زبان‌های ترکی قدیم

تاریخ زبان‌های ترکی، ویژگی‌های گذشته‌ی اقوام ترک را - خصوصاً نقش استثنایی آنان و ابعاد تغییرات منطقه‌ای و فرهنگی و همچنین گسستگی مردم و تلاش آنان را برای برقراری ثبات - روشن می‌کند.
شنبه، 15 آبان 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
زبان‌های ترکی قدیم
 زبان‌های ترکی قدیم

 

نویسنده: دیوردی هازایی

 

1. نکات مقدماتی

تاریخ زبان‌های ترکی، ویژگی‌های گذشته‌ی اقوام ترک را - خصوصاً نقش استثنایی آنان و ابعاد تغییرات منطقه‌ای و فرهنگی و همچنین گسستگی مردم و تلاش آنان را برای برقراری ثبات - روشن می‌کند.
پراکندگی اقوام ترک و گسترش آنان و جنبش‌های داخلی‌شان، در کنار نبردهای گاه و بیگاه آنان با ملل متمدن غیربیابانگرد آن زمان، تدریج و طولانی بوده است. با توجه به تشکیل این زبان‌ها، این روند، پیامدهای عمیقی داشته است؛ از جهتی آنان را به سوی تحولات دائمی (گسترش یا کاهش) قلمرو زبانی سوق داده است، و از طرف دیگر باعث پراکنده شدن جمعیت در برخی نواحی معیّن گردیده است. این فرآیند، آشکارا محدوده‌ها را دگرگون کرده و دائماً در تحولات زبان‌های منفرد و تقسیمات گویشی آنها و ارتباطشان با زبان‌های دیگر نفوذ داشته است.
فتوحات اقوام ترک غالباً سبب شده است که زبان آنان به قوم مغلوب (مثلاً ایرانیان در آسیای مرکزی) یا حتی به فرمانروایان جدید (طبقات حاکم مغول در غرب) تحمیل شود. در هر دو صورت، این مختصه گاه کند و گاه تند در جهت فرآیند همگونی (1) عمل کرده است. ترک‌ها به ندرت ناچار می‌شدند که زبان اکثریت مردم (بلغار، مملوک، قپچاق و جز آنها) را بپذیرند. وانگهی زندگی در کنار اقوام دیگر، آنان را به نوعی هم زیستی فرهنگی - زبانی سوق داد تا اینکه سرانجام خود را دو یا چند زبانه (مثل ترکی / ایرانی، ارمنی، یونانی، روسی و غیره) نشان می‌دادند. این معیار زبانی اساس تأثیر دو جانبه‌ی زبانی را پی‌ریزی می‌کرد.
منابع موجود از دوران اولیه‌ی تاریخی ترک‌ها (گزارش‌های مختصری از دوره‌ی روم شرقی، چینیان، عرب‌ها و غیره) و شواهدی که آثار و نشانه‌های زبان‌شناختی در زبان‌های معاصر عرضه می‌کنند، دوره‌ای تاریخی و طولانی را در محدوده‌ی جغرافیایی وسیعی در بر می‌گیرد. ماهیت این شواهد، گویای تنوع بی‌نظیری است که منطقه به منطقه و دوره به دوره تغییر می‌کند و در تحلیل آنها دیدگاه‌های روش‌شناختی متفاوت لازم به نظر می‌رسد. در مجموع، شبکه‌ی عظیم شواهد زبانی در بسیاری عرصه‌ها ناقص است، حتی در مورد اقوامی مثل خَزَرها، پِچِنگ‌ها (2) و جز آنها که تاریخ مستندی دارند، اسناد منسجم زبان‌شناختی در اختیار نیست؛ بنابراین، فقط مدارک غیرمستقیم ما را به این باور می‌رساند که همه‌ی این زبان‌ها جزو خانواده‌ی زبان‌های ترکی‌اند.
علاوه بر این، موارد مشخصی هست که در آنها هیچ نشانه‌‌ای از ارتباط شواهد زبانی با گویشوران فرضی آن زبان وجود ندارد، چنانکه قَرلُق‌ها (خَلُخها) چنین وضعی دارند.

2. پیش از تاریخ

شواهد تطبیقی.

مطالعه‌ی تطبیقی زبان‌های ترکی، مغولی، منچو - تونگوزی شواهد گوناگونی درباره‌ی دوران ماقبل تاریخ آنها به دست می‌دهد. وجود وام‌واژه‌های مشترک در دوره‌ی اولیه، تماس نزدیک این گروه‌ها را با یکدیگر و ارتباط داشتن آنها را ثابت می‌کند. اطلاعات زبان‌شناختی به تعیین مناطق اصلی سکونت اقوام ترک و مهاجرت‌های بعدی آنان کمک می‌کند.
از میان تطابق‌های زبانی پذیرفته شده، که تعابیر گوناگونی از آنها شده است، دو نوع برای زبان‌های آلتایی پیش از تاریخ اهمیت خاصی دارند؛ اولی h-/ θ آغازی ترکی f-< آغازی مغولی f-/p< آغازی منچو - تونگوزی است که امکان بازسازی (* دومین تطابق که اساسی‌ترین منشأ اختلاف میان موافقان و مخالفان نظریه‌ی آلتایی است، رتاسیزم (5) [غلبه‌ی r بر اصوات مشابه، مثلاً l را r تلفظ کردن] و لامداسیزم (6) [غلبه‌ی l بر اصوات مشابه] است.
ت. تکین، از هواداران نظریه‌ی پیوند تکوینی میان زبان‌های آلتایی، این تطابق را رکن اصلی نظریه‌ی آلتایی خوانده و توضیح داده که انطباق z و š ترکی مشترک با r و l در زبان چوواش (7) به اثبات رسیده است، مثلاً توقوز (نُه) ترکی مشترک: تاخار / تاخّار در چوواش؛ تاش (سنگ) ترکی مشترک: چُول در چوواش (8) این تطابقِ صداها، رتاسیزم و لامداسیزم خوانده شد و هنوز هم با همین عنوان شناخته می‌شود، زیرا باور عمومی بر این بود که r و l چوواش به ترتیب از z و Š ترکی نشئت گرفته است. بعدها، وقتی کشف شد که Zو š ترکی، در زبان‌های مغولی و منچو - تونگوزی هم، با r و l چوواش و مغولی قدیم‌تر از z و Š ترکی است و Š شکل تحول یافته‌ی r و l است. در تأیید این نظریه که شاید بهتر باشد آن را زتاسیزم (9) [غلبه‌ی z اصوات مشابه] و سیگماتیزم (10) [غلبه‌ی š بر اصوات مشابه] بنامیم، (11) مخالفان نظریه‌ی آلتایی، واژه‌هایی را (که بازتاب‌دهنده‌ی این پدیده‌اند) وام واژه‌هایی که نتیجه‌ی ارتباطات بسیار کهن احتمالی بین زبان‌های اولیه (12) است، در نظر می‌گیرند.
بحث‌های بی‌پایان درباره‌ی این موضوع، باعث شده است که فقط در یک نکته توافق عمومی حاصل شود: هر دو گروه متفق‌اند که در بازسازی آوایی، منشأ آوایی که در اصل چنین فرض می‌شد: یا * r͐ /z r z< * ř یا* / l < * šǏ است، (13) به ترتیب باید r̭i به جای r̕ و ḽi به جای l̕ باشد. مرز همگویی‌های (14) [= معیار تشخیص زبان‌ها و لهجه‌ها] این توافق، زبان‌های قدیم و جدید را به دو گروه تقسیم می‌کند. این تقسیم‌بندی که در یکی از مراحل اولیه‌ی تحقیق به اثبات رسیده، به محققان فرصتی داده است تا واقعه‌ی مهمی را در تاریخ مردم ترک ردیابی کنند و بکوشند تا آن را با وقایع مشخص تاریخی پیوند دهند.

نخستین نشانه‌های زبانی.

