انديشه سياسي اسلام

جرياني که در کنار جريان سياسي حاکم در تاريخ ايران،رشد و بارور گرديد، انديشه سياسي اسلام بود.اين انديشه در دل مردم ايران نشست.باور آنها شد و در مراحل مختلف تاريخ ايران در مقابل انديشه سياسي حاکم قرار گرفت. در دوران معاصر ايدئولوژي يک انقلاب شد و مردم را بسيج نمود و نهايتاً حاکميت را سرنگون کرد.
پنجشنبه، 26 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انديشه سياسي اسلام
انديشه سياسي اسلام
انديشه سياسي اسلام

نويسنده:محمد نصر اصفهاني -علي نصر اصفهاني
جرياني که در کنار جريان سياسي حاکم در تاريخ ايران،رشد و بارور گرديد، انديشه سياسي اسلام بود.اين انديشه در دل مردم ايران نشست.باور آنها شد و در مراحل مختلف تاريخ ايران در مقابل انديشه سياسي حاکم قرار گرفت. در دوران معاصر ايدئولوژي يک انقلاب شد و مردم را بسيج نمود و نهايتاً حاکميت را سرنگون کرد.
حاکميت ارزش ها و نظام سياسي اسلام همواره به عنوان حکومت آرماني در ذهن ملت ايران وجود داشته است با اين تفاوت که حال ناکجا آبادي ديگر آرمان ها را نداشته و تا حدود زيادي در صدر اسلام به اجرا در آمده است.
اين انديشه داراي اصولي است که از نص کتاب و سنت برگرفته شده و مورد توافق همه مسلمانان است.انديشه سياسي اسلام در گذر زمان، در اثر مواجهه با حوادث و اتفاقات تاريخي، نگرشها، برداشتها، تمايلات و باورهاي سنتي، در بين فرق اسلامي دست خوش تغييرات و اختلافاتي شد.اختلافات شيعه و سني بازتابي از مهم ترين اين اختلافات است ولي اصول مورد توافق را مي توان به قرار زير دانست:

1- حاکميت خداوند

از نظر اسلام، تنها خداوند خالق و پروردگار عالميان حق حکومت و داوري بر انسان دارد.(1)خداوند از طريق خطاب خويش انسان را به خود مي خواند و با اوامر و نواهي که توسط انبياء براي انسان فرستاده است رابطه اي خاص با او برقرار مي کند.(2)مؤمنين بر اساس تجربه ديني خويش خطابات و امر و نهي الهي را آزادانه مي پذيرند و سعادت اخلاقي و معنوي خويش را از اين طريق تجربه مي کنند.اين خطابات رحيمانه، اخلاقي، عادلانه(3)، آسان (4) بدون رنج، ضرر و تکلف است(5) و به اصطلاح سمحه ي و سهله است.(6)

2- حاکم ديني

خداوند انسان را آزاد آفريده است تا آنگونه که مي خواهد خود و زندگي خود را بسازد.هيچ انساني حق سلطه و تحميل حاکميت خود بر انسان ديگر را ندارد.(7)انسان مؤمن به دليل ايمان خود و فراهم ساختن شرايط مطلوب مورد نظر خداوند، اگر داوري خداوند را در خصوص اطاعت از کسي فهميد او را بر سرنوشت خويش مي گمارد.
خداوند به طور صريح انسان را مخاطب قرار داده است تا همانگونه که از او اطاعت مي کند از رسول او نيز اطاعت کند. (8)پيامبر (ص)به دليل عصمت و ارتباط بي واسطه و تجربه ي مستقيمي که از خدا دارد عملکرد خود را مطابق با احکام الهي تنظيم مي نمايد و يا حداقل به گونه اي عمل مي نمايد که عملکرد او با احکام الهي مخالفتي ندارد.(9)اولوالامر نير وقتي تابع سنت خدا و رسول خدا باشد مشمول اين اطاعت است. (10)به همين جهت اطاعت از قوانيني که مخالف صريح خطابات خدا و رسول خدا باشد با ايمان سازگار نيست.(11)

