مقدمه
امروزه دانش، فناوری و نوآوری از مفاهیم اساسی و زیربنایی زندگی بشر و از جمله مؤلفههای کلیدی اقتصاد و توسعه مبتنی بر دانایی محسوب میشوند و بنگاههای دانش و فناوری به عنوان بنگاههای نوظهوری که از تعاملات تاریخی سه نهاد تأثیرگذار دانشگاه کارآفرین و دولت و صنعت دانش پدید آمدهاند ، فرایند خلق، توسعه و تجاریسازی دانش و فناوری را به شکل تخصصی بر عهده دارند.در بازارهای رقابتی امروز، تفاوت در دانش، فناوری و کسب قابلیتها، پیشگامان را از دنبالهروها متمایز میسازد؛ چرا که امروزه دانش و فناوری، زیربنای انجام امور به شمار میرود و در کنار فرآیندهای توسعه، بنگاهها را قادر میسازد نه تنها کارهایی را که از عهده آنها خارج بوده است به انجام رسانند، بلکه بتوانند فعالیتهایی را که نمیدانستند چگونه انجام دهند نیز به خوبی اجرا نمایند. به همین دلیل است که امروزه خلق، توسعه و بکارگیری دانش و فناوری از عملکردهای مهم مدیریت محسوب میشود. امروزه، قابلیتِ محوری (2) در بنگاهها، عبارت از سرمایه فکری نهفته در اذهلان خلاق، مبتکر و نوآور اعضای سازمان است که همزمان از دانش و تجربه خویش در راستای خلق و توسعه دانش و فناوریهای نوین استفاده کرده و فرایند تجاریسازی آنان را تسهیل مینمایند. در حقیقت، با توجه به تغییرات و تحولات سریع و روز افزون جهان امروز، توانایی جوامع در خلق، توسعه و تجاریسازی دانش، فناوری و نوآوری از عوامل مؤثر در برتری رقابتی و رشد و توسعه پایدار آنان به شمار میرود، اما لازمه دستیابی به این هدف، ایجاد و گسترش بنگاههای دانش و فناوری به عنوان متولیان کارآمد تولید، توسعه و تجاریسازی دانش، فناوری و نوآوری در جامعه است.
بنگاههای دانش و فناوری، سازمانهای نوین و چندگانهای هستند که از طریق اشتراک مساعی و همکاری خلاقانه دانشمندان و صاحبنظران دانشگاهها، متخصصان و سرمایهگذاران خطرپذیر بخش صنعت و سیاستگذاران و برنامهریزان دولت پدید آمدهاند و هدف و مأموریت خلق، توسعه و تجاریسازی دانش، فناوری و نوآوری را در جامعه به شکل مطلوبتری نسبت به نهادهای سنتی و مرسوم در این زمینه به انجام میرسانند. از دیگر سو، پارکها و مراکز رشد علم و فناوری به مثابه حلقه واسط میان سه نهاد دولت، دانشگاه و صنعت و یکی از مؤلفههای اساسی نظام ملی نوآوری و اقتصاد و توسعه مبتنی بر دانایی، قادرند به عنوان بستر مناسبی جهت ایجاد و توسعه بنگاههای دانش و فناوری در کشور عمل نمایند. به عبارت دیگر، شرکتها و مؤسسات دانش بنیان مستقر در پارکها و مراکز رشد علم و فناوری، از جمله مناسبترین مؤسسات به منظور تبدیل به بنگاههای دانش و فناوری و ایفای نقش محوری آنان به کشور محسوب میشوند.
1- مفهوم دانش و تحولات ساختاری اخیر در تولید، توزیع وکاربرد آن
دانش یکی از مفاهیم زیربنایی مقاله حاضر است که درک و تعمق در بخشهای مختلف این مقاله، مستلزم شناخت عمیق این مفهوم اساسی خواهد بود. مفهوم دانش از منظرهای مختلف فلسفی، مدیریتی، اقتصادی و غیره قابل بررسی است. امروزه، دانش به عنوان یک دارایی ارزشمند و یک منبع و سرمایه راهبردی در سازمان و جامعه مطرح است و ارائه خدمات (محصولات) با کیفیت و اقتصادی، بدون بهرهگیری و مدیریت این منبع ارزشمند، کاری دشوار و اغلب غیرممکن است. در گذشته بر منابعی همچون زمین، کار و سرمایه تأکید میشد، اما در حال حاضر، منابع فوق تنها در مشارکت و تعامل با دانش فردی و سازمانی است که ارزش مییابند. دانش بر خلاف سایر منابع، از طریق استفاده و بخشش نقصان نمیپذیرد، بلکه همواره بر کمیت و کیفیت آن افزوده میشود. سرمایه ارزشمند دانش در بنگاههای دانش (3) و بنگاههای فناوری (4) و از طریق دانشگران سازمانی (5) به خوبی خلق، تسهیم و بکار گرفته میشود.دانش از ذهنهای پویا سرچشمه میگیرد. دانش مفهومی ساده و روشن ندارد، بلکه مخلوطی از عوامل متفاوت و سیالی است که دارای ساختهای مشخص و تعریف شدهای هستند. دانش در ذهن دانشگر ایجاد شده و به کار گرفته میشود. دانش، نه داده است و نه اطلاعات، هر چند که با هر دو مفهوم در ارتباط است. علی رغم تعداد متعدد از دانش، اغلب صاحبنظران و نظریهپردازان بر وجود ارتباطی تنگاتنگ میان داده، اطلاعات و دانش اتفاق نظر دارند:
* بلاکر (6) (Blacker, F. 1995) دانش را موضوعی چند لایه، پیچیده، پویا و انتزاعی که در ذهن انسان قرار گرفته است، تعریف مینماید.
* دوانپورت و پروساک (7) (Dvenport, T.H and Prusak, L., 1998) معتقدند که دانش مخلوطی سیال از اطلاعات، تجربیات، ارزشها و نگرشهایی است که بر اساس معیارهای منطقی و عقلی سازمان یافته و به عنوان چارچوبی جهت تجزیه، تحلیل، ارزشیابی و بهرهمندی از اطلاعات و رویدادهای جدید به کار گرفته میشود.
* ویگ (8) (1999)دانش را شامل حقایق و باورها، مفاهیم و اندیشه ها، قضاوتها و انتظارات، متدولوژی یا علم اصول و نحوه انجام فنون معرفی مینماید.
* نوناکا و تاکه اوچی (9) (Nonaka, I. and Takeuchi, H. 1995) معتقدند دانش چیزی بیش از مجموعه اطلاعات است. دانش بر خلاف اطلاعات ریشه در اعتقادات و تعهدات داشته و در بافت ذهنی کاربر قرار دارد که بر آن اساس عمل میکند. فقط انسان است که میتواند در خلق دانش نقش کانونی بر عهده داشته باشد و رایانهها تنها ابزاری با توانایی پردازش شگرف هستند.
* پاریخ (10) (2001) بیان میکند دانش تنها از طریق ارتباط آن با دادهها قابل درک است. دادهها صرفاً واقعیتهای خام گردآوری شدهای هستند که باید در الگوهای ترکیبی و هدفمند جای گیرند تا اطلاعات خلق شود. این اطلاعات تولید شده به وسیله مدل مفهومی ذهنی ارزیابی و تفسیر میشود و دانش را میآفریند.
* رامپرسد (11) (2002) دانش را تابعی از اطلاعات، فرهنگ و مهارتها تعریف میکند.
