن، در جواب نويسنده نويسند، يا دهند؛ و يا جواب حكمتآميز حاكم يا پادشاه به پرسش يا جواب دادخواهى كسى، به كار رفته است؛ كه از اين جمله است »توقيعات انوشيروان«، كه كتابى است شامل 173 بند، از مرقوع و توقيع يا پرسش و پاسخ كه دستوران و مؤبدان در امور مهم كشورى و اجراى عدل بين مردم، از وى به امر خود او سؤال كردهاند و جواب داده است. فردوسى نيز اشاراتى به آن دارد:
چه بيمار زار است و ما چون پزشك
زدارو گريزان و ريزان سرشك
به توقيع پاسخ چنين داد باز
كه هستيم از لشكرى بى نياز
به توقيع گفت آنچه هستند خرد
زدست اسيران نبايد شمرد
چه آن نامه نزديك قيصر رسيد
نگه كرد و توقيع پرويز ديد«.(9)
و نقل شده كه كاتبى ضمن نامهاى به »صاحب بن عبّاد«، نوشت: »ان انساناً هلك و ترك يتيماً و اموالاً جليلة لاتصلح لليتيم«؛ و مقصود كاتب آن بود كه »صاحب بن عباد« را بر تصرّف اين اموال تحريك كند؛ ولى صاحب، در پاسخ چنين »توقيع« نمود: »الهالكُ رَحمهُ الله واليتيم اصلحه الله والمال اثمره الله والساعى لعنه الله«!(10)
چنان كه در مقدمه گذشت، استعمال واژه توقيع، غالباً مربوط به مكاتبات »ناحيه مقدسه« در عصر غيبت صغرى است؛ ولى پيش از آن نيز - به خصوص در عصر امام عسكرىعليه السلام - اين واژه درباره نامههاى امامانعليهم السلام استعمال شده است.(11) شيعيان معمولاً سؤالات فقهى، كلامى، دينى و يا مسائل و مشكلات شخصى را، در نامههايى نگاشته و به وكيلان و سفيران ائمهعليهم السلام تحويل مىدادند. آنان نيز گاه خود اين نامهها را به امامعليه السلام تحويل مىدادند. و گاهى مجموع چند نامه و چندين سؤال و درخواست را يك جا نگاشته، به محضر امامعليه السلام مىرساندند. امامعليه السلام نيز پاسخ را در ذيل، حاشيه، پشت و يا لابهلاى خطوط سؤال كتابت مىفرمود. از اين رو، اصطلاح »توقيع« درباره اين گونه مكتوبات ائمهعليهم السلام رايج شده است. البته اطلاق اين واژه، منحصر به مواردى نيست كه امامعليه السلام در پاسخ به سؤال يا درخواستى، چيزى بنگارد؛ بلكه چه بسا توقيعاتى - به خصوص از سوى ناحيه مقدسه - صادر شده و مسبوق به سؤال يا درخواستى نيز نبود؛ مثلاً امام دوازدهمعليه السلام به عنوان تعزيت رحلت سفير اوّل، توقيعى خطاب به فرزند وى )سفير دوّم( صادر فرمود كه مسبوق به سؤالى نيز نبود. همين طور، آخرين توقيعى كه خطاب به سفير چهارم صادر شد و ضمن آن، پايان دوره غيبت صغرى اعلام گرديد، از اين قبيل توقيعات است.(12)
چگونگى خطّ و كتابت نامهها و توقيعات
مؤيد ديگر آن كه، امام عسكرىعليه السلام، در پاسخ »احمدبن اسحاق اشعرى« - كه دستخطى از آن جناب طلب نمود تا بدان وسيله، معيارى براى تشخيص صحّت و اصالت نامههاى منسوب به حضرت داشته باشد - دست خطى نگاشت و به وى عطا فرمود. سپس قلم مبارك را پاك كرده و به »احمد بن اسحاق« داد؛ بدون آن كه وى نيّت باطنىاش مبنى بر طلب قلم را اظهار كرده باشد!(15) اين نقل، حكايت از آن دارد كه نامهها و توقيعات آن حضرت، معمولاً به خطّ شريف خود ايشان بوده است؛ چنان كه روايت »ابوالاديان« نيز نشانگر آن است كه امام عسكرىعليه السلام به هنگام رحلت، نامههاى زيادى مرقوم فرموده و به وسيله وى، به مدائن ارسال نمود.(16)