3- ويژگي هاي رهبري

رهبري در مناسبات اجتماعي گذشته صورتي فردي داشت.اين فرد بود که يا به عدالت عمل مي کرد يا حکومتي ظالمانه را بنا مي ساخت.حکم الهي مديريت ظالمانه را بر نمي تابد لذا جهت تضمين لازم براي صحت عمل، رهبري بايد واجد شرايط باشد.کسي که هدايت کننده است خود بايد هدايت شده و مؤمن به آن دين باشد.(12)او نمونه يک انسان متعال است و اخلاقي و عادل و آگاه به دين و شرايط سياسي جامعه مي باشد.(13)اين حداقل صفات ياد شده در شريعت مناقاتي با ديگر صفات معمول رهبري مثل عقل، سلامت، تدبير، هوش، ذکاوت و غيره ندارد.(14)بنابراين انسان هاي نادان، خائن به اموال عمومي، حريص بر مال و جان و ناموس مردم، ستمکار، تفرقه جو،جفاکار و دشمن آزادي هاي مشروع، شايستگي رهبري سياسي مردم را ندارند.(15)

4- هدف از حکومت

وظيفه حکومت استفاده عادلانه از قدرت براي اداره امور عمومي مردم وتوسعه و پيشرفت جوامع و تنظيم روابط انسان ها با يکديگر و احقاق حقوق مردم است. (16)در نظم سياسي که به دست مؤمنين شکل مي گيرد فراهم نمودن شرايط لازم براي تقويت ارتباط معنوي و ايمان آزادانه انسان به خدا (17) و حفظ، بسط گسترش قسط و عدل نيز بر آن افزوده مي شود.به عبارت ديگر منظور از حکومت ديني حفظ نفوس، اموال، آبرو و حقوق مردم و نظام است تا از اين طريق انسان، مجال پرداختن به معنويت و عبادت خالصانه را پيدا نمايد.

5- شکل حکومت

شکل حکومت در آموزه هاي ديني پيش بيني نشده است.پيامبران به همان شکل مديريت مي کردند که فرهنگ عمومي و عقل زمانه براي اجراي عدالت ايجاب مي کرد.شيوه هاي جنگ، صلح، قراردادها و پيمان هاي حکومتي، اداره، ارتباط، مشورت با مردم و رفتار عادلانه از مقتضيات نظام سياسي همان زمان است.به عنوان مثال دموکراسي، حقوق و آزاديها، تفکيک قوا و احزاب از مقتضيات سياسي زمان کنوني است که در گذشته معنايي نداشته است. بنابراين شکل حکومت به شيوه ي عقلاني به مردم واگذار گشته است.

