در مکتب کرامت
خداوند کریم مظهر کرامت است و در آیات متعددی از قرآن به این مطلب اشاره شده است. از جمله میفرماید: «تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام.»(1)
از مصادیق بارز کرامت امر نبوت پیامبران است که بدینوسیله از اکرام الهی بهرهمند شده تا در مکتب وحی درس کرامت دهند و بر محور این ویژگی انسانها را به سوی نور و سعادت رهنمون گردند پیامبر اکرم(ص) در اینباره میفرماید: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.»(2)
خداوند بندگان خاص و اولیاء خویش را به مقام مکرّمان رسانید و آنها را به عالیترین درجات و رفیعترین مراتب انسانی نائل گرداند و نفسشان را از هرگونه فرومایگی و پستی منزّه و مبرّا کرد. کرامت در سایه سار تقوای الهی و رستن از وابستگیهای دنیوی و محدودیتهای مادی حاصل میگردد و پیشوایان دین بوسیله آن از مبدأ فیض ربوبی، دلها و چشمهای عاشق حق را به فراسوی ماده و طبیعت سیر میدهند. کرامت فضیلتی است چون اعجاز که اولیاء الهی بدان متصفند و در پرتو آن توان خرق عادت دارند.
امام حسین(ع) که در خاندانی کریم پرورش یافت اهل کرامت است و در زندگی جاودانه و مبارزه خالصانهاش خوارق عادات بسیاری به چشم میخورد. آن حضرت در دعای شب عاشورا فرمود: «اللهم انی احمدک علی ان اکرمتنا بالنبوه و علّمتنا القرآن و فقّهتنا فی الدین.»(3)
پیامبران و امامان(ع) خزانه داران دانش الهی
خداوند متعال وجود مقدّس رسول اکرم(ص) را از نور خویش بیافرید و او را با اخلاقی نیک و خصالی پسندیده برای رهبری مردم برگزید. قلب پاک آن حضرت را جایگاه وحی الهی و تجلی گاه انوار خدایی قرار داد، مقامش را چنان رفیع گرداند که جز ذات احدی و وصی بر حقش علی بن ابیطالب(ع) کسی او را نشناخت. لطف و اراده پروردگار مهربان بر این تعلق گرفت که بعد از رحلت آن شخصیت یگانه، احکام جاودانی دین اسلام بدون مُبَیّن و مفسّر باقی نماند و جانشینی او را کسی بر عهده گیرد که همانند آن حضرت دارای مقام عصمت و صاحب نفسی پاک و آراسته باشد. از این رو خلافت ائمه معصومین(ع) که منصبی است الهی در وجود امیرالمؤمنین(ع) و یازده فرزندش ثابت و منحصر گشت و علم و ایمان و آثار نبوت به آنها واگذار شد. خداوند در باطن آن حضرت نیرویی قرار داد تا به وسیله آن قدرت یابند، از وجود کائنات خبر دهند و از هر اتفاق در عالم خلقت آگاه شده و با نور عظمت خویش راه را بر مشتاقان حق و حقیقت بگشایند و آنان را به سر منزل مقصود برسانند. یکی از یاران امام صادق(ع) میگوید: روزی در کنار حجر اسماعیل خدمت آن حضرت نشسته بودیم. که فرمود: سوگند به صاحب این خانه اگر من نزد موسی و خضر بودم به آنها میگفتم که من از شما اعلم هستم و به آنان مطالبی را میگفتم که از آن بیاطلاع بودند.
زیرا موسی و خضر فقط از گذشته خبر داشتند ولی ما از آینده خبر داریم تا قیام قائم و این علم را ما از پیامبر(ص) به ارث بردهایم.(4) از روایات استفاده میشود که برای خداوند دو علم است یکی آنکه خاص حضرت احدیت است و کسی بر آن اطلاعی ندارد دیگری آن است که به رسولان و فرشتگان عطا نموده است علم امامان معصوم(ع) به حالات بندگان و اخبار زمان و مکان از همین نوع است. ائمه اطهار(ع) بوسیله قوه مقدسی که خداوند از ابتدای خلقت در نهاد آنها گذاشته است، از مکتونات قلبی انسانها مطلع شده و از حوادث حال و آینده خبر میدادند. در زندگی آنها حالات غیبی و خوارق عاداتی بسیار وجود دارد که بنابر مقتضیات زمان گاه بر دیگران آشکار و گاهی مکتوم مانده است.