با توجه به آنچه در بعضى از منابع كهن، درباره امام دوازدهمعليه السلام مىخوانيم - كه خط نامهها و توقيعات ايشان، عيناً شبيه خط پدر گرامىشان بوده است -(17) مىتوان استنتاج كرد كه توقيعات »ناحيه مقدسه« نيز غالباً به خط شريف امامعليه السلام بوده است.(18) شباهت خطّ شريف امام دوازدهمعليه السلام به خط پدر گرامىشان، موجب آن مىشد كه تشكيكات مربوط به صحّت انتساب توقيعات به حضرت، كمتر به ذهن بيايد.(19) گرچه گاهى، وجود زمينههايى، موجب بروز چنين تشكيكاتى مىشد؛ به عنوان نمونه، مىتوان به جريان صدور توقيع ناحيه مقدسه در لعن »احمد بن هلال« وكيل امام عسكرىعليه السلام وصوفى معروف نزد شيعه، اشاره كرد. جايگاه وى موجب شده بود برخى از شيعيان، در اين باره تشكيك روا دارند؛ لذا مكتوب مفصّل ديگرى، در تأييد مكتوب اوّل صادر شد كه اين تعبير در آن وجود داشت: »فانه لا عذر لأحد من موالينا فى التشكيك فيما رَوى عنّا ثقاتُنا«.(20) پس شناخته بودن خطّ حضرت، شايد يكى از اسباب نفى معذوريت در تشكيك بوده است.
از ديگر زمينههاى تشكيك در صدور توقيعات ائمهعليهم السلام، اقدام خائنانه برخى از وكيلان ائمهعليهم السلام بود. اين افراد پس از مدتى وكالت، راه خيانت پيشه كرده و گاه به دروغ، توقيعى را به امامعليه السلام نسبت مىدادند! و يا خود را واسطه صدور توقيع امامعليه السلام معرفى مىكردند! براى مورد اوّل، مىتوان به توقيع دروغين »فارس بن حاتم« اشاره كرد كه مشتمل بر اعلام دريافت وجوه شرعى شيعيان منطقه »جبال« از سوى امام هادىعليه السلام بود. امامعليه السلام طى مكتوبى، به تكذيب اين امر پرداخت.(21) براى مورد دوّم نيز مىتوان به اقدام »شلمغانى« در انتساب توقيع صادر شده از سوى ناحيه مقدسه در جواب مسائل قمّىها، به خودش اشاره كرد! اين نيز طى مكتوبى، از سوى »ناحيهمقدّسه« تكذيب شد.(22)
طبق شواهدى كه گذشت، گرچه كتابت نامهها و توقيعات، غالباً به وسيله خود امامانعليهم السلام صورت مىگرفت؛ ولى شواهدى نيز نشانگر آن است كه اين امر، گاهى به وسيله پيشكاران، خادمان و سفيران ائمهعليهم السلام انجام مىگرفت. از شواهد دالّ بر اين مدّعا، روايت شيخ طوسى از »ابوغالب زرارى« است. وى نامهاى مشتمل بر درخواست دعا از ناحيه مقدسه، براى رفع مشكل خانوادگىاش، به واسطه »شلمغانى« به »حسين بن رَوْح« تحويل داد. او هنگامى كه از تأخير در پاسخ، به شلمغانى شكوه كرد؛ وى در جواب گفت: »غم مخور كه اين تأخير به نفع تو است؛ چرا كه اگر پاسخ زودتر داده شود، از ناحيه حسين بن روح است و اگر با تأخير همراه باشد، از ناحيه صاحبعليه السلام است«.(23)
