فرهنگ بیداری
تحلیل پیامها و سخنان حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) از آغاز نهضت تا تبعید خورشید
برای هر حرکت و جنبش و انقلاب باید جرقه یا آتشزنهای را در نظر گرفت. چه بسا که در همان جرقه نخستین زبانههای آتش انقلاب سر برکشد و شعلهور شود و چه بسا که همان جرقه در دل خاکستر بظاهر خاموش نهفته باشد. تا در فرصتی زبانه بکشد. به تعبیر اصحاب منطق همان آتش بظاهر نهفته است که بالقوه امکان ایجاد آتش را حاصل میآورد. میماند تا نسیمی، بادی یا طوفانی آتش را شعلهور کند. اگر قرار باشد جرقه نخستین انقلاب اسلامی را با تطور و بازگشتبه تاریخ انقلاب بیابیم چه بسا که لازم استحتی چند سالی به قبل از انقلاب حتی آغاز نهضتبرگردیم. نقطه شروع انقلاب اسلامی را باید یازدهم جمادیالاولی در سال 1363 ه.ق بدانیم. روزی که ندای رسا، صریح و بیپروای مردی مردستان بلند شد و خلیل آسا فریاد برآورد و به همه آفلین و زوال یابندگان دل خوش نکرد. باید به تاریخیترین سند مبارزات امام خمینی (ره) برگشت. البته وقتی به عظمت و بلندی روح آن بزرگ پی میبریم که بتوانیم هر چند ضعیف فضای خفقان زده و اختناق آلود آن روز ایران را تصور و ترسیم کنیم. عمر ما کوتاهتر از آن است که بتوان فضای سیاسی - اجتماعی و شرایط فرهنگی و اقتصادی شصت چهل پیش این کشور را در نظر آوریم. آنچه از افواه و اسناد شنیدهایم و دریافتهایم و آنچه از محتوای سخنان و پیامها و فریادهای بیدارگرانه و سخنان افشاگرانه امام برمیآید، اینست که در آن روزهای سیاه، اوضاع اسفبارتر از آن بوده است که در تصور ما بگنجد. اینک که آبها از آسیاب افتاده است، اینک که دوران دیپلماسی و آرامش است، اینک که پیروزی بدست آمده است، در قاموس برخی که حتی جرات تکرار تلفظ واژههای انقلابی و کلماتی چون اعتراض و خشم و فریاد و مخالفتبا نظام طاغوت را نداشتند،اندکی ثقیل باشد که چرا امام در آن دوران در حالی که همه هم سن و سالهایشان دنبال وجاهت ظاهری حوزوی، مرجعیت و... بودند، قیام کرد و سرمشق مبارزه قرار گرفت. بسا افرادی که آن حرکتها را خطر کردن میدانستند. بیتردید یکی از آشکارترین خصایص روحی و مبارزاتی امام صراحت همراه با جسارتی بود که خداوند به هر کس نمیدهد. آن روزها که در این سرزمین هیچ کس جرات مخالفت هر چند ضعیف یا ناهمخوانی با نظام طاغوت را نداشت و به خود جرات نمیداد حتی مخالفتیا عدم رضایتش را از عملکرد و سیاستها و حرکتها و مواضع نظام طاغوت آشکار کند. تنها یک مرد آنهم روحانی، نسبتا جوانتر از بسیاری از شخصیتها و علمای مطرح حوزه صریحا بیرق مبارزه و لوای ستمستیزی را بر دوش کشید و خنجر فریاد را از نیام سکوت بیرون آورد. ابراهیموار هشدار میداد که بدانید همیشه نسیم لطف و نفحات عنایت و مرحمت الهی نمیوزد. تذکر داد که باید از خویش گذشت. باید از تعلقات دنیوی رها شد تا در مسیر نسیم روحانی الهی قرار گرفت و سرانجام برای نجات دین خدا از دست مشتی شهوتران باید قیام کرد. مردم را به خروج علیه نظام شاهنشاهی فرا خواند نه با کنایه که با صراحت و فریاد. مردم را از تفرقه دور کرد و علیه رکود و رخوت و خاک مردهای که بر سر مردم پاشیده بودند، اعتراض کرد و خطر سیطره همه جانبه مشتی هرزهگرد شهوتران و کودک خیابانگرد و جماعتی شهوت پرست پشت میزنشین را یادآور شد. باید انصاف داد که وقتی پیام تاریخی امام را در آن حال و هوا با تامل و درنگ و با درک واژه واژهها و مفاهیم بلند نهفته در آن پیام تاریخی میخوانیم به عظمت روح و قدرت ایمان و سترگی شخصیت امام پی میبریم و البته ما میمانیم و افسوس و انگشت تحیر از آن نعمت عظمای الهی و بحق آیتخدایی که در ظلمات متراکم آن روز ایران قد برافراشت و ما را به سوی وادی ایمن و نور و بیداری و قرآن راه برد. قسمتهایی از آن پیام را مرور میکنیم تا به جملات بیدارگرانه و اعتراض امام پی ببریم:
"هانای روحانیین اسلامی!ای علما ربانی!ای دانشمندان دیندار!ای گویندگان آئیندوست!ای دینداران خداخواه!ای خداخواهان حق پرست!ای حقپرستان شرافتمند!ای شرافتمندان وطنخواه!ای وطنخواهان با ناموس! موعظتخدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفعهای شخصی کرده تا به همه سعادتهای دو جهان نائل شوید و با زندگانی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. "ان الله فی ایام دهرکم نفحات الافتعرضوالها" امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دستبدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزهگرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آئین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند." (1)
اینک با هر دردمندی به توافق رسیدهایم که پیام مذکور را باید آتشزنه اعتراض از سوی امام نسبتبه نظام پهلوی دانست. پس از آن موضعگیری طاغوت مطرح است و دست و پا زدنهایش که اگر جواب بدهد شاید نتواند از پس کار برآید; زیرا وارد میدان مبارزه و مقابله با خمینی کبیر شدن کاری ساده نیست. چه بسا به بهای سقوط نظام تمام شود (که دیدیم در انقلاب اسلامی همان شد) . چه بسا برای مبارزه و شکستخمینی زودتر از آن که تصور رود، نظام شاهنشاهی و تخت و تاج را باید از کف داد. از دیگر سو نمیتوانستند در یکصد کیلومتری پایتخت آن روز، بزرگترین پایگاه دینی و فقهی و کانون فقاهت و دیانت را با خود همراه نداشته باشند. مرکزی که هر چند در دل کویر است اما به دریا راه دارد، دریای اسلام و قرآن که هر لحظه ممکن است موجخیز فریاد مردمی که از آن وادی درس بیداری و اسلامخواهی گرفتهاند تمام کشور را فرا گیرد. زیرا خطیبان و سخنرانان و واعظان بسیاری از همان شهر فرماندهی میشدند و برای هر مناسبت مثل عاشورا و محرم، رمضان و... بیدارگرانی را به شهرها و روستاها اعزام میکردند که به گفته ظریفی پیامآوران آزادی و رهایی و اسلام و قرآن بودند. اما از آنجا که اکثر پادشاهان از چراغ عقل و معرفت محروم بودهاند یا قدرت آنها را کور کرده استخیلی دیر بر سر عقل میآیند. البته من معتقد نیستم که لزوما همه پادشاهان افرادی ضعیف، نادان و بیسیاستند. پادشاهان و طواغیت معمولا موضعگیریهایشان از قدرت نظامی نشات میگیرد تا پشتوانه علمی و عقلی داشته باشند. عملکرد رژیم پهلوی هم از این اصل مستثنی نبود; زیرا آنها هم اصل را به حمله و حرکتهای فیزیکی گذاشتند. به خیال باطلشان میخواستند از این طریق از امام زهرچشمی بگیرند و او را به سکوت وادارند. و از گسترش آتش خشم و اعتراض جلوگیری کنند و در نهایتبا حرکت نظامی و میلیتیاریسمی و کماندویی برای همیشه حتی خاکستر اعتراض و انقلاب و اسلام را بر باد دهند. بسیاری هنوز سخنان شوم آن نخستوزیر را در هیات دولت پس از نهضت 15 خرداد (تمثیل شترسواری و دولا دولا شدن) را بیاد دارند. سخنان مهره سرسپردهای چون پرویز ناتل خانلری را که همواره مورد توجه شخص شاه بود. و متاسفانه بسیاری از دانشگاهیان ایران بدوناندک توجه بهاندیشههای شوم سیاسی و تفکر ضد انقلابیاش وی را شخصی دانشمند، علمی و... معرفی میکردند و کم نیستند کسانی که بر مرده ریگ او هنوز هم اشک تمساح میریزند.
امام در آن شرایط سختبا حرکتها و تصمیمهای دقیق و رعایت اصول مبارزاتی خاص خود امکان هرگونه تفکر و خط خاموش را از رژیم سلب میکرد. به هر مناسبتیا از بلند منبر معرفتبه آگاهی و تحلیل اوضاع میپرداخت و یا پیام صادر میکرد و خلاصه آرام نمیگرفت. در تاریخ 10/1/1341 در اعتراض به حرکت کماندویی و حمله وحشیانه نیروهای نظامی و امنیتی شاه به حوزههای علمیه و ضرب و شتم و قتل طلاب جوان در حوزه بخصوص مدرسه فیضیه سخنرانی تاریخی ایراد فرمودند که در آن منبر هم، بدون کوچکترین خوف و عقبنشینی و حتی تهاجمیتر از قبل، مجموعه نظام شاهنشاهی را اعم از هیات حاکمه، دادگستری، محاکم قضایی، وکلای مجلسین، و وضعیت اوضاع اقتصادی، کشاورزی و... همه را کوبید و سیاست نیرنگآلود استعمار و عواملش را افشا کرد و مورد حمله قرار داد. برخی از آن نیرنگها و فریبکاریها را چنین بیان کرد که: رژیم پهلوی با توجیه حمایت از دین به مراکز دینی هجوم میبرد! ، در لباس گرگ حمایت از مظلوم میکند! از سویی مدعی ایمان و اسلام و تشیع است و از دیگر سو، اهانتبه علما و فحشهای ناموسی، تخریب مکتبهای علمای اسلام و حبس و... خونخواری را در سرلوحه سیاستهای خود دارد. امام به صراحت و بدون کوچکترین ترس اعلام کرد که: "رژیم پهلوی خونخوارتر از مغول است." امام درتحلیلی تاریخی علیه نظام طاغوت، از حقایقی پرده برداشت و دست رژیم را رو کرد که پس از آن هرگز نظام طاغوت نتوانست آن حقایق را کتمان کند. امام به رکتحسابشده و خزنده رژیم پهلوی برای نابودی قم، شهر جنود حق اشاره کرد و قضیه تصویب قوانین خلاف شرع را به گذشتههای دورتر و برگرفته از اهداف بلندتر و ریشهدارتری مرتبط دانست که همان شهر قم بود. به نص عبارتهای روشن امام دقت کنید:
"من به شما عرض کنم که مطلبی نیست که مال این چند ماهه باشد، این یک مطلب ریشهدار است، مطلبی است که مال چندین سال پیش از این است، اگر نگویم چهل و چند سال پیش از این لااقل بیستسال پیش از این است که اینها نقشهشان این بود که قم نباشد. در زمان حیات مرحوم آقای بروجردی رضوان اللهعلیه هم نقشه این بود که ایشان نباشند و قم نباشد. قم را با منافع خودشان مضر میدانند. قم یک شهر حق است، جنود ابلیس جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف میدانند." (2)
دراندیشهها و آثار امام دقت نظر و درک واقعی و شناخت عمیق و ریشهای از حرکات و سیاستها و نقشههای طاغوت اعجابانگیز است. امام بخوبی دریافته بود که رژیم پس از ارتحال آیةالله العظمی بروجردی در توطئهای حسابشده و طرحی شیطنتآمیز سعی داشتبرخی از عوامل وابسته را تحریک کنند که مرجعیت را به جایی دیگر غیر از قم منتقل کنند و تلگراف بزنند که پس از آیةالله بروجردی کانون مرجعیتبه نجف یا حتی مشهد منتقل شود. نخست اینکه قم نزدیک پایتختیا مرکز حکومتبود و حداقل بازتاب حرکتهای انقلابی سریعتر به مرکز کشانده میشود; دیگر اینکه رژیم طاغوت با این کار اثبات خواهد کرد که آنقدر قدرت دارد که در تعیین مرجع برای مردم دخیل است. از دیگر سو سیطره و تسلط خود را بر حوزهها اثبات میکرد. تلقی و برداشت دیگر این طرح و نقشه در صورت پیروزی این بود که روحانیت هم دولتی شده است و پس از آن دربار است که میتواند مرجعی را انتخاب یا خلع نماید و نهایت همان اهداف شومی که پشت این حرکتخوابیده بود. همان که در کشورهای دیگر طی سالها انجام گرفته است، دین دولتی شده است، دولت است که امور دین را مثل سایر امور اداره میکند در آنصورت روحانیت هم تشکیلاتی چون سایر تشکیلات دولتی استبه تعبیر دیگر کارمندی چون سایر کارمندان میشود، تقریبا مانند مقدماتی که در سازمان اوقاف قبل از انقلاب صورت گرفت و تعدادی هم روحانیت درباری بودند، در آنصورت روحانیتی که استخدامی بودند نه تنها طبق بخشنامههای صادره از طرف رژیم فعالیت میکردند حتی ماموریت داشتند افراد را در جهت عدم دخالت در مسائل سیاسی نصیحت کنند. این بحث در ذهنمان تداعی همان انتظاری را میکند که پس از بازداشت امام، از امام، داشتند. حرفی مقرون به این مضمون که مسئول بازجویی در سازمان امنیت آن روز که به امام گفته بودند که ما از شما یک چیزی میخواهیم و آن اینکه در سیاست دخالت نکنید.