امام حسین صاحب کرامات
زندگی سومین پیشوای شیعیان جهان که برای آحاد بشر مایه فخر و مباهات و تمسک به راه و هدفش موجب قرب پروردگار و رستگاری در دنیا و آخرت میباشد آکنده از پیش بینیها و وقایع خارق العادهای است که برای آن حضرت از هنگام ولادت تا شهادت اتفاق افتاد. جانبازی دلیرانه و خالصانه آن امام همام در عرصه کربلا و در روز عاشورا حماسیترین و بینظیرترین واقعه تاریخی است که پس از گذشت سالیان طولانی نه تنها به بوته فراموشی سپرده نشده بلکه سرّ عمشق دلدادگان مکتب حق شده و شعاع عشق و عظمتش قلب آزادگان عالم را کاویده و آنها را به تجلیل و تکریم از آن همه شجاعت و از خود گذشتگی واداشته است و یادآوری مصائب و مظلومیت او تا ابدیت تاریخ دوستدارانش را به سوگ و ماتم نشانده است.
امام حسین(علیه السلام) در نهضت مقدسش به حفظ ارزشها و زدودن تحریف و بدعتهایی که نا اهلان بر دین جدش وارد ساخته بودند پافشاری نمود و با نثار جان خویش و یارانش آیین حیاتبخش الهی را زنده کرد و با رسوا نمودن حیله گران اموی که غاصب حکومت در جامعه اسلامی بودند حقانیت خویش را ثابت نمود. با گذر بر روایات بسیار در شأن امام حسین(علیه السلام) علاوه بر اینکه به مقام شامخ آن حضرت در پیشگاه الهی، انبیاء و اولیاء پی میبریم، از کرامات خاص وی در زندگی و شهادتش مطلع میگردیم.
آدم (علیه السلام) گریست
در تفسیر آیه 37 سوره بقره نقل میشود: هنگامی که آدم کلماتی نورانی را دید که بر ساق عرش نوشته شده از جبرئیل پرسید این کلمات چیست؟ جبرئیل گفت: اینها اسامی رسول خدا و خاندان بزرگوارش میباشد، بدانها متوسل شو و خدا را بخوان. آدم چنین گفت: یا حمید بحق محمّد یا عالی بحق علی... و آنگاه خدا را به این نامها قسم داد. به نام حسین که رسید قلبش از اندوه گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. علت این گریه و اندوه را از جبرئیل پرسید و او گفت: "حسین" فرزند تو به مصیبتی بزرگ مبتلا میگردد که تمامی مصائب در برابر آن کوچک است. آدم پرسید آن مصیبت کدام است؟ جبرئیل گفت: حسین تشنه و غریب و تنها کشته میشود و یار و یاوری ندارد، ای آدم اگر او را ببینی در حالی که میگوید: آه از تشنگی و آه از بییاوری و از شدت تشنگی بین او و آسمان دود حائل میشود و هیچکس جواب نمیدهد مگر با شمشیر و شربت مرگ!(5)
امام حسین(علیه السلام) محبوب پیامبر وعلی(علیه السلام)
رسول خدا(ص) بارها در حضور مردم به مقام و عظمت نوادگانش امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) تأکید نمود و به احترام آنها در منبر و محراب مراسم را به اختصار برگزار کرد. پیامبر امام حسین(علیه السلام) را پاره جگر خویش خواند و در کلامی گرانقدر فرمود: «حسین منّی و انا من حسین» وی دوستداران اباعبداللّه(علیه السلام) را دعا میکرد و از مخالفانش تبرّی میجست. گاهی اوقات که آن حضرت در منزل یکی از همسرانش به سر میبرد و از آمدن حسین(علیه السلام) که کودک بود به حجرهاش جلوگیری میکردند برافروخته میشد و از این کار اعلام ناراحتی مینمود. در یکی از روزها که آن حضرت در منزل ام سلمه بود فرشتهای ـ جبرئیل ـ با کسب اجازه به محضرش شرفیاب شد. در همین اثنا حسین(علیه السلام) به آغوش پیامبر جست و مورد مهر و محبت واقع شد. جبرئیل که ناظر این صحنه بود عرض کرد: همانا امّت شما این طفل را خواهند کشت. اگر بخواهید به شما نشان خواهم داد سپس خاک سرخی که همراه داشت به پیامبر داد و پیامبر آن را به ام سلمه سپرد و فرمود: از آن نگهداری کن. ام سلمه گوید: آن خاک را در شیشهای نگه داشتم تا روزی که تبدیل به خون شد فهمیدم در چنین روزی حسین شهید شده است.(6)