چگونگى صدور و تحويل توقيعات
در عصر غيبت صغرى، مهمترين واسطه تحويل نامههاى شيعيان به امام عصرعليه السلام، سفيران ناحيه مقدسه بودند. البته در مواردى نيز نامههاى سؤال يا درخواست، به واسطه برخى از خادمان يا كسانى كه به خانه حضرت رفت و آمد مىكردند، به محضرش رسانده مىشد. به عنوان نمونه، »محمدبن يوسف شاشى«، نامهاى را به وسيله زنى كه به بيت امامعليه السلام رفت و آمد مىكرد؛ به نزد آن حضرت فرستاد و پاسخ گرفت كه بشارت به شفاى بيمارىاش بود.(26)
مدت زمان صدور توقيعات
خرق عادت در صدور توقيعات
در مواردى، برخى از وكيلان به امر امامعليه السلام، سؤالات را در كاغذى نوشته و زير سجّاده مىنهادند. پس از ساعتى، به ورقه سؤال مراجعه كرده، پاسخها را بر روى آن ثبت شده مىيافتند؛ نظير آنچه درباره »محمدبن فرج« رخ داد. وى وكيل الوكلاى امام هادىعليه السلام بود و امام به وى فرموده بود: كه براى اخذ پاسخ سؤالاتش، به طريق ياد شده عمل كند.(33)
رابطه توقيعات با اعجاز ناحيه مقدسه، گاه به نحو ديگرى بروز مىكرد. در يك مورد، »حسن بن على وجناء«، براى اثبات صدق دعوى سفارت »حسين بن روح«، به »محمدبن فضل موصلى« - كه منكر اين امر بود - پيشنهاد مىكند با قلم بى دوات، سؤالاتى را روى كاغذ نوشته و به »ابن روح« دهند تا پاسخ دهد. آنان اين كار را انجام مىدهند، و تا پس از نماز ظهر صبر مىكنند. پس از اين مدت جواب آماده مىشود؛ با كمال شگفتى جوابها را دقيقاً مطابق آن سؤالاتى كه در ذهن داشتند، مىيابند!(34) در موردى ديگر، »ابوغالب زرارى« براى عرضه مشكلش به پيشگاه »ناحيه مقدسه«، به خانه »ابن روح« مراجعه مىكند و به امر دستيارش، نامش را روى كاغذى مىنويسد. پس از بازگشت، توقيعى بر وى عرضه مىشود كه در آن، ضمن اشاره به مشكل او، بشارت به رفع آن آمده بود!(35)
نقش دستياران امام عصرعليه السلام در صدور توقيعات
در صورتى كه پاسخ به توقيعات، از سوى سفير انجام مىگرفت، معمولاً فاصله عرضه سؤال تا صدور جواب، كمتر از زمانى بود كه جواب از سوى ناحيه مقدسه باشد. روايت مربوط به »ابوغالب زرارى« صريح در اين معنا است.(37)
شواهدى، نشانگر آن است كه گاهى سفير يا دستيار او، مجموعه سؤالات و درخواستها را يك جا نوشته، به ناحيه مقدسه عرضه مىكرد و پاسخها نيز در همان برگه و گاه در لابهلاى سطرهاى سؤالات، نوشته مىشد. در روايت شيخ طوسى از »ابوغالب زرارى« آمده است كه در دوران مخفى شدن و استتار »حسين بن روح« - كه وى »شلمغانى« را براى تماس با شيعه به جاى خود نصب كرده بود - »ابوغالب« به همراه دوستش، به ملاقات »شلمغانى« رفته، از وى طلب كردند كه با »ناحيه مقدسه« مكاتبه و براى آنان طلب دعا كند. »شلمغانى« نيز در برگهاى اين درخواست را درج مىكند. پس از چند روز كه آن دو براى دريافت پاسخ، به نزد او مىروند؛ وى آن برگه را خارج مىكند؛ در حالى كه مسائل بسيارى در آن ثبت و در لابهلاى خطوط سؤال، پاسخها نوشته شده بود. از جمله آنها، پاسخ خواسته »زرارى« و دوستش بود. اين در حالى بود كه »زرارى«، از بيان دقيق خواستهاش اجتناب كرده بود؛ ولى در پاسخ ناحيه، اشاره به خواسته وى شده بود كه اصلاح بين وى و همسرش بود.(38) بنا به نقل نجاشى، توقيعات صادره براى »محمد بن عبدالله حميرى« نيز در لابهلاى سطرهاى سؤالات نگاشته شده بود.(39)