باز هم باید به نقش خارقالعاده و تیزفهمی و ذکاوت سیاسی امام اعتراف کرد که دقیقا دست روی نقطه حساس گذاشت، دقیقا هدف را نشانه رفت و دست دشمن را خواند. با زبانی ساده و صمیمی، بسیار روان و بیپیرایه از نقشها و اهداف رژیم پهلوی پرده برداشت و حقایق اجتماعی و سیاسی را چنین پدرانه، اما قاطع و انقلابی روشن میساخت:
"اینها شروع کردند به اسم احترام از مرکزی، کوبیدن آن مرکز دیگر را، نه از باب اینکه حبی به آن مرکز را داشتند، به هیچ مرکزی از مراکز دیانت، اینها احساس حب نمیکنند، نه از باب اینکه به نجف علاقه داشتند، از باب اینکه قم را نمیخواستند، قم موی دماغ بود، نزدیک بود به اینها، مفاسد را زود ادراک میکرد و کارهای اینها زود در آن منتشر میشد. اینها قم را نمیخواستند منتهی نمیتوانستند به صراحت لهجه بگویند قم نه، میگفتند نجف آره، مشهد آره. در قم چیزی به نظر نمیخورد، فهمیدند که چیزهائی به نظر میخورد، چیزهائی به چشم میخورد، چیزهائی به دهان میخورد، به گوش میخورد، فهمیدند که نه، آنطور نبوده است. اینها از آنوقت نقشه کشیدند برای نابودی روحانیت و دنبالش نابودی اسلام و دنبالش به نفع رساندن اسرائیل و عمال اسرائیل." (3)
افشاگری دیگر امام، پیرامون قانون به سربازی بردن زنان و بظاهر حق شرکت زنان در انتخاباتی بود که مجلس برای زنان تصویب کرده بود و امام طرح این توطئه را بهانه کرد و به قلب سیاستهای دشمن نشانه رفت. در این مورد هم ضدیت و معارضه رژیم پهلوی را با اسلام یادآور شد که پشت این کارها و مصوبهها توطئهای نهفته است و آن اینکه تصویب کرده بودند که از شرایط صلاحیت افراد انتخاب کننده و انتخاب شونده برای وکالت مجلس هم زیرکانه شرط مسلمان بودن و هم لزوم سوگند و تحلیف به قرآن را حذف کرده بودند. ظاهر امر این است که یک یا دو کلمه را حذف کردهاند یعنی هیات دولت صحبتها کردهاند، مصوبهای داشتهاند که دو واژه "مسلمان و قرآن" حذف شود. شاید بسیاری از عالمان آن روز هم این مصوبه را به تعجیل خوانده بودند اما فقط امام بود که تا عمق قضیه پیش رفت و تقریبا محوریت مبارزه را پذیرفت و در مقابل معارضه و مخالفت و حذف اسلام و قرآن ایستاد آنجا که چنین فرمود:
"دیدیم که از اولی که این دولتبیسواد و بیحیثیت روی کار آمد، از اول هدف، اسلام را قرار داد، در روزنامهها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات دادهاند لکن شیطنتبود، برای انعکاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغاء اسلام و الغاء قرآن، درست نیفتد و لهذا در اولی که اینجا ما متوجه شدیم و اجتماع شد و آقایان مجتمع شدند با هم برای علاج کار، توجه ما در دفعه اول منعطف شد به همان قضیه، بعد که مطالعه کردیم، دیدیم آقا قضیه، قضیه بانوان نیست، این یک امر کوچکی است، قضیه معارضه با اسلام است. "منتخب و منتخب، مسلمان لازم نیستباشد، حلف به قرآن لازم یستباشد، قرآن را میخواهیم چه کنیم؟ ! " بعد که مصادف شدند با تودهنی از ملت مسلم، تعبیر کردند حرفشان را به اینکه خیر مراد ما از کتاب آسمانی قرآن است. ما هم از آنها پذیرفتیم به حسب ظواهر شرع لکن به مجرد اینکه اینها یک چند نفر عمله را دور خودشان دیدند یک زنده باد و مرده باد را دیدند، باز همان مسائل خبیثشان را از سر گرفتند، همان مطلبی را که ابطال کرده بودند دوباره از سر گرفتند" (4)
افشاگری دیگر امام این بود که رژیم وقتی با گروهی کماندو و نیروی امنیتی مسلح و نیروهای سازمان یافته به حوزه حمله کرد و برایش گران تمام شد، با شایعه پراکنی گفت این نیروهای دولتی و امنیتی نبودهاند بلکه دهقانان و اوباشی بودهاند که سر خود به حوزهها حمله کردهاند و این حرفها نیز از سر جهل و نادانی نیروها و عوامل رژیم بود; ولی شرایط بگونهای بود که با تمویه و شایعه پراکنی و دروغ امکان داشتبتوانند تا حدی ذهن و نظر مردم را از حقیقت دور کنند یا حداقل بتوانند حمله وحشیانه خود رااندکی کتمان کنند و مردم را به گمراهی بکشانند. در آن موقعیت مردی میخواست که قضیه را روشن کند و حقایق را به گوش مردم برساند. باز هم آن فقیه مجاهد، کسی جز امام خمینی و یارانش نبودند که حرکت را متوجه شخص شاه دانستند. امام بگونهای سخن میگفتند که مردم بدانندام الفساد اصلی شخص شاه است. امام در همان افشاگری ماندگار تاریخی چنین فرمود:
"این سال بد بود برای اینکه حمله به اسلام زیاد شد، حمله به قرآن زیاد شد، مراکز علم را کوباندند به حسب توهم خودشان، بچههای ما را، عزیزهای مرا زدند، سرهایشان را شکستند، پاهایشان را شکستند، بعضیشان را کشتند، از پشتبامهاانداختند. اگر اینها دهقانها بودند پس چرا این دستگاه انتظامی کمکشان میکرد؟ اینکه دیگر مخفی نبود، این را صد هزار جمعیت از توی خیابانها و از توی شهر و از توی مدرسه خوب میدیدند که دستگاه شهربانی دارد کمک مستقیم میکند، این دهقانها را کمک میکرد بر ضد اسلام. اگر راست میگویند که دهقانها بودند، پس چرا وقتی که مرضای ما بردند در مریضخانهها، شهربانی و اینها فرستادند گفتند: "دشمنهای اعلیحضرت را میبرید در مریضخانه؟ پدرتان را درمیآوریم، اینها باید بروند." (5)
امام در ادامه همان بیانات جریان تهاجم کماندو را متوجه شخص شاه میداند:
"اگر دهقانها بودند، به اعلیحضرت چه کار دارند؟ اگر کماندوها بودند و آنهائی که مربوط به خود ایشان است و از دستگاه خود ایشان هست، با قول ایشان بوده است؟ با فرمان ایشان بوده است و یا بدون اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع هست، خوب بگویند ما تکلیفمان را با ایشان بفهمیم، خوب بفهمیم ما طرفمان کی هست؟ یک نفر است اصلا؟ اگر اینطور نیستخوب بگویند تا ما بفهمیم که این کماندوها سر خود آمدند و همین طور بیخود، بیخودی آمدند یا سازمان امنیت اینها را آورد، یا شهربانیها آوردند، یا نخستوزیر امر کرد، یا فلان وزیر، یا فلان امیر امر کرد؟ خوب بگویند چه کسی این کارها را کرده، چرا حاشا میکنند؟ پیش هر کسی میروی، گردن دیگری میگذارند. به هر کسی اعتراض میکنی، به دیگری نسبت میدهد. دستگاه شهربانی میگوید که سازمان امنیت، سازمان امنیت میگوید شهربانی، دو تای آنها میگویند امر اعلیحضرت. راست میگویند که امر اعلیحضرت است؟ اعلیحضرت با دیانت اسلام مخالف است؟ واقعا با قرآن مخالف است اعلیحضرت به حسب قول اینها؟ اگر مخالف هست آن حرفها چه هست دیگر؟ آنهمه کسب کرامت کجاست؟ اگر مخالف نیستند پس چرا جلوگیری نمیکنند از این وحشیگریها؟ چرا تو دهنی نمیزنند به این شهربانیها، به این سازمانها، به این نخستوزیرها؟ " (6)
امام خمینی فردی همه سو نگر بود. در عین حال که به مبارزات سیاسی میپرداختبا شم خاص و تیزبینی و نکتهسنجی خارقالعادهای از توطئهها و سیاستهای فرهنگی طاغوت نیز پرده برمیداشت. یکی از مواردی که از همان آغاز نهضت امام همواره خطرش را هشدار میداد نفوذ و سیطره اسرائیل و یهود است. شاید در تمام طول تاریخ روحانیت در نیم قرن اخیر کمتر عالم مبارزی تا بدین میزان به تحلیل اهداف پنهانی و بلند مدت استعمار و عوامل آن و از چگونگی نفوذ و اجرای طرحها و نقشههای شومش پرداخته باشد. آگاهی از نقش شخصیتها و مشاورین و اطرافیان شاه و سایر مسئولین نظام و حکومت پهلوی نیز برگرفته از همان شم خاص و خدادادی بود که امام عزیز داشت. امام مقایسه میکند مشاورین سلاطین را که گاهی علما و دانشمندان بودهاند ولی متاسفانه در زمان طاغوت مشاوران اسرائیلی و یهودهایی هستند که بجز سیطره بر ناموس و سرزمینهای مسلمین و تجاوز و تعدی در قاموسشان مفاهیمی یافت نمیشود:
"ما نمیخواهیم که مملکت ما در خارج معرفی بشود که همچنین عناصر خبیثی سرکارند، ما نمیخواستیم این را. ما میخواهیم که مملکت ما از آن نقطه اولیش تا آن آخرش جوری باشند، طوری سلوک بکنند که مایه افتخار یک مملکتی باشد، بگویند آقا ما امیرکبیر داریم، وزراء سابق، مشاورین سلاطین سابق علما بودند، علی بن یقطین بوده است، گاهی ائمه اطهار (ع) بودهاند، حالا مشاورین چه کسانی هستند؟ اسرائیل! مشاورها اسرائیل! " (7)
بیتردید یکی از حرکتهای خزنده دیگر استکبار مساله فرقهگرایی و دامن زدن و تقویت و حمایت از آن به گونههای مختلف است. حمایت و رشد فرقههای ضالهای که در سده اخیر بخصوص زیر چتر تبلیغ دین و کارهای خیریه انجام میشد و با سازماندهی و برنامهریزی و طراحی انگلیسیها صورت میگرفت. در آن سالها که کسی از مسائل پشت صحنه و دستهای پنهان خبر نداشت، امام خبیر بود که از وجود و نفوذ بهائیتبعنوان دشمن اسلام خبر میداد. نفوذ و سیطره بهائیت در مطبوعات و جراید آن دوره سیاه از مواردی بود که امام هرگز از آن و خطرش غافل نبود. امام نه در سالهای اخیر (بخصوص پس از پیروزی انقلاب و برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی که بعنوان جبهه مقاوم و خط مقدم مبارزه با صهیونیزم جهانی فعالیت میکند) بلکه از همان آغاز، مبارزه با صهیونیزم و شبکه جهانی آن را برای تمامی کشورهای اسلامی و امت مسلمان جهان در راس مبارزات آشکار خویش قرار داده بود. آن سالها و ایامی که حتی از رشد و نطفهبندی و شکلگیری نخستین صهیونیستها یا کسی خبر نداشتیا جرات اعتراض و هشدار را بخود نمیداد، باز هم فریادگر بزرگ و کسی که از وجود این غده سرطانی در جهان اسلام خبر میداد امام بود. در خرداد 1341 نقطه عطف مبارزات امام یعنی حدود سی وشش سال قبل، پیش از آنکه طفل نامشروع اسرائیل قد علم کند، با غیرت و همتی علیوار از بین بردن و نابودی آن وجود نامشروع را یادآور میشد. امام جریان نفوذ صهیونیستها را تحلیل کرد. حتی از گسترش یهود در سرزمینهای اسلامی در آن روز خبر میداد حتی سالهای آینده را میدید که روزی صهیونیزم مکه معظمه را نیز تهدید خواهد کرد. روزی که بحث مبارزه با اسرائیل نه تنها در دستور کار کشورهای اسلامی نبود بلکه بعضی از سران کوتهبین و بخواب رفته منطقه هم باورشان نمیآمد روزی بیاید که قریب 2 میلیون صهیونیست در قلب جهان اسلام و کشورهای اسلامی قد بکشد، و زندگی یک میلیارد مسلمان را به سخره بگیرد. هر روز به دامنه جغرافیایی و سیاسیاش بیفزاید، تا آنجا که مبنای رابطه سیاسی - اقتصادی بسیاری از کشورها قرار گیرد. و رابطه با کشوری ساختگی، نامشروع وبیتاریخ در قراردادها و روابط دیپلماسی و اقتصادی کشورها اصل قرار گیرد. هر گونه موضعگیری و تحریم یا محدودیت روابط با آن مورد مخالفت صریح و جبههگری و انتقام و تلافی متقابل آمریکا و اقمارش واقع گردد. پس از گذشتسی و شش سال از آن بیانات روشنگرانه به وسعت دید و آینده خوانی و دقت نظر امام توجه فرمایید:
"دو هزار نفر بهائی را به اقرار خودشان در روزنامه دنیا (بعد فردا مردک نگوید که اشاعه اکاذیب است، در روزنامه دنیا دو هزار نوشته است) اسرائیل بهائی را، اسم بهائی نیاورده است. بعضی از وابستگان به بعضی از مذاهب (اسمشان را مذهب گذاشت!) دو هزار نفر را میگویند پنجهزار است. دوتایش را اینجا نوشته است (این که نوشته حالا) اینها با کمال احترام، نه مثل حاجیهای بدبخت ما که وقتی میخواهند تذکره به آنها بدهند، باید چقدر زحمتبکشند، چقدر رشوه بدهند، چقدر بیچارگی بکشند تا اینکه یک چند تا از آنها را رد کنند." (8)
امام در پاسخ برخی مقامات مملکتی که گفته بودند فلان آقا را بگیرید که علیه اسرائیل حرف زده است چنین صریح میفرماید:
"... حتی آن نماینده بیعرضه آنجا هم شکایت میکند که فلان آقا را بگیرید از باب اینکه اینجا یک حرف حقی زده است، گفته اسلام در خطر است از دستیهود، آقا مگر شما یهودید؟ مگر مملکت ما، مملکتیهود است؟ " (9)
نکته دیگری که در همان بیانات تاریخی میتوان یادآور شد و بایداندکی باز کرد و به تحلیل آن پرداخت اینکه امام از منابع اطلاعاتی مردمی بسیار موثق و قوی و مطمئنی برخوردار بود. با وجود جو خفقان و اختناق حاکم و کنترل دقیق و لحظه به لحظه بیت و اطرافیانشان باز هم از قضایا و روابط و معاملات و ملاقاتهای سری هم خبردار میشدند. منابعی مومن و اسلامخواه اخبار دردناک و اسفباری را از ضعف و سستی و ذلت و جهل سران مملکتی به امام میرساندند. شاید افراد دیگری هم از این اخبار مطلع بودند یا کما بیش مطالبی بگوششان میرسید ولی انصاف باید داد که فقط امام و اصحاب راستینش بودند که فریاد میزدند. از فرصتها به احسن وجه بهرهمند میشدند. امام بود که از طرح و تحلیل و تذکار این مطالب که هر کدامش جرمی جداگانه محسوب میشد ابا نداشت. با جسارت و شهامتی که داشت هرگز به خضوع و تسلیم و سازش و سکوت در برابر زورگوییهای استعمار و عوامل آن تن در نداد.