بنگاهها، داده و اطلاعات را در مقادیر وسیع مصرف مینمایند، اما دانش در حقیقت مصرف مقادیر کوچک به بهترین شکل است. دانش کارآمد موجب حذف دادهها و اطلاعات ناخواسته میشود و بر علایق و نیازمندیهای کاربر تأکید مینماید. ویژگی اساسی دانش - که آن را در مقابل اطلاعات قرار میدهد - عدم ثبات، تغییر و تکامل آن در طی زمان است. در حالی که اطلاعات همواره تمایل به ثبات و ایستایی دارد و به ندرت پس از خلق آن تغییر مییابد. بر خلاف سایر داراییها، دانش به تنهایی ارزشی ندارد. ارزش نهایی سرمایه دانش از طریق بکارگیری و تجاریسازی آن با هدف زندگی بهتر انسان حاصل میشود که این امر نیازمند ایجاد و توسعه بنگاههای دانش و فناوری است. در بنگاههای دانش و فناوری، فرآیند تولید و تسهیم دانش، درونی شده و کارکنان به طور فعال در آن مشارکت مینمایند. مدیران، تصمیمات خود را بر پایه دانش استوار ساخته و خط مشی کلی سازمان، بسط و توسعه دانش را بر میانگیزد (Bhatt, 1998: 68). این نکته یکی از مجموعه دلایلی است که در محیط متکی بر دانش، برخی بنگاهها قادر میشوند، مزیتهای رقابتی و برتریهای علمی، فناوری و اقتصادی خود را همچنان حفظ نمایند. بر این اساس، دانش را میتوان ترکیب سازمان یافتهای از دادههایی دانست که از طریق فرآیندها، کارکردها و تجارب حاصل شده است. به عبارت دیگر، دانش، معنا یا مفهومی است که از تفکر پدید آمده و بدون حضور آن اطلاعات یا داده تلقی میشود.
درک همگانی بر این است که اطلاعات را نمیتوان به دانش تبدیل نمود، مگر آنکه ارزش آن از طریق گزینش، تفسیر، پالایش، سازماندهی و مهندسی بالا رود. همچنان که اطلاعات در حوزه فهم عمومی مطرح میشود، دانش بر گرفته از این اطلاعات نیز ماهیتی ذهنی دارد و به صورت درونی به فرد یا گروهی از افراد که در پدید آوردن آن دارای نقش بودهاند، مرتبط است (هچینز، 1382: 58). به عبارت دیگر، دانش غنیتر و معنادارتر از اطلاعات است و ماهیتی فردی دارد؛ چرا که در ارتباط متقابل با ارزشها و باورهای افراد و ادراک آنها از جهان پیرامون است. افراد از طریق شناخت، درک، تسهیم و کاربرد اطلاعات، آنان را به مجموعه دانش فردی و سازمانی خویش اضافه مینمایند. کاربست دانش در عمل، اغلب در فرآیندهای مسئله گشایی، تصمیمگیری و تجاریسازی آن تحقق مییابد. به عبارت دیگر، دانش از اطلاعات و اطلاعات از داده منشاء میگیرد. معمولاً داده به عنوان مواد خام و عنصر سازنده تصمیمگیری و اطلاعات به معنای مجموعهای سازمان یافته از داده و دانش تحت عنوان اطلاعات دارای مفهوم تعبیر میشود. میان داده، اطلاعات ودانش ارتباط نزدیکی وجود داشته و تمایزهای میان آنها جنبه ماهوی و مطلق ندارد، بلکه جنبه مراتبی، روشی و نتیجهای دارد. رایانه قادر است فرآیند تبدیل داده به اطلاعات و اطلاعات به دانش را تا حدودی تسهیل نماید، اما تفسیر نهایی توسط انسان صورت میگیرد. شکل 1 ارتباط میان داده، اطلاعات، دانش و عمل را نشان میدهد.
توضیح تصویر 1: ارتباط میان داده، اطلاعات، دانش و عمل
درک تفاوت میان داده، اطلاعات و دانش از ملزومات اولیه تجاریسازی دانش و فناوری در بنگاه است. مدیران بنگاههای دانش و فناوری باید به جای تلاش در جهت تفکیک این مفاهیم، ضمن تأکید بر نقشهای متفاوت هر کدام از این عوامل در فرآیند تجاریسازی دانش و فناوری، آنان را به صورت پیوسته و مرتبط مورد توجه قرار دهند. مدیران به منظور بهرهگیری مطلوب از داده، اطلاعات و دانش موجود در بنگاه، ناگزیز از اداره و مدیریت آنان در سه سطح مجزا هستند. مدیران همچنانکه از مدیریت داده به سمت مدیریت دانش در سازمان خویش پیش میروند، دچار چالشها، مشکلات و پیچیدگیهای بیشتری میشوند و هر مسطح، سطوح قبلی خود را نیز شامل میشود. به عبارت دیگر، فرآیند مدیریت دانش، مدیریت داده و اطلاعات را نیز در بر میگیرد. مدیریت در این سطوح دارای ارتباط متقابل و پویا با یکدیگر است (Nightingale, 1998: 702).
دانش در مرحله بالاتر از علم قرار داشته و حاوی آن است. علم مبتنی بر اطلاعاتی است که بر اساس روشهای نظاممند علمی حاوی نظریه، الگو، فرضیه و قانون به منظور شناخت موضوعهای خاص به کار میرود اگرچه علم بر اساس فرآیند روشهای علمی تحقیق شکل میگیرد، اما دانش در ذهن دانشگر به وجود آمده و استمرار مییابد. علم در یک مفهوم وسیع به جستجوی دانش از طریق مشاهده واقعیتها و حقایق اطلاق میشود. به عبارت دیگر، علم را میتوان روش و فرایند تولید دانش تعبیر نمود. در حقیقت، دانش حاصل از این فرایند، دانش چرایی است که از طریق کشف تظاهر مییابد. فناوری به روش و فرایند تبدیل دانش علمی (چرایی) به دانش کاربردی (چگونگی) یا دانش تکنولوژیک است که از طریق اختراع نمود پیدا میکند. فرایند بهرهبرداری تجاری از اختراع را نوآوری تعبیر میکنند. علاوه بر آن، تحقیق شامل برنامهریزی و سازماندهی هر یک از فرایندهای علم و فناوری است که خود مشتمل بر فرایند نظاممند تولید دانش به مفهوم عام است. واژه تحقیق و توسعه از الحاق فرایند اختراع به فرایند تحقیق پدید میآید (Audrestsch, et al, 2002: 159).
ابعاد دانش در فرایند خلق، توسعه و تجاریسازی دانش و فناوری
طی سالهای اخیر تمامی بنگاهها پیوستن به بازار دانش و فناوری را آغاز نمودهاند. دانش، مهمترین سرمایهای است که بنگاهها قادر به خلق آن هستند و از طریق تجاریسازی آن، واجد مزیت رقابتی شوند. محققان، دانش را از منظر شناختی به چهار طبقه دانش چیستی، چرایی، چگونگی و چه کسی (12) تقسیمبندی مینمایند (OECD, 1996: 21). دانش چیستی به دانش مرتبط با پدیدهها و واقعیتهای جهان، دانش چرایی به دانش درباره ا صول و قوانین موجود در طبیعت، دانش چگونگی به دانش مرتبط با مجموعه قابلیتها و مهارتهای فردی، سازمانی و اجتماعی و در نهایت دانش چه کسی به دانش پیرامون این که چه فردی چه چیزی را بهتر میداند؟ اطلاق میشود. از دیگر سو، زمانی که از دانش سخن به میان میآید، اغلب، دانش موجود در کتب، مقالهها و کنفرانسهای علمی به ذهن متبادر میشود، حال آنکه این مفهوم، دانش صریح نامیده میشود. دانش را میتوان به «دانش ضمنی (13)» و «دانش صریح» (14) تقسیمبندی نمود (Nonaka and Takeuchi, 1995: 14).دانش ضمنی اغلب در حوزه یادگیری تجربی، شناختی و ذهنی مطرح میشود که در حیطه دانش شخصی، تجربی و غیر رسمی قرار میگیرد. در حالی که دانش صریح به دانشی اطلاق میشود که با دانش فنی، منطقی و عینی سر وکار دارد و دارای جنبههای رسمیتر، عقلانیتر و آکادمیک است. به عبارت دیگر، دانش صریح به خوبی قابل دسترسی، کدگذاری و ذخیرهسازی است و به شکلی دقیق و روشن بیان میشودو نکته پوشیدهای باقی نمیگذارد و انتقال آن نیازمند ارتباطات و تعاملات میان افراد نیست، اما دانش ضمنی به وضوح ابراز نشده و انتقال آن بسیار دشوار است (McDermott, 1998: 89). دانش صریح شامل خط مشیها، رویهها، مستندات، محصولات، استراتژیها، اهداف، مأموریتها و توانمندیهای اساسی بنگاه است. در مقابل، دانش ضمنی مجموعهای از چارچوبهای ذهنی، بینشها، تخصصها، ادراکات و یادگیریهای سازمانی است. دانش ضمنی را میتوان به دو بخش فنی یا تکنیکی که در بردارنده توانمندیها و مهارتهای فردی در حوزههای فنی است و بخش شناختی یا ارزشی که در ارتباط با اعتقادات، باورها، دیدگاهها و الگوهای فکری و رفتاری افراد است، طبقهبندی کرد.