چگونگى دريافت توقيعات از امام عصر(عليه السلام)
بدين ترتيب، شيوه طبيعى آن است كه خود سفيران به طور سرّى و مخفيانه، با امامعليه السلام ملاقات و نامههاى حاوى سؤالات را بر حضرتش عرضه كرده باشند. برخى از محققان،(45) براى اين سخن، به دو مرجّح تمسّك كردهاند:
1-غالباً پاسخ سؤالات، با قدرى تأخير عرضه مىشد، كه نشان از حركتى طبيعى در عرضه سؤال بر امامعليه السلام و اخذ جواب دارد؛ و اگر در تمام موارد، صدور توقيعات همراه با اعجاز بود، تأخير حاصل نمىشد.
2-برخى شواهد، حاكى از آن است كه سفيران، بعضى مسائل عقيدتى و دينى را از خود امامعليه السلام شنيده و به ديگران عرضه مىكردند. به عنوان نمونه، مىتوان به سخن »حسين بن روح« به يكى از شيعيان اشاره كرد - كه درباره سخنان »ابن روح« و اين كه از جانب خود او است يا از جانب حضرت حجتعليه السلام، ترديد داشت - »ابن روح« در پاسخ فرمود: »اگر از آسمان سقوط كنم و پرندگان مرا بدرند و يا باد مرا به مكان دوردستى پرتاب كند، نزد من محبوبتر از آن است كه از جانب خود سخن گويم. اين كه گفتم، از اصل، و شنيده شده از حجّتعليه السلام است«.(46)
پاسخهاى شفاهى
»چگونگى تحويل توقيعات به وكلا و شيعيان«
بنابراين، مىتوان اين نقل را قرينه و شاهدى، دالّ بر وجود پيكها و وسايط در ايصال و تحويل توقيعات به ساير نواحى دوردست دانست؛ چنان كه روايت »ابوالاديان« - كه حاكى از ارسال وى به مدائن از سوى امام عسكرىعليه السلام براى تحويل نامههايى به شيعيان اين منطقه، در اواخر عمر شريف حضرت است - از ديگر مؤيدات اين سخن مىباشد.(52) البته در مواردى كه شيعيان يا وكيلان، مستقيماً سؤالات خود را در بغداد، بر سفير عرضه مىنمودند، توقيعات را مستقيماً از سفير و يا با يك واسطه، از دستيار او دريافت مىكردند. توقيعات، گاهى به طور خصوصى، صادر و خطاب به اشخاص معينى بود كه سؤال يا درخواستى عرضه مىكردند؛(53) و گاه شكل عمومى داشت، كه در اين موارد، سفير و دستياران وى موظف بودند آن را بر شيعيان نواحى مختلف عرضه كنند. در اين موارد بود كه توقيع به وسيله افراد مختلف استنساخ مىشد. البته در مورد اوّل نيز گاه از سوى افراد علاقهمند، استنساخ صورت مىگرفت؛ از نمونههاى توقيعات عمومى، مىتوان به توقيعات صادر شده در لعن و طرد برخى از وكيلان خائن و مدّعيان دروغين بابيّت )همچون »شلمغانى« و غير او( اشاره كرد.(54)
استمرار صدور توقيعات و انقطاع آن