از جمله نکات اساسی دیگر پرده برداشتن از ساختگی بودن رفراندومی بود که به تعبیر امام به واقع با زور سرنیزه انجام گرفت. عجیب اینکه امام با مسئولین، بخصوص شخص شاه اتمام حجت کرد، اول نصیحت میکرد و از سر خیرخواهی مطالبی را به او تذکر میداد. در صورتی که شاه نادیده میگرفت امام اعتراض میکرد، افشا میکرد، فریاد میزد، منبر میرفت مسائل را به سطح جامعه میکشانید، بیانیه صادر میکرد. نکته مهم و حساس این است که امام همیشه به هدف اصلی یعنی شخص شاه نشانه میرفت و او را میکوبید زیرا بخوبی میدانست که تمام نقشهها و سیاستها زیر سر اوست. در جریان رفراندومی که اشاره شد امام چنین گفت:
"من نصیحت کردم به شاه، فرستادم آدم آنجا، در آن اول امر قبل از رفراندوم، به وسیله بهبودی، به وسیله پاکروان پیغام دادم به او، آقا نکن این کار را، این رفراندوم را نکن، این خوب نیستبرای شما این کار را بکنید، دستبه این قانون نزن، اگر امروز ارسنجانی چهار تا رعیت را بیاورد برقصاند و بگویند زنده باد، فردا چهار تا رعیت میآیند و میگویند مرده باد، نکن این کار را، صلاح یستبکنی این کار را" (10)
در ادامه همین سخنان پس از اتمام حجت امام میفرماید:
"گوش نکرد، دیدید چه جور شد، دو هزار نفر رای نداشتند، باقیاش زور بود، همه میدانند بازار تهران بسته شد که رای ندهد، بازار قم بسته شد که رای ندهد، سایر شهرستانها رای ندادند، اینها دو هزار تا رای آزاد بدون سرنیزه نتوانستند تهیه کنند. ما نمیخواستیم اینطور مفتضح بشوید، ما نمیخواستیم ملت از تو رویگردان بشوند، ما میخواستیم شما آدمی باشید که وقتی یک چیزی را بگوئی، ملت، تمام ملت لبیک بگویند، ما میل داریم شاه ما اینجور باشد، ما میل داریم وزیر ما اینجور باشد که اگر یک مطلبی را گفت تمام ملتبا او موافق باشند نه اینکه با حرفهایش "6 میلیون" "6 میلیون". به جان عزیز شما اگر اینها چند هزار هم داشتند، باقیاش با پر کردن صندوق، شاید به سمع ایشان نرسیده است. شاید آنها گفتهاند به او که "6 میلیون، اکثریت قاطع" و الا شاه که دروغ نمیگوید! نمیشود که دروغ بگوید. "با اکثریت قاطع! تمام قاطبه اهل ایران! " پس بازار تهران از اهل ایران نیست؟ ! خیابانهای تهران اهل ایران نیستند؟ ! قم از اهل ایران نیست؟ ! روحانیون از اهل ایران نیستند؟ ! سایر شهرستانها ایرانی نیستند؟ ! این ایران کجاست؟ ! این آراء از کجا آمد؟ " (11)
نکته اساسی دیگر در بیانات مذکور مقاومت روحانیت در برابر ظلم بود. یکی از برکات ماندگار نهضت 15 خرداد را باید همین دانست که روحانیت تجدید حیات کرد، با مبارزه آشنا شد، جان تازه گرفت، از لاک سکوت بیرون آمد، بالاخره فریادها و هشدارهای مکرر امام کارگر افتاد. حداقل گروهی از روحانیتبخصوص نسل جوانترشان به ندای امام لبیک گفتند و خط فرمان از آن پیر گرفتند. بالاخره نفس مسیحایی آن مسیح دوران در حیات روحانیت و حوزههای علمیه تاثیر کرد و بسیاری از روحانیون کمر همتبستند و با امام بیعت کردند و دیدیم در ادامه مبارزه و انقلاب بسیاری از آنان بر سر پیمان الست، جان باختند، شکنجهها شدند تبعیدها را بجان خریدند، زندان و آوارگی را در راه اهداف آن پیر خداترس و مبارز و مجاهد فی سبیل الله قبول کردند.
اصولا در بررسی تاریخ تحول فکری - مبارزاتی روحانیتباید برای امام جایگاه خاصی قائل بود. اگرچه متاسفانه هنوز هم در ذهن برخی از افراد عدم دخالت در امور سیاسی ته ماندهای دارد و دخالت در سیاستیا حضور در صحنههای سیاسی را خلاف یا خارج از شان روحانیت میدانند، حالا تصور کنید آن روزهای سخت را که هنوز روحانیتبا هویت صنفی خاص مطرح نبود یا حداقل در صحنه و نقش آفرین نبود. امام باید چقدر خطر کند که آن قشر را به صحنه بکشاند، چه عظمت و قدرتی باید انزوای چندین صد ساله را بزداید و سکوت سنگین علمای نجف و قم و مشهد را بشکند و از همان روزهای نسبتا جوانی زعامت و رهبری سیاسی مبارزاتی حوزهها را در سراسر جهان اسلام بدست گیرد. با وجود ناهمراهیها و مخالفتهای بسیار، اماماندک تزلزلی بدل راه نداد و مایوس نشد. همان روزها هر چند غریبانه و تنها، اما سرفراز و قهرمانانه از خطر پایمال شدن نوامیس مسلمین زیر چکمههای عمال اسرائیل خبر داد و هشدارهای تاریخی امام خود موضوع بحثی دیگر است:
امام در بیانات زیر سکوت مرگبار امت و هیات حاکمه آن روز ایران، سکوت دردناک علمای قم و نجف و تهران و مشهد را در برابر اسرائیل و یهود و بهائیت، در برابر نوامیس مسلمین چنین جسورانه درهم شکست.
"وای بر این مملکت، وای بر این هیات حاکمه، وای بر این دنیا، وای بر ما، وای بر این علمای ساکت، وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت، این سکوت مرگبار اسباب این میشود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهائیها، این مملکت ما، این نوامیس ما پایمال بشود. وای بر این ما، وای بر این اسلام، وای بر این مسلمین.ای علما ساکت ننشینید، نگوئید الان مسلک شیخ رضوان الله علیه، والله شیخ اگر حالا بود تکلیفش این بود:
امروز سکوت همراهی با دستگاه جبار است، نکنید سکوت". (13)
بخوبی میدانست که سکوت در برابر کوچکترین خلاف کاریهای رژیم طاغوت یعنی بها دادن به خلافکاریهاست. وقتی که به رفراندوم ساختگی و تحمیلی اعتراض کرد. وقتی ازاندیشه توطئه آلود تساوی حقوق زن و مرد و عوارض خطرناک و شیطانی این فکر خبر داد و علما هم با امام همراهی کردند. امام چنین فرمود: در بیانات تاریخی (10/1/41) پیرامون نقش روحانیت در احیای اسلام:
"بد شد امسال برای اینکه این مطالب واقع شد و خوب شد برای اینکه شما آقایان زنده کردید اسلام را، ایستادید، در مقابل ظلم ایستادید، اگر نایستاده بودید خدا میداند که حالا رفته بودند تا آخر، ایستادگی شما اسباب این شد که حاشا کردند مطالبشان را، گفتند خیر طلاق به دست مرد است، کی ما گفتیم". (14)
امام عزیز از قدرت غیرقابل شکست و اثربخش علمای اسلام بخوبی باخبر بود، همیشه به همصدایی و وحدت این نیروی عظیم معنوی تاکید میورزیدند:
"خوب بگوئید آقا حرف را، چه میکنند؟ اگر همه علمای اسلام یک مطلبی را بگویند، حالا که خطر بر اسلام وارد شده است و آن خطر یهود است و حزب یهود که همین حزب بهائیت است، این خطر که حالا نزدیک شده است، اگر آقایان علمای اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم همصدا بگویند که آقا ما نمیخواهیم که یهود بر مقدرات مملکت ما حکومت کند، ما نمیخواهیم که مملکت ما با مملکتیهود همپیمان بشود در مقابل پیمان اسلامی آنها، مسلمین با هم، همپیمان میشوند، آقایان با یهود همپیمان میشوند! چه وضعی است این مملکت؟ اگر نوکر هم هستید چرا اینقدر نوکر؟ " (15)
نکته دیگر اینکه، امام در ادامه مبارزه، هر زمان که لازم میدانستبه همان قانون اساسی استناد میکرد، قانونی که شاه و دولتمردان دیگر مدعی اجرای آن بودند. امام در دفاع از قانون اساسی و مخالفتبا سستی پایههای آن قانون که در نوع خود در آن شرایط قانون پیشرفته و خوبی بود، به شاه اعتراض میکرد. در اعتراض به مصوبات غیرقانونی مجلس فرمایشی به قانون اساسی استناد میکرد. کاری که در سوابق مبارزاتی هیچ عالمی وجود نداشت.
امام کوچکترین حرکت فرهنگی رژیم پهلوی را زیر نظر داشت. در برههای از زمان در تاریخ فرهنگ این کشور افرادی در تحقیقات علمی - دانشگاهی به قبرشکافیهایی میپرداختند که بین صفوف مسلمانان تفرقه بیندازند مثلا جماعتی بظاهر موجه، در جهت اهداف فرهنگی رژیم طاغوت تفکر زرتشتیگری را ترویج میکردند. اینگونه تحقیقات و زمینههای پژوهشی از این نمونه را در دستور کار تحقیقات علمی - دانشگاهی قرار داده بودند. مبلغین و پژوهشگرانی چون پور داود و... را هم با بزرگنمایی - به عنوان پشتوانه - جلو میانداختند. امام در آن شرایط در عین حال که مسائل مهم را در نظر داشت، از این امور هم غفلت نمیورزید. میدانست که طرح این مسائل در افکار و تحقیقات چه بسا که به توطئه همطرازی اوستا و قرآن کریم منجر شود. اگر چه برخی از دانشگاهیان نسبتبه این گرایشها و تحقیقات مشکوک بودند حتی غیرمستقیم ابراز عدم رضایت میکردند ولی چه کسی بود که شهامت اعتراض حتی در لباس کنایه و از بستر اشاره و ایماء در محافل علمی را بخود بدهد. متاسفانه در همین اواخر برخی هم نه تنها کراهیت و نارضایتی از خود نشان ندادند که با سکوت رضایتمندانه، ناخواسته حتی بر این تحقیقات مهر تایید هم زدند.