6- تلقي از قدرت

موضوع سياست قدرت است.قدرت و بيت المال حکومتي در اسلام امانتي است که در دست دولت قرار دارد تا ابزاري براي خدمت به مردم باشد نه هدفي براي چپاول آنها.(18)لذا حکام بايد کمترين استفاده را از بيت المال ببرند و مثل پائين ترين افراد جامعه زندگي کنند، کسي که حريص کسب قدرت و ثروت است صلاحيت تصاحب قدرت را ندارد.(19)صاحبان قدرت سياسي بايد از اين امانت به بهترين نحو براي تحقق اهداف بهره برداري کنند.بر همين اساس ماهيت تلاش هاي سياسي حکومت ديني را مي توان اينگونه بر شمرد:
الف: امت واحده:جامعه اسلامي جامعه اعتقادي است و بر اساس اعتقاد مشترک و هدف مشترک انسجام مي يابد.جنس، سن، نژاد، رنگ و مليت اساس و حدت آن را تشکيل نمي دهد بلکه آنچه اصالت دارد اعتقاد به مبدأ و معاد و نبي و کتاب مشترک است. (20)مرزهاي جغرافيايي نمي تواند تکاليف شرعي مسلمانان نسبت به هم را برهم زند.
ب: وحدت و صلح:رمز حيات و تعالي سياسي جامعه اسلامي وحدت، (21) امنيت و صلح (22)است.صلح و دوستي اساس زندگي اجتماعي را تشکيل مي دهد.جنگ نيز اگر تجويز شده است فقط براي رفع موانع رشد و ايجاد صلح و امنيت است. (23)
ج: تساوي و برابري:همه افراد امت اسلامي جداي از رنگ، نژاد، جنس، زبان، موقعيت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي حقوق برابر دارند و در برابر قانون به يک اندازه مسئول هستند (24)و تفاوتي بين مردم و مسئولين در اين خصوص وجود ندارد. (25)
د: شورا:حکومت ديني در امور عمومي و مردمي متکي بر مشورت است.(26) برتري حکام و مسئولين از نظر علمي، اعتقادي و اجرائي مانع از مشورت و به حساب آوردن ديگران نمي شود.(27) استبداد در حاکميت سياسي از نظر اسلام مردود است.(28) و مردم بايد از طريق مشورت در نظام سياسي خويش مشارکت فعال داشته باشند و بتوانند اين حق را آزادانه اعمال کنند. (29)
هـ:مسئوليت همگاني:انسان مختار نيست به هرآنچه که توان تأثير گذاري معقول در آن دارد تعهد و مسئوليت دارد. بنابراين همه افراد جامعه نسبت به يکديگر مسئوليت متقابل دارند.(30) مردم نسبت به حکومت، (31) حکومت نسبت به مردم و مردم نسبت به يکديگر داراي حق، تکليف و مسئوليت نقد و اصلاح هستند. (32) البته مسئوليت علما و انديشمندان و عقلاي جامعه نسبت به ديگران بيشتر است.(33) فقط در اين صورت است که خطاها به حداقل خواهد رسيد.
و: آزادي: مشارکت، مشورت، و مسئوليت مردم نسبت به نظام سياسي خود، هنگامي معنا خواهد داشت که مردم در اعمال آن از آزادي کامل برخوردار باشند. (34) انجام مسئوليت فردي و اجتماعي در اسلام با تکليف امر به معروف و نهي از منکر تأمين شده است.(35) حق حيات، حق آگاهي، حق تعيين سرنوشت و حق آزادي انديشه، بيان، قلم، وجدان، دين، شغل، اجتماعات و احزاب از لوازم انجام اين مسئوليت در عصر ماست.(36) اين حقوق شهروندي از طرف حکومت ها در چهارچوب قانون، عقل و شرع نه تنها قابل سلب نيست بلکه حکومت وظيفه اي جز احقاق آن ندارد.
ز: مردم گرايي:جامعه مسلمان که داراي حق تعيين سرنوشت است مي تواند حکومت تشکيل دهد و برپايه ي باورهاي خويش زندگي خويش را سامان دهد و تعالي، رشد و توسعه حيات خويش را به عده اي که مورد اعتماد آنهاست واگذار نمايد.طبيعي است که چنين حکومتي بايد در خدمت مردم باشد. از ستمديدگان محرومان و مستضعفان جامعه حمايت کند. (37) دولت اسلامي بايد حقوق شهروندان را رعايت نمايد و مهر و محبت پدرانه ي خويش را به طور مساوي نثار همه آنان نمايد.
ح: ممنوعيت سلطه گري و سلطه پذيري:همانگونه که حکومت ديني حق هيچ نوع سلطه گري بر کشورها و امت هاي ديگر را ندارد(38) حق سلطه پذيري نيز ندارد.حکومت نبايد تسلط بيگانگان را تحمل کند (39) و در مقابل متجاوزبايد به شدت از خود واکنش نشان دهد.(40)
امت اسلامي يک امت مستقل است و عزت و کرامت آن همواره بايد محفوظ بماند. لذا هر گونه سلطه سياسي، اقتصادي، فرهنگي، نظامي و... از طرف کفار و بيگانگان بر مسلمانان ممنوع است. در قرآن کريم آمده است: «لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلا.(41) يعني خداوند هرگز براي کفار راهي که موجب تسلط آنها بر مؤمنين باشد، قرار نمي دهد.»