آثار تاریخی چینی به اقوام چادرنشین - که همواره تهدیدی برای بخش‌های شمالی قلمرو چین بوده‌اند - توجه خاصی نشان داده است. با وجود این، شواهد زبانی این منابع بسیار اندک است و به این ترتیب شناخت زبان‌های این اقوام به دشواری انجام می‌شود. پژوهشی درباره‌ی یک دوبیتی هیونگ - نو (15) (قرن چهارم میلادی) و چند واژه‌ی توپا یا تاپقاج (16) (قرن چهارم - پنجم میلادی) که هر دو به خط چینی به نگارش درآمده‌اند مشکلات خاصی در بازسازی آوایی به وجود آورده است، زیرا آنها نشانه‌هایی از زبان‌های ترکی محسوب می‌شوند. (17) مخالفت‌هایی که با این تفاسیر شده، ثابت می‌کند که تحقیق موجود درباره‌ی این موضوع کافی نبوده است. (18)
دیدگاه‌های دیگر راجع به مسئله‌ی پیوندهای زبانی، مانند دیدگاه پلیو، (19) با در نظر گرفتن حکومت‌های چادرنشین سین - پی (20) (قرن چهارم میلادی) و ژوان - ژوان (21) (قرن‌های پنجم - ششم میلادی)، در حد نظریه باقی مانده است. (22)
چادرنشینان آسیایی که از دوران‌های اولیه به سوی مغرب کوچ کرده بودند و سرانجام در ناحیه‌ای در شمال قفقاز و دریای سیاه و در پانونیا (23) مستقر شدند، با تمدن‌های گوناگون همسایه (روم شرقی، حکومت‌های روم و فرانک‌ها) ارتباط نزدیک داشتند. هنوز منابع مربوط به این اقوام، در پژوهش‌ زبانی، صرفاً حاوی برخی اطلاعات گسیخته است. توضیح درباره‌ی این موضوعات (نام‌ها، عناوین و تک کلمه‌ها) (24) مشکلات بسیاری پیش می‌آورد و به نظر می‌رسد که عموماً اسامی و عناوین را در حد مدارک قطعی برای تعیین هویت زبانی نمی‌پذیرند.
با توجه به اطلاعات زبان‌شناختی موجود از قوم چادرنشین هون (25) که در قرن چهارم - پنجم میلادی ساکن پانونیا بودند، درباره‌ی این مسئله و تفاسیر و آرای بسیار متفاوتی ارائه شده است. محققانی مثل نمت (26) و پریستاک (27) (28) اطلاعات موجودِ زبان هون‌ها را دلیلی بر خاستگاه ترکی این قوم می‌دانند. از طرف دیگر، دورفر با بحث درباره‌ی اینکه اطلاعات موجود ناکافی و مبهم است، نظریات پیشین را قاطعانه رد می‌کند. (29)
درباره‌ی آوارها، قوم دیگر چادرنشین که آنها نیز در پانونیا سکونت داشتند (از قرن پنجم تا هشتم میلادی)، با توجه به اطلاعات زبان‌شناختی، بررسی‌های وسیعی انجام گرفته است. نمت عقیده دارد که در زبانِ آوارها وجود نشانه‌های زبانی ترکی را می‌توان ثابت کرد. یکی از بررسی‌های اخیر، کتیبه‌ای با خط رونی‌شکل (30) مکشوفه در مجارستان متعلق به حدود قرن دوم / هشتم را به آوارها منسوب می‌کند. (31) اگر این کشف بعدها اعتبار بیشتری بیابد، ممکن است پیشرفت مهمی در تعیین هویت زبانی اقوام چادرنشین این دوره‌ی تاریخی در این ناحیه باشد.
بررسی پیوندهای زبانیِ حکومت‌های چادرنشین که چند قومی و چند زبانی بوده‌اند و کوشش برای تبیین آثار زبان تأیید شده - که احتمالاً دلالت بر زبان طایفه‌ی حاکم دارد - درباره‌ی یک نکته به توافق عمومی رسیده است؛ اگرچه هیچ مدرک صریحی برای اثبات وجود زبان‌های ترکی در مناطق مذکور وجود ندارد، می‌توان به یقین گفت که در مهاجرت‌های اقوام چادرنشین در مقیاس وسیع، در منطقه‌ای بزرگ‌تر بین آسیای میانه و اروپای مرکزی وجود عناصر ترکی قطعی است. (32)

3. پیدایش

بنابر شواهد تاریخی اقوام ترک نخستین بار در قرن ششم میلادی ظهور یافتند. این اقوام در دو منطقه‌ی جغرافیایی آسیای میانه (منطقه‌ی رودخانه‌ی اورخون) و اروپای شرقی (منطقه‌ی پونتیک) (33) سکونت داشتند.
در اواسط قرن ششم میلادی، دولت بزرگ چادرنشینی در آسیای میانه ظهور کرد. طایفه‌ی حاکم، «تُرک» نام داشت و این نام بعدها به قلمرو بزرگی اطلاق شد که به سرعت گسترش یافت. از فرمانروایان این قوم اولین متون منسجم (کتیبه‌های سنگ مزار به گویشی از ترکی کهن) به جا مانده است که ویژگی‌های این زبان (- š- z ) را می‌نمایاند.
در اروپای شرقی، ترک‌ها در مثلث جغرافیایی گسترده‌تری (نواحی پونتیک، ولگا، بالکان) مستقر شدند که بلغارها نمونه‌ای از آنان‌اند. بلغارها یکی از اقوام اوغوری (34) اند که به یقین از قرن پنجم تا هفتم میلادی در منطقه‌ی پونتیک به سر می‌بردند و بعدها به دلیل تفکیک تاریخی در قرن اول / هفتم، به شمال شرق بالکان نزدیک رودخانه‌ی دانوب (پس از پایان قرن اول / هفتم) و در تاریخی نامعلوم به ولگا کوچ کردند. (35) زبان بلغارهای شمال شرق بالکان، بلغاری دانوب نامیده می‌شود. شواهد بر جا مانده از این زبان، شامل کلمات و القاب و اسامی و وام‌واژه‌ها در زبان اسلاونیک، (36) یعنی شکل قدیمی زبان بلغاری امروز (اسلاوی)، است. اقوامی که در نزدیکی بلغارها می‌زیستند، تحت نفوذ زبان آنان بودند و در نتیجه ترکی به سرعت اصالت خود را از دست داد. یکی از مهم‌ترین مدارک زبان‌شناختی درباره‌ این زبان، < فهرست شاهزادگان بلغاری > (37) است. زبان بلغاری ولگا در کتبیه‌های سنگ مزار که به خط عربی نوشته شده (قرن هشتم – نهم / چهاردهم – پانزدهم) باقی مانده است. این متون کوتاه اما منسجم، از مهم‌ترین آثار تاریخی زبان‌شناختی در بررسی گذشته‌ی این زبان محسوب می‌شوند.
وام واژه‌های ترکی در زبان مجارها (که نزدیک اوغوری‌ها می‌زیستند و در قرن ششم و نهم میلادی تدریجاً مهاجرت کردند) نشان‌دهنده‌ی پیوند منظم با دو گروه نخستین از مدارک زبان‌شناختی است.
به رغم این نکته که همه‌ی این آثار در مناطقی بسیار دور از یکدیگر به دست آمده‌اند و خصوصیات متفاوتی دارند و نماینده‌ی دوره‌های مختلف تاریخی‌اند، از نظر وجه مشخصه‌ی اصلی زبان – l- r در مقابل – š/ - z مشترک‌اند. این اصل، وحدت زبانی گروه‌های گوناگون بلغار را نشان می‌دهد. زبان مرده‌ی بلغارهای ولگا حلقه‌ی اتصال گویش‌های قدیم گونه‌ی (38) - r- l و زبان چوواش، تنها زبان ترکی معاصرِ دارای این شکل آوایی است.
قدیم‌ترین شواهد بدون ابهامی که به تاریخچه‌ی زبان‌های ترکی اشاره دارد، از دیدگاه آوایی حاکی از دو گونه متمایز زبان است که در دو ناحیه‌ی دور افتاده از قاره‌ی اوراسیا وجود داشته است. تقسیم زبان ترکی به دو گروه، دلیل آشکاری برای مهاجرت اولیه‌ی قبایل صاحب گویش – r- l غرب است. گفتنی است که در همان زمان (یعنی در دوره‌ای بسیار قدیمی) وجود گونه‌ی زبانی l/ – r- در شرق و، برعکس، گونه‌ی جانشین –š – z- در غرب هنوز ثابت نشده است. شاید اگر اطلاعات بیشتری از این دوره‌ی بسیار دور تاریخی به دست بیاید و منابع بسیار اندک فعلی تکمیل شود، این مسئله روشن گردد.
درباره‌ی ارتباط تقسیم‌بندی اولیه‌ی زبان ترکی با مهاجرت اقوام چادرنشینی که از طریق منابع تاریخی شناخته شده‌اند، تلاش فراوانی شده است. این دیدگاه عمومی که ظهور گونه‌ی r-/l-را در اروپای شرقی با مهاجرت تاریخی به آنجا و حضور قوم هون در همان منطقه وابسته می‌داند، فاقد شواهد مستدل و قانع کننده است و به همین دلیل تاکنون فقط در حد فرضیه باقی مانده است. با همه‌ی اینها شکی نیست که مهاجرت هون‌ها از شرق به غرب و مهاجرت اقوام مهم چادرنشین دیگر، تحول مهمی در پراکندگی جغرافیایی زبان‌ها در آن منطقه داشته است.
در این گفتار ما به این واقعیت توجه داریم که گونه‌ی زبانی r- / l - (39) ممکن است رابطه‌ی مهمی با منطقه‌ی سیبری داشته باشد، اگرچه آنجا عرصه‌ی اصلی مهاجرت هون‌ها نبوده است. (40)