مطلب فوق را ام سلمه در هنگامی که امام حسین(علیه السلام) از عراق خارج شد به وی یادآوری کرد و گفت: با رفتن به سوی عراق ما را محزون نکن، زیرا من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: فرزندم حسین در عراق و در زمین کربلا کشته خواهد شد و اکنون مشتی از آن خاک در شیشه نزد من است. امام فرمود: میدانم کشته میشوم و اراده الهی بر این تعلق گرفته که خویشاوندان و خاندان من اسیر گردند در حالی که صدای استغاثه ما را کسی نمیشنود و میدانم در چه ساعتی و چه روزی در کدام سرزمین کشته خواهم شد.
تربت مبارک
واقعه شهادت سیدالشهداء یکی از اسرار خلقت است که قضایای غمبار آن در اندیشه و کلام پیامبران و اوصیاء الهی ساری و جاری بوده به طوری که آنها با بیان گوشه هایی از این حماسه جاوید همواره مغموم و محزون بودند. آدم ابوالبشر بر غمش گریست و ابراهیم خلیل پس از آنکه به قدرت الهی صحنه کربلا را مشاهده نمود قلبش پر از اندوه شد و اشک از دیدگانش فرو ریخت. «زمانی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) همراه یارانش عازم نبرد صفین شدند از کربلا عبور کردند. پس در آن سرزمین توقف نموده و با صدای بلند فرمودند: اینجا را میشناسید؟ و آنگاه با دست خود به جایی اشاره کرده و فرمودند: آنجا محل نزول آنهاست و سپس جای دیگری را نشان داده و بیان نمودند: اینجا جایی است که خون آنها ریخته خواهد شد و باز فرمود: چه مبارک تربتی هستی که گروهی از خاک تو بر میخیزند و به محشر میآیند و بدون حساب به بهشت داخل میشوند و آنگاه اشک از دیدگان مبارکش جاری شد و افرادی که در خدمتش بودند نیز گریستند.»(7)
مقامات عالی
خداوند متعال برای اهل بیت(ع) مقاماتی مهیا دیده که با دفاع از حق و شهادت در این راه بدان خواهند رسید.
مسلم اسرار این مطلب را کسی جز پروردگار نمیداند. هر فعلی که از طرف ائمه اطهار انجام میپذیرد اعم از سکوت، مبارزه،قیام و قعود طبق برنامه خاصی است که از جانب خداوند بدانها رسیده است. و این مسئله با اختیار و تصمیم آن بزرگان منافاتی نداشته و آنها برای اطاعت از پروردگار عالم به انجام تکلیف همت میگمارند و از سرنوشتی که برایشان مقدر شده سرباز نمیزدند و قبول هرگونه مصیبت در راه خدا را سبب تقرب به حق و رسیدن به درجات عالیهای میدانستند که خداوند برای آنها مهیا نموده است. امام حسین(علیه السلام) با قیام جاودانه خویش از توطئهها و حیلههای دشمن پرده برداشت و دینداری و شجاعت را در بین مسلمانان احیاء کرد و با نثار خون خویش درس ایستادگی در برابر ظلم را با کمی افراد و تجهیزات به دیگران آموخت. آن حضرت از شهادت خویش آگاه بود و مطالبی که در مدت حرکتش از حجاز تا عراق بر زبان راند گویای این حقیقت است.