دين و دولت در عصر غيبت

در عصر غيبت به مرور تحولاتي در انديشه سياسي شيعه ايجاد شد که مي توان آن را به چهار دوره تقسيم نمود:
دوره عدم همکاري با حکومتها: اين دوره يکصد و پنجاه سال پس از غيبت امام زمان (عج) را شامل مي شود (300 - 460).اين دوره عصرنامشروع تلقي شدن کليه حکومت ها و نامشروع بودن همکاري با حکومت ها است.«شيخ کليني»(329)و «شيخ صدوق»(381)سمبل اين انديشه هستند.شيخ مفيد در اولين تحول، امر به معروف و اجراي حدود را براي حاکم شرع در صورت عدم مانع جايز مي ديد.البته در اينجا تکليفي براي مردم عادي مطرح نمي شود.
آنها به اصول عصر معصومين وفادار بودند.اين اصول عبارت بود از:
1- حاکميت امام معصوم(ع). 2- غاصبانه بودن حکومت هاي زمان. 3- تقيه، براي حفظ ميراث و نيروهاي شيعي.4- مظلوميت ائمه و شيعيان آنها. 5-ضرورت انتظار قائم آل محمد. 6- حرمت رجوع به حکام در قضاوت. با اين تفاوت که علماء شيعه به مرور تصدي فتوا را پيدا کردند و آنان يا مسلمانان شيعه موظف به انجام امور حسبه (42) در غياب امام معصوم شدند.
با غيبت امام زمان، علما و شيعيان با حفظ نگرش فوق، احساس مشکل خاصي نمي کردند، قضاوت همچون زمان حضور امام، بر طبق موضع صريح امام صادق (ع) در دو روايت «مقبوله عمر بن حنظله»و «صحيحه ابي خديجه»مردم را به فقها ارجاع مي دادند.(43) قيام و مبارزه هم چون زمان معصوم، بدون رهبري او حرام تلقي مي شد(44) و حکومت عدل را موکول به قيام زمان ساخته بودند.(45) آنان چون زمان امام معصوم، وظيفه همه را تقيه مي دانستند.(46)
به نظر علما ظهور امام نزديک بود، به همين جهت در امور مالي، تصرف در سهم امام را خلاف دانسته و فتوا به نگهداري براي امام يا وديعه گذاشتن يا دفن آن مي دادند تا پس از ظهور امام زمان (عج) به دست ايشان برسد. (47)
حکومت آل بويه که هم عصر غيبت امام زمان (عج) بود، شيعي ترين حکومت در طول تاريخ گذشته مسلمانان محسوب مي شد، با اين حال علما اين دوره چون آن را حکومت امام معصوم نمي دانستند،مشروع تلقي نمي کردند و حاضر به همکاري با آنان نبودند.
دوره همکاري با حکومتها:در اين عصر کليه حکومت هاي وقت همچنان نا مشروع تلقي مي شد ولي همکاري مشروط با حکام جور (غيرمعصوم) مشروع بود.
بسط حکومت آل بويه ي و بازتر شدن دست شيعه، فقهائي همچون «سيد شريف رضي»و «سيد مرتضي، علم الهدي»ضروري بودن همکاري با حکومت ها به شرط عدم تقويت آنها و احقاق حق و منع از ظلم را جايز دانستند.سيد مرتضي (متوفي 436) معتقد بود در زمان مغلوب بودن امام تلاش براي نصب وي بر ما واجب نيست و ما مخاطب اقامه حدود هم نيستيم. (48)