اندکی نظر به گذشته بیفکنیم، برای درک بهتر شرایط آن روز. بار دیگر تاکید کنیم که متن اعتراضات امام نه در گوشه انزوای یک حسینیه یا مسجد و یا حتی در یک مجلس سخنرانی بود، بلکه تلگراف رسمی بود که با امضاء و مهر خطاب به اسدالله علم یکی از نقشآفرینان و مهرههای نظام شاهنشاهی صادر شد. امام در تلگراف تاریخ 15/8/1341 به عواقب تخلف از شرع و قانون اعتراض میکند. در همین تلگراف هم امام از موضع قدرت و بدون کوچکترین تردید در حقانیت راهشان حرف میزند، حتی تهدید میکند که باید به اطاعتخداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و... بترسید. از آنجا که با حذف حتی یک عبارت از متن تلگراف مهم مذکور غبن و خسرانی حاصل میآید، بار دیگر و از سر تامل و با نظر داشتبه آن روزگار و شرایط تاریخی و سیطره بلامنازع طاغوت و حمایت جهانی از شاه و رژیم طاغوت بخشی از تلگراف را با تاملی عبرتآموزانه باز میخوانیم:
تلگراف امام خمینی به اسدالله علم و تذکار عواقب تخلف از شرع و قانون
تهران - جناب آقای اسد الله علم
عطف به تلگراف سابق اشعار میدارد، معلوم میشود شما بنا ندارید به نصیحت علمای اسلام که ناصح ملت و مشفق امتند توجه کنید و گمان کردید ممکن است در مقابل قرآن کریم و قانون اساسی و احساسات عمومی قیام کرد. علمای اعلام قم و نجف اشرف و سایر بلاد، تذکر دادند که تصویبنامه غیرقانونی شما برخلاف شریعت اسلام و برخلاف قانون اساسی و قوانین مجلس است، اگر گمان کردید میشود با زور چند روزه، قرآن کریم را در عرض اوستای زردشت و انجیل و بعض کتب ضاله قرار داد و به خیال از رسمیتانداختن قرآن کریم (تنها کتاب بزرگ آسمانی چند صد میلیون مسلم جهان) افتادهاید و کهنهپرستی را میخواهید، تجدید کنید، بسیار در اشتباه هستید، اگر گمان کردید با تصویبنامه غلط و مخالف قانون اساسی میشود پایههای قانون اساسی را که ضامن ملیت و استقلال مملکت است، سست کرد و راه را برای دشمنان خائن به اسلام و ایران باز کرد، بسیار در خطا هستید. اینجانب مجددا به شما نصیحت میکنم که به اطاعتخداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید و بدون موجب، مملکت را به خطر نیاندازید و الا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد. (16)
والسلام علی من اتبع الهدی
روح الله الموسوی الخمینی
در بررسی پیامها و سخنان حدود یکماه پس از آن تلگراف، امام بیاناتی دارند که در واقع باید اساسنامه و شیوه و اصول مبارزاتی مسلمین نامیده شود. آنچه از محتوای آن سخنان روشنگرانه میتوان استخراج کرد و بصورت سرفصل و عنوان یادآور شد موارد زیر است. "تاریخ سخنرانی (11/9/1341) است."
1- عدم توجه به ناصحینی که از روی غفلت، مستقیم و غیرمستقیم امام را به سکوت دعوت میکردند.
2- استناد به تاریخ صدر اسلام و یادآوری موارد و شواهد و تمثیلهایی از صدر اسلام تا علما و ناصحین از گذشته تاریخی عبرت بگیرند، بخصوص از جریانهای سیاسی دوران حکومتحضرت علی (علیهالسلام)
3- اشاره و تحلیل تاریخ مبارزات روحانیتبیدار و ایستادگی در برابر حکومت جائر از جمله یادآوری نقش حیاتی میرزای شیرازی در جریان تاریخی تحریم تنباکو و... نقش میرزا محمد تقی شیرازی در جریان انقلاب عراق.
4- تحلیل اینکه علمای سابق هم اصل را بر نصیحت و هدایت و وحدت مینهادند ولی مشروط به اینکه طرف مقابل و حاکمان همعصرشان نصیحتپذیر باشند. آنگونه نبود که در برابر به خطر افتادن استقلال مملکت هم سکوت کنند یا با نصیحت عمل کنند. سعی داشتند با اعزام افراد، حقایق را به اطلاع عموم برسانند، اگر نشد و کاری از پیش نرفت و اگر نصیحت و هدایت علما خطاب به سران کشور تمثیل آب در هاون کوبیدن و در گوش مرده سخن گفتن میشد. ناچار به قیام و اقدام قاطع و انقلابی میشوند، آنهم قیامی بود که به قیام قرآنی و دینی موسوم میشد و یادآور میشدند که به غلط تبلیغ نکنند که این قیامها از سر قدرتطلبی و دنیا خواهی است.
5- تفکر قانونمند امام از همان آغاز نهضت مشهود بود. البته نه قانونی که بااسلام و احادیث نبوی مخالف باشد. امام اقرار میکند که با کمال خضوع به قوانین اسلام گردن مینهد و در مقابل هر چه مخالف دین و قرآن باشد ولو قانون اساسی باشد خالفتخواهد کرد.
6- اعتراض صریح و مستقیم به جشن 17 دی و کشف حجاب.
7- یادآوری وابستگی علمی - تحقیقاتی در مراکز دانشگاهی به کشورهای بیگانه. امام در اعتراض به وابستگی دانشگاهها چنین میفرماید:
"ترقی مملکتبه دانشگاه است که آن را به این صورت درآوردهاید، صد سال استبه یک معنی دانشگاه داریم، اما هنوز یک لوزتین سلطان را میخواهند عمل کنند باید از خارج طبیب بیاید! سد کرج را باید خارجیها درست کنند! یک خط و جاده را باید خارجیها بیایند بکشند. (17) "
8- در آن شرایط تاریخی روحانیتبا مشکل دیگری هم روبرو بود. عدم رهیاری با امام. پرهیز از دخالت در امور سیاسی که از جانب برخی از افراد ذینفوذ هم تشدید با توصیه میشد. از طرف دیگر رژیم پهلوی هم به این کنارهگیری و انزواطلبی برخی از افراد ساده لوح دامن میزد و به نفع آنها تبلیغ میکرد. عوامل و وابستگان دربار مبلغ ایناندیشه بودند که روحانی باید برود دنبال مسجد و نماز و عبادت و... بگونهای تبلیغ کرده بودند که روحانیتبا پیشرفت و مدنیت مخالف است، متاسفانه تا حدی هم بعلت گستردگی شبکه تبلیغات و سکوتهای مصلحتی جماعتی به اهداف خود رسیده بودند. امام بود که هم باید دین تبلیغات و تفکر غلط را خنثی میکرد و از طرف دیگر باید روحانیت را به صحنه فرامیخواند. فریادها و هشدارها و بیانات بیدارگرانه امام در این شرایط نیز از مسائل محوری و بنیادین مبارزه است. امام نقش و وظیفه روحانیت را بیان میفرمود. در هر فرصت که احساس میکرد ممکن است روحانیت از این جوانب ضربه بخورد یا شکست روحی او را از صحنه خارج کند، بدانان قوت قلب میداد. خطاب به روحانیون میگوید:
"اما شما آقایان! وظیفه شما این است در هر مقام که هستید وزانت و حیثیت اسلام را حفظ کنید. اگر یک نفر از افراد شما برخلاف زی خودش عمل کند، جامعه روحانیت را بد معرفی میکند، راضی نشوید دیگران که بد معرفی کنند، خودمان هم بد معرفی کنیم". (18)
در ادامه همان سخنان امیدبخش چنین میفرمایند:
"به خواستخدا استقلال و حیات مملکت دستشماست. هر چه پیش بیاید به نفع شماستیا به ضرر شما. اگر به ضررتان تمام شد باید شکست روحی نخورید، شکست ظاهری مهم نیست، آنچه مهم استشکست روحی است. اگر انسان شکست روحی خورد تا آخر باید به گورستان برگردد. شما که استناد دارید به ذات مقدس حق تعالی، شما که روحانی هستید، شما که قلبتان با ماوراء الطبیعه است، این عالم شکست ندارد، عالم چیزی نیست، کسی که رابطه با خدا دارد شکست ندارد. شکست مال کسی است که آمالش دنیا باشد. اگر آمال دنیا باشد، شکست است. اگر آمال غیب و ماوراء غیب باشد، شکست ندارد. شکست مال بیچارههاست، شکست مال کسانی است که معتمد به شیطانند و ذخائر دنیا قلبشان را فرا گرفته است. اگر یک جائی به ضرر شما تمام شد، قلبتان محکم باشد، تا آخرین فردتان بایستید. گمان نکنید این آدم شکستخورد تمام شد، تو هم یک موحدی، تو هم یک مسلمی، تو متصل به خداوندی، خدا شکست نمیخورد. "ولا تهنوا ولاتحزنوا وانتم الاعلون ان کنتم مومنین" اگر به نفع تمام شد دست و پای خود را گم نکنید، محکم باشید، نه در آن طرف فزع داشته باشید و نه در این طرف زیادهروی داشته باشید". (19)
دقت همه جانبه امام در جریان نهضتشگفتانگیز است. از سادهترین اصول اخلاقی و تکلیفی غافل نمیماند. هرگز اجازه نمیداد حتی علیه دولت غیرقانونی، غاصب، وابسته و منفور پهلوی ناسزا و کلمات زشت و خلاف ادب و تربیت گفته شود. از دیگر سو همیشه از حضور مردم در صحنه تشکر کرده است. در همان پیام مهم (11/9/1341) از حضور عموم برادران تشکر میکند. در همان پیام بیداری و هشیاری و حفظ وحدت را یادآور میشود.
کمتر از دو ماه پس از آن سخنان روشنگر یعنی در تاریخ 2/11/1341 جمعی از متدین از امام طلب حکم یا استفتاء دارند که نظر و حکم را پیرامون تصویب ملی و قوانین خلاف شرعی که در مجلس تصویب شده بود اعلام فرمایند. همانگونه که اشاره شد نخستین نکته که در همین تلگراف و سایر نوشتهها چشمگیر است رعایت ادب کلام و پرهیز از هرگونه اهانتیا بیان و تحریر جملات و عبارتهای غیرمودبانه است، الحق تمام زوایای زندگی آن فقیه عارف و مرجع سترگ روزگار غیبتسرمشق عبرت و اخلاق بود. در آغاز پاسخ یا استفتاء بسیار رسمی و مودبانه میگوید:
"هر چند میل نداشتم مطلب به اظهار نظر برسد. لهذا مصالح و مفاسد را به وسیله آقای بهبودی به اعلیحضرت تذکر دادم و انجام وظیفه نمودم و مقبول واقع نشد، اینک باید به تکلیف شرعی عمل کنم." (20)
اساسیترین پیام این استفتاء علاوه بر آگاهی اذهان تحلیل حقوقی و تفسیر تخصصی از قانون اساسی و رفراندوم با دلایل قانونی و حقوق است. در این پیام از موضع حقوقدانی خبره و مجرب اصل رفراندوم را زیر سئوال میبرد. سوالهایی که امام پیرامون اصل رفراندوم مطرح میکند چه بسا به ذهن وکلا و آنان که قانونگذار بودند، خطور نمیکرد. البته آنها تصور مخالفت روحانیت و نفوذ و قدرت آنها را دقیقا نداشتند. نمیدانستند که روزی مردی روحانی، فقیهی سیاستگزار از همان طریقی که آنها رفته بودند و به استناد قانونی که آنها برایش سینه چاک میکردند، آنها را محکوم خواهد کرد. به برخی اشکالهای قانونی که امام بدانان اشاره میکند دقت فرمایید تا به شناخت هر چند گذرا نسبتبه یکی دیگر از زوایای آن مرد الهی نایل آییم:
"اینجانب عجالتا از بعضی جنبههای شرعی آن که اساسا رفراندوم یا تصویب ملی در قبال اسلام ارزشی ندارد و از بعضی اشکالات اساسی قانونی آن برای مصالحی صرفنظر میکنم، فقط به پارهای اشکالات اشاره مینمایم.
1- در قوانین ایران رفراندوم پیشبینی نشده و تاکنون سابقه نداشته، جز یک مرتبه آنهم از طرف مقاماتی غیرقانونی اعلام شد و به جرم شرکت در آن جمعی گرفتار شدند و از بعضی حقوق اجتماعی محروم گردیدند. معلوم نیست چرا آنوقت این عمل غیرقانونی بود و امروز قانونی است.
2- معلوم نیست چه مقامی صلاحیت دارد رفراندوم نماید و این امری است که باید قانون معین کند.