شکل‌گیری تاریخی قلمروهای زبان

زبان‌های ترکی معاصر در سطح وسیعی از قاره‌ی اوراسیا گسترش یافته‌اند. بخش عظیمی از اوراسیا – که از شمال چین تا منطقه‌ی بالکان و از شمال شرقی سیبری تا خاورمیانه‌ی عربی امتداد دارد – اکثر زبان‌های بزرگ‌تر (اویغوری، ازبکی، قرقیزی، قزاقی، ترکمنی، ترکی آذری و ترکی ترکیه)، یعنی تقریباً یک مجموعه‌ی منسجم زبانی را در بر می‌گیرد، در صورتی که زبان‌های دیگری که عده‌ی بسیاری به آنها سخن می‌گویند (تاتاری و باشقیری و چوواش) و زبان‌های فرعی (41) (یاکوت، (42) آلتایی، خاکاس/ خکاس/ حاکاس، (43) تووینی، (44) کوموک/ (45) قوموق، نوگای/ (46) نوغای، قرائیم (47) و قره چای – بالکار) (48) تا حدی نسبت به هسته‌ی قلمرو زبانی، موقعیتی حاشیه‌ای و حتی مهجور دارند.
این شکل تاریخی گسترش جغرافیایی زبان‌های ترکی مستند به اسنادی است که در منابع قرن ششم میلادی وجود دارد، ولی نبود منابع کافی مانع از این است که پیشینه‌ی زبانی دقیق مهاجرت‌های پیش از این دوره شناخته شود. توسعه و تثبیت کنونی قلمرو عظیم زبان ترکی، حاصل مهاجرت‌ها و فتوحات قرن‌های ششم تا دوازدهم میلادی است، ازین‌رو فهرست‌های بازمانده از منابع قرن‌های ششم – هفتم / یازدهم – دوازدهم که نشان‌دهنده‌ی گستردگی زبان‌های ترکی است، اساساً با موقعیت فعلی تطبیق می‌کند. گروه‌های عمده‌ی زبانی، همان مناطق جغرافیایی را در اختیار دارند؛ گروه اویغور در جنوب شرقی، گروه غُز/اُغُز در جنوب غربی و گروه قپچاق در شمال غربی قلمرو زبان‌های ترکی‌اند. این نوع توزیع جغرافیایی در اوج حمله‌ی مغول (قرن هفتم/ سیزدهم) همچنان باقی ماند. حمله‌ی مغول از طرفی موجب مهاجرت‌های مهمی به خصوص در اوراسیای مرکزی را فراهم آورد. (49)
مهاجرت‌های دیرین یا نسبتاً اخیر بعضی اقوام ترک (چوواش، اویغورهای زرد، سالارها و یاکوت‌ها) یا توسعه‌ی زبان‌های دیگر (روسی در اروپای شرقی، سیبری و آسیای مرکزی) در نتیجه‌ی نقل و انتقال‌های قومی – سیاسی در اوراسیای مرکزی موجب شد که این مناطق از نظر جغرافیایی در حاشیه و از نظر زبانی نامنسجم و پراکنده باشند.
بعد از قرن هشتم / چهاردهم، درناحیه‌ی مرکزی فقط تعدادی از مهاجرت‌ها در شکل‌گیری حوزه‌های زبان مؤثر بود (مثلاً حرکت ترکمن‌ها به سوی مشرق، مهاجرت قپچاق – ازبک‌ها به طرف آسیای مرکزی، ساکن شدن دوباره‌ی قرقیزها و اقوام تَرَنچی، (50) مهاجرت تروهمن‌ها (51) یعنی ترکمن‌ها به شمال، گسترش مستعمرات عثمانی در غرب و جنوب، مهاجرت گاگاوزها (52) به سوی شمال و غیره).
برخی تحولات تاریخی قرن چهاردهم / بیستم (تبادل جمعیت، اخراج از کشور و غیره) در بعضی حوزه‌های زبان، منجر به پراکندگی مجدد ترک زبان‌ها شده است (ترکیه، یونان، کریمه، قفقاز و قبرس). مهاجرت انبوه کارگران ترک به اروپای غربی در دهه‌های اخیر حوزه‌ی نفوذ این زبان را بسط داده است.
امروزه در چین، مغولستان، کشورهای مشترک‌المنافع (مستقل یا خودمختار)، ایران، افغانستان، عراق، اردن، بعضی کشورهای حوزه‌ی بالکان، قبرس و برخی کشورهای اروپایی (به خصوص آلمان) افراد بسیاری به ترکی سخن می‌گویند.

5. زبان‌های نوشتاری و ادبی

مطالب مقدماتی.

پیدایش زبان‌های نوشتاری و ادبی ترکی به حوزه‌های گوناگون جغرافیایی – فرهنگی و به دوران‌هایی بستگی دارد که از نظر دورنمای زمانی روند پراکندگی اقوام ترک را از آسیای میانه به سمت مغرب به وضوح نشان می‌دهد. مراکز فرهنگی نواحی مختلف که در بعضی دوره‌ها هم زمان حضور و فعالیت داشتند، گاه با یکدیگر رابطه‌ی متقابل داشتند و فراسوی مرزهای سیاسی و زمینه‌های گویشی خود، در معرض تأثیرات قرار داشتند. این نکته در ساختار زبان‌هایی که به کار می‌رفت آشکار است. به طور کلی، خصلتِ «بازِ» این زبان‌های ادبی قابل مشاهده است؛ دلیل آن این است که در همان زمان، عوامل گویشی گوناگون به موازات یکدیگر بر هم اثر داشته و موجب توسعه‌ی زبان بوده‌اند.
ساختار نظام‌های نوشتاری که در این قرن‌ها معمول بود به یقین این گرایش را، حتی در الفباهای عربی و اویغوری که از آنها فراوان استفاده می‌شد، تقویت می‌کرد. به عبارت دیگر، دقیق نبودن این الفباها، مدلول‌هایی آوایی به دست می‌دهند که موجب تغییر‌پذیری درکِ گویشیِ زبان‌های ادبی می‌شوند. این نکته باعث شده است تا آن دسته از آثار نوشتاری که از حوزه‌های گویشی دیگر نشئت گرفته‌اند، بهتر تشخیص داده شوند و در نهایت موجب آشنایی متقابل زبان‌ها و گسترش آنها در ورای مرزهای گویشی متعارف شوند. در نتیجه‌ی آمیزش زبان‌ها، این شرایط منحصر به فرد تاریخی سبب ایجاد رابطه‌ی متقابل و محکمی بین این زبان‌ها شده است و عجیب نیست که در زبان ادبی معیّنی غالباً نوعی تداخل گویشی پیش آید.
پیدایش و توسعه‌ی زبان‌های ادبی گوناگون با مذهب جامعه پیوندی نزدیک داشت و این زمینه‌ی فرهنگی – تاریخی بر شکل‌گیری زبان تأثیر فراوانی گذاشت. پذیرفتن مذهب خاص نیز باعث پذیرش وام‌واژه‌ها می‌گردید و در نظام‌های نوشتاری نیز گزینه‌های جدیدی عرضه می‌شد. زبان‌های ادبی که بعد از قرن دوم / هشتم در مناطق وسیعی از اوراسیا به وجود آمد، با نیازهای اقوامی که قرن‌ها این زبان‌ها را به کار برده بودند، مطابقت داشت. ما در قلمرو زبان‌های ترکی شاهد توسعه‌ی معیارهای ادبی – زبانی هستیم که این معیارها تا قرن‌های سیزدهم و چهاردهم / نوزدهم و بیستم نیز ادامه داشت، بدین قرار: در جنوب شرقی، اویغوری – قره‌خانی – چَغَتایی / جغتایی؛ در شمال غربی، قپچاقی؛ در جنوب شرقی، اُغزی. با وجود تغییرات جغرافیایی مراکز سیاسی – فرهنگی در جنوب شرقی (آسیای میانه و مرکزی)، زبان‌های ادبی پدید آمده، تداوم زمانی را نشان می‌دهند که شاهدی بر ارتباط زبانی تنگاتنگ آنها، به خصوص در ساختار زبان، است. در شمال شرقی و مناطق وابسته به آن در نتیجه‌ی وقایع تاریخی، با توجه به منابع موجود، روند مشترکی در توسعه دیده نمی‌شود. زبان ادبی جنوب غربی در پیوند با مهم‌ترین قدرت سیاسی تاریخ ملل ترک (حکومت عثمانی) میانه‌روی و تداوم را بیان می‌کند. در ناحیه‌ی قفقاز- خزر (در حاشیه‌ی قلمرو عثمانی و ضمیمه شده در دیگر واحدهای سیاسی) بین زبان‌های ادبی از نظر سطح، جدایی افتاده است. حجم انبوه آثار زبانی، کتیبه‌ها و نسخه‌های خطی و اسناد زبان‌های ترکی، که از مناطق و دوره‌های تاریخی گوناگون به دست آمده‌اند، مشکلات خاصی دارند. بسیاری از متون فاقد تاریخ‌اند یا در نسخه‌های دوره‌های بعد ضبط شده‌اند، این امر تعیین سیر زمانی اجزای سازنده‌ی تاریخ زبانشان را مشکل کرده است.
زبان‌های ترکی در طول تاریخ با شیوه‌های مختلف نگارش پیوند خورده‌اند. نخستین الفبای ترکی، خط رونی (53) (با ریشه‌ی آرامی، سامی) خصوصیت نیمه‌هجایی داشت. آثار به جا مانده‌ی تاریخی حاکی از آن است که مناطق تحت نفوذ ترک‌ها از آسیای میانه تا شرق اروپا گسترش داشته و احتمالاً زبان‌های غیر ترکی را نیز شامل می‌شده است. الفبای سغدی، استرانجلو، (54) مانوی، براهمی، و سُریانی منحصر به آسیای میانه بوده و خط اویغوری که ریشه در تندنویسی در سغد داشته و عمدتاً در آسیای میانه به کار می‌رفته، اما در آسیای مرکزی نیز شناخته شده بوده است. اسناد مختصری که به خط اویغوری در آسیای غربی (آناطولی) پیدا شده نشان می‌دهد که این خط کاربرد وسیعی نداشته است. از قرن اول / هفتم در تمام مناطق اصلی ترک زبان، خط عربی به کار می‌رفت (اولین مدارک تأیید کننده متعلق به قرن پنجم / یازدهم است). به علاوه، الفبای یونانی و ارمنی در حوزه‌ی غربی زبان‌های ترکی کاربرد داشت. متونی نیز به نوشته‌ی بیگانگان و اغلب به منظور تبلیغ مذهبی و به الفباهای لاتینی و سیریلی و گرجی (قرن هشتم تا سیزدهم / چهاردهم تا نوزدهم) در همان نواحی پیدا شده است. همه‌ی این نظام‌های نوشتاری، برای ارزشیابی زبانی، به شیوه‌های معیّنی نیاز دارند. در دهه‌ی 1300 ش/ 1920 بر اساس سیاست نظارت دولت بر زبان، الفبای لاتینی و سیریلی، الفبای حاکم بر زبان‌های ترکی شد و خط عربی کنار رفت. تحولات عظیم سیاسی جهان ترک در دهه‌ی 1370 ش/ 1990، از نخستین اقدامات برای اصلاح ساختار موجود خبر داده است (محتوای آن هنوز نامعلوم است).
اقوام ترک، که در اصل شَمَنی مذهب و پیرو آیین تَنری (55) بودند، بعدها به آیین‌های مانوی، بودایی، تائویی، دین یهود، اسلام و مسیحیت گرویدند. زمینه‌ی مذهبی – فرهنگی هر دسته از متون مکتوب این اقوام، نیازمند تشخیص چارچوب و شیوه‌ی خاص تحقیق زبان‌شناختی آن گروه است.