بعد از شکست آل بويه از سلجوقيان روند همکاري ها کندتر شد و «شيخ طوسي» (460) در بغداد انزوا پيشه مي کند.بعد از او اجتهاد شيعه به تقليد گرايش پيدا مي کند و حاشيه نويسي و شرح نويسي باب مي شود و «سلار»نماز جمعه را حرام مي کند.
پس از حدود صد سال بالاخره تحرکي در حوزه «حله» صورت مي گيرد. «ابن ادريس» (598) در پي تلاشهاي استادش «ابن زهره» (585) به سنت گرايي پايان مي بخشد.مکتب حله با «يحيي بن سعيد حلي» (690 -601)و «علامه حلي» (656) کار ابن ادريس را دنبال مي کنند.«سيد بن طاووس»(664 -589) که از همکاري سيد رضي و سيد مرتضي با آل بويه آشکارا انتقاد مي کرد، حاضر به همکاري با خليفه عباسي نمي شود.وي با اين فتوا که حکومت کافرعادل بهتر از مسلمان ظالم است، با سقوط عباسيان منصب نقابت آل ابي طالب را از دولت ايلخاني کافر مي پذيرد.اين همکاري ها توسط خواجه نصيرالدين طوسي به اوج خود رسيد.«علامه حلي»نيز پس از سقوط بغداد با اوليجايتو و سلطان محمد خدابنده رابطه مستحکمي برقرار مي سازد و سعي مي کند تا او شيعه مند و تشيع را مذهب رسمي اعلام کند.
دوره تقسيم ولايت سياسي و ديني:اين عصر را مي توان عصر مشروعيت حکومت ها و مشروعيت مشارکت سياسي ناميد.حکومتهايي چون آل بويه و سربداران و سقوط خلافت عباسي زمينه را براي خاندان صفوي فراهم ساخت تا در ايران حکومتي شيعي بنا سازند.علماي بلاد براي تقويت شيعه به ايران دعوت شدند.علماي شيعه حکومت صفويه را به رسميت شناخته و رسماً در آن مسئوليت پذيرفتند.«محقق کرکي»(940) نيابت فقيه از امام زمان را مطرح ساخت و بر اين مبنا با اجازه عام خود مشروعيت حکومت شاه اسماعيل و شاه طهماسب را امضا نمود و به حليت خراج و جواز نماز جمعه فتوا داد.نوعي تقسيم کار در مسائل شرعي و عرفي در اين دوره بين فقيه و پادشاه صورت مي گيرد.در مقابل انديشه «محقق کرکي»، افرادي چون «ابراهيم قطيفي»و «مقدس اردبيلي»بودند که همچنان به حرمت خراج، نماز جمعه، اقامه حدود و قبول مسئوليت از جانب حکومت جور (غيرمعصوم) فتوا مي دادند. در هر صورت صدرالشريعه که توسط شاه انتخاب مي شد کليه امور مذهبي کشور را به عهده داشت.قضاوت شرعي نيز بر عهده ي علماي شيعه قرار گرفت.اين وضعيت تا اواخر دوره قاجار، غير از عصر افشاريه ادامه يافت و روز به روز بر نفوذ آنان افزوده شد.
دوره نوانديشي ديني:در اين دوره اصل حکومت مشروعيت دارد و حتي مشارکت سياسي ازواجبات محسوب مي شود. عقب ماندگي مسلمانان، مصلحين آگاه ازوضعيت جامعه را به فکر انداخت و آنها در صدد برآمدند که دلايل عقب ماندگي مسلمانان را تشخيص دهند و علل و عوامل آن را از بين ببرند تا به اين وسيله، جامعه اسلامي را اصلاح نمايند.در دوران معاصر تلاش هاي انديشمندان جهان اسلام براي باز گرداندن عظمت اسلامي مصروف نهضت هاي اصلاحي گشت.

