شاعر: یوسف رحیمی
بين نماز ، وقت دعا گريه میكني
با هر بهانه در همه جا گريه ميكني
در التهاب آه خودت آب ميشوي
ميسوزي و بدون صدا گريه ميكني
هر چند زهر قلب تو را پاره پاره كرد
اما به ياد كرب و بلا گريه ميكني
اصلاً خود تو كرب و بلاي مجسّمي
وقتي براي خون خدا گريه ميكني
آب خوش از گلوي تو پايين نميرود
با نالههاي وا عطشا گريه ميكني
با ياد روزهاي اسارت چه ميكشي؟
هر شب بدون چون و چرا گريه ميكني
با ياد زلف خوني سرهای ني سوار
هر صبح با نسيم صبا گريه ميكني
هم پاي نيزهها همه جا گريه كردهاي
هم با تمام مرثيهها گريه ميكني
ديگر بس است « چشم ترت درد ميكند! »
از بس كه غرق اشك عزا گريه ميكني