در سرزمین ثعلبه هنگام ظهر امام حسین(علیه السلام) اندکی خوابید و وقتی بیدار شد فرمود: در خواب هاتفی را دیدم که میگفت: شما به شتاب میروید و مرگ شما را با شتاب به بهشت میبرد. علی اکبر(ع) که چنین سخنی را از پدر شنید گفت: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ امام حسین(علیه السلام) فرمود: آری به خدا قسم ما بر حق هستیم. علی اکبر عرضه داشت در این صورت ما از مرگ باکی نداریم و امام حسین(علیه السلام) که از استقبال فرزندش شاد شده بود بیان داشت: فرزندم خدا به تو جزای خیر دهد.(8)
اینگونه خبر از آینده دادن مختص اولیاء الهی است و از مصادیق آن میتوان وجود مقدس اباعبداللّه (علیه السلام) را نام برد. امام علاوه بر این مورد، بارها در مسیر حرکت به سوی کربلا و خصوصاً شب عاشورا همراهان را از اتفاقاتی که در پیش دارند آگه نمود. در مبارزه نابرابر سپاهیان کفر با امام شهیدان اگرچه دشمن مستانه در شیپور پیروزی دمیدامّا فتح واقعی از آن امام حسین(علیه السلام) و یارانش بود. امام پیروزی را در مبارزه ظاهری و کشت و کشتار نمیدانست، بلکه آن را در رسیدن به هدفهای مقدسی میدانست که به خاطر آنها قیام کرده و شهادت را انتظار میکشید.
یاری فرشتگان و جنیان
حمایت پروردگار و امدادهای غیبی در اکثر نبردهای مسلمین آنها را بر دشمن فائق گرداند، در جنگ بدر که رسول خدا(ص) و یارانش به جنگ با کفار پرداختند بیش از سه هزار فرشته آنها را یاری داده تا دشمن را شکست دهند و با پیروزی از میدان جنگ بیرون آیند. «در روزی که امام حسین(علیه السلام) از مکه حرکت نمود، گروهی از فرشتگان آن حضرت را ملاقات کرده و گفتند: ای حجت خدا ذات مقدس باریتعالی در بسیاری از جنگها به وسیله ما، جدت رسول خدا(ص) را یاری نمود. اینک برای یاری تو آمدهایم. امام حسین(علیه السلام) به آنها فرمود: وعدگاه من و شما زمین کربلاست که من در آنجا کشته میشوم. علاوه بر فرشتگان جمعی از جنیان نزد امام آمده و گفتند: ما از شیعیان و یاران تو هستیم، اگر فرمان دهی تمام دشمنانت را نابود خواهیم کرد. امام حسین(ع) در حق آنها دعا کرد و فرمود: به خدا قسم قدرت ما بر کشتن آنها بیش از شماست. لکن میخواهیم حجت بر همه تمام گردد تا کسانی که هلاک میشوند و یا به سعادت میرسند هر دو از روی دلیل و آگاهی باشد.»(9)
احسان به دشمن
نیکی و احسان به انسانها از خصائص بزرگان دین است. آنها حتی در رویارویی با دشمنان و معاندان رفتاری پسندیده داشتند و دیگران را به رعایت این عمل ترغیب نمودهاند. بخششهای سخاوتمندانه رسول خدا(ص)، از خود گذشتگیهای علی(علیه السلام) در جنگها و چشم پوشی و بخشش امام حسن(علیه السلام) در برخوردهای سخیف مخالفان، مظهر اخلاق و رفتار الهی در مکتب حیاتبخش اسلام است. امام حسین(علیه السلام) که در خاندانی پاک، سخاوتمند و با فضیلت پرورش یافت در مواجهه با لشکر دشمن، زیباترین و پسندیدهترین روش را برگزید. بطوری که نکات آموزنده و تربیتی آن تا ابدیت الگو و سرمشق انسانهای آزاده قرار خواهد گرفت.