پی نوشت:

1- ان الحکم الا لله. انعام/57.
2- انا انزلنا اليک الکتاب بالحق لتحکم بين الناس بما اريک الله. سوره نساء/آيه ي 105.
3- ان الله يأمر بالعدل و الاحسان، سوره نحل، آيه 90.
4- يريدالله بکم اليسرو لا يريد بکم العسر. سوره بقره، آيه ي 185.
5- پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد:لا ضرر و لاضرار في الاسلام. محمد کليني، الکافي، ج5، باب الضرار، جامع الاحاديث، نور 2، مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم اسلامي، ص 292.
6- و ماجعل عليکم في الدين من حرج، سوره حج/ آيه ي 78.
7- قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا و بينکم ألا نعبد الا الله و لا نشرک به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون الله. (سوره آل عمران/64) لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حرا. نهج البلاغه، نامه 31.
8- يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم. سوره نساء/ آيه ي 59.
9- و من يتعد حدود الله فأولئک هم الظلمون.سوره بقره / آيه ي 229.
10- فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و اليوم الاخر. سوره نساء/آيه ي 59.
11- پيامبراکرم(ص): از حکمراناني که مي خواهد فرمان خدا را به زير پا بگذارند فرمان نبريد، ابن ماجه، ابواب الجهاد، فصل 40 به نقل از تاريخ فلسفه اسلامي.
علي (ع): لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق:نهج البلاغه، حکمت 159.
12- افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لا يهدي الا ان يهدي فما لکم کيف تحکمون. سوره يونس/ آيه ي 35.
13- قال رسول الله(ص): ما ولت امة قط امرها رجلا و فيهم اعلم منه الا لم يزل امرهم يذهب سفالا حتي يرجعوا الي ماترکوا. کتاب سليم بن قيس، عن علي (ع)، ص 118، پيامبر اسلام (ص) فرمود: هرگز نمي شود که کسي امر حکومت امتي را به دست گيرد، در حاليکه عالم تر از او در ميان آنان باشد، مگر اينکه همه آنچه را ترک کردند از نو انجام دهند.
14- انا الله اصطفيه عليکم و زاده بسطة في العلم و الجسم. سوره بقره/ آيه ي 247.
15- امام علي (ع) فرمودند:لا ينبغي ان يکون الوالي علي الفروج و الدماء و المغانم و الاحکام و امامة المسلمين البخيل فتکون في اموالهم نهمته و لا الجاهل فيضلهم بجهله و لا الجافي فيقطعهم بجفائه و لا الحائف للدول فيتخذ قوما دون قوم و لا المرتشي في الحکم فيذهب بالحقوق و يقف بها دون المقاطع و لا المعطل للسنة فيهلک الامة؛ کسي که مي خواهد متصدي بر نواميس، اموال، غنايم، احکام، جان ها و امامت و هدايتگري نظام اسلامي دست يابد نمي تواند داراي چنين ويژگي ها و خصايص باشد:
الف: بخيل باشد.چرا که حرص مي روزد.
ب: جاهل باشد.چرا که به جهت جهل خود امت را گمراه مي کند.
ج: جفاکار باشند.چرا که پيوند مسلمين را از هم بگسلد و به نيازمندي هاي آنها پاسخ نگويد.
د: ستمکاري باشند. چرا که در اموال مسلمين حيف و ميل روا دارد و گروهي را بر گروه ديگر مقدم دارد.
هـ: رشوه خوار باشد چرا که بدين سيبب در قضاوت، حقوق مسلمين را از بين مي برد و در رساندن حق به صاحبان آن کوتاهي مي کند.
و: تعطيل کننده سنت نباشد چرا که موجب فروپاشي جامعه مي شود. نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبه 131.
16- لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط. سوره ي حديد/ آيه 25.
17- يا ايهالنبي انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا وداعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا؛ اي پيامبر!ما تو را گواه و نويد دهنده و اعلام خطر کننده و دعوت کننده به سوي خدا به اذن و رحمت خود او چراغي نورده فرستاديم. سوره احزاب، آيات 46 - 45.
18- ان الله يامرکم ان تودوا الامانات الي اهلها و اذا حکمتم بين الناس ان تحکموا بالعدل،. سوره نساء آيه ي 58.
از قول پيامبر (ص) آمده است:ما حکومت و مقام را به کسي که در پي اش باشد.يا در طلبش بکوشد، تفويض نمي کنيم.احاديث اهل سنت دي اني مقاله به نقل از تاريخ فلسفه در اسلام، م.م. شريف، ج2، نشر دانشگاهي 1365، آورده شده است.بخاري، کتاب الاحکام، ج7، فصل 7.
علي (ع):ان عملک ليس لک بطعمة و لکنه في عنقک امانة. نهج البلاغه، نامه 5.
19- پيامبر اکرم (ص): بي اعتبارترين شما در برابر ما کسي است که براي بدست آوردن مقام حکومتي تلاش کند. ابوداود، کتاب الاماره، فصل 2. مقام به کسي تعلق دارد که بتواني به او بگوئي: تو ازهمه سزاوارتري نه کسي که لاف ميزند من شايسته سالاريم.القلقشندي، صبح الاعشي، دارالکتب المصريه، قاهره، 1910، ص 240.