در روايت مربوط به »قاسم بن علاء« نيز آمده كه: »توقيعات صاحب الزمانعليه السلام به طور مستمرّ به دست ابوجعفر محمدبن عثمان عمرى و پس از وى به دست ابوالقاسم حسين بن روح - قدس الله روحهما - براى وى صادر مىشد«.(57)
»اين نقلها حاكى از استمرار صدور توقيعات، در عصر سفير دوّم و سوّم است؛ در عين حال، »ابوسهل نوبختى« در كتاب التنبيه فى الامامة،(58) مدعى است كه پس از شهادت امام عسكرىعليه السلام، براى مدتى بيش از بيست سال، توقيعات حضرت مهدىعليه السلام براى شيعيان خارج مىشد و سپس انقطاعى در صدور اين توقيعات حاصل گرديد. بر اين اساس، برخى از محققان، دوره انقطاع در صدور توقيعات را بين 280 تا 290 ه . ق، و حتى تا پايان دوره سفارت سفير دوّم (305 ه . ق( برآورد كردهاند؛(59) ولى با توجّه به شواهدى كه ارائه شد، اين سخن قابل پذيرش نيست. كلام »ابوسهل نوبختى« نيز قابل حمل بر انقطاع موقّت توقيعات، به علت بروز شرايط حادّ و سخت براى شيعيان در عصر »معتضد عباسى« است كه اقتضا مىكرد شيعيان، كمتر با سفير مرتبط شوند و سفير نيز به جهت عرضه توقيعات، مجبور به ملاقات با شيعيان نباشد. روايت شيخ طوسى درباره شرايط عصر معتضد چنين است: »در زمان معتضد امر بر شيعيان، جدّاً دشوار و سخت بود و از شمشيرها خون مىچكيد! كمتر كسى نسبت به آنچه براى ابوجعفر عمرى حمل مىشد، اطلاع مىيافت! و به حامل اموال، تنها گفته مىشد: به فلان موضع برو و آنچه آوردهاى تحويل بده؛ بدون آن كه به وى رسيدى داده شود و يا بر چيزى اطلاع حاص كند«.(60)
پس از مدتى، صدور توقيعات ادامه يافت و در عصر سفير سوّم نيز توقيعات متعددى از جانب »ناحيه مقدّسه« براى شيعيان خارج شد. در عصر سفير چهارم - با توجّه به كوتاهى دوران سفارتش - توقيعات زيادى گزارش نشده است؛ ولى معروفترين توقيعها در اين عصر، آخرين آنها است كه اعلامگرِ پايان عصر »غيبتصغرى« بود.(61)
شايان ذكر است كه در عصر »غيبت كبرى« نيز توقيعاتى از سوى »ناحيه مقدسه«، خطاب به برخى از بزرگان شيعه، صادر شده كه به عنوان نمونه، مىتوان به توقيعات صادر شده براى شيخ مفيد اشاره كرد.(62) البته برخى از محققان، پيام صادر شده از سوى حضرت حجتعليه السلام براى آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى را نيز از مقوله »توقيعات ناحيه« مقدسه قلمداد كردهاند.(63)
مضامين نامهها و توقيعات امامان شيعه(عليهم السلام)
بررسى مضامين تعداد بسيارى از اين مكتوبات، اين معنا را ثابت مىكند كه امامان شيعهعليهم السلام در هر زمينه ممكنى، مورد مراجعه، مشورت و يارىطلبى از سوى شيعيان بودند؛ و اين، حتى شامل امور بسيار جزئى و شخصىِ زندگى؛ همچون خريد و فروش كنيز يا غلام يا دكّان و اقدام براى فرزند دار شدن و امثال آن مىشد. با بررسى محتوا و مضامين اين مكتوبات، مىتوان آنها را تحت بيست عنوانِ نسبتاً كلى گنجاند، كه ذيلاً بدان مىپردازيم و فهرستى از نمونههاى متعدد مربوط به هر عنوان را در پىنوشت ارائه خواهيم نمود. عناوين ياد شده عبارت است از:
اعلام تعيين و نصب وكيلان و توثيق و مدح برخى از آنان، و بيان شخصيت ايشان به شيعيان؛(64)
انجام دادن راهنمايىهاى لازم نسبت به وكيلان و كارگزاران ائمهعليهم السلام؛(65)
اعلام رسيد وجوه شرعى و اموال تحويل شده به وكيلان ائمهعليهم السلام، و يا طلب وجوه شرعى؛(67)
معرفى امام معصومعليه السلام به شيعيان؛(68)
دفاع از مظلوم، و بشارت رفع ظلم به شيعيان؛(69)
اعلام خيانت خائنان، غلوّ غاليان، انحراف منحرفان و ردّ بر آنان؛(70)
نامه يك امام به امام بعدى يا به برخى از خلفاى عباسى؛(71)
نهى از امور غير امنيتى و غير شرعى؛(72)
اعلام نفرين امامعليه السلام بر ضدّ مخالفان و افراد منحرف و فاسد؛(73)
حسابرسى و انتقاد از عملكرد برخى افراد؛(74)
پاسخ به درخواستهاى مختلف جزئى، همچون درخواست وجه يا كفن يا دست خط يا تقسيط وجوه شرعى؛(75)
پاسخ به استيذان شيعيان براى امور مختلف شخصى؛ همچون انجام حج، سفر، فرزند دار شدن، خريد و فروش و...؛(76)
پاسخ به طلب دعا از سوى شيعيان در زمينههاى مختلف؛(77)
اِخبار و پيشگويى از امور مخفى و مافى الضمير افراد، و حوادث جزئى يا كلى آينده؛(78)
اعلام وفات يا تاريخ وفات افراد؛(79)
اعلام نيازهاى شخصى و روزمره امامانعليهم السلام به خادمان؛(80)
پاسخ به بعضى از انتقادات بر ائمهعليهم السلام؛(81)
اعلام عفو و قبول عذر برخى شيعيان؛(82)
پيام تعزيت در رحلت سفير و نماينده امامعليه السلام يا افراد ديگر.(83)
پي نوشت :
1-رجال كشى، تصحيح حسن مصطفوى، مشهد، 1348 ش، ص 431، ح 807 و 808.
2-همان، ص 436، ح 821.
3-معادن الحكمة، محمدبن محسن فيض كاشانى، قم، انتشارات جامعه مدرسين، ج 2، صص 147-145، ح135 و ص172، ح141.
4-همچون نامه امام رضاعليه السلام به »محمدبن سنان« در پاسخ به نامه وى؛ همان، ج 2، ص 150، ح 136 از علل الشرايع، ص 279، ص طبع قم؛ و نامه امام جوادعليه السلام به »ابوعلى احمدبن حمّاد مروزى« در پاسخ به نامه مفصّل وى؛ همان، ج 2، ص 199، ح 152 و نامه امام جوادعليه السلام به على بن مهزيار اهوازى و مدح او؛ همان، ج 2، ص 200، ح 156، از كتاب الغيبة، شيخ طوسى، بيروت، دارالكتاب الاسلامى، 1412 ق، ص 211؛ و نامه امام هادىعليه السلام به »على بن بلال«؛ معادن الحكمة، ج 2، ص 235، ح 158 از توحيد صدوق، ص 459؛ و نامه امام هادىعليه السلام به »على بن عمرو قزوينى« درباره »فارس بن حاتم قزوينى«؛ همان، ج 2، ص 230، ح 162؛ و نامه امام هادىعليه السلام به »محمدبن فرج« و هشدار به وى به جهت خطر دستگيرى؛ همان، ج 2، ص 244، ح 170-168 از كافى، ج 1، ص 500؛ و نامه امام عسكرىعليه السلام به »اسحاق بن اسماعيل نيشابورى« و جمعى ديگر از وكيلان؛ معادن الحكمة، ج 2، ص 266، ح 191 از رجال كشى، ص 575، ح 1088؛ و نامههاى امام عسكرىعليه السلام به عثمان بن سعيد عمرى؛ مناقب آل ابى طالب، محمد بن شهر آشوب سروى مازندرانى، بيروت، دارالاضواء، 1405 ق، ج 4، صص 427 و 428.