در منزل «ذوحسم» که امام و یارانش فرود آمدند، لشکر حر بن یزید ریاحی با هزار سوار رسید. ابن زیاد فرمان داده بود امام حسین(علیه السلام) را هرکجا دیدند محاصره کرده و از رفتن وی به کوفه جلوگیری کنند. امام حسین(علیه السلام) که حر و لشکریانش را تشنه یافت. ابتدا دستور داد او و افرادش و حتی اسبهایشان را سیراب کنند و پس از آن به «علی بن طمان محاربی» که از دشمنان بود و تازه از راه رسیده بود و از همه تشنهتر بود آب داد امام او را کمک کرد تا آب نوشید زیرا از شدت تشنگی نمیتوانست از لب مشک آب بنوشد.(10)
چشمه آب
عبیداللّه بن زیاد دورادور جریان جنگ و مقابله با امام حسین را از طریق ابن سعد و دیگر سرداران برگزیدهاش کنترل میکرد: عمر سعد بنا بر خواسته او سوارانی انتخاب نمود و بر فرات گمارد تا نگذارند امام و اصحابش از آب استفاده کنند. این بزرگترین بیرحمی در حق امام و فرزندانش بود. اولین محاصره و بستن آب روز ششم محرم اتفاق افتاد. تشنگی، خاندان و اصحاب امام را آزار میداد و آنها را سخت تحت فشار قرار داده بود. در این هنگام امام حسین(علیه السلام) به بیرون خیمه آمد، سنگی برداشت و به اندازه 19 قدم به طرف قبله حرکت نمود و آن جا چاه آبی خوشگوار هویدا گشت، همگی از آن نوشیدند و پس از آن آب چشمه خشک گردید و از بین رفت. این خبر به گوش ابن زیاد رسید، به عمر سعد نوشت، شنیدهام حسین بن علی چاه حفر میکند و خود و یارانش از آن مینوشند. از این کار ممانعت کن و اوضاع را بر آنها تنگ گیر. پس از این فرمان، عمر سعد عمربن حجاج را با پانصد سوار فرستاد و جلو آب را گرفتند و نگذاشتند امام دیگر از آب استفاده کند.(11)
محل شهادت
کاروان امام حسین(علیه السلام) در کنار دهکدهای به نام «عقر» توسط حر و لشکریانش متوقف شده بود، امام از حر خواست آنها را مقداری جلوتر ببرد تا در کنار فرات رسیدند. اسب امام در این مکان ایستاد و دیگر از جایش حرکت نکرد امام حسین(علیه السلام) از نام این سرزمین پرسید؟ همراهان گفتند: اینجا را ماریه و به قولی کربلا گویند. چشمان امام از اشک پر شد و فرمود: خداوندا از غم و اندوه به تو پناه میبرم، این جا محل ریختن خونهای ماست، بارها را باز کنید و شتران را بخوابانید و خیمهها را بپا کنید.»(12)
نفرین امام
امام حسین(علیه السلام) در تمام منزلگاهها که توقف مینمود هرکجا موقعیتی پیش میآمد به موعظه سپاه دشمن میپرداخت و آنها را از جنگ باز میداشت، حتی در ملاقاتی با عمر سعد سعی نمود او را از این گمراهی نجات دهد و هر وعدهای که ابن زیاد به او داده بود را به بهترین وجه برآورده کند، امّا سخنانش بر قلب قسی او اثری نبخشید و هربار به بهانهای واهی از نصایح امام سرباز زد. امام حسین(علیه السلام) که سخت دلی او و سست پیمانی لشکرش را دید، احتمال هرگونه تعرضی را به خیام حرمش داد. بنابراین فرمان داد اطراف حرم خندقی کنده و از هیزم پرکنند و سپس آتش بزنند.