20- ان هذه أمتکم أمة واحدة و أنا ربکم فاعبدون. سوره انبياء/آيه ي 92.
21- واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا. سوره آل عمران/ آيه ي 103.
22- فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينکم. سوره انفال/ آيه ي 1.
23- و ان طائفتان من المومنين اقتتلو فاصلحوا بينهما، فان بغت احدهما علي الاخري فقتلوا التي تبغي حتي تفيء الي امر الله، فان فأت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا، ان الله يحب المقسطين. سوره حجرات، آيه ي 9.
واعدوالهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله وعدوکم... و ان جنحوا للسلم فاجنح لها. سوره ي انفال/ آيات 61 و 60.
24- يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقيکم؛ اي مردم ما همه شما را از مرد و زن آفريديم و شمارا گروه ها و قبايل مختلف قرار داديم تا (به اين وسيله) يکديگر را باز شناسيد. بدرستي که بزرگوارترين شما نزد خدا با تقواترين شماست. حجرات/13 پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند: ايها الناس الا ان ربکم واحد و ان اباکم واحد، الا لافضل لعربي علي اعجمي علي عربي و لا اسود علي احمر و لا احمر علي اسود الا بتقوي؛ اي مردم بدانيد که پروردگار همه شما و پدر شما يکي است.آگاه باشيد که هيچ فضيلتي براي عرب نسبت به عجم و عجم نسبت به عرب نيست و سياه نسبت به سرخ و سرخ نسبت به سياه برتري ندارد. آگاه باشيد که معيار اصلي برتري انسان ها تنها تقواي است. تفسير قرطبي، ج16، ص 342.
25- پيامبر اکرم (ص):انما هلک من کان قبلکم انهم کانوا يقيمون الحد علي الوضيع و يترکون الشريف و الذي نفسي بيده لو فاطمة فعلت ذلک لقطعت يدها؛ پيش از شما مللي نابود شدند، زيرا حد را در مورد فرو دستان جاري مي کردند و ليکن با اشراف کاري نداشتند.به خدائي که جانم به دست اوست اگر فاطمه چنين مي کرد من دستش را قطع مي کردم.صحيح البخاري، کتاب الحدود، باب 11، عمر مي گويد:من خودم ديدم که پيامبر خدا به مردم اجازه مي داد که از خود او انتقام بگيرند و قصاص کنند.ابويوسف، کتاب الخراج، چاپ السفيه مصر، چاپ دوم، 1933/1352 ، ص 116، مسند ابوداود الطيالسي، شماره 55، دايرةالمعارف، حيدرآباد، 1321/1903.
26- وامر هم شوري بينهم؛ مومنين کارهايشان را بر اساس مشورت با يکديگر انجام مي دهند، سوره شوري - ايه 38.
27- و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوکل علي الله. اي پيامبر با مردم در کارها مشورت کن و زماني که تصميم گرفتي بر خدا توکل نما. سوره آل عمران/آيه ي 159.
28- من استبد براية هلک و من شاور الرجال شارکها في عقولها؛ کسي که نسبت به نظر و راي خود استبداد ورزد هلاک مي شود و کسي که با افراد مشورت کند در عقل آنان شرکت جسته است.نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، حکمت 161.
29- علي (ع) گزارش مي دهد که از پيامبر (ص) پرسيدم: اگر پس از درگذشت شما با مشکلي برخورديم که در قرآن از آن يادي نشده باشد و از دهان شما نيز درباره اش سخني نشنيده باشيم چه کنيم؟ حضرت فرمود: آن دسته از امت مرا که به درستي خدمتگزار خدايند گرد هم آوريد و مطلب را با آنان در ميان بگذاريد تا بين خودشان مشورت کنند.نگذاريد که با نظر فردي تصميم گرفته شود.آلوسي، روح المعاني، 25، ص 42.
30- المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض. توبه -71. قال رسول الله (ص): من اصبح لايهتم بامور المسلمين فليس بمسلم و من سمع رجلا ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم.اصول کافي، ج3، ص 239، ترجمه هاشم رسولي محلاتي، انتشارات مسجد چهارده معصوم (ع)
31- تلاث لا يغل عليهن قلب امري مسلم اخلاص العمل لله و النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم. اصول کافي، کتاب الحجة ج2، ص 258.
32- حديث از پيامبر اکرم است که:«لا کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته، فالامام الذي علي الناس راع و هو مسؤول عن رعية؛ هر يک از شما يک ناظر است و نسبت به ديگران مسئول است.پيشواي مردم نز مسئول اتباع خويش است.» صحيح البخاري، کتاب الاحکام، باب اول، کتابدالاماره، بخش 5.
33- نهج البلاغه، خطبه 3.
34- علي (ع) مي فرمايد:فاني سمعت رسول الله (ص)، يقول في غير موطن لن تقدس امة لايؤخد للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع. نهج البلاغه، نامه - 53 «من بارها از رسول خدا شنيدم که مي فرمود:امتي که در ميان آنها حق ضعيفان از اقويا و زورمندان بدون هيچ ترس و لکنت زباني گرفته نشود، هرگز آن امت (از انحراف و فساد ظلم) پاک نخواهد شد.»