امروزه به دلیل گسترش پیچیدگیها و رقابتهای محیطی، بنگاهها بیش از پیش به جایگاه و اهمیت دانش ضمنی نهفته در اذهان اعضا پی بردهاند و با بهرهگیری از شیوههای متفاوت نظیر بهسازی سرمایههای انسانی و کارگروهی، سعی در شناسایی و بکارگیری این دارایی ارزشمند دارند. دانش ضمنی بخشی از چیزی است که میگوییم یا انجام میدهیم و از آنجایی که این دانش جزء جدایی ناپذیر تفکر ما است، عمیقاً در نحوه کار ما تجلی مییابد. دانش ضمنی، ما را قادر میسازد تا احساس درست را تشخیص دهیم. در مورد انجام امور دشوار و پیچیده، دانش ضمنی لازمه دستیابی به نتایج مطلوب است. شناسایی و ترکیب دو نوع دانش ضمنی و صریح، مهمترین چالش مدیریتی بنگاههای دانش و فناوری است که نیاز به رویکردی خلاق و نوآورانه نسبت به فرآیندهای تجاریسازی دانش و فناوری دارد (Kalseth, 1999: 41). مدیران بنگاههای دانش و فناوری باید توجه نمایند که اولویت نخست، ایجاد فرهنگ سازمانی است که به گسترش خلاقیت، نوآوری و ارتباطات متقابل و مشارکتی منتهی شود. به عبارت دیگر، ایجاد یک محیط کاری مطلوب که نوآوری را تشویق و اعتمادی را که لازمه مشارکت در دانشهای شخصی است را حمایت نماید (Macdonald, 1999: 48).
3- تحول سازمان دانش و فناوری در سه نهاد تأثیرگذار دولت، دانشگاه و صنعت
دانشگاه از ابتدای پیدایش، همواره به عنوان یک مرکز حرفهای و تخصصی در زمینه تولید و ترویج علم و دانش در نظر گرفته شده است. از دیگر سو، صنعت از قرن هجدهم میلادی و ظهور انقلاب صنعتی تا کنون، با روندی صعودی که در دهههای اخیر شتاب بیشتری گرفته است، مسیر کسب دانش و خلق و توسعه فناوری و نوآوری را جهت بهبود محصولات / خدمات خویش در پیش گرفته است. هدف دولت نیز در اغلب کشورها، حمایت از دانشگاه به منظور انجام تحقیقات بنیادی، توسعهای و کاربردی و تولید دانش در راستای بهبود شرایط جامعه و همچنین تشویق بخش صنعت به منظور بهرهگیری از نتایج تحقیقات دانشگاهی و دانش تولید شده در دانشگاه با هدف ارائه خدمات مطلوبتر مو در نهایت گسترش تعاملات و اشتراک مساعی این دو نهاد تأثیرگذار در فرایند توسعه پایدار کشور است. در اینجا، تحول نهادی و ساختاری تولید و تجاریسازی دانش و فناوری در سه نهاد فوق و چگونگی ظهور و توسعه بنگاههای دانش و فناوری طی سالهای اخیر مورد مداقه قرار میگیرد.الف) تحول سازمان دانش و فناوری در دانشگاه
دانشگاهها از زمان پیدایش تا کنون در روند تکاملی خویش شاهد دو تحول با انقلاب علمی عمده بودهاند. تحول نخست در اواخر قرن نوزدهم میلادی و در کشور آلمان اتفاق افتاد که طی آن مأموریت تحقیقات به مأموریت آموزشی دانشگاهها اضافه شد و زمینه ظهور و نضج گروههای تحقیقاتی در دانشگاهها را پدید آورد. تحول یا انقلاب علمی دوم در اواخر قرن بیستم میلادی رخ داد که بر آن اساس، پس از مأموریتهای آموزش و پژوهش، مأموریت نوآوری فناورانه نیز به عنوان سومین مأموریت اساسی دانشگاهها مطرح شده که دانشگاههای عهدهدار مأموریتهای اخیر را دانشگاه کارآفرین مینامند.
یونسکو در چشمانداز جهانی آموزش عالی برای قربن بیستم و یک، دانشگاه کارآفرین را به عنوان بستری مناسب به منظور توسعه مهارتهای کارآفرینی در آموزش عالی و تقویت قابلیتهای کارآفرینانه دانش آموختگان جهت برقراری ارتباط پویا با صنعت و جامعه تعریف مینماید. بنابراین کارآفرینان پرورش یافته در این دانشگاه، قادرند با تأکید بر نتایج تحقیقات کاربردی دانشگاهی و از طریق به کارگیری فناوریهای پیشرفته به خلق، توسعه و تجاریسازی ایدههای نوآورانه مبادرت ورزند. بازتاب انقلاب علمی دوم دانشگاهها در سالهای پس از آن، به صورت ورود گروههای تحقیقاتی علمی به بخش صنعت نمود یافت و توسعه صنایع جدید بیش از پیش بر تحقیقات دانشگاهی مبتنی شد که برخی از محققان از آن به عنوان صنعتی سازی آکادمیک یاد کردهاند و میتوان آن را مقدمهای بر تجاریسازی دانش و فناوری در نظر گرفت (Etzkowitz, 2001: 21).
تشکیل بنگاههای دانش و فناوری به منظور اشتغالزایی پویا، تنوع در منابع مالی و ایجاد مزیت رقابتی در صنعت آموزش عالی از جمله دلایل اولیه تمایل دانشگاهها و نظامهای دانشگاهی به کارآفرینی آکادمیک محسوب میشود، اما امروزه تجاریسازی نتایج تحقیقات دانشگاهی به عنوان یکی از عمدهترین دلایل توسعه کارآفرینی در دانشگاهها در نظر گرفته میشود. دانشگاهها به دلیل برخورداری از سرمایه انسانی توانمند که نوآوران و کارآفرینان بالقوه محسوب میشوند، و وجود امکانات و منابع علمی به روز و کارآمد، محل مناسبی به منظور پرورش کارآفرینان و بنگاههای کارآفرین و همچنین خلق، توسعه و تجاریسازی دانش و فناوری هستند. به عبارت دیگر، دانشگاه به طور بالقوه به عنوان یک انکوباتور طبیعی و مادر بنگاههای دانش و فناوری در نظر گرفته میشود.
به بنگاههای دانش و فناوری که از دانشگاه زایش میشوند و در زمینه خلق، توسعه و تجاریسازی دانش و فناوری فعالیت مینمایند، در اصطلاح بنگاههای مشتق از دانشگاه (15) گفته میشود. بنگاههای مشتق از دانشگاه، به عنوان عاملان محرک مزایای اقتصادی ناشی از توسعه دانش و فناوری در سطوح ملی و بینالمللی محسوب میشوند. در حقیقت، بنگاه مشتق از دانشگاه بنگاهی است که بر مبنای ایدههای نوآورانه و فناورانه اعضای هیأت علمی، دانشجویان و کارکنان دانشگاه شکل گرفته و از طریق حمایتهای دانشگاه، دوران زایش و رشد خود را سپری مینماید. این بنگاهها، در سالهای پس از تأسیس، به تدریج از دانشگاه مستقل شده و در بازارهای ملی و بینالمللی به فعالیت خویش ادامه میدهند. بنگاهها و شرکتهای مستقر در پارکها و مراکز رشد علم و فناوری کشور، از جمله این بنگاهها محسوب میشوند (Jaffe, 1999: 958).