3- در ممالکی که رفراندوم قانونی استباید به قدری به ملت مهلت داده شود که یک مواد آن مورد نظر و بحث قرار گیرد و در جراید و وسایل تبلیغاتی، آراء موافق و مخالف منعکس شود و به مردم برسد، نه آنکه به طور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملت اجرا شود.
4- رای دهندگان باید معلوماتشان بهاندازهای باشد که بفهمند به چه رای میدهند، بنابراین اکثریت قاطع حق رای دادن در این مورد را ندارند و فقط بعضی اهالی شهرستانها که قوه تشخیص دارند صلاحیت رای دادن در مواد ششگانه را دارند که آنان هم بیچون و چرا مخالف هستند.
5- باید رای دادن در محیط آزاد باشد و بدون هیچ گونه فشار و زور و تهدید و تطمیع انجام شود و در ایران این امر، عملی نیست و اکثریت مردم را سازمانهای دولتی در تمام نقاط و اطراف کشور ارعاب کرده و در فشار و مضیقه قرار داده و میدهند.
اساسا پیش آوردن رفراندوم برای آن است که تخلفات قانونی قابل تعقیب که ناچار مقامات مسوول گرفتار آن میشوند لوث شود و کسانی که در مقابل قانون و ملت مسوول هستند اعلیحضرت را اغفال کردهاند که به نفع آنان این عمل را انجام دهند.
اینان اگر برای ملت میخواهند کاری انجام دهند چرا به برنامه اسلام و کارشناسان اسلامی رجوع نکرده و نمیکنند تا با اجرای آن برای همه طبقات، زندگی مرفه تامین شود و در دنیا و آخرت سعادتمند باشند". (21)
در بهمن ماه 1341 از طرف امام خمینی پیام کوتاه دیگری خطاب به ملت ایران صادر میشود که در آن هتک حرمتبه علما و حصر و حبس آنان را محکوم میکنند. طلاب و مبلغین را به تبلیغ اسلام (علیرغم مخالفت و ممانعت رژیم) دعوت میکنند. در همین پیام حماسی، فرمایشی را از سخنان حماسهآفرین امام حسین (ع) بیان میکنند. در این پیام کوتاه هم همان نور و درد و جوهر خاص که فقط آن امام بود مشهود است. از یک طرف صراحت اعتراض، از دیگر سو محکوم کردن رژیم وابسته و آمادگی و آرزوی دستگیری خود را بیان میفرمایند تا تکلیف از عهده و دوش امام ساقط شود:
پیام امام خمینی به ملت ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
"مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علماء اسلام بعضی محصور و بعضی محبوس و مهتوک هستند. دولت امر داد حوزههای علمیه را هتک کنند و طلاب بیپناه را کتک بزنند و بازار مسلمین را غارت کنند درب و پنجره مغازهها را بشکنند.
در تهران حضرت آیتالله خوانساری و حضرت آیتالله بهبهانی را در محاصره شدید قرار دادند و عدهای از علماء محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند و ما از آنها به هیچ وسیله نمیتوانیم اطلاع پیدا کنیم. اراذل و اوباش را تحریک میکنند که به علماء و روحانیین اهانت کنند. آقایان طلاب و مبلغین را مانع میشوند که برای تبلیغ اسلام در نواحی ایران بروند و تبلیغ احکام کنند. با ما معامله بردگان قرون وسطی میکنند. به خدای متعال من این زندگی را نمیخواهم.
"انی لا اری الموت الا سعادة ولا الحیوة مع الظالمین الا برما" کاش مامورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علماء اسلام و سایر مسلمین آنست که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت مینمایند و با استعمار مخالفت دارند. ینستحال ما تا آقای علم و ارسنجانی چه بگویند". (22)
روح الله الموسوی الخمینی
در سوم بهمن 1341 باز بیانیهای دیگر از جانب امام بمناسبتحمله رژیم به مدرسه فیضیه صادر میشود که با عبارت استرجاء آغاز میشود. اصولا این پیامها از نهایت تاسف و دخالت و مصیبتخبر میدهد. جریان حمله به حوزه کشتار و کتک طلاب و مردم بیپناه قم را توسط مامورین دولت تشریح و افشا میکند.
در ادامه نهضت و در همان روزها بلافاصله از جانب امام پیام دیگری در رابطه با تجاوزات دستگاه به احکام مقدسه اسلام صادر میشود که عناوین اصلی آن پیام بدینقرار است:
1- تجاوز رژیم شاه به احکام مقدسه اسلام.
2- هدف اجانب نابودی اسلام و روحانیت است.
3- دولت مستبد (شاه) و متخلف از احکام اسلام باید کنار برود.
- در اسفند ماه 1341 مراجع و علمای بزرگ آن روزگار به ندای امام خمینی لبیک میگویند و در بیانیهای نسبتا کامل و تحلیلی مخالفتخود را با قانون دولت در مورد انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی به اطلاع عموم میرسانند. تقریبا اکثر موارد این بیانیه ماخوذ از سخنان بیانیهها و پیامهای امام خمینی یا در همان راستاست. باید گفت انصافا و حقا پیام مهم و کارسازی بود، اما با مقایسه دقیق و عمیق متوجه میشویم که از آن روحیه نستوهی و ستیهندگی و جسارت و شدت و اعتراض امام برخوردار نیست. علتحساسیت آن یکی اینکه در آن شرایط رژیم پهلوی آگاهانه تبلیغ کرده بود که خمینی در حوزهها مقبولیت چندانی ندارد و سایر علما و مراجع و بزرگان حوزوی باوی موافق نیستند. از این جهت تمامی تبلیغات و جوسازیهای علیه امام را در ادامه مبارزه با سیاستهای ضد دینی و خلاف شرع خنثی کرد و به زبان دیگر به رژیم فهماند که مخالفان مصوبات مجلس تمام مردم ایرانند، تمام مردمی که به نحوی از یکی از آقایان مراجع تقلید میکنند. اثر خیربخش دیگر این پیام شکستسکوتی بود که امام خمینی آنرا از خدا میخواست. ضمنا ذهن و نظر روحانیون دیگری را که در حوزهها بودند واندکی سوال یا تردید داشتند روشن کرد. بگونهای که بر آنان حجت و تکلیف تمام شد.
در تورق به سخنان و پیامهای امام با نظر داشت تطور تاریخی میرسیم به اسفندماه 1341.
امام در پاسخ به سوال جماعتی از بازرگانان و اصناف شهر قم، پاسخی تحلیلی به مصاحبه نخستوزیر وقت میدهد. بار دیگر تمام مصوبات و انحرافات را یادآور میشود اعم ازعدم تحلیف به قرآن کریم - سوء استفاده از اقلیتهای مذهبی برای کم رنگ کردن نفوذ و تقدس قرآن - عدم الزام انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان به مسلمانی - موضوع تساوی حقوق زن و مرد - رد ادعای نخستوزیر که موضوع برخی قوانین عرفی است نه شرعی و سرانجام تذکار این نکته که هیچ مجلسی و هیچ مقامی نمیتواند برخلاف شرع اسلام و مذهب جعفری مصوبه قانونی داشته باشد. عجیب اینکه امام در دل همین پیام و پاسخ به سوال مقلدین و اصناف باز روی خطر نفوذ و رشد صهیونیزم و بهائیت تاکید میکند، از جمله تذکار این توطئه و ترفند که چه بسا صهیونیستها در لباس بهائیون ظاهر شوند. با جرات میتوان مدعی شد در کلام و سخن هیچ فردی به خطر این تلبیس کوچکترین اشاره هم نشده است. چه بسا دیگران حتی متوجه موضوع هم نشدهاند که بدان بپردازند یا نپردازند. خطری که امروز واقعا سراسر جهان اسلام را فرا گرفته است. امام ضمن محکوم کردن سکوت ملت مسلمان تا رفع خطر، با صراحتی خاص و قاطعانه با مواضعی شفاف روشن و حسب وظیفه شرعی به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر میکند. با دقت و تعمق و تامل به بخشی از مواضع و روشنگریهای آن عزیز سفر کرده بیندیشیم:
"خضوع در مقابل مذهب و قانون، تجدید نظر در تصویبنامهها و تسلیم مذهب و قانون شدن، علامتشهامت و تمدن است و موافق نزاکتبینالمللی است و سرپیچی از قانون و سرسختی در مقابل خواست ملت، از عادات قرون وسطی و خلاف نزاکت است و خوب است وزراء یک مملکت کهنسال حاضر نشوند چنین معرفی شوند و عقبافتادگی و عدم رشد یک ملتبزرگ را ثابت کنند. با اعمال خلاف مذهب و قوانین منع شدید مطبوعات در تمام کشور جلوگیری از انعکاس این نهضتبزرگ ملی و قانونی بیسابقه یا کم سابقه که یک ملتبرای دفاع از مذهب و قانون اساسی قیام نموده و در تمام کشور هماهنگ شدهاند، برای یک دولت مدعی تمدن، ننگ است و ما احساس خجلت و سرشکستگی میکنیم در میان خبرگزاریها و سفارتخانههای خارجی و ما ملت ایران را از این گونه اعمال قرون وسطائی تبرئه میکنیم و تمام گناه را از معدودی تطمیع شده یا تهدید شده میدانیم. اشخاص شریف به مذهب مقدس خود و به قانون اساسی احترام میگذارند و از کارهائی که برای ملت و استقلال مملکتخطر دارد، اجتناب میکنند. اینجانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر میکنم قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیستهاست که در ایران به حزب بهائی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تایید عمال خود قبضه میکنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شوون ساقط میکنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسی یهود است و دولتها ناظر آن هستند و از آن تایید میکنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمیکند و اگر کسی سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر، مسوول و در این عالم محکوم به زوال است". (23)
امام در تاریخ 1/12/1341 ضمن دعوت مردم به مقاومت در برابر کارهای خلاف قانون دستگاه و رژیم طاغوت از زندانیان و گرفتاران، خطبا و علمای در حبس افتاده یاد میکند و سایر علما و خطبای بلاد را به انجام وظیفه خطیر و بیان حقایق و رسالتسنگینی دعوت میکند.
امام در یک تصمیم مهم و بدیع در راستای ادامه مبارزه عید نوروز را در همان سال 41 روز عزا و تسلیت اعلام میکند. رسما اعلام میکند که من در این عید به عزا و تسلیتبه امام عصر (عج) جلوس خواهم کرد ضمن اعلام خطر مجدد مردم و حضرات آقایان را به همین رویه فرا میخواند.
هر چه در بررسی مواضع امام و روند نهضت پیش میرویم از حساسیتبیشتری برخوردارتر میشود.
امام در پیامی خطاب به علماء اعلام و حجج اسلام تهران پس از فاجعه مدرسه فیضیه، ضمن تشکر از اظهار همدردی در فاجعه حمله کماندوها به مرکز روحانیت از ضربات رژیم شاه به روحانیتسخن میراند و تحت نظر قرار گرفتن منازل و آمد و شد علما و مراجع و حضور کارآگاه و کماندو و مامورین شهربانی در اطراف منازل علما و مراجع را محکوم میکند. بار دیگر خطر را یادآور میشود وبه صراحت تقیه راحرام میداند و اظهار حقایق را واجب "ولو بلغ ما بلغ" اعلام میفرمایند.
امام به نام و از طرف ملت ایران، نخستوزیر و دولت آقای علم را استیضاح میکند ضمن تذکار خطر سقوط مملکت در اثر بیلیاقتی مسئولین و سران مملکتی آن عبارت ماندگار معروف را بیان کرد. بیتردید آن سخنان "من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مامورین شما حاضر کردم" در ایجاد روحیه مقاومت در تمام اقشار ملت ایران کارساز بود. امام با این سخنان آب سردی روی دستان طاغوت ریخت وقتی مضامینی چون خمینی تا آخرین قطره خون حاضر به فداکاری استبرای صیانت از کلام خدا و سخنانی مبنی بر ادامه مبارزه و اعلام حضور خستگی ناپذیر از افشاء و برملاء کردن کارهای مخالف مصالح مملکت و احکام خدا را میفرمود تمام نقشههای رژیم را نقش بر آب میکرد. به قسمتهایی از مهمترین و حساسترین سخنان و دست نوشتههای امام در آن شرایط خاص تاریخی توجه فرمایید:
"اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست و اداره این مملکتبه طور جنونآمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای علم شاغل نخستوزیری استیضاح میکنم، با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران کردید و علماء اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری اکنون نیز در حبس به سر میبرند؟ با چه مجوز بودجه مملکت را خرج رفراندم معلوم الحال کردید در صورتی که رفراندم از شخص شاه بود و بحمدالله ایشان از غنیترین افراد بشر هستند؟ با چه مجوز مامورین دولت را که از بودجه ملتحقوق میگیرند برای رفراندم شخصی الزاما به خدمت واداشتید؟ با چه مجوز در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید و به مدرسه فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات امام صادق سلام الله علیه، کماندوها و مامورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیر عادی به مدرسه فیضیه فرستاده و اینهمه فجایع را انجام دادید؟
تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را بر ملا میکنم.