5-الخرائج و الجرائح، ابوالحسن سعيد بن هبةالله، قطب الدين راوندى، به تحقيق مؤسسة الامام المهدىعليه السلام، قم، 1409 ق، ج 2، ص 715.
6-معادن الحكمة، ج 2، صص 140 - 137 از رجال كشى، ص 283 و روضه كافى، صص 126 - 124.
7-ر.ك. فرهنگ بزرگ جامع نوين، )ترجمه المنجد( ج 2، ص 2215.
8- ر.ك. تاج العروس، محمد مرتضى زبيدى، بيروت، دار مكتبة الحياة، بى تا، ج 5 ، ص 549 .
9-درباره موارد ياد شده ر.ك: لغت نامه دهخدا، واژه »توقيع«.
10- تاج العروس، ج 5، ص 549.
11- ر.ك: معادن الحكمة فى مكاتيب الائمهعليهم السلام، ج 2، ص 266، ح 191 از رجال كشى، ص 575، ح 1088؛ »حكى بعض الثقات بنيشابور انّه خرج لاسحاق بن اسماعيل من ابى محمدعليه السلام توقيع...«.
12-ر.ك. تاريخ الغيبة الصغرى، محمد صدر، بيروت، دارالمعارف، 1400 ق، ص 434؛ و دائرةالمعارف تشيّع، زير نظر حاج سيد جوادى، فانى و خرمشاهى، بنياد فرهنگى شط، تهران، 1369 ش، ج 5، ص 150-153.
13-رجال كشى، ص 513، ح 991.
14- كلمة الامام المهدىعليه السلام، شهيد سيد حسن شيرازى، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 1، ص 399.
15-الكافى، ابوجعفر محمدبن يعقوب كلينى، به تصحيح على اكبر غفارى، تهران، 1377 ش، ج 1، ص 513، ح 27.
16-كمال الدين و تمام النعمة، ابوجعفر محمدبن على بن بابويه قمى، به تصحيح على اكبر غفارى، قم انتشارات جامعه مدرسين، 1416 ق، ص 475، ح 25.
17- كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 216.
18-در اينباره، ر.ك: تاريخ الغيبة الصغرى، صص 432 - 430.
19- ر.ك. دائرةالمعارف تشيّع، ج 5، صص 153 - 150.
20- رجال كشى، ص 536، ح 1020.
21-همان، ص 525، ح 1007.
22-كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 228.
23-همان، ص185-.
24-رجال كشى، ص 436، ح 821.
25-مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 291.
26-الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 695، ح 9.
27- كتاب الغيبة، شيخ طوسى، صص 193 -192.
28-همان، ص 195.
29-همان، ص 184.
30-ر.ك. تاريخ الغيبة الصغرى، صص 437 -435.
31- كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص252.
32-كمال الدين و تمام النعمة، ص 522، ح 51؛ الاحتجاج، ابومنصور طبرسى، با تصحيح و تعليق سيد محمد باقر موسوى خرسان، مشهد، نشر مرتضى، 1403 ه ، ص 480.
33-كشف الغمه، على بن عيسى اربَلى، قم، نشر ادب الحوزه، 1364 ش، ج 3، ص 261.
34-كتاب الغيبة، شيخ طوسى، صص 193 - 192.