ب) تحول سازمان دانش و فناوری در بخش صنعت
در سالهای پس از انقلاب صنعتی، خلق و توسعه دانش و فناوری در بخش صنعت، به شکلی محدود و بیشتر از طریق یادگیریهای علمی و خلاقیتهای فردی جلوه میکرد و بر این اساس، محصولات / خدمات جدید ارائه میشد. بنگاههای صنعتی با آغاز قرن بیستم میلادی، تولید دانش و فناوری را به طور مجزا از فرایند تولید، اما در تعامل با آن در پیش گرفتند، به طوری که برخی از محققان، این فرایند را علمی شدن صنعت و دانش تولید شده از طریق نهادهای غیردانشگاهی را دانش سبک دو تعبیر نمودند. دانش سبک دو بر خلاف دانش تولید شده در دانشگاهها، بین رشتهای و فرارشتهای است و در مقابل تحقیقات عمدتاً فردی دانشگاهی، از طریق تیمهای تحقیقاتی متشکل از متخصصان مختلف که بر روی یک موضوع خاص کار میکنند، حاصل میشود. در این نوع از دانش، تئوری و کاربست آن از هم جدا نبوده، بلکه ارتباط پویایی میان آنان برقرار است. معیارهای سنجش در این نوع از دانش - بر خلاف دانش سبک یک که تنها از طریق قضاوت همکاران دانشگاهی ارزشیابی میشود - شامل معیارهای شایستگیهای فردی، رضایت ذینفعان، مزایای اقتصادی و اجتماعی و معیارهای هزینه - فایده است (Klienman and Vallas, 2001: 482).
اجرای طرحهای تحقیقاتی و راهاندازی بخشهای تحقیق و توسعه با هدف خلق و توسعه دانش و فناوری در حوزه صنعت، نیازمند امکانات پیشرفته، متخصصان کارآزموده و منابع و اعتبارات مالی عظیمی است که از عهده بنگاههای کوچک صنعتی بر نمیآید. به عبارت دیگر امروزه، بنگاههای صنعتی به دلیل هزینه فراوان تحقیق و توسعه، امکانات و تجهیزات گران قیمت مورد نیاز و ریسک ناشی از به نتیجه نرسیدن این تحقیقات، به اشتراک مساعی در زمینه فعالیتهای تحقیق و توسعه و اجرای تحقیقات مشترک در این زمینه روی آوردهاند که از آن در اصطلاح به همکاریهای تکنولوژیک (16) تعبیر میشود. بنگاههای کوچک صنعتی از طریق این همکاری ها، قادر میشوند با پرداخت هزینههای بسیار نازل و بهرهگیری از اقتصاد مقیاس در زمینه فعالیتهای تحقیق و توسعه، از تجهیزات پیشرفته آزمایشگاهی و کارگاهی و متخصصان مجرب در این زمینه بهره جویند و ریسک ناشی از به نتیجه نرسیدن این تحقیقات را برای خود به حداقل ممکن برسانند.
ج) تحول سازمان دانش و فناوری در دولت
با ظهور عصر دانش و اطلاعات و تمایل دولتها به اقتصاد و توسعه مبتنی بر دانایی، نقش دولت در اغلب کشورها متحول شده و اهداف و مأموریتهای سنتی آنان دچار دگردیسی شده است. در این روند تکاملی، دولتها علاوه بر حفظ نقش اولویتگذاری و سیاستگذاری کلان خویش در حوزه علوم، تحقیقات و فناوری، در فرایند خلق، توسعه و تجاریسازی دانش، فناوری و نوآوری نیز مشارکت نموده و به حمایت از بنگاههای دانش و فناوری در این زمینه پرداختهاند. بدین ترتیب مرزهای سنتی سه نهاد اساسی و تأثیرگذار در نظام ملی (جهانی) نوآوری شامل دولت، دانشگاه و صنعت از میان رفته و هر یک در نقشها و مأموریتهای سنتی دو نهاد دیگر مداخله و مشارکت میجویند. هر چقدر تعاملات میان این سه نهاد گستردهتر، پویاتر و کارآمدتر برقرار شود، نظام ملی نوآوری کارایی بیشتری در راستای توسعه پایدار کشور خواهد داشت و در مقابل اگر در کشوری تعاملات ضعیف و ناپایداری میان سه نهاد فوق وجود داشته باشد، آن کشور از جرگه توسعه و پیشرفت باز خواهد ماند. سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی (17) ، فقدان هماهنگی و تعامل میان عناصر اصلی نظام ملی نوآوری در هر کشور را موجب شکست سیستمی آن کشور در این حوزه عنوان میکند.
یکی از دلایل عمده دخالت دولت در نقشها و مأموریتهای دانشگاه و صنعت و مشارکت نهاد فوق در فرایند خلق، توسعه و تجاریسازی دانش، فناوری و نوآوری در دهههای پس از اتمام جنگ جهانی دوم، پیشگیری دولت از بروز پدیده شکست بازار در این زمینه بوده است. سیاستگذاری دولتها در زمینه حمایت از بنگاههای دانش و فناوری در زمینه خلق، توسعه وتجاریسازی دانش، فناوری و نوآوری و پیشگیری از شکست بازار را میتوان به دو دسته سیاستهای مستقیم و غیر مستقیم تقسیمبندی نمود. سیاستهای مستقیم شامل اقداماتی است که دولت به طور مستقیم به منظور حمایت از بنگاههای دانش و فناوری در زمینه خلق، توسعه و تجاریسازی دانش، فناوری و نوآوری انجام میدهد، نظیر ارائه کمکهای مالی، اداری و قانونی به بنگاههای فوق یا سرمایهگذاری در یک حوزه خاص. سیاستهای غیر مستقیم شامل اقداماتی است که دولت در حوزههای مرتبط با فعالیت بنگاههای دانش و فناوری و به منظور تسهیل فرآیند رشد آنان انجام میدهد، نظیر فراهم آوردن زیر ساختهای مورد نیاز توسعه دانش، فناوری و نوآوری.
4- خلق و توسعه دانش و فناوری در فرایند تعاملات دولت، دانشگاه و صنعت
انقلاب علمی دوم دانشگاهها در اواخر قرن بیستم میلادی پس از مأموریتهای آموزش و پرورش، مأموریت نوآوری فناورانه را نیز به عنوان سومین مأموریت اساسی دانشگاهها مطرح نمود و همچنین ظهور نسل پنجم از تحقیق و توسعه (رویکرد شبکهای) در اواسط دهه نود میلادی که بر دانش شبکهای، شبکههای همزیستی یادگیرنده، فرآیند مدیریت دانش و نظامهای توسعه نوآوری تأکید داشت، از جمله زمینههای ظهور نظریه نظامی ملی نوآوری به شمار میآید. رویکرد نظام ملی نوآوری به شناسایی و تحلیل نهادهای درگیر در عرصه دانش، فنانوری و نوآوری و کارکردها، تعاملات و کنشهای متقابل آنان در سطح ملی میپردازد. به عبارت دیگر، شبکهای از عناصر، فعالیتها و تعاملات در سطوح کلان، خرد و میانی نظام نوآوری را تشکیل میدهد که هرگاه در حدود مرزهای یک کشور بررسی شود، نظام ملی نوآوری خطاب میگیرد. این نظام میتواند در سطوح منطقهای یا جهانی نیز مورد مطالعه قرار گیرد که از آن به نظام نوآوری منطقهای یا جهانی تعبیر خواهد شد. نظام ملی نوآوری، چارچوبی اثربخش به منظور مدیریت جریان دانش، فناوری و نوآوری و تحولات منابع انسانی در توسعه مبتنی بر دانایی است. نظام ملی نوآوری متشکل از تعاملات و کنشهای متقابل میان نهادهای ملی و در بر گیرنده جریان منابع فکری میان آنان است. یادگیری، مؤلفهای کلیدی در فرایند نوآوری محسوب میشود و نظام ملی نوآوری، یادگیری را به عنوان منبع اصلی اقتصادی مدنظر قرار داده است . به طور کلی، نظام ملی نوآوری، یک نظام یادگیری در اقتصاد ملی است که میتوان از آن به مثابه نظام علمی یادگیری تعبیر نمود (Lundvall, 2004, 31).نظام علمی نوآوری، مجموعه مؤلفهها و روابطی است که در کنشی متقابل، دانش و فناوری جدید را در سطح ملی تولید و توزیع مینمایند. این نظام، مجموعهای متشکل از نهادها و بنگاههای عمومی و خصوصی است که در کنش متقابل با یکدیگر، هدف تولید دانش و فناوری جدید در مرزهای ملی را دنبال میکنند (Niosi, 2002, 293). به عبارت دیگر، ترکیبی از نهادهای مجزا و متعامل با هم است که در توسعه فناوریهای جدید نقش دارد ودر چارچوب یک ساختار حکومتی، سیاستهایی را برای تأثیرگذاری بر فرآیند نوآوری اجرا مینماید. نظام ملی نوآوری به واسطه میان بخشی و میان رشتهای بودن، متولی سیاستگذاری کلان علم و فناوری در هر کشور است (Freeman, 1995: 21). این نظام، سیاستگذاری و توسعه نوآوری در سطح ملی را تسهیل و مشکلات عاملان و نهادهایی را که در میدان عمل اقدام به توسعه علم، فناوری و نوآوری میکنند را کاهش میدهد (Lundvall, op.cit, 29).