من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مامورین شما حاضر کردم ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جبارهای شما حاضر نخواهم کرد.
من به خواستخدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا میکنم". (24)
امام همواره در طول نهضتبا ابلاغ پیامها و مکاتبات و ارتباط مستمر با علمای سایر بلاد و مردم حتی مراکز و حوزههای دینی اسلام سعی داشت از محدود شدن نهضت که نهایت کنترل و خفه شدنش را توسط رژیم طاغوت در پی داشت، جلوگیری بعمل آورد. برای جلوگیری از خاموش آتش نهضت اسلامی ضمن صدور بیانیه داخلی، طی تلگرافی به آیة الله العظمی حکیم در نجف مسائل را به اطلاع ایشان میرساند در اردیبهشت ماه 1342 طی نامهای خطاب به علمای اعلام و مشایخ اسلام در یزد بار دیگر خطر رخنه عمال اسرائیل (بهائیان) را در بسیاری از پستهای حساس مملکتی یادآور میشود، ضمن تشکر از اظهار همدردی از جانب علمای یزد شجاعانه و قهرمانانه اعلام مواضع میکند که:
"اسلام به ما حق دارد، پیغمبر اسلام حق دارد، باید در این زمان که زحمات جانفرسای آن سرور در معرض زوال است، علمای اسلام و وابستگان به دیانت مقدسه، دین خود را ادا نمایند. من مصمم هستم که از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفود کنم، شما همای علمای اسلام مصمم شوید و بدانید پیروزی با شماست "والله متم نوره ولو کره الکافرون" (25)
بیتردید در تحلیل نهضتهای اسلامی و فرهنگ مبارزاتی ایرانیان باید روی یکی از سنن دینی، یعنی سوگواری تاکید و توجه خاص داشت. این سنتیا مراسم که به "اربعین" موسوم استبه تکریم و یاد کرد از شهدای کربلا و احیاء و بزرگداشت نهضتحسینی برمیگردد. در آغاز نهضت امام، یکی از همین اربعینگیریها و چهلمگیریها را باید چهلم فاجعه بزرگ قم دانست. امام عزیز به همان مناسبت و یادکردی از شهیدان قم و اظهار همدردی و تعزیتبا بازماندگان آن مصیبت تاریخی مطالب مهمی را به اطلاع عموم میرساند که رئوس مطالب مهم آن پیام بقرار زیر است:
الف: جرم ما حمایت از اسلام و استقلال ایران است.
ب : به اعتراف مامورین شما تمام جنایات و قانون شکنیها به امر شاه است.
ج: تا این دولتیاغی (دولتشاه) سر کار است، مسلمین روز خوش نخواهند دید.
د: دستگاه جبار نمیتواند ما را از مقصدمان منصرف کند.
ه: من برای نجات اسلام و ایران به افراد نجیب ارتش دستبرادری میدهم .
و: ملت ایران یا دول اسلامی برادروار از پیمان با اسرائیل منزجر است.
ز: در چهلم فاجعه بزرگ اسلامی، بر مسببین این فجایع نفرین کنید.
قبل از رسیدن به مقطعی مهم و سرنوشت در حیات انقلاب و روند نهضتباید گفت امام در تاریخهای 16/2/1342 و 28/2/1342 در تلگراف به علمای اعلام همدان مسائلی را یادآور میشود از آنها اظهار تشکر میکند و نیز وعاظ و گویندگان دینی و هیات مذهبی را به تبلیغات علیه دستگاه جبار دعوت میکند. امام تاکید میکند که در نوحههای سینهزنی از مصیبتهای وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت و انصار شریعتسخن بگویید.
در گذر و نظر تاریخی به مقطعی میرسیم که از جهتی باید نقطه اوج مبارزات مرحله اول انقلاب نامیده شود. روز تاریخی سیزده خرداد 1342 فرا میرسد، روز سرنوشتساز، روز اتمام حجت، روزی که شاه و استعمار و استکبار باید بپذیرند که خمینی کبیر مردی نیست که با نقشههای اسرائیل و نفوذ آنها در ایران و غارت ایران و تضعیف و اهانتبه روحانیت کنار بیاید و سکوت کند، روزی است که زعیم دلاور و سیمرغ به قاف رسیده وادی سلوک و عرفان مردی که یک تنه یک ملت است، در آن شرایط سنگینترین و کشندهترین ضربهها را بر نظام شاهنشاهی فرود آورد. خطر نفوذ اسرائیل را به مردم هشدار داد. در قسمتی از آن سخنان تاریخی و سرنوشتساز مستقیم خطاب به شاه میگوید:
"آقا من به شما نصیحت میکنم،ای آقای شاه!ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم، دستبردار از این کارها، آقا اغفال دارند میکنند تو را، من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند." (26)
امام در بخشی دیگر به انقلاب سفید شاه و مردم و وابستگی شاه اشاره میکند. در همین پیام با زیرکی و ذکاوت خاص در عین نصیحتبه شاه میگوید که تو ارادهای از خود نداری، مطالب را به تو دیکته میکنند، این نقشهها و حرفها و مخالفتورزیها با روحانیت و تعابیری چون ارتجاع سیاه، نجس بودن روحانیت، مفتخوار بودن روحانیت همه را به تو میگویند و تو بدون تامل و تفکر اینها را میگویی. امام شاه را نصیحت میکند با یادآوری این تجربه که حداقل از پدرش عبرت بگیرد، باز هم تاکید بر خطر اسرائیل و نفوذ آن در ایران که فیالواقع بیان این سخنان رسوایی همه جانبه نظام طاغوت را در پی داشت:
"امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگوئید، یکی شاه را کار نداشته باشید یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکی هم نگوئید دین در خطر است، این سه تا امر را کار نداشته باشید هر چه میخواهید بگوئید. خوب اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوئیم؟ ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تا هست، تمام گرفتاری ما. آقا اینها خودشان میگویند من که نمیگویم به هر که مراجعه میکنی میگوید شاه گفته، شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید، شاه گفته اینها را بکشید آن مرد که آمد در مدرسه فیضیه (حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند آن وقت اسمش را میبرم) آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید، تمام مستقر شدند در یک گوشهای، گفت منتظر چه هستید، بریزید تمام حجرات را غارت کنید، تمام را از بین ببرید، گفتحمله کن، حمله کردند. از ایشان میپرسی، آقا چرا این کار را کردید؟ میگوید اعلیحضرت فرموده، اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ ! اسرائیل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسرائیل مملکت را به باد میبرد، اسرائیل سلطنت را میبرد; عمال اسرائیل، آقا یک چیزهائی، یک حقایقی در کار است. (من باز سرم دارد درد میگیرد) یک حقایقی در کار است، شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهائیها مراجعه کنید، در آنجا مینویسد، تساوی حقوق زن و مرد رای عبدالبهاء، آقایان هم از او تبعیت میکنند، آقای شاه نفهمیده میرود بالای آنجا میگوید تساوی حقوق زن و مرد، آقا این را به تو تزریق کردند، تو مگر بهائی هستی که من بگویم کافر استبیرونت کنند. نکن این طور، نکن این طور... نظامی کردن زن، رای عبدالبهاء آقا تقویمش موجود است، نگوئید نیست، شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مواخذه کند از آنهائی که دیدهاند و به این بیچاره تزریق کردهاند که این را بگو". (27)
پیام بعدی امام خطاب به حجةالاسلام فلسفی صادر شده است (تیرماه 1342) که خطباء را به روشنگری مردم دعوت میکند. در فاصله تیر 1342 تا فروردین 1343 امام خمینی تحت مراقبت و بازداشت در تهران بود ولی در 18/1/1343 بار دیگر از تسلط اسرائیل بر بسیاری از شوون حساس مملکت و تنفر و انزجار ملت رشید ایران از اسرائیل سخن راند و نسبتبه رفتار غیرانسانی با زندانیان و علما وخطبای گرفتار اعتراض کرد.
شاه و عوامل و متولیان امور فرهنگی - اجتماعی رژیم سعی داشتند باایجاد تفرقه بین مردم از وحدت فراگیر جامعه جلوگیری کنند. امام چون احساس کرده بود با سکوت ممکن است ناخواسته زمینه آن اهداف پلید طاغوت فراهم آید، در تاریخ 21/1/43 با بیاناتی روشنگرانه دانشگاهیان را به اسلام میخواند و تبلیغات سوء و تحریفآمیز رژیم را به یکباره خنثی میکند. زیرا رژیم با در اختیار داشتن مطبوعات و جراید مقاله یا مطلبی را چاپ و منتشر کرده بود که روحانیتبعد از این در سیاست دخالت نمیکند، مضمون تبلیغات رژیم این بود که دولت و رژیم با روحانیت کنار آمده و بین آنها سازگاری و توافق حاصل آمده است. امام در همان پیام بیدارگرانه مفهوم سیاست و تعریف و برداشتهای غلطاندیشمندان رژیم طاغوت را باز و تحلیل میکند. و خبر کذب عدم دخالت روحانیت در سیاست را رد کرده و حقایقی را بگوش ملت ایران رساند. یکی از قاطعانهترین و شجاعانهترین بیانات امام خمینی خطاب به رژیم به قرار زیر است. این بیانات بیتردید از شاخصترین افشاگریهای امام محسوب میگردد.
"بعد از اینکه دستگاه دید بیش از این نمیتواند این فضاحت را تحمل کند و از تمام ممالک اسلامی و غیر اسلامی فشار آوردند و نفرتهای ممالک اسلامی را نسبتبه خود احساس نمود، وقتی اوضاع را چه از داخل و چه از خارج تاریک دیدند، اینها شبانه مرا به اینجا آوردند تا به اصطلاح مرا سالم به اینجا برسانند، آنها میگفتند ما باید شما را محفوظ نگاه داریم، آنها میترسیدند که مردم به من آسیبی برسانند! ! آیا ملت اسلام قصد جان مرا دارند؟ ! بعد از رسوائیها وقتی دیدند دیگر نمیتوانند هیچ جای پایی بگذارند و تمام ملتها، دولتهای خارجی با آنها نظر خوشی ندارند و مخصوصا دیدند اکنون ایام حج و محرم است و معلوم نیست در مراسم حج چه خواهد شد و در ماه محرم چه خواهد شد، ما را آزاد کردند ولی بعدا به خیال سمپاشی افتادند، فکر کردند با مطبوعات میتوانند ما را در نظر مردم خوار کنند، خیال کردند میتوانند بین مردم و روحانیت جدائی ایجاد کنند.
چند روز است آزاد شدهام، فرصت مطالعه روزنامه نداشتم، در زندان فراغت داشتم و مطالعه میکردم تا اینکه روزنامه اطلاعات مورخ سه شنبه 18 فروردین 43 را به من دادند، من از آقایان گله دارم که چرا زودتر به من ندادند، در این روزنامه کثیف اطلاعات تحت عنوان اتحاد مقدس در سر مقاله نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملت موافق هستند، کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم است؟ !
آقایان که در دانشگاه هستید برسانید به همه که روحانیتبا این انقلاب موافق نیست، ما که وسیله انتشاراتی نداریم، همه چیز را از ما گرفتهاند، تلویزیون و رادیو را از ما گرفتهاند، تلویزیون که در دست آن نانجیب است، رادیو هم که در دستخودشان هست، مطبوعات ما کثیف است. آنها مطلبی را مینویسند یا میگویند، فورا به تمام نقاط دور دست میرسانند، آنوقت مردم بیاطلاع فکر میکنند که روحانیون هم با آنها هستند، روحانیون با این مفاسد دوستی ندارند، اگر روزنامه اطلاعات جبران نکند با عکسالعمل شدید ما مواجه خواهد شد (یکی از حضار گفت تحریمش کنید، امام فرمودند نه، حالا موقعش نیست هر چیزی جائی دارد) .
خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد. با سرنیزه نمیشود اصلاحات کرد، با نوشتن خمینی خائن به دیوارهای تهران که مملکت اصلاح نمیشود، دیدید غلط کردید؟ دیدید اشتباه کردید؟ خاضع به احکام اسلام شوید، ما شما را پشتیبانی میکنیم. اگر از آزاد نمودن ما برنامه دیگری دارند، اگر خیال دیگری در سر دارند، اگر میخواهند آشوب کنند بسم الله بفرمایند.
در روزنامه مورخ 12/5/1342 که مرا از زندان قیطریه آوردند، نوشتند که مفهومش این بود که روحانیت در سیاست مداخله نخواهد کرد. من الان حقیقت موضوع را برای شما بیان میکنم، آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدرسوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید، چون موقع مقتضی نبود نخواستم با او بحثی بکنم، گفتم ما از اول وارد این سیاست که شما میگوئید، نبودهایم .