حوضه‌ی رودهای اورخون و تالاس و ینی‌سئی.

کتیبه‌های بازمانده از این نواحی، که به سده‌های اول تا چهارم / هفتم – دهم تعلق دارند، با پیشینه‌های جغرافیایی- سیاسی گوناگون، کهن‌ترین اسناد زبان ترکی‌اند. بعضی از آنها، به ویژه کتیبه‌های طولانی و منسجم اورخون، امکان تجزیه و تحلیل در جزئیات ساختاری این زبان را فراهم می‌کنند. این متون اغلب به خطی مشهور به «رونی» نوشته شده‌اند (بعضی از پژوهشگران اصطلاح «رونی‌شکل» را ترجیح می‌دهند) و اگرچه مجموعاً ساختار هماهنگی دارند، میان آنها تفاوت‌های جزئی وجود دارد. تاکنون کوشش‌های فراوانی برای توضیح و تبیین عوامل شکل‌گیری و تکوین این زبان انجام شده‌اند.

حوضه‌ی رود تاریم (56) (تورفان) (57) و منطقه‌ی کانسو (58) (دون هوانگ). (59)

اویغورها در اثر فشار قرقیزها، محل سکونت نخستین خود را در شمال ترک گفتند (قرن سوم / نهم) و به شمال چین (استان فعلی کانسو) و حوضه‌ی تاریم نقل مکان کردند و در هر دو منطقه بخش‌های خود مختار سیاسی به وجود آوردند و با تلفیق مذاهب گوناگون، فرهنگ خود را خلق کردند. نسخه‌های خطی فراوان و نوشته‌هایی روی چوب، غالباً متون مذهبی، باقی مانده که برای بررسی زبان کهن ترکی پشتوانه‌ی محکمی است. حمله‌ی مغول، به شکوفایی فرهنگ اویغوری پایان داد، اما زبان ادبی کمابیش تا حدود قرن دوازدهم / هجدهم به کار می‌رفت. زبان متون اویغوری در واقع تداوم منطقی زبان پیشین، که در کتیبه‌ها به کار می‌رفت، محسوب می‌شود. با وجود وحدت نسبی و ساختار ثابت این زبان، برخی موارد نشان می‌دهد که در طی قرون، بعضی مختصات آن نیز دستخوش تغییر تدریجی و پی در پی شده است.
پژوهشگران مدت‌هاست بر این عقیده‌اند که در میان آثار به جا مانده از این زبان، متون مانوی قدیم‌ترین بخش آن است و اسناد حقوقی قضایی و متن‌های روی چوب (گاه با مضامین بودایی) جدیدتر و متعلق به دوره‌ی مغول‌هاست. تحقیقات اخیر – که مجموعه‌ای از مشخصات زبان‌شناختی درونی و بیرونی را تلفیق کرده است – ترتیب زمانی دقیقی از این بازمانده‌ها ارائه می‌دهد.

منطقه کاشغر.

پادشاهی ایلک خانیان (در ادبیات ترک‌‌ شناسی: قراخانیان، قرن‌های سوم تا ششم) را طوایفی بنیان گذاشتند که سابقاً در قلمرو ترکان غربی می‌زیستند و بعدها به کاشغر کوچ کردند. با گرایش این سلسله به اسلام (قرن چهارم) شرایط جدیدی برای تحول بعدی زبان‌های ترکی فراهم شد. زبان ادبی که در قرن بعد به وجود آمد، دنباله‌رو سنّت زبان اویغوری بود، اما شرایط مذهبی – فرهنگی جدیدی را تجربه کرد. و اولین آثار ادبی (قوتاد غوبیلیگ) [اثر یوسف خاص حاجب] دیوان لغات الترک اثر لغات الترک [محمود] کاشغری به خط عربی نوشته شده بود. دیوان شامل مجموعه‌ی لغات گسترده‌ای است و متونی (مَثَل و نمونه‌ی شعر محلی) را نیز در بر می‌گیرد که شرح مبسوطی از زبان‌های ترکی قرن پنجم ارائه می‌دهند. به همین دلیل، این کتاب منبع پر ارزشی برای تحقیقات زبان‌شناسی است.
عَتَبة‌الحقایق (اثر احمد یوکنکی، (60) قرن پنجم یا ششم) اثری آموزنده به همین زبان ادبی است که کاشغری یا خاکانی (61) خوانده می‌شود. ساختار آن نشان دهنده‌ی ارتباط منظم و پیوسته‌اش با زبان ادبی ترکی سابق است که در آسیای میانه به وجود آمد و روند تحول زبانی را آشکار می‌سازد. (62)

منطقه‌ی خوارزم.

خوارزم به مثابه مرکز تلاقی گروه‌های گوناگون ترک (اویغور، غز، قپچاق) در طول تاریخ، منطقه‌ای بسیار حساس و حیاتی در تاریخ ملل ترک بوده است. زبان ادبی برخاسته از این ناحیه (قرن هشتم / چهاردهم) آمیختگی این زبان‌ها را با هم و تأثیر آنها را بر یکدیگر منعکس می‌کند. زبان ادبی خوارزم، که در دشت قپچاق در سرزمین‌های اردوی زرّین نیز به کار می‌رفت، با در نظر گرفتن ساختار آن، تداوم آشکار زبان ادبی دوره‌ی پیشین آن منطقه بود.