نظام ملی نوآوری مشتمل بر مجموعه متنوعی از عاملان در سطح خرد (محققان و کارآفرینان و ...) ننهادهای سخت در سطح میانه (دانشگاه و بنگاهها و ...) و نهادهای نرم در سطح کلان (سیاستها و قوانین و ...) است که ارتباطات و تعاملات میان آنان موجب توسعه فرایند تولید، توزیع و به کارگیری دانش جدید و همچنین تقویت نوآوری تکنولوژیک در سطوح ملی و فراملی میشود (Leydesdorff, 2001: 36) تحقق این فرایند در سطح ملی بدون وجود چارچوب مدیریتی و راهبری کارآمد، امکانپذیر نخواهد بود. دولت همواره نقش کلیدی به منظور راهبری نظام ملی نوآوری ایفا مینماید. راهبری نظام ملی نوآوری میتواند از طریق فرآیند سیاستگذاری نوآوری در کشور محقق شود. سیاستگذاری نوآوری مشتمل بر سه مرحله اساسی تعیین سیاستها و اولویت ها، طراحی و اجرای برنامهها و ارزیابی سیاستها و یادگیری است (OECD, 2005: 14).
نظام ملی نوآوری از پویایی لازم به منظور توسعه مستمر فناوری برخوردار نیست و نظیر بازار دچار محدودیتها و شکستهایی میشود. دولت به منظور پیشگیری از این شکستها و پویا کردن نظام ملی نوآوری، به مثابه نهادی سیاستگذار وارد عمل میشود. دخالت دولت همراه با گسترش مأموریتهای دو بخش دانشگاه و صنعت و هم پوشانی و تعامل کارکردهای این سه نهاد، یک نظام نوآوری پویا را پدید میآورد. در ادبیات نظامهای نوآوری، از این الگو به «مارپیچ سه عاملی (18)» دولت، دانشگاه و صنعت تعبیر میشود و در سه نسخه مورد مطالعه قرار میگیرد (Leydesdorff, and Etzkowita, 20002: 26).
در اولین نسخه از مارپیچ سه عاملی (THI) دولت، دانشگاه و صنعت را تحت پوشش و سیطره خویش قرار میدهد. این الگو طی سالهای گذشته، کارایی پایین خود را در کشورهای کمونیستی به اثبات رسانیده است. در نسخه دوم (TH2) علیرغم این که تقسیم کار میان سه نهاد دولت، دانشگاه و صنعت از طریق ایجاد مرزهای مشخص میان آنان صورت گرفته است، اما نهادهای فوق دارای تعاملات و کنشهای متقابل با یکدیگر هستند. به عبارت دیگر، دانشگاه به امر آموزش، پژوهش و تربیت نیروی متخصص میپردازد، صنعت نتایج و یافتههای حاصل از تحقیقات را به خدمت / محصول تبدیل میکند و دولت از طریق فراهم ساختن بسترها و زیر ساختهای مورد نیاز به سیاستگذاری و حمایت از این دو نهاد بر میخیزد. در نسخه سوم (TH3)، نقشها و مأموریتهای سه نهاد دولت، دانشگاه و صنعت دارای تداخل و همپوشانی بسیار است. دانشگاه علاوه بر آموزش و پژوهش به کارآفرینی نیز میپردازد، بخش صنعت در کنار تولید کالاها و خدمات به خلق و انتشار دانش اقدام میکند و دولت هم به سرمایهگذاریهای دارای ریسک در حوزههای خلق دانش، نوآوری، فناوری و تولید کالا و خدمات میپردازد. در این نسخه از الگوی مارپیچ سه عاملی، مرزهای میان دولت، دانشگاه و صنعت کم رنگ شده و نظام نوآوری پویایی بیشتری بدست میآورد و همچنین نظامهای منطقهای، ملی و جهانی نوآوری تعاملات گستردهتری مییابند (Ibid)و.
امروزه نهادهای دولت، دانشگاه و صنعت در زمینه خلق و توسعه دانش، فناوری و نوآوری، علاوه بر حفظ استقلال خویش، وارد قلمروهای یکدیگر شده و میان آنان هم پوشانی مأموریتها و کارکردها به وجود آمده و مرزهای سنتی این نهادها در هم آمیخته است. به عبارت دیگر، دانشگاهها علاوه بر کارکردهای آموزش و پژوهش، کارآفرینی و نوآوری تکنولوژیک را نیز در رأس مأموریتهای خویش قرار دادهاند و به عنوان یک نهاد کارآفرین بو تولید و توزیع کننده دانش، نقش راهبری را در فرایند توسعه نوآوری و فناوری ایفا نمودهاند. از دیگر سو، بنگاههای صنعتی علاوه بر ایفای نقش مصرف کنندگی دانش، در فرایند تولید و توزیع آن نیز نقش بسزایی بر عهده گرفتهاند به طوری که در حال حاضر، برخی از بنگاهها نه فقط شریک دانشگاه در حوزه تولید و توزیع دانش، بلکه رقیب آن نیز محسوب میشوند. همچنین دولت از طریق اجرای سیاستهای مستقیم و غیرمستقیم خود، علاوه بر سیاستگذاری، حمایت مالی و قانونی و فراهمکردن زیر ساختهای مورد نیاز توسعه نوآوری و فناوری، به عنوان یک سرمایهگذار خطرپذیر در زمینه خلق و انتشار دانش و تولید کالاها و خدمات نوآورانه نیز ایفای نقش مینماید و تلاشی مستمر به منظور گسترش تعاملات و کنشهای متقابل میان دانشگاه و صنعت را در دستور کار قرار میدهد. بنگاههای دانش و فناوری، نهادهای نوینی محسوب میشوند که با هدف خلق و توسعه دانش، فناوری و نوآوری، از فرایند تحول و همگرایی تاریخی سه نهاد دولت، دانشگاه و صنعت و ظهور اقتصاد و توسعه مبتنی بر دانایی پدید آمدهاند.