امروز چون موقع مقتضی است میگویم اسلام این نیست، والله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی کردهاند، سیاست مدن از اسلام سرچشمه میگیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دستبگیرم، من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم، پایگاه استقلال اسلامی اینجاست، باید این مملکت را از این گرفتاریها نجات داد. نمیخواهند این مملکت اصلاح بشود". (28)
امام خمینی پس از آزادی از زندان در تاریخ 25/2/1343 در سخنرانی بسیار طولانی اما سرنوشتسازی از آنچه گذشته است تحلیلی جامع بدست میدهد. امام خوفش آن بود که در فاصله زندان تا آزاد شدن مبادا سیاستها و برنامهها و تبلیغات رژیم کارساز افتاده باشد (داستان گوساله سامری در ذهن تداعی میشود) . مبادا در این فاصله جدایی رهبر از مردماندکی خوف یا سستی و ضعف بر نیروهای انقلابی وارد شده باشد. شاید مفصلترین سخنرانی را از آغاز شکلگیری نهضت تا آن روز خطاب به مردم ایراد میفرماید: تحلیل جامع و دقیق و همه جانبه این بیانات خود میتواند به تنهایی موضوع مقالتی دیگر باشد. صرفا به جهت اهمیت و برای یادآوری و تنبه و عبرتآموزی از درسهای تاریخ نهضتبه استخراج مهمترین عناوین و رئوس مطالب طرح شده در آن بیانات بسنده میشود.
1- اظهار تاسف و تالم شدید از واقعه 15 خرداد.
2- رد انتسابات و اتهامات رژیم شاه نسبتبه روحانیت; از جمله تعبیر معروف ارتجاع سیاه.
3- شاه عمل به اسلام و مخالفت روحانیت را با دیکتاتوری ارتجاع و کهنهپرستی میداند.
4- تاکید بر عمل به قانون اساسی و متمم آن توسط رژیم.
5- آزادی مطبوعات به استناد قانون اساسی.
6- روسیاهی رژیم در 15 خرداد از تاریخ محو نخواهد شد.
7- اعلام کاذبانه تفاهم روحانیتبا شاه و دسیسهای برای مرفوض ساختن روحانیت.
8- اعزام یک نفر نزد مدیر روزنامه اطلاعات که یا تکذیبیه چاپ کند یا حقایق را روشن کند. و بگوید که به او تحمیل کردهاند تا اکاذیب علیه روحانیت چاپ شود.
9- ترس در راه مقاصد اسلامی نشانه بیدینی است.
10- یادآوری قدرت اسلام و تکرار برخی تجارب اسلامی.
11- اعلام اینکه نخستوزیر را برای عذرخواهی نزد امام فرستادهاند.
12- عدم توجه دولتبه وضع فقرا.
13- دلسوزی حکومت جور برای اسلام، و تاسیس دانشگاه اسلامی.
14- اعتقاد به علماء در قلب مردم است.
15- به مردم تواضع کنید تا پایگاه مردمی داشته باشید.
16- ملت پشتیبان دولتی است که خاضع به اسلام باشد.
17- ما با مظاهر استعماری مخالفیم نه با تمدن.
18- پیمان با اسرائیل غاصب.
19- اسلام در اعلا مرتبه تمدن است.
20- ما مجانا پشتوانه کشور هستیم.
21- تاسیس دانشگاه اسلامی، دسیسهای دیگر از رژیم.
22- ما در همان سنگری که بودیم هستیم.
23- ایران به اصطلاح مترقی زمان شاه.
24- تشکر از عموم ملت.
25- اهانتبه مراجع، اهانتبه جامعه اسلامی است. (29)
امام در مورخ 18/6/1343 حدود چهار ماه بعد بار دیگر بیانات مهمی با هدف بیان و طرح نقشههای استعمار برای غارت ممالک اسلامی ایراد فرمودند، علیرغم اهمیت این پیام باز هم برای جلوگیری از تکرار برخی از مطالب فقط به رئوس مطالب آن اشاره میشود:
1- تاسف شدید از اوضاع دول اسلامی علیالخصوص ایران;
2- ایجاد اختلاف، حربه دول استعمار طلب برای چپاول ذخائر مسلمین;
3- طرح خائنانه تجزیه دولت عثمانی;
4- تلاش ایادی استعمار تحت لوای اسلام برای نابودی اسلام;
5- نژادپرستی عامل بیچارگی دول اسلامی است.
6- تلاش استعمار برای کوچک نمودن پیامبر و متحجر نشان دادن اسلام
7- استعمار مجال معرفی اسلام واقعی را به ما نمیدهد.
8- متحد شوید و ذخائر خویش را حفظ کنید.
9- استعمار دراندیشه اغفال ذخائر فوقالارضی (جوانان) ما است.
10- سیه روزی مسلمین همه بخاطر سران دول اسلامی است نه اسلام;
11- همکاری دولتبا اسرائیل و حزب و مجلس و دولت فرمایشی;
12- خطر حضور عمال اسرائیل در حکومت;
13- وزارت اوقاف طرحی برای تسلط بر روحانیون.
14- اگر با اسرائیل موتلف نیستید، آنرا محکوم کنید و نکات و عناوینی دیگر. (30)
با مروری هر چند سریع و نگاهی گذرا میرسیم به فصل الخطاب مبارزات امام خمینی قبل از تبعید یعنی تاریخ 4/8/1343 که بعد از آن بخصوص در تاریخ نهضت و انقلاب باید به جایگاه و نقش یگانه، بینظیر، الهی و محوری امام توجه داشت.
سخنان و پیام امام در مورد طرح اسارت بار و ننگین احیای کاپیتولاسیون که هر دو در چهارم آبانماه 1343 ایراد و صادر شد بسیار مهم است. بیانات امام با آیه استرجاء "انا لله و انا الیه راجعون" شروع میشود. امام پس از اظهار تاسف و تالم قلبی از فجایع شاه و مسائل آن روز ایران بدون مقدمه وارد اصل موضوع شده است. مصوبه اسارت بار کاپیتولاسیون را مطرح میکند و آنرا تحلیل و باز میکند; بگونهای که مردم دقیقا و بسادگی در جریان واقعیت مصوبه ذلتبار مجلس و عوارض آن قرار گیرند. با طرح دو سه مثال ساده عوارض و نتایج آن مصوبه را از بستر تمثیلهای ساده روشن میکند از جمله اینکه "... اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاههای ایران حق ندارند محاکمه کنند! بازپرسی کنند! باید برود آمریکا! آنجا در آمریکا اربابها تکلیف را معین کنند." (31)
تمثیل دیگر که بسیاری از آنانکه مروری به تحلیل تاریخی نهضت امام خمینی داشته باشند بخوبی بیاد دارند اینست که:
"دولتسابق این تصویب را کرده بود و به کسی نگفت. دولتحاضر این تصویبنامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس و در چند وقت پیش از این به سنا بردند و با یک قیام و قعود مطلب را تمام کردند و باز نفسشان درنیامد. در این چند روز این تصویبنامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبتهائی کردند، مخالفتهائی شد، بعضی از وکلا هم مخالفتهائی کردند، صحبتهائی کردند لکن مطلب را گذراندند، با کمال وقاحت گذراندند، دولتبا کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ملت ایران را از سگهای آمریکا پستتر کردند، اگر چنانچه کسی سگ آمریکائی را زیر بگیرد باز خواست از او میکنند، اگر شاه ایران یک سگ آمریکائی را زیر بگیرد بازخواست میکنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکائی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگتر مقام را زیر بگیرد هیچ کس حق تعرض ندارد، چرا؟ برای اینکه میخواستند وام بگیرند از آمریکا، آمریکا گفت این کار باید بشود". (32)
امام در ادامه افشاگری مهم هم به وامهای کمرشکن تحمیلی آمریکا به ایران اشاره میکند و در همان روزنامهها که کسی جرات کوچکترین اعتراض را به کاپیتولاسیون نداشت امام صریحا اعلام میکند که "کاپیتولاسیون مخالف رای ملت است." امام غیر از این به عزم جزم روحانیت در مخالفت و جلوگیری از نفوذ اسرائیل بر کیان و سرنوشت مردم ایران و نیز ممانعت از ابتذال مجلس، اعلام نفوذ بلامنازع مستشاران آمریکایی در ایران و اینکه شاه در برابر مستشاران آمریکایی در حد یک نوکر گوش بفرمان بیش نیست، فریاد دردمندانه و اعتراض خشماگین امام بر اختناق حاکم در آن عصر در سراسر کشور، جلوگیری و اعتراض روحانیون از همآغوشی دختر و پسر، جلوگیری از هرج ومرج بیتالمال و دهها مساله کوچک و بزرگ دیگر اشاره میکند.
کاپیتولاسیون مخالف رای ملت است
نفوذ روحانی مضر به حال دشمنان ملت است نه خود ملت
سکوت در مقابل ابرقدرتها از معاصی کبیره است
امام در ادامه این بیانیه تاریخی که به واقع تمام حیثیتشاه و رژیم طاغوت را برد و مهلکترین ضربهها را به پیکر نظام شاه وارد آورد، به دادخواهی و دادرسی برای اسلام برای نجات ایران و اسلام از زیر چکمه آمریکا و انگلیس و شوروی تمام ملل و سران اسلامی و علمای بلاد را مخاطب قرار میدهد و سخن که نه فریادی آتشین در عین حال مظلومانه و غریبانه برمیکشد. فریادی که از هیچ دلی چنان سوزناک و خداپسندانه بر نیامده است.
به داد اسلام برسید
بیتردید با بازخوانی هر بند و بخش از این بیانات درمییابیم که بسیاری از سخنان امام که واقعا در دوران نهضت موجب تقویت روحیه ملتبرای مبارزه با استکبار جهانی بود. امام در عین حال که طلب دادخواهی میکند اما شجاعانه و صریح دولت و دستگاه حاکمه و رئیس جمهور وقت آمریکا را مورد خطاب قرار میدهد و او را منفورترین افراد دنیا میداند. شاید امروز که در ایران مرگ بر آمریکا ورد زبان کودکان کوی و برزن است، امروز که حتی بسیاری از کشورها بخصوص آنها که در ستمزدگی از جانب آمریکا با ما در سالهای قبل از انقلاب اسلامی مشابهند از ما یاد گرفتهاند که یکی از شعارهای آزادخواهی مرگ بر آمریکاست. نه امروز که شرایط بگونه دیگر استبلکه در آن سالها که هیچ کس شهامت و جرات نداشت کوچکترین اعتراضی کند به آمریکا و آمریکاییانی که در ایران بودند. واقعا تا کسی در آن شرایط و اوضاع قرار نگیرد. تا سایه شوم سازمان امنیت آن روز ایران، تا سرسپردگی شاه و سایر دولتمردان آن روز را، یا قدرت و نفوذ و سیطره و سلطه آن روز آمریکا را در ایران درک نکرده، ندیده و در یاد نداشته باشد به اهمیت و شجاعت امام با این سخنان پی نخواهند برد.
امروز دولت امریکا منفورترین دولت در نظر ماست
امام در قسمتی دیگر از بیانات مهمشان دقیقا تیر را به نشانه میزنند تا از اینکه اذهان متوجه حواشی شوند جلوگیری کند. دقیقا دشمن اصلی را هدف میگیرد. دشمنی به نام آمریکا، آمریکایی که براستی در تمام مسائل آن روز ایران دخیل بود، آنجا که منعی نبود علنی، در غیر آنصورت طراح پشت صحنهای بود که سران مملکتی از شاه تا سایر افراد را مانند عروسکهای خیمهشب بازی میچرخاند. آمریکایی که ایران را جزیره آرامش تصور میکرد. بزرگترین افتخار ایرانیان این بود که برای منافع آمریکا و ساکت کردن منطقه ژاندارم خوبی است و خوش خدمتی او موجب رضایت واقع شده بود. امام صراحتا اعلام کرد خطاب به مردم:
"... برای شما آبرو گذاشتند؟ برای نظام شما آبرو گذاشتند که یک سرباز آمریکایی بر یک ارتشبد ما مقدم است؟ یک آشپز آمریکایی بر یک ارتشبد ما مقدم شد در ایران؟ دیگر برای شما آبرو باقی میماند؟ اگر من بودم استعفا میکردم. اگر من نظامی بودم استعفا میکردم، من این ننگ را قبول نمیکردم، اگر من وکیل مجلس بودم استعفا میکردم." (36)
اینک به گره خوردن سرنوشت ما بدست آمریکا دقتشود، سرنوشتی که از دیگر سو به اسرائیل مرتبط است. امام سرنوشت مجلس و دولت، وکلا و وزرا ... هم را به آمریکا پیوند میزند و منشاء همه گرفتاریهای ایران را آمریکا میداند:
آقا تمام گرفتاری ما از این آمریکاست، تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم از آمریکاست، این وکلا هم از آمریکا هستند، این وزرا هم از آمریکا هستند، همه تعیین آنهاست، اگر نیستند چرا نمیایستند در مقابل داد بزنند؟ (37)
وقتی از محتوای پیامها و سخنان امام به بررسی و تدوین برخی از اصول مبارزاتی در طول نهضت تا پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی میپردازیم به اصولی چون تکرار و تداوم سخنان و افشاگریها، رعایت همیشگی وحدت صفوف در مسلمین و نکات و اصولی دیگر از جمله تبلیغ پیامها و رهنمودهایشان به اقصی نقاط ایران و حتی ابلاغ به سایر ممالک کشورهای اسلامی نیز باید توجه داشت. امام بخوبی میدانست که تمام امکانات تبلیغات و رسانههای تصویری و مکتوب و سمعی بصری یا رادیو تلویزیون آن روز هم تحت نظارت طاغوت بود و هم تمام اقشار جامعه امکان بهرهمندی از آن وسایل را نداشتند، در آن روز بسیاری از شهرهای ایران فاقد تلویزیون بودند، تعداد مجلهها و روزنامهها بسیار کم آنهم به همه نقاط ارسال نمیشد، از طرفی مشکل آمار بالای بیسوادان هم مزید بر علتبود. با نظر داشت آن شرایط و نیز نبود شبکه قوی و سازمان یافتهای در حوزههای علمیه آن روز در هر صورت لازم میدید به هر طریق حتی اگر توسط پیک فردی هم شده آراء واندیشههای خود و توطئهها و سیاستها و ترفندهای رژیم پهلوی را به گوش هواداران و مسلمانان در سایر بلاد برساند. طلبههای جوان که سری پر شور داشتند و جز مریدان واقعی امام بودند در لحظههای حساس، در لحظههای خوف و خطر گوش بفرمان بودند تا در اسرع وقتحامل پیامها و اطلاعیههای امام باشند. همانگونه که در دوران انقلاب اسلامی حتی شبکههای پیچیده اطلاعاتی شاه و آمریکا و عواملشان از وجود شبکه پنهان و فراگیر اطلاعاتی خبر میداد که در خدمت امام بودند و آن رابطه و پیوند عمیقی بود که از طریق روحانیون با امام وحوزه علمیه برقرار شد.