منطقه‌ی مراکز فرهنگی دوره‌ی تیموری.

زبان چغتایی (63) در قلمرو تیموری ظهور کرد و در مراکز فرهنگی آن (بخارا و سمرقند) بارور شد. این زبان که به مرتبه‌ی والایی از توسعه رسید، زبان ادبی آسیای مرکزی مسلمان بود که در طول قرن‌ها در منطقه‌ی جغرافیایی وسیعی، از آسیای میانه تا ناحیه‌ی ولگا و کریمه، به کار می‌رفت. این زبان پیچیده‌ی ادبی، نیاز اقوام قپچاق و غز را نیز برآورده می‌کرد. امیر علیشیر نوائی، برجسته‌ترین چهره‌ی ادبیات چغتایی (اگر او را بنیانگذار این زبان ندانیم)، در قانونمند ساختن و تقویت اجزای ترکی آن نقش مهمی داشت، اگر چه این زبان تا حدی از دیگر زبان‌های ادبی ترکی تأثیر پذیرفته است.
اکمان، (64) (65) که بر پیوند منسجم این زبان با زبان‌های پیشین داشت، مراحل تاریخی آن را این گونه تقسیم کرده است: (1) مرحله‌ی پیش از کلاسیک (از آغاز قرن نهم تا تألیف نخستین دیوان نوائی در 869)؛ (2) دوره‌ی کلاسیک (869- 1009) که نمایندگان آن حسین بایقرا، نوائی، بابُر، بایرام‌خان و برخی دیگرند؛ (3) دوره‌ی پس از کلاسیک (1009-1339/1600-1921)، که مشخصه‌ی این دوره تقلید دقیق از نوائی و از سوی دیگر، نفوذ عناصر ازبکی در زبان است.

اروپای شرقی و مناطق نفوذ آن.

نخستین آثار تاریخی متعلق به زبان این ناحیه، در کودکس کومانیکوس (66) در فاصله‌ی قرن‌های هشتم و نهم / چهاردهم و پانزدهم به دست آمده که چکیده‌ای از نمونه‌های آن زبان است (بعضی از آنها ترجمه‌ی متون مذهبی است)، همراه با مثال‌های دستوری و واژه‌نامه‌هایی که برای مبلّغان مذهبی تألیف شده است. در حاشیه‌ی متون، این زبان کومانیکوم (67) یا کومانیکه (68) خوانده شده، اما در خود متن عنوان «تاتارچه» (69) (تاتاری) و «تاتار تیل» (70) (زبان تاتاری) ذکر شده است. این اصطلاحات گویش‌های ناحیه‌ی قپچاق را معرفی می‌‎کنند. متون کریمه‌ی به رغم نفوذ عثمانی، تأثیر قپچاق را نیز نشان می‌دهد و چگونگی تشکیل زبان مختلطی را که مشخصه‌ی جمعیت محلی است بیان می‌کند. منابع آن غالباً اسناد رسمی خاناتِ جانشین اردوی زرّین است. این حلقه‌ی ارتباط، پیدایش زبان ادبی تاتار را نیز بیان می‌کند.
ارمنیان جنوب غربی اوکراین (که اصل و نسب آنان به مردم کریمه می‌رسد) در خلال فعالیت‌های تجاری، با ترک‌های قپچاق ارتباط دائمی داشتند؛ در نتیجه، این زبان ویژه را به عنوان زبان اداری و مذهبی خود پذیرفتند. مدارک فراوانی (اسناد رسمی، راهنمای زبان، متون مذهبی و غیره) از قرن دهم یازدهم / شانزدهم- هفدهم به جا مانده است که این موضوع را اثبات می‌کند و گویش خاصی از زبان‌های قپچاقی را نشان می‌دهد.
از قرن هفتم تا دهم / سیزدهم- شانزدهم، در مصر و شام که ممالیک بر آن فرمان می‌راندند، شاهد ظهور زبانی ادبی هستیم که از نظر ساختار، شبیه زبان ادبی خوارزم است و اصل اغزی – قپچاقی طبقه‌ی حاکم را نشان می‌دهد. این حکّام (مملوکان)، در واقع، بردگانی بودند که سلاطین ایوبی و امیران پونتیک و شمال دریای خزر آنها را خریده بودند. مدارک زبانی این دوره به دو گروه تقسیم می‌شود: (الف) مملوکی – قپچاقیِ اصل (از نظر ساختاری بسیار شبیه به زبان ادبی خوارزم)؛ (ب) گویش مختلط اغزی – قپچاقی با دو زیر گروه: گویشی که عناصر قپچاقی آن غالب بود، و گویشی که عناصر ترکی عثمانی آن غلبه داشت.
از طرف دیگر، فعالیت ادبی دوره‌ی مملوک پیوند نزدیک آن را با مناطق ترک‌نشین دیگر، عمدتاً خوارزم و استانبول، نشان می‌دهد (مدارک زبانی نیز آن را تأیید می‌کند). ارتباط روزمره بین طبقه‌ی حاکم و جمعیت عرب زیر سلطه‌ی آنان، تألیف کتاب‌های لغت و دستور زبان را ایجاب می‌کرد. این کتاب‌ها از الگوهای زبانی عربی استفاده می‌کردند و در نتیجه، نماینده‌ی مختصات مختلط زبانی بودند که در ناحیه‌ی مملوک – قپچاق به کار می‌رفت.

آسیای غربی (1): آناطولی.

اگر چه در پایان قرن پنجم / یازدهم، آناطولی به تصرف سلجوقیان – که اصل آنان غز بود – در آمد، اما نخستین مدارک دلالت کننده بر این زبان به اواخر قرن هفتم / سیزدهم تعلق دارد. این نخستین مدارک، نفوذ عمیق سنّت زبان ترکی شرقی (خط و دستور زبان آن) را نشان می‌دهد، که به تدریج با معیار شدن اصول زبان ادبی، این نفوذ محو می‌گردد. دوره‌ی اول فعالیت‌های ادبی در مراکز گوناگون سیاسی – فرهنگی آناطولی پس از انحطاط حکومت سلجوقیان روم ایجاد شد. به دلیل غنای شواهد موجود، این زبان با زبان‌های ترکی دیگر قابل مقایسه نیست. به سبب تأثیرات شدید زبان‌های عربی و فارسی، تجزیه و تحلیل دقیقی لازم است تا بتوان هسته‌ی ترکی این زبان را تشخیص داد. امروزه، این دوره‌ی زبان را آناطولی کهن می‌نامند که پیش از این، عثمانی کهن نامیده می‌شد؛ اصطلاح اخیر اعتبار تاریخی ندارد. مرکزیت یافتن حکومت عثمانی اوضاع جدیدی برای رشد زبان ادبی ایجاد کرد. زبان نوشتاری به شدت از عربی و فارسی متأثر بود و به همین دلیل شکاف عمیقی بین زبان گفتاری مردم و زبان نوشتاری پدید آمد. در قرن چهاردهم / بیستم، نهضت اصلاح زبان در ترکیه، وظیفه‌ی رفع این مشکل را به عهده داشت.
در حوزه‌ی آواشناسی تاریخی، بخش عظیمی از اسناد به زبان‌های غیرعربی (لاتینی، یونانی، ارمنی، گرجی، سیریلی، عبری و سریانی) نوشته شده که شامل دستور زبان و لغت‌نامه است (و غالبا اروپاییان آنها را نوشته‌اند). این آثار، منابع پر ارزشی برای این تحقیقات به شمار می‌روند. کوشش‌های نخستین برای دوره‌بندی زبان‌ها ثابت کرده که یافتن راه حل نهایی نیازمند بررسی منظم و منطبق با آمار متکی به تحقیقات زبانی است.
یک بررسی ادبی، که تاریخ زبان را نیز در بر دارد، در کتاب هازایی آمده است.

آسیای غربی (2): منطقه‌ی قفقاز جنوبی.

فعالیت‌های گسترده‌ی ادبی در آذربایجان صدها سال جریان داشته است. با این همه، زبان ادبی قادر نبود که در برابر نفوذ فرهنگ فارسی از سویی و ترکی عثمانی از سوی دیگر، به طور مستقل رشد کند. اصلاح و نوسازی زبان [ترکی] آذری که کاملاً مربوط به گویش مردم، و زبان گفتاری بود، در نیمه‌ی قرن سیزدهم/ نوزدهم در قفقاز جنوبی آغاز شد. در اوایل قرن چهاردهم / بیستم، این زبان به شدت تحت تأثیر ترکی عثمانی قرار گرفت. (71) با وجود اینکه گویش محلی در بعضی آثار خاص ادبی نشانه‌هایی باقی گذاشته بود، تحول آن در سایه‌ی معیارهای عثمانی که حاکم بر زبان نوشتاری بود، پنهان بود. بنابراین، از لا به لای متون این زبان، دشوار می‌توان به تفکیک تاریخی گویش محلی و پیدایش آن در زبان ادبی، احتمالاً در طول دوره‌ی صفوی (قرن دهم – دوازدهم)، پرداخت. (72)

آسیای غربی (3) منطقه‌ی شرق دریاچه‌ی خزر.