زمانی که آتش زبانه کشید فردی از لشکر دشمن سوار اسب شد و به سوی خیام امام جلو آمد و گفت: ای حسین، پیش از آتش آن دنیا به خود آتش زدی! حضرت فرمود: کذبت عدو اللّه دروغ گفتی ای دشمن خدا، گمان داری تو به بهشت میروی و من به دوزخ، پس روی به قبله آورد و فرمود: خدایا او را به آتش دنیا بسوزان قبل از آنکه به آتش آخرت گرفتار آید. نفرین امام در مورد او به اجابت رسید. پای اسب به سوراخی رفت و تعادلش به هم خورد و در حالی که پای آن ملعون در رکاب اسب گیر کرده بود به اینطرف و آنطرف کشیده شد و نهایتاً به خندق آتش افتاد.(13)
لجاجت و قساوت دشمن در کارزار کربلا چنان شد که به تذکرات و سخنرانیهای امام گوش نمیدادند و هنگام خطابه امام همهمه میکردند تا صدای آن حضرت به گوش دیگران نرسد، و چنانچه مورد مؤاخذه امام واقع میشدند گفتههایش را تصدیق نمیکردند و به تکذیب آن میپرداختند. به سخن امام که فرمود: آیا امروز در شرق و غرب عالم فرزند دختر پیامبری غیر از من میشناسید. اعتنایی نکردند و با جسارت تمام در مقابل او و خاندانش اسب میراندند، رجز میخواندند و هتاکی میکردند. عبداللّه بن حصین از لشکر ابن سعد به آواز بلند فریاد زد: ای حسین از این آب فرات که میبینی چون شکم ماهی موج میزند قطرهای نمیچشی تا هلاک گردی. آن حضرت از شنیدن این سخن دیدهاش گریان شد و فرمود: «اللهم امته عطشانا؛ خدایا او را تشنه بمیران.» در آن حال اسب رمید و برزمینش زد. او برخاسته و بدنبال اسب میدوید و در حالی که تشنگی بر او غالب شده و فریاد العطشش بلند بود، هرچه آب به او رساندند نتوانست آن را بخورد و با تشنگی به هلاکت رسید.(14)
پدر، بر تو سلام
بعد از شهادت یاران و نزدیکان امام نوبت به جانبازی فرزند وی حضرت علی اکبر(ع) رسید. او که ریشهاش از خاندان نبوت بود، در خلق و خوی شباهت زیادی به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) داشت و این خصلت دلبستگی امام و دیگران را به وی دو چندان میکرد. امام حسین(ع) فرمود: هرگاه دلمان برای پیامبر تنگ میشد علی اکبر را نظاره میکردیم. بنابراین وداع او برای رفتن به میدان به امام بسیار گران آمد. در لشکر دشمن هماوردی برای علی اکبر یافت نشد و او خود را به قلب دشمن زد و با نبردی سنگین تعداد زیادی از آنان را نابود ساخت. شدت حمله تاب و تحمّل را از آن حضرت گرفت و به سوی پدر روانهاش کرد، بلکه با قطره آبی عطش خود را فرونشاند و دوباره به رزم ادامه دهد. هنگامی که علی اکبر نزد پدر آمد و از تشنگی سخن گفت، امام حسین(ع) زبانش را مکید و انگشتری رسول خدا(ص) را در دهانش نهاد و او را به طرف میدان بازگرداند. حضرت علی اکبر(ع) پس از مبارزهای سخت پدر را مورد خطاب قرار داد و فرمود: پدر جان سلام بر تو، این جدّم رسولخداست که با جامی پر از آب مرا سیراب کرد، به طوری که بعد از این تشنگی نخواهم دید.(15)
جانبازی یاران
1ـ به یقین میتوان گفت در عرصه مبارزات جبهه حق و باطل هیچ گروهی به اندازه یاران امام حسین(ع) از خود ایثار و فداکاری نشان ندادند. با اینکه امام به آنها اجازه داد که وی را تنها گذاشته و به شهری دیگر پراکنده گردند تا از تعرض و آسیب دشمن مصون بمانند بر پیمان خویش پای فشردند و قسم یاد کردند تا لحظه آخر از امام و آیین اسلام دفاع کنند. هنگامی که امام حسین(ع) صدق نیت و اخلاص عمل یارانش را دید آنها را از سرنوشتی که در پیش دارند با خبر ساخت. پس به اذن خدا و خواست امام پردهها کنار رفت و آنها جایگاه خویش را در بهشت دیده به نعمتهایی که خداوند برایشان فراهم نموده بود نظر افکندند و برای رسیدن به آن لحظه شماری میکردند.
در شبی که همه میدانستند فردای آن سرها جدا میگردد و در ضرب شمشیرها سیلاب خون به راه میافتد و اسیری آغاز میگردد، نشاط چهره یاران لشکر حق را فرا گرفت. بریر از یاران امام با عبدالرحمن انصاری سخنی به مزاح گفت. عبدالرحمن او را از این کار منع کرد و خواست از شوخی دست بردارد.