35- و لتکن منکم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر. سوره آل عمران - آيه ي 104.
36- پيامبر اکرم (ص): بگذاريد هر يک از شما که چيز بدي را مي بيند آن را بدست خود از ميان بردارد.اگر نتوانست، بگذاريد که به زبان از آن انتقاد کند.اگر حتي اين کار را هم نتواند بکند در دل از آن نفرت داشته باشد و خلاف آن را قبلا بخواهد. اين پايين ترين درجه ايمان است. صحيح مسلم، کتاب الايمان، فصل 20، ترمذي، ابواب الفتن، فصل 12، ابوداود، کتاب الملاحم، فصل 17، ابن ماجه، ابوالفتن، فصل 20. در صورت ترک امر به معروف و نهي از منکر، ناشايستگان بر مسند ايشان تکيه مي زنند که به قولشان عمل نمي کنند و به آن عمل مي کنند که از آنها خواسته نشده است.بنابراين کسي که به اقدامي عليه آنان دست بيازد، مؤمن است و آنکس که به زبان بر دشمني آنان برخيزد مؤمن است و آنکه در دل بر آنان کينه ورزد مؤمن است و پائين تر از آن ديگر ايماني وجود ندارد. صحيح مسلم، کتاب الايمان، باب 2. بهترين جهاد کلمه حقي است که در پيش جباري بر زبان جاري شود.ابوداود، کتاب الملاحيم، فصل 27، ترمذي، ابواب الفتن، فصل 12، نسائي، کتاب البيعه، فصل 36، ابن ماجه، ابواب الفتن، فصل 20. وقتي که ظالمي را مي بينند و دستش را کوتاه نمي کنند، ديري نمي پايد که خداوند آنان را به تباهي همگاني دچار مي سازد.ابوداود، کتاب الملاحيم، فصل 17، ترمزدي، ابواب الفتن، فصل 12.
37- پيامبر اکرم (ص): کمي پس از من افرادي ناشايست به حکومت خواهند رسيد. هر کس که از کار نادرست آنان حمايت کند و به آنان در جباريشان ياري رساند، با من ارتباطي ندارد و من نيز با او کاري نخواهم داشت. سنن نسائي، کتاب البيعه، فصل 34 و 35.
علي (ع) مي فرمايند: کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ دشمن سرسخت ستمگر و يار و ياور ستمديدگان باشيد. نهج البلاغه، نامه - 37.
38- قرآن کريم مي فرمايد: «لاينهکم الله عن الذين لم يقاتلوکم في الدين و لم يخرجوکم من ديارکم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين؛ خداوند متعال شما را از دوستي و دادگري نسبت به همه کساني که با شما به سبب پايبنديتان به دين جنگ نکرده و شما را از وطن هايتان نرانده نهي نمي کند. با آنان به عدالت و انصاف رفتار کنيد، چرا که خداوند مردم عادل و دادگستر را دوست مي دارد.» سوره ي ممتحنه - آيه ي 8.
39- انماالمومنون الذين آمنوا بالله ورسوله، ثم لم يرتابوا و جهادوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله اولئک هم الصادقون؛ در حقيقت مومنان کساني اند که به خدا و پيامبر او گرويده و شک نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند.ايشان راستگويان واقعي هستند.» سوره حجرات - آيه ي 15.
40- و لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلا. سوره نساء - آيه ي 141.
41- سوره نساء - آيه ي 141.
42- امور حسبه به اموري اطلاق مي شد که شارع مقدس راضي به معطل ماندن آنها نيست. اين امور شامل سرپرستي يتيمان، صغيران، ديوانگان، ارث بدون وارث، تبليغ دين، امر به معروف و نهي از منکر مي شد.
43- ر.ک. مرحوم محمد کليني، فروع کافي، ج7، ص 411 و روايت 5 و 4 و مرحوم شيخ صدوق من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 2.
44- اين موضع بر اساس رواياتي اتخاذ مي شد که در آن بر بي ثمري همه قيام هاي قبل از قيام قائم آل محمد(ع) و اينکه هر عَلمي که غير از امام (ع) بلند کند طاغوت است، اشاره دارد. (کافي، ج8، ص 264، باب 8)
45- امام صادق (ع) در پاسخ به يکي از اصحاب خاص خويش مي فرمايند: اي سدير! در خانه ات بنشين تا خبر قيام سفياني به تو برسد، آنگاه به سوي ما حرکت کن. کافي7، ج8، ص 264، روايت 383، باب 8.
46- شيخ صدوق در کتاب فتوايي خود «هدايه»مي نويسد: تقيه در دولت ظالمين بر همه واجب است، پس کسي که آن را ترک کند با دين اماميه مخالفت کرده است...تقيه واجب و ترک آن تا خروج قائم (ع) جايز نيست. کسي که تقيه را ترک کند در نهي خدا و رسول و ائمه داخل شده است. جوامع الفقهيه، هدايه صدوق، ص 47، نشر مکتبة المرعشي النجفي، بي تا.
47- شيخ طوسي، نهايه؛ سيد محمد باقر سبزواري، ج1، ص 134، انتشارات دانشگاه تهران 1362.
48- علي بن حسين (شريف مرتضي)، الشافي في الامامة، ج 1، تهران، مؤسسه الصادق الطباعه و النشر، 1410، ص 112.
منبع:بنيان هاي انقلاب اسلامي ايران





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.