محققان عموماً عقیده دارند که ترکمن‌ها در دوره‌ی نخستینِ («خوارزمی») ادبیاتِ ترکیِ آسیایِ مرکزیِ مسلمان سهم عمده‌ای داشته‌اند، اما بعد، تحت تأثیر زبان چغتایی قرار گرفته‌اند. (73) شاعرانی که در سده‌های دوازدهم و سیزدهم / هجدهم و نوزدهم می‌زیستند اساساً از این زبان استفاده می‌کردند (74) و آثار این گویش محلی را در نسخه‌های خطی برگزیده‌ی تألیفات آنها می‌توان تأیید کرد. پیدایش زبان ادبی جدید ترکمنی، از دوره‌ی حکومت شوروی فراتر نمی‌رود. (75)

پیدایش زبان‌های مکتوب (76) معاصر.

در نیمه‌ی دوم قرن سیزدهم / نوزدهم، دو زبان عمده رواج داشته است: چغتایی (گونه‌ی پَساکلاسیک) (77) در شرق، و عثمانی در غرب؛ اقوام ترک هر دو را به کار می‌بردند. ترک‌های آسیای مرکزی، قفقاز شمالی و ناحیه‌ی ولگا از چغتایی استفاده می‌کردند که از نظر تاریخی، به ناحیه‌ی زبانی اویغور – قپچاق تعلق دارد و شامل انواعی است که تحت تأثیر شدید گویش‌های محلی قرار دارند. زبان عثمانی ورای مرزهای امپراتوری، عمدتاً در کریمه و آذربایجان (که منطقه اُغُز غربی خوانده می‌شد) گسترش یافت.
اوضاع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی این دوره موقعیت اجتماعی – فرهنگی کاملاً جدیدی به وجود آورد که هم به یکپارچگی گرایش داشت هم به جدایی و استقلال. زبان به مثابه یکی از مهم‌ترین عوامل تعیین هویت فردی و در عین حال ابزار مهمی برای توسعه‌ی اقتصادی – فرهنگی و نوگرایی در گرایشی که در حیات سیاسی اجتماعی قلمرو عثمانی به وجود آمده بود، شرکت داشت. از سوی دیگر، ترک‌های مناطق شرق درگیری‌های مشابهی با اوضاع کاملاً متفاوت داشتند. انزوای جغرافیایی و پراکندگی آنها و فقدان مرکزیت سیاسی در آنجا، در شرایطی که حکومت عثمانی قدرتی متمرکز و استوار بود، به شدت با شرایط غرب تضاد داشت.
پس از فتوحات روسیه و اتحاد آسیای مرکزی، دو گرایش متضاد به چشم می‌خورد: گرایش ملی، گرایش منطقه‌ای. گرایش ملی که با نام گاسپرالی پیوند دارد، در کریمه پدید آمد. گاسپرالی نظریه‌ی وحدت زبان (دیلده بیرلیک) (78) را ارائه داد و فعالانه تلاش کرد که برای تمام اقوام ترک، زبان مشترک جدیدی ایجاد کند. گرایش دوم به شدت بر آن بود تا بر اساس گویش‌های محلی، زبانی ادبی ایجاد شود. گرایش اخیر با اهداف جاه‌طلبانه‌ی روسیه منطبق بود که شعار «تفرقه بینداز و حکومت کن» را پیش گرفته بود و گرایش‌های تجزیه‌طلبانه را تشویق می‌کرد. ظهور سریع زبان‌های نوشتاری منطقه‌ای تاتار و باشقیرستان (بر اساس سنّت قپچاقی)، ازبکی و اویغوری جدید (بر اساس چغتایی قدیم، اما همگون با عناصر قپچاق) و آذربایجانی (بر اساس [ترکی] آذری ولی با سنّت مشترک اُغزی) نتیجه‌ی آن گرایش‌ها بود.
نتایج این تحول زبانی، در قرن چهاردهم / بیستم، با پدید آمدن اتحاد جماهیر شوروی و ترکیه، آشکار شد. این ترکیب جدید سیاسی ملزم به تقویت و حتی تحکیم زبان‌های مجزای اقوام ترک بود. ایجاد زبان‌های ادبی جدید، سیاست «روس و شوروی سازی» (79) مسکو، تغییر الفبای ترکی در این دو کشور و در نهایت اصلاح زبان در ترکیه، روندی را که از اوایل قرن چهاردهم / اواخر قرن نوزدهم آغاز شده بود تکمیل کرد.
تحولات عظیم سیاسی در کشورها و اقوام ترک که از فروپاشی اتحاد شوروی پدید آمد، در زبان بی‌تأثیر نبود. هم اکنون، در جمهوری‌های تازه استقلال یافته‌ی ترک، گزینش‌هایی گاه کهنه و گاه نو در زمینه‌ی تدوین خط مشی زبانی مشاهده می‌شود؛ مثلاً، برای تغییر الفبای سیریلی به لاتین، گام‌های اولیه برداشته شده است. این گام‌ها گرایش به اصلاح زبان را نشان می‌دهند، و نتایج نهایی را در آینده خواهیم دید.

6. الفباهایی که در طول تاریخ به کار رفته است.

قدیم‌ترین خط اقوام ترک، به الفبای رونی شهرت دارد که عمدتاً در سنگ‌نوشته‌های کشف شده در ینی‌سئی، تالاس و اورخون به کار رفته است. این نام شباهت‌هایی با نوشته‌های نروژی کهن (80) را به یاد می‌آورد، اما اصطلاح «رونی‌شکل» دقیق‌تر و مناسب‌تر است. عموماً عقیده بر این است که ترک‌ها از طریق مسیحیان نَسطوریِ سغدی‌زبان با این خط آشنا شده‌اند. (81) کتیبه‌های اورخون (قرن دوم / هشتم) نسبت به نواحی دیگر، متعارف‌ترند. همچنین این خط در نسخه‌های بسیاری شناخته شده است.
در آسیای میانه، که محل تلاقی فرهنگ‌ها و مذاهب گوناگون در دوران اولیه‌ی تاریخ ترک‌هاست، اقوام ترک با الفباهای گوناگون آشنا شدند. ریشه‌ی خط مانوی، که مدارک با ارزشی از آن موجود است، به استرانجلوی سریانی می‌رسد و فقط شکلی اصلاح شده از آن است. (82) یکی از اَشکال خط سغدی، که ریشه‌ی آن گونه‌ای از خط آرامی بوده، خود مبنای توسعه‌ی خط اویغوری است که در حوضه‌ی تاریم و دون – هوانگ دیده می‌شود. خط سریانی در متون مسیحیان نسطوری نیز به کار رفته است. خط براهمی که مبلّغان مذهب بودایی آن را در آسیای میانه رواج دادند، در متون ترکی نیز به کار رفته، تمام مصوت‌های این متون به دقت ترجمه شده که برای تاریخ آواشناسی حائز اهمیت فراوان است. در بعضی متون خاص، کاربرد تبتی هم دیده می‌شود.
در دوره‌ای نسبتاً کوتاه، خط اویغوری نسبت به الفباهای دیگر، در آسیای میانه غلبه یافت و نفوذ آن سایر الفباها را تحت‌الشعاع قرار داد. این وضع ادامه یافت تا اینکه خط مغولی و پس از آن خط منچو جانشین آن گردید. الفبای اویغوری، هم زمان، بر رشد و توسعه‌ی فعالیت‌های ادبی اسلامی در نقاط دیگر آسیای میانه نفوذ داشت.
در آغاز، ترک‌های آسیای میانه (که در آنجا اساساً از خط اویغوری استفاده می‌شد) خط عربی را به کار بردند که طی قرن‌های بعد گسترش یافت. بخشی از آناطولی که نظام نوشتاری اغزی داشت، دومین ناحیه‌ای بود که خط عربی را پذیرفت. الفبای عربی، در نخستین دوره‌ی انطباق، تحت تأثیرات میراث فرهنگی شرقی قرار گرفت، اما تحولات و نوآوری‌های منطقه‌ای به سرعت این نفوذ را از بین برد. ابتدا خزرها از خط عبری استفاده کردند (فقط در منابع تاریخی تأیید شده) و سپس قرائیم‌ها آن را به کار بردند (هنوز بین آنها معمول است). گروهی از قپچاق‌ها نیز در قرن دهم / شانزدهم الفبای ارمنی را انتخاب کردند. ارمنیان ترک‌زبان قلمرو عثمانی هم از همین الفبا استفاده کردند و آثار معتنابهی به جا گذاشتند. قره‌مانلیانِ (مسیحیان ارتدوکس ترک زبان) امپراتوری عثمانی نیز از الفبای یونانی استفاده می‌کردند. کاربرد این خط با اسنادی ثابت می‌شود که غالباً مضامین مذهبی دارند و در طول قرن‌ها شکوفا شده‌اند. در دوره‌ی عثمانی به آثاری به زبان‌های لاتین، سریانی، سیریلی و گرجی برمی‌خوریم که اروپاییان نوشته‌اند و شامل دستور زبان و لغت‌نامه، و از نظر تاریخ زبان بسیار ارزشمند است.
در اوایل قرن دوازدهم / هجدهم، مبلّغان مذهبی روسی خط سیریلی را برای اقوام متعدد ترک زبان (چوواش‌ها، تاتارها، قزاق‌ها، یاکوت‌ها و دیگران) عرضه کردند. خط مغولی در میان ترک‌های آلتایی و تووینی‌ها، خیلی کم به کار می‌رفت. (83) گاگاوز (84) / غاغاووزها [= مسیحیان ترک زبان بالکان] 1326 ش/ 1947 رسماً خط سیریلی آمیخته با لاتینی بر مبنای الفبای رومانیایی را به کار بردند. (85) خط لاتین پس از جنگ جهانی دوم، برای تاتارهای ساکن رومانی ارائه شد. ترکیه الفبای لاتین را در 1307-1308ش / 1928-1929 عرضه کرد. هم زمان، شوروی نیز خط لاتین را ارائه داد که بعداً از دهه‌ی 1320ش/1940 الفبای سیریلی جانشین آن شد. تحولات سیاسی اخیر راه را برای لاتینی شدن مجدد الفبای زبان‌های ترکی هموار کرده است.
به رغم این تغییرات بنیادی، که بر اکثر ترک‌زبان‌های چین اثر گذاشت، ترک‌زبان‌ها در افغانستان و ایران و عراق همچنان به الفبای عربی می‌نویسند. الفبای سیریلی در مغولستان نیز برای زبان‌های ترکی محلی به کار می‌رفت. ترک‌زبان‌های بالکان و قبرس بلافاصله پس از اصلاح زبان در ترکیه، الفبای جدید لاتین را انتخاب کردند.