بریر در پاسخ به عبدالرحمن گفت: خویشاوندانم میدانند که من هرگز اهل شوخی نبودهام حتی در جوانی بسوی سخن باطل نرفتهام، اما اکنون خوشحالم چون به همین زودی در پیشگاه خدا ظاهر میگردیم و در جوار رحمت او در بهشت برین قرار میگیریم.(16)
2ـ «جون» غلام ابوذر غفاری از امام حسین(علیه السلام) اجازه خواست به میدان رود. امام فرمود: ای جون به تو اذن میدهیم هر طرف میخواهی بروی چونکه تو برای دیدن مشقت دنبال ما نیامدی. جون خود را روی قدمهای امام انداخت و گفت: در هنگام خوشی در خانه شما بودم و از لطف و کرمتان بهرهمند شدم، اکنون که هنگام سختی است شما را ترک گویم! گرچه چهرهام سیاه و بوی بدنم کثیف و نژادم پست است و لیاقت ندارم خون خود را با خون شما در آمیزم، اجازه دهید به میدان روم تا چهرهام سفید و نژادم بزرگ و بدنم خوشبو گردد و در بهشت جای گیرم. به خدا قسم هرگز شما را ترک نمیگویم تا این خون سیاهم با خون شما درآمیزد. امام حسین(ع) به او اجازه داد به میدان رود. او پس از مبارزهای دلاورانه تعداد زیادی را به هلاکت رساند. و خود بر زمین افتاد. امام در لحظات آخر به بالینش آمد و گفت: خدایا چهره او را سفید و بدنش را خوشبو و با محمّد(ص) و آل محمّد(ع) محشور گردان، دعای امام مستجاب شد و بدن او پس از شهادت بسیار خوشبو شد و فضای اطراف را عطرآگین نمود به طوری که همه با خبر شدند.(17)
خونی که به زمین برنگشت
وقتی تمام یاران و نزدیکان امام حسین(علیه السلام) شربت شهادت نوشیدند وی به تنهایی در مقابل آن لشکر عظیم به نبرد پرداخت و بسیاری را کشت. هیبت امام اجازه نمیداد کسی رویاروی او بجنگد. بنابراین دسته جمعی به طرفش هجوم برده و با هر وسیلهای که در اختیار داشتند بر پیکر شریف و مطهرش ضربه وارد نمودند. از شدت جراحات، توانائیش کم شد و برای لحظاتی بر زمین نشست که ناگاه سنگی بر پیشانیش اصابت نمود و خون فوران کرد، وقتی لباس خود را بالا گرفت تا خون سرش را پاک کند تیری زهرناک بر سینهاش نشست و قلبش را درید. امام در حالی که سر به آسمان گرفته بود فرمود: بسم اللّه و باللّه و علی ملة رسول اللّه؛ آنگاه تیر را از پشت خود بیرون کشید و همانطور که خون از سینهاش میریخت کفی از آن پر کرد و به آسمان پاشید که قطرهای از آن به زمین برنگشت. در ساعات آخر کارزار ملعونی ضربهای به سر مبارک امام زد به طوری که عمامهاش بر زمین افتاد و سرش شکافت آن حضرت او را نفرین کرد و فرمود: امیدوارم با این دست نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ستمگران محشور کند. نفرین امام او را گرفتار کرد و زمانی که عمامه را به سرقت برد، همسرش او را طرد کرد و از خانه بیرون راند. آن ملعون خواست به صورت زنش سیلی بزند دستش به میخی گرفت و از مرفق قطع شد و همیشه فقیر و گدا باقی ماند.(18)
لحظه شهادت