5- بنگاههای دانش و فناوری به مثابه عاملان کلیدی تجاریسازی دانش، فناوری و نوآوری
همان طور که اشاره شد، در الگوی مارپیچ سه عاملی، به عنوان جدیدترین الگو در زمینه تعاملات سه نهاد دولت، دانشگاه و صنعت، مرزهای سنتی میان این نهادها کم رنگ شده و وظایف و مأموریتهای آنان دارای وجوه اشتراک متعددی شده است. امروزه، از تداخل و مشارکت سه نهاد دولت، دانشگاه و صنعت، شبکهها و سازمانهای جدیدی تحت عنوان شبکههای سه جانبه (19) و سازمانهای چندگانه (20) به وجود آمدهاند (Etzkowitz, op.cit:35) بنگاههای دانش و فناوری دو نوع از این سازمانها محسوب میشوند که به طور کارآمدتری از نهادهای مرسوم به خلق، توسعه و تجاریسازی دانش، فناوری و نوآوری اقدام میکند. بنگاه دانش به خلق، توسعه و ترویج دانش مبادرت مینماید، در صورتی که بنگاه فناوری به کاربست دانش به منظور ایجاد و توسعه فناوری و تجاریسازی فناوری و نوآوری میپردازد. به عبارت دیگر، مأموریت اصلی بنگاه دانش را میتوان تبدیل ایدهها و دانستهها به محصولات / خدمات دانش مورد را نیاز مشتریان و هدف اساسی بنگاه فناوری را میتوان تولید و تجاریسازی فناوری و نوآوری، تعریف نمود. همان طور که در شکل 2 ملاحظه میشود، بنگاههای دانش و فناوری از تعامل سه نهاد دانشگاهه کارآفرین و دولت و صنعت دانش پدید آمدهاند که این نهادها نیز خود، از تکامل تاریخی دولت، دانشگاه و صنعت سنتی و مرسوم شکل گرفته اند.توضیح تصویر 2. فرایند ظهور و نضج بنگاههای دانش و فناوری از طریق توسعه تعاملات دولت، دانشگاه و صنعت
بنگاه فناوری بنگاهی است که سرمایهگذاریهای عظیمی در امر تحقیق و توسعه انجام داده، کارشناسان متخصصی در این زمینه تربیت نموده و به طور مستمر به ارائه محصولات / خدمات جدید و نوآورانه مبادرت مینماید. بنگاه فناوری از الگوی خاصی در زمینه روابط کار تبعیت نموده و همواره در پی توسعه نوآوری وکارآفرینی در بنگاه است. بنگاههای فناوری بیشتر در ارتباط با صنعت فناوری فعالیت مینمایند. به عبارت دیگر، این بنگاهها عمدتاً در حوزه فناوریهای برتر (21) مشغول به فعالیت هستند. عملکرد هر بنگاه اقتصادی در فرایند توسعه مبتنی بر دانایی، بر اساس سه نوع عقلانیت ناهمسان علمی، فناوری و اقتصادی شکل میگیرد. در عقلانیت علمی تأکید بر دانش بیشتر، در عقلانیت فناوری تأکید بر کاربرد بیشتر دانش و در عقلانیت اقتصادی تأکید بر تجاریسازی بیشتر محصولات / خدمات دانش است. عقلانیتهای سه گانه فوق مکمل یکدیگر هستند و نهادها و بنگاهها بر اساس میزان تأکیدشان بر هر یک از عقلانیتها، از هم متمایز میشوند. همان طور که در شکل 3 ملاحظه میشود، دانشگاه نهادی است که عقلانیت علمی در آن بسیار قوی است و عقلانیتهای فناوری و اقتصادی به ترتیب در مراتب بعدی اهمیت قرار میگیرد. حتی در برخی از دانشگاههای سنتی که هدف تجاریسازی دانش و نتایج تحقیقات دانشگاهی در آنان به دست فراموشی سپرده شده است، عقلانیت اقتصادی نزدیک به صفر است، اما در دانشگاه کارآفرین هر سه نوع عقلانیت مورد توجه قرار میگیرد. این ترتیب و توالی در بنگاه صنعتی، شامل عقلانیت اقتصادی در بالاترین مرتبه، سپس عقلانیت فناوری و در نهایت عقلانیت علمی است. در برخی از بنگاههای صنعتی سنتی و مرسوم، میزان توجه نسبت به عقلانیت علمی نزدیک به صفر است.
توضیح تصویر 3. مقایسه عقلانیتهای سه گانه علمی، فناوری و اقتصادی در دو نهاد دانشگاه و صنعت
به منظور تجزیه و تحلیل عملکرد بنگاههای دانش و فناوری از دیدگاه سیستمی، باید آنان را از سه منظر ورودی، خروجی و فرایند مورد توجه قرار داد. سرمایههای اولیه با ورودیهای بنگاههای دانش و فناوری را میتوان به سه گروه اصلی سرمایه دانشگران سازمانی (منابع انسانی)، سرمایه دانش موجود (منابع اطلاعاتی و دانشی) و منابع و اعتبارات مالی مورد نیاز فرایند تحقیق و توسعه تقسیمبندی نمود. دانشگران سازمانی به عنوان مهمترین ورودی و دارایی بنگاههای دانش و فناوری محسوب میشوند که در مقام مقایسه با منابع انسانی سایر بنگاهها واجد دانش، تجربه، تخصص و مهارت بالاتری بوده و از ابتکار عمل و استقلال بیشتری برخوردار هستند . خروجیهای بنگاههای دانش و فناوری شامل محصولات / خدمات دانشی است که میتواند مشتمل بر اکتشاف، اختراع، ابتکار و انتشارات علمی (دانش علمی و دانش تکنولوژیک) باشد. محصولات / خدمات بنگاههای دانش و فناوری بر خلاف محصولات / خدمات بنگاههای سنتی و مرسوم، بسیار متنوع، ناهمسان و ناهمگن است؛ به طوری که بسیاری از محصولات / خدمات بنگاههای دانش و فناوری نوآورانه و منحصر به فرد بوده و با محصولات / خدمات پیشین همان بنگاهها و یا حتی محصولات / خدمات سایر بنگاهها کاملاً متفاوت میباشند.
فرایندهای عمده بنگاههای دانش و فناوری را میتوان به سه دسته فرایند یادگیری، فرایند علم و فرایند فناوری تقسیمبندی نمود که دارای هم پوشانیها و تعاملات بسیار پیچیدهای با یکدیگر هستند. فرایند علم و فناوری در فضایی از یادگیری شکل میگیرد، در صورتی که یادگیری نیز در فرایند علم و فناوری حاصل میشود و خود عرصه یادگیری است. فرایند علم و فناوری نیز دارای تعامل پویا با یکدیگر هستند. به عبارت دیگر، علم فرایند تولید دانش چرایی (دانش بنیادی) و فناوری فرایند تولید دانش چگونگی (دانش کاربردی) است. خروجی فرایند علم به عنوان مواد اولیه فرایند فناوری محسوب میشود و در مقابل فرایند علم نیز خروجی فرایند فناوری مورد استفاده قرار میگیرد. دانش ضمنی محصول فرایند یادگیری و دانش آشکار محصول فرایند علم و فناوری است این دو نوع محصول، قابلیت تبدیل به یکدیگر را دارند و محصولات / خدمات جدید بنگاههای دانش و فناوری از طریق تبدیل دانشهای فوق به یکدیگر و تعاملات پیچیده میان آنان شکل میگیرد. چهار نوع تبدیل در این زمینه شامل اجتماعی سازی (تبدیل دانش ضمنی به دانش ضمنی دیگر)، درونیسازی (تبدیل دانش آشکار به دانش ضمنی)، بیرونیسازی (تبدیل دانش ضمنی به دانش آشکار) و ترکیب (تبدیل دانش آشکار به دانش آشکار دیگر) است (Nonaka, et al, 2000: 51).