اگر میخواهیم واقعا به مقاومت اسطورهساز امام در طول نهضت پی ببریم و از طرفی هم منکر تنهایی و مظلومیت آن بزرگمرد نباشیم، لازم استبه تاریخهای نزدیک و پیاپی بیانیهها و سخنرانیها و افشاگریهای امام دقت کنیم. تصور بفرمایید اگر در هر گوشه ایران حداقل یک خمینی کوچک پایگاهی را اداره میکرد و لوای مبارزه را مردانه برمیافراشت و هدایت منطقهای را بعهده میگرفت در آنصورت بود که انقلاب اسلامی میبایست در همان سال 41 به پیروزی میرسید و تاخیر در پیروزی نهضتحاصل نمیآمد. البته در سالهای بعد که یاران و شاگردان و دست پروردگان امام به ثمر نشستند دیدیم که چنان شد، حتی وقتی امام در تبعید بود چراغ یاد و خط و راهش هرگز خاموش نشد. دیدیم که با وجود جدایی جسمانی امام از این مردم ولی جریانی پنهان مثل جریانهای زیر دریایی برای پیوند حوزهها و مردم و امام، ساری و جاری بود و هرگز از حرکتباز نایستاد تا سرانجام آشکار شد و علنی به مبارزه با طاغوت پرداخت. در آن شرایط که امکان چاپ و تکثیر اطلاعیهها و پیامها بسیار مشکل بود کم نبودند ارادتمندانی که سخنان امام را چون کاغذ زر با تحمل مشقات و احتمال خطرات جانی و حبس و دستگیری و... از دیاری به دیار و از شهری به شهری حتی به روستاهای دور افتاده میبردند. اینکه چرا از امام در یک روز دو سند (یکی بیانات و دیگر پیام) در رابطه با کاپیتولاسیون باقی استبهمین دلیل است. سخنرانی برای مستمعینی که پروانهوار گرد شمع وجودش حلقه زده بودند و جان کلام را مستقیما از زبان امام میشنیدند و همانجا به خاطره و حافظه میسپردند. پیام کتبی برای ارسال به سایر نقاط پیامی که با این عبارت و اتمام حجتی چنین صریح آغاز میشود. "لن یجعل الله الکافرین علی المومنین سبیلا" بلافاصله طرح مساله کاپیتولاسیون و بیان این کلمه قصار تاریخی که: "کاپیتولاسیون امضای سند بردگی ملت ایران است" (38)
از آنجا که مفهوم و مضمون هر دو یکی است و شیوه مبارزه را هم در هر دو پیام از حوزه ایران خارج کرده است. سعی کرده است مساله را به سرنوشت جهان اسلام گره بزند. نهضت را دامنهدار کند، مخاطبانی خارج از مرز هم داشته باشد، به تعبیری امام از همان آغاز یکی از اصول مبارزاتیاش را اسلام شمولی میدانست. با وجودی که میدانستسران کشورهای اسلامی با شاه ایران رابطه خوب دارند - زیرا اکثرشان در وابستگی وجه مشترک و مشابهی داشتند - اما باز به بیداری برخی از سران و بخصوص امت اسلامی در سایر کشورها امیدوار بود همان بیداری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حتی سالها پس از آن حتی هم اینک در اکثر کشورها و سرزمینهای اسلامی حتی کشورهای غیر اسلامی در اثر انقلاب امام خمینی بوجود آمده است. امام حتی در دوران انقلاب و سالهای آخر عمر از شکست استخوانهای کمونیزم در شوروی خبر داد. امام بخوبی جابجایی استعمارگران را در شرایط تاریخی سیاسی دریافته بود. دریافته بود که تا انگلیس بتواند ثروتها و ذخایر و غنایم و نفت و... ایران را چپاول خواهد کرد و زمانی که پایگاهش سقوط کرد و نتوانست دوام بیاورد آمریکا بر صحنه میآید. بخوبی از این ترفندها پرده برمیدارد آنجا که میفرماید:
"دنیا بداند که هر گرفتاریی که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است، از آمریکاست.
ملل اسلام از اجانب عموما و از آمریکا خصوصا متنفر است، بدبختی دول اسلامی، از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست، اجانبند که مخازن پر قیمت زیرزمینی ما را به یغما برده و میبرند، انگلیس است که سالیان دراز طلای سیاه ما را با بهای ناچیز برده و میبرد، اجانبند که کشور عزیز ما را اشغال کرده و بدون مجوز از سه طرف به آن حمله کرده و سربازان ما را از پا درآوردند.
دیروز ممالک اسلامی به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند امروز به چنگال آمریکا و عمال آن. آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی میکند، آمریکاست که به اسرائیل قدرت میدهد که اعراب مسلم را آواره کند، آمریکاست که وکلا را یا بیواسطه یا با واسطه بر ملت ایران تحمیل میکند، آمریکاست که اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر میداند و میخواهد آنها را از جلو خود بردارد، آمریکاست که روحانیون را خار راه استعمار میداند و باید آنها را به حبس و زجر و اهانتبکشد، آمریکاست که به مجلس و دولت ایران فشار میآورد که چنین تصویبنامه مفتضحی را که تمام مفاخر اسلامی و ملی ما را پایمال میکند تصویب و اجرا کنند، آمریکاست که با ملت اسلام معامله وحشیگری و بدتر از آن مینماید". (39)
یکی از اساسیترین اصول که در تمام مراحل نهضتحتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره امام بدان پایبند بود رعایت "وحدت" بین اقشار مختلف جامعه بود. اصلی بنیادی که دشمن هم بخوبی از اهمیت و کارآیی آن آگاهی داشتبه همین دلیل از طرق گوناگون و در هر فرصت و مناسبتبرای شکست این رشته و محور حیاتی نقشهها میکشید. اگر دشمنشناسی را یکی از اصول بلامنازع هر نهضتحرکت و انقلاب بدانیم طبیعتا باید از طرحهای خنثی کننده و تقابلی در برابر طرحهای شکننده دشمن نیز مطلع باشیم. حداقل در دوران انقلاب که ما و نسل قبل از ما بخوبی در یاد دارند بارها میدیدیم دشمن با شایعه و اخبار کذب تفرقهاندازی را تجربه میکرد و چه بسا در مواردی هم برای ما جا نمیافتاد که چرا امام حتی در لحظهها و برهههایی که از تفرقه خبری نبود همیشه روی اصل وحدت تاکید میورزید. اینک میدانیم که امام همواره سالها از امت جلوتر بود و با خبرگی و هوشیاری خارقالعاده امور را از قبل پیشبینی میکرد و دست دشمن را پیش از پیاده کردن طرحهایش میخواند و پیشاپیش آنها را یادآور میشد. برای نمونه تفرقه بین دانشگاهی و روحانی، سپاهی و ارتشی، آن روزها شهربانی و کمیتههای انقلاب مردم و روحانیت، حتی خود روحانیتبه جهت اختلاف در سلیقه یا حتی روش، حتی برتر، اختلاف بین مراجع و مقلدین و دردناکتر از همه اختلافهای نژادی و زبانی که در مواردی هم توانستند از غفلت و بیتوجهی مردم از آب گلآلود ماهی بگیرند بخصوص در حرکتهای ایذایی در مناطق کردستان، آذربایجان، ترکمن صحرا، خوزستان و... البته آن خبیر خیبرگشا آن مرد ملکوتی با نفس پاک و اثر بخشی که داشت دلها را بهم نزدیک میکرد و در کانون گرم مهر و صفایش همگان را کنار هم جمع میکرد. برای نمونه به تذکار آگاهیبخش امام پیرامون وحدت ویکدلی بین مراجع عظام و روحانیون اصرار دارند با وجودی که میدانند حتی در مواردی بین آقایان اختلافی وجود دارد. اما بخوبی میداند که در دفاع از دیانت مقدسه اسلام و قرآن مجید و اهداف بلند نهضت همگان یک دلند به اهمیت این بخش از پیام امام در آن شرایط و با حساسیت آن دوره توجه بفرمایید. دقتشود که امام با چه خضوع و تواضعی، برای حفظ مصالح بزرگ اسلامی، حتی حاضر است در برابر کوچکترین افراد کوچکی کند. در همان روزها مواظب تندروی و تشتت و تفرقه احتمالی جوانان متعصب بوده است:
هدف مراجع عظام و روحانیون در هر جا باشند یکی است و آن پشتیبانی از دیانت مقدسه اسلام و قرآن مجید و طرفداری از مسلمین است، اختلافی بین علمای اعلام و نگهبانان اسلام در این هدف مقدس نیست، اگر فرضا اختلاف اجتهاد و نظری در امری جزئی و ناچیز باشد مثل سایر اختلافات در امور فرعی، مانع از وحدت نظر در امور اصولی نیست، اگر سازمانهای دولتی گمان کردهاند با سمپاشیها میتوانند ما را از هدف مقدس خود منحرف کنند و به دست جهال متعصب به قصد شوم خود برسند، خطا کردهاند. اینجانب که یک نفر از خدمتگزاران علمای اعلام و ملت اسلام هستم، در موقع خطیر و برای مصالح بزرگ اسلامی حاضرم برای کوچکترین افراد، تواضع و کوچکی کنم، تا چه رسد به علمای اعلام و مراجع عظام کثرالله امثالهم. لازم است جوانهای متعصب و طلاب تازه کار از زبان و قلم خود جلوگیری کنند و در راه اسلام و هدف مقدس قرآن از اموری که موجب تشتت و تفرقه است، خودداری نمایند، علمای اعلام برای خاتمه دادن به هرج و مرج و بینظمیها در فکر اصلاح عمومی هستند، اگر دولتها مجال فکر به ما بدهند. (40)
پایان بخش آن پیام تاریخی که فیالواقع پایان نخستین بخش از تحلیل موضوعی - تاریخی پیامهای امام و نیز سر فصل و نقطه عطف انقلاب اسلامی یعنی 15 خرداد است اشارتی که امام به کارهای مخرب رژیم شاه دارد و نیز اظهار همدردی با اقشار فقیر و مستضعف جامعه که هرگز از یاد و ذهن و نظر امام فراموش نشدند. قشری که امام با آنان بسیار صمیمانه سخن میگفت، قشری که امام بدانان امیدها داشت، قشری که امام یک مویشان را به تمام کاخ نشینان عالم نمیداد. یاد آن پیر پارسا و عارف ملکوتی سبز، راهش روشن و پر رهرو، مهرش همواره مهر روشن دل و جانمان باد. انشاءالله تعالی.
فهرست منابع :
منبع استخراج نمونهها همگی از جلد نخست کتاب صحیفه نور چاپ اول سال 1361 است: اعداد ذیل شمارههایی که کنار شواهد مورد استفاده آمده است.
1- صفحه 4.
2- صفحه 9.
3- صفحه 9.
4- صفحه 10.
5- صفحه 10.
6- صفحه 11.
7- صفحه 11.
8- صفحه 11.
9- صفحه 12.
10- صفحه 13.
11- صفحه 13.
12- صفحه 12.
13- صفحه 12.
14- صفحه 13.
15- صفحه 14.
16- صفحه 15.
17- صفحه 18.
18- صفحه 19.
19- صفحه 19.
20- صفحه 23.
21- صفحه 23 و 24.
22- صفحه 25.
23- صفحه 34.
24- صفحه 40.
25- صفحه 45.
26- صفحه 55.
27- صفحه 56.
28- صفحه 65.
29- صفحه 67 تا 82.
30- صفحه 83 تا 85.
31- صفحه 103.
32- صفحه 102 و 103.
33- صفحه 103 تا 105.
34- صفحه 103.
35- صفحه 105.
36- صفحه 106.
37- صفحه 106.
38- صفحه 109.
39- صفحه 110.
40- صفحه 112.