با اینکه در وجود نازنین فرزند رسول خدا (صلی الله علیه واله) رمقی نبود تا چون ساعات اولیه بر جمیع روباهان بشورد. امّا دشمن از نفس کشیدن او نیز واهمه داشت. به این دلیل تعدادی داوطلب شدند سر آن حضرت را از پیکر جدا کنند و با آرامش خیال برای گرفتن جایزه نزد عبیداللّه بروند. آخرین نگاههای امام تنی چند از آن گستاخان را با ترس و لرز به عقب راند، آنها در چهره پسر فاطمه(سلام الله علیها) چشمان رسول خدا (صلی الله علیه واله) و هیبت علی مرتضی(علیه السلام) را میدیدند و توانایی خویش را برای کشتن آن حضرت از دست میدادند شمر ملعون که رجز شهامت سرداده بود قدم به قتلگاه گذاشت و شمشیر بر گلوی آن حضرت نهاد. امام چشمانش را باز نمود و فرمود: تو کیستی؟ شمر گفت: شمر بن ذی الجوشن صبابی هستم. امام فرمود: تو مرا میشناسی که فرزند علی (ع) و فاطمه (س) هستم و جدم رسول خدا(صلی الله علیه واله) و برادرم امام حسن(علیه السلام) است. شمر گفت: آری میشناسم، امام پرسید: حال که شناختی چرا قصد جان من کردی؟ او گفت: قصد من گرفتن جایزه از یزید است. امام فرمود: وای بر تو که جایزه یزید محبوبتر از شفاعت جدم رسول خدا (صلی الله علیه واله) است. و سپس افزود بحق خدا شکمت را به من نشان ده، شمر بدنش را برهنه کرد. شکمش بیماری برص داشت مانند شکم سگها و موی آن چون موی خوکها بود. امام فرمود: اللّه اکبر، جدم چه درست فرمود که چنین فردی تو را خواهد کشت.(19)
دستان خشک
روز عاشورا برای اهلبیت پیغمبر(ص) مالامال غم و اندوه بود. هتاکی دشمن و مظلومیت خاندان امام حسین(ع) دلها را میآزارد و اشکها را روان میسازد. پس از شهادت امام حسین(ع) که پیکر مقدسش بر خاک گرم کربلا قرار گرفت شخصی به نام ابحر بن کعب لباس امام را از تن بیرون آورد و بدن او را برهنه روی زمین رها کرد. به گفته تاریخ بر اثر این کار زشت دو دستش در تابستان مانند دو چوب خشک بخشکید و در زمستانتر بود و خون و چرک از آن میآمد و به آن حال بود تا هلاک شد.(20)
در غم شهادت امام حسین(علیه السلام) پیامبر گریست و امامان معصوم عزادار شدند و از آن زمان تاکنون حرارت عشق و سوزناکی این واقعه التیام نیافته. بطوری که هر ساله بیش از سال قبل در ایام عزاداری آن حضرت مردم به یاد مصائبش اشک میریزند و نهضت مقدّسش را گرامی میدارند. حضرت سجاد(علیه السلام) که در حادثه کربلا حضور داشته و در طول سالیان بسیار، با یادآوری آن روز به شدت اشک ماتم میریخت، به طوری که اصحاب ترسیدند از اینهمه فشار غم و غصه جان دهد، آن حضرت در بیان خاطراتش میفرمود: من با چشمان خود دیدم پدر و برادران و خویشاوندانم را کشتند و آنها را در بیابان افکندند، اینک چگونه آن مصائب را فراموش کنم. من هنگامی که میدان جنگ کربلا و بدنهای متلاشی شده را از نظر میگذرانم گریه گلویم را میگیرد و آن هنگام که خواهران و عمههایم از این خیمه به آن خیمه فرار میکردند را هرگز فراموش نمیکنم.
پي نوشت :
1. سوره الرحمن ، آیه 78.
2. بحار، ج 16، ص 21.
3. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص 100.
4. اصول کافی، ج 2، ص 307.
5. لهوف، سید بن طاووس، ص 23.
6. ینابیع الموده، ج 2، ص 118 ـ 117.
7. مقتل الحسین، علامه مقرم، ص 25.
8. لهوف، ص 70.
9. همان، ص 68.
10. مقتل الحسین، ص 218.
11. همان، ص 224.
12. ینابیع الموده، ج 2، ص 161.
13. همان، ص 69.
14. نفس المهموم ص 152، روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی، ص 269.
15. بحار، ج 45، ص 44.
16. امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، علامه محسن امین، ص 127.
17. مقتل الحسین، ص 312.
18. ینابیع الموده، ج 2، ص 181.
19. همان، ص 182.
20. لهوف، ص 73.
منبع: پاسدار اسلام ش 290