6- جایگاه پارکها و مراکز رشد علم و فناوری بنگاههای دانش و فناوری در کشور
ظهور مفهوم و پدیده پارکها و مراکز رشد علم و فناوری در سالهای اخیر از یک تمایل و اشتیاق جهانی سرچشمه میگیرد و اینک اکثر کشورها، ایجاد و گسترش این مراکز را به عنوان بخشی از سیاستهای توسعه و تجاریسازی علم و فناوری و یکی از مطلوبترین شیوههای رشد اقتصادهای محلی و ملی خویش مدنظر قرار دادهاند. در حقیقت، پارکها و مراکز رشد علم و فناوری، بستر مناسبی به منظور ظهور و نضج بنگاههای دانش و فناوری محسوب میشوند که در جوار دانشگاههای کارآفرین یا بنگاههای صنعتی دانش محور ایجاد میشوند و محیطی فعال و پویا به منظور توسعه زنجیرههای تحقیق و فناوری با هدف تجاریسازی تحقیقات دانشگاهی، ایجاد زمینههای ناشی از کار گروهی و حمایت از فعالیتهای سودآورانه محققان، کارآفرینان و بنگاههای دانش محور به ویژه در زمینه فناوریهای برتر را ساماندهی میکنند.پارکها و مراکز رشد علم و فناوری به عنوان یکی از حلقههای واسط میان دولت، دانشگاه و صنعت در اغلب کشورها، نقش کلیدی در زنجیره توسعه علمی واقتصادی آن کشورها ایفا مینمایند و به عنوان یکی از ارکان اساسی نظام ملی (جهانی) نوآوری و اقتصاد و توسعه مبتنی بر دانش محسوب میشوند. پارکها و مراکز رشد علم و فناوری، مراکزی هستند که به وسیله متخصصین حرفهای مدیریت میشوند و هدف اصلی آنان افزایش ثروت در جامعه از طریق ارتقای فرهنگ کارآفرینی و رقابت در میان بنگاههای دانش و فناوری حاضر در این مراکز است. پارکها و مراکز رشد علم و فناوری برای دستیابی به هدف فوق، جریان دانش، فناوری و نوآوری را در میان دانشگاهها، بنگاههای صنعتی، مراکز تحقیق و توسعه و شرکتهای خصوصی و دولتی به حرکت انداخته و مدیریت میکنند و رشد بنگاههای دانش و فناوری را از طریق فرآیندهای زایشی تسهیل مینماید (ASPA, 2002) (22)
با توجه به گستردگی مفهوم و پدیده پارکها و مراکز رشد علم و فناوری در جهان امروز، از آنان انتظار میرود نقش به سزایی در تحقق کارکردهای اساسی توسعه اقتصادی - اجتماعی، گسترش مرزهای دانش، انتقال و توسعه فناوریهای نوین و افزایش ثروت در جامعه ایفا نمایند. هدف اساسی تأسیس پارکها و مراکز رشد علم و فناوری در هر کشوری، ایجاد و توسعه بنگاههای دانش و فناوری به منظور تقویت تعاملات دولت، دانشگاه و صنعت است. به طور کلی، پارکها و مراکز رشد، مطلوبترین محیط برای تبدیل دانش به فناوری، کاربردی شدن نتایج تحقیقات دانشگاهی، تجاریسازی ایدههای ناب و نوآورانه و تبدیل آنان به محصولات / خدمات قابل عرضه در بازارهای ملی و بینالمللی هستند.
پارک و مرکز رشد علم و فناوری را میتوان به عنوان پایگاهی به منظور جذب، توسعه و تجاریسازی علم و فناوری از طریق متمرکز ساختن عناصر کلیدی چرخه نوآوری نظیر محققان، کارآفرینان و بنگاههای دانش و فناوری در یک محیط مطلوب با برخورداری از حمایتهای ویژه دولتی در سالهای آغازین فعالیت تعبیر نمود. به عبارت دیگر، پارک و مرکز رشد علم و فناوری به مجموعه ای اطلاق میشود که از طریق فراهم آوردن زمین، تأسیسات زیربنایی، آزمایشگاهها و کارگاههای تحقیقات منسجم و تسهیلات با کیفیت بالا، موجبات اجتماع و هم افزایی مؤسسات تحقیقاتی و بنگاههای دانش و فناوری مرا در یک فضای متمرکز فراهم میسازد. این مجموعهها که اغلب در مجاورت قطبهای دانشگاهی، صنعتی و اقتصادی شکل میگیرند، ضمن ایجاد فضای مناسب به منظور انجام تحقیقات کاربردی و تجاریسازی نتایج آن، موجبات رشد تحقیقات را از رهگذر همافزایی ناشی از مجاورت فیزیکی این بنگاهها و نیز کاهش هزینههای سرمایهگذاری اولیه و هزینههای جاری فراهم میآورند.
پارک تحقیقاتی استانفورد نخستین پارک علمی است که در سال 1951 با اندیشههای فردریک ترمن و در پاسخ به نیاز دانشگاهیان کارآفرین که تمایل زیادی به تجاریسازی ایدههای فناورانه خود داشتند، در کنار دانشگاه استانفورد تأسیس شد و سپس این ایده در سراسر آمریکا و اروپا و سایر نقاط جهان گسترش یافت. اولین اقدام اجرایی به منظور تأسیس پارکها و مراکز رشد علم و فناوری در ایران به سالهای پایانی دهه 1360 باز میگردد. ایجاد مجتمع تحقیقاتی عصر انقلاب، مجتمع تحقیقاتی جهاد دانشگاهی و شهرک تحقیقاتی کاوش، از جمله نخستین تلاشها در این مسیر بوده است، اما شهرک علمی - تحقیقاتی اصفهان اولین مرکزی است که از سال 1376 فعالیت خود را آغاز نموده و واجد تمامی کارکردهای شناخته شده این نوع مراکز میباشد.
اگر شهرک علمی تحقیقاتی اصفهان را به عنوان نخستین پارک علمی کشور در نظر بگیریم، از زمان ظهور و گسترش پدیده پارکها و مراکز رشد علم و فناوری در کشور، بیش از یک دهه میگذرد که در این مدت شاهد رشد کمی - و تا حدودی کیفی - قابل قبولی در این مراکز بودهایم (نعمتی، 1387: 26) که در صورت آسیب شناسی، هدایت وکیفی نمودن این رشد، مراکز فوق قادر خواهند بود نقش کلیدی خود را به مثابه حلقه مفقوده ارتباط میان دولت، دانشگاه و صنعت و تکمیل زنجیره توسعه علوم، تحقیقات، نوآوری و فناوری و در نهایت تولید ثروت و جامعه ایفا نمایند و همچنین بنگاههای دانش و فناوری مستقر در این مراکز نیز به مثابه نهادهای تخصصی در فرایند خلق، توسعه و تجاریسازی دانش و فناوری در کشور، نقش محوری خود را به شکل اثربخشی اجرا نمایند، اما در صورت بیتفاوتی مدیریت کلان کشور در این حوزه نسبت به مسایل، مشکلات و چالشهای پارکها و مراکز رشد علم و فناوری، فرایند توسعه این مراکز به یکی دیگر از تجربههای شکست خورده کشور بدل خواهد شد که بارها آنها را تجربه نمودهایم.
6- نتیجهگیری
امروزه بر اساس «الگوی مارپیچ سه عاملی» اتزکوویتز و لیدسدورف که به عنوان یکی از کاملترین الگوها در زمینه تعاملات نهادهای دولت، دانشگاه و صنعت در فرایند خلق، توسعه و تجاری سازی دانش، فناوری و نوآوری در نظر گرفته میشود، نهادهای فوق علاوه بر حفظ استقلال خویش، قلمروهای اختصاصی یکدیگر را در نوردیده و میان آنان هم پوشانی اهداف، مأموریتها و کارکردها ایجاد شده است. به عبارت دیگر، دانشگاهها علاوه بر کارکردهای آموزش و پژوهش، کارآفرینی و نوآوری تکنولوژیک را نیز در رأس مأموریتهای خویش قرار دادهاند و به عنوان یک نهاد کارآفرین و تولید و توزیع کننده دانش، نقش راهبری را در فرایند توسعه نوآوری و فناوری ایفا نمودهاند. بنگاههای صنعتی هم علاوه بر ایفای نقش مصرف کنندگی دانش، در فرایند تولید و توزیع آن نقش بسزایی بر عهده گرفتهاند و دولت نیز از طریق اجرای سیاستهای مستقیم و غیر مستقیم، علاوه بر سیاستگذاری، حمایت مالی و قانونی و فراهم آوردن زیر ساختهای مورد نیاز توسعه نوآوری و فناوری، به عنوان یک سرمایهگذار خطرپذیر در زمینه خلق و انتشار دانش و تولید کالاها و خدمات نوآورانه ایفای نقش مینماید.بنگاههای دانش و فناوری، نهادهای نوظهوری هستند که با هدف خلق، توسعه و تجاریسازی دانش، فناوری و نوآوری، از فرایند تحول و همگرایی تاریخی سه نهاد دولت، دانشگاه و صنعت پدید آمدهاند و به طور کارآمدتری نسبت به نهادهای مرسوم در این زمینه عمل مینمایند. در حقیقت، بنگاه دانش به خلق، توسعه و ترویج دانش و تبدیل ایدهها و دانستهها به محصولات / خدمات دانش مورد نیاز مشتریان مبادرت میورزد، در حالی که بنگاه فناوری به کاربست دانش به منظور ایجاد و توسعه فناوری و تجاریسازی فناوری و نوآوری میپردازد. از دیگر سو، پارکها و مراکز رشد علم و فناوری به مثابه مطلوبترین بستر به منظور ظهور و نضج بنگاههای دانش و فناوری، و شرکتها و مؤسسات دانشبنیان مستقر در این مراکز به عنوان مناسبترین مؤسسات به منظور کسب قابلیتها، توانمندیها و ویژگیهای بنگاههای دانش و فناوری و ایفای نقش محوری آنان در فرایند خلق، توسعه و تجاریسازی دانش و فناوری در کشور در نظر گرفته میشوند.