35- همان، ص 184؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 480 -479، ح 20.
36-كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 187.
37-ر.ك: همان، ص 185.
38-همان، 184.
39- نجاشى در رجال خود، در ذيل عنوان »محمد بن عبدالله حميرى« چنين آورده: »كان ثقة وجهاً كاتَبَ صاحبَ الامرعليه السلام و ساله مسائل فى ابواب الشريعة، قال لنا احمد بن الحسين: وقعت هذه المسائل الىّ فى اصلها والتوقيعات بين السطور...«؛ ر.ك. رجال نجاشى، قم، مكتبةالداورى، بىتا، ص 251.
40- ر.ك: تاريخ الغيبة الصغرى، ص 440.
41-كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 215.
42- همان، ص 219.
43-همان، ص 221.
44-همان، ص 187.
45 تاريخ الغيبة الصغرى، ص 443.
46- كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 199.
47-به عنوان نمونه، در جريان شفا يافتن »سرور اهوازى« به دعاى ناحيه مقدسه، آمده كه پس از درخواست پدر و عموى وى از »حسين بن روح« مبنى بر طلب دعا از حضرت حجتعليه السلام براى باز شدن زبان وى، »ابن روح« بدون تأمل گفت: »شما مأمور شدهايد كه به حائر )حسينى( برويد!«؛ و پس از رفتن به حائر، وى شفا مىيابد؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 188؛ و همچنين اعلام شفاهى نصب »حسين بن روح« به عنوان جانشين سفير، توسط »محمد بن عثمان عمرى« به گروهى از بزرگان شيعه؛ كمال الدين و تمام النعمة، 503، ح 33؛ همين طور ارسال شفاهى پيام حضرت حجتعليه السلام به شخصى به نام »عقيقى«؛ همان، ص 505، ح 36 از ديگر نمونهها هستند.
48-به عنوان نمونه، مىتوان به نقل صدوق از »عاصمى« درباره فردى اشاره كرد كه در مورد واسطهاى كه بتواند وجوه شرعى را از طريق او به حضرت حجتعليه السلام برساند در حيرت و ترديد بود، كه ناگاه صداى هاتفى را شنيد كه مىگفت: »آنچه همراه دارى را به حاجز تحويل ده«؛ ولى در مورد فردى ديگر به نام »ابومحمد سروى«، همين پاسخ به صورت مكتوب خارج شد: كمال الدين وتمام النعمة، ص 498، ح 23؛ و نمونه ديگر مربوط به »ابو رجاء مصرى« است كه پس از شهادت امام عسكرىعليه السلام در طلب جانشين حضرت از مصر خارج شد و پس از سه سال در منطقه »صرياء« در نزديكى مدينه، صداى هاتفى را )بدون آنكه شخصى را ببيند( شنيد كه به وى گفت: »اى نصر بن عبد ربّه! به اهل مصر بگو: آيا ايمان شما به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم پس از ديدن او بود؟!«؛ كنايه از اين كه غيبت مهدىعليه السلام نبايد مانع ايمانتان به وى باشد، چنانكه بدون ديدن رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به وى ايمان آوردهايد! و ابو رجاء گويد: نام پدرم را تا آن لحظه نمىدانستم! چرا كه پس از ولادتم، پدرم رحلت كرده و »نوفلى« مرا از محل ولادتم در مدائن )به مصر( برده بود؛ و پس از شنيدن اين ندا، به سمت مصر حركت كردم؛ همان، ص 491، ح 15.
49-به عنوان نمونه، در يك مورد، هنگامى كه »فضل همدانى« مكاتبهاى به خطّ يكى از فقيهان براى ناحيه مقدسه ارسال مىدارد، پاسخى براى آن صادر نمىشود! و پس از مدتى، معلوم مىشود كه آن فرد به مذهب قرامطه گرديده است؛ الارشاد، شيخ مفيد، بيروت، اعلمى، 1399 ه، ص 35