7. ویژگی‌های همگانی تحول تاریخی ساختار زبان‌های ترکی
عموماً عقیده بر این است که زبان‌های ترکی در تاریخ شناخته شده‌ی خود سنّت‌گرا و محافظه‌کار بوده‌اند. (86) با توجه به محتوای آوایی و نظام‌های واجی آنها، می‌توان زبان‌های کهن و نو را مقایسه کرد. این مقایسه نشان می‌دهد که تنها در موارد معدودی بین آنها (عمدتاً در زبان‌های حاشیه‌ای) (87) تفاوت‌های اساسی وجود دارد. از سوی دیگر، مقایسه‌ی زبان‌های اغز غربی با زبان‌های آسیای مرکزی، نوعی «دگرگونی» (88) را در اساس تلفظ نشان می‌دهد که نشانه‌ی نوعی زوال [آواهای] نرم کامی است. شاید این امر، نتیجه‌ی نفوذ شدید زبان‌های هند و اروپایی، [به خصوص] ایرانی، بر آن زبان‌ها باشد. هماهنگی صوتی، عنصر اصلی ساخت صرفی، مشخصه‌ی تقریبی همه‌ی زبان‌هاست و ازین‌رو به گونه‌های بسیار متنوع تجلی می‌یابد. (89) نفوذ خارجی (مثلاً ایرانی کردن ازبک‌های سان، نفوذ اسلاوها بر قوم قرائیم و نظایر آن) باعث شد که زبان دچار گسیختگی و انحراف شود. (90) در حالی که ساخت صرفی زبان در برابر تغییرات درونی و بیرونی بسیار مقاوم است، ساختار نحوی در برابر تغییرات خیلی ضعیف‌تر است. (91) راه یافتن حروف ربط پیرو (92) در زبان‌های ترکی، که در آنها قالب نحوی بر عبارات و جملات همپایه استوار است، نتیجه‌ی ارتباط دیرین آنها با زبان‌های خارجی است. این نفوذ بر زبان‌های منفرد نتایج متفاوتی دارد و می‌تواند نشانه‌ای از اختلاف نمونه‌های زبان مکتوب و لهجه‌های گفتاری باشد.

ارتباط با زبان‌های دیگر.

اسناد موجود، تأثیر متقابل زبانی زبان‌های ترکی را با زبان‌های دیگر نشان می‌دهد. وام واژه‌های آنها آشکارا ارتباط وسیع اقوام ترک را با تمدن‌های اروپایی و آسیایی و زبان‌های دیگر مطرح، و معلوم می‌کند که این زبان‌ها نیز لغات ترکی را پذیرفته‌‌اند. ذخیره‌ی واژگان زبان‌های ترکی، نفوذ زبان‌های پالئو آسیاتیک (93) (آسیایی کهن)، مغولی، اورالی، سامی و دراویدی را نمایان می‌کند. پراکندگی اقوام ترک در جنوب و غرب و به وجود آمدن زبان‌های مکتوب پیاپی در روندی از تأثیرات متقابل فرهنگی، باعث شد که این زبان‌ها بسیاری از واژگان خود را از دست بدهند و پذیرای لغات لغات بیگانه شوند. زبان‌های مکتوب شرقی آشکارا تأثیر زبان‌های چینی، ایرانی، تُخاری / طخاری، سریانی، سنکریت، تبتی و بعدها مغولی را توأم با تبادل مختصات و شدت آن نشان می‌دهند و زبان‌های مکتوب غربی نفوذ فارسی و عربی را پذیرفته‌اند. تمامی زبان‌های مکتوب ترکی در کشورهای مشترک‌المنافع از تأثیر نیرومند زبان روسی حکایت دارند.
اقوام ترک، به سبب آن که در طول تاریخ به صورت پراکنده می‌زیسته‌اند، یا گویش‌های دیگر در پیوند نزدیک و در موقعیت وام‌گیری متقابل بوده‌اند، گویش‌هایی که ورودی (وام‌واژه‌‌پذیری) آنها در حد زبان‌های منطقه‌ای محدود مانده است. منابع مهم جنوب‌شرقی، چینی و [اثرگذار در] مغولی و منچو و تاجیکی است؛ در زبان‌های شمال شرقی، مغولی؛ در شمال غربی، اورالی؛ و در جنوب غربی، عربی و فارسی و کردی و قفقازی و ارمنی و یونانی و اسلاوی بالکان است. علاوه بر این، روسی از مهم‌ترین منابع زبانی برای زبان‌های ترکی کشورهای مشترک‌المنافع است. نفوذ زبان‌های اروپای غربی بر ترکی ترکیه، طی دوره‌های طولانی، بسیار نیرومند بوده است. در مرحله‌ی بعدی، تأثیرات مشابه بر زبان‌های دیگر ترکی غالباً از طریق روسی صورت گرفته است. امروزه تأثیر شدید و صریح اروپای غربی بر زبان‌های ترکی مشهود است. در عوض، این ارتباطات طولانی، موجب تأثیر ترکی بر زبان‌های مجاور (از چین تا بالکان) شده است.

8. ارتباطات تکوینی زبان‌ها

طبقه بندی:

هدف از این بررسی، طبقه‌بندی کردن مشخصه‌های ذاتی زبانی و ترکیب جنبه‌هایی است که ارتباط تاریخی را نشان می‌دهند. فهرستی که به دست می‌آید ارتباط یک زبان را با مراحل پیشین تحول آن مشخص می‌کند.
طبقه‌بندی زبانی سنّتی، صرفاً بر پایه‌ی مختصات آوایی زبان است. این طبقه‌بندی تحول درونی و فرآیندهای پیچیده‌ی تفکیک آنها را منعکس می‌کند. غالب محققان، تفکیک بین «زبان‌های مرکزی» و «زبان‌های حاشیه‌ای» (چوواش، یاکوت و خَلَج) را به سبب تفاوت‌های بارز زبانی که با هم دارند، می‌پذیرند. به هر حال، موقعیت زبان‌های اخیر، خصوصاً چوواش، به سبب انعکاس نظریه‌ی آلتایی، جای بحث دارد. هواداران این نظریه، آن را عضو مستقلی از خانواده‌ی زبان‌های آلتایی می‌شناسند و مخالفان، این ویژگی را نمی‌پذیرند و آن را صرفاً جزئی از خانواده‌ی زبان‌های ترکی می‌دانند.
زبان‌های ترکی مرکزی به این گروه‌ها تقسیم می‌شوند: زبان‌های اویغوری یا چغتایی (زبان‌های ازبکی، اویغوری نو، سالار)؛ زبان‌های قپچاقی (قرقیزی، قزاقی، قره قالپاق، قمق/ کوموک، قره‌چای – بالکار، نوغای / نوگای، تاتاریِ کریمه، تاتاری، باشقیری)؛ زبان‌های اغزی (ترکمنی، آذربایجانی یا آذری، ترکی ترکیه، گاگاوز)؛ زبان‌های آلتایی، خاکاس و تووینیایی. در درون گروه زبان‌های قپچاقی، به اعتقاد منگس، این زیرگروه‌ها را می‌توان قرار داد: زبان‌های پونتوسی – خزری (قرائیم، قره‌چای – بالکار، تاتار کریمه، قمق)؛ زبان‌های ولگا – کاما – غرب سیبری (تاتاری و باشقیری)؛ زبان‌های اورالی – خزری (قزاقی، قره‌قالپاق، ازبکی غیرایرانی یا قپچاقی، نوغای، قرقیزی).
زبان یاکوت، به سبب مهاجرت این قوم در قرون هفتم و دوازدهم / سیزدهم و هجدهم به شمال، موقعیتی حاشیه‌ای یافته است. (94) گویش خلج که در شمال ایران به آن سخن می‌گویند، مثل جزیره‌ی کوچک و بسته‌ای است که بسیاری از خصوصیات کهن خود را حفظ کرده است.
کوشش‌های اخیر برای طبقه‌بندی، جنبه‌های انتقالی زبان را – که این زبان‌ها را با زبان‌ها منفرد مرتبط می‌سازد – در مد نظر قرار می‌دهد، و بربررسی جایگاه زبان‌های منفرد و ارتباط آنها با یکدیگر متمرکز است. (95) بالاخره، روش‌های ریاضی ابعاد جدیدی به تحلیل‌های زبانی داده، که نتایج آن هنوز نامعلوم است.

9. زمان‌بندی تاریخچه‌ی زبان

تاریخچه‌ی بیشتر زبان‌های معاصر ترکی را به سادگی نمی‌توان ریشه‌یابی کرد. برخلاف زبان‌های هند و اروپایی، اثر مکتوب زبانی که ارتباط پیوسته‌ی تاریخی زبان‌های ترکی را نشان دهد، موجود نیست. سیر تحول این زبان‌ها، به سبب استفاده از زبان‌های ادبیِ متداول جهان اسلام، پوشیده مانده است. با وجود این، استثناهای مهمی از این قاعده وجود دارد؛ به ترتیب: ازبکی، اویغوری نو، تاتاری، ترکیِ ترکیه و [ترکی] آذربایجانی یا آذری. اسناد و مدارک زبان‌شناختی تداوم منطقی این زبان‌ها و گویش‌های مکتوب پیشین آنها را تأیید کرده‌اند. از سوی دیگر، استفاده‌ی هم زمان گویشوران از این زبان‌ها تا حدی (حداقل به شیوه‌ای انتزاعی) در شکل‌گیری آنها تأثیر داشته است. نمونه‌ی بارز آن، ترکمن‌ها هستند که در گذشته، نسبت به دوران جدید، نقش ممتازتری داشته‌اند.
کاربرد اصطلاح‌های «ترکی کهن» و «میانه» برای زبان‌های ترکی پیش از اسلام و اسلامی، مورد تأیید بسیاری از شواهد زبان‌شناختی است، و کاربرد «ترکی جدید» برای زبان‌های امروزی ترکی، سنّتی سابقه‌دار است. محتوا و دامنه‌ی دقیق این اصطلاحات هرگز بدقت تعریف نشده است. (96) مرز بین ترکی میانه و کهن فقط بر عوامل بیرونی زبانی، که به تنهایی این تمایز تاریخی – منطقه‌ای را ثابت می‌کنند، متکی نیست بلکه عوامل درونی (97) نیز در تعیین آن مؤثرند. در حقیقت مرز بین میانه و جدید را دوره‌ای انتقالی مشخص می‌کند که در طی آن، زبان‌های ادبی رایج جای خود را به زبان‌های مستقل جدید می‌دهند. در مورد زبان‌های اغز غربی (ترکی ترکیه و [ترکی] آذربایجانی یا آذری] این انتقال احتمالاً در قرن‌های دوازدهم – سیزدهم / هجدهم – نوزدهم روی داده است، اما زبان‌های دیگر در قرن‌های سیزدهم – چهاردهم / نوزدهم – بیستم شاهد این مسئله بودند.

پی‌نوشت‌ها:

1. assimilation.
2. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «پچنگ».
3. ر. ک. دورفر، 1981، ص 93 به بعد.
4. پویه، ص 151-152.
5. rhotacism
6. lambdacism
7. Chuvash
8. 1986، ص 141 به بعد
9. zetacism
10. stigmatism
11. نیز تکین، 141 به بعد
12. proto-languages
13. ر. ک. رامشتت، ص 26 به بعد؛ پویه، 1926، ص 107 به بعد
14. isoglosses
15. Hiung- nu
16. T'o-pa or Tabgăc
17. بازن، 1948، ص 208 به بعد؛ همو، 1950، ص 228 به بعد.
18. گاین، 1949، ص 244 به بعد؛ دورفر، 1963، ج1، ص 96؛ همو، 1973، ج17، ص 4.
19. P. Pelliot.
20. Sien- pi
21. Zh ouon – zhouon/ Juan- juan.
22. بار تولد، ص 19.
23.onia [n] Pan
24. single words
25. Hun
26. 1991، ص 179- 187.
27. Pristak
28. 1954، ص 124 به بعد
29. 1973، ص 1 به بعد
30. runiform
31. هارماتا، (1) 1988.
32. منگس، ص 16 به بعد
33. Pontic
34. Oghurīc
35. موراوچیک، ج1، ص 66-67.
36. Slavonic
37. Bulgarische Fϋrstenliste
38. type
39. ر. ک. نمت، 1942-1947، ص 57 به بعد؛ منگس، ص 55 به بعد؛ نیز ر. ک. اردل، ص 162.
40. پریستاک، <فهرست شاهزادگان="" بلغاری="">؛ لیگتی، ص 15- 42؛ اردل، همان جا.
41. minor idioms
42. Yakut
43. Khakas/Hakas
44. Tuvinian.
45. Kumuk.
46. Nogai.
47. Karaim.
48. Karachai- Balkar
49. ر. ک. د. اسلام، چاپ اول ج8، ص 912؛ هالاسی – کون، ص 140؛ بروکلمان، ص 5؛ کلاوسن، ص 31- 33، 47.
50. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «تَنرچی».
51. Truhmens.
52. Gagauz
53. runic
54. Estrangelo
55. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «تَنری، آیین».
56. Tarim
57. Turfan
58. Kansu
59. Dunhuang
60. Yϋknek ī / Yuknak ī
61. Khakanī
62. ر. ک. 67؛ دورفر، <تلاش>، (2) ص 219 به بعد.
63. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «چغتایی، زبان».
64. Eckmann
65. استودیا آلتائیکا، (3) <یادبودنامه برای="" نیکولاس="" پویه="">، (4) ص 51 به بعد.
66. Codex Cumanicus
67. comanicum
68. chomaniche
69. tatarče
70. tatar til
71. د. اسلام، چاپ اول، ذیل «ترک‌ها».
72. ایرانیکا، ج 5، ص 226.
73. د. اسلام، چاپ اول، ذیل «ترک‌ها».
74. طوغان، ص 244.
75. باسکاکوف، ص 91.
76. literary languages
77. post – classical
78. dilde birlik
79. Russification and Societisqtion
80. Old Norse
81. منگس، ص 67.
82همان، ص 69.
83. د. اسلام، چاپ اول، ج8، ص 914.
84. Gagauz
85. پوکروفسکایا، ص 112- 113.
86. د. اسلام، چاپ اول، ج8، ص 911.
87. marginal
88. shift
89. پویه، ص 181-184.
90. ر. ک. منگس، ص 182
91 . همان جا.
92. subordinative conjunctions
93. Paleoasiatic
94. منگس، ص 52
95. منگس، ص 60- 61؛ دورفر، ص 1-34؛ تکین، ص 129-130.
96. ر. ک. <بنیاد فقه‌اللغه‌ی="" ترکی="">، ج1، ص 7-8؛ پویه، ص 73.
97. ر. ک. اکمان، ص 51-59؛ پویه، ص 67-68.

منبع مقاله :
رئیس‌نیا، رحیم ... [و دیگران]، (1389) ترکان، تاریخ، زبان، ادبیات، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.