پارک و مرکز رشد علم و فناوری را میتوان به عنوان پایگاهی به منظور جذب، توسعه و تجاریسازی علم و فناوری از طریق متمرکز ساختن عناصر کلیدی چرخه نوآوری نظیر محققان، کارآفرینان و بنگاههای دانش و فناوری در یک محیط مطلوب با برخورداری از حمایتهای ویژه دولتی در سالهای آغازین فعالیت، تعبیر نمود.
هدف اساسی تأسیس پارکها و مراکز رشد علم و فناوری در هر کشوری، ایجاد و توسعه بنگاههای دانش و فناوری به منظور تقویت تعاملات دولت، دانشگاه و صنعت است. به طور کلی، پارکها و مراکز رشد علم و فناوری مطلوبترین محیط برای تبدیل دانش به فناوری، کاربردی شدن نتایج تحقیقات دانشگاهی، تجاریسازی ایدههای ناب و نوآورانه و تبدیل آنان به محصولات / خدمات قابل عرضه در بازارهای ملی و بینالمللی هستند. ایجاد و گسترش بسیاری از ایدههای نوآورانه در زمینه توسعه علم و فناوری در درون بنگاههای دانش و فناوری مستقر در پارکها و مراکز رشد علم و فناوری شکل میگیرد و دولتها همواره تلاش میکنند از طریق حمایت از این مراکز، شرایط مطلوب به منظور فعالیت این بنگاهها و مؤسسات کوچک و متوسط (23) و همچنین جذب بنگاههای بینالمللی مبتنی بر دانش و فناوری را فراهم نمایند. بنابراین نقش دولت به ویژه در کشورهایی نظیر ایران در توسعه و موفقیت این مراکز بسیار حیاتی است.
در حدود یک دهه عمر پارکها و مراکز رشد علم و فناوری در کشور، شاهد رشد کمی و کیفی سریعی در این مراکز بودهایم. هر چند در حال حاضر، مسایل و چالشهای زیادی نیز در این زمینه وجود دارد. بدون شک، پدیده پارکها و مراکز رشد علم و فناوری همانند هر پدیده دیگری میتواند نقاط ضعف و آسیبپذیر جدی داشته باشد. در واقع، ایجاد پارکها و مراکز رشد علم و فناوری، فرایندی است که ما هنوز به طور کامل آن را در کشور طی نکردهایم و در صورت بیاعتنایی به مسایل و مشکلات آنان، این فرایند پویا میتواند به یک تجربه شکست خورده بدل شود. همچنین برخی دیگر از انواع همکاریهای نهادهای دولت، دانشگاه و صنعت نظیر خوشههای صنعتی و قطبها و شهرکهای علمی، تحقیقاتی، صنعتی و فناوری (تکنوپولها) نیز در کشور ما چندان مورد اقبال قرار نگرفتهاند. بر این اساس، اینک که پیدایش و رشد این مراکز، امید به ظهور و گسترش بنگاههای دانش و فناوری و تقویت و تثبیت ارتباط میان سه نهاد تأثیرگذار دولت، دانشگاه و صنعت را در کشور جانی دوباره بخشیده است، ضروری است مسایل و چالشهای مراکز فوق به ویژه از نقطه نظر برقراری ارتباط میان دولت، دانشگاه و صنعت در فرایند خلق، توسعه و تجاریسازی دانش و فناوری، بررسی و تحلیل شود و در سیاستگذاریهای کلان علمی، تحقیقاتی و فناوری کشور مورد توجه و عنایت قرار گیرد.
پینوشتها:
1. دانشجوی دکتری مدیریت آموزش عالی، دانشگاه شهید بهشتی.
2. Core Competence
3. Knowledge-based Firms
4. Technology - based Firms
5. Knowledge workers
6. Blacker
7. Dvenport & Prusak
8. Wiig
9. Nonaka & Takeuchi
10. Parikh
11. Rampersad
12.Knowledge what, why, How, and Who
13. Tacit Knowledge
14. Explicit Knowledge
15. University Spin - off
16. Technological Cooperation
17. Organization for Economic Co-operation and Development (OECD)
18. Triple Helix
19. Triplateral Networks
20. Hybrid Organizations
21. High-Technologies
22. Asian Science Park Association (ASPA)
23. Small and Medium - Sized Enterprises (SMEs)
الف) منابع فارسی
1. نعمتی، محمدعلی، "راهکارهای ارتقای تعاملهای دولت، دانشگاه و صنعت؛ چارچوبی برای برنامه پنجم سازندگی"، سمینار برنامه پنجم سازندگی (توسعه) بخش علوم، تحقیقات و فناوری، 1387.
2. هچینز، درک، "کاربرد اندیشه سیستمی" مترجم: رشید اصلانی، تهران: مؤسسه عالی آموزش و پژوهش 1382.
ب) منابع لاتین
1. Audretsch D. B. ct al (2002), ''The Economics of Science and Technology", Journal of Technology Transfer, Vol. 27.
2. Bhatt, G. (1998), "Managing knowledge through people: knowledge and process anagement" , Journal of Business transformational, Vol. 5, No. 3.
3. Blacker, F. (1995), "knowledge, knowledge Work and organization", Organization Studies, Vol. 16, No. 6
4. Etzkowitz, H. (2001), "The Second Academic Revolution and The Rise of Entrepreneurial Science", IEEE Technology and Society, Vol.
22, No 2.
5. Jaffc, A. B. (1999), ’’Real Effects of Academic Research”, American Economic Review, Vol. 79.
6. Kalseth, K. (1999), "Knowledge management from a business strategy perspective", Jornal of FID review, Vol. 1, No. 40, pp. 37-41
7. Klienman, D. L. and Vallas S. P. (2001), "Science, Capitalism, and the Rise of Knowledge Work The Changing Structure of Knowledge Production in The United State", Theory and Society, No. 30.
8. Dvenport, T H. and Prusak, L. (1998), "Working knowledge: How organization manage what they know", president and Harvard college. 9 Freeman C. (1995), "The National System of Innovation: in Historical Perspective", Cambridge Journal of Economics, Vol. 19.
10. Levdesdorff L. (2001), "Knowledge Based Innovation Systems and Model of a Triple Helix of University, Industry and Government Relations", Confrence, New Economic Windows; New Paradims for The New Millennium, Salerno, Italy.
11. Leydesdorff. L. and Etzkowita, H. (2002), "Can The Public Be Considered as a Fourth Helix in University, Industry and Government Relations", Confrence, Copengham, Denmark.
12. Lundvall, B. A. (2004), "Why The New Economy is a Learning Economy", DRUID Working Paper, No. 4.
13. Macdonald, J. (1999), "Undrestanding knowledge Management” N. J , Prinston University Press.
14. McDermott. R. (1998), “Knowing is a Human Act: How Information Technology Inspired,But Cannot Deliver Knowledge
Management", Cambridge University Press.
15. Nightingale, P. (1998), "A Cognitive Model of Innovation",
Research Policy, Vol. 27.
16. Niosi. J. (2002), "National System of Innovation are X-Efficient
and X-Effective: Why some are Slow Learners", Research Policy
Vol. 31.
17. Nonaka. 1. and Takeuchi, H. (1995), "The Knowledge Creating
Co. , New York , Oxford University Press.
18. (2000) Nonaka, l. and Toyama, R. and Nagata A A Firm as a Knowledge Creating Entity: A New Perspective on The Theory of The Firm", Industrial and Corporate Change, Vol 9 No 1 . The
19. Organization for Economic Co-operation
and Development (OECD) (1996). “Education Policy Analysis-Education and Skills"
Paris
منبع مقاله :
صالحیامیری، رضا، (1388)، مجموعه مقالات دانشگاه؛ کارآفرینی و توسعه، تهران: پژوهشکده تحقیقات استراتژیک، چاپ اول.